حقیقت مذهب عشق

دست اندرکاران فرقه ی نعمه اللهی گنابادی که پیوسته می کوشند برای ایرادها جوابی بیابند در مسیر برخورد کردن با مخالفان هم بی تحریک و کوشش نیستند مراقبند هر کس سخنی، مقاله ای، نظریه درباره ی فرقه ی نعمه اللهی یا تصوف دارد که می توان به آن اعتراضات و ایرادات مخالفان را خنثی یا کم رنگ کنند در فصلنامه عرفان ایران که در حقیقت تصوف گنابادی می باشد نه جایگاهی برای طرح مسائل عالی«عرفان ایران زمین» درج کنند.(۱) در سال ۱۳۸۱ بخت یار فرقه گنابادی شده شخصی به نام دکتر یانیس اشوتس را یافتند مقاله بودن محتوا و دهان پر کن او را در محل مشکل حساسترینموضوع فرقه نعمه اللهی که مذهب شاه نعمت الله است مؤثر دانسته در فصلنامه فرقه درج کردند.نویسنده ی مقاله در شناخت بیشتر اندیشه ای شاه نعمت الله، تأثیر پذیری او از ابن عربی را سر فصل مقاله اش قرار داده به نشانه هائی از آن اشاره کرده، آنجا که می خواهد بحث جنجال انگیز «وحدت وجود» ابن عربی را مطرح کند به استناد بیتی از شاه نعمت الله که می سراید: «از وجود و از عدم آسوده ایم»(2) فرار او را از وحدت وجود نشان داده بر اساس اشعاری مانند:
همه تن است و جان عشق استجان و جانان عاشقان عشق است(۳)
لیس فی الدار غیره دیاراین حدیث از روایت عشق است(۴)
طرح می کند شاه نعمت الله «عشق» را از «وجود» بر آن حقیقت غیبی برتر دانسته است به همین لحاظ «وحدت عشق» را در مقابل «وحدت وجود» قرار داده سروده است.
عشق است که عاشق است و معشوقدر مذهب عاشقان چنان است(۵)
نویسنده از این حساسیت شاه نعمت الله استفاده کرده «مذهب عشق» را برای نوع دین او اختراع نموده می نویسد: «مذهب عاشقان به اعتقاد جدی بنده مذهب واقعی شاه نعمت الله است»(6) ولی وقتی وعده می دهد «طرح این مسأله را اندک به تأخیر بیاندازیم»(7) در یازده صفحه ای که مقاله اش ادامه می یابد به وعده اش وفا نمی کند، چیزی درباره «مذهب عشق» که نوع دین شاه نعمت الله است نمی نویسد زیرا این اختراع اهل ذوق و شعر و شاعری و ادبیات است که کلمات را به لحاظ جمله سازی استفاده می کنند اگر چه جمله زیبا و دلنشینی است ولی کوچکترین حیثیت حقیقی و اصالتی تاریخی ندارد. زیرا فراهم آورندگان آن اصولاً در اندیشه ی جایگاه آن در تاریخ نیستند. ولی آنهائی که می خواهند از نوع مقاله ها که با شور و هیجان و احساسات لحظه ای نوشته شده است، پایه و اساس حقیقتی قرار دهند که اصالت ندارد در مقابل تحقیقاتی که نسبت به مذهب شاه نعمت الله شده و به اثبات رسانده اند او مذهب اهلبیت را نداشته، اختراع این نوع نویسندگان هیجان زده را که گفته اند مذهب شاه نعمت الله «مذهب عشق» است را برای خنثی کردن سنی مذهب بودن آن به کار می گیرند.اولاً باید توجه داشت همین نویسنده به «مذهب سکر»(8) و «مذهب صحو»(9) نیز اشاره کرده است و آیا در ادیان شناسی تاکنون سخن از مذهب عشق یا مذهب سکر و مذهب صحو شده است؟ بدون تردید همه می دانند که ما مذهبی به این نامهای خیالی که در ادیان شناسی پایه و اساس نداشته، نداریم. اینگونه اختراعات از ابداعات امثال نویسنده ناشناسی است که فرقه داران مانند غریق به آنها متوسل می شوند تا از نابودی یا بی حیثیت شدن رهائی یابند. و اتباع فرقه را نسبت به مذهب شاه نعمت الله به بیگاری گمارند و الا مذهبی به نام های گفته شده نداریم بلکه درباره صوفی به چنین بی اعتباریها استدلال می کنند چنان که نویسنده مقاله می نویسد: «وطن صوفی صومعه است و وطن رند، میکده و کوی خرابات، مذهب او عشق است و سبیل او میخانه»(10) در صورتی که می دانیم وطن صوفی صومعه نیست وطن او جائی است که صومعه در آن قرار دارد و رند همینطور، مسأله مذهب عشق هم یک اختراعی است که نویسنده از مولانا جلال الدین مولوی خراسانی آموخته او می گوید: «مذهب عاشق ز مذهب ها جداست» یعنی شوریدگی عاشق گاهی موجب حرکات و رفتاری می شود که با مذهب داری سازش ندارد. نویسنده مقاله هم «عشق» را به صورت یک مذهب رسمی در آورده است.با در نظر داشتن موقعیت عشق در زندگی و هر کجای دیگر که قابل اهمیت نیز هست باید پذیرفت مذهبی بنام عشق نداریم در مسلماً مذهب عاشق، عشق نیست چنان که درباره بایزید بسطامی او می نویسد «مذهب سکر» داشته است(۱۱) در حالی که شرح احوال نویسان، مذهب بایزید را «حنفی» ثبت کرده اند(۱۲) و در مورد شاه نعمت الله نیز که نویسنده «مذهب عشق» را برایش اختراع نموده، مایه خوش آیند و رضایت مندی اداره کنندگان فصلنامه عرفان ایران شده باید دانست که این طور نیست زیرا علاوه بر اینکه دکتر حمیدفرزام دکترای زبان و ادبیات موضوع مذهب شاه نعمت را مورد بررسی قرار داده(۱۳) به اشعار او استفاده کرده به این اشعار او نیز برخورد می کنیم.
هستی محب آل علیمؤمن کاملی و بی بدلی
ره سنی گزین که مذهب ماستورنه گم گشته ای و در خللی
که بر خلاف(۱۴) ادعای آقایان می باشد. و دقت در سروده فوق دو موضوع را مورد توجه قرار می دهد:اول: با اینکه او محبان علی علیه السلام را مؤمن کامل بی بدل معرفی می کند باز به اسلام غیر اهلبیت دعوت می کند.دوم: او نام دین خویش را «مذهب جامع» می گذارد در مقابل «مذهب ناقص» که منظورش مذهب محبان آل علی است.مکرر با این سؤال برخورد کرده ایم که شاه نعمت الله در دیوانش اشعاری در مدح علی علیه السلام دارد، نمی تواند پیرو اسلام تاریخ باشد. در جواب به استناد محقق دانشمند جناب آقای محمد مردانی اکتفا می کنیم ایشان می نویسند: «اگر تاریخ را مطالعه کنیم ابوبکر گفته است: «و لست یخیرکم و علی فیکم» عمر نیز بارها اعتراف نموده «لولا علی لهلک عمر» و معاویه «خیر البریه بعد احمد حیدر» گفته(۱۵) پس اینها شیعه هستند؟برای شناخت مذهب جامع بهتر است از نظریات آقای مصطفی آزمایش گرد آورند مقالات فصلنامه فرقه گنابادی استفاده نمائیم. ایشان «مذهب جامع» را که شاه نعمت الله به آن اشاره نموده مذهبی می داند که «رعایت حرمت خلفای راشدین»(16)در آن شده است به گفته همو «مذهب جامع» چون بر پایه و مدار عشق و ایثار می باشد از خشونت و سبب و دشنام و دشمنی کنار است(۱۷) در این صورت باز نتیجه گرفته می شود که مذهب شاه نعمت الله، اسلام تاریخ می باشد. بعد از رسول خدا بوجود آمد زیرا او در مذهب جامع «احترام همه صحابه را مراعات می نماید و حرمت خلفای راشدین را پاس می نهد»(18)
