تقویم شیعه یکم ذی القعده
۱- اخراج حضرت آدم “علیه السلام” از بهشت
۲- آغاز میقات موسی بن عمران “علیه السلام” در کوه طور
۳- جنگ بدر”صغرى” (۴ هجری قمری)
۴- ازدواج پیامبر”صلی الله علیه و آله” با “زینب بنت جَحش” (۵ هجری قمری)
۵- آغاز غزوه حدیبیه (۶ هجری قمری)
۶- بازگشت انقلابیون مصر به مدینه و محاصره عثمان (۳۵ هجری قمری)
۷- مرگ اشعث بن قیس (۴۰ هجری قمری)
۸- ولادت «حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها» (۱۷۳ هجری قمری)
۹- وفات جعفر بن محمد حسنی (۳۰۸ هجری قمری)
۱۰- درگذشت آیت الله « حسین نجفی اهری» (۱۳۸۶ هجری قمری)
—
۱- اخراج حضرت آدم “علیه السلام” از بهشت
بنا به روایتی از امام صادق (علیهالسلام) در نخستین روز ماه ذی القعده حضرت آدم (علیهالسلام) از بهشت رانده شد و به امر پروردگار متعال به زمین هبوط کرد و چون در آن استقرار یافت، از کردار خویش و تبعات منفی آن بسیار ناراحت و اندوهگین شد و به مدت چهل شبانه روز در بالای تپه “صفا” در کنار خانه خدا به سجده رفت و از فراق بهشت و دور شدن از جوار رحمت الهی، بسیار گریست.
تا این که جبرئیل امین بر وی نازل شد و توبه کردن را به وی آموخت و او را به غسل و طهارت و احرام و تلبیه و سایر أعمال حج آموزش داد و آدم (علیهالسلام) از روز نهم ذی الحجه به أعمال حج پرداخت.{۱}
۱) بحارالانوار علامه مجلسی، ج ۱۱، ص ۱۷۸؛ ج ۹۸، ص ۱۸۹ و ج ۹۹، ص ۳۵٫
—
۲- آغاز میقات موسی بن عمران “علیه السلام” در کوه طور
حضرت موسی (علیهالسلام) پس از رهاندن بنیاسرائیل از استبداد فرعون مصر و تشکیل نظام توحیدی، جهت عبادت و دریافت کتاب مقدس تورات به کوه طور رفت.
خداوند سبحان وی را وعده داد که او به کوه طور رود و در آن جا چهل روز اقامت گزیند و به راز و نیاز با پروردگارش بپردازد و در همان جا، موفق به دریافت “الواح آسمانی” و یا کتاب مقدس تورات گردد.
حضرت موسی (علیهالسلام) شادمان شد و برادرش هارون را جانشین خویش نمود و خود به سوی طور رهسپار شد و از اول ذی القعده تا دهم ذی الحجه به مدت چهل شب و روز در آن جا به عبادت پرداخت.{۱}
با این که حضرت موسی (علیهالسلام) به هنگام رفتن به کوه طور به برادرش هارون (علیهالسلام) سفارشهای لازم را نمود و او را به صلاح و سداد و اصلاح امت و مبارزه با فساد و فتنه فراخواند ولی پس از بازگشت وی به میان مردم، مشاهده کرد که تعداد زیادی از آنان به جای پرستش خدای یگانه، گوساله زرّین سامری را میپرستند و مجدداً به شرک و کفر روی آوردند.
۱) مجمع البیان (فضل بن حسن طبرسی)، ج ۲-۱، ص ۲۳۰ و ج ۴-۳، ص ۷۲۸٫
—
۳- جنگ بدر”صغرى” (۴ هجری قمری)
در سال چهارم هجرى قمرى براى رسول اکرم(صلى الله علیه وآله) خبر آوردند که «کرز» از مکه به اتفاق جمعى از قریش خارج شده و به سه منزلى مدینه رسیده اند و شتران آن حضرت و چهارپایان مردم را از مراتع مدینه به مکه برده اند.
