آیت الله العظمی جوادی آملی: رسالت اول حوزه‌ و دانشگاه‌ تولید علم است/ علم نردبان است نه هدف

آیت الله العظمی جوادی آملی:
رسالت اول حوزه‌ و دانشگاه‌ تولید علم است/ علم نردبان است نه هدف
حوزه/ حضرت آیت الله جوادی آملی با بیان این که رسالت اول حوزه‌ها و دانشگاه‌ها تولید علم است گفتند: جامعه فرشته نه به بیراهه می رود و نه راه کسی را می بندد. وقتی قرآن ما در کنار شمس و قمر به علم و کتاب و قلم سوگند می خورد، یعنی قلم باید مثل قمر نور بدهد و کتاب مثل شمع فروغ داشته باشد. این طلیعه کار است.

به گزارش خبرگزاری «حوزه»، حضرت آیت الله  جوادی آملی در پیام  تصویری خود به مراسم افتتاح باغ کتاب تهران با اشاره به اهمیت کتاب و کتابخوانی اذعان داشتند: کتابت و علم زمینه ای است برای عقل و عقل وسیله ای است برای فرشته شدن. جامعه فرشته نه به بیراهه می رود و نه راه کسی را می بندد. وقتی قرآن ما در کنار شمس و قمر به علم و کتاب و قلم سوگند می خورد یعنی قلم باید مثل قمر نور بدهد و کتاب مثل شمع فروغ داشته باشد. این طلیعه کار است، باغ کتاب قدم اول است که انسان به نوشتن و گفتن صحیح عادت کند و آگاه شود و این کافی نیست و این مقدمه است.

متن کامل پیام معظم له به شرح زیر است:

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیم

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ‏ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی‏ جَمِیعِ الْأَنْبِیَاءِ وَ الْمُرْسَلِین‏ وَ الْأَئِمَّهِ الْهُدَاهِ الْمَهْدِیِّین سِیَّمَا خَاتَمُ الْأَنْبِیَاءِ وَ خَاتَمُ الْأَوْصِیَاء (عَلَیْهِما آلَافُ التَّحِیَّهِ وَ الثَّنَاء) بِهِمْ نَتَوَلَّی‏ وَ مِنْ أَعْدَائِهِم‏ نَتَبَرَّأ إِلَی اللَّه».

مقدم شما کتاب ‌دوستان، دانشوران، نخبگان و فرهیختگان علمی را گرامی می‌داریم. از ذات أقدس الهی مسئلت می‌کنیم، اعمال و عبادات ماه مبارک رمضان همگان، به أحسن وجه پذیرفته شده باشد و راهپیمایی روز پُر برکت قدس اثر شایانی در منطقه داشته باشد و خدای سبحان امنیت و امانت این مملکت را در سایه ولی خود حفظ بفرماید. از برگزارکنندگان این همایش وزین که به نام باغ کتاب ایران و منطقه غرب آسیاست، حق‌شناسی می‌کنیم. از همه بزرگوارانی که با ایراد مقال یا ارائه مقالت بر وزن علمی این نشست افزودند و می‌افزایند، سپاسگزاریم و از خدای سبحان مسئلت می‌کنیم، توفیق رسیدن به اهداف این نشست را به همگان مرحمت کند!

دین، دین علمی است و علم با گفتار و نوشتار و کردار و رفتار، سامان می‌پذیرد. کتابت و علم، زمینه‌ای است برای عقل و عقل وسیله‌ای است برای فرشته شدن و جامعه فرشته نه بیراهه می‌رود و نه راه کسی را می‌بندد. قرآن کریم وقتی أسمای حسنای الهی را ذکر می‌کند؛ یعنی خلفای او باید به این أسما متّصف شوند.

