حق حیات از نگاه امام علی علیه السلام
در اندیشه طرفداران حقوق بشر، اساسی ترین حق بشر، که مبنا و معنابخش سایر حقوق وی محسوب می شود، حق «حیات» و مصون ماندن آن از هر گونه تهدیدی است؛ بنابراین محدودیتب ردار و سلب پذیر نیست و مجازات هایی که به سلب این حق منجر گردد، عمدتاً نادرست شمرده شده اند.
در دین اسلام نیز، زنده بودن یک موهبت الهی است که به بشر ارزانی شده و هیچ فرد یا حکومتی نمیتواند آن را به ناحق از افراد سلب کند.
در قرآن کریم، برای جلوگیری از تجاوز به حق زندگی انسانها، چنین آمده است:
وَلا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتی حَرَّمَ اللَّهُ إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِیِّهِ سُلْطاناً فَلایُسْرِفْ فِیالْقَتْلِ إِنَّهُ کانَ مَنْصُوراً؛[۱] و نفسى را که خداوند حرام کرده است جز به حق مکشید، و هر کس مظلوم کشته شود، به سرپرست وى قدرتى داده ایم، پس [او] نباید در قتل زیاده روى کند، زیرا او [از طرف شرع] یارى شده است.
در آموزه های قرآنی، زنده بودن و حیات انسانها به اندازه ای مهم و ارزشمند است که کشتن به ناحق یک انسان چون کشتن تمام انسانها و نجات جان یک انسان، مانند نجات همه انسانها خوانده شده است.
قرآن می فرماید:
أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمیعاً وَ مَنْ أَحْیاها فَکَأَنَّما أَحْیَا النَّاسَ جَمیعاً؛[۲] که هر کس کسى را -جز به قصاص قتل، یا [به کیفر] فسادى در زمین- بکشد، چنان است که گویى همه مردم را کشته باشد و هر کس کسى را زنده بدارد، چنان است که گویى تمام مردم را زنده داشته است.
امام علیعلیه السلام نیز که خود تربیت یافته مکتب قرآنی و هم سنگ قرآن است، حق زندگی را مهمترین و اساسیترین حق بشریت میداند و به خطر افکندن آن را، جز در مواردی که خداوند اجازه داده، ممنوع میشمارد. بر همین اساس، آن بزرگوار به کارگزارانش چنین سفارش میکرد:
إِیَّاکَ وَالدَّمَاءَ وَسَفْکَهَا بِغَیْرِ حِلِّهَا، فَإِنَّهُ لَیْسَ شَیْءٌ أَدْعَى لِنِقْمَهٍ، وَلاَ أَعْظَمَ لِتَبِعَهٍ، وَلاَ أَحْرَى بِزَوَالِ نِعْمَهٍ، وَانْقِطَاعِ مُدَّهٍ، مِنْ سَفْکِ الدِّمَاءِ بِغَیْرِ حَقِّهَا، وَاللهُ سُبْحَانَهُ مُبْتَدِىءٌ بِالْحُکْمِ بَیْنَ الْعِبَادِ، فِیَما تَسَافَکُوا مِنَ الدِّمَاءِ یَوْمَ الْقِیَامهِ، فَلاَ تُقَوِّیَنَّ سُلْطَانَکَ بِسَفْکِ دَمٍ حَرَامٍ، فَإِنَّ ذلِکَ مِمَّا یُضْعِفُهُ وَیُوهِنُهُ، بَلْ یُزیِلُهُ وَیَنْقُلُهُ، وَلاَ عُذْرَ لَکَ عِنْدَ اللهِ وَلاَ عِنْدِی فِی قَتْلِ الْعَمدِ؛[۳]
از خونریزی ناروا سخت بپرهیزید که آن به خشم خدا نزدیکتر است و بزرگترین کیفر را در پی دارد و زوال نعمت و سرنگونی را زمینه ساز میگردد و خداوند سبحان در روز قیامت خود (بدون دادخواست) بر خون بهای به ناحق ریخته بندگانش حکم میکند، پس بههیچ روی با ریختن خون حرام، پایههای فرمانروایی خویش را استوار نکنید که این کار از عوامل ناتوانی و سستی و حتی نابودی و از دسترفتن فرمانروایی است.
از سویی دیگر با تأمل در سیره حکومتی حضرت روشن می شود که وی در هیچ یک از پیکارهایش با مخالفان خود نیز، آغازگر جنگ نبود و سپاهیانش را اندرز می داد که:
لَا [تُقَاتِلُونَهُمْ] تُقَاتِلُوهُمْ حَتَّى یَبْدَءُوکُمْ فَإِنَّکُمْ بِحَمْدِ اللَّهِ عَلَى حُجَّهٍ وَ تَرْکُکُمْ إِیَّاهُمْ حَتَّى یَبْدَءُوکُمْ حُجَّهٌ أُخْرَى لَکُمْ عَلَیْهِمْ فَإِذَا کَانَتِ الْهَزِیمَهُ بِإِذْنِ اللَّهِ فَلَا تَقْتُلُوا مُدْبِراً وَ لَا تُصِیبُوا مُعْوِراً وَ لَا تُجْهِزُوا عَلَى جَرِیح؛[۴] شمایان جنگ را میاغازید که بحمدالله بر برهان استوارید، و شروع جنگ از سوی آنان خود برهانی دیگر بر حقانیت شماست و آنگاه که دشمن به اذن پروردگار گریخت، فراریان را مکشید، و درماندگان را هدف قرار ندهید، و بر مجروحان تیر خلاص نزنید.
