شیعه و سنى روایت کرده اند که نام حضرت على(ع) را خداوند تعیین فرموده است؛ چنان که در کتاب هاى مختلف نقل شده است: چون على(ع) از مادرش فاطمه بنت اسد متولد شد، فاطمه نام پدرش «اسد» را بر او گذارد؛ اما جناب ابوطالب از آن اسم راضى نبود و فرمود: «فاطمه! بیا امشب به بالاى کوه ابو قبیس، برخى مسجدالحرام را به جاى کوه ابوقبیس ذکر کرده اند.
برویم و خدا را بخوانیم، شاید ما را خبر از اسمى براى این نوزاد بدهد. چون شب شد هر دو به کوه ابو قبیس رفتند و به دعا مشغول شدند. جناب ابوطالب دعاى خود را در قالب شعرى انشا نمود و گفت:
شعر ابوطالب
یا رَب الغَسَقِ الدجى و الفَلَقِ المُبتَلَجِ المَضى
بَین لَنا عَن أَمرِکَ المُقضى بِما نُسّمّى ذلکَ الصبى
اى پروردگار! اى صاحب شب ظلمانى و ماه درخشان! از خزانه اسرار غیب خود بر ما آشکار کن که نام این نوزاد را چه بگذاریم!
در آن هنگام صدایى از سوى آسمان برخاست، ابوطالب سر بلند کرد و لوحى سبز رنگ مانند زبرجد سبز دید که بر او چهار سطر نوشته اند. لوح را برگرفت و بر سینه خود چسبانید و با خود آورد؛ سپس در روشنایى به آن نگاه کرد و این اشعار را بر روى آن دید:
خَصَصتُما بِالوَلَدِ الزَکِى وَ الطّاهِرِ المُنتَجَبِ الرَضى
وَ إِسمُهُ مِن قاهِرِ العَلِى عَلِىٌّ اَشتَق مِنَ العَلِى
شما را به فرزند پاک و پاکیزه اى اختصاص دادم که برگزیده من و مورد رضاى من است. و اسم او از جانب خداى قاهر «على» گذارده شده که مشتق از على اعلى است.
جناب ابوطالب که به درک چنین سعادتى توفیق یافت از شدت خوشحالى و سرور به سجده افتاد و خداوند تبارک و تعالى را سپاس گفت.
به شکرانه این امر عظیم ابوطالب ده شتر قربانى کرد. بنى هاشم آن لوح مقدس را در مسجدالحرام آویختند و به آن لوح بر قریش افتخار مى کردند. آن لوح تا زمان جنگ حجاج با عبداللَّه بن زبیر بر جاى بود.
اما بعد از آن جنگ مفقود شد.ینابیع الموده، القندوزى، ج ۲، ص ۳۰۶ – ۳۰۵، ش ۸۷۳، (دارالاسوه، ۱۴۱۶ ه ق)؛ ابوطالب حامى الرسول، نجم الدین العسکرى، ص ۶ – ۵، (نشر الادب، نجف)؛ مناقب آل ابى طالب، ابن شهرآشوب، ج ۲، ص ۲۴ – ۲۳، (مطبعه الحیدریه، نجف، ۱۳۷۶ ه ق).