منابع مکتب شیعه شیعه از تمامی منابع معرفتی برای شناخت حقایق هستی در کمال هماهنگی و استحکام منطقی آن، بهره میبرد و البته این بدان معنا نیست که حکمت شیعی مجموعهای است که هر کس به مقداری از آن منابع اطلاع یابد، بتواند به عنوان حکیم شیعی تلقی گردد. منابع اصیل شیعی را میتوان به سه منبع یا به عبارت دیگر به پنج منبع تقسیم نمود. منابع سهگانه عبارتند از: ۱) وحی، ۲) عقل قطعی، ۳) کشف عرفانی. اگر وحی را به دو منبع قرآن و اخبار اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السّلام تقسیم نماییم، منابع به پنج منبع گسترش مییابند. برای بیان نقش این سه منبع در جهت شناخت حقایق، در ادامه به تبیین آنها میپردازیم: ۱) وحی لغتشناسان برای واژه وحی، موارد استعمال متعددی نقل کردهاند؛ مانند نوشتن، اشاره، پیام، الهام، کلام مخفی، نوشته و کتاب. ابن فارس درباره ی ریشه وحی (و- ح- ی) مینویسد: وحی ریشهای است که به عرضه ی دانش پنهانی یا غیر آن بر دیگری دلالت میکند و تمام استعمالهای واژه ی «وحی» به این ریشه بر میگردد(ابنفارس، ۱۳۸۹ق، ج۶، ص۹۳، ذیل ماده«وحی»). اما وحی در اصطلاح، همان ابلاغ پیام خدا به پیامبر است؛ چنان که شیخ طوسی بعد از برشمردن انواع وحی مینویسد: «فالوحی، یوحیالله الی الانبیاء کقوله: الاوحیاً او من وراء حجاب او یرسل رسولاً فیوحی باذنه» (طوسی، [بیتا]، ج۶، ص۴۰۳). اما در خصوص وحی- به عنوان منبعی برای شناخت عقل- باید تأکید کرد رابطه ی عقل و وحی در حوزه ی فرهنگ اسلامی مسئلهای طولانی و در عین حال تأملبرانگیز است. متفکران و اندیشمندان شیعه در این زمینه (عقل) نه گرفتار افراط گرایی معتزله شدند و نه از حجیت عقل غافل ماندند؛ و با توجه به احادیث اهل بیت علیهم السّلام به مشکل تعارض عقل و وحی(به دلیل پرهیز از افراط و تفریط ها) که یک رویکرد حقیقی است، دچار نشده و منجر به شناخت جایگاه واقعی عقل و منزلت وحی شدند. اینان(متفکران شیعه) ضمن ارجگذری به قدرت عقل در کندوکاو مسائل عقلی و اعتقادی دین، به نیازمندی عقل به وحی و همکاری و تعامل این دو در شکوفایی علوم و معارف دینی تأکید نمودند. این توفیق و موهبت از تعالم اهل بیت و پیشوایان دینی نشأت گرفته است؛ از این رو اندیشمندان شیعی، وحی را به عنوان منبعی برای شناخت عقل قلمداد کردهاند و آن را در دو مقوله ی قرآن و اخبار تبیین نمودهاند: الف) قرآن: فراخوانی قرآن مجید به تعقل و فکر کردن استدلالی و منطقی، از موضوعاتی است که در بسیاری از آیات الهی با گونههای متفاوتی به صراحت بیان شده است؛ به شکلی که هیچ تأویل یا توجیهی را نمیپذیرد. از جمله ی این آیات میتوان به موارد ذیل اشاره کرد: «کَذَلِکَ یُبَیِّنُ اللهُ لَکُم آیَاتِهِ لَعَلَّکُم تَعقِلُونَ» (بقره: ۲۴۲) (خداوند اینگونه نشانههای خود را به شما آشکار میسازد؛ شاید درک