۱-قتل عمر بن خطاب (۲۳ هجری قمری)
۲-قتل عمر ابن سعد ابن ابی وقاص (۶۶ هجری قمری)
۳-هلاکت هشام بن عبدالملک (۱۲۵ هجری قمری)
۴-آغاز امامت حضرت ولی عصر {علیه السلام} (۲۶۰هجری قمری)
۵-آغاز ساختمان مسجد “گوهرشاد” در مشهد به دستور گوهرشاد خاتون (۸۴۱ هجری قمری)
—
۱-قتل عمر بن خطاب (۲۳ هجری قمری)
عمر بن خطاب بن نفیل بن عبدالعزی بن ریاح بن عبدالله بن قرط بن رزاح بن عدی بن کعب در سال سیزدهم عامالفیل در مکه به دنیا آمد.
کنیهاش ابوحفص بود.
درباره پدرش – خطّاب بن نفیل – و مادرش – حنتمه دختر هاشم بن مغیره (نه دختر هشام بن مغیره و خواهر ابوجهل){۱} گزارش چندانی در دست نیست.{۲}
در جاهلیت به کار چوپانی و شترچرانی اشتغال داشت. همچنین در جنگهای آن دوره، سفیر قریش بود.{۳}
در مورد خلق و خوی او در منابع اهل سنت مطالبی آمدهاست؛ برخی تازیانه وی را ترسناکتر از شمشیر حجاج بن یوسف توصیف کردهاند.{۴}
عمر از دختر ابوبکر خواستگاری کرد ولی او به علت روحیه خشن حاضر به ازدواج نشد و پادرمیانی عایشه نیز کاری از پیش نبرد. {۵}
او از «ام ابان بنت عتبه» نیز خواستگاری کرد که آن دختر هم نپذیرفت و گفت: در خانهاش را میبندد، خیرش به کسی نمیرسد، عبوس میآید و عبوس میرود. {۶}
عمر بن خطّاب قبل از اسلامآوردن، مسلمانان را آزار میداد{۷} و حتّی قصد داشت پیامبر(صلی الله علیه و آله) را به قتل برساند. امّا به توصیه خواهرش – که به تازگی مسلمان شده بود – پس از تلاوت آیاتی از سوره طه توسط خباب بن ارت، به اسلام گروید.{۸}
منابع آوردهاند که عمر پس از ۴۵ مرد و ۲۱ زن در سال ششم یا نهم بعثت، مسلمان شد.{۹}
او همراه عیاش بن ابی ربیعه به مدینه هجرت کرد و در آنجا به توصیه پیامبر (صلی الله علیه و آله)، با ابوبکر{۱۰} عقد اخوت بست.
پیامبر (صلی الله علیه و آله) در غزوه خیبر، پس از ابوبکر، عمر بن خطاب را برای غزوه خیبر فرستاد، اما او نیز مانند ابوبکر هیچ موفقیتی در فتح قلعه خیبر به دست نیاورد.
وی در بسیاری از جنگها حضور داشت؛ با این همه، حکایتی از دلاوریهای او در منابع نیامده است. در مواردی نیز، فرار او از معرکه جنگ و شکست در برابر دشمن گزارش شده است.{۱۱}
عمر در واقعه واقعه غدیر خم نیز حضور داشت و از اولین نفراتی است که ولایت حضرت علی (علیه السلام) را تبریک میگوید. در کتب اهل سنت آمده است که ابوبکر و عمر میگفتند: مبارک باد بر توای فرزند ابوطالب، مولای من و مولای هر مرد و زن مؤمن گردیدی.
در بعضی از این کتب آمده است که اولین نفری که به حضرت علی (علیه السلام) تبریک میگوید، عمر است.{۱۲}
پیامبر (صلی الله علیه و آله) چند روز پیش از وفات، فرمان داد که مسلمانان برای جنگ با روم آماده شوند و فردای آن روز اسامه را فراخواند و فرماندهی سپاه را به او سپرد{۱۳}، اما حرکت این سپاه، به رغم تأکید فراوان رسول خدا انجام نشد.
نخست به سبب اعتراض برخی از صحابه نسبت به جوانی اسامه، سپس به بهانه تهیه ساز و برگ سفر و سرانجام به سبب رسیدن خبر شدت یافتن بیماری پیامبر به اسامه و بازگشت او به مدینه.