پیوند تشیع و تصوفهر چه از زمان ورود تصوف به اسلام می گذاشت و صوفیان اولیه در مسلک های ساختگی بیشتر دیده می شدند، افکار و اعمال و رفتار غیر شیعی از آنان بروز می نموده فاصله بین تشیع و تصوف بیشتر شده، عارف از صوفی متمایز می گشت، و به این راز می رسیم که صوفیان اولیه از عرفان شیعی که مایه هایش بر خلاف مایه های تصوف بوده و دعاهائی چون شبانیه، کمیل، ابوحمزه، ثمالی، صباح، عرفه که معرفت به ولایت و امامت است دوری گزیده، بلکه در این هم اکتفا نکرده سعی و کوشش در اشاعه پدیده ولایت بدون امامت داشته اند.در همین گذران زمانی بود که در قرن هشتم خواجه نصیر الدین طوسی و شاگرد شایسته اش مانند«کمال الدین میثم بحرانی» و «علامه حلی» جهت تقرب بین فلسفه و کلام و عرفان حرکتی علمی را آغاز کردند.شرح بحرانی بر نهج البلاغه گویای جدیت تمام او برای آمیختگی تشیع و تصوف و حکمت به شمار می رود که چطور کوشیده تشیع و تصوف را یگانه کند، در پی او افضل الدین کاشانی حکیمی اشراقی شیعی(۱۹) و سید حیدر آملی در نوشته های خود کوشیده اند که وحدت تصوف و تشیع را اثبات نموده و به عقیده او شیعی و صوفی دو اسمند برای [اینند که] یکی معنی را رواج دهند(۲۰) و همینطور دیگران که تا عصر حاضر مصطفی کامل شیبی با تدوین «الفکر الشیعی و انزعات الصوفیه» و «الصله بین التصوف و التشیع» که هر دو به فارسی ترجمه شده، اولی به نام تشیع و تصوف این راه را پیگیری کرده، به پندارد خود مسئولین را به اتمام رسانده توانسته پیوند بین تشیع و تصوف را برقرار سازد در حالی که متفکر و اندیشمندان بزرگ علامه فقید هاشم معروف الحسنی تمام بافته ای آخرین نوشته تقریب بین تشیع و تصوف که مسلماً نتیجه تحقیقات گذشته را با تدوین اثر جاودانه خود«بین التصوف و التشیع» که به دو بخش تنظیم کرده بخش تنظیم کرده بخش نخست را به ذکر تاریخ ظهور تشیع و بیان اصول و سیر حوادث آن اختصاص داده و در بخش دوم به شرح تاریخ تصوف پرداخته و در موارد لازم به سخنان دکتر شیبی و کسانی دیگری چون او پاسخ محققانه داده است این کتاب ارزشمند توسط آقای سید محمدصادق عارف ترجمه و منتشر شده است.و ما تصمیم گرفتیم در کنار این تحقیق عظیم به گوشه هائی از اعتقادات صوفیه که با تشیع مغایر است اشاره نمائیم.
بت پرستیمسئله توحید در ادیان تازه ای نیست که به خواهیم درباره اش بنویسیم مهمی است که انبیاء جمله بر آن معتقد و متفقاً ناشر آن بوده اند خداپرستی را در مقابل بت پرستی مطرح کرده اند و تمامی بت ها ساخته دست بشر را که جای خدای تعالی پرستش می شدند در هم شکسته اند که مشهورترین و معروفترین آنها ماجرای بت شکنی ابراهیم خلیل علیه السلام و در هم ریختن بت های داخل بیت الله به دست علی ابن ابیطالب سلام الله علیهما می باشد.لکن محیی الدین عربی که قبله آمال صوفیه است و کلماتش را چاشنی مطالب خویش می سازند می گوید هر که بت پرستید، به همان خدا را پرستیده باشد و چون سامری گوساله ساخت و مردم را به عبادت آن خواند، حق تعالی هارون را بر سامری یاری نکرد، از برای آن که می خواست که در هر صورتی پرستیده شود.حق تعالی نصاری را تکفیر ننموده به سبب آن که به الوهیت عیسی قائل شده اند بلکه به سبب آن که خدا را منحصر در عیسی دانسته اند چنان که فرموده «لقد کفر الذین قالوا ان الله هو المسیح»(21) و خود را ختم اولاولیاء دانسته و گفته که خاتم ولایت به او شده و پیغمبر نزد او حاضر شدند به جهت تهنیت و مبارکباد ختم ولایت او و هم گفته که جمیع انبیاء اقتباس علم می کنند از خاتم اولیاء و گفته که خاتم اولیاء افضل است از خاتم انبیاء هم افصل است.
