مقدمه
زینب کبرى (س) است. وى در سال پنجم هجرى در مدینه منوره به دنیا آمد. پنج سال اول عمرش را در محضر رسول خدا (ص) بود. در کودکى مادر بزرگوارش را از دست داد و مسئولیت سنگین مراقبت از خواهران و برادرانش به دوش او افتاد. در عصر پدر، به زنان کوفى درس تفسیر و معارف اسلامى مىداد. پدرش او را به عقد برادرزادهاش عبدالله بن جعفر درآورد. شاهد حکومت کوتاه پدر و برادرش امام حسن مجتبى (ع) و در نهایت شهادت آن بزرگواران بود. در سفر طولانى از مدینه تا مکه، از مکه تا کربلا، از کربلا تا کوفه، از کوفه تا شام، از شام تا کربلا و از کربلا تا مدینه، همراه برادر شهیدش امام حسین (ع) و اسیران کوفه و شام بود. تلخترین صحنهها و مصیبتها را در ظهر روز عاشورا شاهد بود. حوادث دلخراش
کوفه و شام موهایش را سفید و قامتش را خمیده کرد. با این وجود، هرگز دم از گفتن حقایق و مظلومیت شهداى کربلا فرو نبست و افشاگر حاکمان مستبد عصر خود بود.
حضرت زینب (س) سرانجام در ۵٧ سالگى چشم از جهان فروبست. در سال، ماه و روز وفاتش اختلاف است. اغلب مورخان پانزدهم رجب سال ۶٢ هجرى را تاریخ وفات ایشان دانستهاند. بنا بر این دیدگاه، آن حضرت پس از شهادت امام حسین (ع) یکسال و نیم زندگى کردند.
قول دیگر این است که آن حضرت در پانزدهم رجب سال ۶۵ هجرى درگذشتهاند که در این صورت، باید آن حضرت چهار سال و شش ماه و پنج روز پس واقعه عاشورا در قید حیات بوده باشد.[۱]
در روز وفات آن حضرت نیز اختلاف است. برخى دهم رمضان سال ۶٢ هجرى و برخى شب یکشنبه پنجم رجب سال ۶٢ هجرى و برخى نیز یکشنبه چهاردهم رجب همان سال را روز وفات آن حضرت دانستهاند که ظاهراً قول اخیر، قوىترین احتمال است.[۲] این نوشتار به بررسى محل دفن آن حضرت در روایات تاریخى مىپردازد.
مزارات منسوب به زینب کبرى (س)
درباره مزار حضرت زینب کبرى (س) دیدگاههاى مختلفى ارائه شده سات که به بررسى آن مى پردازیم
١. دیدگاه سنجار
«سنجار» شهرى معروف در شمال عراق و جنوب منطقه «نصیبین» و بر سر راه شام. در این شهر مراقدى منسوب به اهلبیت (ع) قرار دارد. یکى از این مراقد شریف، منسوب به حضرت زینب کبرى (س) دختر امام على (ع) است. این قول سند تاریخى ندارد و مهمترین دلیل آن، شهرت میان مردم بهویژه بومیان منطقه است.
اقوال دیگر نیز بسیار ضعیف است. در مطالعاتى که نگارنده در اینباره داشته، تنها یک منبع از اقوال متأخر به دست آمد که این دیدگاه را در کنار اقوال دیگر آورده و تأکید کرده که این قول، سند قطعى و تاریخى ندارد. با این حال، تصریح کرده است که این مرقد در طول تاریخ، توسط دولتهاى شیعى چون آلبویه، حمدانیان و عقیلیون بازسازى و آباد شده است.[۳]
٢. دیدگاه مدینه
برخى گفتهاند که مرقد زینب کبرى (س) در شهر مدینه، در قبرستان بقیع است؛ البته بدون تعیین محل دقیق آن و ثبت مشخصات لازم. این دیدگاه بر این اساس استوار است که مىدانیم بدون تردید حضرت زینب (س) پس از حادثه کربلا و اسارت غمبار کوفه و شام، به مدینه بازگشتند و مدتى در آن شهر زندگى کردند و دلیل کافى نیز بر خروج آن حضرت از مدینه در دست نیست. بنابراین، حتماً در همان شهر از دنیا رفته و حتماً در مکانى که اهلبیت (ع) مدفونند، یعنى بقیع دفن شده است.
اکنون این سؤال مطرح است که آن بانوى مشهور و جلیلالقدر که مقامش با دیگر زنان مدینه قابل مقایسه نبود، چرا مانند دیگر بانوان بزرگ و سرشناس شهر مدینه، داراى قبر مشخصى نیست و هیچ یک از مورخان و تراجمنویسان به وفات ایشان در مدینه و دفنشان در بقیع اشاره نکردهاند؟ در پاسخ گفتهاند: این احتمال وجود دارد که با آن همه ظلم و ستم بر آن حضرت و دودمانش در کربلا و کوفه و شام، و عدم رضایت از مردم زمانه خویش، مانند مادرش فاطمه زهرا (س) وصیت کرده باشد که شبانه به خاکش سپارند تا کسى از مدفنش آگاه نباشد.[۴]
بنابراین، طرفداران این مدعا، از یک احتمال سخن گفتهاند و دلیل تاریخى ارائه نکردهاند. این قول را علامه بزرگوار «سید محسن امین عاملى» بیان کرده است که از جهات مختلف قابل توجه و تأمل است و از درجات بالاى علمى برخوردار است. مهمترین دلیل ایشان بر این قول، دلیل اصولى استصحاب است. با این بیان که: مىدانیم حضرت زینب (س) پس از اسارت کوفه و شام، به مدینه بازگشت. در اینجا شک حاصل مىشود که آیا در شام فوت کرده یا خیر؛ پس استصحاب جارى مىکنیم که خیر، اصل عدم فوت حضرت در شام بوده و در مدینه از دنیا رفته است.[۵] یا اینکه آمدنش به مدینه را مىدانیم، اما شک مىکنیم که از مدینه خارج شدند یا خیر، و چون دلیل قطعى بر خروج ایشان نداریم، پس استصحاب جارى مىکنیم که حتماً از مدینه خارج نشده و در همین شهر از دنیا رفته است.
با احترام به مقام علمى و شخصیت والاى علامه بزرگوار، در پاسخ ایشان و دیگر بزرگانى که دیدگاه مدینه را پذیرفتهاند، باید گفت: تحقیق در قضایاى تاریخى، به کاربردن قواعد اصولى مانند استصحاب را برنمىتابد؛ زیرا با استصحاب نمىتوان مطالب تاریخى از این دست را به اثبات رساند؛ زیرا برخى از بزرگان این ادعا را با دلایل مختلف، از جمله رد قاعده استصحاب، نپذیرفتهاند که به مواردى از آنها اشاره مىکنیم:
الف. آیۀ الله سید محمدکاظم قزوینى که اثر ارزشمندى در اینباره نگاشته، این دیدگاه را با سه دلیل رد کرده است.[۶]
ب. علامه شیخ محمدجواد مغنیه در اینباره معتقد است اصولا در این جا به استصحاب اعتناد نمى شود؛ زیرا موضع استصحاب آن است که به وجود شىء علم داریم سپس در ارتفاع آن شک مى کنیم:
انّ الآخذ باالاستصحاب هنا لا یعتمد على أساس، لأنّ موضوع الاستصحاب أن نعلم بوجود الشىء ثم نشکّ فى ارتفاعه بحیث یکون المعلوم هوالمشکوک بالذات؛ [۷]
بنابراین به نظر مىرسد این قول، جز حدس و تخمین و استصحاب، مدرک قابل قبولى نداشته باشد. البته قراین اندک و روایات ضعیفى وجود دارد، اما مشکل این روایات که در کتاب «ناسخ التواریخ» و برخى منابع دیگر آمده، متأخر بودن منابع و مشکلات سندى این روایات است؛ از جمله روایتى که مىگوید:
امکلثوم چهار ماه پس از ورود اهل بیت (ع) به مدینه از دنیا رفت. چون هشتاد روز از وفات آن مخدره بگذشت، جناب زینب خاتون، یک شب بسیار گریست و بر سر و صورت خویش بزد تا از هوش بیگانه شد و چون بیامدند و آن حضرت را حرکت دادند، مرغ روانش به شاخسار ریاض رضوان آشیان ساخته بود. [۸]
باید توجه داشت که مهمترین و نخستین مأخذ و منشأ روایت بالا که نویسنده «ناسخالتواریخ» از آنها نقل کرده، کتابهاى «بحرالمصائب» و «انوار الشهاده» مىباشد که در نقد و ارزیابى، بسیار سست و نامعتبرند و نمىتوان به آنها اعتماد کرد.