انسان اگر انسان راستین است، خلیفه خداست و خلیفه او اوصاف «مستخلفعنه» را دارد و «مستخلفعنه» او عالمانه جهان را اداره می‌کند. قرآن کریم مجاری علم را به ما داد و آموخت؛ هم سمع و بصر را به ما داد و هم قلب و هوش را به ما عطا کرد به إذن خدا، تا عالم و محقق شویم و این را نردبان قرار دهیم برای عقل. قرآن کریم که ما را به علم و کتاب دعوت می‌کند و به قلم سوگند یاد می‌کند و به مکتوبات قلمداران قسم یاد می‌کند: ﴿ن وَ الْقَلَمِ وَ ما یَسْطُرُونَ﴾،[۱] دینی که به ابزار نوشتن سوگند یاد می‌کند، دینی که به کتابت و مکتوب قسم یاد می‌کند، آنطوری که به شمس و قمر قسم یاد می‌کند: ﴿وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها ٭ وَ الْقَمَرِ إِذا تَلاها﴾؛[۲] یعنی قلم باید مثل قمر نور بدهد، کتاب باید مثل شمس فروغ داشته باشد. این طلیعه کار است، باغ کتاب قدم اول است که انسان به نوشتن و گفتن صحیح عادت کند و آگاه شود و این کافی نیست و این مقدمه است.

قرآن بعد از اینکه جامعه را به علم دعوت کرده است، به آنها می‌گوید؛ علم نردبان است نه وسیله و هدف و این نردبان باید جامعه را به عقل برساند، فرمود: ﴿وَ تِلْکَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ وَ ما یَعْقِلُها إِلاَّ الْعالِمُونَ﴾[۳] فرمود؛ این تبیین‌هایی که در قرآن کریم هست، دانشوران بهره می‌برند و این دانشوران نردبان‌هایی در دست دارند که به سَمت عقل باید صعود کنند، چون آنجاست که ﴿إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ﴾،[۴] پس قدم اول عالم شدن. قدم دوم این که بدانیم خودِ این علم هدف نیست، نردبان است. سوم آن که بدانیم این نردبان را به اوج و عروج عقل نصب بکنیم که بشویم عاقل. عقل را صاحب شریعت، یعنی وجود مبارک پیامبر أعظم(عَلَیْهِ وَ عَلَی آلِه‏ آلَافُ التَّحِیَّهِ وَ الثَّنَاء) تفسیر کرد، فرمود؛ عقل آن است که در بخش اندیشه زانوی سرکش وهم و خیال را عقال کند و در بخش انگیزه زانوهای سرکش شهوت و غضب را عقال کند، عقل همان عقال است.[۵] عقال آن زانوبند شتر است که شتر چموش و جموح را با زانوبند می‌بندند که چموشی نکند. وهم در اختیار انسان نیست، خیال در اختیار انسان نیست، عقل است که وهم و خیال را در بخش اندیشه رام می‌کند تا اقسام سیزده‌گانه مغالطه منطقی و بیشتر از آن را، راه‌بند اندیشه قرار ندهد. اگر وهم شیطنت نکند و اگر خیال، خیال‌اندوزی و خیال‌بافی نکند، عقل در اندیشه به دام مغالطات نمی‌افتد. علمش می‌شود عقل و می‌شود برهان و سالیان متمادی می‌ماند و بهره می‌دهد. تازه این ناظر به بخش اندیشه است و در بخش اخلاق و حقوق و فقه و عمل و رفتار و سنّت، یعنی بخش انگیزه، عقل دیگری است که ـ هیچ یعنی هیچ ـ هیچ ارتباطی با عقل اندیشه ندارد. اینکه عرض می‌کنیم عقل انگیزه با عقل اندیشه هیچ ارتباطی ندارد، با اینکه صدها کار هماهنگ و پیوند با هم دارند؛ مثل حرف آن طبیبی است که در داوری بین پرده‌های چشم و آب‌های چشم می‌گوید؛ این پرده با آن پرده هیچ ارتباطی ندارد؛ یعنی انسان هر چه دقیق‌تر می‌شود، موشکاف‌تر می‌شود و به تعبیر محققان عرب «شقق الشَّعر» و به تعبیر ما فارسی‌زبان‌ها موشکاف‌تر می‌شود، مرزها را از هم جدا می‌کند.

 در بخش‌های عقل عملی و عقل نظری، صدها کار با هم مرتبطاً انجام می‌دهند؛ ولی در آن دقت‌های نهایی، مرز هر کدام جداست. اینکه می‌بینید ما عالمِ بی‌عمل داریم؛ یعنی اندیشه صد درصد هست و عمل نیست، برای آن مرزبندی بین عقل عملی و عقل نظری، یعنی مرزبندی بین انگیزه و اندیشه، یعنی مرزبندی بین مسئول دانش و کوشش است.

