افراط، تفریط و اعتدال در صفات اهل بیت(علیه السلام)

اشاره:

شکى در این نیست که در میان برخى از اخبار و احادیثى که از طریق وحى و تنزیل به ما رسیده، بعضى از صفات خداوند به ائمه طاهرین(ع) نسبت داده شده که آنها از صفات ربوبیت است و در قلوب ضعفا از اهل دانش و دارندگان وسواس و مخالفین، ایجاد شبهه کرده؛ چنان‌که گروهى مرتبه آل محمد(ص) را بالا برده و آنها را خدایان خود دانسته‌اند و جمعى معتقدند که ایشان در صفات و افعال شریک‌هاى خدا می‌باشند و بعضى می‌گویند که خدا کلیه امور خدایى خود را به آنها واگذار نموده، و این مستلزم آن است که خدا خود را از خدایى عزل کرده باشد.

باید دانست که اقوال این هر سه دسته باطل و اعتقادات آنها فاسد است و این‌ها از دین اسلام خارج و مستحق لعن و عذاب می‌باشند، زیرا ائمه(ع) بندگان مخلص و گرامى داشته شده‌اى هستند که در گفتار خود بر خدا سبقت نگرفته، به امر او عمل کرده و از معتقدات این سه دسته بیزار می‌باشند.

اما دسته چهارم، کسانى هستند که به تفریط افتاده و می‌گویند که خداوند فقط و فقط امر دین را به آنها واگذارده است و روایاتى مانند آنچه که به آنها نسبت داده شد، دروغ و جعلیات است. اهل بیت(ع) مانند سایر بندگانند؛ می‌خورند و می‌آشامند و در بازارها راه می‌روند و امثال این سخن‌ها. این دسته هم معرفت ولایتى ندارند و مؤمن واقعى نیستند.

اما دسته پنجم، که سالک طریق حق و صراط مستقیم ایمانند، کسانى هستند که می‌گویند: آل محمد(ص) بندگان خاص و خالص خدایند و تمام آثار و شئون خدایى که در امور، علوم و معجزات از ایشان ظاهر گردیده و می‌گردد در برابر ذات خدا، به منزله صفت نسبت به موصوف است؛ همان طور که صفت هرگز به قدر یک چشم بر هم‌زدن بدون موصوف قوامى ندارد و همیشه قائم به موصوف است به قیام صدور؛ آل محمّد(ص) با این شئون و فضائل و کمالات و خصایصى که خداوند به ایشان عطا فرموده است نسبت به او کمال فقر و ذلت و احتیاج را دارند و در آنچه که خدا به آنها عطا نموده، نه تنها هیچ استقلالى از خود ندارند بلکه ادعاى استقلال هم نکرده و نمی‌کنند و آنچه از اسما و افاضات آل محمّد(ص) است، اسماى حسنا و امثال علیاى الله بوده و ایشان بدون امر و فرمان خداوند هیچ فعلى را انجام نداده و از خود به هیچ وجه اراده‌اى ندارند. خوف و ترسشان از خدا از همه مخلوقات بیشتر است و مثل آنها مثل آهنى است که در اثر مجاورت و نزدیکى با آتش و به آتش سرخ و تفتیده شده عمل آتش را از خود نشان می‌دهد و می‌سوزاند، لکن آهن گرم شده است نه آتش، سوزندگى آن از ذات خود او نیست و از آتش است. هیچ وقت ممکن‌الوجود، واجب‌الوجود نمی‌شود ولى هر چه تقرّب او به خداوند بیشتر شود صفات الهى بیشتر در او جلوه می‌کند. و این فرموده که:

بنده‌ام مرا اطاعت نما تا آنکه تو را نمونه (و مثال) خویش نمایم که هرگاه به چیزى بگویى «بشو» بشود.۱ شاهد همین مدعا است

و نیز این کلام: «دائماً بنده به واسطه انجام مستحبات به سویم نزدیک می‌گردد تا آنکه من گوش او بشوم که با آن می‌شنود و چشمش که با آن می‌نگرد و دستش که با آن می‌گیرد.»۲ اشاره به همین معنى دارد.