در مجموع، بنابر این روایت و اخبار مشابه آن، حضرت زینب (س) تا پایان عمر در مدینه ماند و سرانجام در همان شهر درگذشت.[۹] نیز روایاتى وجود دارد که ایشان پس از سفر شام و ورود به مدینه، از هر فرصتى براى افشاى چهره پلید دشمنان اهل بیت (ع) بهره مىبرد و زمینه قیام مردم بر ضد حکومت اموى را فراهم مىنمود. گزارش تلاشها و فعالیتهاى انقلابى حضرت زینب (س) به گوش یزید بن معاویه رسید و او تصمیم گرفت تا دوباره حضرت زینب (س) را به شام تبعید کند و در آنجا زیر نظر قرار دهد. اما این بار اهل مدینه، بهویژه بنىهاشم به حمایت از آن حضرت برخواستند و یزید نتوانست او را از از مدینه خارج کند. بنابراین فرض، مىتوان گفت که آن حضرت تا پایان عمر در مدینه ماند و در همانجا از دنیا رفت.[۱۰] محمد راجى کناس نیز ضمن تأیید این نظر مىنویسد: «والصحیح أنها دفنت فى المدینه، حیث ترقد أمهات المؤمنین فى البقیع»[۱۱]
و نیز نویسنده «ناسخ التواریخ» پس از نقل آراى گوناگون مىنویسد: «آنچه صحیح مىنماید این است که حضرت زینب (س) پس از بازگشت به مدینه طیبه، وفات کرده و در مدینه مدفون است»[۱۲]
اشکال مهمى که به این قول وارد است، این است که اگر حضرت در بقیع دفن شده باشد، با توجه به شخصیت و عظمت مقامش باید تاریخ و محل دفنش مشخص باشد؛ در حالى که چنین نیست و در هیچ یک از کتب تاریخ مدینه و مزارات آن، نامى از محل قبر او به میان نیامده است؛ با اینکه نام زنانى با شأن پایینتر از ایشان آمده و در کتب تاریخ مدینه ثبت شده است؛ مانند حلیمه سعدیه که از جهات مختلف قابل مقایسه با حضرت زینب (س) نیست. ابوزید عمر بن شبه نمیرى (١٧٣ – ٢۶٢ ق) در کتاب «تاریخ المدینۀ المنوره» نام عدهاى از اصحاب مدفون در بقیع را ذکر کرده، اما نامى از آن حضرت به میان نیاورده است. مسعودى در شرح حال امام حسن مجتبى (ع) مىنویسد:
حسن بن على در کنار قبر مادرش فاطمه (س) به خاک سپرده شد و در این قبرستان (بقیع) تا این زمان سنگى است که روى آن چنین نوشته شده است: «الحمد لله مبید الأمم و محیى الرمم، هذا قبر فاطمۀ بنت رسول الله صلّى الله علیه و سلّم، سیدۀ نساء العالمین والحسن بن على بن أبىطالب، و على بن الحسین بن على، و محمد بن على، و جعفر بن محمد، رضوان الله علیهم أجمعین»[۱۳]
و این، نشان مىدهد که قبر آن بزرگوار در قرن چهارم، یعنى تا عصر مسعودى، مشخص بوده و اگر قبر حضرت زینب (س) در بقیع واقع شده بود، نامش روى قبر نوشته شده و دستکم تا زمان مسعودى باقى مانده بود. از آنچه گفته شد، به سبب نبودن دلایل کافى، نمىتوان نتیجه گرفت که حضرت زینب (س) تا پایان عمر مبارکش در مدینه مانده و در همان شهر از دنیا رفته و به خاک سپرده شده باشد.
٣. دیدگاه مصر
مهمترین دلایل موافقان مصر، در کتاب کوچک و رساله مانند «اخبار الزینبیات» عُبیدلى[۱۴] آمده است. در این رساله شش روایت نقل شده که هر یک گویاى سفر هجرتگونه حضرت زینب (س) به مصر و رحلت و دفن آن بانوى بزرگوار در محله «قناطر السباع»[۱۵] شهر قاهره است. از این روایات چنین به دست مىآید:
زینب کبرى دختر امام على (ع) و فاطمه زهر (س) ، پس از حادثه کربلا و بازگشت از سفر کوفه و شام، مردم مدینه را به قیام علیه حکومت استبدادى بنىامیه دعوت مىکرد. «عمرو بن سعید اشدق»[۱۶] حاکم وقت مدینه به یزید نامه نوشت و فعالیتهاى انقلابى حضرت زینب (س) را به اطلاعش رساند. یزید در پاسخ فرماندارش دستور داد: «یبعد زینب عن المدینه، بل امر أن یفرّق آل البیت فى الأقطار والامصار»[۱۷] . پس به زینب (س) دستور دادند که از مدینه خارج شود و به هر کجا که مىخواهد سفر کند. بانوى حماسه عاشورایى، در آغاز نپذیرفت و فرمود: «قد علم الله ما صار إلینا قتل خیرنا، و سقنا کما تساق الأنعام و حملنا على الأقتاب، فوالله لا أخرج و إن أهرقت دماؤنا»[۱۸]
بنىهاشم بهویژه زنان آنان جلسه مشورتى تشکیل دادند تا در این باره تصمیم بگیرند. در این جلسه زینب دختر عقیل[۱۹] خطاب به حضرت زینب (س) عرض کرد: «یا ابنۀ عمّاه قد صدقنا الله وعده و أورثنا الأرض نتبوّأ منها حیث نشاء. . . و سجزى الله الظالمین أتریدین بعد هذا هواناً، إرحلى إلى بلد آمن» [۲۰]
در پى سخن دختر عقیل، حضرت تصمیم گرفت تا مدینه را ترک کند. او مصر را براى هجرت دوباره برگزید و با برادرزادگانش حضرت فاطمه و سکینه (دختران امام حسین (ع)[۲۱] در ماه رجب سال ۶١ هجرى به سوى مصر رهسپار شد[۲۲] و در اول شعبان سال ۶١ هجرى وارد مصر شد.[۲۳] والى مصر که «مسلمۀ بن مخلد انصارى »[۲۴] بود، با جمعى از یارانش از جمله: عبدالله بن الحارث، أبوعمیرۀ المزنى و. . . به استقبال کاروان تازه وارد علویان شتافتند. هنگام ملاقات، اشکها سرازیر شد و ناخودآگاه مجلس عزا برپا گردید:
فعزاها مسلمۀ، و بکى فبکت و بکى الحاضرون، ثم احتملها الى داره، بالحمراء، فأقامت بها أحد عشر شهراً و خمسۀ عشر یوماً، و توفیت و شهدت جنازتها، و صلى علیها مسلمۀ بن مخلد فى جمع بالجامع، و رجعوا بها فدفنوها بالحمراء. . .[۲۵]
بنا بر این روایت، حضرت زینب (س) در خانه والى مصر ساکن شد. پس از ١١ ماه و ١۵ روز[۲۶] (از شعبان سال ۶۱ تا رجب سال ۶۲ هجرى) در روز یکشنبه ۱۵ رجب سال ۶۲ هجرى حضرت، دعوت حق را لبیک گفت و بنا بر وصتش، در خانه مسلمه (محل زندگىاش) دفن شد.[۲۷]
در «اخبار الزینبیات» با سند مرفوع از رقیه بنت عقبۀ بن نافع الفهرى نقل شده که گفت:
هنگامى که زینب دختر على (ع) پس از مصیبت کربلا به مصر آمد، من در میان استقبال کنندگان بودم. مسلمه بن مخلد و عبدالله بن حارث و ابوعمیرۀ مزنى پیش رفتند. مسلمه تعزیت گفت و آن دو و حاضران گریستند. سپس زینب (س) این آیه را تلاوت فرمود: هذا ما وعد الرّحمن و صدق المرسلون ) . آنگاه مسلمه حضرت را به خانهاش در محله «الحمراء» برد. زینب کبرى (س) به مدت یازده ماه و پانزده روز در آنجا ماند تا اینکه وفات یافت. من در تشییع جنازه حاضر بودم. مسلمه در مسجد جامع بر او نماز خواند و جنازه را به حمراء بازگرداندند و طبق وصیتش در استراحتگاه او در همان خانه دفن کردند.[۲۸]
علاوه بر روایات «اخبار الزینبیات» ، مهمترین دلیل دیگر، حکایات صوفیان و زاهدان است که زینبیه قاهره را از آن حضرت زینب (س) مىدانند.[۲۹] مهمترین این حکایات مربوط به «شیخ حسن عدوى خمراوى شعرانى» است. در این مورد از شعرانى نقل شده که گفت:
خبر داد مرا سید من «على خوّاص»[۳۰] که سیده زینب مدفون در قناطر السباع دختر امام على (ع) است و شک نیست که در همین محل مدفون است.[۳۱]
دلایل مدافعان دیدگاه مصر
مهمترین براهین و دلایل مدافعان دیدگاه مصر از این قرار است:
١. شهرت تاریخى: علما و مورخان مصرى که طرفدار این دیدگاه هستند، ظاهراً یا از عرفایند یا شافعى مذهب، که هردو گروه علىرغم تلاشهاى بنىامیه نسبت به اهل بیت (ع) عشق مىورزند. البته حضور محمد بن ابى بکر و مالک اشتر که فرستاده امام على (ع) به آن سرزمین بودند را نباید در این فرایند بىتأثیر دانست. باتوجه به این مطلب، مىتوان ادعا کرد که دفن حضرت زینب (س) در «قناطر السباع» قاهره نزد
عموم مصرىها مشهور است.
[۳۲]برخى از مورخانى که این دیدگاه را تأیید کرده اند، عبارتند از: عبیدلى، ابنطولون، ابنعساکر، شعرانى، شبلنجى، قاضى شبراوى شافعى، شیخ حسن عدوى خمراوى و شیخ جعفر نقدى.[۳۳] شبلنجى آورده است: «. . . قبر سیده زینب دختر على (ع) در «قناطر السباع» مصر است که هیچ شک و تردیدى در آن وجود ندارد»[۳۴]
و نیز شیخ جعفر نقدیدر کتابش[۳۵] آورده که سیاح اندلسى، یعنى ابوعبدالله محمد الکوهینى الفاسى وارد قاهره شد و در چهاردهم محرم سال ٣۶٩ هجرى وارد حرم حضرت زینب (س) شد و از نزدیک زیارتگاه و گنبد حرم مطهر را مشاهده کرد و پیرامون آن در کتابش گزارش داد.[۳۶]
٢. انعکاس در منابع فریقین: از دیگر طرفداران نظریه مصر شیخ موسى محمد على، صاحب کتاب «عقیلۀ الطهر والکرم السیدۀ زینب» مىباشد. وى نام بیش از ۵٠ کتاب، رساله و عالم و مورخ را در کتابش فهرست کرده که همه وجود مرقد حضرت زینب (س) در قاهره را تأیید کردهاند.[۳۷] عطاءالله مهاجرانى نیز در کتاب خود به نامه «پیام عاشورا» نام بیش از ٢٠ عالم و مورخ را آورده که دیدگاه مصر را پذیرفتهاند.[۳۸] آیۀالله قاضى طباطبایى (رحمه الله) در کتاب «اولین اربعین حضرت سید الشهداء (ع)» ضمن تأیید روایات اخبارالزینبیات، به دوازده منبع دیگر که سفر حضرت زینب به مصر و درگذشت آن حضرت را در قاهره تأیید مىکند، اشاره کرده است.