ابوبکر، عمر و برخی دیگر با وجود دستورات صریح پیامبر، از اردوگاه جُرف به مدینه بازگشتند.{۱۴}
پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) در سال یازدهم هجرت، چهار روز پیش از ارتحال خویش، خطاب به جمعی از صحابه که به عیادت او آمده بودند، فرمود: کاغذ و دواتی بیاورید، تا چیزی بنویسم که گمراه نشوید، در پارهای از روایات تصریح شده است که پس از درخواست رسول خدا(صلی الله علیه و آله)، عمر به مخالفت برخاست و گفت: همانا درد بر پیامبر(صلی الله علیه و آله) چیره شده است و کتاب خدا نزد ماست و ما را کفایت میکند.{۱۵}
عمر بن خطاب نقشی اساسی در واقعه سقیفه و به خلافت رسیدن ابوبکر داشت.
وی همچنین پس از تجمع بنیهاشم در خانه حضرت علی(علیه السلام) و حضرت زهرا(سلام الله علیها)، مطابق نقل اهل سنت تهدید به آتش زدن خانه کرد{۱۶} و مطابق نقل شیعه، درب خانه را آتش زد. {۱۷}
همچنین اصلیترین همراه ابوبکر در امر خلافت بود که پس از وفات خلیفه و به تصریح در وصیتنامهاش، به عنوان خلیفه بعدی برگزیده شد.
ابن قتیبه مینویسد: پس از اینکه فاطمه (سلام الله علیها) از ابوبکر و عمر (به خاطر ماجرای فدک) خشمگین شد، آن دو نفر برای خشنود کردن وی به در خانه آمدند و اذن ورود خواستند، اما فاطمه بدانها اذن نداد.
از این رو آنها پیش امام علی (علیه السلام) رفتند و از او کمک خواستند و حضرت آنها را به خانه نزد فاطمه برد؛ اما فاطمه روی خود را به دیوار کرد و سلام آن دو را بیپاسخ گذاشت. ابوبکر سخنانی گفت و پس از آن فاطمه (سلام الله علیها) از آنها پرسید: آیا اگر حدیثی از پیامبر(صلی الله علیه و آله) را به شما بگویم آن را میدانید و بدان عمل میکنید؟ گفتند: بله. فاطمه فرمود: شما را به خدا سوگند میدهم آیا شنیدید که رسول خدا میگوید: خشنودی فاطمه خشنودی من است، و خشم فاطمه خشم من است، پس هرکس فاطمه دخترم را دوست بدارد مرا دوست داشته است، و هرکس فاطمه را خشنود کند مرا خشنود کرده است، و هرکس فاطمه را خشمگین کند مرا خشمگین کرده است؟ گفتند: بله این را از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) شنیدیم. فاطمه گفت: پس همانا من خدا و فرشتگانش را گواه میگیرم که شما دو نفر مرا خشمگین کردید و خشنودم نکردید، و اگر پیامبر(صلی الله علیه و آله) را ببینم از شما بدو شکایت میبرم. در اینجا ابوبکر سخنانی گفت ولی فاطمه سخنانش را خطاب بدو ادامه داد که: به خدا سوگند پس از هر نمازی که میخوانم تو را نفرین میکنم. {۱۸}
خشم و ناراحتی فاطمه از این نظر اهمیت دارد که نه تنها شیعه بلکه خود اهل سنت از پیامبر (صلی الله علیه و آله) روایت کردهاند که: فاطمه پاره تن من است و کسی که او را خشمگین کند مرا خشمگین کرده است. {۱۹} علاوه بر این، غاصبان فدک در اینجا با دردسر دیگری نیز مواجهند که آن نیز تکذیب مدعای فاطمه است. تکذیب این ادعا از این جهت برای تکذیبکنندگان مشکل ساز است که قرآن طبق نص آیه تطهیر، فاطمه را از هرگونه پلیدی مبرّا میداند.
