بررسی آیات منافی عصمت انبیاء(۱)

بررسی آیات منافی عصمت انبیاء(۱)

بررسی آیات منافی عصمت انبیاء(۲)

بررسی آیات منافی عصمت انبیاء(۳)

الف ـ در دریافت و ابلاغ وحی

۱٫ آیه ۴۱ آل عمران

{قَالَ رَبِّ اجْعَل لِّیَ آیَهً قَالَ آیَتُکَ اَلاَّ تُکَلِّمَ النَّاسَ ثَلاَثَهَ اَیَّامٍ إِلاَّ رَمْزاً وَاذْکُر رَّبَّکَ کَثِیراً وَسَبِّحْ بِالْعَشِیِّ وَالاِبْکَارِ}.([۱])

«(زکریا) عرض کرد: «پروردگارا! نشانه‏اى براى من قرار ده!» گفت: «نشانه تو آن است که سه روز، جز به اشاره و رمز، با مردم سخن نخواهى گفت. (و زبان تو، بدون هیچ علّت ظاهرى، براى گفتگو با مردم از کار مى‏افتد.) پروردگار خود را (به شکرانه این نعمت بزرگ،) بسیار یاد کن! و به هنگام صبح و شام، او را تسبیح بگو!».

از ظاهر این آیه قرآن کریم استفاده می‌‌شود که حضرت زکریّا نسبت به وعده‌‌های خداوند شک داشته و کلام خدا را از کلام وسوسه ‌آلود شیطان تشخیص نمی‌‌داده است. به همین دلیل از خداوند نشانه‌ صدق وعده و خبر را طلب کرده است.

بر اساس آیات قبل از آیه‌‌ یاد شده، حضرت زکریا از خداوند تقاضای فرزند می‌‌کند و نوید تولّد یحیی را می‌‌گیرد و در این آیه، عرض می‌‌کند:

«پروردگارا! نشانه‏اى براى من قرار ده!» گفت: نشانه تو آن است که سه روز، جز به اشاره و رمز، با مردم سخن نخواهى گفت. (زبان تو، بدون هیچ علّت ظاهرى، براى گفتگو با مردم از کار مى‏افتد) پروردگار خود را (به شکرانه این نعمت بزرگ،) بسیار یاد کن! و به هنگام صبح و شام، او را تسبیح بگو!([۲])

علامه طباطبایی می‌نویسد:

در مورد این‌که حضرت زکریا از خداوند درخواست علامت می‌کند، دو احتمال وجود دارد:

  1. در خواست نشانه برای این بود تا بداند خطابی را که دریافت نموده، توسط ملک بوده نه شیطان، بنابراین، وعده فرزند از جانب خداوند راست است.
  2. علامت را برای دانستن زمان حمل همسرش می‌خواست.

وی در ادامه می‌نویسد:

احتمال دوم تا اندازه‌ای از سیاق آیات، دور و از فرآیند قصّه بیگانه است ولی آنچه موجب فرار مفسّران از برگزیدن احتمال نخست شده است، داستان عصمت پیامبران است. آنان گفته‌اند: پیامبران، چون دارای ملکه‌‌ عصمتند، باید فرق میان کلام فرشته و وسوسه‌ شیطان را بدانند. به همین دلیل، درخواست نشانه از طرف زکریّا، نباید برای روشن شدن وضعیت اصل خطاب باشد.

درست است که پیامبران چون عصمت، دارند نباید کلام فرشته و وسوسه شیطان برایشان اشتباه شود؛ ولی جان سخن در این است که شناخت کلام فرشته و فرق آن با وسوسه‌ شیطان نیز به دست خداوند علیم و قدیر است نه این که خود پیامبران در آن استقلالی داشته باشند. پس، چرا جایز نباشد که زکریا از خدا بخواهد که برای او نشانه و آیه‌ای قرار دهد تا با آن، این فرق را بشناسد؟

آری! اگر دعایش مستجاب نمی‌شد و خداوند نشانه‌ای برایش قرار نمی‌داد، در این صورت، اشکال وارد بود.([۳])

آیت الله استاد عبدالله جوادی آملی سخن مرحوم علامه‌ طباطبایی را نقد می‌کند و معتقد است:

«شیطان فقط می‌تواند در محدوده‌‌ بدن و جسم پیامبران تصرّف کند، نه در محدوده‌‌ تلقی وحی، الهام و خاطره‌ها، و نه در حیطه‌‌ تبلیغ و تعلیم آنان. چنان‌که حضرت ایّوب خدایش را ندا داد که شیطان بدن مرا مس کرده و مورد رنج و عذاب قرار داده است:

{وَاذْکُرْ عَبْدَنَا اَیُّوبَ إِذْ نَادَی رَبَّهُ اَنِّى مَسَّنِیَ الشَّیْطَانُ بِنُصْبٍ وَعَذَابٍ}.([۴])

بر این اساس ـ حضرت زکریّا که مدّتی از دوران نبوّت خویش را سپری کرده و بارها وحی و الهام الهی را دریافت کرده و نسبت به آن شناخت کافی به دست آورده است ـ چگونه رواست که برای تشخیص وحی، نشانه بخواهد؟ گرچه پیامبران از ناحیه ذات خود و به طور مستقل، دارای تشخیص نیستند؛ ولی وقتی خداوند آنان را به حدّ نصاب نبوّت رساند، دارای تشخیص و فرقان شده‌اند و همواره آن را حفظ می‌‌کنند وگرنه باید در هر قضیّه‌ای شک کنند و برای تشخیص آن از خداوند نشانه بخواهند تا کلام خدا را با وسوسه‌‌ شیطان اشتباه نگیرند. پس کسی که به مقام دریافت وحی نایل آمده، به درجه‌ای رسیده است که {علی بیّنهٍ من ربّه}، حقیقت را آشکار می‌‌بیند و در آن رتبه، هیچ شایبه و وسوسه‌ای راه ندارد. بنابراین، احتمال اول، مردود است.

احتمال دوم، این بود که حضرت زکریّا به دنبال آیت و نشانه‌ای برای تشخیص زمان تولد فرزند بود و بی‌صبرانه در انتظار این بشارت به سر می‌‌برد به ویژه که روزگار پیری و فرتوتی او فرا رسیده بود و از وارث نااهل نیز دل نگرانی داشت. از این‌رو، می‌خواست زمان تولد فرزند خود را بداند و برای اطمینان دل، تقاضای نشانه کرد که مستجاب گردید. پس، این احتمال قوی‌تر است».([۵])و([۶])

۲٫ آیات ۵۲ـ۵۴ حج

یکی دیگر از اشکال‌هایی که به عصمت در مقام تلقی و ابلاغ وحی مطرح شده است، آیات ۵۲ـ ۵۴ سوره حج است که به افسانه غرانیق مشهور است.

{وَمَا اَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ مِن رَّسُولٍ وَلاَ نَبِیٍّ إِلاَّ إِذَا تَمَنَّی اَلْقَی الشَّیْطَانُ فِى اُمْنِیَّتِهِ فَیَنسَخُ اللهُ مَا یُلْقِى الشَّیْطَانُ ثُمَّ یُحْکِمُ اللهُ آیَاتِهِ وَاللهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ * لِیَجْعَلَ مَا یُلْقِى الشَّیْطَانُ فِتْنَهً لِّلَّذِینَ فِى قُلُوبِهِم مَّرَضٌ وَالْقَاسِیَهِ قُلُوبُهُمْ وَإِنَّ الظَّالِمِینَ لَفِى شِقَاقٍ بَعِیدٍ * وَلِیَعْلَمَ الَّذِینَ اُوتُوا الْعِلْمَ اَنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّکَ فَیُؤْمِنُوا بِهِ فَتُخْبِتَ لَهُ قُلُوبُهُمْ وَإِنَّ اللهَ لَهَادِ الَّذِینَ آمَنُوا إِلَی صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ}.

