حدیث اصطلاحا کلامی است که حاکی قول یا فعل یا تقریر معصوم (ع) باشد و بر آن خبر و سنت و روایت نیز اطلاق شده (۱).
در مجمع البحرین حدیث را مرادف کلام دانسته و وجه تسمیه به این نام را تجدید و حدوث آن گرفته.در قاموس آمده (الحدیث: الخبر و الجدید) در مصباح المنیر فرموده الحدیث ما یتحدث به و ینقل و منه حدیث الولایه (۲). ظاهرا وجه تسمیه خبر به حدیث از آن جهت است که در مقابل قرآن که هر دو بیان احکام الهی است قرار گرفته زیرا اکثر اهل سنت قائل بقدم قرآن می باشند و از اینرو احکامی که از ناحیه شخص پیغمبر انتشار یافته (حدیث) در مقابل (کلام قدیم قرآن) نامیده اند (۳) و ممکن است از این لحاظ گفته پیغمبر و امام را حدیث نامند که در تشریع قوانین الهی تازگی و نوی دارد چنانکه قرآن نیز از این نظر تازه و حدیث است و در خود قرآن باین نکته اشاره شده آنجا که فرماید: الله نزل احسن الحدیث کتابا (۴) یا در جای دیگر قرآن، فلیأتوا به حدیث مثله (۵) فبای حدیث بعده یومنون (۶) فذرنی و من یکذب بهذا الحدیث (۷).بعضی (۸) احتمال داده اند که چون حروف متعاقب یکدیگر می آید قهرا حرف بعدی پس از حرف قبل استعمال شده و حادث گردیده، یا از آن جهت که در دل شنونده ایجاد معنی تازه می کند حدیث نامیده شده. اما خبر به معنی مخبر به استعمال شده. در تاج العروس آمده: خبر چیزی است که از دیگری نقل شود و اهل عربیت قید (احتمال الصدق و الکذب) را در آن اضافه کرده اند ولی نزد محدثین به معنی حدیث آمده.
باید دانست که نوعا لغویین موارد استعمال را ذکر می کنند و توجه باصل معنی لغوی که موارد استعمال نوعا به مناسبتی که در مصادیق و اصل معنی برقرار است، نداشته و امتیاز آنرا از فروع و مصادیق متذکر نمی شوند.مثلا در اینجا ظاهر معنی خبر، اعلام غیر است چنانچه در مصباح المنیر و المنجد آمده و در معنی (الخبیر) که از اسماء الهی است گفته اند (العالم) .در آیه شریفه (فکیف تصبر علی مالم تحط به خبرا) (۹) (علما) تفسیر شده و در مثل گویند (علی الخبیر سقطت) ای علی العالم به، همچنین لفظ خبره که به معنی عالم آمده پس استعمال خبر در گفته پیغمبر (ص) از لحاظ اعلام به مضمون خبر است .چنانکه اطلاق حدیث به لحاظ تازگی مضمون آن برای سامع یا در مقابل کلام الله قدیم (بنا به مذهب بعضی از اهل سنت) است.
اما مراد از سنت همان قول و فعل و تقریر معصوم است (منتهی به قول اهل سنت و بعضی از بزرگان در غیر عادیات) که مشتق از سنن (به فتح سین و نون) به معنی طریقه پسندیده باشد (۱۰) بنابر این سنت در مقابل کتاب، بآنچه طریقه معصوم و منتسب بوی است اصطلاح شده مانند: من رغب عن سنتی فلیس منی، چنانکه در فقه بیشتر همین معنی یا در مقابل بدعت آمده مانند : اصطلاح طلاق سنی و بدعی.گاهی هم در مقابل فریضه و به معنی مستحب آمده مثلا گفته می شود : قنوت در نماز سنت است.ولی می شود نتیجه گرفت که سنت به معنی اعم (از واجب و مستحب) همان نفس فعل و قول و تقریر معصوم است که در مقابل کتاب استعمال می شود و به معنی اخص، مرادف مستحب و قسیم بقیه احکام تکلیفی (وجوب و حرمت و کراهت و اباحه) اطلاق شده و الفاظ حاکی از آنرا (خبر) و (حدیث) و (روایت) و غیره نامند.ولی در علم الحدیث اطلاق سنت بیشتر بهمان معنی اعم است.لذا اسم پاره ای از کتب مهم اهل تسنن، (سنن) گذارده شده.چون (سنن نسائی) (سنن ابن ماجه) و (سنن بیهقی) و غیر هم.
اما روایت را به معنی حدیث گفته اند.در مجمع البحرین فرموده: روایت در اصطلاح خبری است که بطریق نقل بمعصوم ختم شود.
اصل روایت از (روی البعیر الماء ای حمله) مشتق است.چون راوی نیز حامل و ناقل حدیث شمرده می شود.
