ابو هریره و نشر اسرائیلیات (۱)

عن النبى(صلّی الله علیه و آله و سلّم) : ستکون عنّى رواه یروون الحدیث فأعرضوه على القرآن، فإن وافق القرآن فخذوه وإلاّ فدعوه.پس از من، راویانى خواهند بود که حدیث مرا نقل مى کنند؛ هرگاه حدیث من به شما رسید، آن را بر قرآن عرضه نمایید؛ چنانچه بین آن و نصوص (و مفاهیم) قرآن وفاق و هم خوانى یافتید، به آن عمل کنید. در غیر این صورت، حدیث را رها کنید (ودور افکنید). (کنزالعمّال، ج۱، ص۱۹۶، ح۹۹۴)ابوهریره، از چهره هاى وضّاع و جعّال در تاریخ صدر اسلام است. علاوه بر تنوع و کثرت اخبار و روایات مصنوع که پرداخته و منتشر نموده است، نامش نیز دستخوش چندگانگى و تعدد شده است و از او نامهاى فراوان به جاى مانده است. گاه در کتب رجال و حدیث، اسامى یى یافت مى شود که پس از تحقیق و ریشه یابى، معلوم مى شود که بازگشت همه آنها به شخص واحدى است.مرحوم محمود ابوریّه در خصوص تعدّد و تنوع اسامى ابوهریره، چنین توضیح مى دهد:درباره شخصیت هاى موجود در بین اعراب قبل و بعد از اسلام، نام هیچ کس جز ابوهریره، مورد اختلاف نیست. واقعا نام درست و اصلى او، یعنى همان اسمى که اطرافیان و نزدیکان او را با آن مورد خطاب قرار مى دادند، مشخص نیست؛ به گونه اى که نام پدرش هم در بوته ابهام و گمنامى قرار گرفته است. این در حالى است که اعراب، خصوصا شخصیت هاى ادبى وقومى آنها، تلاش زیادى در حفظ نام و شجره نامه خود داشتند؛ حتى به انساب و گذشتگان و بلکه مردگان خود نیز افتخار مى کردند و براى پیوستن به ایل و تبار خود، نام و نسبتى را که با قبیله و قوم خود داشتند و نیز نام آبا و اجداد خود را ضبط مى کردند.نواوى، شارح صحیح مسلم، اظهار نموده که «درباره نام ابوهریره و نام پدرش، سخن به اختلاف گراییده و بیش از سى نام (و بلکه بیشتر) از او باقى ماند». به اعتقاد برخى تاریخ نگاران، مجموعا ۴۴ نام براى ابوهریره وپانزده نام براى پدرش شمارش شده است. ابن حجر عسقلانى در «الاصابه»، متعرض این نامها شده است.۱ابن عبدالبر در «استیعاب»، چنین مى گوید:درباره نام ابوهریره و پدرش، اختلاف نظر، فراوان است. احاطه بر همه نامهایى که به آن دو، نسبت داده شده، امکان ندارد. این در حالى است که سابقه نداشته فردى از اعراب جاهلى یا اعراب پس از اسلام، در چنین مشکلى فرو رفته، کثیرالاسم باشد.بر هیچ کدام از اسامى او، اعتمادى نیست. هر اسمى که از او به گوش مى رسد، تا دل، قصد آن را دارد، لحظه اى نمى پاید که نام دیگرى از او به ذهن خطور مى کند؛لذا چاره اى در این خصوص نبوده که حداقل به کنیه او اشارت شود و همه بر آن متفق گردند؛ زیرا تعدد جهات، در کنیه او متوقف شده است؛ هر چند شهرت فردى در کنیه و تعدّد اسامى او، نشان از هویت نامستقل او خواهد بود. صاحبان کتب تراجم و تاریخ، نام او را در قسمت کنیه ها ضبط نموده اند و در قسمت اسامى، یادى از آن نشده است [مگر اندک].۲ابن اثیر، عزالدین ابو الحسن على بن محمد جزرى (۵۵۵ـ۶۳۰ق) در «ا سدالغابه» چنین مى گوید:در خصوص نام مشخص و قطعى ابوهریره، اختلاف فراوان دیده مى شود. این اختلاف، به گونه اى است که درباره هیچ کدام از اعراب قبل و بعد او مشاهده نشده و همواره، هاله اى از ابهام و تردید، نامهاى او را فراگرفته است؛ حتى در زمان او، کسى چنین وضعیتى پیدا نکرد. این اختلاف، دامن پدرش را نیز گرفت؛ اما لطمه اى بر نام مادرش وارد نشد. وقایع نگاران، نام مادر ابوهریره را (با اندکى اختلاف در قرائت) امیمه ذکر نموده اند.۳برخى دیگر از نسب شناسان و تاریخ نگاران، نام مادر ابوهریره را میمونه بنت صخر دانسته اند.۴فیروزآبادى در «القاموس المحیط»، بیش از سى و اندى اسم براى ابوهریره یاد مى کند.