٣. زیارت عالمان و حاکمان: برخى از عالمان و بزرگان در طول تاریخ مرقد شریف منسوب به حضرت زینب (س) در قاهره را زیارت کردهاند؛ از جمله: کافور الأخشیدى، احمد بن طولون (٢٩٣ ٢۵۴) ، سیده نفیسه بنت الحسن،[۳۹] الظافر بنصر الله الفاطمى[۴۰] ، ابوتمیم معد نزار بن المعز خلیفه وقت فاطمى که در سال ٣۶٩ هجرى عمارت جلیل و عظیمى بر مرقد حضرت بنا نهاد. در زمان الحاکم بأمرالله بر موقوفات و خدمات بارگاه زینبى افزوده شد.[۴۱]
۴. نقش سیاست در استقبال مسلمه: آیۀالله محمدکاظم قزوینى، از عالمانى است که بیشتر به دیدگاه مصر توجه دارد و آن را برتر از آراى دیگر مىداند و به اشکال مخالفان قاهره در مورد استقبال مسلمه از حضرت زینب (س) چنین پاسخ مىدهد:
الف. صرف استقبال مسلمه، دلیل عدم وجود آرامگاه حضرت در مصر نیست؛ زیرا مسلمه مجبور بود و شاید دستور داشت تا از حضرت استقبال کند؛ درست مثل نعمان بن بشیر که از سوى معاویه و سپس یزید والى کوفه شد. وقتى یزید مىخواست خانواده امام حسین (ع) را به مدینه بازگرداند، به او دستور داد تا وسایل سفر آنان را فراهم کند و با رعایت ادب و احترام، آنان را از شام تا مدینه همراهى نماید.
ب. مسلمه از علاقه شدید مردم مصر به خاندان نبوى آگاه بود و مىدانست که چه به استقبال حضرت برود یا نرود، مردم مصر از آن حضرت استقبال شایانى خواهند کرد.[۴۲]
۵. تأیید برخى عالمان شیعه: یکى از مشهورترین آنان رجالى و نسّابه معروف مرحوم حضرت آیۀالله العظمى مرعشى نجفى (رحمه الله) است که متمایل به دیدگاه مصر شده است. نخستین مؤید این مطلب تأیید و نگارش مقدمه رساله «اخبار الزینبیات» عبیدلى و نشر آن است که در این نوشتار از آن استفاده شده است. مؤید دیگر، آن است که از ایشان نقل شده که فرمود:
در باره حضرت زینب (س) مرحوم حاج میرزا جواد بلاغى کتابى خطى دارد که بسیار ارزنده است. این کتاب در کتابخانه[۴۳] محفوظ است. ایشان در این کتاب مىگوید: امام على (ع) دو دخترش را زینب نام نهاده بود: یکى در مصر مدفون است و آن مادر دو پسر است، و دیگرى در شام که به زینب صغرى معروف بود.[۴۴]
در اینجا دو سؤال پیش مىآید که عبارتند از:
الف. بنا بر این دیدگاه، چنانچه زینبیۀ قناطر السباع در قاهره را مدفن زینب کبرى (س) بدانیم، درباره زینبیه شام چه مىتوان گفت؟ از آنجا که طرفداران این دیدگاه نمىتوانند زینبیه شام را با آن عظمت و شهرت نادیده بگیرند، همان نام و عنوان لوح سنگى که در سالهاى اخیر از محل «راویه» شام به دست آمده را مستند قرار داده و گفتهاند که این مرقد از آن زینب صغرى، یکى دیگر از دختران امام على (ع) است.
ب. اگر بپذیریم زینب کبرى (س) مدتى در مصر، در خانه والى مصر زندگى کرده، در این مدت به چه امورى مشغول بوده است؟
در پاسخ این سؤال مورخان سکوت کرده و اخبار قابل توجهى از حیات آن حضرت در مصر بیان نکردهاند.[۴۵] البته بعید نیست که آن حضرت در مدت اقامت خود در مصر، با تشکیل جلسات مذهبى، معارف اسلامى و قرآن به زنان تدریس کرده باشد. آن حضرت در مصر با لقب «صاحبه الشورى» مشهور بوده است. در توضیح این لقب باید گفت که آن حضرت در مدت اقامتش در مصر، مدتى به عنوان مشاور ویژه حاکم مصر فعالیت مىکرده که بعید به نظر مىرسد و قابل تأمّل است.
دلایل مخالفان دیدگاه مصر
مهمترین اثر پژوهشى که تمام آراء و نظریات موافقان و مخالفان مصر را گرد آورده و با بیان استدلال، رحلت و دفن آن بانوى عظیمالشأن را در مصر مردود دانسته، کتاب «مرقد العقیله زینب»[۴۶] اثر شیخ محمدحسنین سابقى پاکستانى است.[۴۷] نویسنده در این کتاب به این نتیجه رسیده که مزار حضرت زینب نه در مصر، بلکه در دمشق است. برخى از دلایلى که او بیان داشته و دیگران نیز در آثار خود آن دلایل را پذیرفته و نقل کردهاند، عبارتند از:
١. عدم ثبت مورخان مصرى: تاریخنویسان مصر به وجود قبر حضرت زینب (س) در قاهره اشاره نکردهاند؛ مثل: عبدالرحمن بن عبدالحکم مصرى (متوفاى ٢۵٧) که کتاب جامع و کامل «منهج السالک فى اخبار مصر والقرى والممالک» را نوشت. نیز ابوعمرو محمد بن یوسف کندى (متوفاى ٣۵۴) در کتاب «ولاه مصر» و ابومحمد حسن بن ابراهیم بن ذولاق لیثى مصرى (متوفاى ٣٨٧) در کتابهاى «خطط مصر» ، «تاریخ مصر» و «فضائل مصر» ، عزالملک محمد بن عبدالله بن احمد الحرّانى المسجى (متوفاى ۴٢٠) ، قاضى ابوعبدالله محمد بن سلامه الشافعى (متوفاى ۴۵٣) و جمعى دیگر از نویسندگان و مورخان مصرى، در آثار خود نیاوردهاند که زینب، دختر امام على (ع) در مصر دفن شده است.[۴۸]
جالب این است که از آثار علما و تاریخدانان معاصر مصرى نیز چنین برداشت نمىشود که مرقد شریف حضرت زینب (س) در مصر باشد. برخى از این عالمان تاریخنویس مصرى عبارتند از:
الف. على بن مبارک بن سلیمان الروجى، معروف به پاشا (متوفاى ١٣١١ ق) : وى گفته است: «درکتابهاى تاریخ ندیدهام که سیده زینب بنت على (ع) به مصر آمده باشد؛ نه در حال حیات و نه پس از مرگ و ممات» .
ب. شیخ محمد بخیت المطیعى، رئیس دانشگاه الأزهر و مرجع و مفتى مصر (متوفاى ١٣۵۴ ق) در مقاله خود که درباره مرقد حضرت زینب در مصر نگاشته، تأکید مىکند که قبر ایشان در مصر واقع نشده و این پندار از آن اهل تصوف است.
ج. استاد حسن محمد قاسم که سخت طرفدار وجود قبر حضرت زینب (س) در مصر است و از این نظر دفاع مىکند و بدین منظور کتاب «اخبار الزینبیات» عبیدلى را به شکلى معجزهآسا پیدا و منتشر نموده، خود کتابى با عنوان «مشهد الزینبى» تألیف کرده که در آن دلیل قانع کنندهاى بر گفتههاى خود نمىآورد و حتى در مقدمه کتاب «السیده زینب» وجود قبر آن حضرت در مصر را بعید مىداند.
د. استاد احمد شرباصى نیز مرقد حضرت زینب را در قاهره مىداند؛ اما با قاطعیت نمىتواند اثبات کند که مرقدى که امروزه به نام آن حضرت زیارت مىشود، همان بارگاه حضرت زینب دختر امام على (ع) است.
٢. انکار ورود فرزندان بلافصل امام على (ع) به مصر: بعضى از تاریخدانان مصرى یادآور شدهاند: «أنّه لم یمت أحد من اولاد على (ع) لصلبه»[۴۹] ؛ یعنى هیچکدام از فرزندان صلبى امام على (ع) در مصر از دنیا نرفته است. مورخ بزرگ حسن بن ابراهیم بن ذولاق لیثى مصرى (متوفاى ٣٨٧) ، حافظ ابوطاهر احمد بن محمد سلفى (متوفاى ۵٧۶) ، نورالدین على بن احمد سخاوى، شمسالدین محمد بن ناصرالدین مصرى، معروف به ابنزیات (متوفاى ٨١۴) نخستین علوى وارد شده به مصر را سکینه، دختر امام زینالعابدین (ع) مىدانند.
