امامت و وحدت اسلامی
به نظر برخی، در عصر ما بحث از مذهب و امامت که زمان بسیاری از صدر اسلام گذشته است بی فایده بلکه زیان آفرین است، زیرا این بحث ها مربوط به قضیه ای است تاریخی که قرن ها از وقوعش گذشته است. بحث از این که خلیفه و جانشین بعد از پیامبر(صلی الله علیه وآله) چه کسی بوده و هست؟ علی بن ابی طالب(علیه السلام) یا ابوبکر؟ در این زمان خالی از فایده است و حتی چه بسا این مباحث در این زمان، جز ایجاد فتنه و نزاع و برانگیختن کینه ها، اثر دیگر ندارد؛ به عبارت دیگر در این عصر که احتیاج مبرم به وحدت و تقریب بین مذاهب است، چرا این گونه مباحث که اختلاف زا است مطرح می گردد؟….ما به لطف خداوند متعال در صددیم آثار و فواید بحثِ امامت را در این عصر طیّ مطالبی بیان کنیم.
حقیقت وحدت از آن جا که اشکال کننده، به واژه وحدت اهمیت فراوانی می دهد، جا دارد ابتدا به مفهوم حقیقی آن بپردازیم:دو اصطلاح و عنوان مهمّ است که باید در کنار هم مورد توجه خاص قرار گیرد و هیچ کدام را نباید فدای دیگری کرد: یکی حفظ وحدت و یک پارچگی امّت اسلامی و دیگری حفظ اصل اسلام.
شک نیست که همه مسلمانان وظیفه دارند این دین حنیف را حفظ کرده و در گسترش آن بکوشند و از این رو همگان در این راه مسئولیت سنگینی دارند، هم چنین از آن جا که مسلمانان دشمنان مشترکی دارند که در صددند اصل اسلام و مسلمانان را نابود کنند، باید متحد شده و در حفظ کیان اسلام و مسلمانان بکوشند. ولی این بدان معنا نیست که از وظیفه دیگر شانه خالی کرده و از بیان حقایق مسلّم اسلامی سرباز زنند. هرگز نباید مسئله وحدت یا اتحاد را اصل و هدف قرار داده و حقایق شریعت را فرع و فدای آن نماییم. بلکه بر عکس، اگر اسلام بر وحدت یا اتحاد بین مسلمانان تاکید دارد، برای صیانت و نگه داری از دین است، حال چگونه ممکن است مسئله وحدت برای کسی بسیار مهم جلوه کند؛ به طوری که دست از برخی مسلّمات دین و مذهب بردارد و یا آن که در صدد توجیهات بی مورد آنها برآید.
تاریخ و سیره پیامبر(صلی الله علیه وآله) بهترین شاهد و مؤیّد این مطلب است: پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) باآن که می داند بنی امیّه با علی(علیه السلام) و بنی هاشم مخالف است و هرگز عده ای زیر سلطه و ولایت امام علی(علیه السلام) نمی روند و امامت او را هرگز نمی پذیرند، اما این مسئله باعث نشد که از بیان حقّ و حقیقت صرف نظر کرده و ولایت و امامت علی(علیه السلام) را بیان نکند، بلکه در طول ۲۳ سال بعثت خود در هر جا و هر نحو که ممکن بود و موقعیت داشت، ولایت و امامت علی(علیه السلام) را به مردم گوشزد کرد، با این که به طور قطع می دانست از هنگام وفاتش در این موضوع اختلاف خواهند کرد، بلکه این اختلاف باقی مانده تا روز ظهور امام زمان(علیه السلام) ادامه پیدا خواهد کرد، با این همه حقّ را بیان کرد.
چرا پیامبر(صلی الله علیه وآله) با این که می داند تا روز قیامت به سر مسئله امامت علی(علیه السلام) اختلاف می شود، این گونه بر ولایت علی(علیه السلام) تأکید میورزد، که حتّی در روز غدیر برای جلوگیری از شک و شبهه دست آن حضرت را بالا می برد، تا همه ببینند که پیامبر(صلی الله علیه وآله) چه تأکیدی بر ولایت اوداشته است.از این جا به خوبی روشن می شود که بیان حقّ و حقیقت اصل است و در هیچ موقعیّتی نباید از آن صرف نظر کرد؛ حتّی در صورتی که می دانیم با بیان آن میان مسلمین دو صف ایجاد شده و دو دستگی ایجاد خواهد شد.