 اگر در بخش اندیشه باغ کتاب ایران و منطقه غرب آسیا و کودکان و نوجوانان و جوانان و سالمندان را موفق کند که با علم و دانش آشنا کند و این علم و دانش را نردبان قرار بدهد تا به قله عقل برسد، وقتی به عقل اندیشمند می‌رسند، می‌شوند حکیم، می‌شوند فقیه، می‌شوند طبیب، می‌شوند مهندس و مانند آن. همه اینها در بخش اندیشه و علم است و عقل عملی که به تعبیر دین «مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَنُ وَ اکْتُسِبَ بِهِ الْجِنَان‏»[۶] که جامعه را حل می‌کند، یک عقال و زانوبندی است بین شهوت چموش و غضب چموش، این غضب چموش و شهود چموش که مشکلات روزانه‌ای را فرا سوی جامعه قرار می‌دهد، این زانوها را عقل عملی باید بند ببندد، مهار کند و عقل عملی در قله‌ای قرار دارد که شهوت را تعطیل نمی‌کند، تعدیل می‌کند. غضب را تعطیل نمی‌کند، تعدیل می‌کند.

 این عقل همان بیان نورانی امیر بیان(سَلامُ الله عَلَیْه) را دارد که «رُدُّوا الْحَجَرَ مِنْ حَیْثُ جَاء»،[۷] سنگ را از آنجا که آمد پرت کنید و برگردانید. سنگِ ترور را با موشک پاسخ بدهید، سنگِ سیاهی را با همان سیاهی پاسخ بدهید، هرگز ملت ستم‌پذیر و خاموش نباشید! این سخنِ نقض و نقد علی بن ابیطالب(سَلامُ الله عَلَیْه) است که فرمود: «رُدُّوا الْحَجَرَ مِنْ حَیْثُ جَاء»، غضب را نباید تعطیل کرد، باید تعدیل کرد؛ یعنی به کسی حمله نکرد و حمله را هر کسی را هم پاسخ داد. شهوت را نباید تعطیل کرد، شهوت را باید تعدیل کرد؛ ازدواج را باید حتمی کرد، تأخیر نینداخت. شهوت و غضب اگر تعطیل شوند، همان فتنه‌ای را به بار می‌آورند که اگر سرکشی کنند. عقل عملی زانوی این شهوت و غضب را عقال می‌کند و می‌بندد، این می‌شود انگیزه عاقل. این هم یک مرحله، هنوز بین راه هستیم و کافی نیست و مستحضر هستید، شخص می‌تواند در مسایل عادی خود عالمانه مشکل خود را حل کند، عاقلانه دشواری خود را حل کند؛ ولی جامعه را علما اداره نمی‌کنند، جامعه را عقلا اداره نمی‌کنند. قرآن کریم می‌گوید اگر جامعه‌ای اهل علم و عقل شد بین راه است، نه به قله راه.

مستحضر هستید در این ماه پُر برکت رمضان شریف، آیات فراوانی خوانده‌اید، فرمود: ﴿لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُون‏﴾،[۸] ﴿لَعَلَّهُمْ یَعْلَمُون‏﴾[۹] فراوان است؛ اما با این فراوانی، فرمود مشکل را علما حل نمی‌کنند، مشکل را عقلا حل نمی‌کنند. جامعه را با علم و عقل نمی‌شود اداره کرد، جامعه را ﴿لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ﴾،[۱۰] ﴿لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ﴾،[۱۱] این بخش نهایی قرآن کریم است؛ یعنی اگر ملتی به علم قیام کند، ما قومی به نام قوم عالم نداریم؛ نظیر نژاد عاد و ثمود، نژاد عرب و عجم، تازی و فارسی، این چه قومی است که قرآن می‌گوید؛ قوم عالم، قوم عاقل؟ این قوم به معنای نژاد نیست، این قوم به معنای قیام است. اگر علما به علم قیام کنند، اگر عقلا به عقل قیام کنند، «قائم بالعقل» باشند؛ مثل امام(رضوان الله علیه) که «قائم بالعلم» بود، «قائم بالعقل» بود، باغ کتاب ایران و منطقه غرب آسیا، می‌تواند به رسالت خود بار یابد و مستحضر هستید همه ائمه(عَلَیْهِمُ السَّلام) عالم و عاقل بودند در حدّ اعلای فرشتگی؛ اما آن که جهان را می‌آراید، آن کسی که «قائم بالعلم» باشد، «قائم بالعقل» باشد. ما می‌توانیم به عنوان منتظران آن حضرت، حوزه ما، دانشگاه ما قائم به علم باشد، قائم به عقل باشد. اینطور نباشد، وقتی در کتابخانه مطلبی را فرا گرفتیم، آنجا بگذاریم و دست خالی از کتابخانه بیرون بیاییم. وقتی تدریس ما در حوزه و دانشگاه تمام شد، آن را بگذاریم و به عنوان فرد عادی در جامعه زندگی کنیم. فرمود: ﴿لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ﴾، ﴿لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ﴾.