اغلب معانی دیگر که از برای ماده (روی) نقل شده است بهمین مناسبت است مانند (ریان) که به معنی سیراب آمده چون قهرا شخص در اینحال حامل مقداری آب است.همچنین (یوم الترویه) که هشتم ذیحجه است به مناسبت تهیه و حمل حاجیان، آب مصرفی خود را در عرفات می باشد.و کلام حضرت امیر (ع) در خطبه شقشقیه (فطفقت ارتای بین ان اصول بید جذاء) (۱۱) که به معنی (فجعلت افکر) است از همین ماده اخذ شده که (ارتائی) به معنی (احمل الفکره) آمده، و هکذا (عین ریه) و (سحاب روی) ای کثیر الماء.البته متعلق فعل (روی) باید چیز صافی و روان باشد.لذا در حمل آب و فکر و کلام استعمال شده و شاید بهمین مناسبت آخر شعر را (روی) گویند زیرا حامل شعریت و نظم سخن همان (روی) است.و در عین حال روانی و صافی نظم بآن صورت می گیرد.
اما اثر: جوهری در صحاح اللغه فرموده (اثرت الحدیث اذا ذکرته غیرک.و منه قیل حدیث مأثور ای ینقله خلف عن سلف) و در قاموس آمده الاثر: نقل الحدیث و روایته.در المنجد و مجمع البحرین نیز همین معنی را یاد نموده.شیخ بهائی در وجیزه فرموده: اثر مرادف با حدیث است و بعضی اعم از حدیث دانسته اند و جمعی اثر را به آنچه از صحابه نقل شود اختصاص داده اند .
ولی معنی اصطلاحی و لغوی اثر یکی است. زیرا اثر چنان که از موارد استعمال آن معلوم می شود به معنی بقیه و بازمانده شیئی است.در مجمع البحرین فرموده: قوله تعالی: قالوا تالله لقد آثرک الله علینا (۱۲) ای فضلک من قولهم: له علیه اثره ای فضل.
ایضا قوله تعالی، ایتونی بکتاب من قبل هذا او اثاره من علم (۱۳) ای بقیه.ایضا قوله تعالی:
انا نحن نحیی الموتی و نکتب ما قدموا و آثارهم ای ما سنوه بعدهم. (ما مردگان را زنده نموده و آنچه را کرده و یا از خود سنت گذارده اند در نامه عملشان می نویسیم) .
و در معنی (اثر) بضم همزه فرموده اثری که بعد از شیئی باقی می ماند.و اثر دار به معنی بقیه آنست.در قاموس فرموده: الاثر محرکه: بقیه الشی ء.در حدیث آمده: من سره ان یبسط الله فی رزقه و ینشاء فی اثره فلیصل رحمه (۱۴).که در اینجا اثر به معنی اجل آمده. زیرا اجل در عقب عمر آدمی می آید و از همین معنی است (مأثره) بضم ثاء به معنی مکرمت چون پس از آدمی می ماند و از او بازگو می شود.
بنابر این اثر در استعمال روات به تناسب حکم موضوع همان بقایای اقوال و افعال منقوله از پیغمبر و سلف صالح است و چنانکه دیدیم با معنی لغوی مغایرت ندارد.
نحوه استعمال: اما نحوه استعمال فعل در حدیث، (مشدد) و از باب تفعیل آمده گفته می شود حدثه بکذا و حدثه کذا ای اخبره به و در (خبر) از باب تفعیل و افعال هر دو آمده. یقال (خبره و اخبره الشی ء و بالشی ء): انباه به. و در روایت فقط از ثلاثی مجرد از باب ضرب استعمال شده منتهی محدثین جائی که راوی بتنهائی حدیث را از استاد شنیده (حدثنی) و در موردی که دیگری نیز باوی سماع نموده (حدثنا) استعمال نموده اند و همچنین اگر بر او قرائت حدیث شده (اخبرنی) و چنانچه دگری با وی شرکت داشته (اخبرنا) بکار برده اند (۱۵).
اختصار سند: چون تدوین حدیث خاصه مجامع احادیث در اعصاری صورت گرفته که روات و ناقلین بوسائطی از معصوم حدیث را نقل می نموده اند برای تعبیر از مراد، لفظ (حدثنی یا اخبرنی فلان) به کار می رفته و گاهی بلفظ (عن فلان) با حذف فعل متعلق بآن اکتفا می شده.
علائم اختصار: در کتب متأخر برای تعبیر از حدثنا و اخبرنا و همچنین حدثنی و اخبرنی، علائم اختصاری وضع و استعمال شده.علائم مزبور بقرار ذیل است:
ثنا نا: در حدثنا انا: در اخبرنا
ح: رمز (حیلوله) که اگر محدث متنی را بدو سند نقل نماید هنگام انتقال از سندی به سند دیگر (ح) می نویسند. این رمز از تحول، به معنی انتقال یا حیلوله (به معنی فاصله و حاجز شدن) مشتق شده.
نیز معمولا در ضمن سلسله سند حدیث، (قال) را که تکرار می شود، حذف می کنند.مثلا: محمد بن یعقوب قال حدثنی علی بن ابراهیم قال قال حدثنی ابی ابراهیم بن هاشم…که (قال) اول را حذف و به یک (قال) اکتفا می کنند.