ولی این بدان معنا نیست که مسلمانان به جان یکدیگر افتاده و هم دیگر را نابود کنند، بلکه با بیان مدّعای خود، یکدیگر را تحمل کرده و به پیروی از گفتار نیکو دعوت نمایند، ولی در عین حال از دشمن مشترک نیز غافل نباشند.
قیام امام حسین(علیه السلام) نیز دلیل و شاهد خوبی بر مدعای ماست، زیرا حضرت(علیه السلام) با آن که می دانست با قیامش بین دو دسته از مسلمانان نزاع خواهد شد، در عین حال هرگز به جهت اتحاد بین مسلمانان از اصل مهم امر به معروف و نهی از منکر غافل نشد.
سیره و روش امام علی(علیه السلام) نیز گویای این مطلب است، زیرا به نظر برخی حضرت می توانست با دادن امتیاز بی جا به طلحه و زبیر و معاویه، جلوی جنگ جمل و صفین را بگیرد و با این کار از ایجاد اختلاف بین مسلمانان جلوگیری کند تا هزاران نفر در این قضیه کشته نشوند، ولی آن حضرت به جهت حفظ اصول اسلام و حقّ و حقیقت و شریعت اسلامی هرگز حاضر نشد از آن حقایق چشم پوشی کند.
پس حقیقت مفهوم وحدت و به عبارت صحیح تر اتحاد آن است که با حفظ عقاید قطعی و مسلم خود در مقابل دشمن مشترک موضع واحدی داشته و از او غافل نباشیم و این بدان معنا نیست که از بحث و گفتگوی علمی محض و خالی از تعصبات پرهیز کنیم، زیرا همه امور در حقیقت برای حفظ شریعت اسلامی است.
از این رو است که امام علی(علیه السلام) در بحبوبه جنگِ صفین، از وقت فضیلت نماز سؤال می کند و بعد از آن که از او سؤال می شود که اکنون در اوج نبرد چه وقت نماز است؟ در جواب می فرماید: مگر ما برای غیر از برپایی نماز می جنگیم؟ لذا نباید هیچ گاه هدف، فدای وسیله گردد.
شیخ محمّد عاشور، معاون رئیس دانشگاه الازهر مصر و رئیس کمیته گفت و گوی بین مذاهب اسلامی در بیان نظریه ای کاملاً منطقی و متین می گوید: مقصود از اندیشه تقریب بین مذاهب اسلامی، یکی کردن همه مذاهب و روی گردانی از مذهبی و روی آوردن به مذهبی دیگر نیست، که این به بیراهه کشاندن اندیشه تقریب است. تقریب باید بر پایه بحث و پذیرش علمی باشد تا بتوان با این اسلحه علمی به نبرد با خرافات رفت و باید دانشمندان هر مذهبی در گفت و گوی علمی خود، دانش خود را مبادله کنند، تا در یک محیط آرام بدانند، بشناسند، بگویند و نتیجه بگیرند. (۱) .
نگاه اهل هر مذهب به نقاط مشترک، باعث همکاری درون گروهی برای زیستن در جامعه جهانی می شود و نگاه به نقاط اختلاف، در یک بستر علمی و تحقیقاتی، باعث جدّیت و تلاش در بحث و پژوهش علمی برای رسیدن به حقیقت و تبیین آرا و نظرات دیگران می گردد. نمی توان در پوشش شعار تمسک به ولایت اهل بیت(علیهم السلام)، آثار و لوازم فقهی اقرار به شهادتین را نفی کرد، همان طور که نمی توان تحت عنوان وحدت اسلامی و با شعار براندازی تعصبات، از جهات اختلاف در اصول ایمانی و آثار و لوازم آن چشم پوشی نمود.