ابن اثیر مى گوید:از مجموع اسامى و کنیه هایى که براى ابوهریره یاد شده، کلمه «أبوهریره»، بدون تردید به او نسبت داده شده و همگان او را با این کنیه مى خوانند، ولو اینکه از او به نامهاى متعدد، یاد شده باشد. این کنیه هم در زمان حیاتش و هم پس از فوت او، شهرت کامل داشت و علت اشتهار او به این کنیه آن بود که ابوهریره، خود اعتراف نموده: من مدتهاى مدیدى از عمر را به بردن گوسفندان به چرا و سیراب نمودن آنها از آب و علف بیابانى گذراندم. گربه کوچکى داشتم که به هنگام چرا، آن را با خود همراه مى کردم. هر جا که بودم، گربه نیز همدم من بود و با هم بازى مى کردیم. شبها نیز او را کنار درختى مى بستم. بدین جهت، مرا به این کنیه خواندند [ابوهریره یعنى پدر گربه کوچک].۵برخى دیگر گفته اند:در دوران امامت پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در مدینه، همواره دیده مى شد که ابوهریره، گربه خود را در دست دارد و با او بازى نموده، اوقات را مى گذراند. روزى پیامبر خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) او را در همین حال مشاهده کرد که گربه اى در آغوش داشت. به او فرمود: «یا اباهریره…» و از آن پس، ابوهریره به این نام شهرت یافت.۶
گزارش تفصیلى اسامى ابوهریره دلیل اینکه اسامى ساختگى بسیارى در کتب حدیث دیده مى شود ـ به گونه اى که در ظاهر به افراد مختلف و متعددى اشارت دارد؛ اما وقتى تحقیق مى شود، شخص واحدى بیش از آنها مستفاد نمى گردد ـ این است که وضّاعان حدیث و دروغ پردازان تاریخ، براى آنکه در نقل اخبار کثیر از راوى واحد، دچار ملامت و سرزنش مردم و جویندگان اخبار و احادیث نشوند، اخبار و روایات منقول از فرد واحد را به نامها و اسامى مختلف، نقل کرده اند. نامهاى ابوهریره نیز از این قبیل است. اینک به ذکر اسامى متعدد ابوهریره مى پردازیم:۱ـ ابو هریره بن عامر بن عبد ذى الشّرى بن طریف بن عتاب۷ بن صعب بن منبّه۸ بن سعد بن ثعلبه بن سلیم بن فهم بن غنم بن دوس بن عدنان بن عبداللّه بن زهران بن کعب الدوسى.ابن الکلبى، چنین اسمى را براى ابوهریره برگزیده و دمیاطى نیز احتمال آن را بسیار قوى دانسته است. البته یادآور این نکته مى شود که دولابى از طریق ابن لهیعه از یزید بن ابى حبیب نقل کرده که گفته است: اسم واقعى و درست ابوهریره، «عبد نهم بن عامر دوسى» است او هم پیمان (حلیف) ابوبکر بوده است.ابن برقى در صحت نسبت و تیره اجدادى او اظهار نظر دیگرى نموده و گفته است که نسب صحیح ابوهریره، چنین بوده است:ابوهریره بن عامر بن عبد شمس بن عبدالساطع بن قیس بن مالک بن ذى الأسلم بن الأخمس بن معاویه بن المسلم بن الحارث بن دهمان بن سلیم بن فهم بن عامر بن دوس.۲ـ عمیر بن عامر بن عبد ذى الشّرى بن طریف بن عتاب… الدوسى.ابو على بن سکن به نقل از برخى عالمان عرب، نام عمیر را براى ابوهریره برگزیده است.۳ـ «عبد شمس بن صخر»؛ این نام را ابن اسحاق به نقل از همفکران خود، یاد نموده و از قول ابوهریره نقل مى کند:نام من در دوران جاهلیت، عبد شمس بن صخر بود. پیامبر اکرم، نام مرا تغییر داد و از آن پس، نام من عبدالرحمن و کنیه ام ابوهریره گردید.۹اما واقدى گفته: ابوهریره پس از پذیرش اسلام، به عبداللّه تغییر نام داد. از هیثم بن عدى نیز چنین نقل شده است.۴ـ «ابوهرّ»؛ در «صحیح» بخارى آمده که روزى پیامبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ابوهریره را به «ابوهرّ» یاد کرد و به وى گفت: «یا أباهرّ»! این سخن را بغوى از طریق ابراهیم بن فضل مخزومى نقل کرده است.ابن حجر پس از نقل سخن بالا، این روایت و تسمیه را ضعیف مى داند؛ بلکه نام او را در دوران جاهلیّت، عبد شمس مى داند و مى گوید: در آن زمان، کنیه عبد شمس،أبوالأسود بوده است که پس از اسلام آوردن، پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نام و کنیه او را به ترتیب به عبداللّه و ابوهریره تغییر داد.