در کتاب غرر و درر، شیخ کراچکى از حضرت امیرالمؤمنین(ع) روایت کرده که فرمود: آل محمد(ص) صورت‌هایى هستند برهنه از لباس‌هاى مادیت و خالى از استعداد که خدا براى آنها تجلى کرد و بر آنها تابید و آنها را بیرون آورد، پس درخشنده شدند، و او در ذات آنها مثال خود را انداخت و امور خود را از ایشان آشکار گردانید.۳

شیخ طوسی(ره) در کتاب غیبت به نقل از حسین بن سفیان بزوفرى که گفت: شیخ ابوالقاسم حسین بن روح (ره) برایم روایت کرد که یاران ما درباره تفویض (یعنى مسئله تفویض تمام امور توسط خدا به ائمه(ع) و مسائل دیگر اختلاف پیدا کردند پس من نزد ابى طاهر پسر بلال رفتم و جریان اختلاف را بیان کردم مرا به تأخیر جواب امر کرد و چند روزى به تأخیر انداختم و بعداً نزد او رفتم برایم حدیثى را به اسناد خود از حضرت امام صادق(ع) نشانم داد که فرموده‌اند:

هر وقت خداوند انجام امرى را بخواهد، آن را بر رسول خدا(ص) عرضه می‌دارد، پس آن حضرت بر امیرالمؤمنین(ع) و یکى بعد از دیگرى از ائمه(ع)‌ تا اینکه به حضرت صاحب‌الزمان منتهى شود، پس بر هر یک بعد از دیگرى بیرون می‌آید تا عرضه داشته شود بر رسول خدا(ص)، پس از آن عرضه داشته می‌شود بر خداى عزوجل؛ پس هر آنچه از جانب خدا فرود آید، بر دست ایشان است و هر چه هم به‌سوى خدا بالا رود به دست ایشان است و ایشان به قدر چشم بر هم زدنى بی‌نیاز از خداى عزوجل نیستند.۴

همچنین از ابى حمزه روایت شده است که گفت:

نزد على بن الحسین(ع) بودم و گنجشک‌هایى در مقابل آن حضرت فریاد می‌کردند، پس فرمود: اى اباحمزه آیا می‌دانى چه می‌گویند؟ اى ابا حمزه! این وقتى است که قوت خود را درخواست می‌کنند. البتّه پیش از طلوع آفتاب نخواب که من کراهت دارم براى تو، به‌درستى که خداوند در آن هنگام روزی‌هاى بندگان را قسمت می‌کند و این تقسیم به دست‌هاى ما جارى می‌شود.۵

این حدیث شریف از احادیثى است که ضعیف‌الایمان‌هاى سطحى وقتى می‌شنوند، منکر می‌شوند و برایشان گران می‌آید که گفته شود جریان و تقسیم روزی‌ها به دست آل محمّد(ع) است در صورتى که اگر گفته شود «میکائیل» ملک موکّل ارزاق خلایق است تصدیق می‌کنند و هیچ تردید و شکى ندارند و اظهار غلو در حق او نمی‌کنند در صورتى که میکائیل و سایر ملائکه خدمت‌گذاران آل محمّد(ع) هستند و افتخار خدمت‌گذارى ایشان را دارند.

شیخ طوسى (ره) از على بن احمد قمى روایت کرده که گفت: شیعیان درباره این که خداوند عزوجل امور خود را به ائمه(ع) تفویض نموده که خلق کنند و روزى بدهند؛ و در این باره با همدیگر نزاع می‌کنند، یک دسته از آنها می‌گویند: این امرى است محال، زیرا این امر بر خداى متعال جایز نیست به علت اینکه اجسام قدرت بر خلق کردن و روزى دادن ندارند و خلاق و رزاق غیر خدا نیست. و دسته دیگر می‌گویند که خداى تعالى به ائمه(ع)قدرت خلق کردن و روزى دادن داده، و امر خلق و رزق را به آنها واگذار کرده پس هم خالق‌اند و هم رازق و نزاع این دو دسته شدید شده پس یکى از آنها گفت چرا در این موضوع به عثمان عمرى سؤال نمی‌کنید تا حق را براى شما تبیین کند، زیرا او نایب صاحب‌الامر(ع) است. هر دو دسته به این پیشنهاد راضى شدند. لذا نامه‌اى به او نوشتند و مسئله را در ضمن نامه از او خواستند و آن را برایش فرستادند پس از طریق او توقیع مبارک امام عصر(ع) صادر گردید که چنین می‌باشد:

