تأملی در برخی احتمالات دیگر
در برابر آنچه گذشت ـ که نقل مشاهدات عینی افراد از ماجراست و اندکی است از بسیارـ، سه نفر از تابعین (عکرمه، مقاتل، عروه بن زبیر) در برخی نقلها بدون استناد به سخن هیچ یک از صحابه و در برخی با استناد به آن مدعی شدهاند که آیه درباره همسران رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شده است.[۴۸] دروغگو بودن این سه نفر و دشمنی آنها با امام علی(علیه السلام) از طرق مختلف به اثبات رسیده است.[۴۹] علاوه بر این که در زبان عربی عصر نزول قرآن، زن اهلبیتِ شوهر به شمار نمیرفت. در صحیح مسلم نقل شده است که از زید بن ارقم پرسیده شد: مراد از اهل بیت چه کسانی هستند؟ آیا شامل همسران حضرت میشود؟ زید در جواب گفت: «لَایْمُ اللَّهِ إِنَّ الْمَرْأَهَ تَکُونُ مَعَ الرَّجُلِ الْعَصْرَ مِنَ الدَّهْرِ ثُمَّ یُطَلِّقُهَا فَتَرْجِعُ إِلَی أَبِیهَا وَ قَوْمِهَا؛[۵۰] نه به خدا سوگند! زن روزگاری را با مرد میگذرانَد سپس مرد که او را طلاق داد، به نزد پدر و خویشانش بازمیگردد». غیر از نکته مذکور سیوطی از عکرمه نقل میکند که او درباره آیه تطهیر به مردم میگفت: لیس بالذی تذهبون الیه، انما هو نساء النبی، [مقصود از اهل بیت] آن گونه نیست که شما میپندارید، بلکه مراد همسران رسول خدا(ص) است». این سخن حاکی از آن است که باور عمومی جامعه آن روز که خود در متن حوادث و شاهد و ناظر ماجرا بودند این بود که عنوان اهل البیت شامل همسران رسول خدا(ص) نمیشود. این نکته، انتساب این رأی را به ابن عباسـ چنان که عکرمه مدعی آن استـ را نیز با تردیدی جدی مواجه میکند؛ زیرا با توجه به جایگاه علمی ابن عباس در آن مقطع زمانی، اگر او واقعاً معتقد به شمول اهل بیت نسبت به همسران رسول خدا(ص) بود، آیا چنین باوری عادتاً در سطح عموم مردم شکل میگرفت که بر هم زدن آن به فراخوان برای مباهله نیاز داشته باشد؟![۵۱] این خود شاهدی بر کذب بودن این انتساب به ابن عباس است. مهمترین دلیلی که اهل سنت بر شمول آیه نسبت به همسران رسول خدا(ص) اقامه کردهاند، سیاق آیات است. ایشان مدعیاند که به قرینه صدر و ذیل آیه که درباره همسران رسول خدا(ص) است و لزوم رعایت هماهنگی بین سخنان هر گوینده، این بخش میانی نیز درباره آنان است. اما با اطمینان میتوان ادعا نمود که سیاق آیه در این قسمت با قبل و بعد آن متفاوت است و این بخش از آیه در سیاق جملههای قبل و بعد نیست؛ زیرا: ۱٫ ضمیرهایی که قبل و بعد از این بخش از آیه میآیند همه جمع مونث غایباند، بر خلاف این بخش که از ضمیر جمع مذکر حاضر استفاده شده است. بنابراین سیاق جمله تغییر کرده و به استناد سیاق نمیتوان حکم این جمله را به موضوع جمله سابق سرایت داد. ۲٫ تأمل در آیه تطهیر حاکی از مدح و ستایش موضوع سخن در این بخش است و حال آنکه لحن آیات قبل و بعد اگر نگوییم دارای بار منفی است، حداقل خالی از مدح است. ۳٫ علاوه بر اینکه اگر در جایی در شکلگیری سیاق تردید داشته باشیم، اصل عدم انعقاد سیاق است.[۵۲] ۴٫ سیاق در صورتی میتواند مستند قرار گیرد که دلیل مستقلی بر خلاف آن نداشته باشیم وگرنه سیاق مفید نخواهد بود[۵۳] و در این آیه علاوه بر مطالب پیش گفته، روایات بسیاری بر خلاف سیاق ادعایی دلالت میکند. با توجه به آنچه گذشت مفاد آیه چنین میشود که خداوند خواسته است بدی و پلیدی را از این افراد معین بردارد و این خواست نیز تکوینی است؛ یعنی بدون تردید محقق میشود و خداوند خواسته این افراد از گناه و خلاف امر الهی بر حذر باشند. [۵۴] این، مفید عصمت و پاکی آنان است و چنانکه گذشت، عصمت یعنی خواست