نمایید)، «وَ تَصرِیفِ الرِّیَاحِ وَالسَّحَابِ المُسَخِّرِ بَینَ السَّماَء وَالأرضَ لآیَاتٍ لِّقَومٍ یَعقِلُونَ»(بقره: ۱۶۴) (و در وزیدن بادها و آفرینش ابرها که میان آسمان و زمین معقلند، نشانههایی است برای گروهی که میاندیشند)، «یَسمَعُونَ کَلاَمَ اللهِ ثُمَّ یُحَرِّفُونَهُ مِن بَعدِ ماَ عَقَلُوهُ وَهُم یَعلَمُونَ»(بقره: ۷۵) (سخنان خدا را میشندیند و پس از درک نمودن، آن را تحریف میکردند؛ در حالی که میدانستند)، «وَ قالُوا لَو کُنَّا نَسمَعُ أو نَعقِلُ مَا کُنَّا فِی أصحَابِ السَّعِیرِ) (ملک: ۱۰) (و گفتند اگر ما میشنیدیم یا درک مینمودیم از دوزخیان نبودیم)، «یُحیِی اللهُ المَوتَی وَیُرِیکُم آیَاتِهِ لَعَلَّکُم تَعقِلُونَ» (بقره: ۷۳) (خداوند مردگان را زنده میکند و آیات خود را به شما نشان میدهد؛ شاید درک نمایید). البته گفتنی است گاهی قرآن، انسان را به نگریستن دعوت میکند؛ و همانطور که میدانیم این، جدای از معنای «نظر» در فارسی، است؛ چه اینکه در اینجا به معنای نگاه کردن و دیدنی است که با تأمل و دقت همراه باشد و در آنچه نگاه میکند، دقت و تفکر نماید؛ مانند: «أوَلَم یَنظُرُوا فِی مَلَکُوتِ السَّماَوَاتِ وَالأرضِ» (اعراف: ۱۸۵) (آیا در ملکوت آسمان و زمین نظر نمیکنند؟) یا «فَلیَنظُرِ الإنسَانُ مِمَّ خُلِقَ» (طارق: ۵) (پس انسان در آنچه که از آن خلق شده است، نظر افکند) و از این قبیل آیات که قرآن کریم به شهادت این دسته از آیات الهی، شناخت حسی را پایان معرفت نمیداند، بلکه آن را وسیله ی دسترسی به شناخت عقلی قلمداد میکند. قرآن کریم به شیوههای فراوانی بر تعقل و تفکر انسان تأکید میکند و از واژههایی معادل تبصر، تدبیر، تفقه، تذکر و دعوت به فراگیری عبرت استفاده میکند که همه ی آنها، دلالت بر اهمیت قرآن به تأمل و تفکر انسان دارد؛ به طوری که از هیچ مسئله ی سطحی نگذرد، بلکه با عمقنگری و ژرفنگری مسائل را مورد بررسی قرار داده و در همه ی بخشها و موضوعات زندگی، تفکر نماید. دعوت مکرر قرآنمجید به داشتن تفکر عقلی و دوری از هرگونه تقلید از گذشتگان و اینکه هیچ ستمی را نباید بدون برهان و دلیل پذیرفت، آموزههایی بودهاند که قرآن مجید به انسان آموخت. ب) اخبار (در مکتب شیعه): اخبار اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السّلام در این مقوله، از اهمیت ویژهای برخوردار است، زیرا علاوه برآنکه این اخبار از کسانی صادر شده است که مطابق با اندیشه ی شیعه، اهل عصمت بوده و از هرگونه خطا در فهم و بازگویی معارف الهی مصون هستند، بسیاری از اخبار مبین و مفسر آیات الهی هستند؛ به گونهای که اگر این اخبار نمیبودند، تبیین بسیاری از آیات قرآن ممکن نمیشد. در این اخبار، مباحث عمیق عقلی مطرح است و راهگشای فصول و مسائل فراوانی از حکمت شیعی است، در نتیجه، اندیشه ی عقلانی شیعه وارث همین