بررسی آمار روایات فضائل اهل بیت در صحاح ۶

بررسی آمار روایات فضائل اهل بیت در صحاح ۶

نسائى و اتهام تشیّع:

از جمله کسانى که به سبب نقل فراتر از خط قرمز فضائل اهل بیت به تشیّع متهم شد، نسائى، صاحب یکى از صحاح است. از اینکه حتى کسى مانند نسائى هم بسبب نقل فضائل، متهم مى‏شود؛ باید همه‏چیز را فهمید. در همه‏ى مقدمه‏هاى تحقیقى که بر تصانیف نسائى به ویژه مجتبى، از سوى پژوهشگران نوشته است؛ به اتهام تشیع و دفع این شبهه از او پرداخته شده است. گناه نسائى این بود که فضائل اهل بیت و على را در کتابى جداگانه نوشت و در اختیار دیگران قرار داد. در مقدمه‏ى صغرى مى‏خوانیم:

«کان الامام النسائى کنظرائه و أهل طبقته من الأئمه السته و غیرهم على طریقه أهل الحدیث، مجانبا عن أهل البدعه و أهوائهم… و ذکر بعضهم أنه کان یتشیع لکنه على ظاهره و إطلاقه لیس بصحیح، فإن التشیع المصطلح فی المتأخرین على غیر ما استعمله المقدمون. قال الحافظ ابن حجر: إن التشیع فی عرف المتأخرین فهو الرفض المحض؛ و حاشا الامام([۱]) عن الرفض فی أی معنى کان، فإنّه لم یثبت عنه تفضیله علیا رضى‏الله‏عنه على عثمان رضى‏الله‏عنه، و لعل منشأ هذا التوهم أنه لما خرج من مصر سنه ۳۰۲هـ و ورد دمشق… و یؤید ما قررنا من براءته عن تهمه التشیع أنّه صنف بعد ذلک([۲]) کتابا فی فضائل الشیخین أیضا، فانکشف الغطاء و حصحص الحق و الحمدلله‏»([۳])

البته در اینکه نسائى، خصائص را چه زمانى نوشته و آیا آنرا پس از فضائل صحابه یا پیش از آن نوشته اختلاف است؛ ولى در هر حال، همین کار او باعث شد تا او متهم شود؛ چرا که این کار او موجب خشم برخى از اهل حدیث شد و تا سده‏هاى بعد نیز این خشم همچنان ادامه داشته و دارد؛ از اینروست که ابن تیمیه در «منهاج السنهًْ» مى‏گوید:

«وقد صنّف جماعه من علماء الحدیث فی فضائل علی، کما صنف الامام أحمد فضائله، و صنّف أبو نُعیم فی فضائله، و ذکر فیها أحادیث کثیره ضعیفه، ولم یذکر هذا([۴])، لأن الکذب ظاهر علیه، بخلاف غیره. و کذلک لم یذکره الترمذی، مع أنّه جمع فی فضائل علیّ أحادیث، کثیرٌ منها ضعیف. وکذلک النسائى… و جمع النسائی مصنّفا فی خصائص علیّ»([۵])

از این سخن ابن تیمیه برمى‏آید که او خصائص نسائى را در اختیار داشته و آن را کاملاً مطالعه کرده و با روایات آن آشنا بوده؛ ولى او درباره‏ى روایت مستندى که در آن ده فضیلت از فضائل على دیده مى‏شود مى‏گوید:

«والجواب أن هذا لیس مسندا بل هو مرسل… وفیه ألفاظ هی کذب على رسول‏الله‏ صلى‏الله‏ علیه وسلم…»([۶])

حال آنکه این روایت را نسائى مسنداً در خصائص ذکر کرده و اسناد آن حسن بلکه صحیح است؛ و نه تنها نسائى، بلکه احمد، طبرانى و حاکم نیز آن را ذکر کرده‏اند؛([۷]) و ابن تیمیه چشم خود را بر همه‏ى این مصادر بسته و به خواننده‏ى منهاج سنتش القا کرده که این روایت مرسل است.