آنها خواست خداست و از آن تخطی و تخلف ندارد و اگر چیزی حاکی از اراده و خواست خدا بود، تبعیت از آن لازم و تخلف از آن جایز نیست. آیه تطهیر با عنایت به گزارشهای مستندی که گذشت، اعتبار سنت پنج تن از معصومان را به طور مستقیم ثابت میکند. بدیهی است که همین حکم درباره افرادی که توسط معصومان به عنوان جانشین معصوم ایشان معرفی میشوند نیز ثابت است؛ زیرا فرض بر این است که معصوم معرفی کننده، اراده و حکم خدا را درباره جانشین خود بیان میدارد. به این بیان سنت نُه معصوم دیگر نیز معتبر و حاکی از اراده خداوند متعال خواهد بود.[۵۵]
آیه اولی الامر
در تبیین اعتبار سنت رسول خدا(ص) از آیه «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ ذلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْویلاً» (نساء: ۵۹) مدد جستیم. حال دوباره به ادامه آیه مینگریم و میگوییم: خداوند در این آیه به لزوم اطاعت از دسته سومی که از آنها به اولو الامر یاد کرده فرمان میدهد و چنان که معلوم است و پیشتر نیز اشاره شد، برای این اطاعت هیچ قید و شرطی بیان نکرده است. به اقتضای استدلالی که درباره رسول خدا(ص) گفته شد و بدون هیچ تفاوتی درباره اولیالامر نیز جریان دارد، باید پذیرفت که خواست این دسته نیز منطبق با خواست خداست و منویاتشان بازتاب مشیت الهی است و ایشان نمایشگر خواست اویند. به همین دلیل است که بدون هیچ قید و شرطی باید از آنان فرمان برد.[۵۶]علاوه بر اینکه در این آیه اطاعت ایشان را در ردیف اطاعت از رسول خدا(ص) ذکر کرده و این بیانگر وحدت ملاک و معیار در اطاعت از رسول و اولیالامر است و ضرورت اطاعت از ایشان از باب امر به معروف و نهی از منکر نیست.[۵۷] مفسران اهل سنت معمولاً آیه را مقید میکنند به اینکه اطاعت از اولیالامر در جایی واجب است که دستور او با فرمان خداوند هماهنگ باشد و در غیر این صورت نباید از او اطاعت کرد. نادرست بودن چنین قیدی روشن است. در آیه شریفه اطاعت از رسول خدا(ص) و اولی الامر واجب است. به طور طبیعی اگر جمله متضمن قیدی باشد، باید متوجه هر دو باشد و گرنه نه. اصلاً اینکه رسول و اولیالامر را در یک فرمان جای داده برای این است که بفهماند این دو در این رتبه با هم مشترکاند و همانطور که اطاعت از رسول مقید نیست، اطاعت از اولیالامر نیز چنین است. نکتهای که در این آیه جای بحث دارد، تبیین مصداق اولی الامر است. میدانیم که در قرآن واژگان و تعبیرهایی به کار رفته که اگرچه معنای آنها روشن است، برخی تفاصیل و نمونههای عینی آن معلوم نیست. همه مسلمانان قبول دارند که برای رفع ابهام از این موارد راهی نیست جز مراجعه به رسول خدا(ص) که خداوند او را مفسر و معلم قرآن قرار داده است. از نمونههای روشن این موارد نماز است. میدانیم نماز عبارت است از اظهار بندگی به درگاه خداوند متعال، اما از حد و مرز این رفتار چیزی نمیدانیم و هرچه هم تلاش کنیم جز از طریق رسول خدا(ص) نمیتوانیم مقصود را دریابیم. کلمه اولیالامر در آیه شریفه نیز همینگونه است. باید در آستان رفیع آن حضرت زانو زد و از او تبیین اولیالامر را مسئلت کرد.[۵۸] به تعبیر علامه عسکری رسول خدا(ص) به شیوههای گوناگون و در موارد متعدد به تبیین این نکته اقدام فرمود. از آغازین روزهای اعلان آشکار نبوت خویش، «یوم الانذار» تا زمان رحلتش به اجمال و تفصیل این مهم را برای مردم شرح داد. به رغم ناسازگاری این سخنان با قدرت حاکم در طول چهارده قرن گذشته به ویژه با دستگاه خلافت در صدر اسلام و تدابیر پیشبینی شده برای نرسیدن پیام آن جناب به نسلهای بعدی از طریق آتش زدن مکتوبات صحابه و ممانعت از نقل و تدوین سنت ـ به ویژه سنتی که کیان سلطه حاکم را به خطر میانداخت ـ و حبس و تهدید گزارشگران سنت نبوی(ص) آنچه امروز از طریق اهل سنت گزارش شده و به دست ما رسیده به خوبی میتواند نمونه عینی اولواالامر را برای ما روشن کند.