جایگاه اهل بیت در نزد اهل سنت

اهل سنت که در عصر حاضر شامل چندین مذهب کلامی و فقهی می شود، اهل‌بیت پیامبر – صلی الله علیه و آله و سلم– را به عنوان پیشوایان دینی و مذهبی نپذیرفته اند. اما در عین حال احترام اهل بیت را لازم دانسته و  محبت آنان را بر مسلمانان واجب می دانند. اهل سنت با توجه به آیات از قرآن و کریم و احادیث نبوی به این نتیجه رسیده ان که هم احترام اهل بیت و هم محبت آنان بر همه مسلمانان واجب است. زیرا در قران کریم محبت اهل بیت بر همه مسلمانان واجب شده است. خداوند در قرآن کریم می فرماید: «قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبى[۱]»؛ «به مسلمانان بگو که‏ من هیچ پاداشى از شما بر رسالتم درخواست نمى‏ کنم جز دوست ‏داشتن نزدیکانم [اهل بیتم‏]». در کتاب های معتبر اهل سنت آمده که از رسول خدا پرسیده شد که این اقارب و اهل بیت شما کیست که محبت آنان بر ما واجب شده است؟ رسول خدا – صلی الله علیه و آله و سلم- فرمود: آنان علی ، فاطمه، و دو پسر آنها هستند.[۲]

هم چنین روایاتی از پیامبر اسلام در صحیح ابن حبان و سایر متون روایی اهل سنت نقل شده است که پیامبر خدا – صلی الله علیه و آله و سلم- فرمود: «قسم به کسی که جان من در دست اوست، هیچ کسی با ما اهل‌بیت دشمنی نمی‌کند مگر اینکه خداوند او را وارد جهنم کند».[۳] آلوسی از این حدیث این نتیجه را گرفته که محبت و دوستی اهل‌بیت بر تمام مسلمانان فرض است.[۴]

امام شافعی مؤسس یکی از مذاهب فقهی اهل‌سنت محبت اهل‌بیت را فرض الهی دانسته و در این باره شعری سروده است:

یا اهل بیت رسول الله حبکم

فرض من الله فی القرآن انزله

کفاکم من عظیم الفخر انکم

من لم یصل علیکم لا صلاۀ له[۵]

شافعی در این شعر می‌گوید: ای اهل‌بیت رسول خدا محبت و دوستی شما از طرف خداوند فرض شده است و این مقام بلند برای شما کافی است که اگر کسی در نماز بر شما درود نفرستد نمازش نماز نیست.

با توجه به احادیث و روایاتی که در متون اهل‌سنت بر محبت اهل‌بیت تأکید شده، ممکن نیست یک مسلمان و اهل‌سنت با اهل‌بیت رسول خدا -صلی الله علیه و آله و سلم– دشمنی بورزد. این مطلب برای شیعیان ثابت است که اهل سنت محبت و دوستی اهل‌بیت را فرض دانسته و با آنان محبت می‌ورزند و هرگز با آنان دشمنی را روا نمی‌دارند.

اما فرقه ای به ظاهر اهل سنت وجود دارد که نواصب نامیده می شود. این فرقه با اهل‌بیت شدیدا دشمنی می‌ورزند. ناصبی، در اصطلاح به کسی که با امام علی و اهل‌بیت – علیه السلام- دشمنی داشته باشند، اطلاق شده‌است. این کلمه از ریشه نصب گرفته شده است و از نظر لغوی به معانی راست و برپا کردن، برپا کردن جنگ، دشمنی، آشکار ساختن دشمنی و غیر آن تفسیر شده است.[۶] به گفتۀ بسیاری از اهل‌لغت، ناصبی کسی است که از روی تدین، متدین به بغض امام علی و اهل‌بیت – علیه السلام- باشد. زبیدی حنفی در تاج العروس می‌گوید: اهل نصب کسانی هستند که به دشمنی سرور ما امیر مؤمنان و پادشاه مسلمانان ابو الحسن علی بن ابی طالب رضی الله عنه و کرم الله وجهه، متدین و معتقد بوده و آن را جزء دین می‌شمارند؛ زیرا ایشان نسبت به وی نصب و دشمنی دارند…و با ایشان اظهار مخالفت کردند وآنان طائفۀ[از] خوارج‌اند.[۷]

در روایتی که جابر از پیامبراکرم – علیه السلام- نقل کرده است مبغض اهل‌بیت – علیه السلام- به یهودی تشبیه شده است.  حضرت در ضمن خطبه‌ای فرموده است:«من ابغضنا اهل البیت بعثه الله یوم القیامۀ یهودیا. قال قلت یا رسول الله وإن صام و صلی وزعم أنه مسلم؟ فقال -صلی الله علیه و آله و سلم- و إن صام و صلی و زعم أنه مسلم».[۸]

امام صادق -علیه السلام-‌ در تعریف ناصبی می‌فرماید: «ناصبی کسی است  که با شما (شیعیان) دشمنی می‌کند و می‌داند که شما دوستان و شیعیان ما هستید».[۹] این تعریف شامل کسانی هم می‌شود که با شیعیان به دلیل  پیروی آنان از اهل‌بیت ‌- علیه السلام–  دشمنی می‌کنند.