٣. عدم زیارت بزرگان: ادعا شده بسیارى از بزرگان، قبه حضرت زینب دختر امام على (ع) را زیارت کردهاند، که این امر صحت ندارد؛ بلکه بسیارى از بزرگان مصر از وجود قبر آن بانوى جلیلالقدر در شهرشان اظهار بىاطلاعى مىکنند. عالمان و حاکمان و سیاحانى که ادعا شده به زیارت مرقد شریف حضرت زینب (س) رفتهاند، در حقیقت «زینب بنت یحیى المتوج» را زیارت کردهاند؛ از جمله: نقل شده است که امام شافعى از محبّان اهلبیت (ع) براى زیارت جناب «سیده نفیسه» وارد قاهره شد و به زیارت آن حضرت شتافت؛ اما نقل نشده که وى براى زیارت حضرت زینب کبرى (س) وارد این شهر شده و به زیارت آن حضرت مشرف شده باشد. آیا این دلالت بر آن ندارد که در آن زمان زینبیه قاهره به زینب کبرى منسوب نبوده و شهرت نداشته است؟ [۵۰]
۴. بىاطلاعى سیاحان و جهانگردان: سیاحان و جهانگردان مسلمانى که جهان اسلام، بهویژه مصر را سیاحت کردهاند، از دفن حضرت زینب دختر امام على (ع) در آن سرزمین چیزى نگفتهاند. اگر آن حضرت در این سرزمین دفن شده بود؛ حتماً در گزارشها و آثار خود به آن اشاره مىکردند. برخى از جهانگردانى که به مصر سفر کردهاند، اما در آثار خود اشارهاى به این امر نکردهاند، عبارتند از:
ابوالحسن على ابن ابىبکر هروى (متوفاى ۶١١) ، ابوالحسین محمد بن احمد بن جبیر الکنانى الغرناطى (متوفاى ۶١۴) معروف به «ابنجبیر» ، یاقوت بن عبدالله حموى بغدادى (متوفاى ۶٢۴) ، ابن تغرى بردى (متوفاى ٧٠۴) ابوعبدالله محمد بن عبدالله بن بطوطه مغربى (متوفاى ٧٧٠) معروف به «ابنبطوطه» ، غرس الدین خلیل بن شاهین الزاهرى الاسکندرى المصرى (متوفاى ٨٧٣) معروف به «ابنشاهین» ، ابن الناسخ مصرى (متوفاى ٨٠٠) ، ابن الزیات انصارى (متوفاى ٨١۴) ، نورالدین سخاوى (متوفاى ٨١۴) ، مقریزى (متوفاى ٨۴۵) ، ابن ظهیره مصرى (متوفاى ٨٩١) و حافظ سخاوى (متوفاى ٩٠٢) ، حافظ سیوطى (متوفاى ٩١١) .[۵۱]
۵. سکوت و اضطراب مورخان موافق: تنها از دو تن از مورخان نقل شده است که حضرت زینب (س) در مصر دفن شده است. یکى از آنها ابنعساکر است و دیگرى ابنطولون. جالب اینکه هر دو نفر، اگر در جایى، جانب دیدگاه مصر را گرفتهاند، در جاى دیگر، جانب شام را اختیار کردهاند. مثلاً ابنعساکر در تاریخ خود، در جلد مربوط به زنان، زندگىنامه حضرت زینب (س) را آورده؛ ولى در مورد تاریخ و محل فوت و دفنش چیزى نگفته است. سخن ابنطولون نیز مدعا را ثابت نمى کند؛ زیرا قاضى نورالدین عدوى شامى (متوفاى ١٠٣۵ ق) در کتاب «زیارات» نقل کرده که ابنطولون در کتاب «سیره السیده زینب» آورده که مدفن عقیله زینب در
قریه «راویه» در «غوطه» دمشق است. بنابراین، سخن این دو مورخ خنثى است؛ یعنى دیدگاه مصر را نه نفى مىکنند و نه اثبات.
۶. عدم اطلاع فاطمیان: با اینکه زمامداران فاطمى مصر بنابر قول مشهور، از خاندان علوى بودند و نسبشان را به علویان مىرساندند و به احیاى اندیشههاى علوى علاقه نشان مىدادند و شعائر شیعیان – هرچند شیعیان اسماعیلى – را گرامى مىداشتند، درباره قبر حضرت زینب (س) چیزى ننوشته و از خود به یادگار نگذاشتهاند؛ درحالى که نسبت به قبور دیگر علویان مصر ساکت نبوده و در عمران و گسترش و معرفى آنان کوشیده و به زیارت آنان رفتهاند؛ از جمله به زیارت امامزادگان ثلاث[۵۲] رفته و قبور آنان را آباد کردهاند.
نقد آثار و مصادر دیدگاه مصر
مصادر و منابعى که قبر حضرت زینب (س) را در مصر ذکر کردهاند، داراى ضعفو نارسایىهستند. این ضعفها دیدگاه مصر را با چالش مهمى مواجه ساخته و اعتقاد به وجود بارگاه حضرت زینب (س) در قاهره را متزلزل مىسازد. مهمترین عیوب و نقایصى که این آثار دارند، عبارتند از:
الف. برخى از این کتابها مربوط به صوفیه است و صوفیان به کشفیات شیخ خود اعتماد کرده و بدون دلیل و تنها بنا به گفته شیخ خود، مرقد حضرت را در مصر ذکر کردهاند؛ از جمله شیخ عبدالوهاب شعرانى (متوفاى ٩٧٣) که به سخن شیخ خود «على مجذوب» ، از سران صوفیه، اعتماد کرده است. صاحب «مرقد العقیله زینب » در معرفى على مجذوب آورده است:
او فردى بىسواد و امّى و مکتب ندیده بود و خواندن نمىدانست؛ ولى از معانى قرآن و سنّت پیامبر (ص) چنان سخنان ارزندهاى مىگفت که دانشمندان را به حیرت وا مىداشت. محل کشف او لوح محفوظ (محو و اثبات) بود و هرچه از هر جا نقل مىکرد، در همان صفحه مکتبوب بود. [۵۳]
شعرانى از شیخ مجذوب نقل کرده است: «آنکه در قنطره السباع به خاک رفته، قریه «راویه» در «غوطه» دمشق است. بنابراین، سخن این دو مورخ خنثى است؛ یعنى دیدگاه مصر را نه نفى مىکنند و نه اثبات.
۶. عدم اطلاع فاطمیان: با اینکه زمامداران فاطمى مصر بنابر قول مشهور، از خاندان علوى بودند و نسبشان را به علویان مىرساندند و به احیاى اندیشههاى علوى علاقه نشان مىدادند و شعائر شیعیان – هرچند شیعیان اسماعیلى – را گرامى مىداشتند، درباره قبر حضرت زینب (س) چیزى ننوشته و از خود به یادگار نگذاشتهاند؛ درحالى که نسبت به قبور دیگر علویان مصر ساکت نبوده و در عمران و گسترش و معرفى آنان کوشیده و به زیارت آنان رفتهاند؛ از جمله به زیارت امامزادگان ثلاث[۵۴] رفته و قبور آنان را آباد کردهاند.
نقد آثار و مصادر دیدگاه مصر
مصادر و منابعى که قبر حضرت زینب (س) را در مصر ذکر کردهاند، داراى ضعفو نارسایىهستند. این ضعفها دیدگاه مصر را با چالش مهمى مواجه ساخته و اعتقاد به وجود بارگاه حضرت زینب (س) در قاهره را متزلزل مىسازد. مهمترین عیوب و نقایصى که این آثار دارند، عبارتند از:
الف. برخى از این کتابها مربوط به صوفیه است و صوفیان به کشفیات شیخ خود اعتماد کرده و بدون دلیل و تنها بنا به گفته شیخ خود، مرقد حضرت را در مصر ذکر کردهاند؛ از جمله شیخ عبدالوهاب شعرانى (متوفاى ٩٧٣) که به سخن شیخ خود «على مجذوب» ، از سران صوفیه، اعتماد کرده است. صاحب «مرقد العقیله زینب » در معرفى على مجذوب آورده است:
او فردى بىسواد و امّى و مکتب ندیده بود و خواندن نمىدانست؛ ولى از معانى قرآن و سنّت پیامبر (ص) چنان سخنان ارزندهاى مىگفت که دانشمندان را به حیرت وا مىداشت. محل کشف او لوح محفوظ (محو و اثبات) بود و هرچه از هر جا نقل مىکرد، در همان صفحه مکتبوب بود.[۵۵]
شعرانى از شیخ مجذوب نقل کرده است: «آنکه در قنطره السباع به خاک رفته، قطعاً زینب بنت على (ع) است.» و این سخن فاقد مدرک، مصدر و سند قطعى یک مطلب مهم تاریخى قرار گرفته و با کمال تأسف بسیارى از نویسندگان بدون تأمل، این مطلب را در آثار خود نقل کردهاند؛ از جمله: شعرانى قلیونى، صبان، عدوى، شبلنجى، شبراوى، رفاعى، ازهرى، علامه شیخ جعفر نقدى و حسن قاسم. اما آشکار است که سخن و الهامات این شیخ صوفیه سندیت تاریخى ندارد.
ب. مهمترین کتابى که مرقد حضرت را در مصر دانسته و دیگران به آن اعتماد کردهاند، رساله کوچکى به نام «اخبار الزینبات» یا «اخبار الزینبیات» نوشته عُبیدلى نسابه (٢٧٧ ٢١۴) است. در این اثر زنان صحابى و زنان اهل بیت (ع) که نامشان «زینب» است، معرفى شدهاند. این رساله قدیمىترین منبعى است که مصر را مکان دفن حضرت ذکر کرده است. «اخبار الزینبیات» رساله کوچکى است که استاد حسن قاسم مصرى در بلاد شام به آن دست یافته و با اضافات بسیار، آن را ضمیمه کتاب «سیده زینب» کرده و در سال ١٣٣٣ قمرى چاپ کرده است. این اثر همچنین به صورت مستقل و به اهتمام سید محمدجواد مرعشى نجفى در قم چاپ شده است. حسن قاسم مصرى تأکید کرده است که آن رساله، تألیف امیر مدینه و فرزندش یحیى بن الحسن بن جعفر بن عبیدالله بن حسین الأصغر بن على بن حسین بن على بن ابىطالب (متوفاى ٢٧٠) است. گرچه عبیدلى را کتابهاى رجال و انساب مدح و توثیق و توصیف کردهاند، اما دانشمندان سدههاى بعد، او را قدح کردهاند؛ از جمله طریحى و کاظمى و قهپائى «یحیى بن الحسن بن جعفر» را نام مشترک بین چند نفر دانستهاند که هیچ کدام قابل توثیق نیستند. بنابراین، به اخبار الزینبیاتى که حسن قاسم چاپ کرده، اطمینان نداریم؛ زیرا:
اولاً: این گفته عبیدلى که مرقد حضرت زینب (س) در مصر است، چرا در طول بیش از هزار سال پوشیده و ناشناخته مانده تا اینکه حسن قاسم آن رساله را در شام یافته و منتشر مىکند؟
ثانیاً: چرا عبیدلى مطالب این رساله را در کتابهاى دیگرش مانند «اخبارالمدینه» و کتاب «النسب» نیاورده است؟
ثالثاً: شخص حسن قاسم در جعل و تحریف مشهور است و نقل این مطالب، در ذیل رساله تازه مکشوف عبیدلى از ساختههاى اوست که اعتبار لازم را ندارد. در مجموع، اشکالاتى که در روایات رساله «اخبارالزینبیات» وجود دارد، نشاندهنده مردود بودن دیدگاه مصر است؛ زیرا به احتمال بسیار، این رساله توسط طرفداران دیدگاه مصر (بهویژه حسن قاسم) ساخته و پرداخته شده است. در این رساله، عبیدلى شش روایت نقل کرده که دلالت بر هجرت حضرت زینب (س) به مصر و سرانجام رحلت و دفن آن حضرت در آن سرزمین دارد.