عمر بن خطاب پس از ابوبکر و به وصیت او در سال سیزدهم هجرت به خلافت رسید. بنابر نقلی وی اولین نفری است که خود را امیرالمؤمنین نامید.{۲۰}
عمر، بدعتها و نوآوریهایی را نیز بر پایه نظرات شخصی خود به وجود آورد؛ از جمله:
• متعه حج را حرام کرد.{۲۱}
• متعه ازدواج را تحریم کرد که زمان رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و ابوبکر، حلال و رایج بود.{۲۲}
• نماز تراویح (که به جماعت خوانده میشود){۲۳}
• دستور داد تا در نماز تکتف کرده و دستهای خود را بر سینه نهند.
• مردم را بعد از نماز عصر، خواندن نماز مستحبّی، منع کرد و برخی را نیز به همین دلیل شلاق زد.{۲۴}
یکی از وقایع مهمّی که در دوره خلافت ابوبکر اتّفاق افتاد و از سوی عمر نیز با جدّیت تمام پیگیری شد، مسئله جلوگیری از نقل احادیث و سخنان رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بود. منابع آوردهاند که وی با این استدلال که استفاده از روایات یا نقل آنها ممکن است باعث کم و زیاد شدن حرفی از آنها و کنار گذاشتن کتاب خدا شود، هرگونه نوشتن یا گفتن حدیث را ممنوع کرد. همچنین دستور داد تا مردم، مجموعههای روایی خود را نزد خلیفه جمع کنند و سپس آنها را آتش زد.
عمر بن خطّاب، پس از ده سال و شش ماه خلافت، در ۶۰ یا ۶۳ سالگی به دست ابولؤلؤ مجروح شد و در اثر همین جراحت پس از سه روز از دنیا رفت. صهیب رومی بر او نماز گزارد و پس از اذن گرفتن از عایشه کنار قبر ابوبکر دفن شد.{۲۵}
عمر در روزهای پایانی عمر خود که مجروح افتاده بود، میگفت: «ای کاش من هیچ بودم، ای کاش مادرم مرا نزاییده بود، ای کاش به فراموشی سپرده شده بودم، ای کاش بافنده بودم و از دسترنج خود زندگی میکردم.»{۲۶}
طبق منابع شیعه او در آخر شب نهم ربیع الاول سال ۲۳ ه.ق {۲۷} و طبق منابع اهل سنت در روز چهارشنبه ۲۶ ذیحجه از دنیا رفته است.
۱) الاستیعاب، ج ۳، ص ۱۱۴۴
۲) نسب قریش، زبیری، ج ۱، ص ۱۱۵؛ تاریخ خلیفه بن خیاط، خلیفه بن خیاط، ص ۱۱۲؛ الاصابه، ا بن حجر، ج ۴، ص ۴۸۴
۳) الاستیعاب، ابن عبدالبرّ، ج ۳، ص ۱۱۴۵
۴) إبن أبی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج ۱، ص ۱۱۴
۵) تاریخ الطبری، ج ۲، ص ۵۶۴؛ اندلسی، العقد الفرید، ج ۶، ص ۹۸؛ کامل ابن اثیر، ج ۲، ص ۴۵۰
۶) أنساب الأشراف، ج ۳، ص ۲۶۰؛ تاریخ طبری، ج ۲، ص ۵۶۴؛ آبی، نثر الدر فی المحاضرات، ج ۴، ص ۴۳، البدایه والنهایه، ج ۷، ص ۱۳۹
۷) أنساب الأشراف، ج ۱۰، ص ۲۸۶
۸) الطبقاتالکبری، ج ۳، صص ۲۶۷-۲۶۸؛ سیره ا بن اسحاق، محمّد بن اسحاق، ج ۲، ص ۱۶۰؛ تاریخ الاسلام، ذهبی، ج ۱، ص ۱۸۱. انساب الاشراف، ج ۱۰، ص ۲۸۷ و ۲۸۸
