تقیه

به جرأت می توان گفت: آنچه قرآن و کتاب های آسمانی پیشین بر آن تأکید ورزیده و پیامبران بزرگ الهی، هستی و حیات خود را فدای آن کرده اند، تأسیس امتی متشکل، به هم پیوسته،خود اگاه و خرد ورز بر محور ولایت الهی و تشکیل جامعه ای منسجم و همگرا با احساس شدید همگامی و هماهنگی و انگیزش حس تنفر و انزجار و تبری از پراکندگی و رفتارهای نابهنجار و اختلاف افکن و تفرقه انداز بوده است. شرایع الهی و مقررات و قوانین دینی در جهت تحکیم این تشکل الهی و پرهیز از پیوندهای بی اساس شیطانی رقم خورده و تمامی اصول و فروع دین اسلام، مسلمانان را به تولی و همبستگی دینی و تبری از تفرقه و تشتت و طرد و نفی عوامل اختلاف و ناهماهنگی دعوت می کند؛ قال رسول اللهم صلی الله علیه و آله «…أوتق عری الإیمان الحب فی الله و توالی أولیاء الله والتبری من أعداء الله».(1) و به تعبیر علامه ی طباطبایی«تمام بدبختی های امروز جامعه اسلامی ناشی از تخطی و رویگردانی از ولایت و همبستگی دینی و دلبستگی به کفار و اهل کتاب است.»(2) آیات ۵۱ تا۶۰ سوره ی مائده، نمونه ای از دعوت قرآن کریم برای ایجاد وحدت و انسجام و همبستگی دینی در برابر تفرقه افکنی های یهود است. ائمه معصومین علیهم السلام که به شهادت تاریخ بیش از هرکس و هرچیز محور تشکل و همبستگی بوده اند و به آن دعوت کرده اند،پس از حوادث پیش آمده ی بعد از رحلت پیامبر خدا و فراهم شدن زمینه ی تفرقه و از هم گسیختگی، با بهره گیری از راهبرد «تقیه» و غنیمت شمردن فرصت ها، جامعه ی اسلامی را در صیانت از اصل دین و حفظ همبستگی مبتنی بر عقل مصلحت اندیش جهت دادند وهدایت کرده اند. امیرمومنان، علی علیه السلام به دنبال حوادث بسیاری که در سال های پس از رحلت پیامبر رخ داد، در توجیه موضع گیری های خود فرمود: «و الله لاسلمن أمور المسلمین و لم یکن فیها جوز إلا علی خاصه، التماسا لاجر ذلک و فضله و زهدا فیما تنافستموه من زخرفه و زبرجه.» (3) اسلام و رهبری آن، افزون بر هدایت مردم و آموزش علمی و عملی متن خالص دین و مفاهیم ناب و اصیل آن، به هنگام رویارویی با اغراض فردی و تمامت خواه برخی افراد آلوده به دنیا، دیگر دیندارانرا به حفظ و حراست از استعدادها و امکانات و ندارا و تسالم و تعالم و بردباری دعوت می کند تا با جلوگیری از آثار زیانبار و ویرانگرتفرقه و اختلاف، اصل دین و اصول اهم و حیاتی آن را صیانت و محافظت نماید و این یک سیاست اثباتی و ایجابی است. حضرت امیر علیه السلام در فرازی می گوید: «لنا حق فإن اعطیناه، و الا رکبنا أعجاز الابل و إن طال السری».(4) در این سیاست به جای ستیز و یا گریز و پرهیز و واگذاری همه چیز، حضور خود را- گرچه در حاشیه و ردیف وابسته- حفظ می کند و میدان را یکسره وا نمی گذارد و تقیه جز این نیست. متاسفانه ساده سازی مفاهیم اعتقادی و تحلیلی و تفسیر و ترجمه ی آن ها به زبان ها و تعابیر مشابه و معادل و یا تکیه بر معنای مستعار و کنایی و التزامی، گرچه برای تقریب به اذهان و درک همگان و تعامل با این و آن، یک ضرورت است،اما این خلط بین مقام تحقیق و تدریس و مباحثات علمی با مجلس خطابه و منبر وعظ و تفهیم عوام و جایگزینی تدریجی ترجمه به جای متن، شبهه ساز و غلط انداز و گاه فاجعه آفرین می گردد. باید اعتراف کرد که چنین طوفان زیان باری برخی از مفاهیم دینی را فرا گرفته و اصالت و حقیقت آن ها را دگرگون ساخته است. آنچه در این نوشته امده، یکی از همان مفاهیم است که تلاش گردیده نکاتی چند درباره ی آن، از منظری متفاوت، طرح شود. این قلم تنها به زمینه ها ی بحث پرداخته و اگر به حدیث و آیه ای استشهاد نموده برای گشودن فضای مسئله و اشاره به قرائن قابل توجه بوده و در مقام طرح فنی مباحث نبوده است و امیدوار است توانسته باشد انگیزه ای برای دانشوران و محققان در طرح دقیق و تحلیلی و مستند و فنی این مبانی و بسیاری دیگر نظیر این ها را در موضوع تقیه ایجاد نموده باشد. مطالب این نوشته در دو بخش تنظیم گردیده است: بخش نخست مفهوم شناسی و بخش دوم گسره ی مفهوم تقیه است. بخش نخست: مفهوم شناسی تقیه تقیه در لغت ابن منظور می نویسد: «و قاه الله وقیا و وقایه؛ صانه… وقیت الشیء أقیه: اذا صنته و سترته عن الاذی… و وقاه الله وقایه أی حفظه». و از ابن الاعرابی نقل کرده است که: «التقاه و التقیه و التقوی و الاتقاء کله واحد».(5) ابن اثیر نیز جمله: «وقیت الشی اقیه إذا…» را آورده است.(۶) و راغب اصفهانی می گوید: «الوقایه؛ حفظ الشیء مما یوذیه و یضره».(7) و فیومی می گوید: «وقاه الله السوء یقیه وقایه بالکسر؛ حفظ … والتقیه و التقوی اسم منه» (8). در میان اهل لغت ابن فارس معنایی نسبتا متفاوت آورده، می گوید: «وقی؛ کلمه واحده تدل علی دفع شیء عن شیء بغیره… قال النبی صلی الله علیه و آله: اتقوا النار و لو بشق تمره». (9) و شاید با تاثیر از همین معنا امین الاسلام طبرسی می نویسد: «و أصل الاتقاء الحجز بین الشیئین یقال: اتقاه بالترس، أی جعله حاجزا بینه و بین ما یقصده» (10). و بالاخره سیدعلیخان مدنی در شرح صحیفه معنای ویژه ای نقل کرده می گوید: «الوقایه و هی فرط الصیانه» (11). آنچه از نوشته های اهل لغت می توان دریافت، این است که: اولا: تقیه و تقوا دو تعبیر از یک مفهوم اند. در آیه ی ۲۸سوره ی آل عمران می فرماید: «…إلا أن تتقوا منهم تقاه» و در آیه ۱۰۲ از همین سوره می فرماید: «یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله حق تقاته». و بیشتر مفسران تقاه را در آیه ی پیشین«تقیه» و در آیه ی اخیر«تقوا» معنی کرده اند. در این حدیث نیز حضرت امیرالمومنین علیه السلام در ضمن خطبه ی ۸۳ در دو مورد این کلمه را به کار برده و از آن مفهوم تقوا را منظور کرده است: «فاتقوا الله تقیه من سمع فخشع و اقترف فاعترف… فاتقوا الله عبادالله تقیه ذی لب شغل التفکر قلبه» و در حکمت ها نیز آمده است: «اتقواالله تقیه من شمر تجریدا و جد تشمیرا و…» (12). ثانیا: ترجمه ی دقیق این دو کلمه صیانت، نگهداری و محافظت است و ترجمه ی آن به پرهیز و ترس و پنهان کاری و ترجمه به لوازم معناست. حضرت امام می نویسد: «تقوا از وقایه به معنای نگاهداری است و درعرف و لسان اخبار عبارت است از: حفظ نفس از مخالفت اوامر و نواهی حق و متابعت رضای او و کثیرا استعمال شده در حفظ بلیغ و نگاهداری کامل نفس از وقوع مخطورات به ترک مشتبهات.» (13) ثالثا: نگاهداری و صیانت از هرچیز متناسب با جایگاه و ارزش آن نزد انسان و چگونگی ضربه پذیری آن در برابر عوامل منافی و خطرهای ویژه ی خوداوست. بنابراین مدلول تضمنی و التزامی صیانت نسبت به هر موضوعی متفاوت خواهد بود. تقیه در اصطلاح متشرعه به رغم کاربرد فراوان واژه ی «تقیه» در دانش حدیث، تفسیر، کلام و فقه، تعاریف متفاوتی از این واژه به چشم می خورد؛ می توان گفت: بسیاری از دانشوران و بلکه همگی آنان، به هنگام تقیه تنها به برخی از مصادیق معاصر خود د