رسول خدا(صلى الله علیه وآله) پرچم جنگ را به على(علیه السلام)داده و با عده اى از مهاجر به منزل سفوان که از نواحى بدر است حرکت نمودند.
در راه بر سر چاهى رسیده و سه روز در آنجا ماندند و از حال مشرکین تفحص کردند ولى خبرى نیافتند، پس به ناچار به مدینه بازگشتند و جنگى اتفاق نیفتاد.}۱}
۱) حوادث الایام، صفحه ۲۴۸٫
—
۴- ازدواج پیامبر”صلی الله علیه و آله” با “زینب بنت جَحش” (۵ هجری قمری)
زینب بنت جَحش بن رئاب، که مادرش امیمه دختر عبدالمطلب (علیه السلام) بود، پیش از ازدواج با رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلّم)، بنا به درخواست آن حضرت، با پسرخوانده اش زید بن حارثه ازدواج کرد و از او فرزندی به دنیا آورد، که نامش را اسامه گذاشتند.
وی، در حدود یک سال و یا مقداری بیشتر در خانه زید بود، ولی پس از آن، میانشان اختلاف افتاد و تصمیم به جدایی گرفتند.
بدین جهت، زید بن حارثه به نزد رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلّم) رفت و از همسر خود در نزد آن حضرت، شکوه و گلایه کرد و از آن حضرت، اجازه خواست که همسرش را طلاق دهد. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) وی را به خویشتن داری و تفاهم اخلاقی با همسرش دعوت نمود و به وی فرمود: إتّق الله و امسک علیک زوجک.{۱}
گفتنی است که زید بن حارثه، برده ای بود، که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) در مکه معظمه وی را خریداری کرد و سپس در راه خدا آزاد نمود و آن گاه، وی را پسرخوانده خود کرد و در خانه خود نگه داشت. زید به مقدار ده سال از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) کوچکتر بود.
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) پس از مهاجرت به مدینه منوره، دختر عمه خود، زینب بنت جحش را به عقدش درآورد.
پیش از اسلام، رسم جاهلیت بر این بود، که ازدواج با همسر پسرخوانده، همانند همسر پسر واقعی، بر انسان حرام بود و این رسم، پس از ظهور اسلام نیز تداوم داشت.
در ماجرای اختلاف زید و همسرش زینب، این رسم جاهلیت، به امر پروردگار سبحان باطل و ازدواج با همسر پسرخوانده، مباح اعلام گردید.
به هر روی، علی رغم تلاش پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) و برخی از صحابه در ایجاد تفاهم میان زید و زینب، کارشان به جدایی و طلاق انجامید.