۹) مروجالذّهب، مسعودی، ج ۱، ص ۲۹۹؛ الطبقات الکبری، ج ۳، ص ۲۶۹؛ تاریخ الامم و الملوک، ج ۳، ص ۲۷۰
۱۰) الطبقات الکبری، ج ۳، ص ۲۷۲
۱۱) تاریخ الامم و الملوک، ج ۲، ص ۱۶۹، ۱۹۹، ۳۰۰، ۳۰۸؛ الطبقات الکبری، ج ۳، ص ۲۷۲
۱۲) علامه امینی، الغدیر، ج ۱، ص ۳۵
۱۳) طبری، تاریخ، ج ۳، ص ۱۸۴؛ ابن هشام، ج ۴، ص ۲۵۳
۱۴) طبری، تاریخ، ج ۳، ص ۱۸۶؛ ابن ابی الحدید، ج ۱، ص ۱۵۹-۱۶۲
۱۵) صحیح بخاری، ج ۷، ص ۹؛ صحیح مسلم، ج ۵، ص ۷۶؛ مسند احمد حنبل، ج ۱، ص ۳۳۶؛ نسائی، ج ۳، ص ۴۳۳
۱۶) طبری، تاریخ، ج ۲، ص ۴۴۳
۱۷) الامامه و الخلافه مقاتل بن عطیه، ص ۱۶۰، با مقدمه دکتر حامد داود؛ مسعودی، اثبات الوصیہ، ص ۱۵۴ و ۱۵۵ ۔دار الاضواء بیروت
۱۸) ابن قتیبه، الامامه و السیاسه، ج ۱، ص ۳۱؛ کحّاله، اعلام النساء، ج ۴، ص ۱۲۳-۱۲۴
۱۹) صحیح البخاری، ج ۴، ص ۲۱۰
۲۰) الاستیعاب، ج ۳، ص ۱۱۵۱
۲۱) ابن اثیر جزری، جامع الاصول،۱/۱۱۵ از نسائی، السنن،۵/۱۵۳ حدیث صحیح آوردہ است۔نیز وی در جامع الاصول،۳/۱۱۶ از صحیح بخاری، صحیح مسلم و سنن نسائی با سند صحیح حدیث ذکر کردہ است.
۲۲) ابن اثیر جزری در جامع الاصول،۱۱/۴۵۱ از صحیح مسلم صحیح السند حدیث روایت کردہ است.
۲۳) ابن اثیر جزری، جامع الاصول،۶/۱۲۳ از موطا امام مالک و صحیح ابن اثیر جزری، جامع الاصول،۶/۱۲۳ از موطا امام مالک و صحیح بخاری، حدیث صحیح السند روایت نقل کردہ.
۲۴) ابن اثیر جزری، جامع الاصول،۶/۳۰ از صحیح مسلم ۔صحیح بخاری،۱/۱۲۲/۵۹۲
۲۵) الامامه و السیاسه، ج ۱، ص ۴۱ و ۴۲ و تاریخ الیعقوبی، ج ۲، صص ۱۵۹ و ۱۶۰؛ الاستیعاب، ج ۳، ص ۱۱۵۵ و ۱۱۵۶
۲۶) الزهد و الرقائق، ص ۷۹-۸۰ و ۱۴۵-۱۴۶؛ حیاه الصحابه، ج ۲، ص ۱۱۵، تاریخ المدینه المنوره، ج ۲، ص ۹۲۰ و…
۲۷) مدینه المعاجز: ج ۲، ص ۹۷
—
۲-قتل عمر ابن سعد ابن ابی وقاص (۶۶ هجری قمری)
عمر بن سعد بن ابی وقّاص معروف به عمر سعد و ابن سعد (کشته شده در ۶۵ یا ۶۶ یا ۶۷ ه.ق)، فرمانده سپاه عبیدالله بن زیاد در واقعه کربلا بود.
قرار بود راهی ری شود و حکومت آنجا را در دست گیرد ولی ابن زیاد، اعطای حکومت ری به او را مشروط به رویارویی با امام حسین(علیه السلام) کرد.
عمر بن سعد با لشکر چهار هزار نفری به کربلا رفت. او نخستین تیر جنگ را به سوی امام حسین (علیه السلام) و یارانش رها کرد و پس از شهادت امام حسین (علیه السلام) و یارانش دستور داد بر بدن آنان اسب بتازند.
ابن سعد به حکومت ری نرسید و در سال ۶۶ ه.ق به دست مختار ثقفی کشته شد.