مشهور فقهای شیعی می‌گوید کسی که با اهل‌بیت – علیه السلام-  اظهار دشمنی کند، چه آن را جزء دین بداند و چه نداند، بلکه به خاطر اغراض دنیوی با آنها دشمنی کند ناصبی است. برخی از علمای شیعه مطلق مبغض امام علی و دشمن اهل‌بیت – علیه السلام- را ناصبی می‌دانند؛ حالا این اظهار عداوت به صورت اذیت و آزار خود اهل‌بیت باشد و یا به صورت اذیت وآزار شیعیان و پناهندگان به اهل‌بیت به علت پیروی آنان از ائمه  – علیه السلام- باشد.[۱۰]

طریحی در مجمع البحرین تمام کسانی را ناصب می‌داند که با اهل‌بیت – علیه السلام- و یا با دوستان آنان به خاطر اینکه از اهل‌بیت پیروی می‌کنند، به صورت علنی عداوت ورزیده و دشمنی می‌کند.[۱۱] بنابراین قدر جامع در معنا و مفهوم ناصب از نظر فقهاء و اهل‌لغت این نکته است که بغض علی و اهل‌بیت – علیه السلام- در عنوان ناصب موضوعیت دارد.

اینکه برخی از اهل لغت مثل زبیدی خوارج را ناصبی گفته‌است از باب ذکر مصداق است و مرادش این نیست که نواصب منحصر در طائفه خوارج است؛ زیرا نسبت بین عناوین ناصب، خوارج ، باغی علی الامام و . . . عموم من وجه است؛ چون ممکن است کسی یا کسانی ناصبی باشند ولی خارج بر امام نباشند و نیز ممکن است کسی برای رسیدن به اهداف دنیوی و یا از روی حسادت و. . . بر امامی از امامان اهل‌بیت – علیه السلام- خروج کرده باشد ولی ناصبی نباشد؛ چنانکه ممکن است کسی مجمع و مصداق هردو عنوان باشد. از این‌رو بزرگان دین مثل صاحب حدایق تفسیر نواصب به خوارج را درست ندانسته و آن را به معنای عامتری تفسیر کرده[۱۲] و شهید ثانی تصریح می‌کند که خوارج از جملۀ نواصب‌اند.[۱۳]

بنابراین تمام کسانی که درگذشته و حال با علی -علیه السلام- دشمنی ورزیده و دشمنی می‌کنند و بغض و کینه علی و اهل‌بیت – علیه السلام– را در دل داشته و دارند ناصبی هستند. مثلا در زمان امویان بیشتر مردم شام امام علی و اهل‌بیت – علیه السلام- را لعن می‌کردند و کسانی که قضیه کربلا را به وجود آوردند و به امام حسین گفتند: «نقاتلک بغضا منا لأبیک، با تو می‌جنگیم و شما را می‌کشیم بخاطر بغضی و عداوتی که از پدرت در دل داریم»،[۱۴] همه ناصبی هستند.

در عصر حاضر وهابی‌ها‌ هرچند به صراحت دشمنی شان را با اهل بیت اظهار نمی‌کنند، امّا مطالب مندرج در کتابهای آنان و عمل‌کرد شان در برابر اهل بیت- علیه السلام– ناصبی بودن آنان را می‌رساند. به ویژه ابن تیمیه که وهابی‌ها از او به شیخ الاسلام نام می‌برند[۱۵]، متهم به نصب بوده که امروز یکی از وهابیهای معاصر به نام شیخ سلیمان ابن صالح الخراشی برای تبرئه ابن تیمیه کتابی به نام«شیخ الاسلام ابن تیمیه لم یکن ناصبیا» نوشته است. موضع گیری ابن‌تیمیه در منهاج السنۀ در قبال اهل‌بیت و امام علی -علیه السلام- از طرف هیچ مسلمانی قابل پذیرش نیست؛ مگر اینکه گرایش ناصبی داشته باشد. با وجود نقل فضایل ‌اهل‌بیت – علیه السلام- در قرآن و سنت نبوی ابن‌تیمیه در این کتاب تلاش کرده که تمام فضایل اهل‌بیت – علیه السلام- را از نظر سند و یا از نظر دلالت مورد خدشه قرار دهد. به عنوان نمونه ابن‌تیمیه گفته است خوارج که اتفاق بر کفر علی دارند، در نزد جمهور مسلمانان بهتر از رافضی اثنا عشری هستند که اعتقاد به امامت و عصمت او دارند![۱۶] از این سخن ابن تیمیه به دست می‌آید کسی که علی را کافر می‌داند بهتر از کسی است که او را امام می‌داند! او با این سخن خود از خوارج که دشمن امام علی- علیه السلام- است حمایت صریح نموده است و پا جای پای آنان گذاشته است.