زینب، ایام عده طلاق را سپری کرد و پس از آن به وی بشارت داده شد، که خداوند سبحان، وی را به عقد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) درآورده است. در آن زمان، سی و پنج سال از عمرش گذشته بود و بنا به نقل علامه مجلسی، ازدواجشان مصادف بود با اوّل ذی قعده سال پنجم قمری در مدینه منوره.{۲}
زینب، از این ازدواج بسیار شادمان شد و به خانه آن حضرت (صلی الله علیه و آله و سلّم)، نقل مکان کرد.{۳}
وی، در میان همسران پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) افتخار می کرد که او را خدا به ازدواج پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) درآورد و به آنان می گفت: شما را خانواده تان به عقد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) درآورده، ولی مرا خداوند متعال از بالای هفت آسمان به نکاح آن حضرت، مفتخر نموده است.{۴}
زینب به هنگام رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) در ۲۸ صفر سال ۱۱ ه.ق، زنده بود، ولی بنا به گفته مورخان، وی نخستین همسر آن حضرت بود، که پس از رحلتش، در سال ۲۰ ه.ق وفات کرد و به درخواست اسماء بنت عمیس، برای نخستین بار در میان مسلمانان، برای وی تابوتی ترتیب داده و بدنش را در تابوت گذاشتند و در قبرستان بقیع دفن نمودند.{۵}
زینب، بانویی شریف، متعهد و پارسا بود و از جهت حسن جمال، سرآمد همسران پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) به شمار می آمد و بسیار کار می کرد و از دست رنج خود، انفاق و تصدق می نمود و آن چه از خلفای وقت [ابوبکر و عمر] به عنوان سهم همسر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلّم) دریافت می کرد، هزینه مستمندان و بیچارگان می نمود.{۶}
عایشه دختر ابی بکر، با این که طبق معمول، با زینب بنت حجش رقابت زنانگی داشت، با این حال درباره شخصیت این بانوی بزرگ، گفت: من هیچ گاه، زنی در دین داری، پارسایی و پرهیزکاری، راستگویی، پیشگام در صله رحم و امانت داری و تصدق و انفاق در راه خدا، بهتر از زینب ندیدم.{۷}
شایان ذکر است، که پس از رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم)، از میان همسران آن حضرت، تنها زینب و سوده بنت زمعه، به احترام آن حضرت، از مدینه خارج نشده و حتی به مکه معظمه نرفتند.{۸}
آیه های ۳۷ و ۳۸ سوره احزاب درباره ازدواج زینب با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) نازل شد.
۱) البدایه و النهایه [ابن کثیر]، ج۴، ص ۱۶۶
۲) بحارالأنوار [علامه مجلسی]، ج۱۱، ص ۱۷۸، و ج۹۸، ص ۱۸۹ و ج ۹۹، ص ۳۵
۳) همان، و تاریخ الطبری، ج۲، ص ۲۳۱؛ المنتخب من ذیل المذیل [طبری]، ص ۵
۴) بحارالانوار، ج۱۱، ص ۱۷۸
۵) همان، ج۴، ص ۱۶۹ و ج۷، ص ۱۱۸
۶) همان، ج۷، ص ۱۱۹
۷) همان.
۸) همان.
—
۵- آغاز غزوه حدیبیه (۶ هجری قمری)
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلّم) پس از هجرت به مدینه منوره و تشکیل نظام اسلامی، چهار بار برای انجام عمره و زیارت خانه خدا، عازم مکه معظمه شد.
در مرتبه اول پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلّم) در رویای صادق خویش دیده بود که وارد بیت الله، در مکه معظمه شده و سر خود را تراشیده و کلید در کعبه را گرفته و در عرفه، وقوف نموده است.
پس از آن رویای صادق و شیرین، در حالی که مکه معظمه در استیلای قریش و کانون دشمنان اسلام بود، آن حضرت، تصمیم به عمره مفرده گرفت و به اصحاب خود و سایر مسلمانان اعلام نمود که بدون همراه داشتن ساز و برگ جنگی، آماده حرکت به سوی مکه معظمه، جهت انجام عمره باشند.
آن حضرت، هفتاد شتر جهت قربانی تهیه کرد و در پیشاپیش کاروان به حرکت درآورد و چوپانی آن ها را بر عهده ناجیه بن جندب اسلمی گذاشت.
آن حضرت، جهت احتیاط، مقداری اسلحه در محموله های شتران، جاسازی کرد، که اگر قریش بخواهند از بی سلاح بودن مسلمانان، سواستفاده کرده و ناجوانمردانه بر آنان هجوم آورند، مسلمانان بتوانند از خود دفاع کنند.
به هر روی، آن حضرت در نخستین روز ذی قعده سال ششم ه.ق از مدینه منوره خارج گردید و تعداد ۶۰۰، یا ۱۴۰۰ و یا ۱۵۲۵ تن از مسمانان نیز با وی حرکت نمودند، که چهار تن از بانوان نیز در میان آنان دیده می شدند، که یکی از آنان امّ سلمه(رض) همسر مکرمه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلّم) بود. عبدالله بن مکتوم و به قولی نمیله عبدالله لیثی، جانشین آن حضرت در مدینه شد.