اخبار بوده و به آنها مدیون است؛ گو اینکه انحراف، افراط و یا تفریط در اندیشه ی عقلانی دیگر مکاتب اسلامی، به سبب دوری از همین اخبار میباشد. هر اندازه انسان بیشتر از عقل و اندیشهاش بهرهمند باشد و در عالم عقل، تعالی یابد، به حقایق معقول نزدیکتر میگردد. برای انسان هیچ نعمتی بالاتر از شناخت و اتصال به حقایق نیست و نهایت شناخت و معرفت هم، ذات حقتعالی است و بهترین راه برای رسیدن به قرب حقتعالی همین راه اندیشه و تعقل است؛ همچنان که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله میفرماید: «یاعلی! اذا تقرب الناس الی الله فی ابواب البر فتقرب الی الله بانواع العقل» (متقی هندی، [بینا]، ج۳، ص۳۸۴): یاعلی! هرگاه مردم به انواع نیکیها، به خداوند تقرب جستند، تو با انواع عقل و اندیشه به خدا تقرب بجوی؛ و در حدیثی دیگر، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله میفرماید: «انما یدرک الخیر کله بالعقل و لا دین لمن لا عقل له»: تمام خوبیها با عقل به دست میآید و کسی که عقل ندارد، دین هم ندارد(حرانی، ۱۳۶۳، ص۴۴)؛ و نیز رسول گرامی صلی الله علیه و آله عبادت و بندگی انسان را به اندازه ی عقلشان میداند و میفرماید: «لکل شیء دعامه المؤمن عقله فبقدر عقله تکون عبادته لربه» (الکراجکی، ۱۳۸۵ق، ج۲، ص۳۱): هر چیزی پشتیبانی دارد و پشتیبان مؤمن، خرد اوست، لذا بندگی مؤمن برای پروردگارش به اندازه خرد اوست؛ همچنین امامصادق علیه السّلام عقل را ثروت بزرگ میداند و میفرماید: «لاغنا اخضب من العقل ولافقراً حط من الحمق» (شیرازی، ۱۳۶۶، ج۱، ص۳۴): هیچ ثروتی پر نعمتتر از عقل نیست و هیچ فقری پستتر از حماقت نیست. اما ارزش عقل و خرد در کلام امام علی علیه السّلام نیز در خور توجه است: حضرت میفرمایند: «بهترین نعمتها عقل است» (آمدی، ۱۳۶۶، ح۳۳۵، ص۳۳) و یا در جایی دیگر میفرمایند: «التفکر حیاه قلب البصیر» (شیرازی، ۱۳۶۶، ج۱۱، ص۳۳): تفکر و تعقل، مایه ی زندگی دل شخصِ بابصیرت است و نیز: «قیمه کل امر عقله» (آمدی، ۱۳۶۶، ح۳۱۷، ص۵۰) و احادیث فراوانی در اینباره که همگی دیدگاه شیعه را نسبت به عقل و تعقل بیان میکند. ۲. عقل قطعی عقل قطعی یکی دیگر از منابع مکتب شیعه به شمار میآید. مراد از عقل، همان استفاده از اصول کلی بدیهی و ضروری عقل است. علامه طباطبایی در اینباره مینویسد: «به مقتضای شعور انسانی و نهاد خدادادی خود چیزهایی را درک میکنیم که در میان آنها یک سلسله قضایایی است که در صحت آنها هیچگونه تردید نداشته، اضطرار آنها را میپذیریم. اینگونه ادراکات و تصدیقات را عقل قطعی مینامیم. هیچ دین و مذهبی و هیچ روش نظری دیگری از هیچ راهی نمیتواند حجیت عقل قطعی و صحت بحث فلسفی را نفی نموده، القاء کند»(طباطبایی، [بیتا]، ص۲۱۸). بنابراین مراد از عقل، همان عقل نظری یا قوه ی ادراک و واقعیات کلی است که در