جالب این است که ابن تیمیه به جرح و تعدیل راویان سند این حدیث نپرداخته و اساساً آن را مرسل دانسته و به این اعتبار، آن را از اعتبار انداخته است.

تهمت تشیع به دارقطنى:

ابوالحسن على بن عمر دار قطنى (م ۳۸۵هـ) نیز متهم به تشیّع است! چرا؟ زیرا او دیوان «سید حمیرى»([۸]) را از حفظ داشت. ذهبى در تذکره مى‏گوید:

«قال الخطیب… و حدثنی حمزه بن محمد بن طاهر، أنه کان یحفظ دیوان السید الحمیرى، ولهذا نسب إلى التشیع…»([۹])

اکنون باید پرسید، مگر در دیوان سید حمیرى چه بوده که اگر کسى آنرا از بَر مى‏کرد متهم به تشیّع مى‏شد؟ دارقطنى خود پاسخ این پرسش را داده؛ آنجا که مى‏گوید:

«السید الحمیری، الشاعر… کان غالیا یسبّ فی شعره و یَمدَحُ علیّ بن أبی‌طالب []…»([۱۰])

ذهبى درباره‏ى سید اسماعیل مى‏گوید:

«من فحول الشعراء، لکنه رافضی جلد… له مدائح بدیعهٌ فی أهل البیت… قیل: إن بشارا قال له: لولا أن الله‏ شغلک بمدح أهل البیت، لافتقرنا. و قیل: کان أبواه ناصبیّین، ولذلک یقول:

لعنَ الله‏ُ والدیّ جمیعا  ثم أصلاهما عذاب الجحیم

…فقیل: إنه اجتمع بجعفر الصادق، فبین له ضلالته، فتاب… ونظمه فی الذروه، ولذلک حفظ دیوانه أبو الحسن الدارقطنی»([۱۱])

جرح ابن عقده (۲۴۹ـ ۳۳۲هـ):

او ابو العباس، احمد بن محمد عسید کوفى، یکى از بزرگترین و حافظ‏ترین محدثان زمان خود بوده است. ذهبى درباره وى مى‏گوید:

«حافظ العصر و المحدث البحر… وکان إلیه المنتهى فی قوه الحفظ و کثره الحدیث… حدث عنه… الطبرانى و ابن عدی و الدار قطنی… و خلق کثیر… سمعت الدار قطنی یقول: أجمع أهل الکوفه أنه لم یر بالکوفه من زمن ابن مسعود إلى زمن ابن عقده احفظ منه… و عن ابن عقده قال: أحفظ مائه ألف حدیث بأسانیدها… سمعت الدار قطنی یقول: کان ابن عقده یعلم ما عند الناس و لایعلم الناس ما عنده… قال ابن عدی: کان ابن عقده صاحب معرفه و حفظ متقدما فی هذه الصناعه…»([۱۲])

با این توصیفات، باید پنداشت که او محدثى مورد احترام بوده که به حدیث او اعتنا مى‏شده و بى‏هیچ سخنى ثقه و ثبت است؛ ولى باید گفت که هرگز اینچنین نیست؛ و او نزد اهل حدیث مجروح است! شرح حال او در «کتاب الثقات» ابن حبان نیامده؛ ولى در «میزان الاعتدال» آمده است. در میزان مى‏خوانیم:

«… محدّث الکوفه، شیعی متوسط. ضعّفه غیر واحد وقوّاه آخرون…»([۱۳])

علت جرح ابن عقده با آن تبحر و عظمتش در حدیث چیست؟ ذهبى پاسخ مى‏دهد:

«… قال أحمد بن الحسن بن هرثمه: کنت بحضره ابن عقده أکتب عنه و فی المجلس هاشمی، فجرى حدیث الحفظ، فقال أبو العباس: أنا أجیب فی ثلاثمائه ألف حدیث من حدیث أهل البیت، هذا سوى غیرهم، و ضرب بیده على الهاشمی… و قال أبو عمر بن حیویه: کان ابن عقده یُملی مثالب الصحابه ـ أو قال: مثالب الشیخین. فترکت حدیثه…»([۱۴])

آرى! گناه ابن عقده این بود که حقایق را مى‏گفت و حقیقت گویى نزد اهل حدیث زیاد خوشایند نبود. بسیارى از فضائل اهل‏بیت را کسانى مانند ابن  عقده مى‏گفتند؛ از این‏رو منفور و مطرود اهل حدیث قرار مى‏گرفتند و به حدیثشان، حتى اگر صحیح بود، توجهى نمى‏شد.