به درستى که خداى تعالى، چنان خدایى است که می‌آفریند جسم‌ها را و قسمت می‌کند روزی‌ها را زیرا که او نه جسم است و نه در جسم‌ها حلول می‌کند، چیزى مانند او نیست و او شنوا و دانا است و اما ائمه(ع) ایشان از خداوند می‌خواهند پس او می‌آفریند و از خدا می‌خواهند پس او روزى می‌دهد و خواسته ایشان را اجابت می‌فرماید و حق آنها را بزرگ می‌شمارد.۶

از این روایت استفاده می‌شود که خدا امر خلق و رزق را به ائمه(ع) واگذار نکرده بلکه مرتبه و مقامى به آنها داده است که هرگاه از خدا بخواهند خلقى را خلق کند و یا روزى بدهد، خداوند خواهش آنها را اجابت می‌فرماید زیرا حق آنها را بزرگ گردانیده است.

اگر اشکال شود که آیات و روایاتى وجود دارد که با آنچه شما در حق محمد و آل محمد(ص) قائلید، منافات دارد، از قبیل آیات و روایات نقل شده درباره «عالم به غیب نبودن» و «قدرت نداشتن» و اظهار عجز و ناتوانى کردن و امثال اینها، براى دفع این ایراد و ایرادهاى دیگرى نظیر این می‌گوییم این‌گونه آیات و احادیث وارده به منظور اظهار ذلت و بندگى ایشان و اقرار به ربوبیت و یگانگى پروردگار می‌باشد و اینکه به مردمان بفهمانند که ایشان از خود استقلالى ندارند و بدون حول و قوّه و امر و اذن خداوند، کارى نمی‌توانند بکنند؛ پس اگر نسبت به امرى بیان داشتند که نمی‌دانیم یا نمی‌توانیم، راست گفته‌اند زیرا خودشان به خودى خود، و بدون امر و تعلیم و فرمان خدا و اراده او کارى نمی‌توانند انجام دهند.

آل محمد(ص) بندگانى هستند گرامى داشته شده که بر او (خدا) پیشى نمی‌گیرند، و ایشان به امر او کار می‌کنند.۷

اظهار ناتوانى ایشان به طور مثال مانند بنده‌اى است که مولاى او اموال بسیارى به او عطا کند و آن بنده بگوید، من شخص فقیر نادارى هستم و مالک چیزى نیستم. حقیقتاً این بنده راست گفته، زیرا مالى که دارد مال او نیست و از ملک مولاى او بیرون نرفته و هر تصرّفى که در آن می‌کند به اذن و اراده مولاى او است؛ چنانچه خداوند متعال هم همین مثل را می‌فرماید:

ضرب لکم مثلاً من أنفسکم هل لکم من ما ملکت أیمانکم من شرکاءف فیما رزقناکم فأنتم فیه سواءٌ تخافونهم کخیفتکم أنفسکم.۸

خداوند براى شما مثلى را از خود شما بیان کرد، که آیا براى شما از آنچه دست‌هاى شما مالک آن شده شریک‌هایى هست در آنچه روزیتان داده‌ایم پس شما با آنها یکسان هستید و از ایشان می‌ترسید همچنانکه از نفس‌هایتان می‌ترسید.

یعنى چون راضى نیستید که بندگان شما شریک باشند در مال‌هایى که من روزى شما کرده‌ام و نمی‌خواهید که در اموال شما مانند تصرف کردن خودتان تصرف کنند پس چگونه بر من می‌پسندید که بندگانم شریکم باشند و ایشان را در خدایى در ملک من متصرف می‌دانید و از غالب شدن ایشان می‌ترسید همان‌طور که بعضى از شرکا که بنده نیستند از شرکاى آزاد خود می‌ترسند.