مکتب عقلانی شیعه، در اثبات اصول کلی همچون مبدأ، توحید، معاد و ضرورت نبوت و شریعت معیار و میزان است؛ به عبارت دیگر در این موارد، وحی نمیتواند سخنی مخالف عقل داشته باشد و اگر سخنی دارد، پدیدآوری گنجینههایی است که در عقول آدمیان ذخیره شده است و به همین دلیل، حکمت شیعی سبب سخن حق در این موارد را- که بر پایه ی اصول عقلانی باشد- به مقتضای این حقیقت که «حکمت را فراگیرید ولو از اهل نفاق» (سیدرضی، ۱۳۷۳، کلمات قصار، ش۸۰) پذیراست. در توضیح این بیان باید گفت: انکار حق به این بهانه که از سوی غیرمسلمانان بیان شده است، خود عملی باطل است؛ برای نمونه میتوان از برخورد تشیع با نهضت ترجمه در اسلام نام برد. ترجمه ی متون فلسفی و یونانی از زبانهای مختلف به زبان عربی در اواخر قرن دوم هجری و در عهد ابوجعفر منصور دوانقی به نهضتی مبدل گشت که تا یک قرن و نیم بعد ادامه یافت و معتزله بیشترین بهره را از این نهضت برد؛ چه اینکه در سایه ی حمایت برخی خلفای عباسی، عقاید خود را منتشر کردند و هم آنان، خلفا را در ترجمه ی کتب فلسفی، تشویق و ترغیب کردند. مکتب شیعه با توجه به حضور پیشوایان خود، نیازی به فراگیری آن علوم نداشت و البته، این مانع از آن نبود که آنچه را از متون فلسفی که با اصول عقلی و موازین قرآنی و روایی سازگار بود، اخذ ننمایند. گواه صادق این ادعا، کلام حضرت صادق علیه السّلام است. ایشان در جایی از خداوند هلاکت و خسران فلاسفهای را میخواهد که تدبیر در خلقت را منکرند. ایشان میفرمایند: «فتبا و خیبه و تعسا لمنتحلی الفلسفه کیف عمیت قلوبهم عن هذه الخلقه العجیبه حتی انکروا التدبیر و العمد فیها» (مجلسی، ۱۳۶۲، ج۳، ص۷۵). عقل نظری نسبت به برخی از اصول، معیار و میزان است و البته حجت عقل به این مورد محدود نمیشود، بلکه در استنباط احکام شریعت نیز عقل حجت است و به همین دلیل، در فقه امامیه یکی از منابع استنباط حکم شرعی، عقل است که البته در این مورد آمده است که عقل چونان چراغ است و البته با بررسی و توضیح حجیت عقل در دریافت احکام شریعت، خود بحثی جداگانه میطلبد؛ اما به طور اجمال از دلیل عقلی در فقه به دو صورت استفاده میشود: ۱. آنکه تلاشی برای کشف کتاب و سنت است. در حقیقت عقل در این مورد، همچون اجماع، نقش کاشفیت را دارد و وسیلهای برای کشف حکم شرعی است. ۲. صورت دوم استفاده از دلیل عقلی در فقه، مربوط به «مستقلات عقلیه» و «مباحث علمیه عقلیه» است که از جمله موارد مستقلات عقلیه میتوان به: قبح ظلم، حسن صدق و جواب رد ودیعه و امثال اینها اشاره کرد؛ همچنین مباحث اصول علمیه، همچون برائت و تخییر عقلی، جایگاه دیگری برای استفاده از دلیل عقلی است؛ البته عقل هرگز نمیتواند به طور کامل پیرامون اسرار و مصالح شریعت تحقیق کند. ۳. کشف عرفانی سومین منبع مکتب شیعه، کشف قطعی عرفانی است. مکتب شیعه