۱- ظهور طوفان نوح (علیه السلام)
۲- در این روز پیغمبر اسلام (صلی اللّه علیه و آله و سلم) را نامگذاری کردند و عقیقه نمودند.
۳- وقوع غزوهٔ بنی نضیر و بیرون راندن یهودیان از مدینه (۴ هجری قمری)
—
۱- ظهور طوفان نوح (علیه السلام)
حضرت نوح (علیه السلام) در ۱۵۰ یا ۲۵۰ یا ۳۵۰ سالگی به پیامبری مبعوث شد و مدت ۹۵۰ سال مردم را به خدای یگانه دعوت کرد ولی آنها قبول نمیکردند و حضرت را مورد اذیت و آزار قرار میدادند آخرالامر حضرت از دعوت آنان مأیوس شد وآنان را به سختی نفرین نمود.
عرض کرد: پرودگارا احدی از کافران را روی زمین باقی مگذار که اگر زنده بمانند بندگانت را گمراه خواهند کرد، دعای حضرت نوح (علیه السلام) مستجاب شد، و عذاب چنان قطعی شد که خطاب آمد، درباره ستمگران مرا مخاطب مساز و وساطت مکن که غرق شدنی هستند.
دستور ساختن کشتی زیر نظر پروردگار متعال شروع شد، شبها قوم میآمدند و آنچه نوح (علیه السلام) ساخته بود خراب میکردند، خداوند وحی نمود سگی برای حراست کشتی بگمار، حضرت نیز چنین کرد و روزها مشغول ساختن کشتی و شبها را استراحت مینمود، و بدین گونه کشتی ساخته شد.
حضرت نوح (علیه السلام) منتظر فرمان الهی بود. دستور رسید که هر زمان نشانههای عذاب را دیدی از هر حیوان یک جفت بردار و خاندانت را به جز آنکس که وعده عذاب داده شده با خود همراه کن. نشانه عذاب، جوشیدن آب از تنور بود که در خانه نوح یا در خانه زن مؤمنه در جائی که اکنون مسجد کوفه است قرار داشت، ناگاه آب از تنور جوشیدن گرفت نوح (علیه السلام) مقداری خاک بر روی آن ریخت و به کنار کشتی آمد، کسانی را که قرار بود سوار کند به کشتی نشاند.
نوشتهاند اولین حیوانی که به کشتی سوار کرد مورچه کوچک و آخرین آن الاغ بود. حضرت (علیه السلام) برگشت و خاک را از روی تنور برداشت، آب به جوشش در آمد و آسمان نیز مانند دهانه مشک شروع به باریدن نمود، رودها و چشمهها نیز طغیان کردند، به گونهای که آب تمام زمین را فرا گرفت بعضی گویند: منطقهای که نوح (علیه السلام) در آن مستقر بود، آب تنها آنجا را فرا گرفت.
در طوفان ۷۲ نفر از قوم و شش نفر خانواده نوح (علیه السلام) نجات یافتند. کنعان پسر حضرت نوح (علیه السلام) نیز از غرق شدگان بود. بعد از پایان یافتن طوفان، کشتی بر کوه جودی که در موصل است قرار گرفت، و همگی برای آغاز زندگی جدید به فعالیت پرداختند. حضرت نوح (علیه السلام) ۲۵۰ یا ۳۵۰ سال دیگر عمر کرد و بعد از این عمر طولانی، دار دنیا را وداع نمود و در کنار قبر کنونی مولای متقیان علی بن ابیطالب (علیه السلام) دفن شد.{۱}
حوادث الایام، صفحه ۹۵٫
—
۲- در این روز پیغمبر اسلام (صلی اللّه علیه و آله و سلم) را نامگذاری کردند و عقیقه نمودند.
هفت روز از ولادت پیامبر (صلی الله علیه و آله) گذشت. «عبد المطلب»، برای عرض سپاسگزاری به درگاه الهی گوسفندی کشت و گروهی را دعوت نمود و در آن جشن با شکوه، که از عموم قریشدعوت شده بود، نام فرزند خود را «محمد» گذارد. وقتی از او پرسیدند: چرا نام فرزند خود را محمد انتخاب کردید، در صورتی که این نام در میان اعراب کم سابقه است؟ گفت: خواستم که در آسمان و زمین ستوده باشد. در این باره «حسان بن ثابت» شاعر رسول خدا چنین میگوید:
فشق له من اسمه لیجله
فذو العرش محمود و هذا محمد
آفریدگار، نامی از اسم خود برای پیامبر خود مشتق نمود. از این جهت خدا «محمود»(پسندیده) و پیامبر او «محمد»(ستوده) است و هر دو کلمه از یک ماده مشتقند و یک معنی را میرسانند.