«هیچ پیامبرى را پیش از تو نفرستادیم مگر اینکه هر گاه آرزو مى‏کرد (و طرحى براى پیشبرد اهداف الهى خود مى‏ریخت)، شیطان القائاتى در آن مى‏کرد، امّا خداوند القائات شیطان را از میان مى‏برد، سپس آیات خود را استحکام مى‏بخشید و خداوند علیم و حکیم است؛ هدف این بود که خداوند القاى شیطان را آزمونى قرار دهد براى آنها که در دلهایشان بیمارى است، و آنها که سنگدلند و ظالمان در عداوت شدید دور از حقّ قرار گرفته‏اند! و (نیز) هدف این بود که آگاهان بدانند این حقّى است از سوى پروردگارت، و در نتیجه به آن ایمان بیاورند، و دل‌هایشان در برابر آن خاضع گردد و خداوند کسانى را که ایمان آوردند، به سوى صراط مستقیم هدایت مى‏کند».

شأن نزول:

در کتب اهل تسنن آمده است: قریش از پیامبر اکرم| اعراض و دوری کردند، این کار بر او سنگین آمد و در دل آرزو می‌کرد که ای کاش از جانب خداوند، چیزی نازل می‌‌شد که سبب نزدیکی او با مردم می‌‌شد؛ زیرا او حرص داشت که مردم ایمان بیاورند. در پی این امر، روزی در مسجدالحرام نشسته بود که آیات سوره‌ی‌ «نجم» نازل شد. پیامبر شروع کرد به خواندن: {وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَی}([۷]) تا به این آیات رسید: {اَفَرَاَیْتُمُ اللاَّتَ وَالْعُزَّی٭وَمَنَاهَ الثَّالِثَهَ الاُخْرَی}([۸]) که در این هنگام، شیطان بر زبانش این کلمات را جاری ساخت: «تلک الغرانیق([۹]) العلى منها الشفاعه ترتجى»([۱۰])؛ آن‌ها پرندگان زیبای بلند مقامی‌اند که از آن‌ها امید شفاعت می‌‌رود. چون قریش شنیدند که از خدایان آنان به خوبی یاد شد، غرق شادی و سرور شدند و در پایان سوره همراه پیامبر و مسلمانان، سجده کردند؛ جز «ولید بن مغیره» و «سعید بن عاص» که بر اثر کهولت نتوانستند سجده کنند؛ مشتی از خاک برداشته، به پیشانی رساندند و بر آن سجده کردند. کفار قریش با خوشحالی و سرور متفرّق شدند، جبرئیل مانند همیشه، شب بر پیامبر نازل شد و از او خواست، آنچه بر مردم قرائت کرده برای او بیان کند. جبرئیل پس از شنیدن این قسمت به پیامبر گفت: این را من نگفته بودم، بلکه شیطان بر تو القا کرده است. در این هنگام برای سرزنش و نکوهش حضرت این آیات نازل شد:

{وَإِنْ کادُوا لَیَفْتَنُونَکَ عَنِ الّذی أوْحَیْنا إلَیْکَ لِتَفْتَریَ عَلَیْنا غَیْرَهُ وَإِذاً لاَ تَّخَذُوکَ خَلیلاً ٭ وَلَوْ لا أَنْ ثَبَّتْناکَ لَقَدْ کِدْتَ تَرْکَنُ إِلیْهِمْ شَیْئَاً قَلیلاً ٭ إِذاً لَأَذَقْناکَ ضِعْفَ الْحَیاهِ وَ ضِعْفَ الْمَماتِ ثُمَّ لا تَجِدُلَکَ عَلَیْنا نَصیراً}([۱۱])

«نزدیک بود آنها تو را (با وسوسه‏هاى خود) از آنچه بر تو وحى کرده‏ایم بفریبند، تا غیر آن را به ما نسبت دهى و در آن صورت، تو را به دوستى خود برمیگزینند! و اگر ما تو را ثابت قدم نمى‏ساختیم (و در پرتو مقام عصمت، مصون از انحراف نبودى)، نزدیک بود به آنان تمایل پیدا کنى؛ اگر چنین مى‏کردى، ما دو برابر مجازات (مشرکان) در زندگى دنیا، و دو برابر (مجازات) آنها را بعد از مرگ، به تو مى‏چشاندیم سپس در برابر ما، یاورى براى خود نمى‏یافتى!»

با نزول این آیات بر غم‌های پیامبر افزوده شد، تا اینکه بعد از مدتی، آیاتی نازل شد که نشانه عفو و گذشت خداوند نسبت به آن حضرت بود:([۱۲])

{وَمَا اَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ مِن رَّسُولٍ وَلاَ نَبِیٍّ إِلاَّ إِذَا تَمَنَّی اَلْقَی الشَّیْطَانُ فِِی اُمْنِیَّتِهِ فَیَنسَخُ اللهُ مَا یُلْقِى الشَّیْطَانُ ثُمَّ یُحْکِمُ اللهُ آیَاتِهِ وَاللهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ}([۱۳])

«هیچ پیامبرى را پیش از تو نفرستادیم مگر اینکه هر گاه آرزو مى‏کرد (و طرحى براى پیشبرد اهداف الهى خود مى‏ریخت)، شیطان القائاتى در آن مى‏کرد؛ امّا خداوند القائات شیطان را از میان مى‏برد، سپس آیات خود را استحکام مى‏بخشید و خداوند علیم و حکیم است».

در تفاسیر شیعه این شأن نزول مردود است و گفته‏اند آن کلمه ستایش بتان را در ازدحام و غلغله، یکى از کفار حاضر در مجلس با وسوسه شیطان بر زبان آورد و بعضى تصور کردند از پیغمبر| بوده است.([۱۴])

۱)       نقد و بررسی
  1. در نقل این داستان و متن آن اختلاف و تناقض زیادی وجود دارد که جلال الدین سیوطی در الدر المنثور از طرق متعدد و وجوه مختلفی آن را نقل نموده است و علامه بلاغی صور اختلاف را به ۲۴ وجه رسانده و به تفصیل نقل نموده است.([۱۵])
  2. سند داستان از جهات زیادی ضعیف است که در علم درایه و رجال معروف است؛ اما در این‌جا مجال شمارش آن وجود ندارد.([۱۶])
  3. این حدیث منقطعه است و هیچ یک از سندهای آن به زمان واقعه نمی‌رسد. طرق حدیث از تابعین و کسانی که بعد از تابعین بودند، تجاوز نمی‌کند؛ مگر ابن عباس که در زمان ساخت قصه دو سه سال بیش نداشت؛ چون او سه سال پیش از هجرت نبی| در مدینه و در شعب ابی طالب به دنیا آمد و هنگام وفات رسول خدا سیزده سال داشت و سال ۶۸ﻫ. ق وفات نمود.([۱۷]) در حالی که آیات سوره نجم و آیه ۵۲ سوره حج مکی است.
  4. سوره نجم مربوط به سال پنجم بعثت است و سوره حج به تصریح بسیاری از مفسران([۱۸]) مدنی است، چگونه به هم ارتباط داشته و ناظر به هم هستند؟
  5. این داستان مخالف قرآن، سنت و عقل است.([۱۹])
  6. این داستان با روش پیامبر ـ که سرلوحه دعوت او مبارزه با بت‌پرستی است ـ ناسازگار است.
  7. داستان «غرانیق» در وسط آیات یاد شده، نظم و آهنگ آیات سوره‌ی نجم را ـ که به اتفاق مفسّران یکباره نازل شده است در هم می‌‌ریزد و تناقض آشکاری را پدید می‌‌آورد؛ زیرا از طرفی، سراسر قرآن و به خصوص سوره‌‌ نجم، در مقام درهم کوبیدن بت‌پرستی و نکوهش بت‌های لات و عزّی و منات است و از سوی دیگر، آن‌ها را پرندگان زیبا می‌‌شمارد تا دل چند مشرک را به دست آورد؟ چگونه پیامبر وسوسه شیطان را متوجه نشد، به خصوص که در ابتدای سوره نجم خداوند می‌فرماید: {مَا ضَلَّ صَاحِبُکُمْ وَمَا غَوَی٭ وَمَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَی٭ إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْیٌ یُوحَی}([۲۰]) که بیانگر عصمت پیامبر است.
  8. آیات زیر که با صراحت بر عصمت پیامبر در مقام تلقی و ابلاغ وحی دلالت دارد، این داستان را تکذیب می‌کند:([۲۱])