دلیلى بر اختلاف عقاید مردم درباره شئون وجودى آل محمد(ص)

همان‌طور که بیان شد، عقاید مردمان در شناختن و دانستن حالات ائمه معصومین(ع) مختلف است، بعضى افراطى و بعضى تفریطى و بعضى اعتدالى می‌باشند. و منشأ این اختلاف آن است که گروه غیر اعتدالى عقول خود را حتى در ادراک معارفى که رسیدن به حقایق آن جز از طریق آل محمد(ص) ممکن نمی‌باشد کامل و مستقل می‌دانند، خصوصاً درباره اثبات مقامات ائمه(ع) که جز از طریق رجوع کردن به روایات صادره ثابته از سوى ایشان آن هم با فهم سالم و ادراک مستقیم و علم روشن و واضح، نه از طریق ظن و تخمین و فهم کج و ادراک معوج امکان‌پذیر نیست، بخواهند خود، درک حقایق حالات ایشان را نمایند.

پس باید دانست که اختلاف عقاید، آرا و احوال این دو دسته در اثر اختلاف عقل‌ها و درک‌ها و رأی‌هاى ایشان و از جهت تباین ذهن‌ها و فهم‌هایشان مى باشد، و به همین جهات است که بعضى از ایشان بعض دیگر را لعن و تکفیر می‌کنند؛ و منشأ این اختلافات آن است که بسیارى از شیعیان که در زمان ائمه(ع) بوده‌اند از جهت معاشرت زیادى که با مخالفین و مسامحه‌کنندگان در امر امامت و ریاست عامه داشتند، و معاشرت آنها به نحوى بوده که امارت و ریاست هر کسى و بیعت کردن با او را – هر چند از کمال و علم وشرافت و حسب و نسب عارى و بی‌بهره باشد- جایز می‌دانستند‌ و در معرفت امام و خصایص او به همین اندازه که امام از اوصیا‌ پیغمبر و معصوم از گناه و خطا است و داراى علوم زیاد و از خویشان پیغمبر(ص) است، او را بر غیر او مقدم می‌داشتند و به امامت او قائل بودند و به همین مقدار از شناسایى اکتفا می‌کردند و دیگر متوجه این معنى نبودند که امامت نازل منزله نبوت است؛ پس آن جماعت وقتى که از فضایل و معجزات و خوارق عادات و افعال غریبه ائمه (ع) و اخبار عجیبه‌اى که با فهم و ادراک آنها سازگار نبود و به نظرآنان غریب و عجیب می‌آمد، و طاقت تحمل آن را نداشتند، و عقل‌هاى آنها عاجز از درک آن بود، آگاه مى شدند، بعضى منکر می‌شدند و راوى آن را تکذیب می‌کردند یا اینکه آن روایت را تأویل می‌کردند؛ هر چند تأویل دور از ذهنى باشد و بعضى از آنها مضطرب می‌شدند و به تزلزل می‌افتادند و چه بسا به واسطه مکرر دیدن و شنیدن چون به آنها ثابت می‌شد، در حق ایشان غلو و تجاوز از حد می‌نمودند و بعید مى دانستند، در حالى که درباه آن اعمال، از کرم و لطف و فضل خدا بعید نیست، که به بعضى از بندگان مخلص شایسته در نزد خود عنایت فرماید و به کمالات خاصّه و فضائل جلیله‌اى اختصاص دهد که جمیع مردمان دیگر از انجام و بیان آن عاجز باشند.

همچنین در میان اصحاب ائمه(ع) بوده‌اند کسانى که نسبت شیعه بودن به آنها داده می‌شد و محبت دنیا در دل‌هایشان غالب بود و ریاست‌خواه و جاه‌طلب بودند و کوشش داشتند که به این مقام برسند، چون ضعف معرفت اشخاص جاهل را می‌دیدند براى عوام‌فریبى در اغوا و اضلال آنها مبادرت می‌کردند و به القاى شبهه یا شعبده‌بازى می‌کوشیدند تا مقصد خود را عملى کنند و آنها را گمراه و مطیع خود گردانند؛ چنانچه بعداً درباره حالات بعضى از آنان تذکر خواهیم داد.