 اینکه می‌بینید یک مطلب را شخصی صد درصد می‌داند، تفسیر کرده، کتابش هم چاپ شده، آیات قرآنی را خوب بلد است، خوب سخن می‌گوید، سخنِ خوب می‌گوید، هم خوب حرف می‌زند، هم حرف خوبی می‌زند، برای این است که آن عقل نظری او، یعنی اندیشه او، گسیخته از عقل عملی اوست؛ یعنی آن که باید فرمان دهد، ویلچری است، آن که می‌فهمد و سخن می‌گوید، سخنگوی حرّافی است.

 بارها در گفته‌ها و نوشته‌ها این مطلب به عرضتان رسید، سرّ اینکه ما عالم بی‌عمل داریم، این است که انگیزه ما با اندیشه ما هماهنگ نیست؛ یکی بیمار است. اگر با مَثل آن ممثّل روشن شود، رسالت باغ بزرگ کتاب ایران و منطقه غرب آسیا و دیگر کتابخانه‌های و کتابخانه‌ها روشن می‌شود.

ما در محدوده بدن مجاری ادراکی داریم؛ مثل چشم و گوش، مجاری تحریکی داریم؛ مثل دست و پا، این مَقسم است. این مقسم به چهار قسم تقسیم می‌شود، بعضی‌ها در هر دو بخش سالم‌ هستند؛ یعنی چشم و گوش سالم دست و پای سالم. بعضی‌ها دست و پای سالم دارند، چشم و گوش بسته، نابینا و ضعیف، بعضی چشم و گوششان سالم، دست و پایشان بسته، بعضی هر دو بسته است. پس چهار قسم‌ هستند، بعضی هر دو سالم هستند، بعضی هر دو مریض‌ هستند، بعضی بخش ادارکی‌شان قوی است، تحریکی‌شان ضعیف و بخشی برعکس. پس یک مَقسم داریم و چهار قسم، این یک مطلب.

اگر این مَثل خوب روشن بشود؛ آن کسی که قسم اول است؛ یعنی بخش ادراکی و تحریکی هر دو سالم است، چشم و گوش سالم دارد، دست و پای سالم دارد، او مار و عقرب را می‌بیند، یک؛ برمی‌خیزد و خود را نجات می‌دهد، دو؛ چون هم مجاری ادارکی او فعّال است، هم مجاری تحریکی او؛ اما آن که مجاری ادارکی او کامل است، مجاری تحریکی او بسته است، یک انسان ویلچری است، او دست و پایش ویلچری است، او مار و عقرب را می‌بیند؛ اما قدرت کار ندارد، چون چشم و گوش که فرار می‌کند، آن چه که فرار می‌کند، ویلچری است. آنها که هر دو جهتش بسته است که مشخص است، به اصطلاح فاقد طهورین هستند، آن که چشم و گوشش بسته است و دست و پای او سالم است، یک جاهل متمسّک است که به هر طرف به هر جا که به او بگویند، می‌رود. پس کسی که چشم و گوش او سالم و دست و پایش سالم است، او خطر را می‌بیند و می‌گریزد. کسی که چشم و گوشش سالم و دست و پایش بسته و ویلچری است، خطر را می‌بیند صد درصد از خطر باخبر است؛ ولی قدرت حرکت ندارد. کسی که دست و پای او سالم است، چشم و گوش او بسته است، جاهلی است که هر سمتی که به او بگویند، می‌رود. کسی که هر دو جهتش بسته است، فاقد طهورین است، او نه می‌فهمد که چه بکند و نه می‌فهمد که کجا برود. این در مثال در سطح بدن است؛ اما به ممثّل برسیم تا رسالت باغ کتاب روشن شود. در صحنه نفْس، فضلا و دانشوران حوزه و دانشگاه ما و قهراً بسیاری از افراد جامعه ما هم این مَقسم را دارند، هم اقسام چهارگانه را؛ هم بخشی مربوط به اندیشه آنهاست که هیچ ارتباطی با بخش انگیزه ندارد، هیچ را به معنایی که اول ذکر کردیم و یک بخش انگیزه‌ای دارد که مسئله اراده و تصمیم و عزم و اخلاص و نیت به عهده اوست. بخش اندیشه تصور و تصدیق و قیاس و تمثیل و استقرا و امثال آن به عهده اوست. مرزبندی‌های آنها در معرفت نفْس مشخص شده است. این مَقسم است.