با اعتقاد به اینکه جهان تنها عالم مادی نیست، بلکه جهان غیب و مجردات نیز وجود دارد، عالم را به دو عالم «شهادت» و «غیب» تقسیم میکند و برآن است که گاه، برای انسان کششی باطنی و جذبهای عرفانی رخ میدهد و انسان بدون واسطه، از جهان غیب آموزههایی را اخذ مینماید. کشف عرفانی همان معرفت شهودی است که صاحب آن را عارف مینامند. امیرالمؤمنین علیه السّلام در تعریف شخصیت عارف چنین میفرماید: «قد احیی عقله و امات نفسه حتی دق جلیله و لطف غلیظه و برق له لامع. کثیر البراق فابان له الطریق و سلک له السبیل» (سیدرضی، ۱۳۷۳، خطبه۲۲۰): عارف عقل خویش را زنده کرده و نفس خویش را از بین برد، تا آنجا که جسمش نحیف و خشونت اخلاقش به نرمی گرایید؛ برقی پرنور برای او درخشیدّ و راه را برای او روشن کرد و در راه راست او را کشاند.(دشتی، [بیتا]، ص۴۴۸-۴۴۹) ابن ابیالحدید در شرح این عبارت مینویسد: «و اعلم ان قوله علیهالسلام هو حقیقه مذهب الحکما و حقیقه قول الصوفیه اصحاب الطریقه و الحقیقه لانه حکیم الحکما عارف العارفین و معلم الصوفیه و لولا اخلاقه و کلامه و تعلیمه للناس هذا الفن لما اهتدی احد من هذه الطائفته»(ابن ابیالحدید، ۱۳۸۰ق/ ۱۹۶۰م، ص۱۳۷-۱۳۹). گفتار علی علیه السّلام، هم حقیقت مذهب حکما و هم حقیقت کلام عرفاست؛ اصحاب طریقت و حقیقت؛ زیرا او برتر از همه ی حکیمان و عارفان است و او معلم عرفان است و اگر اخلاق و کلام و تعلیم این فن، برابر مردم نبود، هیچ یک هدایت نمییافتند. بوعلی نیز مشابه همین تعابیر را در تعریف عارف به کار برده است. او مینویسد: «والمتصرف بفکره الی قدس الجبروت مستدیما لشروق نورالحق فی سره یحض باسم العارف» (ابنسینا، ۱۴۰۳ق، ج۳، ص۳۶۹): آن کسی که اندیشه و فکرش را متوجه ی قدس جبروت ساخت تا نور حق در درونش تابد، عارف است. تعبیر حضرت به «قد احیی عقله» نشانگر آن است که کسی میتواند از درخشندگی نور الهی بهره ببرد و راه را بپیماید که عقل خویش را به معرفت الهی زنده کرده باشد؛ و لذاست که در حکمت شیعی، کشف قطعی عرفانی با عقل برهانیِ یقینی هماهنگی کامل دارد و در حقیقت، آنچه را که عارف کشف میکند، حتماً برهانی هم خواهد بود؛ به عبارت دیگر عقل یکی از موازین شناخت کشف حقیقی است؛ زیرا آنچه را که عارف در پی شهود خود ارائه میدهد، از سنخ مفاهیم است و در صحت و خالصی آن مفاهیم، باید از میزان مسانخ با آن- که همان اصول عقلی باشد- استفاده نمود تا دانسته شود که آنچه عارف درک کرده، اوهام و خیالات او نبوده است. یکی از اساسیترین منابع مکتب شیعه «کشف و الهام درونی» است؛ کشفی که نتیجه ی تفکر عقلانی و ریاضت مشروع میباشد؛ البته چنین عملی که بیواسطه از ناحیه ی خداوند متعال افاضه میشود، درجات پائین آن همان مرحله ی عمومی و همگانی میباشد و از آن پس، هر چه تفکر عقلی از اوهام و خیالات لطیفتر باشد و هر