آن حضرت جهت آشکار کردن قصد خویش مبنی بر این که این سفر، سفر زیارتی و تنها برای انجام عمره است، نه برای جنگ و جدال با دشمنان، از مدینه منوره، محرم شد و لباس احرام پوشید و تمام مسلمانان همراه وی نیز محرم شدند.
آنان پس از خروج از مدینه، تا یک منزلی مکه، در مکانی به نام “حدیبیه” پیش رفته و سپس در آن جا توقف کردند. فاصله آنان با مکه معظمه، تنها نُه مایل بود.
اهالی قریش که از آمدن رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلّم) و یارانش به سوی مکه معظمه، به تکاپو و تشویش افتاده بودند، جملگی به همراه زنان و فرزندانشان از مکه بیرون آمده و در “ذی طوی” تجمع نمودند و افراد جنگجو و مبارز خود را به پیش فرستادند.
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) که بار دیگر با جهالت و عصبیت قریش روبرو گردیده بود، عثمان بن عفان را به نزد آنان فرستاد، تا آن ها را از قصد خود مبنی بر زیارت خانه خدا و انجام مفرده آگاه گرداند.
قریش، عثمان را مورد احترام قرار داده و وی را وارد مکه نمودند.
عثمان، در آن جا با فامیلان مشرک خود از بنی امیه دیدار و گفت و گو کرد، ولی در میان مسلمانان شایع شد که عثمان دستگیر و یا به قتل رسید و این خبر، موجب نگرانی مسلمانان گردید. امّا عثمان بن عفان در کمال سلامت برگشت و مشاهدات و شنیده های خویش را به اطلاع پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) رسانید.
پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلّم)، مسلمانان را در زیر درختی فراخواند و پس از قرائت خطبه ای، از آنان خواست که بار دیگر تا پای جان، با آن حضرت بیعت کنند.
مسلمانان، به صف ایستاده و با آن حضرت بیعت کردند، که در تاریخ اسلام، به بیعت رضوان و یا بیعت شجره، مشهور گردید.
جاسوسان و دیده بانان قریش، ایستادگی مسلمانان و پیمان وفاداری آنان با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) را به سران قریش گزارش کردند و همین امر، موجب تزلزل روحی آنان گردید.
سرانجام، با آمدن چند تن از سران مکه به نزد آن حضرت و گفت و گو با وی، حاضر به انعقاد صلح شدند و سهیل بن عمرو، حُویطب بن عبدالعزّی و مکرز بن حفص را جهت گفت و گو و امضای پیمان صلح به نزد آن حضرت فرستادند.
پیمان صلح میان طرفین نوشته شد و درباره مواد پیمان، سهیل بن عمرو با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) گفت و گو کرد و سرانجام صلحنامه نوشته شد.
هنگامی که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) به یکی از یارانش فرمود که صلحنامه را کتابت کند، سهیل بن عمرو اعتراض کرد و گفت: ای محمد! صلحنامه را غیر از این دو نفر، کسی نباید بنویسد: یا پسر عمویت علی بن ابی طالب (علیه السلام)، یا عثمان بن عفان.
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم)، پذیرفت و دستور داد امام علی بن ابی طالب (علیه السلام) صلحنامه را کتابت نماید.
مضمون صلحنامه چنین بود: به مدت ده سال میان طرفین، حالت متارکه جنگ برقرار باشد و هیچ طرفی به طرف دیگر هجوم نیاورد؛ مردم [اعم از مسلمانان و مشرکان] در امنیت کامل باشند، هر کسی می خواهد با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) و مسلمانان هم پیمان شود و یا در زمره آنان قرار گیرد آزاد است و هر کسی با قریش هم پیمان شود و یا در زمره آنان قرار گیرد آزاد است؛ اگر فردی از اهالی قریش بدون اذن بزرگان خود بر محمد (صلی الله علیه و آله و سلّم) وارد شود، وی در بازگرداندنش به قریش، ولایت دارد ولی اگر کسی از مسلمانان، به قریش بپیوندد، قریش او را برنمی گرداند.