 از نظر اقسام، چهار قسم زیرمجموعه مَقسم هستند: قسم اول کسانی‌ هستند که بخش اندیشه او، مسئول اندیشه او خیلی قوی است، حکیمانه سخن می‌گوید، حکیمانه برهان اقامه می‌کند، حکیمانه چیزی می‌فهمد و در بخش انگیزه هم با اراده قوی، با تصمیم قوی، با نیت قوی، با اخلاص قوی کار می‌کند او می‌شود عالم باعمل، مثل امام. بخش دیگر کسانی‌اند که در قسمت اندیشه خیلی تلاش و کوشش می‌کنند، یک استاد حوزوی، یا استاد خوب دانشگاهی است، کتاب خوب می‌نویسد، تدریس خوب می‌کند، خوب سخن می‌گوید، سخن خوب می‌گوید؛ اما در مقام عمل آن بخش اراده و تصمیم و عقل فلج است. این بیان نورانی امیرمؤمنان(سَلامُ الله عَلَیْه) که فرمود: «کَمْ‏ مِنْ‏ عَقْلٍ‏ أَسِیرٍ تَحْتَ هَوَی أَمِیرٍ»،[۱۲] همین است. در صحنه جهاد نفْس این شکست خورده است؛ یعنی شهوت و غضب زانوی عقل را شکستند، چشم عقل عملی را کور کردند. فرمود اگر این عقل عملی که باید فرمانده باشد، اسیر است: «کَمْ‏ مِنْ‏ عَقْلٍ‏ أَسِیرٍ تَحْتَ هَوَی أَمِیرٍ»، شهوت امیر شد، غضب امیر شد، آن عقل را به اسارت گرفتند، این شده ویلچری.

 این عالم حوزوی یا استاد دانشگاهی، مطلب را صد درصد می‌داند حق است؛ اما صد درصد خلاف می‌کند، چون علم عمل نمی‌کند، عقل نظری تصمیم نمی‌گیرد، عقل نظری تصور و تصدیق علمی دارد. اراده فعل است، تصدیق علم است. بین فعل و علم خیلی فرق است، نیت و اخلاص و اراده و اینها چیزی دیگر است، این شکست خورده است در جهاد درونی؛ لذا مطلبی را صد درصد می‌داند باطل است؛ ولی امضا می‌کند، صد درصد حق است؛ ولی عمل نمی‌کند. وجود مبارک کلیم حق به فرعون فرمود برای تو صد درصد روشن است که کار من سحر نیست، معجزه است: ﴿لَقَدْ عَلِمْتَ ما أَنْزَلَ هؤُلاءِ إِلاَّ رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ بَصائِرَ﴾.[۱۳] قرآن کریم این اصل را به این صورت تبیین کرده است، فرمود: ﴿وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ﴾،[۱۴] صد درصد یقین دارند؛ اما از یقین کاری ساخته نمی‌شود، از عالم کاری ساخته نمی‌شود، از قائم به عقل کاری ساخته می‌شود، از قائم به علم کار ساخته می‌شود. گروه دیگر کسانی‌ هستند که خوب عمل می‌کنند؛ ولی نمی‌دانند که چه بکنند. گروه چهارم جاهل متهتّک هستند، نمی‌دانند حرف چه کسی را گوش بدهند!؟