رعرف متشرعه عنایت کرده و بر اساس همان نگاه ویژه به تعریف عنوان پرداخته اند و به همین دلیل برخلاف مفهوم لغوی،تعریف اصطلاحی تقیه، به ویژه در دانش فقه بسیار گوناگون و تا حدی نا همگون ارائه شده است. طبرسی در تفسیرآیه ی ۲۸ سوره عمران می نویسد: «الا أن تکونوا فی سلطانهم فتخافوهم علی أنفسکم فتظهروا لهم الولایه بألسنتکم، و تضمروا لهم العداوه، و لا تشایعوهم علی ماهم علیه من الکفر، و لا تعینوهم علی مسلم بفعل» (14). امین الاسلام طبرسی هم همین تعریف را بدون قید اخیر آورده و شاید حذف قید به این دلیل باشد که ایشان درذیل کلمه ی «یخادعون الله» (15) می گوید: «فمعنی یخادعون؛ یظهرون غیر ما فی نفوسهم… والتقیه أیضا تسمی خداعا. فکانهم لما أظهروا الاسلام و أبطنوا الکفر صارت تقیتهم خداعا. من حیث أنهم نجوایها من إجراء حکم الکفر علیهم». طبرسی در جوامع الجامع تعبیر دیگری از تقیه آورده و در ذیل آیه ی ۲۸سوره بقره می نویسد: «…الا أن تخافوا من جهتهم أمرا یجب اتقاوه… و هذه رخصه فی موالاتهم عند الخوف، والمراد؛ بهذه المولاه؛ المخالقه الظاهره والقلب مطمئن بالعداوه» (16). مرحوم ابوالفتوح رازی نیز در ذیل همان آیه می نویسد: «خدای متعال مومنان رانهی کرد از آنکه با کافران موالات و مصافات کنند الا در حالی که کافران را قوتی باشد و مسلمانان را ضعفی، آنگه اظهار مودت و موافقت کنند و با ایشان بسازند برای مضرت.» (17) فخر رازی نیز مدارای زبانی را نسبت به کفار مقتدر توصیه نموده، می گوید: «و ذلک بأن لا یظهر العداوه باللسان، بل یجوزایضا أن یظهر الکلام الموهم للمحبه والموالاه، و لکن بشرط أن یضمر خلافه». و در آخر نیز قول به جواز تقیه تا روز قیامت را اولویت داده، می گوید: «لان دفع الضرر عن النفس واجب بقدر الامکان» (18). در مجموع تعاریف، دو نکته مشترک است: ۱. انگیزه ی عمل به تقیه ترس شخصی است. ۲. موضوع مورد تقیه منحصر در گفتار است ودر بسیاری از منابع اهل سنت از اقدام به عمل خلاف حق منع شده است. مرحوم شیخ مفید از منظر علم کلام تعریفی متفاوت با مفسران دارد. ایشان در شرح عقاید صدوق می نویسد: «التقیه کتمان الحق و ستر الاعتقاد فیه و مکاتمه المخالفین و ترک مظاهرتهم بما یعقب ضررا فی الدین و الدنیا» (19). دراین تعریف ضمن این که مفهوم پرهیز و نگاه سلبی ،ظهور ویژه دارد، انجام اعمال خلاف حق به هنگام تقیه مقید به عدم ضرر به دین یا دنیا شده است واین تعاریف کاملا با تعریفی که فقیه سترگ قرن هشتم مرحوم شهید اول(شهادت۷۸۶ق.) آورده، متفاوت است. او در کتاب ارزشمند القواعد والفوائد خویش قاعده ۲۰۸را اختصاص به تقیه داده و تعریف آن را چنین آورده است: «التقیه مجامله الناس بما یعرفون، و ترک ما ینکرون، حذرا من غوائلهم » (20). در این تعریف گرچه عمل به تقیه برای پرهیز از خطر مخالفان است اما تقیه یک امر اثباتی و ایجابی شمرده است. مرحوم شیخ انصاری نیز پس از چندین قرن، در رساله ی تقیه تعریفی متفاوت با هر دو آورده و با تصریح به شیوه وقایه و تحفظ می نویسد: «و المراد هنا التحفظ عن ضرر الغیر بموافقته فی قول أو فعل مخالف للحق» (21). ویژگی تعاریف قرون متأخر، تعمیم تقیه به «قول» یا «فعل» ست. این تعمیم در نوشته های قرن اخیر عامه نیز دیده می شود. محمدرشید رضا در ذیل آیه ی۲۸سوره آل عمران می نویسد: «التقیه؛ یقال أو یفعل مخالفا للحق لأجل توقی الضرر» (22). آیه الله الله خویی در روند این تفاوت با تقسیم تقیه به دو مفهوم عام و خاص و تمایل به رعایت معنای لغوی در مفهوم عام، مفهوم خاص را تقیه از عامه و حکم آن را دائر مدار اضطرار نموده است. (۲۳) گو این که ایشان و بسیاری از فقهای متأخر و معاصر، با تقیید تقیه به ضرر و اضطرار، مشروعیت و وجوب یا استحباب آن را نیز مشروط به احتمال یا علم و ظن به ضرر نموده اند و از همین رو صریحا نوشته اند: «التقیه متقومه بخوف الضرر الذی تترتب علی ترکها و مع العلم بعدم ترتب الضرر علی ترک التقیه لا یتحقق موضوع للتقیه» (24). و ناچار شده اند برای توفیق بین این مبنا و احادیث بسیاری که دعوت به تقیه در غیر موارد اضطرار می نمایند، راه تفصیل در پیش گرفته به استحباب تقیه مداراتی حکم کنند. (۲۵) همین گرایش باعث شده است، عده ای از خواص و عوام شیعه تلاش کنند به خاطر عمل به امر استحبابی تقیه مداراتی- که خلاف احیاط نیز هست!- به واجبات خود و رعایت حکم الله واقعی ضربه نزنند و رعایت احتیاط و تحری حق را در فرار و گریز از صحنه تقیه بپندارند! نتیجه مقید بودن تقیه به ضرر شخصی و یا موارد عدم مندوحه، روی آوردن به: ۱.محاسبه گری فردی و کشف شخصی موارد ضرر و خطر۲. نفاق و مکر و فریب و حیله ی رفتاری۳. تظاهر به حرکت های غلط انداز و مشابهت صوری و هماهنگی ظاهری با مخالف و در نهایت فرار و گریز از صحنه ی تقیه- و به تعبیری از جمع و جماعات مسلمانان- شده است که به شدت مورد نهی ائمه معصومین علیهم السلام و مخالفت با اوامر آنان برای حضور در جماعات و امور اجتماعی مسلمین قرار گرفته است. و این همه، به دلیل خلط بین ملاک تقیه و اضطرار و ادغام عنوان تقیه در عنوان خوف واضطرار است؛ در صورتی که هردو، عنوانی مستقل و دارای احکامی متفاوت اند و هریک از آن دو عنوان، ملاک و حکمت و موضوع خاص خود را دارند و گرچه برخی از مصادیق تقیه بنحوی ملازم با نگرانی و احساس خطر و بلکه علم به خطر و پرهیز است اما ملازمت موضوعی را با موضوع دیگر نباید به معنای یگانگی آن دو شمرد و احکام یکی را بر دیگری تحمیل نمود. علاوه بر این که شخصی شمردن ضرورت و اضطرار و اصالت دادن به حفظ خود و حکم به استحباب دفاع از دین و صیانت از مکتب، سخنی بر خلاف دعوت قرآن وشیوه ی انبیاء و اولیای الهی است. به حق باید اعتراف کرد که در میان تمامی سخنانی که در تعریف و یا فلسفه ی تشریع تقیه گفته شده، سخن حضرت امام خمینی هم متناسب با مفهوم لغوی تقیه است و هم همه ی ویژگی هایی را که در آیات و احادیث و سیره ی اولیای الهی برای تقیه آمده، دارا است. ایشان به هنگام استدلال بر عدم جواز تقیه در ضروریات دین و اصول عقاید می نویسد: «ضروره أن تشریعها لبقاء المذهب و حفظ الاصول و جمع شتات المسلمین لاقامه الدین و اصوله» (26). اکنون با مروری بر احادیث مربوط، استحکام سخن این فقیه بی نظیر واضح تر می گردد. تقیه در اصطلاح حدیث برخی از احادیث با ذکر معادلی برای واژه ی تقیه و یا بیان و توضیحی ویژه و مصداقی خاص و یا ذکر قرینه ی مقابل ما را در دستیابی به مفهوم این واژه و کاربرد آن در عرف شرع و رسیدن به تعریفی جامع از آن یاری می رساند. گرچه دسته بندی دقیق و ذکر تمام نمونه ها در این مختصر نمی گنجد اما اشاره به برخی نمونه های روشنگر در بررسی ابعاد و گستره ی این مفهوم بسیار راهگشا خواهد بود. گروه نخست: احادیثی است که از تقیه به عنوان سپر، محافظ، دژ و سنگر تعبیر کرده است؛ عن عبدالله بن أبی یعفور قال: سمعت أبا