و تعداد اندکى از اصحاب ائمه(ع) بودند که تا اندازه‌اى بر دقایق و علامات امامت مطلع شدند و حقایق احوال ائمه را دانسته و شناخته و بر وجه صحیح از خود ایشان(ع) اخذ کردند، و در ایمان خود استقامت داشته و طریق اعتدال را که طریق نجات است پیش گرفته و از راه حق نلغزیدند، و در جاده‌هاى باطلى که دیگران قدم گذارده و منحرف شدند نرفتند، و در طریق حق ثابت ماندند. اجمالاً به همین دلیل بود که ائمه(ع) باطن حالات و کمالات خود را براى هر کسى بیان نمی‌فرمودند، مگر براى کاملان از خواص شیعیان خود، بعضى از خصایص و اسرار را خبر می‌دادند و از ایشان عهد می‌گرفتند که آن معارف را جز براى اهل آن نگویند و آن را از جهال مخفى دارند، چنانکه فرموده‌اند:

همانا امر (ولایت) ما دشوارف دشوار است، در بر نمی‌گیرد آن را مگر فرشته‌اى مقرب یا پیامبرى مرسل یا مؤمنى که خداوند قلب او را براى ایمان آزمایش نموده باشد.۸

و روایاتى مبنى بر این امر که ائمه(ع) با هر یک از مردمان، طبق ادراک و عقل‌هایشان، و ضمن رعایت احوال سؤال‌کنندگان و موافق مصلحت سخن می‌گفتند، وجود دارد.

پی‌نوشت‌:

برگرفته از کتاب ولایت کلیه، تألیف آیت‌الله سید حسن میرجهانی(ره)، با اندکى دخل و تصرف.

۱. عبدى أطعنى حتى أجعلک مثلى إذا قلت لشیءف‌ کن فیکون.

۲. لا زال العبد یتقرّب إلى بالنّوافل حتّى کنت سمعه الّذى یسمع به و بصره الّتى یبصر بها و یده الّتى یبطش بها.

۳. صورٌ عاریهٌ عن المواد خالیهٌ عن الإستعداد تجلّى لها فأشرقت و طالعها فتلألأت فألقى فى هویتها مثاله فانظهر عنها أفعاله.

۴. إذا أراد الله أمراً عرضه على رسول الله صلّى الله علیه و اله ثمّ أمیر المؤمنین علیه السّلام واحداً بعد واحدف إلى أن ینتهى إلى صاحب الزّمان ثمّ یخرج إلى الدّنیا و إذا أراد الملائکه أن یرفعوا إلى الله عزّوجلّ عملاً عرض على صاحب الزّمان علیه السّلام ثمّ یخرج على واحدف إلى أن یعرض على رسول الله صلّى الله علیه و اله ثمّ یعرض على الله عزّوجلّ فما نزل من الله فعلى أیدیهم و ما عرج إلى الله فعلى أیدیهم و ما استغنوا عن الله عزّ و جلّ طرفه عینف. شیخ طوسى، غیبت، ص ۲۵۲.

۵. کنت عند على بن الحسین علیهما السّلام و عصافیر على الحایط قبالته یصحن فقال: یا اباحمزه أتدرى ما یقلن یتحدّثن؟ إنّهنّ فى وقتف یسئلن فیه قوتهنّ یا أباحمزه! لا تنامنّ قبل طلوع الشّمس فإنّى أکرهها لک انّ الله یقسم فى ذلک الوقت أرزاق العباد و على ایدینا یجریها. بصائرالدرجات، جزء۷، باب ۱۴، ح۸.

۶. إنّ الله تعالى هو الّذى خلق الأجسام و قسم الأرزاق لأنّه لیس بجسمف و لا حالٌّ فى جسمف لیس کمثله شیءٌ و هو السّمیع العلیم و أمّا الأئمّه علیهم السّلام فإنّهم یسئلون الله تعالى فیخلق و یسئلونه فیرزق ایجاباً العلیم و امّا الأئمه علیهم السّلام فإنّهم یسئلون الله تعالى فیخلق و یسئلونه فیرزق ایجاباً لمسئلتهم و إعظاماً لحقّهم. شیخ طوسى، همان، ص۱۹۰.

۷. عبادٌ مکرمون لایسبقونه بالقول و هم بأمره یعملون.

۸. سوره روم (۳۰)، آیه ۲۸.

۹. إنّ أمرنا صعبٌ مستصعبٌ لایحتمله الّا ملکٌ مقربٌّ أو نبى مرسلٌ أو مؤمنٌ امتحن الله قلبه للإیمان.

منبع : آیت‌الله سید حسن میرجهانی(ره)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.