الف ـ پیامبر| در دریافت وحی، معصوم است:

{وَإِنَّکَ لَتُلَقَّی الْقُرْآنَ مِن لَّدنْ حَکِیمٍ عَلِیمٍ}.([۲۲])

«به یقین این قرآن از سوى حکیم و دانایى بر تو القا مى‏شود»

ب ـ در مقام ضبط و نگهداری وحی، فراموش‌کار نیست: {سَنُقْرِؤُکَ فَلاَ تَنسَی}([۲۳])

ج ـ در مقام انشا و ابلاغ نیز پیامبر جز وحی ناب چیزی نمی‌‌گوید:

{وَمَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَی* إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْیٌ یُوحَی}([۲۴]) البته قدر مسلم از نطق در آیه {وَمَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَی} هرچیزی است که به عنوان وحی الهی و دین خدا از آن حضرت ظاهر می‌شود، خواه به صورت گفتار و خواه به صورت رفتار ـ حتی به صورت سکوت در مقام بیان ـ برگرفته از دستور خداست.

د ـ در مقام مأموریت، مبرّا از کتمان و بخل است: {وَمَا هُوَ عَلی الْغَیْبِ بِضَنِینٍ}([۲۵])

«و او نسبت به آنچه از طریق وحى دریافت داشته، بخل ندارد!»

  1. علمای اسلام و مسلمانان اهل علم و درایت این داستان را رد نموده، آن را از خرافات خوانده‌اند.([۲۶])
  2. این داستان فسادهای زیر را به دنبال دارد.

الف ـ این حدیث بر جواز سهو در تلقی و ابلاغ پیام وحی، بر انبیا دلالت می‌کند.([۲۷])

ب ـ امکان سهو پیامبر| در تلقّی و ابلاغ وحی، زمینه ساز امکان اشتباه او در مسایل دیگر است.

ج ـ‌ تهمت بزرگی به سایر پیامبران می‌‌زند که آنان نیز در تلقّی وحی، دچار سهو شده‌اند؛ زیرا بر اساس شان نزول نقل شده، این آیات برای تسلی خاطر پیامبر| نازل شده است. به همین دلیل از ظاهر آیه تصور شده که شیطان توان نفوذ و تصرّف در حیطه‌ وحی را دارد،([۲۸]) آنگاه خداوند چیزهایی را که شیطان القا می‌کرد، محو و نابود می‌نمود.

توجه به سه مسأله زیر حقیقت آیه را روشن می‌کند:

  1. مقصود از هدف و آرزوی پیامبران با توجه به آیات قرآن، گسترش آیین الهی و نشر هدایت در میان اقوام خود بوده است؛ برای همین هدف و آرزو، انواع مصائب و شدائد را تحمل کرده، اصرار و پایمردی می‌نمودند؛

{وَمَا اَکْثَرُ النَّاسِ وَلَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِینَ}([۲۹])

{وَإِنِّى کُلَّمَا دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ جَعَلُوا اَصَابِعَهُمْ فِى آذَانِهِمْ وَاسْتَغْشَوْا ثِیَابَهُمْ وَاَصَرُّوا وَاسْتَکْبَرُوا اسْتِکْبَاراً* ثُمَّ إِنِّى دَعَوْتُهُمْ جِهَاراً * ثُمَّ إِنِّى اَعْلَنتُ لَهُمْ وَاَسْرَرْتُ لَهُمْ إِسْرَاراً}([۳۰])

  1. درباره مداخله شیطان در هدف‌های پیامبران، دو حالت زیر متصور است:

الف ـ در اراده و تصمیم پیامبران خلل ایجاد کرده و آنان را در طریق انجام وظایف، سست و مأیوس کند که این احتمال مخالف آیات قرآن است؛ زیرا آیات قرآن به روشنی دلالت بر عدم تسلط شیطان بر بندگان خالص خدا ـ از جمله پیامبران ـ دارد؛([۳۱])

{إِنَّ عِبَادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطَانٌ إِلاَّ مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْغَاوِینَ}.

{إِنَّ عِبَادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطَانٌ وَکَفَی بِرَبِّکَ وَکِیلاً}.

{قَالَ فَبِعِزَّتِکَ لاَُغْوِیَنَّهُمْ اَجْمَعِینَ* إِلاَّ عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ}.

ب ـ مردم را بر علیه پیامبران بشوراند و با مخالفت و سرکشی اقوام، دستیابی انبیاء را بر اهدافشان ناکام سازد که آیات قرآن بر این معنا گواهی می‌دهد؛([۳۲])

{یَعِدُهُمْ وَیُمَنِّیهِمْ وَمَا یَعِدُهُمُ الشَّیْطَانُ إِلاَّ غُرُورا}.

{وَقَالَ الشَّیْطَانُ لَمَّا قُضِیَ الاَمْرُ إِنَّ اللهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَوَعَدتُّکُمْ فَاَخْلَفْتُکُمْ وَمَا کَانَ لِیَ عَلَیْکُم مِّن سُلْطَانٍ إِلاَّ اَن دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِى فَلاَ تَلُومُونِى وَلُومُواْ اَنفُسَکُم مَّا اَنَاْ بِمُصْرِخِکُمْ وَمَا اَنتُمْ بِمُصْرِخِیَّ إِنِّی کَفَرْتُ بِمَا اَشْرَکْتُمُونِ مِن قَبْلُ إِنَّ الظَّالِمِینَ لَهُمْ عَذَابٌ اَلِیمٌ}.

  1. مراد از محو آثار مداخله شیطان از پیامبران، همان نصرت‌های الهی است که همیشه شامل حال آنان بوده است و گاهی به صورت نابود کردن دشمنان حق یا زیر و رو کردن سرزمین آنان یا غرق در دریا صورت می‌گرفت؛

{إِنَّا لَنَنصُرُ رُسُلَنَا وَالَّذِینَ آمَنُوا فِى الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَیَوْمَ یَقُومُ الاَشْهَادُ}([۳۳])

این یک سنت الهی است تا افراد آزمایش شوند.

مؤمنان به حقانیت دعوت پیامبران پی برده، حق را از باطل جدا می‌کنند.