غرض آن است که همانطوری که در فضای بیرون، ما یک مَقسمی داریم به اقسام چهارگانه، زیر مَقسم؛ در فضای نفْس که گوهر ما و حقیقت ما و اصل ماست، مَقسمی داریم و چهار قسم زیر مجموعه آن. در درجه اول این باغ کتاب ایران و منطقه غرب آسیا، همانند کتابخانه‌ها و حوزه‌ها و دانشگاه‌های دیگر، رسالت اولی آن تولید علم است و عالم شده، یک؛ بعد بفهمیم علم نردبان است نه هدف، این دو؛ بعد بفهمیم به کدام سَمت ببریم و به قله عقل برسانیم، این سه؛ بعد حالا که عاقل شدیم، اینطور نباشد که در کارهای شخصی و امثال آن به عقل عمل کنیم، قائم به عقل باشیم؛ مثل امام؛ آن وقت این شخص می‌شود پیرو امام، این شخص می‌شود انقلابی، این شخص نه بیراهه می‌رود و نه راه کسی را می‌بندد، این شخص نه به کشوری حمله می‌کند، نه به کشوری اجازه می‌دهد که به او حمله کند. نه تروریست‌پرور است، نه تروریست را تحمل می‌کند. ببینید! این مراحل چهارگانه را قرآن دید، خدا دید، بعد به این قسم یاد کرد، فرمود؛ قسم به قلم! قسم به کتاب! ﴿ن وَ الْقَلَمِ وَ ما یَسْطُرُونَ﴾. بنابراین ما عالمی می‌خواهیم که «قائم بالعلم» باشد، عاقلی می‌خواهیم که «قائم بالعقل» باشد.

از همه شما بزرگوارانی که در این محفل وزین علمی شرکت کرده‌اید، حق‌شناسی می‌کنم. از ذات أقدس الهی مسئلت می‌کنم، به برکت خون‌های پاکی که در این مملکت ریخته شد، همه ما مواظب زبانمان و گفتارمان باشیم، عالمانه سخن بگوییم، هم آبروی خود را حفظ بکنیم، هم آبروی دیگران را. نه بیراهه برویم، نه راه کسی را ببندیم و ذات أقدس الهی ما را منتظر کسی کند که «قائم بالعقل» است، «قائم بالقسط» است، «قائم بالعلم» است و منتظِر، مقدار انتظارش، وصف منتظَر را دارد، ما هم «قائم بالعلم» و «قائم بالعقل» باشیم.

مجدداً از حضور همه شما فرهیختگان حق‌شناسی می‌کنیم. از تمام بزرگوارانی که در برگزاری این صحنه وزین علمی کوشش کردند، حق‌شناسی می‌کنیم.

از ذات أقدس الهی مسئلت می‌کنیم، نظام ما را، رهبر ما را، مراجع ما را، دولت و ملت و مملکت ما را، فرهیختگان حوزوی و دانشگاهی ما را، فردفرد این ملت بزرگ و بزرگوار ما را در سایه ولایت ولی عصر، حفظ بفرماید!

روح مطهر امام راحل و شهدا را، با اولیای الهی، محشور بفرماید!

«غَفَرَ اللَّهُ لَنَا وَ لَکُمْ وَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَهُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُه»

[۱]. سوره قلم، آیه۱٫

[۲]. سوره شمس، آیه۱ ـ ۳٫

[۳]. سوره عنکبوت، آیه۴۳٫

[۴]. سوره فاطر، آیه۴۰٫

[۵]. تحف العقول، ص۱۵؛ «فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله و سلم) إِنَّ الْعَقْلَ‏ عِقَالٌ‏ مِنَ الْجَهْل».

[۶]. الکافی(ط ـ الإسلامیه)، ج۱، ص۱۱٫

[۷]. نهج البلاغه (للصبحی صالح)، حکمت۳۱۴٫

[۸]. سوره اعراف، آیه۱۷۶؛ سوره نحل، آیه۴۴ …

[۹]. سوره یوسف، آیه۴۶٫

[۱۰]. سوره بقره، آیه۲۳۰٫

[۱۱]. سوره بقره، آیه۱۶۴٫

[۱۲]. نهج البلاغه(للصبحی صالح), حکمت۲۱۱٫

[۱۳]. سوره إسراء، آیه۱۰۲٫

[۱۴]. سوره نمل، آیه۱۵٫

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.