حمایت صریح او از بنی‌امیه و به ویژه یزید بن معاویه که دشمن اهل‌بیت بوده‌اند، ناصب بودن او را تقویت می‌کند. او در راستای حمایت تلویحی خود از یزید و یاران او می‌گوید که عمر بن سعد فرمانده لشکری که حسین را کشت، در گناه و معصیت به حد مختار بن ابی عبیده که به کمک حسین و انتقام از قاتلین حسین قیام کرد نمی‌رسد؛ او دروغگوتر و گناهکار تر از عمر بن سعد بود بلکه حجاج بن یوسف ثقفی بهتر از مختار ثقفی بود.[۱۷]

ابن‌تیمیه برای اثبات خلافت و حقانیت امارت یزید می‌گوید که علمای اهل‌سنت به این اعتقاد نیستند که یزید از خلفای راشدین است بلکه اعتقاد دارند که او حاکم جمهور مسلمین و خلیفه آنان بود و بعد از فوت معاویه مردم با او بیعت کرده بودند و متولی کشورهای اسلامی بود.[۱۸]

از نظر این شیخ وهابی‌ها، یزید مانند سایر خلفاء به علت طاعت خداوند و رسول خدا در تمام امور عبادی مأجور است[۱۹] و از حکام اسلامی و خلیفه‌ای از خلفای مسلمین به شمار می‌آید.[۲۰] ابن‌تیمیه بعد از چندین صفحه بیان مطالب به طبق ذائقه و تفکر خود در تبرئه یزید و حمایت از او این نتیجه را می‌گیرد که لعن او جایز نیست.[۲۱] 

امروز وهابی‌ها نیز از ابن تیمیه پیروی کرده و آشکارا از یزید بن معاویه حمایت کرده تا حدی که وزارت معارف دولت عربستان سعودی کتابی را به عنوان «حقائق عن أمیر المؤمنین یزید بن معاویۀ» به چاپ رسانده و آن را یکی از متون درسی در مدارس رسمی این کشور قرار داده‌است.[۲۲]

پی نوشت ها:

[۱] . شوری/ ۳۳

[۲] زمخشری، محمود بن عمر، الکشاف، بیروت، دار احیاء التراث العربی، و قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لاحکام القرآن، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ج۴،ص۲۲۳و۲۲۴، ج۱۶ص۲۱و۲۲٫

[۳]. ابن حبان، صحیح ابن حبان، ج۱۵ص۴۳۵، حدیث ۶۵۷۸٫

[۴] . سید محمود آلوسی، روح المعانی، ج۲۵ص۳۲٫

[۵] . احمد بن حجر هیثمی، الصواعق المحرقۀ، ص۱۴۸٫

[۶].احمد بن محمد مقرى‌ فیومی، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر للرافعی‌،ج ۲، ص ۶۰۷٫‌

[۷] . محب ا لدین، سید محمد مرتضى حسینى زبیدی‌، تاج العروس من جواهر القاموس، ج۲،ص۴۳۶٫

[۸]ر،ک : محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج ۲۷ ص ۲۱۸ به بعد.

[۹] . فخر الدین طریحی، مجمع البحرین، ج۲، ص ۱۷۴٫

[۱۰]. حلّى، حسین‌، دلیل العروۀ الوثقى‌ ،ج۱، ص۴۶۸٫‌

[۱۱]. طریحى، فخر الدین، مجمع البحرین ، ج‌۲، ص؛ ابن منظور، لسان العرب، ج ۱۴، ص ۱۵۷ – ۱۵۵٫

[۱۲]. یوسف بن احمد بن ابراهیم بحرانی‌، الحدائق الناضرۀ فی أحکام العترۀ الطاهرۀ‌، ج۵، ص ۱۸۱٫

[۱۳] . شهید ثانى، زین الدین بن على، مسالک الأفهام إلى تنقیح شرائع الإسلام، ج ۷، ص ۴۰۴٫

[۱۴] . مقتل ابن عطیۀ، مؤتمر علماء بغداد، ص۱۷۸٫

[۱۵].رک: سلیمان بن عبدالله بن محمد بن عبدالوهاب،شرح کتاب توحید.

[۱۶] . ابن تیمیه، تقی الدین أبو العباس أحمد بن عبد الحلیم حرانی، منهاج السنۀ النبویۀ، ج۵، ص۷٫

[۱۷] . منهاج السنۀ، ج۲ص۷۰٫

[۱۸] . منهاج السنۀ، ج۴ص۵۲۲٫

[۱۹] . منهاج السنۀ، ج۴ص۵۴۴٫

[۲۰] . منهاج السنهۀ، ج۴ص ۵۵۰

[۲۱] . منهاج السنۀ، ج۴ص۵۶۷٫

[۲۲] . تیجانی، سید محمد،  الشیعۀ هم أهل السنۀ، اول، ۱۴۲۷ق.،  مرکز الأبحاث العقایدیه، قم، ایران. تحقیق وتعلیق : مرکز الأبحاث العقائدیۀ

پاورقى ص ۹۴؛ و أسعد وحید القاسم، حقیقۀ الشیعۀ الإثنی عشریۀ، اول، ۱۴۱۲ق. / ۱۹۹۲ م.، دار الزهراء للطباعۀ والنشر، قم، ایران، ص۸۲٫

نویسنده: حمیدالله رفیعی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.