ابن سعد به هنگام قیام سلیمان بن صُرَد خزاعی کوفی به خونخواهی از قاتلان امام حسین (علیه السلام) در سال ۶۵ ه.ق، از بیم کشته شدن به دست مردم شبها در دارالاماره میخوابید{۱} و آنگاه که مختار بن ابی عبید ثقفی در سال ۶۶ ه.ق به خونخواهی آن حضرت قیام کرد و بر کوفه مسلط شد همراه با محمد بن اشعث که او نیز از شرکت کنندگان اصلی جنگ کربلا بود، فرار کرد.{۲ }
اما به وقت شورش مردم کوفه بر ضد مختار، به کوفه بازگشت و با دیگر سران مخالف مختار، رهبری مردم را به دست گرفت، ولی با شکست کوفیان بار دیگر از کوفه گریخت و به سوی بصره رفت تا به مصعب بن زبیر پناهنده شود.
مختار یکی از فرماندهان خود را به نام ابوقلوص شبامی به تعقیب آنان فرستاد. وی ابن سعد را دستگیر کرده به نزد مختار آورد و ابن سعد و پسرش حفص بن عمر بن سعد که او نیز در مجلس حاضر بود به دستور مختار کشته شدند. مختار پس از آتش زدن بدن آنان سرهای آن دو را برای محمد بن حنفیه به مدینه فرستاد.{۳ }
در روایت تاریخی دیگر آمده است که ابتدا مختار، ابن سعد را به شفاعت عبدالله ابن جَعده بن هُبیره مخزومی امان داد،{۴} زیرا خواهر مختار یا به قولی دختر مختار همسر عمر بن سعد بود{۵}؛ اما پس از اعتراض محمد بن حنفیه به مختار، وی به یکی از فرماندهان سپاه خویش دستور داد تا ابن سعد را در خانهاش دستگیر کرده سر از تنش برگیرد.{۶ }
علامه مجلسی در زاد المعاد گفته است بنابر قولی، عمر بن سعد در نهم ربیع الاول به دست مختار بن ابوعبیده ثقفی کشته شد. {۷}
۱) طبری، ج ۵، ص ۵۸۷.
۲) دینوری، ص ۲۹۸.
۳) دینوری، ص ۳۰۰-۳۰۱؛ یعقوبی، ج ۲، ص ۲۵۹.
۴) خوارزمی، مقتلالحسین، ص ۲، ص ۲۲۰
۵) خوارزمی، ج ۲، ص ۲۲۰
۶) ابن عبدربه، ج ۴، ص ۴۰۴-۴۰۵.
۷) مجلسی، زاد المعاد، ص ۲۵۸
—
۳-هلاکت هشام بن عبدالملک (۱۲۵ هجری قمری)
هشام بن عبدالملک دهمین خلیفه اموی در شعبان سال ۱۰۵ ه.ق پس از مرگ برادرش یزید بن عبدالملک به منصب خلافت و حکومت نائل آمد. وی، حاکمی جاهطلب و تنگ نظر بود و برای ارضای هواهای نفسانی خویش بسیاری از شهرها، اقوام و ملتها را مورد تاخت و تاز سپاهیان جنایتکار خویش قرار داد و تعداد بی شماری از مسلمانان و غیرمسلمانان را با بهانههایی غیرمنطقی و غیراخلاقی از میان بُرد.
یعقوبی، مورخ اهل سنت درباره شخصیت اخلاقی و ویژگیهای رفتاری وی نوشت: هشام از افراد برجسته و از مردان نامور بنی امیه بود. او مردی بخیل، حسود، خشن، سختگیر، ستمگر، سنگدل، بی رحم و دراززبان بود. {۱}
هشام بن عبدالملک با اهل بیت(علیهمالسلام) و علویان آزادمرد، کینه و دشمنی دیرینهای داشت و اسباب سختی و آزار آنان را فراهم میکرد و دست حاکمان و عاملان خویش در حجاز و عراق را در اعمال فشار و سخت گیری آنان، باز میگذاشت.