عبدالله علیه السلام یقول: «التقیه ترس المومن و التقیه حرز المومن» و مشابه این حدیث دیگری ابن ابی یعفور نقل کرده است که امام صادق علیه السلام فرمود: «اتقوا علی دینکم و احجبوه بالتقیه». و مفضل از حضرت صادق علیه السلام نقل می کند: «إذا عملت بالتقیه لم یقدروا لک علی حیله و هو الحصن الحصین و صار بینک و بین أعداء الله سدا لا یستطیعون له نقبا» (27). گروه دوم: احادیثی که تقیه را راه حلی برای مواقع ضرورت و اضطرار می شمرند؛ زراره از حضرت صادق علیه السلام نقل کرده است: «التقیه فی کل ضروره و صاحبها أعلم بها حین تنزل به» (28). و در حدیثی دیگر زراره و محمدبن مسلم از حضرت باقر علیه السلام نقل کرده اند که: «التقیه فی کل شیء یضطر الیه ابن آدم فقد أحله الله له» (29). روشن است که در این حدیث ، تقیه منوط به اضطرار نشده بلکه راه حلی برای شرایط اضطرار معرفی شده است. اغلب دانشوران نیز ضرورت و اضطرار را به یک معنا گرفته اند ولی حضرت امام خمینی ضرورت را اعم از اضطرار گرفته است؛ زیرا گاهی انسان در وضعیت اضطرار قرار ندارد ولی برخی ضرورت ها را وادار به تصمیم ویژه می کند (۳۰). گروه سوم: احادیثی که تقیه را راه حلی برای محافظت از رهبران دینی و برادران ایمانی دانسته اند. شیخ طوسی از حضرت صادق علیه السلام نقل کرده است که: «لیس منا من لم یلزم التقیه و یصوننا عن سفله الرعیه» (31). و در تفسیر منسوب به امام عسکری علیه السلام از خضرت امیرالمومنین علیه السلام نقل شده است: «التقیه من أفضل أعمال المومن، یصون بها نفسه و إخوانه عن الفاجرین» (32). و نیز از حضرت صادق علیه السلام نقل کرده است: «استعمال التقیه لصیانه الدین و الاخوان» (33). گروه چهارم: احادیثی که تقیه را عاملی برای فرو نشاندن خشم در برابر خشونت مخالفان و پرهیز از گرفتاری های بیهوده دنیایی دانسته است. از حضرت صادق علیه السلام نقل شده است : «کظم الغیظ عن العدو فی دولاتهم تقیه و حرز لمن أخذ بها و تحرز من التعریض للبلاء فی الدنیا» (34). گروه پنجم: روایاتی که تقیه را راه گریز از رنج هایی می دانند که در اثر حق گویی از سوی دشمنان بر انسان تحمیل می شود. از حضرت رسول صلی الله علیه و آله نقل شده است: «و لو شاء لحرم علیکم التقیه و أمرکم بالصبر علی ما ینالکم من أعدائکم عند اظهارکم الحق» (35). و در حدیثی دیگر تحمل و صبوری را دوسویه شمرده می فرماید: همان گونه که دشمنان ضربه های شما را تحمل می کنند و در پی چاره جویی بر می آیند، شما نیز با روی آوردن به تقیه، صبوری در پیش گیرید. ابو بصیر از امام صادق علیه السلام در مورد تفسیر آخرین آیه سوره آل عمران می پرسد و آن حضرت می فرماید: «… اصبروا علی المصائب و صابروهم علی التقیه و رابطوا علی من تقتدون به (واتقوا الله لعلکم تفلحون)» (36). در این حدیث با ذکر ابعاد سه گانه زندگی اقلی بر حق، تقیه را شیوه تعامل با دشمن بر می شمرد و به تعبیر دیگر شیوه مبارزه اقلیت برحق را با حق را با اکثریت باطل نشان می دهد. گروه ششم: احادیثی است که تقیه را مرادف با پوشانیدن برخی فعالیت های حساسیت برانگیز و تلاش بر تعامل پسندیده و جذب کننده مخالفان به سمت حق می شمرد؛ هشام بن حکم می گوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم که می فرمود: «ایاکم أن تعلموا عملا نعیر به، فان ولد السوء یعیر والده بعمله، کونوا لمن انقطعتم إلیه زینا و لاتکونوا علیه شینا صلوا فی عشائرهم و عودوا مرضاهم. و اشهدوا جنائزهم و لا یسبقونکم إلی شیء من الخیر فانتم أولی به منهم، و الله ما عبدالله بشیء أحب إلیه من الخبء قلت: و ما الخبء، قال: التقیه» (37). گروه هفتم: احادیثی که به صراحت ، خوش رفتاری و تعامل نیک را توصیه کرده و بهنگام بروز اختلاف و مشاجره به تقیه فرمان داده است: حضرت صادق علیه السلام در ضمن وصیت خود به اصحابش می فرماید: «و علیکم بمجامله أهل الباطل، تحملوا الضیم منهم و إیاکم و مماظهتم، دینوا فیما بینکم و بینهم إذا أنتم جالستموهم و خالطتموهم و نازعتموهم الکلام… بالتقیه التی أمرکم الله أن تاخذوا بها فیما بینکم و بینهم…» (38) از دیگر نصوص صریح در مجامله و خوش رفتاری احادیثی است که گرچه واژه تقیه در آن ها نیامده و به نظر ما جهت صدور آن ها نیز با احادیث تقیه متفاوت است، ولی بیشتر محدثان و بلکه فقها این احادیث را در باب تقیه و در عنوان مدارای با مخالفان آورده اند. در حدیثی معاویه بن وهب می گوید: «قلت لابی عبدالله علیه السلام کیف ینبغی لنا أن نصنع فیما بیننا و بین قومنا و فیما بیننا و بین خلطائنا من الناس؟ قال:فقال: تودون الامانه إلیهم و تقیمون الشهاده لهم و علیهم و تعودون مرضاهم و تشهدون جنائزهم » (39). گروه هشتم: که به نظر، صریح در مقصود است، احادیثی است که تقیه را برای صیانت و تقویت دین ذکر کرده است؛ حریز از حضرت صادق علیه السلام نقل کرده است: «اتقوا الله و صونوا دینکم بالورع و قووه بالتقیه و الاستغناء بالله عن طلب الوائج إلی صاحب سلطان و اعلم أنه من خضع لصاحب سلطان أو لمن یخالفه علی دینه طالبا مما فی یده من دنیاه اخمله الله و مقته علیه و کله إلیه…» (40) در این حدیث هم تقوا در ردیف صیانت قرار گرفته و هم تقیه عامل تقویت دین شمرده شده و از همه مهم تر این که تقیه باید زمینه ساز استغنا و بی رغبتی مومن به دنیای ستمگران باشد نه این که به مدارای با آنان برای رسیدن به منافع دنیوی منجر شود. تقیه در عرف عقلا صیانت و حفاظت از خود و منافع و متعلقات خود از تمایلات بسیار قوی در سرشت انسان است. انسان در برابر آسیب هایی که از هرسو و هرچیز و به هر انگیزه به سمت او و یا امور مربوط به او و محبوب در نزد او روی آورد، واکنش نشان داده و با آن مقابله می کند. گرچه واکنش دربرابر هر آسیبی شیوه ی مخصوص به خود داشته و از حدود و احکام خاصی برخودار است، برخی از آسیب هایی که ممکن است اعتقادات و باورها و انسجام ملی انسان را هدف بگیرد؛ همچون:نابودی، تضعیف و تحلیل همگرایی درون دینی، سرایت تفرقه و اختلاف در ساختار جامعه از هم پاشیدن تشکل و انسجام اعتقادی، شکست قوای دفاعی در اثر هجمه های نامرئی نظامی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی، انحراف و تردید و ارتداد همفکران- مومنان- افشا شدن اسرار محرمانه و دستیابی دشمن به اطلاعات حساس، نفوذ پنهانی دشمن برای آسیب از درون، بدنامی و شایعات آبروبرنده و جنجال آفرین، تحریک تعصبات و احساسات عوامانه-غوغا سالاری- اشاعه و گسترش برخی نابسامانی ها و نا هنجاری اجتماعی و اخلاقی، پایین بودن سطح نگرش عمومی و بصیرت اجتماعی و… آسیب های از این دست نه با رعایت ضرورت و اضطرار شخصی قابل جلوگیری است و نه با حمله نظامی و مقابله رویارو، بلکه نیازمند ساز و کاری متناسب باشیوه های مرموز و تدریجی این آسیب هاست. تلاش و کوشش انسان برای صیانت از شخصیت فکری و اعتقادی و منش اجتماعی در وضعیتی که نمی