اخبارالزینبات در بوته نقد
در یک نگاه کلى مىتوان گفت که این روایات، هم داراى مشکلات سندى و هم محتوایى است. آنچه در ذیل خواهد آمد، بخشهایى از اشکالات «اخبار الزینبیات» است که صاحب «مرقد العقیله» آنها را برشمرده و دیگر مؤلفان به تبعیت از او، این اشکالات را در آثار خود انعکاس دادهاند.
اشکالات سندى
تمام شش روایت مطرح شده در اخبارالزینبیات، از نظر سند، مرفوع و فاقد اعتبار لازم است. در بررسى از راویان این اخبار، نام بیشتر آنها در منابع رجالى نیامده و هیچ نشانى از آنها نیست. افرادى چون زهران بن مالک، عبدالله بن عبدالرحمن العتبى، على بن احمد الباهلى، قاسم بن عبدالرزاق، محمد بن عبدالله، على بن محمد بن عبدالله، عسامه المعافرى، عبدالملک بن سعید الانصارى، وهب بن سعید الاوسى، اسماعیل بن محمد البصرى، حمزه المکفوف و دیگران که در شمار راویان این روایات هستند، همه گمنامند. به همین دلیل اعتنا به قول آنان صحیح نیست و چه بسا اندک کسانى که نامشان در متن این روایات آمده یا به نوعى در صحت و سقم این روایات دخیلند، از دشمنان اهل بیت (ع) به شمار مىآیند. به همین دلیل، سخن آنان نیز از درجه اعتبار ساقط است؛ بهویژه «سهل بن فضل» که از امام رضا (ع) روایت نقل کرده است. این فرد نیز شناخته شده نیست و به احتمال زیاد همان «فضل بن سهل ذوالریاستین» وزیر مأمون باشد که دشمنى و عداوتش با امام رضا (ع) واهل بیت (ع) بر کسى پوشیده نیست. همینطور «مصعب بن عبدالله بن مصعب بن ثابت الزبیرى» که کینه و عداوت زبیریان نسبت به اهل بیت (ع) آشکار است. از دشمن نیز جز جعل و دروغ انتظار نباید داشت. بنابراین، راویان ششگانه عبیدلى، یا مجهول و ناشناسند، یا از مخالفان و حتى دشمنان اهل بیت (ع) .
تناقضات محتوایى
از نظر محتوایى نیز روایات ششگانه عبیدلى، داراى معایب، ابهامات و تناقضات تاریخى است که با اندک تأملى، جعلى بودن آنها روشن است. برخى از این ابهامات و تناقضات عبارتند از:
در این روایات، عمرو بن سعید اشدق، حاکم قدرتمندى از جانب یزید جلوه داده شده که موفق به تبعید حضرت زینب (س) شده؛ در حالى که از نظر تاریخى، چنین نبوده و قدرت تبعید حضرت زینب (س) را نداشته است؛ زیرا پس از واقعه عاشورا اهل مدینه، بهویژه اهل بیت (ع) شخصیت یزید و اهداف پلید او را شناخته بودند و قطعاً در برابر تبعید حضرت زینب (س) مقاومت مىکردند. درحالى که در این روایات چنین نشده و حاکم مدینه فرد قدرتمندى است که با ارسال نامه به یزید، زنان اهل بیت (ع) را از مدینه تبعید کرد و فریاد از کسى برنخاست. حتى صداى اعتراض مردان بنىهاشم هم بلند نشد و عبدالله بن جعفر، همسر حضرت زینب (س) خاموش ماند! وقتى ژرفکاوانه به این حقایق مىنگریم – با فرض وجود مشکلات و نابسامانىهاى داخلى اهل بیت (ع) و نامساعد بودن اوضاع براى آنان – پذیرفتنى نیست که مردان غیرتمند اهل بیت (ع) در مقابل تبعید زنانشان سکوت کنند و به جاى دفاع و مقاومت، گوشه عزلت برگزینند و تن به تبعید بهترین زنان خود دهند؛ زیرا تاریخ، چیز دیگرى نشان مىدهد. ایام تبعید حضرت زینب (س) با ایام خونین واقعه «حرّه» و قیام عمومى مردم مدینه فاصله چندانى ندارد. در این اوضاع و احوال، همه مردم مدینه مىبایست در مقابل تبعید زنان اهل بیت (ع) به پا مىخواستند؛ بهویژه مردان داغدیده بنىهاشم، از جمله امام سجاد (ع) ، عبدالله بن جعفر، محمد حنفیه و دیگران.
چرا زنان بنىهاشم به گرد حضرت زینب (س) جمع مىشوند و او را وادار مىکنند تا قسمش را بشکند؟ عقیله بنىهاشم وقتى خبر تبعید و ترک شهر پیامبر (ص) را شنید، چنین قسم یاد کرد: «سوگند به خدا! ما از مدینه بیرون نمى رویم؛ هرچند خون ما را بریزند.» زینب، دختر عقیل که شأن و منزلتش بسیار پایینتر از عقیله بنىهاشم است، در سخنانى جسارتآمیز خطاب به حضرت زینب (س) عرض کرد: «آیا با این همه پیشامدها باز مىخواهید دچار خوارى و گرفتارى شویم؟ ! از اینجا به یک شهر امن کوچ کنید» . اشاره او به مصائب کربلا و اسارت بود. اما زینب که پیامرسان بزرگ عاشورا و خود، امالمصائب بود و با جمله «ما رأیت الاّ جمیلا» این مصائب را ستوده بود، با توصیه بانوى دیگرى که آن مصائب را به خوارى و گرفتارى تعبیر کرده، سکوت مىکند و برخلاف سوگندش، مدینه را مظلومانه ترک مىکند؟ ! وقتى در این تناقضات تاریخى درنگ مىکنیم، درمىیابیم که روایات عبیدلى بر اساس خواسته مخالفان اهل بیت (ع) تنظیم و جعل شده است.
در متن روایات عبیدلى نام افرادى آمده که از دشمنان اهل بیت (ع) شناخته مىشوند. از جمله آنها مسلمه بن مخلد انصارى و معاویه بن خدیج هستند که هردو از دشمنان امام على (ع) و از دوستان فرماندار معاویه در مصر بودند. دشمنى آنان با اهل بیت (ع) در منابع تاریخى مطرح شده و درنگى باقى نمىگذارد. مسلمه از سرداران بنىامیه است و از بیعت با امام على و امام حسن مجتبى (ع) سر باز زده و در جنگ صفین در سپاه معاویه بوده است. در مصر نیز همراه دوستش ابنخدیج، به خونخواهى عثمان برخاسته و دعوت معاویه را لبیک گفته است. در مصر براى یزید کار کرده و به نفع او از مردم بیعت گرفته است. معاویه بن خدیج نیز قاتل محمد بن ابىبکر، یعنى پسرخوانده و فرزند ناتنى و تربیت شده امام على (ع) است. او پس از به شهادت رساندن محمد، جنازه او را در شکم الاغ مردهاى نهاد و آن را آتش زد. چون این خبر به امام على (ع) رسید، حضرت سخت اندوهگین شد. حال، از یک سو این افراد با آمدن زینب (س) به مصر، به استقبال او مىروند و اشکریزان از او پذیرایى مىکنند و او را در خانه خود جاى مىدهند و از سوى دیگر، همان زینب عاشورایى و کربلا دیده وکوفه و شام گذرانده که آن خطبههاى بیدارىبخش را ایراد کرده، در منزل مسلمه بن مخلد فرود مىآید و به مدت یک سال در آنجا زندگى مىکند و سرانجام پیش از رحلت، وصیت مىکند تا او در همان خانه به خاک بسپارند! آیا استقبال افرادى با این گذشته ننگین، از حضرت زینب (س) پذیرفتنى است؟ چگونه باور کنیم زینب (س) با آن همه سابقه مبارزه با دشمنان اهلبیت (ع) ، در خانه دشمن پدر و برادرش پناه برده و آن دشمن مهربانتر از دوست! پس از مرگ زینب کبرى (س) بر او نماز خوانده و در منزلش دفن کرده است؟ ! مردان بنىهاشم در این لحظات پایان عمر حضرت زینب (س) کجا بودند؟ چگونه ممکن است در مدت اقامت آن حضرت در مصر، هیچ کدام از بنىهاشم و علویان به دیدار زینب نرفته باشند؟ !