آیات ۵۳ و۵۴ سوره حج بیانگر این است که کافران و بیماردلان به دلیل جدال با حق، فریب شیطان را خورده و بر کفر خود باقی می‌مانند.([۳۴]) پس این داستان و شأن نزول مجعول نمی‌تواند دلیلی برجواز سهو بر پیامبر باشد.([۳۵])

۳٫ آیه ۹۴ یونس

{فَإِنْ کُنْتَ فی‏ شَکٍّ مِمَّا أنْزَلْنا إِلَیْکَ فَسْئَلِ الَّذینَ یَقْرَؤُنَ الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکَ لَقَدْ جاءَکَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ فَلا تَکُونَنَّ مِنَ المُمْتَرینَ}([۳۶])

«و اگر در آنچه بر تو نازل کرده‏ایم تردیدى دارى، از کسانى که پیش از تو کتاب آسمانى را مى‏خواندند بپرس، به یقین، «حق» از طرف پروردگارت به تو رسیده است؛ بنابراین، هرگز از تردیدکنندگان مباش! [مسلماً او تردیدى نداشت! این درسى براى مردم بود!]».

«ممترین» اسم مفعول امتراء از باب افتعال و به معنای شک و تردید است.([۳۷])

صدر آیه مبارکه ظهور بر وقوع شک از پیامبر اکرم| در دریافت وحی دارد([۳۸]) و در ذیل آیه خداوند پیامبر را از شک و تردید و دودلی نهی می‌کند. نتیجه این می‌شود که پیامبر در مقام دریافت وحی معصوم نبوده و نمی‌دانسته که آنچه دریافت نموده، حق و از جانب آفریدگار است یا خیر؟

۲)       نقد و بررسی

پاسخ از صدر آیه: این آیه مبارکه بیانگر شک پیامبر| نیست؛ زیرا شرطیه مستلزم وقوع تالی و مقدم نیست؛ زیرا طرفین از دو تا محال تشکیل شده است. مثل اینکه بگوییم اگر زید حجر باشد، جماد است.

پاسخ از ذیل آیه: نهی از چیزی مستلزم وقوع آن نیست بنابراین جماعتى از مفسران ـ با توجه به مقام مقدس نبوى| ـ معتقدند گرچه خطاب به پیامبر| است، مقصود غیر پیامبر| است.([۳۹])

مراد این است که آنچه از پروردگار است حق است، پس جاى شک و تردید نیست و هیچ کس نباید در آن شک و تردید داشته باشد.([۴۰])و([۴۱])

اینگونه خطاب‌ها در قرآن بسیار است: {لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ}([۴۲])؛ {وَلا تَطْرُدِ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ … فَتَطْرُدَهُمْ فَتَکُونَ مِنَ الظَّالِمِینَ}([۴۳])؛ {وَ لا تَتَّبِعْ أهْواءَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا}([۴۴]) همه آیات از باب «ایاک اعنی و اسمعى یا جاره» و دلالت ندارد که پیغمبر| از ممترین بوده و او را خدا نهى فرموده، بلکه جمیع مناهى شرعیه و نواهى الهیه عام است و شامل نبىّ| و معصومین هم می‌‌شود اما آنها به دلیل داشتن مقام عصمت محال است مرتکب شوند.([۴۵])و([۴۶])

۴٫ آیات ۶ و ۷ سوره اعلی

{سَنُقْرِؤُکَ فَلاَ تَنسَی* إِلاَّ مَا شَاء اللهُ إِنَّهُ یَعْلَمُ الْجَهْرَ وَمَا یَخْفَی}([۴۷])

«ما بزودى (قرآن را) بر تو مى‏خوانیم و هرگز فراموش نخواهى کرد؛ مگر آنچه را خدا بخواهد، که او آشکار و نهان را مى‏داند!»

ظاهر بدوی استثناء در آیه فوق، دلالت بر وقوع نسیان از پیامبر اکرم| دارد.

۳)       نقد و بررسی

ذهبی می‌نویسد:

نسیان نبی به این معناست که خدا بخواهد چیزی را نسخ کند و به صورت قرآن ثابت نماند،‌ جایز است اما واقع نشده است، اما پیامبر از نسیانی که از آفت‌های بشر است، پیش از تبلیغ وحی و به صورت مستمر، معصوم است، بعد از آن و در صورت حفظ مسلمین و متذکر شدن پس از نسیان، جایز است و آیه مبارکه نیز به این نوع نسیان یعنی نسیان غیر مستمر، تفسیر می‌شود.([۴۸])

اما از آنجایی که در نوشتار حاضر، در فصل‌های دوم و سوم با دلایل عقلی و نقلی فراوان عصمت پیامبران از هرگونه نسیان ـ چه در مقام تلقی وحی و چه در مقام تبلیغ آن ـ ثابت شد، نمی‌توان گفتار ذهبی را پذیرفت.

برخی([۴۹]) نسیان در آیه مبارکه را به معنای ترک دانسته‌اند اما در ادامه، کسانی مانند فخر رازی گفته‌اند ما این ترک را به ترک أولی تفسیر می‌کنیم. بعضی دیگر مانند صاحب تفسیر نور الثقلین گفته‌اند که پیامبر از نسیان لغوی که به معنای ترک است، ایمن نیست؛ زیرا کسی که هیچ چیزی را فراموش نمی‌کند، فقط خدا است. از جنید نقل شده است که فرمود: «سنقرؤک التلاوه فلا تنس العمل».([۵۰])

آنچه از میان این تفاسیر به نظر پژوهنده بهتر می‌رسد، تفسیر ملاصدرا و علامه طباطبایی است که در واقع با هم سازگارند.([۵۱])

با توجه به تفسیر این دو فیلسوف بزرگ مطلب را ادامه می‌دهیم:

ملاصدرا در تفسیرش می‌نویسد:

آیه مبارکه بیانگر بشارت خدای سبحان به اعطای نیروی ملکوتی و نور عقلانی به پیامبر| است؛ نور و نیرویی که روح و نفس او را تقویت کند… .([۵۲])

معنای استثنای موجود در آیه این است که اگر خدا بخواهد رسول‌خدا| نیز فراموش می‌کند؛ زیرا آیه در مقام امتنان است و فراموش نکردن عنایتى است که خدا به شخص آن جناب نموده و منتى است که بر آن جناب نهاده است. اگر مراد این بود که بفرماید؛ هرچه را فراموش کنى به مشیت خدا فراموش کرده‏اى، منتی براى رسول خدا| نمی‌شد؛ زیرا هر صاحب حافظه‏اى از انسان و سایر حیوانات، هرچه را به یاد داشته باشند و هرچه را از یاد ببرند، همه مشیت خداست.

رسول خدا| هم قبل از این اقراء امتنانى: {سَنُقْرِئُکَ فَلا تَنْسی}، هر چه به یاد می‌داشت یا از یاد مى‏برد، به مشیت خداى تعالى بود و آیه نامبرده هیچ عنایت زائدى را براى آن جناب اثبات نمى‏کند، در حالی‌که در مقام اثبات چنین عنایتى است. پس استثناء در آیه جز اثبات اطلاق قدرت، منظور دیگری ندارد. می‌خواهد بفرماید ما قدرت‏ خواندن را به تو می‌دهیم و تو دیگر تا ابد آن را از یاد نمی‌برى، با این حال خدا قدرت آن را دارد که آن را از یادت ببرد.([۵۳])

۵٫ آیه ‌۶۸ انعام

{وَإِذَا رَاَیْتَ الَّذِینَ یَخُوضُونَ فى آیَاتِنَا فَاَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتَّی یَخُوضُواْ فِى حَدِیثٍ غَیْرِهِ وَإِمَّا یُنسِیَنَّکَ الشَّیْطَانُ فَلاَ تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّکْرَی مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ}

«هر گاه کسانى را دیدى که آیات ما را استهزا مى‏کنند، از آنها روى بگردان تا به سخن دیگرى بپردازند! و اگر شیطان از یاد تو ببرد، هرگز پس از یاد آمدن با این جمعیّت ستمگر منشین!»