ابن جوزى در موضوعات، پس از آوردن حدیث «رد الشمس» از سه طریق، و موضوع خواندن آن مى‏گوید:

«… و [أما] أنا فلا أتهم بهذا إلا ابن عقده، فانّه کان رافضیا یحدث بمثالب الصحابه»([۱۵])

باید از ابن جوزى پرسید حدیث رد شمس چه ربطى به مثالب صحابه دارد؟! ذهبى سخن جالبى درباره‏ى ابن عقده دارد؛ او مى‏گوید:

«… ولو صان نفسه وجوّد لضربت إلیه أکباد الابل و لضرب بإمامته المثل لکنه جمع فأوعى و خلط الغث بالسمین و الخرز بالدر الثمین و مقت لتشیّعه»([۱۶])

مراد ذهبى از صیانت نفس، نقل نکردن فضائل اهل‏بیت و مطالب صحابه است.

حاکم و تهمت رفض و تشیع به او:

«امام المحدثین»([۱۷]) نیز از تهمت رفض و تشیع در امان نماند! چرا؟ زیرا او کتاب «مستدرک الصحیحین» را نوشت. او روایاتى که بر شرط بخارى و مسلم بوده‏اند و شیخین در صحیحین نیاوردند را استدارک کرد. در میان احادیثى که او استدارک کرده فضائل شیخین و عثمان و سایر صحابه نیز به چشم مى‏خورد؛ ولى چون در این میان به فضائل على و اهل‏بیت نیز پرداخته، او را با سخت‏ترین الفاظ، متهم به رفض و تشیع کرده‏اند. اهل حدیث حاضر بودند ده‌ها روایت در فضیلت صحابه توسط حاکم استدراک نشود و در کنار آن تنها و تنها یک روایت مانند حدیث طیر نیز مخفى بماند؛ چرا که مى‏دانستند حدیث طیر مى‏تواند تمام فضائل شیخین و عثمان را هم از رونق بیندازد و هم اساساً از حجیّت. ولى حاکم این حدیث شریف را در مستدرک، آورده است.

ذهبى مى‏گوید:

«قال الخطیب ابوبکر: ابو عبدالله‏ الحاکم کان ثقه، [کان] یمیل إلى التشیع، فحدثنی إبراهیم بن محمد الأرموی وکان صالحا عالما قال: جمع الحاکم أحادیث و زعم أنها صحاح على شرط البخاری و مسلم منها حدیث الطیر، و من کنت مولاه فعلی مولاه، فأنکرها علیه أصحاب الحدیث فلم یلتفتوا إلى قوله.

… قال ابن طاهر: سألت أبا اسماعیل الأنصاری عن الحاکم فقال: ثقه فی الحدیث رافضی خبیث؛ ثم قال ابن طاهر: کان شدید التعصب للشیعه فی الباطن و کان یظهر التسنن فی التقدیم و الخفافه، وکان منحرفا عن معاویه وآله متظاهرا بذلک ولا یعتذر منه.