قطعاً، الهام غیبی در انتخاب این نام بیدخالت نبوده است. زیرا نام محمد، اگر چه در میان اعراب معروف بود، ولی کمتر کسی تا آن زمان به آن نام نامیده شده بود. طبق آمار دقیقی که بعضی از تاریخ نویسان به دست آوردهاند، تا آن روز فقط شانزده نفر به این اسم نامگذاری شده بودند.
—
۳- وقوع غزوهٔ بنی نضیر و بیرون راندن یهودیان از مدینه (۴ هجری قمری)
یهودیان بنی نضیر هزار تن بودند که در مدینه منزل داشتند. آنان در امان رسول خدا (صلی الله علیه وآله) بودند به شرط آن که دشمنان را بر رسول خدا (صلی الله علیه وآله) نشورانند و با آنان هم دست نشوند، اتفاقاً مردی از قبیله قُریظه یک تن از بنی النضیر را کشت، وارث مقتول بنا بر پیمانی که قبلاً بسته بودند خواست هم قاتل را بکشد و هم دیه بگیرد ولی بنی قریضه گفتند این حکم بر خلاف تورات است. بالاخره سخن بدانجا ختم شد که رسول خدا (صلی الله علیه وآله) درمیان آنها حکم کند، حضرت فرمود: این پیمان بر خلاف تورات است همان طور که بنی قریظه میگفتند، حکم حضرت نفوذ یافت ولی بنی نضیر از آن حکم رنجیدند و کینه حضرت را بر دل گرفته و در پی انتقام بر آمدند.
روزی موضوعی پیش آمد که پیغمبر (صلی الله علیه وآله) دیه دو نفر را از بنی نضیر قرض کند به ناچار به طرف آن قبیله روانه شد ولی داخل نشد، پشت مبارک را بر دیواری تکیه داد و نشست، بنی نضیر گفتند: هرگز چنین فرصتی به دست نمیآید دستور دادند یک نفر به بام رود و سنگی بر سر حضرت بیاندازد، در این حال جبرئیل نازل شد و حیله آنها را به حضرت اطلاع داد حضرت نیز راه مدینه را پیش گرفت.
چون به مدینه رسید “محمدبن مسلمه” را به نزد آنها فرستاد و فرمود به آنان بگو: حال که عهد خویش را شکستید; پس از شهر خارج شوید. ولی آنها با پشت گرمی “عبداللّه بن ابی” خارج نشدند و گفتند هرچه میخواهی انجام ده.
پیامبر (صلی الله علیه وآله) امیرالمؤمنین (علیه السلام) را روانه آنجا نمود و دستور داد که جلوتر برود، و خود نیز با عجله به دنبالش روانه شد. در بنی نضیر نماز خواندند و سپس آنها را به مدت پانزده شبانه روز محاصره فرمودند. حضرت دستور داد درختان خرمای آنها را از جا برکنند تا آنان به کلی ناامید شوند.
چون اوضاع را اینطور دیدند، اجازه خواستند که کوچ کنند، حضرت نیز به آنان اجازه داد، ولی به آنان فرمود: بیشتر از آنچه که شتران حمل میکنند، اجازه حمل اموال ندارند. یهودیان قبول نکردند ولی پس از چند روز راضی شدند. حضرت فرمود: چون اول قبول نکردید، هرچه دارید بگذارید و بروید. یهودیان هراسان شدند و دیدند که اگر قبول نکنند ممکن است جان سالم به در نبرند. آنها خانههای خود را خراب کردند تا به دست مسلمانان نرسد، ولی زمینهای کشاورزیشان باقی ماند و حضرت نیز مقداری از آن را به علی بن ابیطالب (علیه السلام) بخشید.{۱}
تقویم شیعه بیست و دوم ربیع الاول. تقویم شیعه بیست و دوم ربیع الاول. تقویم شیعه بیست و دوم ربیع الاول. تقویم شیعه بیست و دوم ربیع الاول. تقویم شیعه بیست و دوم ربیع الاول. تقویم شیعه بیست و دوم ربیع الاول. تقویم شیعه بیست و دوم ربیع الاول. تقویم شیعه بیست و دوم ربیع الاول