چه آدمی علاقه و محبت خود را از دنیای فانی کمتر کند، فیض خداوند متعال بیشتر میشود؛ نفس ناطقه از معرفت زلالتری برخوردار میشود و در این بین، از این ناحیه که معلوم به کشف مربوط به امور شرعی میباشد، یا مربوط به امور عقلی، تفاوتی ندارد. مختصرترین و شیرینترین متنی که در این زمینه به تحریر در آمده است، متن «مقاماتالعارفین» بوعلی سیناست که نمط فهم کتاب الاشارات و التنبیهات وی را تشکیل میدهد. نتیجه آنچه در این پژوهش آمده، بیانی روشن از جایگاه عقل و تعقل در مبانی تفکر شیعه است و اینکه این جایگاه به وضوح اهمیت عقل را نزد ائمه معصومین علیهم السّلام، وحی و مکتب شیعه تبیین میکند و در وهله ی دوم، منابع تفکر عقلانی شیعه را بیان نموده، نشان میدهد در میان این منابع سهگانه یا چهارگانه ی مکتب شیعه، در اصول کلی دین تعارضی پیدا نخواهد شد و به عبارت دیگر، هر چند وحی (قرآن- اخبار) معیار و میزانی برای موادی(تأییدکننده) برهان و عرفان میباشد، اما این بدان معنا نیست که برخی موارد برهان و عرفان قطعی و یقینی، با وحی متعارض بوده، در تعارض این دو، تقدم با وحی باشد، بلکه بدین معناست که در حکمت شیعی، وحی قطعی، گاه با برهان علمی و کشف یقینی معارض نبوده، بلکه معاضد هماند و از هماهنگی مستحکم و منطقی برخوردارند. منابع: ۱. آمدی، عبدالواحد؛ شرح غررالحکم و دررالکلم؛ شرح ترجمه ی جمالالدین محمد خوانساری و تصحیح میرجلالالدین حسینی؛ تهران: دانشگاه تهران، ۱۳۶۶ش. ۲. ابن ابیالحدید؛ شرح نهجالبلاغه؛ تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم؛ الطبعه الثانیه، بیروت: داراحیا التراث العربی، ۱۳۸۰ق/۱۹۶۰م. ۳. ابن سینا، حسین بن عبدالله؛ الاشارات و التنبیهات؛ چ۲، تهران: نشر کتاب، ۱۴۰۳ق. ۴. ابن فارس، ابی الحسین بن فارس رازی؛ معجم مقاییس اللغه؛ تحقیق عبدالسلام محمد هارون؛ مصر: مطبعه المصطفی و اولاده، ۱۳۸۹ق. ۵. ابن منظور، ابی الفضل جمالالدین محمد بن مکرم بن منظور مصری؛ لسان العرب، بیروت: دارالصادر، ۱۴۱۰ق. ۶. ابی حامد الغزالی، الاقتصاد فی الاعتقاد؛ قدم له و شرحه: علی بوملحم؛ بیروت: الهلمال، ۱۴۲۷ق. ۷. اصفهانی، راغب؛ مفردات الفاظ القرآن؛ دمشق: دارالقلم، ۱۴۲۴ه.ق. ۸. الجواهری، اسماعیل ابن حماد؛ الصحاح تاج اللغه؛ تحقیق: احمد عبدالغفور العطار؛ الطبعه الرابعه، بیروت: درالعلم للملایین، ۱۴۰۷ق. ۹. الکراجکی، ابوالفتح محمد بن علی؛ کنزالفوائد؛ بیروت: دارالاضواء، ۱۹۸۵ه.