بعضى از مفسرین آورده‌‏اند که از این آیه استفاده می‌شود که شیطان می‌تواند پیامبر خدا را گرفتار فراموشى نماید. در صورتى که این معنا با مقام نبوت و معصوم بودن آن بزرگوار سازگار نیست.([۵۴])

۴)       نقد و بررسی

از کلمه «إِذا» که حرف شرط است، استفاده می‌شود که تمسخر کفار از آیات خدا قطعى بوده است؛ ولى از کلمه «إِمَّا» که شرطیه و در اصل «ان ما» بوده، فراموش نمودن پیامبر خدا قطعى و مسلم نیست.([۵۵]) علاوه بر این قرآن بارها پیامبر| را در ظاهر مورد خطاب قرار داده، ولی مقصود او مردم و امّت پیامبر هستند و در آیه مورد بحث، منظور این است که مبادا مردم در محافل و مجالس ستمگران و تبهکاران حاضر شوند و آیات قرآن را به باد استهزا و سخریّه بگیرند.

قرآن در این آیه، مقصود اصلی را این‌گونه تفهیم کرده است:

{وَقَدْ نَزَّلَ عَلَیْکُمْ فِى الْکِتَابِ اَنْ إِذَا سَمِعْتُمْ آیَاتِ اللهِ یُکَفَرُ بِهَا وَیُسْتَهْزَأ بِهَا فَلاَ تَقْعُدُواْ مَعَهُمْ حَتَّی یَخُوضُواْ فِى حَدِیثٍ غَیْرِهِ إِنَّکُمْ إِذاً مِّثْلُهُمْ إِنَّ اللهَ جَامِعُ الْمُنَافِقِینَ وَالْکَافِرِینَ فِى جَهَنَّمَ جَمِیعاً}([۵۶])

«و خداوند (این حکم را) در قرآن بر شما نازل کرده است که هر گاه بشنوید افرادى آیات خدا را انکار و استهزا مى‏کنند، با آنها ننشینید تا به سخن دیگرى بپردازند! و گر نه، شما هم مثل آنان خواهید بود. خداوند، همه منافقان و کافران را در دوزخ جمع مى‏کند».

در این آیه، روی سخن با مردم است، نه پیامبر. بنابراین، منظور از آیه‌‌ پیش، نیز نهی مردم از شرکت در مجالس و محافل ظالمان است که در آن دین و مقدّسات مذهب را به استهزا می‌‌گیرند. از این‌رو، آیه‌ بالا دلالت بر نسیان پیامبر و نفوذ شیطان بر او ندارد؛ بلکه فقط شامل کسانی است که در دام مجالس آن‌چنانی گرفتار می‌‌آیند؛ زیرا طبق دلیل عقلی و نقلی، پیامبران الهی، یک لحظه هم به خداوند یکتا شرک نمی‌‌ورزند.([۵۷])

۶٫ آیه ۲۴ کهف

{… وَاذْکُر رَّبَّکَ إِذَا نَسِیتَ وَقُلْ عَسَی اَن یَهْدِیَنِ رَبِّى لاَقْرَبَ مِنْ هَذَا رَشَداً}

«… و هرگاه فراموش کردى، (جبران کن) و پروردگارت را به خاطر بیاور و بگو: «امیدوارم که پروردگارم مرا به راهى روشن‌تر از این هدایت کند!»

این آیه نیز به ظاهر، خطاب به پیامبر| است و در واقع، طبق اصول و محکمات و شواهد دیگر، خطاب به مردم است.

۷٫ آیه ۴۹ مائده

{وَاَنِ احْکُم بَیْنَهُم بِمَا اَنزَلَ اللهُ وَلاَ تَتَّبِعْ اَهْوَاءهُمْ وَاحْذَرْهُمْ اَن یَفْتِنُوکَ عَن بَعْضِ مَا اَنزَلَ اللهُ إِلَیْکَ فَإِن تَوَلَّوْاْ فَاعْلَمْ اَنَّمَا یُرِیدُ اللهُ اَن یُصِیبَهُم بِبَعْضِ ذُنُوبِهِمْ وَإِنَّ کَثِیراً مِّنَ النَّاسِ لَفَاسِقُونَ}.([۵۸])

«و در میان آنها [اهل کتاب‏]، طبق آنچه خداوند نازل کرده، داورى کن! و از هوسهاى آنان پیروى مکن! و از آنها بر حذر باش، مبادا تو را از برخی احکامى که خدا بر تو نازل کرده، منحرف سازند! و اگر آنها (از حکم و داورى تو)، روى گردانند، بدان که خداوند مى‏خواهد آنان را بخاطر پاره‏اى از گناهانشان مجازات کند و بسیارى از مردم فاسقند».

فخر رازی می‌‌نویسد:

برخی از دانشمندان می‌‌گویند: این آیه دلالت دارد که خطا و فراموشی بر پیامبر ممکن است؛ خداوند فرمود: {وَاحْذَرْهُمْ اَن یَفْتِنُوکَ…}؛ ولی پیامبر به صورت عمدی در بخشی از آنچه خدا بر او نازل کرد، به فتنه نمی‌‌افتد و از هوی پیروی نمی‌‌کند. پس، باقی نخواهد ماند جز خطا و نسیان که بر پیامبر ممکن است:

«قال أهل العلم: هذه الآیه تدل على أن الخطأ و النسیان جائزان على الرسول، لأن الله تعالى قال: {وَ احْذَرْهُمْ أنْ یَفْتِنُوکَ عَنْ بَعْضِ ما أنْزَلَ اللهُ إِلَیْکَ} و التعمد فی مثل هذا غیر جائز على الرسول، فلم یبق إلا الخطأ والنسیان».([۵۹])

آیت الله استاد عبدالله جوادی آملی در جواب این قول می‌نویسد:

اولاً: پیامبر، نه گرفتار فتنه می‌شود و نه خطا و فراموش‌کاری؛ زیرا ملکه‌ عصمت، مانند علم به حقیقت آتش است که انسان را در حالت سهو و نسیان و فتنه، همواره متوجّه خود می‌کند. حتّی سفیهان و دیوانگان نیز تا وقتی که از شعور ضعیف برخوردارند خود را به آتش نمی‌‌اندازند. بنابراین ملکه‌ عصمت، مانع از این امور است.

ثانیاً: اگر امکان خطا و نسیان را درباره‌ آنان روا بدانیم، ممکن است که {واحذرهم …} را نیز از یاد ببرند و به بوته‌ سهو و نسیان بسپارند تا به قول شما زیانی به عصمت آنان وارد نکند.

ثالثاً: انسان معصوم تا زنده است، مکلف به انجام همه‌ کارهای واجب و ترک حرام است. بنابراین دستور انجام واجب و خودداری از حرام، هرگز مستلزم تخلف عادی او نیست.([۶۰])

[۱]) آل عمران / ۴۱ ـ ترجمه آیت الله مکارم شیرازی.

[۲]) همان، ترجمه آیت الله مکارم شیرازی.