هم چنین محمد (صلی الله علیه و آله و سلّم)، به همراه اصحابش در سال جاری، وارد مکه نمی گردند و به سوی دیار خویش برگشته و در سال آینده می توانند برای انجام عمره به مکه بیایند، به شرط آنکه سه روز بیشتر نمانند و به همراه خود، سلاح جنگی حمل ننمایند، مگر سلاح معمول همراه مسافر.
پس از نوشتن پیمان نامه، چند تن از اصحاب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) و سه تن از سران قریش آن را امضاء کردند و آن را در دو نسخه قرار داده و یکی را به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) و دیگری را به سهیل دادند.
آن گاه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) به یارانش فرمان داد که در همان جا قربانی کنند و سرهای خود را بتراشند.
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) و سایر مسلمانان در همان جا، شترها را قربانی کرده و سرهای خود را تراشیدند و سپس به سوی مدینه بازگشتند.
حضورشان در حدیبیه، ده روز و به قولی بیست روز ادامه یافت.
گفتنی است، سوره مبارکه فتح (سوره ۴۸) در بازگشت از غزوه حدیبیه بر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلّم) نازل گردید و آن حضرت (صلی الله علیه و آله و سلّم) درباره نزول آن، فرمود:”سوره ای بر من نازل گردید، که برای من از هر چیزی که خورشید بر آن بتابد، دوست داشتنی تر و با ارزش تر است.”{۱}
۱) المغازی، ج۱، ص ۵۷۱؛ التنبیه و الاشراف، ص ۲۲۱؛ البدایه و النهایه، ج۴، ص ۱۸۸٫
—
۶- بازگشت انقلابیون مصر به مدینه و محاصره عثمان (۳۵ هجری قمری)
پس از قیام سراسری مسلمانان شهرهای مختلف اسلامی بر علیه عثمان بن عفان و حرکت اعتراض آمیز آنان به سوی مدینه منوره جهت خلع وی از خلافت، حضرت علی (علیهالسلام) بنا به درخواست طرفین، پا در میانی کرد و کارشان را با تعهدی که از طرفین گرفت، پایان داد.
آن حضرت از عثمان پیمان گرفت که عاملان ستمکار و غیرمقبول مردم را از کار برکنار کرده و به جای آنان، افراد شایسته و عادلی بگمارد و بذل و بخشش هایی که به اعوان و انصار خویش کرده است به بیت المال بازگرداند و از کردار خویش در جمع مردم توبه کند و راه صالحان را در پیش گیرد.
عثمان بن عفان همه آنان را پذیرفت و در مسجد النبی (صلی الله علیه و آله) در جمع مردم سخن گفت و از کردار ناپسند خویش توبه کرد و بر فراز منبر گریست.
از آن سو امیرالمومنین (علیهالسلام) از معترضان و انقلابیون تعهد گرفت که به شهرهای خویش برگشته و عثمان بن عفان را به عنوان خلیفه مسلمین به رسمیت شناسند و نظم جامعه را حفظ و در میان مردم آرامش برقرار سازند. اما همین که انقلابیون شهرها به سوی دیار خویش حرکت کردند، در اندک مدتی از میان راه دوباره به سوی مدینه منوره بازگشتند.
زیرا انقلابیون مصر در میان راه، پیکی را یافتند که از مدینه به سوی مصر در حرکت بود. پس از تفتیش وی نامه ای از عثمان بن عفان برای عبدالله بن ابی سرح حاکم مصر را در میان وسائلش یافتند که در آن عثمان به عامل خویش دستور داده بود که به محض بازگشت انقلابیون مصر تعداد نه نفر از آنان را اعدام و تعدادی را تازیانه زده و تعدادی دیگر را به زندانهای طولانی مدت گرفتار سازد.