[۵۹] در منابع روایی شیعی از امامان(ع)به طور مکرر روایت شده است که رسول خدا(ص) اولو الامر را به امام علی و فرزندان معصوم ایشان(ع)تفسیر کردهاند که برای نمونه چند مورد را ذکر میکنیم. شیخ صدوق به سند متصل از شماری از اصحاب امامیه از جابر بن عبدالله انصاری نقل میکند که وقتی آیه مورد بحث بر رسول خدا(ص) نازل شد گفتم خدا و رسول او را شناختیم. اولیالامر، کسانی که خدا طاعتشان را قرین طاعت شما قرار داده، کیانند؟ رسول خدا(ص) فرمود:« هم خلفائی یا جابر و أئمه المسلمین من بعدی أولهم علی بن أبی طالب ثم الحسن و الحسین ثم …؛ ایشان جانشینان من هستند ای جابر و پیشوایان مسلمین بعد از من هستند. اول آنها علی بن ابیطالب سپس حسن و حسین و سپس…».[60] این روایت در منابع دیگر معاصر شیخ صدوق نیز نقل شده است.[۶۱] در روایت دیگری سلیم بن قیس هلالی از امام علی(ع) نقل میکند که رسول خدا(ص) هر آیهای را که بر وی نازل میشد بر من میخواند و من آن را مینگاشتم… رسول خدا دست بر سینه من گذاشت و در حقم دعا کرد. از آن حضرت پرسیدم آیا از فراموشی من نسبت به حفظ آنچه میفرمایید نگران هستید؟ حضرت فرمود:« لست أتخوف علیک نسیاناً و لا جهلاً، و قد أخبرنی ربی أنه قد استجاب لی فیک و فی شرکائک الذین یکونون من بعدک، فقلت یا رسول الله و من شرکائی من بعدی؟ قال: الذین قرنهم الله بنفسه و بی فقال “أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ ” الأئمه. فقلت: یا رسول الله و من هم؟ فقال: الأوصیاءُ مِنّی إلی أن یردّوا علیَّ الحوض کلُّهم هادٍ مهتدٍ لا یَضُرُّهم من خَذَلَهم، هُمْ مع القرآن و القرآن معهم لا یفارقُهم و لا یُفارِقونَه…».[62]-[63] حاکم حسکانی با سند خویش به سلیم بن قیس این روایت را به اختصار چنین نقل میکند:« قال رسول الله(ص) شرکائی الذین قرنهم الله بنفسه و بی و أنزل فیهم “یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ ” الآیه، فإن خفتم تنازعاً فی أمر فارجعوه إلی الله و الرسول و أولی الأمر. قلت: یا نبی الله! من هم؟ قال: أنت أولهم».[64] حدیث منزلت که صدور آن نزد شیعه و سنی مورد اتفاق است و امام علی(ع)را، به جز مقام نبوت، بر جای رسول خدا(ص) مینشاند، تفسیر این آیه به شمار میآید و مفسران ذیل همین آیه از آن روایات یاد کردهاند.[۶۵] در روایت دیگری امام باقر(ع)از رسول خدا(ص) نقل میکنند که مراد از اولی الامر، امامان دین از فرزندان امام علی و فاطمه هستند.[۶۶] استناد به روایات معصومین در این مورد تمام است؛ زیرا ایشان در این موارد همان طور که از متن نیز آشکار است، راویان کلام رسول خدا(ص) هستند و صداقت ایشان در نقل خدشهبردار نیست و مورد قبول همگان است. آنچه اهل سنت ذیل این آیه نقل میکنند مبنی بر اینکه مراد از اولیالامر امیران و فرماندهان لشکرها، حاکمان بلاد، اهل علم و فقه، صحابیان رسول خدا(ص) است،[۶۷] صرفنظر از اینکه هیچ کدام از آنها به رسول خدا(ص) ختم نمیشود، با ظاهر آیه ناسازگار است؛ زیرا چنان که گذشت اطاعت از اولیالامر به سان اطاعت از رسول خدا(ص) هیچ قید و شرطی ندارد و هیچ کس معتقد به چنین اطاعتی درباره عناوین نامبرده در این نقلها نیست. علاوه بر آیات گذشته آیات دیگری بر اعتبار سنت نبوی و امامان(ع) دلالت دارد که طرح آن به فرصتی دیگر موکول میشود.