ولی متأخرین طریقه دیگری در اختصار بکار برده اند و آن اینست که فقط نام کسانی را که از آنان نقل حدیث شده ذکر و به کیفیت سند (صحیح، حسن، موثق و غیره) اشاره و سپس متن حدیث را از آخرین راوی یا معصوم نقل می نمایند.
البته اگر کتبی که بدین طریق از آن نقل حدیث شده جزو کتب مشهوره متداوله (از قبیل کتب اربعه) باشد، این نحوه نقل، در واقع مسند خواهد بود و الا داخل در مرسلات، می باشد.
گاهی نیز در چند حدیث که از یک اصل یا یک راوی نقل شده، در اولین حدیث سلسله روات، آورده شده و در بقیه بلفظ (و بهذا الاسناد)، از ذکر سلسله روات استغنا شده.
غیر آنچه گفتیم، طرق خاصی در کیفیت اختصار سند نزد شیخ صدوق و شیخ طوسی (در کتاب من لا یحضره الفقیه و کتاب تهذیب) معمول است که اینک از نظر خوانندگان می گذارانیم.
صاحب معالم در کتاب (منتقی الجمان ص ۲۱) فرماید:
باید دانست که حال مشایخ ثلاثه (صاحبان کتب اربعه حدیث شیعه) در ذکر اسانید، مختلف است .شیخ کلینی سند حدیث را تماما نقل می نماید، یا به سند حدیثی که قریبا گذشته ارجاع می دهد .صدوق بیشتر سند را ترک کرده ولی طریق متروکه را در آخر کتاب به تفصیل آورده، شیخ طوسی گاهی تمام سند را ذکر و زمانی بیشتر آنرا ترک می کند، و بسا که قسمتی را ترک و بقیه را ذکر نموده (که اهل فن درایه، ترک اوائل سند را تعلیق نامند) سپس در آخر تهذیب بصراحت و نیز در استبصار فرموده: هر حدیثی که قسمت اول سند را نیاورده ام بنام کسی است که حدیث مزبور از کتاب وی اخذ شده و طریق خود را به صاحبان کتب در کتاب (فهرست) یاد نموده ام.
صاحب معالم در فائده چهارم کتاب منتقی الجمان، طریق شیخ را بصاحبان کتب اصول حدیث، بتفصیل آورده.
———————————————————————————————–
پی نوشت ها:
۱ – شیخ بهائی در وجیزه فرموده الحدیث کلام یحکی قول المعصوم او فعله او تقریره.
سپس فرماید: و اما نفس الفعل و التقریر فیطلق علیهما اسم السنه لا الحدیث.
۲ – فراء گوید: واحد احادیث احدوثه است ولی بر خلاف قاعده در جمع حدیث استعمال شده.صاحب کشاف آنرا اسم جمع دانسته.ابو حیان در تفسیر خود بنام (البحر) آنرا جمع حدیث (منتهی بر خلاف قیاس) گرفته مانند اباطیل جمع باطل (قواعد التحدیث ص ۶۱) .
۳ – فتح الباری فی شرح صحیح البخاری تألیف ابن حجر عسقلانی.چاپ مصر.
۴ – سوره زمر، آیه ۲۳.خداوند قرآن را فرستاد که بهترین حدیث است.
۵ – سوره طور، آیه ۳۴.اگر راست می گویند که قرآن کتاب خدا نیست آنها هم سخنی نوین مانند قرآن بیاورند.
۶ – سوره مرسلات، آیه ۵۰.شما پس از آیات خدا بکدام حدیث ایمان می آورید؟
۷ – سوره القلم، آیه ۴۴.ای رسول تو کیفر مکذبان و منکران قرآن را بمن واگذار.
۸ – رک، قواعد التحدیث ص .۶۱
۹ – سوره کهف، آیه .۶۸
۱۰ – در قرآن مجید آمده
و لن تجد لسنه الله تبدیلا
(سوره فاطر، آیه ۳۵) یعنی تو ای رسول گرامی در سنت خداوندی تبدیلی نمی بینی.یا آیه شریفه : سنه من ارسلنا قبلک من رسلنا (سوره اسراء آیه ۷۷) .ولی گاهی با قرینه در امور ناشایست نیز استعمال شده مانند من سن فی الاسلام سنه سیئه کان علیه وزر، من عمل بها.
۱۱ – ای تفکرت فی الامر فوجدت الصبر اولی (شرح نهج عبده) .
۱۲ – سوره یوسف، آیه ۹۱.برادران یوسف بوی گفتند، بخدا سوگند پدرمان ترا بر ما مقدم می دارد .
۱۳ – سوره احقاف، آیه ۴.یعنی ای رسول ما بمشرکان بگو آیا از کتابهای پیشینیان دلیلی بر خدائی بتها دارید یا اثر و نشانی بر عقیده خویش دارید؟
۱۴ – هر کس که می خواهد خداوند روزیش را فراخ و نامش را باقی گذارد صله رحم کند.
۱۵ – در وصول الاخیار آمده ص ۱۱۹ که در عصر اول حدثنا و اخبرنا و انبأنا مفید اخبار بلفظ بوده ولی در اعصار بعد لفظ (اخبرنا) در مورد قرائت و لفظ (انبأنا) در زمینه اجازه شایع گردیده.