افشای این نامه خشم مصریان مبارز را برانگیخت و از همان جا تغییر مسیر داده و به سوی مدینه بازگشتند و در اول ذی القعده سال ۳۵ ه.ق وارد اردوگاه “ذی خشب” در سه منزلی مدینه شدند و از آن جا به نزد حضرت علی (علیهالسلام) رسیده و این راز بزرگ را آشکار کردند.
حضرت علی (علیهالسلام) به نزد عثمان رفت و او را به خاطر نوشتن این نامه سرزنش کرد ولی عثمان اظهار بی اطلاعی کرد و سوگند خورد که از نوشتن و فرستادن آن نامه هیچ گونه اطلاعی نداشته است. از قرار معلوم این نامه را دامادش مروان بن حکم نوشت و مهر خلیفه را بر آن زد و آن را پنهانی برای حاکم مصر ارسال نمود.
به هر روی نقض مکرر تعهدات از سوی عثمان بن عفان و ماجراجویی و آتش افروزی های اطرافیان وی به ویژه داماد و پسرعمویش مروان بن حکم عصبانیت و خشم مسلمانان مبارز را دو چندان کرد. سرانجام این ماجرای خطیر با محاصره چهل روزه خانه عثمان و کشته شدن وی به دست مهاجمان ناشناس به پایان رسید.{۱}
۱) تاریخ ابن خلدون ترجمه عبدالمحمد آیتی، ج ۱، ص ۵۶۴؛ تاریخ المدینه عمر بن شبّه نمیری، ج ۴، ص ۱۲۰۵٫
—
۷- مرگ اشعث بن قیس (۴۰ هجری قمری)
در شب اول ذى القعده سال ۴۰ ه.ق اشعث بن قیس کندى به درک واصل شد.
امام صادق (علیه السلام ) مى فرمایند: “اشعث بن قیس در قتل امیر المؤ منین )علیه السلام) شریک بود، و دخترش جعده امام مجتبى (علیه السلام) را مسموم کرد، و محمد پسرش در قتل امام حسین (علیه السلام) شریک بود.{۱}
اشعث در سال دهم هجرت با جمعى از قبیله خود اسلام آورد، و بعد از پیامبر (صلى الله علیه و آله ) مرتد شد. ابوبکر او را دستگیر کرد و خواهر کورش را به شرط همسرى به او داد. از این زن جعده و محمد به دنیا آمدند. که جعده قاتل امام حسن (علیه السلام ) و محمد جزء لشکر عمر سعد در کربلا شد، و در دستگیرى جناب مسلم بن عقیل (علیه السلام ) نیز نقش بسزایى داشت.{۲}
محمد بن اشعث در روز عاشورا به سبب جسارتى که حضرت امام حسین (علیه السلام ( کرد هنگامى که براى قضاى حاجت به کنارى رفته بود، عقرب او را نیش زد و در حالى که عورتش پیدا بود به آتش جهنم وارد شد .{۳}
۱) کافی ج۸ ص۱۶۷، بحارالانوار ج۴۲ ص۲۲۸٫
۲) ریاحین الشریعه ج۳ ص۵۹، مستدرکات علم رجال احدیث ج۱ ص۶۸۸٫
۳) امالی صدوق ص۲۲۱، العوالم ص۱۶۶٫
—
۸- ولادت «حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها» (۱۷۳ هجری قمری)
در این روز در سال ۱۷۳ ه.ق دختر گرامى موسى بن جعفر (علیه السلام )، حضرت فاطمه معصومه (علیها السلام ) به دنیا آمده است.{۱}
پدر بزگوار آن حضرت امام موسى بن جعفر (علیه السلام )، و مادر مکرمه آن حضرت جناب نجمه (علیها السلام ) مادر امام رضا (علیه السلام ) است .