تواند به دور از نگرانی وتحریک مخالفانش بر طبق باورهای خود عمل نماید، یک ضرورت عقلایی است که در عرف شرع «تقیه» نامیده شده است و به تعبیر دیگر، تقیه- و تقوا نیز- واکنش دفاعی انسان و تلاش در صیانت و حفاظت خویش در برابر آسیب هایی است که با انگیزه فکری و اعتقادی از سوی خودی یا بیگانه متوجه او و متعلقاتش می گردد. تقوا در عرف عقلا صرفا به معنای پرهیز از ناهنجاری ها نیست، بلکه کفه سنگینی تقوا، تحصیل گام به گام فضائل اخلاقی و رفتار به هنجار است و اگر پرهیز و گریزی وجود دارد، در جهت زمینه سازی کمال می باشد و تقیه نیزبرای صیانت از دین و مجتمع فکری و جلوگیری از نفوذ هرگونه آسیب و خطر به دین و جامعه دینی است. تکیه بر مفهوم سلبی و پرهیز، هم خلاف مفهوم لغوی این واژه و هم خلاف عرف ، عقل و شرع است. در عرف عقلا تقیه فرآیند دو اصل عقلایی دیگر است:۱. ضرورت زندگی اجتماعی و صیانت و حفاظت از آن به عنوان تنها مسیر رشد و کمال انسانی۲. مقابله ظریف و دقیق با آسیب هایی که در اثر اختلاف سلیقه ونگرش و بینش، حیات فکری و اجتماعی انسان را تهدید می کند . ابوالفتوح رازی در ضمن تفسیر آیه ۲۸ سوره آل عمران می نویسد: «واین حدیث – اظهار مودت و موافقت و سازش برای دفع مضرت- در عقل مقرر است و در شرع، قرآن مجید به آن ناطق است. » و مرحوم علامه طباطبایی نیز در ذیل همان آیه می نویسد: «و بالجمله الکتاب و السنه متطابقان فی جوازها فی الجمله، والاعتبار العقلی یؤکده إذلا بغیه للدین، و لا هم لشارعه إلا ظهور الحق و حیاته و ربما یترتب علی التقیه و المجاراه مع أعدا الدین و مخالفی الحق من حفظ مصلحه الدین و حیاه الحق ما لا یترتب علی ترکها و إنکار ذلک مکابره و تعسف .» و برخی این گونه تصریح کرده اند که: تقیه یک رفتار طبیعی انسانی است و در عرف اکثر قوام و ملل در سراسر تاریخ انسان سابقه دارد… تقیه علاوه بر جواز اجتماعی، یک رخصت شرعی است و جنبه تشریعی هم دارد (۴۱) و شاید ذیل صحیحه زراره، اشاره به این سیره عقلایی باشد آنجا که می فرماید « و صاحبها أعلم بها حین تنزل». این جمله گرچه تعیین و تشخیص مصداق را به عهده عرف می گذارد ، ولی می توان گفت ، حجیت نظر عرف در تشخیص مصداق ناشی از تعاریف عقلایی این مفهوم و قبول و امضای این پیش فرض توسط شارع مقدس است و نیز تقیه حضرت ابراهیم و حضرت یوسف علیهما السلام و داستان اصحاب کهف که در احادیث تقیه به آن ها استناد شده است، (۴۲) دلیل دیگری بر جاری بودن این شیوه در شرایع سابق و عدم اختصاص آن به شریعت اسلام است و همین معنا از جمله مشهور «التقیه دینی و دین آبائی» که از اغلب ائمه معصومین علیهم السلام نقل شده است استفاده می شود. تعریف مختار از مفهوم تقیه بنابر آنچه گذشت، می توان در تعریف اصطلاحی- به عنوان یک مفهوم عقلائی و مورد امضای شارع- گفت: «التقیه صیانه المومن عن دینه ممن یخالفه فیه بکتمانه أو کتمان الانتساب إلیه أو باظهار الرجوع عنه». دراین تعریف اگر تعبیر به «شدت صیانت» نیز بشود، هم مطابق لغت است و هم در عرف متشرعه از واژه ی تقوا و ارتقاء معنای «حفظ بلیغ و نگاهداری کامل (۴۳)» استفاده شده است. تصریح به کلمه ی «مومن» نیز برای آن است که تقیه ی مصطلح رااز رفتار خدعه گران و منافقان و نیز عاملان به توریه متمایز نماید؛ زیرا در هریک از این عناوین، استتار و پوشش دادن به رفتار وجود دارد، اما در نفاق که شبیه ترین عنوان به تقیه است، انگیزه ی ایمان جایگاهی ندارد و در خدعه و توریه نیز وجود ایمان ضرورت ندارد. و تقیید به ایمان به جای اسلام برای اشاره به جایگاه والای تقیه است؛ زیرا کسانی می توانند به شیوه تقیه ی دینی عمل کنند که از مرحله تسلیم ظاهری فراتر رفته و در عمل به دستورات اسلام و باورداشت معارف دین، از مسیر ولایت الهی که در سیره و سنت پیامبر و عترت معصوم او متجلی شده است، پیروی نموده باشند. جمله «عن دینه» مهم ترین قید احترازی این تعریف است تا تقیه را از اکراه و اضطرار از یک سو و تساهل و تسامح دینی و اباحی گری از سوی دیگر جدا کند؛ زیرا در هر مدارا یا اضطرار و اکراهی، حکم تقیه جاری نمی شود ، بلکه تسامح و مدارا یا اضطرار و اکراهی، حکم تقیه جاری نمی شود، بلکه تسامح و مدارا و یا اضطراری می تواند موضوع تقیه باشد که نتیجه آن دو به سود دین و برای حفظ صیانت از آن باشد؛از این رو در هرجایی که مومن به خاطر حفظ خود و یا مال ومنالش حقیقتی را کتمان و یا از صحنه ی خطر گریخته است و به مصلحت دین توجه ننموده است، شدیدا توسط قرآن و سنت مورد نکوهش قرار گرفته است و آنان که تقیه را برای حفظ جان و مال واجب شمرده اند، باید تناقض بین: «التقیه دینی و دین آبائی» را با «و لا یخشون أحدا إلا الله» و یا«لا یخافون لومه لائم» حس کنند. گرچه برخی با طرح عدم جواز تقیه برای امام یا پیامبر، خواسته اند پاسخ دهند، اما به دلیل یک اشتباه در خلط دو عنوان، نمی توان منکر آیات و احادیث فراوانی شد که نسبت تقیه به پیامبران و امامان را داده است. از این نکته نیز نباید غافل شد که گاهی صیانت از آبرو و یا مال و یا محافظت از اسرار خود با مومنان دیگر…در تقویت و صیانت جامعه اسلامی و مسلمانان نقش ویژه دارد، اما در همه ی این موارد، هدف و غرض اصلی صیانت از دین است و صیانت از جان ومال و آبروی افراد، عنوان طریقی و مقدمی دارد. و اما جمله «ممن یخالفه فیه» برای تعمیم بر مخالفان در اصول دین-کفار و مشرکان- و یا در فروع و رفتار و سیاست هاست و هم چنین شامل مخالفانی می شود که از جهت نیرو و توان در مقام برتر و یا فرو تری قرار دارند و از سوی دیگر این جمله برای بیان این معناست که تقیه شامل مخالفت هایی که منشا شخصی یا مالی و مادی دارد نمی شود و بر محور دین و مذهب نمی باشد. جمله ی آخر نیز اشاره به شیوه های صیانت است که در تقیه جلوه ی ویژه دارد و قیدی برای تفاوت میان تقیه با جهاد و امر به معروف و نهی از منکر است ؛ زیرا تشریع آن ها نیز برای صیانت از دین و اقامه و دفاع از آن در برابر مخالفان است، اما شخص مجاهد یا امر به معروف وظیفه خود را بدون هیچ پوشش و استتار و یا اظهار خلافی انجام می دهد در صورتی که در عمل تقیه، گونه ای از پرده پوشی و اخفای حق و اظهار خلاف نهفته است. بخش دوم:ابعاد و گستره ی تقیه در احادیث معصومین علیهم لسلام گونه های متعدد و متفاوتی از عوامل و رفتارها مشمول عنوان تقیه شده است؛ به هنگام احتمال ضرر و خطر جانی، در حال اضطرار، برای ضرورت یا اکراه، برای مدارا و معاشرت و مجامله با اهل کفر یا مخالفان مذهبی، رعایت مصلحت مسلمین، چشم پوشی از برخی فروع و ظواهر دینی مهم برای دستیابی به اهدافی برتر و مهم تر برای حفظ اسرار و کتمان آن از بیگانگان پنهان نمودن نیروها و توانایی ها برای محافظت از دستبرد دشمنان و… همچنین عناوین دیگری چون این نکته که آیا تقیه و فروعات آن از احکام اولی است یا ثانوی افزون بر وجوب و استحباب و مباح، آیا نوع حرام و مکروه نیز دارد و ایا وجوب آن مقدمی است یا نفسی و ذاتی، آیا از قواعد حاکمه-ناظر بر دیگر احکام و عناوین- است یا خود محکوم دیگر قواعد حاکمه است و بالاخره آیا جزء احکام تأسیس و مولوی است و یا از احکام ارشادی و امضائی؟ این ها و ده ها تقسیم دیگر در عنوان تقیه مطرح و هریک نیازمند تحلیل و تبیین و بررسی با نظر به پرسش ها و حوادث واقعه ی روز است. آنچه تاکنون در رساله های مربوط طرح شده، همان تقسیمات متعارف فقهی؛ یعنی از حیث حکم به احکام خمسه ی تکلیفی و اقسام دوگانه وضعی- صحت واجزاء- و از حیث موضوع به تقیه در حکم- فعل حرام و ترک واجب یا ترک جزء وشرط و اتیان مانع و قاطع- و تقیه در موضوع؛ اعم از موضوعات خارجی، عبادی، معاملی، صرفه و مستنبطه و از حیث علت و حکمت به خوفی- یا حفظی- اکراهی، کتمانی و مداراتی- یا تحبیبی- است (۴۴). یقینا اگر با نگاهی فراتر از فقه فردی متعارف و بلکه از منظر فقه الحکومه و فقه السیاسه و پاسخگویی به روابط سیاسی و اطلاعاتی پیچیده امروز جهان و هدایت و جهت دهی جامعه بزرگ اسلامی مورد مطالعه ی مجدد قرار گیرد، شگفتی هایی در این عنوان که استراتژی ائمه معصومین علیهم السلام شمرده شده مشاهده خواهد شد. می توان گفت حضرت امام خمینی اولین فقیهی است که به تقسیمی فراتر از متعارف پرداخته است. او نخست تقیه را از چهار حیث ملاحظه نموده، با نگاهی به عنوان و اقسام آن، به احتمالات مختلفی از حیث متقی- تقیه کننده- و متقی منه- کسی که ازاو تقیه می شود- و متقی فیه- موضوعاتی که مورد تقیه قرار می گیرد- اشاره نموده و بعضی را به تفصیل آورده است. در این بخش به نکاتی درباره ی این اقسام از منظر مفهوم شناسی مورد نظر، اشاره می نماید. الف: جایگاه تقیه ۱. همانگونه که گذشت، ملاک در تحقق عنوان تقیه، منحصر در خوف یا اکراه، اضطرار، مدارا و لزوم کتمان نیست، بلکه هر انگیزه ای که در شرایط اقتدار مخالف برای پوشش دادن به فعالیت ها جهت محافظت از دین و ارزش های دینی ضرورت یابد، می تواند ملاکی برای تقیه باشد؛ انگیزه هایی چون: ایجاد وحدت و الفت، تولای دینی و تشکل اسلامی و اتحاد و اتفاق در برابر دشمن (۴۵). تحرز، خمول (گمنامی) ، خبأ (استتار)، تحمل ضیم وظلم، مجامله، مخالقه، مصابره، نومه و… باعث می شود تا انسان مومن در هر وضعیتی ، بهترین راه را برای صیانت از دین و ایمان خود و حفظ آن از خطرها برگزیند. بنابراین باظهور هر رفتاری که به انگیزه ی صیانت از دین و در وضعیت ناتوانی و یا عدم تاثیر اقدام مقتدرانه- به هر دلیلی که باشد- انجام پذیرد، تقیه نیز تحقق می یابد و نیز بدون رعایت غبطه و مصلحت دین و صیانت از آن، انجام هر عملی که به ظاهر دارای تمامی ملاک های تقیه باشد، نمیتواند محکوم به حکم تقیه گردد. ۲. این نکته را باید بپذیریم که ما شیعیان، اصل تقیه و صیانت از دین در موقعیت های استثنایی و غیر متعارف را با اصل ولایت پذیری و تولی و ضرورت تشکل و اتحاد جامعه اسلامی که ناظر به وضعیت عادی و از اصول اسلام است، با هم خلط نموده و دراین مرحله نیز بین تقیه از کافر و مسلمان منحرف ویا فاسق فرقی ننهاده ایم. اصرار ائمه معصومین علیهم السلام بر این بوده است که وحدت و تشکل جامعه ی اسلامی حفظ و اگر عده ای کج اندیش در پی نفوذ دادن تحزب و دسته بندی و قبیله گرایی در اسلام هستند، حداقل مدعیان ولایت الهی و تولای دینی بر این دسته بندی ها دامن نزنند و بر خط کشی های هوا و هوس پافشاری ننمایند. احادیث دعوت به معاشرت نیک و نیک نامی با عامه و عموم مردم همگی برای دعوت به وحدت و انسجام جامعه اسلامی و تولی با امت مسلمان است و به تعبیر دیگر، اگر در موضوع تقیه احتمال آن می رود که برای پرهیز وارد شده و گرایش سلبی در آن نقش دارد و حمل آنان بر وضعیت استثنایی تقیه، از نمونه موارد خلط بین عناوین و ساده انگاشتن مباحث دقیق شریعت است. ۳. به هنگام تعریف اصطلاحی، اشاره شد که برخی با خلط میان عنوان تقیه با عناوین خوف، اکراه و اضطرار و حکم به وجوب غیری تقیه در این موارد، دلیل وجوب را همان ادله رفع حکم عندالاضطرار یا اکراه و یا خوف دانسته اند در حالی که اکراه- همانگونه که شیخ انصاری در تعریف آن می گوید- وادار شدن انسان از جانب دیگری به کاری ویژه ، همراه با تهدید و خطر است (۴۶). و این تعریف گرچه در مورد تقیه عماربن یاسر و پدر و مادرش، که از جانب کفار قریش وادار شدند تا سخن کفر بر زبان آورند، صدق می کند و عمار پس از موافقت ظاهری با کفار نجات یافت و خداوند تقیه ی او را تایید نمود و فرمود: «من کفر بالله من بعد إیمانه إلا من أکره و قبله مطمئن بالایمان…» (47) و احادیث بسیاری مشروعیت تقیه را به این آیه مستند نموده است، اما استناد مشروعیت به معنای یگانگی دو عنوان- اکراه و تقیه- در تمامی حدود احکام نیست. به یقین کسی که از سوی قاضی شرع و یاحاکم ستمگر وادار به فروش ملک خود و یا طلاق همسر خویش می شود، نمی توان گفت، تقیه نموده ویا عمل او عنوان تقیه دارد. در اضطرار نیز انسان برای گریز از ضرری که به هر دلیلی به او رو آورده است ناچار می شود کاری برخلاف عرف یا عقل و یا شرع مرتکب شود. مرحوم طبرسی می گوید: «و الاضطرار: کل فعل لا یمکن المفعول به الامتناع منه» (48). و این عدم امکان گاهی طبیعی و کاملا غیر ارادی است، مانند ارتعاش اعضای بدن- اضطرار- و گاهی انگیزه های ارادی، انسان را وادار به انتخاب امری نامتعارف می نماید، مانند خوردن غذای تلخ و نا مطبوع ویا حرام ز روی گرسنگی و یا دویدن بر روی خار در حال فرار از خطر- الجاء-. (۴۹) بنابراین، اینکه در حدیث آمده است: «التقیه فی کل ضروره » ویا «التقیه فی کل شی یضطر الیه ابن آدم…» این گونه بیان برای رفع احتمال منع ویا بیان موارد جواز است و اضطرار و ضرورت حیثیت تعلیلی انحصاری ندارد و به تعبیر دیگر در این احادیث حکم مضطر بیان شده است، نه علت تشریع تقیه و به این معنا که یکی از راه های خروج از اضطرار تقیه است. نکته ای که باید مورد توجه قرار گیرد این است که اساسا رعایت وضعیت اضطرار امری فطری و گریز از خطر وضرر نفسی در نهاد موجودات نهفته است و نیازی به جعل اصطلاح جدید ویا تاکید براینکه : «التقیه دینی و دین آبائی» ویا «لادین لمن لاتقیه له» (۵۰) ندارد. تشویش به پرهیز از خطر و تطبیق این دو جمله با شرایط اضطرار، همانند آن است که گفته شود: گریز از صحنه خطر و ضرر سنت ویژه امامان است و چنین جمله ای اگر دروغ نباشد پیامی نیز ندارد. پایان سخن اینکه اگر تحقق تقیه مشروط به اضطرار باشد؛ اولا: نیازی به تاکید ویا جعل عنوان جدید نمی باشد وثانیا: ادله ترغیب به تقیه با آیات و احادیث دال بر ترجیح استقبال از خطر برای دفاع از دین، تعارض خواهند داشت. ب: تقیه کننده نوع دیگری از مباحث تقیه، نگاه به آن از حیث متقی ، یعنی شخص تقیه کننده است، ظاهرا اولین کسی که تقیه را از این