در فصل چهارم کتاب مراثی ارمیا در نقل واقعه عاشورا و کربلا این چنین آمده است:«چه شد؟ و چه حادثهای روی داد؟! که رنگ بهترین طلاها تار شد، و سنگهای بنای عرض الاهی پراکنده شدند و فرزندان بیت المعمور که به اولین طلا زینت داده شده بودند و از جمیع مخلوقات نجیبتر بودند، چون سفال کوزهگران پنداشته شدند، در وقتی که حیوانات پستانهای خود را برهنه کرده بچههای خود را شیر میدادند، عزیزان من در میان امت بیرحم و سختدل چون چوب خشک شده، در بیابان گرفتار ماندهاند و از تشنگی، زبان طفل بکامش چسبیده، در چاشتگاهی که همه کودکان نان میطلبند، چون بزرگانِ آن کودکان را کشته بودند، کسی نبود که نان به ایشان بدهد، آنانیکه در سفره عزت تنعم میکردند در سر راهها کشته شدند آنهائی که در بهترین بسترها پرورش یافته بودند، بر زمینها میغلطیدند. وای بر غریبی ایشان، کشته شدند. عزیزان من به نحوی که از کشته شدن قوم سدوم عظیم تر بود، زیرا آنها هر چند کشته شدند اما کسی دست به ایشان نگذاشت. اما اینها با آن که از راه پاکی و عصمت، مقدس بودند، از برف سفیدتر و از شیر بیغشتر و از یاقوت درخشانتر، روهای ایشان از شدت مصیبتهای دوران متغیر گشته بود که کوچکترها شناخته نشدند زیرا که پوست ایشان به استخوانها چسبیده بود.»هم نمود؛ خواستم که به واسطه تو حجتها را بر خلق تمام کنم، به این جهت تو را خلاص نکردم و چنان که تو را فراموش نکردم، بلکه اگر مادر، فرزندش را فراموش کند، من تو را فراموش نمیکنم پس این است که من تو را به ید قدرت خود در شهر علم، قرار دادم با ده نفر دیگر که بواسطه آنان در آن شهر علم بوجود میآید و آنها دیوارها و حصارهای آن شهر خواهند بود. و آنانکه میخواهند نسل شما را منقطع کنند ممکن نیست که اراده خود را به اتمام رسانند بلکه به نفاق و اعمال خود گرفتار از دنیا خواهند رفت.» و بعد از آن اِخبار، میفرماید: «بعد از آنکه اولاد آن حضرت زیاد شوند که زمین بر ایشان تنگ شود و زمین متعلق به آن حضرت که از جور منافقین خراب و بیابان شده بود را آباد گرداند دشمنان و قتله او را در دنیا نیز سخت عذاب خواهد فرمود.»در کتاب «وحی کودک» که در میان یهود به «نبوت هیلد» مشهور است بنابر نقل محمد رضای جدید الاسلام – که از مشاهیر و بزرگان و اعلم علمای زمان بود به اقرار یهودیان معاصرش، نسخه صحیحی از آن در اختیار وی بود. که خطوط علمایشان بر آن بوده – در آن کتاب تفصیل کاملی است از واقعه کربلا.از آن جمله در حرف شین میفرماید: «شیبتا شیقا و مشیتا عقا و معقا عیقا میستنقا» یعنی «شش آرزومند به دشواری افتند، دشواری بعد از دشواری و چسبندگان به زحمت افتند.» ظاهراً مراد به شش نفر آرزومند اولاد امیرالمومنین(علیه السلام) باشند و مراد به چسبندگان سایر اقوام و اصحاب آن حضرت است.در حرف راء میفرماید: «رعصا میترصا و ناصا و حالصا دیسا» یعنی «به سختی به عذاب بیفتند و کنده شوند و خورد شوند.»در حرف قاف: «قفیصا میتعرفا عل یدی ساره سافاه کصور فاه بیت روفاه نیتنباه لحوبا» یعنی «به خنجر بریده شود و در کنار فرات در صحرا بماند امتحان کرده شده و دو دست بریده شود و تغییری در عالم حاصل شود مثل تغییر نفخه صور و گرفته میشود از زفاف و مبدل میشود به عزاء.»در حرف صاد میفرماید: «صبوعاه میصپعاه یتسرفاه دنیفرعاه و میبودعا بدیعاه یشوعاه ینشتعشعا» یعنی «خیمههای رنگین که جای فرزندزادگان است سوخته شود و آشکار شوند خویشان معروف که به ناز، پرورده شده بودند.» «ینشتعشعا» یعنی: «و تشنه کشته نشوند یا آنکه تشنه کشته شوند و این مصیبت شایع میشود و در همه جا تذکار میشود.» و اظهر اول است چه شیوع این قضیه از فقرهی قبل که «یشوعا» باشد معلوم شد.پس آن کودک در کلمهی پای عبری که به منزله فای عربی است خبر از احتیاج بنی هاشم میدهد و میفرماید:«پنسا پرفسا و نیرمسا میث کیسا و پیرساتا» آخر، خلاصه مفاد آنکه: «بعد از این مصیبت خاک بر سر اهل عالم ریخته شد و سید اولاد نبی کشته شد، بنی هاشم و سادات قریش که همیشه درب خانه و دولت سرای ایشان در حوائج دنیا و آخرت محل رجوع خلایق بود پریشان و گرفتار میشوند.»