رقیه بنت عقبه بن نافع نیز بانویى ساکن مصر بود که بر اساس روایات، در روز ورود حضرت به قاهره، در جمع استقبال کنندگان بوده و روایت پنجم رساله «اخبار الزینبیات» را او نقل کرده و از استقبال مسلمه و ابنخدیج، و نیز ورود حضرت زینب (س) به منزل مسلمه در محله «الحمراء» سخن گفته است. با اینکه شخصیت او براى ما ناشناخته است، ولى مىدانیم که او دختر کیست و پدر وى از سرداران بنىامیه و از جیرهخواران دربار اموى بود. یزید او را به حکمرانى آفریقا منصوب کرد. آیا روایتى که او نقل کرده، قابل قبول و قابل اعتماد است؟ هرگز.
سؤال دیگر این است که عبدالله بن جعفر در این هنگام کجاست و چرا از همسرش خبر ندارد؟ او که در سال ٨٠ هجرى از دنیا رفته، حدود ٣۵ سال پس از زینب، زنده بوده، چرا در زمان حیات همسرش او را همراهى نکرد؟ چرا پس از مرگ همسرش، یک بار هم بر سر قبر همسرش نیامد و او را زیارت نکرد؟ بنابر نقل دکتر بنت الشاطى، عبیدلى، اولین فرد هاشمى و شیعى است که مسئله طلاق حضرت زینب (س) را مطرح کرده و گفته است که در زمان سفر حضرت زینب (س) این زن و شوهر از یکدیگر جدا بودند و عبدالله با خواهر زینب کبرى (س) ، یعنى امکلثوم ازدواج کرده است. این در حالى است که در هیچ کتاب شیعى طلاق حضرت زینب و عبدالله نیامده است.[۵۶]
متن تعدادى از روایات کتاب «اخبار الزینبیات» با روایات «طبقات کبرى» تألیف محمد بن سعد همانند است و تنها اختلافات جزئى و ویرایشى با هم دارند؛ در حالى که سند آنها – از آغاز تا فرجام – مختلف است. روشن است که عادتاً محال است دو نفر گزارش واقعهاى را بنویسند، اما الفاظ آنها کاملا همانند باشد.
نکته پایانى در این بخش آنکه: عبیدلى، شخصیت معروفى است که نخستین تألیف در انساب را دارد و شرح حالهاى فراوانى از او در منابع متعدد آمده است. تا پیش از چاپ کتاب «اخبار الزینبیات» در سال ١٣٣٣ قمرى در هیچ کتابى نام آن نیامده است و حتى ننوشتهاند که او درباره معرفى زینبها کتابى تدوین کرده است؛ اما پس از چاپ کتاب نام این رساله به کتابها راه یافت.[۵۷] همین امر قرینه و شاهد مهمى بر ساختگى بودن این رساله است، که طرفداران دیدگاه مصر، آن را به نام یک شخصیت هاشمى و علوى صدر اسلام، جعل و نشر کردهاند.
اکنون سؤال این است که اگر صاحب مقبره مشهور به «زینبیه قاهره» عقیله بنىهاشم (ع) نیست، پس آن مقبره «قناطر السباع» قاهره از آن چه کسى است؟ بیشتر منابع در پاسخ این سؤال آوردهاند که آن مرقد از آنِ «سیده زینب[۵۸] بنت یحیى المتوج بن الحسن الانور بن زید بن الحسن بن على بن ابىطالب» : مىباشد.[۵۹]
برخى نیز قبّه زینبیه قاهره را ساخته افراد سودجو با مطامع دنیایى یا خواب و خیال برخى از صوفیان و زاهدان دانستهاند.[۶۰] حال اگر بپذیریم مقبره قناطر السباع قاهره از آنِ زینب بنت یحیى المتوج بوده، چرا به نام زینب کبرى (س) مشهور شده است؟
براى پاسخ به این پرسش، ناگزیریم به دو نکته اشاره کنیم:
اولاً: بدان دلیل که در قاهره چندین بانوى علوى و هاشمى به نام زینب دفن شدهاند که ابن زیات انصارى (متوفاى ٨١۴) در «کواکب السیاره» نام برخى از آنها را فهرست کرده که عبارتند از:
زینب بنت أباجلى؛ زینب بنت سنان؛ زینب الکلثمیه؛ زینب بنت مهذب؛ زینب بنت یونس؛ زینب بنت شعیب؛ زینب الفارسیه؛ زینب بنت هاشم؛ زینب بنت یحیى المتوج؛ زینب بنت محمد بن على بن على. . . بن الحسن المثنى؛ زینب بنت أحمد بن جعفر بن محمد بن الحنفیه؛[۶۱] زینب بنت حسن بن ابراهیم؛ زینب بنت قاسم بن محمد بن جعفر؛ زینب بنت موسى بن جعفر؛ زینب بنت احمد بن محمد بن محمد بن عبدالله بن جعفر الصادق (س).[۶۲]
وقتى مورخان، نام و محل دفن این بانوان را که در علوّ درجه و مراتب کمال و انتساب به رسول خدا (ص) قابل مقایسه با زینب کبرى (س) نیستند، در آثار خود آوردهاند، اگر محل دفن زینب کبرى (س) در مصر مىبود، نام و مشخصات کامل آن بانوى جلیل القدر را در رأس فهرست زینبهاى مدفون در مصر ثبت و ضبط مىکردند.
ثانیاً: عوام و خواص، هر فرد علوى را عادتاً به نام جدشان مىخوانند و مىشناسند و با حذف واسطهها به شخصیت بزرگ و نخستین علوى نسبت مىدهند؛ زیرا ذهن انسان با شنیدن نام مشترک بین چند نفر، متوجه مشهورترین و کاملترین آنها مىشود. محمد حسنین سابقى، ضمن طرح این نکته در اثر خود آورده است:
پس از بررسى دقیق به این نتیجه رسیدیم که شبهه وجود قبر عقیله زینب دختر امیرالمؤمنین (ع) در مصر از آنجا سرچشمه گرفته که نام بسیارى از علویینى که در مصر دفن شدهاند، «زینب» بوده است و اندیشه انسان با شنیدن نام زینب، به آن فرد مشهورتر و کاملتر متوجه مىشود.[۶۳]
و همین نکته منشأ اشتباه در نسبت دادن زینب بنت یحیى المتوج به زینب کبرى (س) شده است؛ زیرا بسیارى از مردم تصور کردهاند که این زینب، همان زینب مشهور، یعنى عقیله بنىهاشم است؛ چنانکه در زیارت سیده نفیسه نیز آمده است: «السلام علیک یا بنت الحسن المسموم، السلام علیک یا بنت فاطمه الزهراء. . .»[۶۴] و در عرف جامعه، نسبت به هر امامزاده دیگر همین تعبیر وجود دارد. وقتى به سنگنوشتههاى روى قبور امامزادگان و علویان لازم التعظیم دقت مىکنیم، چنین امرى مشهود است؛ از جمله روى قبر رقیه بنت عبدالله بن احمد بن الحسین، با حذف واسطهها نوشته اند: «رقیه بنت امیرالمؤمنین على بن ابىطالب (ع)» یا روى قبر سیده زینب بنت یحیى المتوج، با حذف واسطهها درج شده است: «زینب بنت الزهراء البتول (س) بنت على (ع)»[۶۵] ؛ در حالى که زینب بنت یحیى، فرزند بلاواسطه امیرالمؤمنین و زاهراى بتول (س) نیست و هیچ کس چنین ادعایى نکرده است. محمد حسنین سابقى در تأیید این نکته آورده است:
روشن و آشکار است که راه و رسم مردم از قدیم این بوده که علویین را به پیامبر (ص) و امیرالمؤمنین (ع) نسبت مىدهند؛ بدون در نظر گرفتن واسطه
و هرچند وسائطى زیاد به آن حضرت برسند، او را دختر پیامبر (ص) یا دختر امیرالمؤمنین (ع) تعبیر مىکنند.[۶۶]
۴. دیدگاه شام
بسیارى از مورخان و عالمان با توجه به دلایل فراوانى که دارند، معتقدند مرقد مطهر زینب کبرى (س) در روستاى «راویه» شام و در منطقه «غوطه» دمشق است. بررسى این دیدگاه از حوصله این نوشتار خارج است؛ فقط به اجمال اشاره مىکنیم که بیشتر مورخان و پژوهشگران با دلایلى چون: قدمت تاریخى، زیارت سیده نفیسه در سال ١٩٣ هجرى، گواهى بیشتر نویسندگان و گردشگران، متن وقفنامه «سید حسین موسوى» در سال ٧۶٧ هجرى و تأیید قاضیان هفتگانه شامى، گزارش کرامات بىشمار و تأیید ضمنى و عنایت ویژه امام معصوم (ع)[۶۷] این دیدگاه را تقویت کرده و به قطعیت نزدیک مىسازد. اما همانان تأکید کردهاند که حضرت زینب که کنیهاش «ام کلثوم» بوده، در روستاى راویه شام مدفون است. مهمترین طرفدار این دیدگاه که زحمات بسیار براى اثبات آن کشیده و سعى کرده تا با ارائه دلایل مختلف، آن را ثابت کند، صاحب کتاب ارزشمند «مرقد العقیله زینب» است. گرچه تحقیق شایسته او به بسیارى از ابهامات پاسخ گفته و زوایاى تاریکى را روشن نموده است، با این حال، شاید نتوان دلایل او را کامل و جامع و صددرصد اطمینانآور دانست. آیهالله قزوینى در این باره آورده است:
برخى از دانشمندان معاصر در کتابى به نام «مرقد العقیله» تلاش کردهاند تا ثابت کنند مرقد حضرت زینب (س) در دمشق است، نه در قاهره. آنان دلایل مختلفى آورده و به برخى از اقوال متوسل شده اند؛ با این حال، هیچ کدام از آنها غرض ایشان را تأمین نمىکند؛ چرا که دلایل آن غیر قطعى بوده و اقوال مطرح شده براى استدلال و احتجاج کافى نیست و به قول معروف: نه جامع است و نه مانع.[۶۸]
در نتیجه، دیدگاه شام، با تمام شفافیت و برجستگىهایى که دارد، از دو اشکال ذیل که تاکنون حل نشده مبرّى نیست:
الف. علت آمدن حضرت زینب (س) به شام: بیشتر مورخان دلیل آمدن حضرت زینب (س) به شام را وقوع قحطى در مدینه مىدانند. بنا بر روایات موجود، حضرت در آن سال همراه همسرش عبدالله بن جعفر به شام آمد که این مطلب به دلایل فراوان قابل خدشه است و با تناقضات و ابهامات بسیار روبهروست. به همین دلیل قابل پذیرش قطعى نخواهد بود.