[۳]) ر.ک: المیزان، ج ۳، ص ۱۷۹٫

[۴]) ص/۴۱٫

[۵]) ر.ک: وحی و نبوت در قرآن، ص ۲۷۱ـ ۲۷۳٫

[۶]) البته در متون حدیثی شیعه از حضرت بقیهًْ الله ارواحنا فداه از تأویل آیه «کهیعص» سؤال شده است و آن حضرت در جواب می‌فرمایند: … قلت: فأخبرنی یا ابن رسول الله عن تأویل «کهیعص؟» قال: هذه الحروف من أنباء الغیب، أطلع الله علیها عبده زکریا، ثم قصها على محمد وذلک أن زکریا سأل ربه أن یعلمه أسماء الخمسه فأهبط علیه جبرئیل فعلمه إیاها، فکان زکریا إذا ذکر محمداً وعلیاً وفاطمه والحسن سری عنه همه، وانجلى کربه، وإذا ذکر الحسین خنقته العبره، ووقعت علیه البهره، فقال ذات یوم: یا إلهی ما بالی إذا ذکرت أربعا منهم تسلیت بأسمائهم من همومی، وإذا ذکرت الحسین تدمع عینی وتثور زفرتی؟ فأنبأه الله تعالى عن قصته، وقال: «کهیعص» فالکاف، اسم کربلاء و الهاء، هلاک العتره. و الیاء، یزید، و هو ظالم الحسین. و العین، عطشه و الصاد، صبره. فلما سمع ذلک زکریا لم یفارق مسجده ثلاثه أیام ومنع فیها الناس من الدخول علیه، وأقبل على البکاء والنحیب وکانت ندبته (إلهی أتفجع خیر خلقک بولده، إلهی أتنزل بلوى هذه الرزیه بفنائه، إلهی أتلبس علیا وفاطمه ثیاب هذه المصیبه، إلهی أتحل کربه هذه الفجیعه بساحتهما)؟! ثم کان یقول: (اللهم ارزقنی ولدا تَقَّر به عینی على الکبر، وأجعله وارثا وصیا، واجعل محله منی محل الحسین، فإذا رزقتنیه فافتنی بحبه، ثم فجعنی به کما تفجع محمدا حبیبک بولده) فرزقه الله یحیى و فجعه به. وکان حمل یحیى سته أشهر وحمل الحسین کذلک، وله قصه طویله. (کمال الدین وتمام النعمهًْ، الشیخ الصدوق، ص ۴۶۱، مؤسسهًْ النشر الإسلامی التابعهًْ لجماعهًْ المدرسین بقم).

این مطلب در کتب دیگر نیز آمده است که به بعضی از آنها اشاره می‌شود: بحار الأنوار، العلامهًْ المجلسی، ج۵۲، ص ۸۴ و ج ۴۴، ص ۲۲۳ ـ ۲۲۴، ح۱ و ج ۱۴، ص ۱۷۸ـ۱۷۹، ح۱۴ (مؤسسهًْ الوفاء ـ بیروت ـ لبنان دار إحیاء التراث العربی)؛ مدینهًْ المعاجز، السید هاشم البحرانی، ج ۸، ص۵۶ـ۵۸، (مؤسسهًْ المعارف الإسلامیهًْ ـ قم ـ ایران)؛ مناقب آل أبی طالب، ابن شهر آشوب، ج ۳، ص۲۳۷ـ ۲۳۸، (مطبعهًْ الحیدریهًْ ـ النجف الأشرف)؛ الاحتجاج، الشیخ الطبرسی، ج ۲، ص ۲۷۲ـ۲۷۳، (دار النعمان للطباعهًْ والنشر ـ النجف الأشرف)؛ دلائل الامامهًْ، محمد بن جریر الطبری (الشیعی)، ص ۵۱۳ ـ ۵۱۴، (مرکز الطباعهًْ والنشر فی مؤسسهًْ البعثهًْ) (محقق کتاب).

[۷]) نجم/ ۱٫

[۸]) همان/۱۹ـ ۲۰٫

[۹]) غرانیق، جمع غُرنُق، غِرنیق، و غرانق و به معنای پرنده‌ای است که در فارسی به آن «کلنگ» گفته می‌شود. همچنین به معنی سفید رو نیز می‌آید، ر.ک: الصحاح، ج ۴، ص۱۵۳۷، ماده غرنق؛ المنجد، ص ۵۴۹، ماده غرن؛ ترجمه منجد الطلاب، ص ۳۹۳، ماده غرنق، تشبیه بتها به غرانیق به این دلیل است که بر اساس اعتقاد بت پرستان، بتها از مقام شفاعت نزد خداوند برخوردار بودند و از این جهت گویا همانند پرندگان در آسمان بالا میرفتند. (ر.ک: مجمع البحرین، ج ۵، ص ۲۲۲، ماده غرق و السیرهًْ الحلبیهًْ، ج۱، ص۳۲۵) یا اینکه منظور از استعمال، معنای دوم است، یعنی بتها به جوانان سفید رو تشبیه شده‌اند، به نقل از پژوهشی در عصمت معصومان، ص ۱۲۶ـ۱۲۵٫

[۱۰]) مفاتیح الغیب، ج‏۸، ص ۲۳۷؛ تفسیر نور الثقلین، ج ‏۳، ص ۵۱۶ با این عبارت نقل شده است: «وتلک الغرانیق العلى و ان شفاعتهن لترتجى».

[۱۱]) اسراء/ ۷۳ـ ۷۵ ـ ترجمه آیت الله مکارم شیرازی.

[۱۲]) ر.ک: محمد بن جریر طبرى، تاریخ طبرى، ترجمه: ابو القاسم پاینده، ج‏۳، ص۸۸۱، تهران: اساطیر، چ ۵، ۱۳۷۵ش؛ تفسیر ابی السعود، ج ۶، ص ۱۱۳؛ مفاتیح الغیب، ج‏۸، ص۲۳۷؛ نور الثقلین، ج‏۳، ص ۵۱۶؛ وحى و نبوّت در قرآن، ص ۲۷۹٫

[۱۳]) حج /۵۲ ـ ترجمه آیت الله مکارم شیرازی.

[۱۴]) ر.ک: مجمع البیان، ج‏۷، ص ۱۴۵؛ علیرضا، ذکاوتى قراگزلو، اسباب النزول، ج ۱، ص۱۶۵، ترجمه ذکاوتى، تهران: نشر نى‏، چ ۱، ۱۳۸۳ ش‏، به نقل از نمونه بینات، دکتر محمد باقر محقق، ص ۵۴۷٫

[۱۵]) ر.ک سیوطى جلال الدین‏، الدر المنثور فى تفسیر المأثور، ج‏۴، ص۳۶۷ ـ ۳۶۸، قم: کتابخانه آیت الله مرعشى نجفى‏، ۱۴۰۴ق؛ الشیخ محمد جواد البلاغی، الهدى إلى دین المصطفى، ج۱، ص ۱۶۸، بیروت: مؤسسهًْ الأعلمی للمطبوعات، چ۳، ۱۴۰۵٫

[۱۶]) همان.

[۱۷]) ر.ک: همان؛ الصالحی الشامی، سبل الهدى والرشاد، ج ۲، ص ۳۶۵، تحقیق وتعلیق: الشیخ عادل أحمد عبد الموجود، الشیخ علی محمد معوض، بیروت: دار الکتب العلمیهًْ، چ ۱، ۴۱۴)؛ ابومحمد سهل بن عبدالله تسترى،‏ تفسیر التستری،‏ ص ۱۸، تحقیق: محمد باسل عیون السود، بیروت:‏ منشورات محمدعلى بیضون / دارالکتب العلمیهًْ، چ ۱، ۱۴۲۳ ق. به نقل از (الاصابهًْ: ت ۴۷۷۲ و الحلیه ۱/ ۳۱۴)؛ سید حسین بروجردى‏، الصراط المستقیم، ج‏۳، ص ۱۶‏، قم: موسسه انصاریان‏، ۱۴۱۶ ق، به نقل از الأعلام للزرکلی، ج ۴، ص ۲۲۸؛ الذهبی، سیر أعلام النبلاء، ج ۳، ص ۳۳۱ـ ۳۴۰، إشراف وتخریج: شعیب الأرنؤوط، تحقیق: محمد نعیم العرقسوسی، مأمون صاغرجی، (بیروت: مؤسسهًْ الرسالهًْ، چ ۹، ۱۴۱۳)؛ www.bawazir.com ۱۴ـ۰۸ـ۲۰۰۴؛ به نقل از أنساب الأشراف للبلاذری؛  http://wikimediafoundation.org ؛ www.zamzamworld.com .