نفی تعصّب به معنای عدول از حقایق نیست، بلکه به معنای پایه ریزی مبانی اعتقادی بر موازین علمی و کارشناسانه است چه در زمینه پژوهش و تحقیق، و چه در زمینه گفت و گو و بحث تا در نتیجه این نظام فکری، سلوک اهل مذاهب با یکدیگر بر پایه مدارا و عدم خشونت، شکل گیرد.
وحدت بر محور امام بر حقاسلام بر وحدت میان مسلمانان تأکید فراوانی دارد؛ قرآن کریم می فرماید:” اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوانًا “؛ (۲)
و نعمت خدا را بر خود یاد کنید آن گاه که دشمنان [یکدیگر] بودید، پس میان دل های شما الفت و مهربانی انداخت تا به لطف او برادران هم شدید.
” وَ لا تَکُونُوا کَالَّذینَ تَفَرَّقُوا وَ اخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْبَیِّناتُ وَ أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ عَظیمٌ “؛(۳)
و چون کسانی مباشید که پس از آنکه دلایل آشکار برایشان آمد، پراکنده شدند و با هم اختلاف پیدا کردند و برای آنان عذابی سنگین است.
” إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَهٌ “؛ (۴)
در حقیقت مومنان با هم برادرند.
” إِنَّ الَّذینَ فَرَّقُوا دینَهُمْ وَ کانُوا شِیَعًا لَسْتَ مِنْهُمْ فی شَیْء “؛ (۵)
کسانی که دین را پراکنده ساختند و فرقه فرقه شدند، تو هیچ گونه مسئول ایشان نیستی.
” وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمیعًا وَ لا تَفَرَّقُوا “؛ (۶)
و همگی به ریسمان خدا چنگ زنید و پراکنده نشوید.
” وَ لا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ ریحُکُمْ “؛ (۷)
و با هم نزاع مکنید که سُست شوید و مهابت شما از بین برود.
” إِنَّ هذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّهً واحِدَهً وَ أَنَا رَبُّکُمْ فَاعْبُدُونِ “؛ (۸)
و این امت شما که امتی یگانه است و منم پروردگار شما، پس مرا بپرستید.
با این همه تأکید فراوان که قرآن بر مسئله وحدت اسلامی و اتّحاد دارد، لکن از این نکته نباید غافل بود که وحدت، محور می خواهد و به تعبیر دیگر کانالی برای رسیدن به وحدت و اتحاد لازم است. تأکید بر اصل وحدت، بدون آن که محور و کانال آن مشخّص شود، کاری لغو و بیهوده ای است.
هرگز قرآن صامت به تنهایی نمی تواند محور وحدت باشد، زیرا به تعبیر امیرالمؤمنین(علیه السلام): قرآن دارای وجوهی است که می توان لفظ آن را بر هر یک از آن وجوه حمل کرد؛ از این رو می بینیم که قرآن کریم، با آن که از کتاب آسمانی به امام تعبیر می کند آن جا که می فرماید: ” وَ مِنْ قَبْلِهِ کِتابُ مُوسی إِمامًا وَ رَحْمَهً “؛ (۹) و پیش از وی [نیز] کتاب موسی راهبر و مایه رحمت بوده است. همچنین از صحف ابراهیم و موسی یاد کرده و می فرماید: ” صُحُفِ إِبْراهیمَ وَ مُوسی “؛ (۱۰) صحیفه های ابراهیم و موسی.
ولی در عین حال به آن اکتفا نکرده، ابراهیم(علیه السلام) را به عنوان امام ناطق معرفی می کند و می فرماید: ” وَ إِذِ ابْتَلی إِبْراهیمَ رَبُّهُ بِکَلِمات فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنّی جاعِلُکَ لِلنّاسِ إِمامًا قالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتی قالَ لا یَنالُ عَهْدِی الظّالِمینَ “؛ (۱۱) و چون ابراهیم را پروردگارش با کلماتی بیازمود و وی آن همه را به انجام رسانید، [خدا به او] فرمود: من تو را پیشوای مردم قرار دادم. [ابراهیم ] پرسید: از دودمانم [چطور] ؟ فرمود: پیمان من به بیداد گران نمی رسد.از این جا به خوبی استفاده می شود که امام صامت که همان کتاب های آسمانی است، کافی نیست، بلکه نیاز به امام ناطقی است که در موارد اختلاف، بیانگر حقّ و حقیقت باشد. و به تعبیر دیگر او محور حقّ و وحدت اسلامی گردد.