ب. بسیارى از مورخان آوردهاند: بانویى که در راویه شام دفن است، «ام کلثوم» فرزند امام على (ع) است. البته مورخانى چون ابنبطوطه[۶۹] و ابنطیفور[۷۰] گفتهاند که منظور از ام کلثوم همان زینب کبرى است. با تصریح این دو، باید مشکل حل شده باشد. اما اینگونه نیست. مشکل اینجاست که برخى مورخان چون: ابنجبیر از این ام کلثوم به «زینب صغرى» تعبیر کردهاند؛ نه «زینب کبرى» ؛ لذا مشکل به حال خود باقى است. از سوى دیگر، سنگنوشتهاى که در سالهاى اخیر از آن مرقد شریف کشف شده، همین مطلب را ثابت مىکند: «هذا قبر زینب الصغرى المکناه بام کلثوم ابنت على بن ابىطالب امها فاطمه البتول سیده نساء العالمین ابنت سید المرسلین محمد خاتم النبیین صلى الله علیه و آله وسلّم.» [۷۱]
نتیجه
پس از بررسى تمام آنچه گفته شد، به این نتیجه مىرسیم که مرقد حضرت زینب (س) نمىتواند در مدینه منوره یا شهر قاهره در مصر باشد.[۷۲] البته ما منکر دفن بانویى علوى به نام «زینب» در مصر نیستیم؛ بلکه مىگوییم: به سبب فتح مصر توسط عمرو بن عاص و سلطه همهجانبه اموىها بر آن سرزمین، فردى از فرزندان صلبى امام على (ع) آن هم در حوالى سال ۶٢ هجرى وارد مصر نشده است و صاحب مقبره زینبیه قاهره، به دلایل مختلفى که بیان شد، نمىتواند حضرت زینب کبرى، دختر ارجمند امام على (ع) و فاطمه زهرا (س) باشد.
زنان علوى بسیارى به نام زینب در مصر دفن شدهاند و عادت خاص و عام این بوده که سادات گرامى را به پیامبر عظیم الشأن اسلام (ص) و امیرالمؤمنین (ع) نسبت دهند؛ هرچند بین ایشان واسطههایى وجود داشته باشد. همین امر سبب شده تا مزار معروف در مصر که از آنِ زینب بنت یحیى المتوج است، به زینب کبرى (س) نسبت داده شود؛ چون زینب کبرى، کاملترین و مشهورترین بانویى است که در صدر اسلام به نام «زینب» شناخته شده و این، کاملا طبیعى است که ذهن انسان با شنیدن یک نام، به فرد کامل و مشهور انتقال یابد.
علاوه بر این، در آغاز این نوشتار، گفته شد که وجود مرقد آن بانوى بزرگوار در شهرهاى سنجار عراق و مدینه منوره، فاقد دلیل لازم و کافى است. بنابراین، دفن آن حضرت در این دو سرزمین نیازمند دلیل قطعى است که تاکنون به دست نیامده است. از قاعده استصحاب هم در مسائل تاریخى کارى ساخته نیست. از این رو به نظر مىرسد که هیچ کدام از مزارات منسوب به حضرت زینب (س) مدرک کاملاً قابل اعتمادى ندارند هر چند که احترام و پاسداشت آن امکنه به دلیل به خاک سپارى یکى از زنان منسوب به خاندان عترت لازم و بایسته است. در یک نگاه کلى، مىتوان احتمال سنجار را مردود، احتمال مدینه را بدون دلیل، احتمال مصر را داراى اشکالات فراوان و احتمال شام را با وجود اندک درنگ تاریخى، از سه دیدگاه قبلى برتر و کاملتر و استوارتر است.
[۱] سید ابوالقاسم الدیباجى، زینب الکبرى بطله الحرّیه، ص ٢١١؛ حسن موسى الصّفار، المرأه العظیمه (قرأه فى حیاه زینب بنت على) ، ص ٢٣٨ و ٢۴١، به نقل از: شیخ فرج العمران الطیفى، وفاه زینب الکبرى، ص ۶۵.
[۲] على ربانى خلخالى، چهره درخشان عقیله بنىهاشم زینب کبرى (س) ، ص ٣٠٩؛ سید مصطفى موسوى خرمآبادى، سیره و اندیشه زینب (س) ، ص ٣٢٩.
[۳] المرأه العظیمه ص ٢٣٨.
[۴] باقر شریف القریشى، السیده زینب رائده الجهاد فى الاسلامى، ص ٣٢۶؛ چهره درخشان عقیله بنى هاشم، ص ٣١١.
[۵] سید محسن امین عاملى، اعیان الشیعه، ج ٧، ص ١۴١.
[۶] سید محمدکاظم قزوینى، زینب الکبرى من المهد الى اللحد، ترجمه محمد
[۷] المرأۀ العظیمۀ، ص ٢۵٢.
[۸] عباسقلىخان سپهر، ناسخ التواریخ (بخش حضرت زینب کبرى (س)) ، ترجمه محمدباقر بهبودى، ج ١ و ٢، ص ۵۶١.
[۹] مهدى ملتجى، بزرگ بانوى جهان زینب (س) ، ص ١٧۵.
[۱۰] همان، ص ۵٧٨.
[۱۱] محمد راجى کناس، حیاۀ النساء اهل البیت (ع) ، ص ٧٢٢.
[۱۲] ناسخ التواریخ، ص ۵٧٨.
[۱۳] على بن حسین مسعودى، التنبیۀ و الاشراف، تصحیح: عبدالله اسماعیل الصاوى، ص ٢۶٠.
[۱۴] ابوالحسین یحیى النّسابۀ بن الحسن بن جعفر الحجّۀ بن عبیدالله الأعرج بن الحسین الاصغر بن الامام السجاد (ع) از بزرگان علوى بود که در محرم ٢١۴ جرى در محله «العتیق» شهر مدینه به دنیا آمد) . پدرش ابومحمد الحسن بود که در سال ٢٢١ هجرى در مدینه و در ٢٢ سالگى درگذشت) . جدش جعفر الحجّۀ، فرزند عبیدالله الاعرج، یکى از امامان زیدیه بود) . عبیدالله الاعرج فرزند ابىمحمد الحسین الاصغر (جد سادات مرعشى و برادر امام باقر (ع) در سال ١۵٧ هجرى در مدینه از دنیا رفت و در بقیع دفن شد) . عبیدلى یکى از علماى شیعه در مدینه منوره و یکى از سادات شریف و گرانقدر قرن سوم به شمار مىرود) . برخى از راویان بزرگ شیعه از او روایت نقل کردهاند؛ از جمله: نجاشى (متوفاى ۴۵٠) ، حافظ احمد بن محمد بن سعید بن عقده همدانى (متوفاى ٣٣٣) ، شیخ مفید، شیخ صدوق در کتاب «من لایحضره الفقیه» ، شیخ طوسى، ابن شهر آشوب، علامه حلى در کتاب «تذکرۀ الفقها» و. .) .) . از عبیدلى چندین اثر باقى مانده که یکى از آنها «اخبار الزینبیات» است) . وى سرانجام در ذىالقعده ٢٧٧ در مکه مکرمه درگذشت و در همان شهر دفن شد) . (ر. ک: اخبار الزینبیات، به کوشش: محمدجواد حسینى مرعشى نجفى، ص ١۴ – ١٨؛ زینب الکبرى من المهدى الى اللحد، ص ۴١٠) .
[۱۵] این محل به نامهاى «الحمراء» ، «الحمراء القصوى» و «قناطرالسباع» ثبت شده است) . اولین کسى که محله قناطر السباع را در شهر قاهره به وجود آورد، ملک الظاهر رکنالدین بَیبَرس (یا میبرس) (۶٧۶ ۶٢۵) بود) . او از پادشاهان ترکنژاد و غلامان ایوبى بود که در عصر حکومت ممالیک در مصر به سلطنت رسید) . وى در محل قناطر السباع، چندین صورت سباع را بر روى سنگ حک کرد؛ از این رو، آن محل قناطر السباع نام گرفت. (ناسخ التواریخ، ص ۵٧٠؛ شیخ مهدى نجفى اصفهانى (مسجدشاهى) ، اُساور مِن ذَهَب در احوال حضرت زینب (س) ص ۶۴) . ولى شیخ موسى محمد على مىنویسد: «الحمراء القصوى» که محل دفن حضرت زینب است، پس از هفت سال از دفن آن حضرت، یعنى در سال ۶٩ و در زمان عبدالعزیز بن مروان به «قناطر السباع» شهرت یافت. (عقیلۀ الطهر والکرم السیدۀ زینب، ص ١۵١) .
[۱۶] عمرو بن سعید بن العاص بن امیه، والى مدینه که به «اشدق» شهرت داشت. چون در خطابه توانا بود و زبان بلیغ داشت، بدین نام مشهور بود. وى سرانجام در سال ۶٩ هجرى توسط عبدالملک بن مروان به قتل رسید.
[۱۷] عبدالمنعم الهاشمى، السیدۀ زینب بنت على عقیلۀ بنىهاشم، ص ١١٩.
[۱۸] زینب الکبرى بطلۀ الحرّیۀ، ص ٢١۴.