«شرى» چیست ؟ درباره اینکه مراد از عبد ذى الشّرى چیست، در کتاب «الکنى والأسماء»، سخنى با سند حسن، توسط دولابى از اسامه بن زید لیثى و او از عبیداللّه بن ابى رافع و مقبرى نقل شده که آن دو گفته اند: نام ابوهریره در دوران جاهلیت قبل از اسلام، عبد شمس بن عامر بن عبد ذى الشّرى بوده و «شرى»، نام بتى در بین قبیله دوس بوده است که در مقابل آن، کرنش مى کردند. پس از اسلام آوردن ابوهریره، به او عبداللّه بن عامر گفته شد. البته، به عبداللّه بن ادریس هم نامبرده شده است.گروهى دیگر از علما، نام او را در دوران جاهلیت، عبد شمس دانسته اند: شعبه و یحیى بن معین و احمد بن صالح مصرى و هارون بن حاتم، چنین، نظر داده اند. ابو زرعه و ابو نعیم بن دکین نیز با این رأى و نام، موافق بوده اند.۵ ـ عبداللّه بن عامر؛۶ـ عبداللّه بن ادریس؛۷ـ «عبدالرحمن بن الصخر»؛ ابن حجر در «الاصابه» گفته است که نواوى، شارح «صحیح» مسلم، در چند جاى از شرح خویش، از ابوهریره به عبدالرحمن بن صخر یاد نموده است و نیز گفته است که از بین سى اسمى که براى او دیده ام، این نام (عبدالرحمن بن صخر) صحیح ترین نام براى ابوهریره است.ابن اثیر (م۶۳۰هـ) از قول محمد بن اسحاق نقل مى کند که عبداللّه بن سعد زهرىّ، ابوهریره را عبدالرحمن بن صخر نامید. ابن منده و ابو نعیم اصفهانى نیز این نام را براى ابوهریره نقل نموده اند.۱۰۸ ـ ابن غنم؛۹ـ عبداللّه بن عائذ؛۱۰ـ «عبداللّه بن عمرو»؛ ابن اثیر و واقدى گفته اند:او همان ابوهریره است. فوت او به سال ۵۹ هجرى بود و مرتب به دارالخلافه رفت و آمد داشت. خانه اى در مدینه داشت که به موالى خود بخشید. ابو موسى نیز این نام را براى ابوهریره ذکر نموده و گفته شده که درباره اسم او، بیست نظر، مطرح شده است.۱۱۱۱ـ سکین بن رزمه بن هانى؛۱۲ـ ابن ثرمل؛۱۳ـ «عامر بن عبد شمس»؛ ابو احمد حاکم، با سند صحیح خود از صالح بن کیسان نقل مى کند که اسم ابوهریره، عامر است. البته هیثم بن عدى نیز از قول ابن عباس، چنین نامى را براى او نقل نموده است و اضافه کرده که نام کامل او «عامر بن شمس بن عبد غنم بن عبد ذى الشرى»… بود.ابو مسهر نیز از قول سعید بن عبدالعزیز، چنین نقل نموده است.۱۴ـ ابن عمیر؛۱۵ـ یزید بن عشرقه؛۱۶ـ «عبد نهم یا عبد تیم»؛ ابن حجر در «الاصابه» به نقل از ابن البرقى گوید که به او «عبد تیم» نیز گفته اند.۱۷ـ غنم؛۱۸ـ عبید بن غنم؛۱۹ـ «عمرو بن غنم»؛ عمرو بن على فلاس گفته است: صحیح ترین نام ابوهریره از نظر من، «عبد عمرو بن عبد غنم» مى باشد.۱۲ فرزند ابوهریره (المحرر) نیز پدر خود را عبد عمرو بن عبد غنم نامیده است.