استقلال یا وابستگی اعتبار سنت به قرآن
درباره سنت این سؤال قابل طرح است که آیا اعتبار و حجیت آن متوقف بر حجیت قرآن است و اگر به هر علتی قرآن حجت نباشد، سنت نیز از اعتبار ساقط میگردد یا اینکه اعتبار سنت متوقف بر قرآن نیست؟ در پاسخ به این پرسش باید گفت: به نظر میرسد وجه اعتبار سنت این است که در نهایت به وجهی از جانب خدا تأیید میشود وگرنه وجهی برای اعتبار آن نداریم؛ چنان که قرآن نیز چنین است. گفتار و رفتار معصوم از آن جهت معتبر است که با عنایت به خصیصه عصمت از خطا، هوی و هوس خالی است و پرده از خواست خداوند متعال برمیدارد. بنابراین اگر ما از هر راهی به رسالت رسول و امامت امام آگاه شدیم، این حکم برای گفتار و گردار او ثابت خواهد بود. معجزهای که صدق مدعی نبوت را اثبات میکند ممکن است قرآن باشد و بعد از معجزه بودن قرآن ادعای رسالت رسول خدا(ص) ثابت میشود و به ضرورت عقلی عصمت آن جناب و به دنبال آن سنت ایشان معتبر تلقی میگردد؛ چنانکه ممکن است صدق او از طریق رؤیت معجزههای بسیار دیگری که به منصه ظهور رسیده ثابت شود و به دنبال آن عصمت و اعتبار سنت را کشف کنیم. راه دوم اختصاص به معاصران آن حضرت نیز ندارد؛ زیرا هر انسان منصفی وقتی گزارشهای متعدد و متنوع تاریخیِ ناظر به معجزات رسول خدا(ص) را مطالعه کند، اطمینان مییابد که ایشان غیر از قرآن که معجزه جاوید آن حضرت است، کارهای خارقالعاده دیگری نیز انجام داده که همه بیانگر ارتباط ویژه حضرت با خداست و به این ترتیب نبوت آن بزرگوار ثابت و پیامدهایی چون اعتبار سنت به دنبال خواهد آمد. بنابراین سنّت حجت مستقلی است که اعتبار خویش را تنها از قرآن نمیگیرد. البته از جهت رتبه و احترام قرآن در مقام بالاتری قرار دارد؛ زیرا به طور مستقیم از مقام ربوبی سرچشمه گرفته و شاید به همین جهت است که در روایات از آن به ثقل اکبر تعبیر شده، ولی سنت با واسطه معصوم† به خدا منتسب است و شاید به همین جهت ثقل اصغر نامبردار گشته است.
حدیث مهمترین گزارشگر سنت
چنانکه پیشتر گذشت، مقصود از سنت در این بحث نفس گفتار و رفتار معصوم است و احکامی که گفته شد نیز مربوط به آن است و روشن است که در مقطع کنونی دست ما از سنت به این معنا کوتاه است.) فی الجمله راههای متعددی برای دستیابی به سنت به معنای مطرح در این مقاله در اختیار ماست؛ مانند قرآن که در اندکی از آیات[۶۸] سنت رسول خدا(ص) را گزارش کرده است یا اجماع و اتفاق مسلمان بر رفتار یا گفتاری از رسول خدا(ص). ولی بیشترین حجم سنت در قالب گزارشهایی که از آن به حدیث تعبیر میشود، توسط راویان و گزارشگران به دست ما رسیده است. به همین دلیل گاهی از حدیث به سنت تعبیر میکنند.[۶۹] با عنایت به این نکته اهمیت حدیث و پرداختن به آن نیز معلوم میشود. اما در اینکه حدیث با چه شرایطی میتواند بازتاب سنت باشد، در میان علما دیدگاههای مختلفی مطرح است و طرح آن نیازمند مقالی دیگر است.
نتیجه
در این مقاله به این نتایج به دست میآید: ۱٫ اعتبار گفتار و رفتار معصومان(ع) به مثابه منبعی برای شناخت اسلام و آموزههای آن، با استناد به آیات قرآن قابل اثبات است. ۲٫ حجیت سنت معصومان(ع) به امور دینی اختصاص ندارد و در امور عادی نیز شایسته پیروی است. ۳٫ حجیت سنت معصومان ویژه زمان یا مکان خاصی نیست و به سان قرآن کریم جاودانه و جهانی است. ۴٫ اعتبار سنت معصومان(ع) در گرو اعتبار قرآن نیست. ۵٫ مهمترین راه دستیابی ما به سنت، محدود به گزارشهایی است که توسط راویان به دست ما رسیده و این نکته اهمیت حدیث و پرداختن به آن را نمایان میسازد.