نام مبارکش فاطمه ، لقب آن حضرت معصومه و در خانواده امام هفتم (علیه السلام) حضرت معصومه (علیها السلام) را (فاطمه کبرى) مى خواندند.{۲}
شیخ صدوق از سعد بن سعد روایت کرده است که از امام رضا (علیه السلام) درباره فاطمه دختر موسی بن جعفر سوال نمودم . امام رضا (علیه السلام) فرمودند: هر کس او را زیارت کند بهشت برای اوست.{۳}
در روایت دیگر امام رضا (علیه السلام) می فرمایند: هر کس معصومه را در قم زیارت کند مانند کسی است که من را زیارت کرده است.{۴}
در روایت دیگری فرمودند: هر کس او را در حالی که شناخت به حقش دارد زیرات کند بهشت بر او واجب می شود.{۵}
در روایت دیگر امام جواد (علیه السلام) می فرمایند: هر کس عمه ام را در قم زیارت کند بهشت برای اوست.{۶}
۱) تاریخ قم ص۳۴، مستدرک سفینه البحار ج۸ ص۲۶۱، وقائع الشهور ص۲۱۲ و…
۲) حیاه الست ص۱۱، بحارالانوار ج۴۸ ص۲۸۸
۳) عیون اخبار الرضا ج۱ ص۲۹۹٫
۴) ناسخ التواریخ ج۳ ص۶۸٫
۵) بحارالانوار ج۴۸ ص۳۱۷٫
۶) کامل الزیارات ص۵۳۶٫
—
۹- وفات جعفر بن محمد حسنی (۳۰۸ هجری قمری)
ابوعبدالله، جعفر بن محمد بن جعفر بن حسن بن جعفر بن حسن مثنی بن امام حسن مجتبی (علیه السلام)، در سامرا دیده به جهان گشود.
وی از راویان حدیث و از شیعیان موثق و از سرشناسان علوی نژاد در عصر غیبت صغری بود و دارای تألیفاتی چون کتاب “التاریخ العلوی” و کتاب “الصخره و البئر” می باشد.
سرانجام در نود و چند سالگی، در روز چهارشنبه، اول ذی قعده سال ۳۰۸ قمری بدرود حیات گفت.{۱}
۱) رجال نجاشی، ج۱، ص ۳۱۲٫
—
۱۰- درگذشت آیت الله « حسین نجفی اهری» (۱۳۸۶ هجری قمری)
شیخ حسین نجفی اهری در سال ۱۲۸۲ ه.ق در شهرستان اهر به دنیا آمد و پس از فراگیری قرآن و مقدمات علوم حوزوی، راهی تبریز شد.
وی پس از اقامت نه ساله در تبریز، رهسپار نجف اشرف گردید و مدت ۳۵ سال، از محضر سید محمدکاظم یزدی و دیگر علماء آن دیار به کسب علم مشغول بود.
ایشان در جریان نهضت اسلامی ایران و پس از دستگیری امام خمینی(ره) پس از وقایع ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ه.ش، به همراه دیگر علمای تهران و شهرستان ها راهی شهر ری گردید و خواهان آزادی ایشان شد.
از این فقیه بزرگوار کتب متعددی بر جای مانده که: شرح رسائل، شرح مکاسب، شجره طوبی و کتابی در ردّ بهائی گری از آن جمله اند.
همچنین ایشان در سال های اقامت در نجف اشرف کتاب حدیقَهُ الاحباب را به نگارش درآورد که مورد تایید مرجع تقلید وقت، آیت اللَّه سید ابوالحسن اصفهانی قرار گرفت.
آیت اللَّه نجفی اهری سرانجام در اول ذیقعده ۱۳۸۶ ه.ق بدرود حیات گفت و پس از انتقال پیکرش به قم، در این شهر به خاک سپرده شد.