مقام خاتم اولیائیصوفیان با طرح پدیده ولایت بدون امامت راه را برای ادعای امامت بلکه بهتر است بگوئیم مهدویت نوعیه یا امامت قمریه صاف کرده اند و این همان اعتقادی است کهبرخلاف سیره ی شیعه بوده بر اساس این اعتقاد در طول تاریخ کوشیده اند جز معصوم علیه السلام در عرض معصومه علیه السلام قرار نگیرد، در صورتی که درست صوفیه برعکس عمل کرده اند، خویش را امام و صاحب ولایت دانسته اند و به همین لحاظ لقب «ولی» بهم داده آرام آرام حرمت حریمی خاص الخاص را که به ائمه معصومین علیهم السلام اختصاص داشته در هم شکسته اند.محیی الدین عربی معروف به شیخ اکبر خویش را اکبر اولیاء محمدیه دانسته و به عنوان ختم الولایه المحمدیه یا خاتم الولایه المحمدیه معرفی می کند در کتاب فصوص و فتوحات می نویسد: «ختم ولایت به من شد و گفته که جمیع اولیاء از مشکاه خاتم الاولیاء اقتباس علم می کنند و خاتم الانبیاء از مشکاه خاتم الاولیاء می نماید».(22)که البته مرحوم شهید مطهری درباره محیی الدین می نویسد: «هیچکس به اندازه محیی الدین درباره اش متناقص اظهار نظر نشده است بعضی او را از اولیاء الله و انسان کامل و قطب اکبر می دانند و بعضی او را کافر مرتد… حرفهایش هم همینطور است، بعضی حرفهایش که از او شنیده شده است، شاید از منحط ترین حرف هاست».(23)علامه میرزا محمد بن سلیمان تنکابنی می نویسد: «و فی الحقیقه اگر محیی الدین کافر نباشد پس هیچ صوفی و کافری را حکم بر تکفیرش نمی توان نمود که او خود را خاتم ولایت مطلقه می داند».(24)
پی نوشت ها :
۱- مانند مقاله دکتر سید حسین نصر در عرفان ایران: ۲۴/۷ .۲- دیوان شاه نعمت الله: ۲۱ غزل ۶۸ .۳- همان مأخذ: ۷۴ عزل ۲۳۰ .۴- همان مأخذ: ۷۵ غزل ۲۳۴ .۵- همان مأخذ: ۹۱ غزل ۳۸۰ .۶- عرفان ایران: ۳۲/۱۲ .۷- همان مأخذ: ۳۲/۱۲ .۸- عرفان ایران: ۳۶/۱۲ .۹- همان مأخذ: ۳۵/۱۲ .۱۰- عرفان ایران: ۳۹/۱۲ .۱۱- همان مأخذ پیشین .۱۲- در مذهب صوفیان اشاره کردیم.۱۳- شاه نعمت الله ولی و دعوت مهدویت از دکتر حمید فرزام.۱۴- دیوان شاه نعمت الله: ۵۶۷ غزل ۱۵۳۷ چاپ فخر رازی با مقدمه آقای محمد عباسی.۱۵- مناظرات و مکاتبات: ۱۱۸ .۱۶- عرفان ایران: ۲۰/۱۳ .۱۷- همان مأخذ پیشین: ۲۶/۱۳ .۱۸- همان مأخذ: ۲۸/۱۳ .۱۹- تشیع و تصوف کامل مصطفی شیبی ص ۹۷-۹۵ .۲۰- جامع الاسرار و منبع الانوار ص ۳٫۲۱- مائده ۷۱ و ۷۲ .۲۲- فتوحات مکیه جزء اول ص ۳۱۹ تصحیح عثمان یحیی.۲۳- شرح مبسوط منظومه ج ۱ ص ۹-۲۳۸ .۲۴- قصص العلماء ص ۵۴-۵۳ .منبع: واحدی، سید تقی[صالح علیشاه]؛ (۱۳۸۴)، در کوی صوفیان، تهران: نخل دانش، چاپ پنجم(شهریور ۱۳۸۷).
 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.