ق. ۱۰. انصاری، خواجه عبدالله؛ تفسیر کشفالاسرار و عده الابرار؛ تألیف رشیدالدین المیبدی و به اهتمام علیاصغر حکمت؛ تهران: امیرعبید، ۱۳۶۱ش. ۱۱. ایزوتسو، توشیهیکو؛ خدا و انسان در قرآن؛ تهران: [بینا]، [بیتا]. ۱۲. جبران، مسعود؛ فرهنگ رائد الطلاب؛ ترجمه عبدالستار قمری؛ تهران: یادواره کتاب، ۱۳۷۹ق. ۱۳. جمالالدین، حسن ابن یوسف؛ کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد؛ بیروت: الاعلمی،۱۹۷۹م. ۱۴. جوادی آملی، عبدالله؛ حکمت متعالیه؛ تهران: الزهراء، ۱۳۶۸ش. ۱۵. حرانی، ابو محمد علی ابن الحسین؛ تحف العقول عن آل الرسول؛ تصحیح علیاکبر غفاری؛ چ۲، قم: مؤسسه النشر الاسلامی، ۱۳۶۳ش. ۱۶. حر عاملی، محمد ابن حسین؛ وسایلالشیعه؛ تحقیق شیخ عبدالرحیم الرّبانی شیرازی؛ بیروت: داراحیا التراث العربی، ۱۴۰۳ق. ۱۷. حسنزاده آملی، حسن؛ دروس اتحاد عاقل و معقول؛ قم: حکمت، ۱۴۰۴ق. ۱۸. دشتی، محمد؛ نهجالبلاغه؛ [بیجا]، [بینا]، [بیتا]. ۱۹. دیلمی، حسنابن ابی حسن؛ ارشاد القلوب؛ [بیجا]، النشر شریف رضی، ۱۴۱۲ق. ۲۰. راضی، فخرالدین؛ محصل افکار المتقدمین والمتأخرین؛ بیروت: دارالفکر، ۱۹۹۲م. ۲۱. رحیمینژاد، مرتضی؛ جایگاه عقل در مبانی تفکر شیعه(پایاننامه ی کارشناسی ارشد)؛ به راهنمایی دکتر علی احمد ناصح، قم: دانشگاه قم، ۱۳۸۴ش. ۲۲. سیدرضی، ابوالحسن محمد بن حسین الطاهر ذوالمناقب؛ نهجالبلاغه؛ گردآوری ابوالحسن، محمد بن ابی احمد، نسخه صبحی صالح، ترجمه ی سیدجعفر شهیدی؛ چ۵، تهران: انتشارات آموزش انقلاب اسلامی، ۱۳۷۳ش. ۲۳. شهرستانی، محمد بن عبدالکریم؛الملل والنحل؛ چ۳، قم: منشورات الرضی، ۱۳۶۴ق. ۲۴. شیرازی، صدرالدین محمد؛ شرح اصول الکافی، کتاب العقل و الجهل؛ تصحیح محمد خواجوی؛ ج۱، تهران: مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۶۶ق. ۲۵. ________، شیعه در اسلام؛ قم: رسالت، [بیتا]. ۲۶. طباطبایی، محمد حسین؛ تفسیرالمیزان؛ بیروت: مؤسسه علمی، ۱۳۹۳ق. ۲۷. طوسی، محمد؛ التبیان فی تفسیرالقرآن؛ بیروت: داراحیاء التراث العربی،[بیتا]. ۲۸. فیروزآبادی، محمد بن یعقوب؛ القاموس المحیط؛ بیروت: دار احیا التراث العربی، ۱۹۹۱م. ۲۹. قیصری، داوود بن محمود؛ شرح القیصری علی فصوص الحکم؛ قم: بیداد، ۱۳۶۲ش. ۳۰. کربن، هانری؛ آفاق تفکر معنوی در اسلام ایرانی؛ به اهتمام داریوش شایگان و ترجمه باقر پرهام؛ تهران: آگاه، ۱۳۷۱ش. ۳۱. کلینی، ابوجعفر محمد بن یعقوب؛ اصول کافی؛ قم: نور، ۱۳۶۴ش. ۳۲. گروه نویسندگان؛ دائرهالمعارف تشیع؛ تهران: بنیاد خیریه و فرهنگی شط، ۱۳۷۳ش. ۳۳. متقی هندی، الحسامالدین؛ کنزالعمال؛ تحقق شیخ بکری حیاتی، بیروت: مؤسسه الرساله، [بیتا]. ۳۴. مجلسی، محمدتقی؛ بحارالانوار چ۴، تهران: دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۶۲ق. ۳۵. مشیری، مهشید؛ فرهنگ الفبایی قیاسی؛ تهران: پیکان، ۱۳۷۷ش. ۳۶. مکارم شیرازی، ناصر؛ تفسیر نمونه؛ تحقیق و تنظیم احمد علی بابایی؛ چ۲، تهران: دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۷۶ش. ۳۷. ملاشاهی زارع، عیسی؛ جایگاه تعقل در روایات اسلامی(پایاننامه کارشناسی ارشد)؛ قم: دانشگاه قم، ۱۳۸۴ش. *استادیار دانشگاه قم/ دانشجوی ارشد علوم قرآن و حدیث منبع:نشریه شیعه شناسی ،شماره ۲۱