از آیه اعتصام نیز این نکته به خوبی روشن می شود؛ زیرا مسلمانان را امر می کند که به ریسمان الهی چنگ زنند؛ یعنی آن که شما را به طور قطع به خداوند می رساند، کسی جز امام بر حقّ و معصوم نیست، زیرا همان گونه که اشاره شد قرآن دارای ظاهر و باطن متعدّدی. ضابطه بسیار مهم در وحدت اسلامی این است که نتیجه آن باید اتحاد و وحدت بر حقیقتی باشد که پس از بحث و بررسی کارشناسانه خبرگان امر، کشف می شود.
مراد و نتیجه وحدت، دست برداشتن از حقایق نیست، بلکه وحدت در مسیر حقیقت است. آیه اعتصام با تعیین معیار و میزان وحدت در امت اسلامی از این راز بسیار مهمّ پرده بر می دارد که این وحدت در امّت محقّق نمی شود مگر با اعتصام و تمسک به حبل الله؛ چنگ زدن به ریسمان الهی امّت را از تفرقه و فرو افتادن در وادی بدبختی ها و فتنه های تیره و تار نجات می دهد.نکته قابل توجه این است که از محور وحدت، به حبل تعبیر شده است. روشن است که این ریسمان دو طرف دارد: یک سوی آن امت و سوی دیگرش خداوند متعال است؛ واسطه ای است بین زمین و آسمان؛ بشر و غیب. پس باید این قطب دایره وحدت و
اتحاد، متّصل به عالم غیب و ملکوت باشد تا بتواند حلقه ارتباط عالم شهود با عالم غیب گردد. از همین جا می توان نتیجه گرفت که کشتی وحدت باید در بندر حقّ و حقیقت پهلو گیرد و لنگر بیندازد، نه در اسکله هوا و هوس؛ اتحاد بر حقّ و حقیقت مدّ نظر است، نه اتفاق بر هوا و هوس.
بنا بر این، حقیقت واقعیتی است که هیچ گونه ربطی به وفاق یا عدم وفاق امّت ندارد. و این، وظیفه امّت است که حقیقت را بیابد و به آن به صورت جمعی چنگ بزند؛ یعنی پس از درک آن حقیقت، با تطبیق خود بر آن، متّحد گردد. پس حقیقت، مولود اتفاقِ امت نیست که هر گاه بر چیزی متفق شد، همان حقّ باشد و هر گاه از چیزی روی گرداند، باطل گردد.
همان گونه که حضرت سیدالشهداء(علیه السلام)، شجاعانه اتحاد مسلمانان را بر هم زد و علیه یزید قیام کرده و فرمود: إنّما خرجت لطلب الاصلاح فی أمّه جدّی أرید أن آمر بالمعروف وأنهی عن المنکر. (۱۲) من به جهت اصلاح در امّت جدّم قیام کردم و هدف من امر به معروف و نهی از منکر است.
اگر نفس اتفاق امّت، ملاک و معیار حق و حقیقت است، دیگر احتیاج به اصلاح ندارد. اصلاح و امر به معروف ونهی از منکر قوی ترین برهان است که حقّ، حقانیّت خود را از اجماع مردم کسب نمی کند، بلکه این مردم اند که باید خود را بر حق عرضه کنند، و خویش را با آن هماهنگ سازند.