۱۳۲۰ـ «سعید بن حارث (سعد بن حارث)»؛ بغوى گفته است: حدیث نمود ما را محمد بن حمید، حدیث نمود ما را ابونمیله، حدیث نمود ما را محمد بن عبیداللّه که «نام ابوهریره، سعد بن حارث بود». بغوى اضافه مى کند که نام دیگرى از او به گوش من رسیده و آن ، عبد یلیل است.۱۴۲۱ـ «عمیر بن عامر بن ذى الشرى بن طریف بن غنم بن دوس»؛ هشام بن کلبى این اسم را نقل کرده است.۲۲ـ «ابن عامر بن عبدشمس بن عبدالساطع بن قیس بن مالک بن ذى الأسلم بن أخمس بن معاویه بن مسلم بن حارث»؛ این نام را ابن البرقى انتخاب نموده است.۲۳ـ ابن عتبه بن عمرو بن عیسى بن حرب بن سعد بن ثعلبه بن عمرو بن فهم بن دوس؛۲۴ـ عبد عمرو؛ ۱۵۲۵ـ ابوهریره سکین؛۱۶۲۶ـ عامر بن عبدغنم؛ ۱۷۲۷ـ «سکین بن دومه»؛ بغوى از عبداللّه بن احمد نقل مى کند که شنیدم یکى از استادان کهنسال ما مى گفت: اسم واقعى ابوهریره، سکین بن دومه است. حسن بن سفیان با سند خود از ابو عمر ضریر نیز چنین نامى را براى او نقل کرده است.۲۸ـ «سکین بن مل»، «ابن هانى»، «ابن عبدنهم»؛ ابونعیم اصفهانى از طریق اسحاق بن راهویه نقل کرده که ابوهریره داراى نامهاى متعدد و مختلف بود و از جمله نامهاى وى، اسامى مذکور است.۲۹ـ سکین بن جابر؛ عباس الدّورى از ابوبکر بن ابى الاسود نقل کرده که نام صحیح ابوهریره، سکین فرزند جابر است.۳۰ـ برید (یزید) بن عشرقه؛۳۱ـ «عبدالعزّى»، «سکن»؛ ابو نعیم گفته همچنین به ابوهریره، عبدالعزى و سکن (با فتحه سین و کاف) نیز گفته شده است.۳۲ـ عمرو بن عبد شمس.ادامه دارد …
پی نوشت :
۱٫الاصابه فى تمییز الصحابه، ج۷ ص،۴۲۵ـ۴۴۵۲٫ الاستیعاب فى أسماء الأصحاب، ج۴، ص۱۱۷۰ـ۱۱۷۱،ط مصر.۳٫ أسدالغابه، ج۵، ص۳۱۵ـ۳۱۶۴٫ تهذیب التهذیب، ابن حجر عسقلانى، ج۱۲، ص۲۶۳۵٫ تحفه الأحوذى (أبواب المناقب ـ باب مناقب أبى هریره)،حدیث ۳۹۲۹؛ أسدالغابه، ج۵، ص۳۲۰٫ ترمذى گوید:، این روایت حسن است.۶٫ القاموس المحیط، فیروزآبادى (۸۱۷هـ) (به نقل از: شیخ المضیره، ص۴۴).۷٫ در طبقات ابن سعد (ج۴، ص۵۲) ابن غیاث ذکر شده و نیز در جمهره (ص۳۸۲) ابن عیاد و در تهذیب التهذیب (ج۱۲، ص۲۶۲) به ابن عیان نام برده شده است.۸٫ در طبقات و جمهره، «ابن هینه» و در تهذیب التهذیب، «هنیدیب» ذکر شده است.۹٫ ابن سعد از واقدى چنین نقل کرده است. به نقل از: الاصابه، ج۷، ص۲۲۹۱۰٫ أسدالغابه، ج۳، ص۳۵۷۱۱٫ همان، ص۲۴۹۱۲٫ الاصابه، ج۷، ص۲۲۹۱۳٫ أسدالغابه، ج۵، ص۳۱۹۱۴٫ الاصابه، ج۷، ص۲۲۹۱۵٫ همان، ص۴۲۷ و تهذیب التهذیب، ج۷، ص۴۲۸۱۶٫ همان.۱۷٫ همان. منبع: www.hadith.net
 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.