پى نوشتها:
[۴۸]. عبدالرحمن سیوطی، الدر المنثور، ج۶، ص۶۰۳٫ [۴۹]. ر.ک: سیدشرفالدین عاملی، الکلمه الغراء، ۱۷ـ۲۰٫ درباره عروه نیز ر.ک: محمد فاضل و شهابالدین اشراقی، آیهالتطهیر، ص ۵۲ـ ۵۳٫ [۵۰]. مسلم نیشابوری، صحیح مسلم، ج۷، ص ۱۲۳ / الطبرانی، المعجم الکبیر، ج۵، ص ۱۸۲ / المناوی، فیض الغدیر، شرح جامع الصغیر، ج۲، [۵۱]. عبدالرحمن سیوطی، الدرالمنثور، ج۶، ص۶۰۳ «قال عکرمه من شاء باهلته انها نزلت فی نساء النبی(ص)». [52]. ر.ک: علی اکبر بابائی و دیگران، روش شناسی تفسیر قرآن، ج ۲، ص۱۳۹٫ [۵۳]. ر.ک: محمدتقی حکیم، الاصول العامه للفقه المقارن، ج۱، ص۱۵۱ ـ ۱۵۲٫ [۵۴]. اینجا ممکن است توهم جبر شود، ولی آن بسته به این است که ما عصمت را چگونه تبیین کنیم. اگر چنان که علامه طباطبایی میفرماید «هی صوره علمیه نفسانیه تحفظ الانسان من باطل الاعتقاد و سیء العمل» و عصمت را از مقوله علم بدانیم که از این طریق انسان از اندیشه و رفتار نادرست در امان قرار میگیرد؛ بنابراین اصلاً چنین توهمی درست نیست. [۵۵]. ر.ک: محمد بن عیسی اربلی، کشف الغمه، ج۲، ص۵۰۴-۵۰۵ / و علی بن محمد خزاز قمی، کفایه الاثر، ص ۸۱٫ [۵۶]. فخر رازی در تفسیر این آیه به همان بیان دلالت آیه بر ضرورت عصمت اولیالامر را پذیرفته است. [۵۷]. محمدتقی حکیم، الاصول العامه للفقه المقارن، ج۱، ص۱۵۳٫ [۵۸]. توجه داریم که با ادله قرآنیِ پیشگفته سخن رسول خدا(ص) قابل استناد است. [۵۹]. ر.ک: مرتضی عسکری، معالم المدرستین، ج۱، ص۲۶۹- ۴۹۱٫ [۶۰]. محمدبن علی بن بابویه قمی، کمالالدین، ج۱، ص ۲۵۳ «باب نص الله تبارک و تعالی علی…». [61]. علی بن محمد خزاز قمی، کفایه الاثر، ص ۵۳٫ [۶۲]. محمد بن مسعود عیاشی، تفسیر عیاشی، ج۱، ص۲۵۳٫ [۶۳]. این روایت در منابع بعد از عیاشی به صورت مسند نیز نقل شده است. ر.ک: صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، ج۱، ۲۸۴٫ [۶۴]. عبیدالله حسکانی، شواهد التنزیل، ج۱، ص ۱۸۹٫ [۶۵]. همان، ج۱، ص۱۹۲ـ۱۹۳٫ [۶۶]. صدوق، عیون اخبار الرضا†، ج ۲، ص ۱۳۱٫ [۶۷]. ر.ک: محمدبن جریر الطبری، جامع البیان فی تاویل القرآن، ج۴، ص۱۴۹ـ۱۵۳٫ [۶۸]. «إِنَّ رَبَّکَ یَعْلَمُ أَنَّکَ تَقُومُ أَدْنی مِنْ ثُلُثَیِ اللَّیْلِ وَ نِصْفَهُ وَ ثُلُثَهُ وَ طائِفَهٌ مِنَ الَّذینَ مَعَک» (مزمل: ۲۰). «لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ حَریصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنینَ رَؤُفٌ رَحیمٌ» (توبه: ۱۲۸). «وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِک» (آلعمران: ۱۵۹). [۶۹]. «فالاحادیث لیست هی السنه بل هی الناقله لها و الحاکیه عنها و لکن قد تسمی بالسنه توسعاً من اجل کونها مثبته لها» (محمدرضا مظفر، اصول الفقه، ج۳، ص۶۶).
منبع:دوفصلنامه علمی – تخصصی قرآن شناخت – شماره ۳