قلت: أما إنحرافه عن خصوم علی فظاهر، و أما أمر الشیخین فمعظم لهما بکل حال فهو شیعی لا رافضی، ولیته لم یصنف المستدرک فإنه غض من فضائله بسوء تصرفه»([۱۸])

تشیع حاکم حسکانى:

حاکم حسکانى نیز، که شاگرد حاکم نیشابورى است؛ متهم به تشیع است! چرا؟ ذهبى در پاسخ این پرسش مى‏گوید:

«… ووجدت له مجلسا یدلّ على تشیعه وخبرته بالحدیث و هو تصحیح خبر ردّ الشمس لعلی رضى ‏الله ‏عنه…»([۱۹])

آرى! محدثى، بر اساس قواعد علم حدیث روایتى را تصحیح مى‏کند؛ ولى چون آن روایت در فضیلت على و رئیس اهل‏بیت است؛ مصحح متهم به تشیّع مى‏شود؟!! از این‏روست که ذهبى از او با لفظ «امام» یاد نکرده است.

ثعلبى پس از هزار سال:

احمد بن ابراهیم ثعلبى، صاحب «الکشف و البیان عن تفسیر القرآن»، پس از هزار سال مورد طعن طاعنان قرار مى‏گیرد! چرا؟ زیرا در تفسیر خود به فضائل اهل‏بیت پرداخته و در همه جاى آن و به مناسبتهاى گوناگون روایات فضائل را آورده است. از این‏روست که محمدحسین ذهبى پس از هزار سال درباره‏ى او مى‏گوید:

«والحق أن الثعلبی رجل قلیل البضاعه فی الحدیث، بل ولا أکون قاسیا علیه إذا قلت إنّه لایستطیع أن یمیّز الحدیث الموضوع من غیر الموضوع؛ وإلا لما روى فی تفسیره أحادیث الشیعه الموضوعه على علی و أهل‏البیت، وغیرها من الأحادیث التی اشتهر وضعها و حذر العلماء من روایتها»([۲۰])

و این در حالى است که محمد ذهبى درباره‏ى او مى‏گوید:

«الامام الحافظ، شیخ التفسیر… کان أحد أوعیه العلم… حدث عن… وکان صادقا موثقا، بصیرا بالعربیّه… حدث عنه»([۲۱])

از این گونه نمونه‏ها فراوان است؛ و اگر همه‏ى آنها ذکر شود خود کتابى قطور خواهد شد؛ این‏رو به این نمونه‏ها بسنده مى‏شود.

[۱]) مراد، نسائى است.

[۲]) یعنى پس از نوشتن کتاب خصائص امیرالمؤمنین.

[۳]) سنن النسائى الصغرى؛ صی دار الفیحاء و دار السلام.

[۴]) یعنى حدیث «ردّ شمس» را.

[۵]) منهاج السنه النبویه؛ ج۸، ص۱۹۵٫

[۶]) همان؛ ج۵، ص۳۴٫

[۷]) نک: خصائص نسائى دارالکتاب العربى؛ پاورقى ص۴۴٫

[۸]) اسماعیل بن محمد بن یزید م ۱۷۳ هـ.

[۹]) ج۳، ص۹۹۲٫

[۱۰]) المؤتلف والمختلف؛ ج۳، ص۱۳۰۸٫

[۱۱]) سیر أعلام النبلاء؛ ج۸، ص۴۴٫

[۱۲]) تذکره الحفاظ؛ ج۳، صص ۸۳۹ـ ۸۴۱٫

[۱۳]) ج۱، ص۱۳۶٫

[۱۴]) همان؛ صص ۱۳۷ و ۱۳۸٫

[۱۵]) ج۱، ص۳۵۶٫

[۱۶]) تذکره الحفاظ؛ ج۳، ص۸۳۹٫

[۱۷]) همان؛ ص۱۰۳۹٫

[۱۸]) نک: همان؛ صص ۱۰۳۹ـ ۱۰۴۵٫

[۱۹]) تذکره الحفاظ؛ ج۳، ص۱۲۰۰٫

[۲۰]) التفسیر و المفسرون؛ ج۱، ص۲۳۴٫

[۲۱]) سیر أعلام النباء؛ ج۱۷، ص۴۳۵٫

منبع؛ برگرفته از کتاب فضائل اهل بیت در صحاح سته؛ اختصاصی مجمع جهانی شیعه شناسی

برای مشاهد کتاب اینجا را کلیک کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.