[۱۸]) ر.ک: المیزان، ج‏۱۴، ص ۳۳۸؛ مجمع البیان، ج‏۷، ص۱۱۲؛ الدر المنثور، ج ۶، ص ۳٫

[۱۹]) ر.ک: مفاتیح الغیب، ج‏۸، ص ۲۳۷٫

[۲۰]) نجم/۴ـ۲٫

[۲۱]) ر.ک: وحى و نبوّت در قرآن، ص ۲۸۰٫

[۲۲]) النمل/۶ ـ ترجمه آیت الله مکارم شیرازی.

[۲۳]) اعلی/۶٫

[۲۴]) النجم/ ۴ـ ۳٫

[۲۵]) تکویر / ۲۴ ـ ترجمه آیت الله مکارم شیرازی.

[۲۶]) ر.ک: تنزیه الأنبیاء، ص ۱۰۹؛ الهدى إلى دین المصطفى، ج۱، ص۱۶۷؛ وحى و نبوّت در قرآن، ص۲۸۰؛ www.amasadeq.org .

[۲۷]) أبی السعود محمد بن محمد العمادی، ارشاد العقل السلیم إلى مزایا القرآن الکریم، ج ۶، ص ۱۱۴، بیروت: دار إحیاء التراث العربی، بی تا.

[۲۸]) همان، ص ۱۱۳٫

[۲۹]) یوسف/۱۰۳٫

[۳۰]) نوح / ۷ ـ ۹٫

[۳۱]) حجر/۴۲؛ اسراء/۶۵؛ ص/۸۲ـ۸۳٫

[۳۲]) نساء/ ۲۰، ابراهیم/۲٫

[۳۳]) غافر/ ۵۱٫

[۳۴]) ر.ک:‌ منشور جاوید، ج ۵، ص ۵۹ـ۶۶٫

[۳۵]) در کتب شیعه شأن نزولی به وسیله‌ی اهل بیت عصمت و طهارت^ که آگاه به حقایق قرآن هستند برای آن وارد شده است که هیچ منافاتی با عصمت پیامبر اکرم ندارد.

«وأما الخاصه. فإنه روی عن أبی عبد الله أن رسول الله أصابه خصاصه فجاء إلى رجل من الأنصار فقال له هل عندک من طعام قال نعم یا رسول الله وذبح له عناقا وشواه فلما أدناه منه تمنى رسول الله أن یکون معه علی وفاطمه والحسن والحسین^ فجاء…  ثم جاء علی بعدهما فأنزل الله عز وجل فی ذلک وما أرسلنا من قبلک من رسول ولا نبی ولا محدث إلا إذا تمنى ألقى الشیطان فی أمنیته … فینسخ الله ما یلقی الشیطان یعنی لما جاء علی بعدهما ثم یحکم الله آیاته للناس یعنی ینصر الله أمیر المؤمنین. لیجعل ما یلقى الشیطان فتنه… للذین فی قلوبهم مرض قال شک والقاسیه قلوبهم وإن الظالمین لفی شقاق بعید».

التفسیر الصافی، الفیض الکاشانی، ج ۳، ص ۳۸۶ـ ۳۸۷، مؤسسهًْ الهادی، قم المقدسهًْ مکتبهًْ الصدر، طهران؛ تفسیر نور الثقلین، الشیخ الحویزی، ج ۳، ص ۵۱۷؛ تفسیر القمی، علی بن إبراهیم القمی، ج۲، ص ۸۵ـ ۸۶؛ تأویل الآیات، شرف الدین الحسینی، ج ۱، ص ۳۴۷ـ۳۴۸، ح ۳۳ و ۳۴، قم، مدرسهًْ الإمام المهدی. (محقق کتاب)

[۳۶]) یونس / ۹۴، ترجمه آیت الله مکارم شیرازی.

[۳۷]) ر.ک: لسان العرب، ج ۱۵، ص ۲۷۸؛ مجمع البحرین، ج ۴، ص ۱۹۵٫

[۳۸]) ر.ک: تقى الدین أحمد بن على مقریزى‏، إمتاع ‏الأسماع، تحقیق: محمد عبد الحمید النمیسى، ج‏۱۱،ص۱۹۲و ۱۹۳، بیروت: دار الکتب العلمیهًْ، چ ۱، ۱۴۲۰٫

[۳۹]) ر.ک: إمتاع ‏الأسماع، ج‏۱۱، ص۱۹۰٫

[۴۰]) ر.ک: أطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج‏۳، ص ۲۲۷٫

[۴۱]) در روایات ذکر شده که رسول اکرم نه شک داشته و نه پرسیده‌اند: «… عن إبراهیم بن عمیر رفعه إلى أحدهما فی قول الله عزوجل لنبیه (فان کنت فی شک مما أنزلنا إلیک فاسأل الذین یقرؤن الکتاب من قبلک) قال: قال رسول الله لا أشک ولا أسأل». (علل الشرائع، الشیخ الصدوق، ج ۱، ص ۱۳۰، باب ۱۰۷، ح ۲، منشورات المکتبهًْ الحیدریهًْ ومطبعتها، النجف الأشرف) این مطلب در کتب دیگر تفسیری شیعه و اهل تسنن نقل شده است: تفسیر نور الثقلین، الشیخ الحویزی، ج، ص ۳۱۹، ح ۱۲۷؛ جامع البیان، إبن جریر الطبری، ج ۱۱، ص ۲۱۷ـ۲۱۸؛ تفسیر ابن أبی حاتم الرازی، ج ۶، ص ۱۹۸۶، ح ۱۰۵۸۳(از ابن عباس نقل کرده است)؛ تفسیر القرآن، عبد الرزاق الصنعانی، ج ۲، ص ۲۹۸؛ تفسیر مقاتل بن سلیمان، ج ۲، ص ۱۰۴٫ (محقق کتاب)

[۴۲]) زمر/ ۶۵٫

[۴۳]) انعام/ ۵۲٫

[۴۴]) انعام/ ۱۵۱٫

[۴۵]) ر.ک: أطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج‏۳، ص ۲۲۶٫

ـ شریف مرتضی نیز این نظر را پذیرفته و آن را در کتاب رسائل خود بیان کرده است، (رسائل، مرتضی، ج ۳ ص ۱۰۶ و ۱۰۵، دارالقرآن، قم). (محقق کتاب)

[۴۶]) در روایات شان نزول آیه چنین بیان شده است: بعضی از افراد جاهل می‌گفتند که چرا از ملائکه برای ما پیامبر نازل نشده و …خدای متعال این آیه را نازل فرمود تا آنان متوجه شوند که انبیای پیشین نیز هم جنس آنها بوده‌اند:

ـ «… قال موسى فسألت أخی علی بن محمد عن ذلک قال اما قوله فإن کنت فی شک مما أنزلنا إلیک فاسأل الذین یقرؤن الکتاب من قبلک فإن المخاطب بذلک رسول اللهولم یکن فی شک مما انزل الله عز وجل ولکن قالت الجهله کیف لا یبعث إلینا نبیا من الملائکه انه لم یفرق بینه وبین غیره فی الاستغناء عن المأکل والمشرب والمشی فی الأسواق فأوحى الله عز وجل إلى نبیه فاسأل الذین یقرؤن الکتاب من قبلک بمحضر من الجهله هل یبعث الله رسولا قبلک إلا وهو یأکل الطعام ویمشی فی الأسواق ولک بهم أسوه وإنما قال وان کنت فی شک ولم یقل ولکن لیتبعهم کما قال له فقل: تعالوا ندع أبنائنا وأبنائکم ونسائنا ونسائکم وأنفسنا وأنفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنه الله على الکاذبین، ولو قال تعالوا نبتهل فنجعل لعنه الله علیکم لم یکونوا یجیبون للمباهله وقد عرف ان نبیه مؤدی عنه رسالته وما هو من الکاذبین وکذلک عرف النبی انه صادق فیما یقول ولکن أحب ان ینصف من نفسه…» (علل الشرائع، الشیخ الصدوق، ج۱، ص۱۲۹، باب۱۰۷، ح۱، منشورات المکتبهًْ الحیدریهًْ ومطبعتها، النجف الأشرف) این مطلب در کتب دیگر نقل شده است: تحف العقول، ابن شعبهًْ الحرانی، ص  ۴۷۶ ـ۴۷۹، مؤسسهًْ النشر الإسلامی؛ الاختصاص، الشیخ المفید، ص ۹۳ـ۹۴، دار المفید للطباعهًْ والنشر والتوزیع، بیروت، لبنان؛ بحارالأنوار، ج ۱۰، ص ۳۸۸؛ التفسیر الأصفى، الفیض الکاشانی، ج ۱، ص ۵۲۳ـ۵۲۵؛ تفسیر نور الثقلین، الشیخ الحویزی، ج ۲، ص ۳۱۹، ح ۱۲۶٫

در بعضی روایات شان نزول دیگری برای آن در شب معراج بیان کرده‌اند: «ومنها: أن أبا جعفر قال: إن رسول الله لما أسری به نزل جبرئیل بالبراق، … فرکب لیلا، وتوجه نحو بیت المقدس، فاستقبل شیخا، فقال جبرئیل: هذا أبوک إبراهیم. فثنى رجله وهم بالنزول، فقال جبرئیل: کما أنت. فجمع من شاء الله من أنبیائه ببیت المقدس، فأذن جبرئیل، فتقدم رسول الله فصلى بهم. ثم قال أبو جعفر فی قوله: «فإن کنت فی شک مما أنزلنا إلیک فسئل الذین یقرؤن الکتاب من قبلک «هؤلاء الأنبیاء الذین جمعوا» [لقد جاءک الحق من ربک] فلا تکونن من الممترین. قال: فلم یشک رسول الله ولم یسأل». (الخرائج والجرائح، قطب الدین الراوندی،ج۱،ص۸۴،ح۱۳۸) این مطلب در کتب دیگر تفسیری نقل شده است: تفسیر نور الثقلین، الشیخ الحویزی، ج۲، ص۳۲۰ـ۳۲۱، ح۱۲۹ و ۱۳۰ و ج۳، ص۱۳۱، ح۴۸٫

در روایات ائمه اطهار تفسیر این آیه در فضیلت امیر المومنین بیان شده است:

«…أبو القاسم الکوفی فی الرد على أهل التبدیل ان حساد علی شکوا فی مقال النبی فی فضایل علی فنزل (فان کنت فی شک مما أنزلنا إلیک) یعنی فی علی (فاسأل الذین یقرؤن الکتاب من قبلک) یعنی أهل الکتاب عما فی کتبهم من ذکر وصی محمد فإنکم تجدون ذلک فی کتبهم مذکورا، ثم قال (لقد جائک الحق من ربک فلا تکونن من الممترین ولا تکون من الذین کذبوا بآیات الله فتکون من الخاسرین) یعنی بالآیات ههنا الأوصیاء المتقدمین والمتأخرین. الکافی محمد بن الفضل عن أبی الحسن قال: ولایه علی مکتوبه فی صحف جمیع الأنبیاء ولن یبعث الله رسولا إلا بنبوه محمد ووصیه علی.» (مناقب آل أبی طالب، ابن شهر آشوب، ج ۲، ص ۹۰ـ۹۱) و در تفسیر نور الثقلین (ج ۲، ص ۳۱۹ـ ۳۲۱، ح ۱۲۸) چنین روایت شده است:

فی تفسیر علی بن إبراهیم حدثنی أبی عن عمرو بن سعید الراشدی عن ابن مسکان عن أبی عبدالله قال: لما اسرى برسول الله إلى السماء وأوحى إلیه فی علی ما أوحى من شرفه ومن عظمته عند الله، ورد إلى البیت المعمور وجمع له النبیین وصلوا خلفه… فأنزل الله: «فان کنت فی شک مما أنزلنا إلیک فاسئل الذین یقرؤن الکتاب من قبلک» یعنی الأنبیاء فقد أنزلنا إلیهم فی کتبهم من فضله ما أنزلنا فی کتابک لقد جاءک الحق من ربک فلا تکونن من الممترین ولا تکونن من الذین کذبوا بآیات الله فتکون من الخاسرین فقال الصادق: فوالله ما شک وما سأل. (محقق کتاب)

[۴۷]) اعلی / ۷و ۶ ـ  ترجمه آیت الله مکارم شیرازی.

[۴۸]) شمس الدین محمد بن احمد الذهبى، تاریخ ‏الاسلام، ج‏۱، ص۴۱۱، تحقیق: عمر عبد السلام تدمرى، بیروت: دار الکتاب العربى، چ ۳، ۱۴۱۳٫

[۴۹]) ر.ک: اللوامع الالهیهًْ، ص ۲۸۰؛ نور الثقلین، ج‏۵، ص ۵۵۵؛ مفاتیح الغیب، ج‏۱، ص ۴۵۸٫

[۵۰]) أبو نعیم أحمد بن عبدالله الأصبهانی، حلیهًْ الأولیاء وطبقات الأصفیاء، ج ۱۰، ص ۲۷۰، بیروت: دار الکتاب العربی، چ ۴، ۱۴۰۵٫

[۵۱]) پیامبر اکرم مخلوق خدای تعالی است و هر لحظه از فیض الهی بهره میبرد و اگر غیر از این باشد، روی روال طبیعی بشری، نسیان و سهو به سراغ آن حضرت خواهد آمد، امّا لطف و تأییدات و خواست خدای تعالی محافظ پیامبر اکرم از هرگونه سهو نیسان و خطائی است و این همان معنای عصمت است و قلب پیامبر اکرم مهبط وحی و جایگاه مشیت و اراده الهی است. (محقق کتاب)

[۵۲]) ر.ک: محمد بن ابراهیم صدر المتألهین، تفسیر القرآن الکریم، ج‏۷، ص ۳۷۵، تحقیق: محمد خواجوى‏، قم: انتشارات بیدار، چ ۲، ۱۳۶۶ ش‏.

[۵۳]) ر.ک: المیزان، ج‏۱، ص ۲۵۴٫

[۵۴]) ر.ک: طبرى، جامع البیان فى تفسیر القرآن‏، ج‏۷، ص ۱۴۷٫

[۵۵]) ر.ک: تفسیر آسان، ج‏۴، ص ۳۹۳٫

[۵۶]) نساء/ ۱۴۰٫

[۵۷]) ر.ک: وحى و نبوّت در قرآن، ص ۲۴۲٫

[۵۸]) قرآن کریم، ترجمه آیت الله مکارم شیرازی.

[۵۹]) مفاتیح الغیب، ج‏۴، ص ۳۷۴٫

[۶۰]) ر.ک: وحى و نبوّت در قرآن، ص ۲۸۴ـ ۲۸۳٫

منبع: برگرفته از کتاب عصمت از دیدگاه شیعه و اهل تسنن؛ اختصاصی مجمع جهانی شیعه شناسی

برای مشاهد کتاب اینجا را کلیک کنید

http://shiastudies.com/fa

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.