امام پنجم شیعیان، حضرت امام باقر(علیهالسلام) از سوی این خلیفه نابکار، سختیها و فشارهای زیادی را تحمل نمود و سرانجام در سال ۱۱۴ه.ق به دسیسه و دستور هشام و به توسط ابراهیم بن ولید بن عبدالملک، عامل خلیفه در مدینه به شهادت رسید. {۲}
به خاطر طولانی بودن خلافت هشام، رویدادهای فراوانی در عصر وی به ثبت و ضبط رسید و در منابع تاریخی ذکر شد. از جمله بیماری طاعون در میان مسلمانان شایع شد و تعداد بی شماری از مردم و حیوانات آنان را از میان برد. {۳}
به هر روی هشام بن عبدالملک به روایت “یعقوبی” پس از نوزده سال و هفت ماه حکومت در روز چهارشنبه، نهم ربیع الاول در ۵۳ سالگی و به روایتی در ۶۱ سالگی به هلاکت رسید و پس از وی، برادرزادهاش ولید بن یزید به خلافت نائل آمد.
و مأموران ولید، بی درنگ خزانههای حکومتی و داراییهای دربار را تصاحب کرده و از هزینه کردن مخارج کفن و دفن هشام، جلوگیری نمودند. بدین جهت، بدن هشام بدون کفن ماند و کسی حاضر به کفن دادن وی نشد تا این که یکی از غلامان وی، کفنی تهیه کرد و بدنش را با آن پوشاند. سپس بدن وی را در رصافه شام در همان شهری که در آن به هلاکت رسید به خاک سپردند. {۴}
۱) تاریخ الیعقوبی، ج ۲، ص ۳۲۸٫
۲) منتهی الآمال، ج ۲، ص ۱۱۸؛ روز شمار تاریخ اسلام (ماه صفر)، ص ۶۴٫
۳) تاریخ الیعقوبی، ج ۲، ص ۳۲۸٫
۴) تاریخ الیعقوبی، ج ۲، ص ۳۲۸؛ الفتوح، ج ۸، ص ۱۲۹ و الکامل فی التاریخ، ج ۵، ص ۲۶۱٫
—
۴-آغاز امامت حضرت ولی عصر {علیه السلام} (۲۶۰هجری قمری)
آغاز امامت حضرت صاحب الامر (علیه السّلام) و غیبت صغرای آن حضرت پس از شهادت امام عسکری (علیه السّلام) است، که تنها فرزند آن حضرت بودند. {۱}
این روز عید شیعه و اولین روز امامت و خلافت آخرین خلیفه و حجّت بر حق و منجی عالم بشریّت حضرت بقیه ا للَّه الاعظم (علیه السّلام) در سال ۲۶۰ ه.ق است. {۲}
۱) ارشاد: ج ۲، ص ۳۳۶٫ کشف الغمه: ج ۲، ص ۴۰۲٫ مستجاد: ص ۲۲۶٫ اقبال: ص ۵۹۸٫ فیض العلام: ص ۲۰۷٫ زاد المعاد: ص ۳۳۴٫ کافی: ج ۲، ص ۵۶۱٫ مصباح کفعمی: ج ۲، ص ۵۹۶٫ بحار الانوار: ج ۹۵، ص ۳۵۵ – ۳۵۶، ج ۵۰، ص ۳۳۴
۲) فیض العلام: ص ۲۱۱
—
۵-آغاز ساختمان مسجد “گوهرشاد” در مشهد به دستور گوهرشاد خاتون (۸۴۱ هجری قمری)
مسجد گوهرشاد در صحن جنوبی مرقد مطهر حضرت امام رضا (علیه السلام) واقع شده است. بانی آن، گوهرشاد بیگُم، همسر سلطان شاهرخ میرزا و جانشین امیر تیمور گورکانی، یکی از زنان نیکوکار و نامدار بوده است.
این مسجد یکی از بناهای بسیار عالی است که کاشیهای مُعَرَّق و غیرمُعرّق آن، با چینیهای بسیار ممتاز برابری میکند.
این مسجد در ابتدا چهار در داشت و دارای چندین ایوان بود از جمله: ایوان مَقصوره با گنبدی بسیار عالی و دو گلدستهٔ بلند کاشی که ارتفاع آن ۲۷ متر و گنبدی با حدود ۵۰ متر ارتفاع.
همچنین ایوان دارُ السَّعاده که سمت مرقد مطهر واقع شده و نیز ایوان غربی، جزئی از ساختمان مسجد گوهرشاد مشهد میباشند.