حیث تقسیم نموده زراره است. او به هنگام نقل سخن امام صادق که فرمود: «ثلاثه لا اتقی فی هن احدا: شرب المسکر و مسح الخفین و متعه الحج…» می گوید: «ولم یقل الواجب علیکم أن لاتتقوا فیهن احدا» (51) بر همین مبنا، فقهای بزرگوار فرموده اند: «قد یکون المتقی من اشخاص المتعارف کالسوقی و غیره و قد یکون من روساء المذهب ممن له شان دینی او غیره بین الناس علی حسب مراتبهم» (52) در این بخش دو نکته لازم به اشاره است: ۱. برخی تحت تاثیر مفهوم تحریفی تقیه و گمان این معنا که تقیه به معنای کتمان حق و یا ترس از بیان حق است، در استناد تقیه پیامبر و امام تردید روا داشته و در پی این تردید عده ای تقیه پیامبر یا امام را با ضرورت بیان و ابلاغ احکام الهی متعارض دانسته اند. (۵۳) و برخی دیگر تقیه امام را باعث عدم اعتماد به احادیث آنان شمرده ویا گفته اند : تقیه امام باعث حلال شدن حرام ها و حرام شدم حلال ها می شود. (۵۴) اما پاسخ اینگونه تردیدها این است که اولا: با تغییر نگاه به مفهوم تقیه، جایی برای طرح این شبهات نمی ماند و ثانیا: برخی از شبهات نیز در اثر عدم توجه به موضوع مورد تقیه- متقی فیه- رخ داده است. مرحوم طبرسی در ذیل آیه: «الذین یبلغون رسالات الله و یخشونه و لا یخشون أحدا إلا الله…» (55) می نویسد: «و فی هذا دلاله علی أن الانبیاء لا یجوز علیهم التقیه فی تبلیغ الرساله.» سپس در توفیق این آیه با آیه ی «…و تخشی الناس و الله أحق أن تخشاه» (56) می گوید: «لم یکن ذلک- ترس از مردم- فیما یتعلق بالتبلیغ وإنما خشی المقاله القبیحه فیه و العاقل کما یتحرز عن المضار یتحرز من إساءه الظنون به والقول السییء فیه». در تکمیل بیان ایشان لازم است این جمله افزوده شود که پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله در مقایسه تبعات اقدام به ازدواج با همسر پسر خوانده خود- که متاسفانه این تبعات پس از هزار و چهارصد سال هنوز هم بر زبان برخی جاهلان جاری است- و عمل نکردن شخص او به یک حکم فرعی شرع- جواز ازدواج با همسر پسر خوانده- گمان می کرد مورد اخیر کم ضررتر و بلکه بی ضرر است؛ زیرا حکم شرعی ابلاغ شده است اگرچه شخص پیامبربا وجود زمینه عمل، به آن حکم عمل نکرده باشد، اما خداوند با آگاهی از فرهنگ جاهلی حاکم بر ذهنیت برخی افراد، بر پیامبرش تاکید می کند که عمل نکردن شما به این حکم امر کوچکی نیست، این عمل جزئی از تبلیغ رسالت است و جای تقیه نیست. خلاصه آن رعایت تقیه به مفهومی که در حکم عقل وسیره عقلا آمده و به امضای شارع نیز رسیده است برای همه انسان هایی که در شرایط آن قرار می گیرند فی الجمله ضرورت عقلی و الزام شرعی دارد و فرقی بین اشخاص عادی و دانشمندان و سیاستمداران و امامان و انبیا نیست، گرچه یقینا موضوع مورد تقیه و حدود آن برای هر قشر و گروه و شخصی متفاوت و متناسب با جایگاه و نقشی است که دارند. ۲. اگر تقیه برای گریز از هرنوع ضرر و خطر شخصی و بدون رعایت غبطه و مصلحت دین باشد، نه تنها برای انبیا و اولیای دین جایز نیست و باعث تعطیلی شرایع الهی و امر به معروف و نهی از منکر و کتمان رسالت می شود و خداوند هیچگاه چنین کسی را برای دین برنمی گزیند، بلکه برای مومنان و مسلمانان عادی نیز گریز از خطر و ضرر به هنگام نیاز دین به یاری و ایثار جان و مال قابل پذیرش نبوده و چنین افرادی در قرآن کریم مورد نکوهش قرار گرفته اند؛ (قل ان کان آباء کم…. و اموال اقتر تخشون کسادها و مساکن ترضونها احب الیکم من الله و رسوله و جهاد فی سبیله فتربصوا…) (۵۷) و نیز (لایستوی القاعدون من المومنین غیر اولی الضرر و المجاهدون فی سبیل الله باموالهم و انفسهم…) (۵۸). در احادیث معصومین علیهم السلام نیز کسانی که تقیه را به نفع خود و برای حفظ خود توجیه می کنند مورد اعتراض و سرزنش قرار گرفته اند؛ «و ایم الله لو دعیتم لتنصرونا لقتم لا نفعل انما نتقی و لکانت التقیه احب الیکم من اباءکم و امهاتکم…» (59) در این هشدار،حضرت صادق علیه السلام برخی از اهل تقیه را منافق شمرده اند و حضرت امام رضا علیه السلام نیز در پاسخ کسانی که از آن حضرت گلایه می کنند و می گویند: «ما هذا الجفاء العظیم و الاستخفاف بعد الحجاب الصعب؟» می فرماید: «و تتقون حیث لا تجب التقیه و تترکون التقیه حیث لابد من التقیه» (60). و حضرت امیرالمومنین علیه السلام در یک معیار بندی می فرماید: «إذا حضرت بلیه فاجعلوا أموالکم دون أنفسکم، وإذا نزلت نازله فاجعلوا أنفسکم دون دینکم و اعملوا أن الهالک من هلک دینه و الحریب من حرب دینه…» (61). و در مورد خواص مومنان نیز شواهد متعددی در آیات و احادیث آمده که پذیرای خطر شده و به همین خاطر مورد ستایش قرار گرفته اند. سحره ی فرعون وقتی تهدید به شکنجه و اعدام را می شنوند، می گویند «…إنا إلی ربنا منقلبون و ما تنقم منا إلا أن آمنا بایات ربنا…» (62) و از اصحاب کهف به خاطر قبول خطر تمجید می شد و هنگامی که میثم تمار اظهار می نمایند در برابر عبیدالله بن زیاد تقیه نخواهد کرد، امیرالمومنین علیه السلام به او مژده می دهد و می فرماید: «یا میثم إذا تکون معی فی درجتی» (63). و بر همین اساس مرحوم شیخ طوسی پس از اشاره به احادیث وجوب تقیه به هنگام خطر جانی و نیز احادیث ناظر به ترجیح اظهار و ابراز حق می گوید: «فعلی هذا تکون التقیه رخصه والافصاح بالحق فضیله» (64). البته همانگونه که از سخن مرحوم شیخ طوسی استظهار می شود، به هنگام تزاحم دو وظیفه ی «وجوب صیانت ازنفس ومال» و«صیانت از دین و ایمان» باید به رعایت اهم و مهم پرداخت ، در تمامی مواردی که صیانت از دین متوقف بر ضرر و خطری باشد باید انسان مومن میان ضرر پیش رو و سودی که دراثر این ضرر به دین ومکتب می رسد، ارزیابی و مقایسه کند. سرباز هشیار کسی است که نیرو و توانایی هایی خود را به راحتی و بدون ارزیابی و مقایسه بین سود وضرر به خطر نمی اندازد وبه هنگام تشخیص سودمندی عملش با جمله ای استشهادی در برابر دشمن با تمام قامت می ایستد. مواظبت از خطرات جزئی و تلاش برای دستیابی به بیش ترین سود با کم ترین هزینه، امری عقلایی و پسندیده و مرغوب در نظر شرع است، تقیه جز، این نیست. هیچ کس و هیچگاه مجاز نیست به خاطر یک سری رفتارهای احساسی و شعارگونه و بدون هیچ اثر و نفع دینی و عقلایی، خود را متضرر نماید و این نکته راه جمع بین احادیث فوق و روایاتی است که برای حفظ از خطر امر به تقیه می کند و وقتی می پرسند که در برابر فشار دشمنان برای تبری از امیرالمومنین علیه السلام چه کاری دوست می دارید؟ حضرت صادق می فرماید: «ان یمضوا علی ما مضی علیه عمار بن یاسر» (65). ج. متقی منه- تقیه از چه کسی؟ محور سوم، بحث در مورد افرادی است که باید در برابر آنان تقیه کرد ۱. نخستین بحث در این بخش آن است که استشهاد برخی احادیث به آیه ۲۸ سوره آل عمران برای تقیه در مقابل مخالفان مذهبی یا حکومت های جائر اسلامی تنها برای اثباط جواز و یا ضرورت عمل به تقیه است و به معنای هم سان بودن رفتار متقی با حکومت کافر و مسلمان جائز نیست، زیرا برمبنای مباحثی که در علم کلام به تفصیل آمده است ما نمی توانیم برای مسلمانان فاسق و غیر مسلمان یک حکم جاری کنیم. تولی و ارتباط و همراهی با غیر مسلمانان از صریح ترین خط قرمز های قرآن کریم و دعوت به تولی با جامعه اسلامی و مسلمانان نیز از اصول اولیه ی دین است. اظهار برائت و تبری از عملکرد حاکمان ظالم مسلمان نباید ما را به تبری از حکومت اسلامی و حاکمیت دینی و نظام سیاسی اسلام و جامعه ی متشکل اسلامی سوق دهد. ما با کافران و غیره مسلمانان حق برقراری هیچ گونه رابطه ی تشکیلاتی- جز تعهدات موقت سیاسی و نظامی که متضمن نفع مسلمانان باشد- نداریم ، در صورتی که بنا به صریح آیات قرآن و مباحث کلامی مترتب برآن، هم خود عضوی از جامعه وتشکیلات اسلامی- اعم از شیعه وسنی- هستیم وهم حق نداریم هیچ مسلمانی را حتی در مرتبه ی بالای فسق و آلودگی از عضویت جامعه اسلامی محروم کنیم و به نظر ما راه حل احادیث متعارضی که در مورد جواز سب و عدم جواز تبری از حضرت علی به هنگام تقیه آمده همین است که اگر خواسته حاکمان جائر تبری از اعتقاد به خلافت بلافصل و امامت علی علیه السلام و بلکه تفوه به سب آن بزرگوار به عنوان یک مسلمان خاطی و کسیکه مثلا در قتل عثمان شرکت داشته باشد در این صورت تظاهر به موافقت با خواسته ظالم برای صیانت از وحدت جامعه و حفظ نیروهای مومن در برابر کج فکری عده ای ستمگر و پرهیز از ستم او بی مانع مستحب و یا واجب است. اما اگر خواسته ی او اقرار و اعتراف به خروج علی علیه السلام از زمره ی مسلمانان و تکفیر آن حضرت باشد، دراین صورت اگر هم مسلمانی از روی ترس یا به هر دلیلی ، چنین اقراری بکند حقیقت عوض نخواهد شد زیرا: «فانی ولدت علی فطره و سبقت الی الایمان و الهجره» (66). بنابراین، منع از تولی- چه به معنای دوستی و مودت و یا سرپرستی و ریاست- جز به هنگام تقیه- در آیه ۲۸سوره آل عمران- نسبت به غیر مسلمان و مسلمان مخالف و یا جائز و فاسق متفاوت است. درآنجا اصل ولایت و تولی ممنوع است و در این جا مصداق و مجلای ولایت و عملکرد باطل و ظالمانه ی او مورد تایید نیست وگرنه تولی با مسلمین و جامعه ی اسلامی و پذیرش ولایت و حاکمیت اسلامی – با چشم پوشی از مصداق آن جزو اولین وظایف هر مسلمان و به ویژه یک مسلمان شیعه معتقد به دو اصل ضروری «تولی» و«تبری» است؛ زیرا بر اساس آیات و احادیث و سیره و رفتار ائمه معصومین علیهم السلام اصل اولی در برابر غیر مسلمان گسستن و قطع رابطه و اصل اولی در برابر مسلمان تولی و پیوند است. وظیفه ی ما نسبت به شخص حاکم ظالم و عملکرد او به عنوان ولی غاصب، تبری است و این نکته کلید حل رفتارهای به ظاهر متعارض و متناقض امیرالمومنین و فرزندان معصوم آن بزرگوار با حکومت های معاصرشان است. همانگونه که در بحث مفهوم شناسی گذشت، تقیه در عرف شرع برای صیانت و جلوگیری از ضرر به دین و متدینان است. ضربه ی به دین تنها از سوی کافر یا مسلمانان ستمگر نیست و نیز کسانی که باید از آنان تقیه نمود غیر مسلمانان و یا مسلمانان مخالف در اعتقاد نیست، بلکه نوع دیگری از تقیه در احادیث معصومین آمده است که هشیاری مومنان را بیش از پیش می طلبد. احادیثی چون «ان حدیثنا صعب مصتصعب لا یحتمله الا ملک مقرب…» (67) و یا «حدثوا الناس بما یعرفون و امسکوا اما ینکرون» (68) ویا حدیث «… والله لو علم ابوذر ما فی قلب سلمان لقتله» (69) و دعوت به تقیه از بیگانه نیست، دعوت به تقیه از جهل و بی بصیرتی خودی و سیانت از دین در برابر کج اندیشی و فهم غلط است و اینان دشمن کوچکی نیستند و اگر انسان در برابر آنان به احتیاط عمل نکنند و سپر نگیرد ، به خود ومکتب و مذهبش ضربه می زند و باعث گمراهی و یا تردید و ارتداد و انحراف برادر مسلمانش می شود. شاید حدیث منقول از رسول گرامی اسلام و حضرت صادق بیانگر نوع گروه هایی باشد که به نحوی باید در برابر آنان راه تقیه را پیش گرفت. حضرت صادق می فرماید: «ما من مومن الا و قد و کل الله به اربعه: شیطانا یغویه یرید ان یضله و کافرا یغتاله و مومنا یحسده و هو اشدهم علیه و منافقا یتتبع عثراته» (70). یقینا شیوه ی تقیه در برابر هریک از این گروه ها باید متناسب با رفتار و موضع آنان در برابر مومن باشد که در حدیث به آن ها اشاره شده است. خوش رفتاری و معاشرت نیک با دیگر فرق اسلامی و مدارا و تحمل اختلاف مذاهب و سلایق در درون جامعه ی اسلامی، یکی از اصول اولیه و دارای وجوب نفسی و ذاتی است و اینگونه مدارا با علمای اسلامی دائر مدار هیچ امر دیگری جز ضرورت اتحاد و همبستگی با امت اسلامی و وحدت و تولی با آنان نیست و این امر گرچه شبیه عنوان مدارای با مخالف برای تقیه است، اما ملاک، گستره و حکم این دو با هم متفاوت است و نباید هر دو را با عنوان«تقیه مداراتی» مشمول یک حکم نمود و حکم به استحباب داد. بر همین اساس پاسخ ندادن به برخی رفتار خارج از حدود عرف و شرع وهابیان اگر بر مبنای حفظ وحدت امت اسلامی باشد بحثی نیست، اما اگر بر مبنای تقیه مداراتی باشد هیچ دلیل عقلی و شرعی برای پذیرش چنین تحقیرهایی، به دلیل عمل به تقیه وجود ندارد. د: متقی فیه- موضوعات مورد تقیه چهارمین محور بحث، در مورد موضوعاتی است که می توان و یا باید در مورد آنان به تقیه عمل نمود. دراین بخش نیز از محورهایی یاد کنیم که در کتب فقهی به آنان اشاره نشده و جای آن دارد که مورد بررسی قرار گیرد.۱. از مباحث مهم قابل طرح این است که آیا تقیه فقط منحصر در موضوعات اعتقادی و یا فقهی مصطلح وآن نیز در برابر مخالفان سنتی اسلام و تشیع است؟ و اگر چنین باشد باید گفت، امروز موضوعی جز تبری از اصل اسلام و تشیع برای تقیه باقی نمانده است؛ زیرا اولا: شناسنامه ی اقوام و ملل و عقاید و باورهای آنان برای همگان برملاء و هرگونه اطلاعات فردی و جمعی در منابع کتابخانه ای و اسناد اطلاعاتی به راحتی در دسترس همگان است و فقهایی و جمعی در منابع کتابخانه ای و اسناد اطلاعاتی به راحتی در دسترس همگان است و فقهایی چون امام معروفیت فتوا را در عدم نیاز به تقیه بعید نمی دانند (۷۱). و ثانیا: امروز مخالفان سنتی قدرت متمرکزی ندارند تا انسان بخواهد از آنان تقیه نماید، چه این که مخالفان سنتی اسلام- که مخالفان فعلی نیز هستند- گرچه متاسفانه همه قدرت های متعارف را در اختیار دارند، اما آنچه که امروز باید از آنان کتمان شود و از آنان ترسید و در مورد آن تقیه نمود، نگاه فردی و غیر سیاسی به عقاید اسلامی و مثلا گفتن شهادتین و یا نگفتن آن نیست، بلکه امروز قرائت اسلام ناب محمدی از دین و قرآن مورد تعرض و هجوم آنان است. امروز آنان با اسلام و مسلمانی می جنگند که نمی خواهند با انان تولی داشته و آنان را محرم اسرار خود بشمرد و فرهنگ و اندیشه آنان را به چالش کشیده است. امروز آنان به اطلاعاتی از جامعه ی اسلامی نیاز