[۱۹] زینب بنت عقیل بن ابىطالب، خواهر حضرت مسلم و مادرش امولد (کنیز) بود) . وى از زنان ممتاز و بافضیلت اهلبیت (ع) بود. موسى محمد على به نقل از عبیدلى مقام و وجاهت او را چنین ستوده است: «أسن بنات عقیل بن ابىطالب، و أوفرهن عقلاً و أعظمهنّ قدراً.» ، عقیلۀ الطهر والکرم السیدۀ زینب، ص ۵٠.
[۲۰] یحیى بن حسن عبیدلى، اخبارالزینبیات، با مقدممه محمدجواد حسینى مرعشى نجفى، ص ١١٧؛ السیدۀ زینب بنت على عقیلۀ بنىهاشم، ص ١٢٠؛
[۲۱] اخبار الزینبیات، ص ١١٩؛ السیدۀ زینب رائدۀ الجهاد فى الاسلامى، ص ٣٢٨ و ٣٢٩.
[۲۲] عقیلۀ الطهر والکرم السیدۀ زینب، ص ١٣٨.
[۲۳] همان، ص ١۴١؛ السیدۀ زینب بنت على عقیلۀ بنىهاشم، ص ١٢.
[۲۴] وى جزو صحابه بود که معاویۀ بن ابىسفیان، پس از عزل عقبۀ بن عامر الجهنى، در سال ۴٧ هجرى وى را به ولایت مصر گمارد. او مسجدى که عمرو بن عاص بنا نهاده بود را تکمیل و براى اولین بار، بر آن مسجد مناره ساخت. به همین دلیل گفتهاند: «اول من أحدث المنار بالمساجد، هو مسلمۀ بن مخلد» . وى ١۵ سال و چهار ماه در مصر امارت کرد و سرانجام در ٢۵ رجب سال ۶٢ هجرى (یعنى ١١ روز بعد از وفات حضرت زینب (س)) از دنیا رفت. بنا بر این نقل، حضرت زینب به او مژده مرگ داده بود که: «یا مسلمۀ. . . انک بعدنا» . او در قاهره از دنیا رفت و در همان شهر دفن شد. (عقیلۀ الطهر والکرم السیدۀ زینب، ص ١۴٧ – ١۴٩) .
[۲۵] عقیلۀ الطهر والکرم السیدۀ زینب، ص ١٣٩.
[۲۶] بنا بر نقلى، آن حضرت ۶ ماه و چند روز در مصر اقامت کردند.
[۲۷] اخبار الزینبیات، ص ١٢١.
[۲۸] سیره و اندیشه زینب (س) (س) ، ص ٣٣٢.
[۲۹] وى ابومحمد عبدالوهاب بن احمد بن على حنفى نام داشت. وى از بازماندگان و نوادگان محمد حنفیه بود که از عابدان و زاهدان صوفیه در عصر خود به شمار مىرفت. در سال ٨٩٨ هجرى در «قَلقَشنده» مصر زاده شد و در ساقیه ابىشعره رشد کرد و به همین مناسبت به «شعرانى» لقب یافت. اوکه به مذهب شافعى بود، در سال ٩٧٣ هجرى در قاهره درگذشت.
[۳۰] سید على خوّاص البرلسى مصرى، از عرفا و استاد شیخ عبدالوهاب شعرانى است که از وقوف و سیطره معنوى و باطنى او بسیار گفتهاند. وى در سال ٩٣٩ هجرى در قاهره درگذشت و در همان شهر به خاک سپرده شد.
[۳۱] اُساور مِن ذهب در احوال حضرت زینب (س) ، ص ۶٣ و ۶۴.
[۳۲] السیدۀ زینب رائدۀ الجهاد فى الاسلامى، ص ٣٢٨.
[۳۳] زینب الکبرى بطلۀ الحرّیۀ، ص ٢١۴.
[۳۴] سید مؤمن شبلنجى، نور الابصار فى مناقب آل بیت مختار، ص ١٨٣.
[۳۵] شیخ جعفر نقدى، زینب الکبرى (س) ، ص ١۴۵.
[۳۶] حسین شاکرى، العقیلۀ زینب الفواطم، ص ٧٢.
[۳۷] عقیلۀ الطهر والکرام السیده زینب (س) ، ص ١۴٣ – ١۴۵.
[۳۸] سید عطاءالله مهاجرانى، پیامآور عاشورا (بررسى سیر زندگى اندیشه و جهاد زینب کبرى (س)) ص ٣۵۴ و ٣۵۵.
[۳۹] سید حسن مدنى، پدر سیده نفیسه در عصر خلافت منصور، خلیفه عباسى مدت پنج سال حاکم مدینه بود و سپس زندانى و تمام دارایىاش توقیف شد) . (عقیلۀ الطهر والکرم السیدۀ زینب، ص ١۴٢ و ١۵٧) .
[۴۰] السیدۀ زینب رائدۀ الجهاد فى الاسلامى، ص ٣٢٩.
[۴۱] المرأۀ العظیمۀ، ص ٢۴۵ و ٢۴۶؛ عقیلۀ الطهر والکرم السیده زینب، ص ١۵٢.
[۴۲] زینب الکبرى من المهدى الى اللحد، ص ۴١٣ و ۴١۴.
[۴۳] مراد، کتابخانه خود آن عالم فرهنگى و خدوم است که در شهر مقدس قم قرار دارد و امروزه یکى از مهمترین و مجهزترین کتابخانههاى جهان اسلام است.
[۴۴] سیره و اندیشه زینب (س) ، ص ٣٣٠.
[۴۵] الامهات، السیده زینب ابنه الامام على (س) ، ص ١٢٠.
[۴۶] محمد حسنین سابقى، مرقد العقیله زینب، مؤسسه الأعلمى للمطبوعات، بیروت، ١٣٩٩ ق.
[۴۷] این کتاب را عیسى سلیمپور اهرى به فارسى ترجمه و با نام «پژوهشى پیرامون بارگاه حضرت زینب» منتشر کرده است.
[۴۸] سید احمد شکر الحسینى، السیده زینب الکبرى عقیله الامامه والولایه، ص ٢٧١.
[۴۹] المرأه العظیمه، ص ٢۵۵.
[۵۰]همان.
[۵۱] العقیله زینب و الفواطم، ص ۶۵.
[۵۲] سیده نفیسه، دخترحسن الانور؛ سیده کلثوم، دختر محمد بن جعفر صادق (ع) و بارگاه سیده زینب بنت یحیى المتوّج بن حسن الانور.
[۵۳]مرقد العقیله زینب، ص ٩٣، به نقل از ابنسعد زهرى، الطبقات الکبرى ج ٣، ص ١٣۵.
[۵۴] سیده نفیسه، دخترحسن الانور؛ سیده کلثوم، دختر محمد بن جعفر صادق (ع) و بارگاه سیده زینب بنت یحیى المتوّج بن حسن الانور.
[۵۵] مرقد العقیله زینب، ص ٩٣، به نقل از ابنسعد زهرى، الطبقات الکبرى ج ٣، ص ١٣۵.
[۵۶] بنت الشاطى، زینب بانوى قهرمان کربلا، ترجمه حبیب چایچیان (حسان) و مهدى آیهالله زاده نائینى، ص ١٠۵ – ١٠٧.
[۵۷] مجله پیام زن، شماره ١۵٣، آذر ماه سال ١٣٨٣ش، مقاله «مدفن حضرت زینب (س)» ، سید حسن فاطمى.
[۵۸] وى همراه عمه و بانوى بزرگوار خود نفیسه بنت الحسن، همسر اسحاق مؤتمن به مصر آمد) . چهل سال آن بانو را خدمت کرد و سرانجام در مصر از دنیا رفت و در قاهره دفن شد. (عقیله الطهر والکرم السیده زینب، ص ۵٨) .
[۵۹] زینب الکبرى بطله الحرّیه، ص ٢١٨؛ السیده زینب الکبرى عقیله الامامه والولایه ص٢٧٠؛ المرأه العظیمه، ص ٢۵۵؛ أساور مِن ذهب در احوال حضرت زینب، ص ١٧۵؛ ریاحین الشریعه، ج ٣، ص ٣۶.
[۶۰] مرقد العقیله، ص ٩٢ به بعد.
[۶۱] زینب الکبرى بطله الحریه، ص ٢١٨ و ٢١٩؛ السیده زینب الکبرى عقیله الامامه والولایه، ص ٢٧١ و ٢٧٢.
[۶۲] پژوهشى پیرامون بارگاه حضرت زینب (س) ، ص ٧۴؛ عقیله الطهر والکرم السیده زینب، ص ١۵۶ و ١۵٧.
[۶۳] پژوهشى پیرامون بارگاه حضرت زینب (س) ، ص ٧٣ و ٧۴.
[۶۴] همان، ص ٧۴.
[۶۵] زینب الکبرى بطله الحرّیه، ص ٢١٩.
[۶۶] پژوهشى پیرامون بارگاه حضرت زینب (س) ، ص ٧۴.
[۶۷] در کتابهاى «چهره درخشان عقیله بنىهاشم، زینب کبرى» و «خصال الزینبیه» صفحات بسیارى به عنایات امامان معصوم (ع) بهویژه امام عصر (عج) نسبت به مرقد مطهر حضرت (زینب (س) در شام اختصاص یافته است.
[۶۸] زینب الکبرى من المهد الى اللحد، ص ۴٠۴.
[۶۹] سفرنامه ابن بطوطه، ج ١، ص ٩٩.
[۷۰] احمد بن ابىطاهر مروزى (ابنطیفور) بلاغات النساء، ص ٢٣.
[۷۱] زینب الکبرى من المهدى اللحد، ص ۴٠۴.
[۷۲] زینب الکبرى بطله الحریه، ص ٢١٩؛ السیدد زینب الکبرى عقیله الامامه والولایه، ص ٢٧٣.