با مراجعه به روایاتی که ذیل آیه اعتصام وارد شده نیز به این نتیجه می رسیم که ریسمان خدا همان امامان معصوم اند که انسان را به طور قطع و یقین به خداوند متعال می رسانند.ابن حجر هیتمی این آیه را در ردیف آیاتی آورده که در شأن اهل بیت(علیهم السلام) وارد شده است. (۱۳) هم چنین می توان حدیث ثقلین را مفسّر آیه اعتصام دانست، زیرا در آن حدیث، رسول خدا(صلی الله علیه وآله) مؤمنان را امر می کند که به دو گوهر گران بها چنگ زنند، که همان قرآن و عترت است، تا به حقّ و حقیقت رهنمون شده و از گمراهی رها شوند.
ابو جعفر طبری در تفسیر آیه اعتصام می گوید: مقصود از اعتصام، تمسک و چنگ زدن است، زیرا ریسمان، چیزی است که انسان را به مقصد خواهد رساند. (۱۴) از طرف دیگر در برخی از متن های حدیث ثقلین، تعبیر اعتصام به کار رفته است. از باب نمونه ابن ابی شیبه، حدیث ثقلین را چنین نقل می کند که پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمود: انّی ترکت فیکم ما لن تضلّوا بعدی ان اعتصمتم به: کتاب الله و عترتی. (۱۵) از این جاست که مفسران و محدثان، حدیث ثقلین را در ذیل آیه شریفه اعتصام ذکر کرده اند.
حاکم حسکانی به سند خود از رسول خدا(صلی الله علیه وآله) نقل می کند: کسی که دوست دارد سوار بر کشتی نجات شده به ریسمان محکم چنگ زند و اعتصام به ریسمان الهی داشته باشد، باید ولایت علیّ را پذیرفته و به فرزندان هدایتگر او اقتدا کند. (۱۶) .
نتیجه این که از آیه شریفه و روایاتی که در تفسیر آن آمده است به خوبی استفاده می شود که اهل بیت(علیهم السلام)محور وحدت میان امّت اسلامی اند، و بحث از امامت و ولایت آنان در حقیقت، بحث از محور وحدتی است که قرآن و روایات بر آن تأکید فراوانی داشته اند. همان گونه که روایات دیگر نیز بر این امر تأکید دارند؛حاکم نیشابوری به سند خود از ابن عباس نقل می کند که رسول خدا(صلی الله علیه وآله) فرمود: ستارگان، امان اهل زمین اند از غرق شدن و اهل بیت من امان اند برای امّتم از اختلاف و هر گاه قبیله ای از عرب با آنان مخالفت کنند، در میان خودشان اختلاف افتاده و جزء حزب ابلیس می گردند. (۱۷) و نیز به سند خود از ابوذر نقل می کند که او در کنار کعبه ایستاد، دست ها را به درِ کعبه گرفت، خطاب به مردم فرمود: ای مردم! هر کس مرا می شناسد که می شناسد و هر کس نمی شناسد، من ابوذرم، از رسول خدا(صلی الله علیه وآله)شنیدم که فرمود: مثل اهل بیت من مثل کشتی نوح است، هر کس سوار بر آن شود نجات یافته است و هر کس از آن سرپیچی کند غرق شود. (۱۸) آن گاه هر دو حدیث را صحیح می شمرد.
پی نوشت ها
۱اسکندری، بازخوانی اندیشه تقریب، ص ۳۲۲آل عمران آیه ۱۰۳۳آل عمران آیه ۱۰۵۴حجرات ۴۹ آیه ۱۰۵انعام آیه ۱۵۹۶آل عمران آیه ۱۰۳۷انفال آیه ۴۶۸انبیاء ۲۱ آیه ۹۲۹هود ۱۱ آیه ۱۷۱۰اعلی ۸۷ آیه ۱۹۱۱بقره آیه ۱۲۴۱۲بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۳۲۹۱۳الصواعق المحرقه، ص ۹۰۱۴جامع البیان، ج ۴، ص ۲۱۱۵ابن ابی شیبه، المصنّف۱۶شواهد التنزیل، ج ۱، ص ۱۳۰۱۷مستدرک حاکم، ج ۲، ص ۱۴۹۱۸همان، ج ۲، ص ۳۴۳