دارند که برای نفوذ آنان حیاتی و دوام و بقا و سیطره ی آنان وابسته به این اطلاعات است و متاسفانه مجامع علمی و سیاسی و اطلاعاتی مسلمانان نیز در دادن این اطلاعات نه محدودیت شرعی را جاری می دانند و نه محدودیت عقلی و عقلایی حفظ اسرار از بیگانه برای آنان تعریف شده است و اصولا نگاه بیگانه به آنان به فراموشی سپرده شده است. خلاصه این که، اگر تعریف تقیه آنچنان که برخی نوشته اند «اخفاء الحق عن الغیر و اظهار خلافه» (72) باشد، امروز برای پیروان اسلام منهای سیاست- و نه اسلام ناب محمد صلی الله علیه و آله- چیزی قابل کتمان نیست و نیز قدرت قاهره ای در میان مسلمانان سنی وجود ندارد تا شیعه نیازمند به تقیه از آنان باشد، مسلمانان متفرق اند و با غیر مسلمانان- یهودیان و مسیحیان و کافران- بیشتر تولی و ارتباط و انسجام دارند تا با یکدیگر! برخی حاکمان جائر کشورهای اسلامی، اسرائیل غاصب را بیشتر از ایران اسلامی می پسندند و به مصالحه با او بیشتر اظهار علاقه می کنند. ۲. و نکته ی آخر این که با دقت در احادیثی چون: «لان للتقیه مواضع من ازالها عن مواضعها لم تستقم له… فکل شیء یعمل المومن بینهم لمکان التقیه مما لایودی إلی الفساد فی الدین فانه جائز» (73). وسخن بزرگانی چون امین الاسلام طبرسی که می نویسد: «..أن التقیه جائزه فی الدین عند الخوف علی النفس و قال أصحابنا إنها جائزه فی الاحوال کلها عند الضروره و ربما وجبت فیها لضرب من اللطف والاستصلاح و لیس تجوز من الافعال فی قتل المومن و لان یعلم أو یغلب علی الظن أنه استفساد فی الدین» (74). و بر مبنای تعریف منتخب، نمی توان هرگونه ضرر بالفعل شخصی را دلیل وجوب تقیه در هر چیزی شمرد. اما ضرر و خطر برای اسلام و مسلمانان را با ضرر تدریجی مقایسه نمود و حکم به استحباب داد (۷۵). اصولا برای تشخیص مورد تقیه و یا حکم به تقیه در یک موضوع باید ارزیابی دقیق و جامعی بین شرایط زمانی و مکانی آن موضوع و جایگاه متقی و متقی منه مقایسه آن با تبعات مترتب بر عدم عمل به تقیه در آن موضوع صورت پذیرد تا بتوان چنین ارزیابی دشواری را شیوه و استراتژی ویژه ائمه معصومین علیهم السلام نامید و دراهمیت آن گفت که: «لو قلت إن تارک التقیه کتارک الصلاه لکنت صادقا» و باور کرد که: «ان أکرمکم عندالله أعملکم بالتقیه» (76) و اگر چنین ارزیابی دقیقی صورت پذیرد، قطعا موضوعاتی که در برابر کفار و غیر مسلمانان مورد تقیه قرار گیرد با موضوعاتی که در برابر مسلمانان مخالف و یا حتی مومنان ناآگاه مورد تقیه واقع می شود تفاوت خواهد داشت و این خود بحثی بسیار گسترده و نیازمند فرصتی دیگر است. پی نوشت: ۱. اصول کافی، اسلامیه، ج ۲، ص ۱۲۵ ۲. علامه طباطبایی، المیزان، جامعه مدرسین، ج ۵، ص ۳۹۲ ۳. صبحی صالح، نهج البلاغه، خطبه ۷۴ ۴. همان، حکمت ۲۲ ۵. ر. ک. به: لسان العرب، ماده «وقی». 6. النهایه، ماده «وقی»، ج ۵، ص ۲۱۷ ۷. مفردات القرآن، ماده «وقی» 8. مصباح المنیر، ماده «وقی» 9. معجم مقاییس اللغه، به نقل از التحقیق فی کلمات القرآن، ماده «وقی» 10. طبرسی، مجمع البیان، ذیل آیه ۲ از سوره بقره ۱۱. حسینی مدنی، سید علی خان، ریاض السالکین، ج ۲، ص ۹۲ ۱۲. نهج البلاغه، حکمت ۲۱۰ ۱۳. امام خمینی، چهل حدیث، ص ۲۰۶ (ذیل حدیث ۱۲) ۱۴. جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج ۳، ص ۱۵۳ ۱۵. بقره: ۹ ۱۶. طبرسی، جوامع الجامع، جامعه مدرسین، ج ۱، ص ۱۶۷ ۱۷. تفسیر روض الجنان، ذیل آیه ۲۸ آل عمران ۱۸. تفسیر مفاتیح الغیب، ذیل آیه ۲۸ آل عمران، داراحیاء التراث، ج ۸، ص ۱۹۴ ۱۹. شیخ مفید، تصحیح الاعتقاد، چاپ سروش تبریز، به تصحیح واعظ چرندابی، ص ۲۱۹ ۲۰. القواعد و الفوائد، منشورات مکتبه المفید، ج ۲، ص ۱۵۵ ۲۱. مکاسب رحلی، ص ۳۲۰، ضمنا ترجمه همین متن را در لغتنامه دهخدا ذیل ماده تقیه ملاحظه می کنید. ۲۲. تفسیر المنار، ج۳، ص ۲۸۰ ۲۳. غروی، میرزا علی، التنقیح، آل البیت، ج ۴، ص ۲۵۴ ۲۴. همان، صص ۲۵۷ و ۲۵۸ ۲۵. مکاسب، قطع رحلی، ص ۳۲۱ و والتنقیح، آل البیت، ج ۴، ص ۲۵۷ ۲۶. امام خمینی، الرسائل، ج ۲ (رساله فی التقیه)، ص ۱۷۸ ۲۷. وسائل الشیعه، چاپ اسلامیه، ج ۱۱، صص ۴۶۷- ۴۶۱ (احادیث ۶- ۱۲- ۴- ۷- ۳۳، باب ۲۴ از ابواب الامر بالمعروف و النهی عن المنکر) ۲۸. همان، ص ۴۶۸، باب ۲۵، حدیث ۱ ۲۹. همان، حدیث ۲ از باب ۲۵ ۳۰. امام خمینی، الرسائل، ص ۱۹۱ ۳۱. وسائل الشیعه، ج ۱۱، ص ۴۶۸، ح ۲۷ ۳۲. همان، ص ۴۷۲، ح ۳ ۳۳. علامه مجلسی، بحار الانوار، مؤسسه الوفاء، ج ۷۵، ص ۴۱۵، ضمن حدیث ۶۸ ۳۴. همان، ص ۴۲۲، ضمن حدیث ۸ ۳۵. وسائل الشیعه، ص ۴۷۵، حدیث ۱۳ ۳۶. همان، ص ۴۶۳، ح ۱۵ ۳۷. همان، ص ۴۷۱، ح ۲ از باب ۲۶ ۳۸. کافی (روضه)، ج ۸، ح ۱. ۳۹. وسائل الشیعه، ج ۸، ص ۳۹۸، باب ۱، ابواب احکام العشره، احادیث ۱ تا ۱۰ ۴۰. شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، چاپ نجف، ج ۶، ص ۳۳۰، ح ۹۱۴ ۴۱. خرمشاهی، بهاء الدین، قرآن پژوهی، ص ۸۲۰ ۴۲. ر. ک. به: وسائل الشیعه، ج ۱۱، صص ۴۷۱- ۴۶۱، حدیث های ۱۸- ۱۶، از باب ۲۴ و حدیث ۴ از باب ۲۵ و حدیث ۱ از باب ۲۶ ۴۳. امام خمینی، چهل حدیث، ص ۲۰۶، ذیل حدیث ۱۲ ۴۴. ر. ک. به: صفری، نعمت اله، نقش تقیه در استنباط، صص ۲۳۴- ۲۰۱ ۴۵. گر چه به نظر صاحب این قلم عنوان وحدت و تشکل دینی، خود از واجبات اولیه و اصولی جامعه اسلامی است و تابع تقیه نمی باشد. ۴۶. شیخ انصاری، مکاسب، قطع رحلی، شرائط المتعاقدین، ص ۱۱۹ با تلخیص ۴۷. نحل: ۱۰۶ ۴۸. مجمع البیان، ج ۱، ص ۲۵۷، ذیل آیه ۱۷۳ سوره بقره ۴۹. عسکری، ابو هلال، فروق النعه، بصیرت، ص ۱۰۷ ۵۰. وسائل الشیعه، ج ۱۱، ص ۴۶۵، ح ۲۳، باب ۲۴ ۵۱. همان، ص ۴۶۹، ح ۵، باب ۲۵ ۵۲. امام خمینی، الرسائل، ج ۲، ص ۱۷۵ ۵۳. ر. ک. به: رسائل الشریف المرتضی، ج ۱، صص ۳۲۴- ۳۲۰ ۵۴. ظهر احسان الهی، الشیعه والسنه، چاپ لاهور، ۱۴۵۱، ص ۱۳۶ ۵۵. احزاب: ۴۰ ۵۶. احزاب: ۳۷ ۵۷. توبه: ۲۴ ۵۸. نساء: ۹۵ ۵۹. وسائل الشیعه، ج ۱۱، ص ۴۸۳، ح ۲، باب ۳۱ ۶۰. همان، ص ۴۷۰، ح ۹، باب ۲۵ ۶۱. همان، ص ۴۵۱، ح ۲، باب ۲۲ ۶۲. اعراف: ۱۲۵ و ۱۲۶ ۶۳. وسائل الشیعه، ج ۱۱، ص ۴۷۷، ح ۷، باب ۲۹ ۶۴. مجمع البیان، ج ۱، ص ۴۳۰ (ذیل آیه ۲۸ آل عمران) ۶۵. بحار الانوار، ج ۷۵، ص ۴۰۸، ح ۵۱ ۶۶. وسائل الشیعه، ج ۱۱، ص ۴۷۸، ح ۱۰ و نیز مراجعه کنید به حدیث های ۱۲ و ۱۳ ۶۷. بحار الانوار، ج ۲، ص ۱۸۳، ح ۱ ۶۸. نعمانی، کتاب الغیبه، مکتبه الصدوق، تهران، ص ۳۴، ح ۱ ۶۹. بحار الانوار، ج ۲، ص ۱۹۰، ح ۲۵ ۷۰. اصول کافی، ج ۲، ص ۲۵۱، احادیث ۲ و ۹، با مختصر تفاوتی از پیامبر گرامی نقل شده است. ۷۱. امام خمینی، الرسائل، ص ۱۸۰ ۷۲. نقش تقیه در استنباط، ص ۵۱ ۷۳. وسائل الشیعه، ج ۱۱، ص ۴۶۹، ح ۶ ۷۴. طبرسی، مجمع البیان، ج ۱، ص ۴۳۰ ۷۵. شیخ انصاری، مکاسب رحلی، ص ۳۲۰؛ التنقیح، ج ۴، ص ۲۵۸ ۷۶. وسائل الشیعه، ج ۱۱، ص ۴۶۶، حدیث های ۲۵ و ۲۶ ۴۵ منبع: کتاب حکومت اسلامی

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.