وقتی سپاه ناکثین و سپاه حضرت علی علیه السلام در مقابل هم قرار گرفت، سه روز گذشت و جنگی رخ نداد. در این مدت امیرمؤمنان فرستادگانی فرستاد و آنها را از جنگ و خونریزی بر حذر داشت.[۵]
بنابراین حضرت حق حیات را حتی برای مخالفان و دشمنانش، به رسمیت میشناخت و خلاف و قصورشان را تا جایی که قانون خداوند اجازه میداد، میبخشید. چشمپوشی وی از اشتباهات مخالفان چنان بود که با اعتراض یارانش رو به رو میشد.
بعد از شورش بصره، متخلفان از جنگ را با بیانی نرم سرزنش کرد و از کردار ناپسندشان در گذشت. برخی لب به اعتراض گشودند و چنین گفتند: «به خدا سوگند اگر فرمان دهی، نابودشان میسازیم». حضرت با بر زبان راندن، عبارت «سبحان الله» هشدارشان داد؛ و آنان را تجاوزگر از حد خواند و فرمود: خدا چنین دستوری نداده است، انسان در مقابل انسان کشته میشود … خدا میفرماید: وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِیِّهِ سُلْطاناً فَلا یُسْرِفْ فِی الْقَتْل؛[۶] هر کس مظلوم کشته شود به ولی وی توان انتقام بخشیدیم؛ ولی درقصاص اسراف نکنید[۷].
حضرت نه تنها خود و دیگران را موظف به حفظ حیات دیگران می دانستند؛ بلکه در توصیه هایی که دارند همواره اهل کتاب و اهل ذمّه را نیز در کنار مسلمانان ذکر فرموده و کارگزاران خود را از هر گونه ظلم و ستم و جفا به آنان بر حذر می دارد.
در کتاب «من لایحضره الفقیه» چنین آمده:
و از مردى از طایفه ثقیف روایت شده است که گفت: علىّ بن ابى طالب علیه السّلام مرا به حکومت «بانقیا» و بخشى از روستاهاى کوفه بگماشت، و در حضور جمع مردمان مرا گفت: در خراج خود بنگر، پس درباره آن بکوش، و درهمى از آن را وامگذار، و چون آهنگ سفر به محلّ مأموریّتت کردى بر من بگذر، گفت: پس به نزد او شدم، و او مرا گفت: آنچه از من شنیدى تدبیرى و بنا به مصلحتى بود، زنهار از آنکه مسلمانى یا یهودیى یا نصرانیى را در خصوص درهم خراجى مضروب سازى! یا چهارپاى وسیله کار کسى را براى دریافت درهمى بفروشى، زیرا که ما مأمور شده ایم که از مازاد نیازمندی هایش (زکات) دریافت کنیم.[۸]
به دیگر کارگزارشان چنین میفرمایند:
وَ لَا تَبْغِ عَلی أَهْلِ الْقِبْلَهِ وَ لَا تَظْلِمْ أَهْلَ الذِّمَّهِ وَ لَا تَتَکَبَّرْ فَإِنَّ اللَّهَ لَا یحِبُّ الْمُتَکَبِّرینَ؛[۹] ستم بر اهل قبله روا مدار و بر غیر اهل قبله که با مسلمانان پیمان همزیستی دارند ظلم مکن و تکبر را از خود دور کن؛ زیرا خداوند متکبران را دوست نمیدارد.
امام علی علیه السلام، نه تنها امنیت جانی، بلکه داشتن امنیت مالی را نیز از حقوق اساسی همه مردم، حتی پیروان سایر ادیان، میداند و هر گونه تعرضی در اموال اقلیت ها را بر نمی تابد.
شهر انبان یکی از مناطق تحت حکومت امیرالمؤمنین علیه السلام بود که مردم آن مسلمان و یهودی بودند. جمعی از لشکریان معاویه به آن دستبرد زدند و زیور آلات برخی از زنان، از جمله یک زن یهودی را به یغما بردند. حضرت از شنیدن این خبر چنان اندوهناک شد که فرمود:
فَلَوْ أَنَّ امْرَأً مُسْلِماً مَاتَ مِنْ بَعْدِ هَذَا أَسَفاً مَا کَانَ بِهِ مَلُوماً بَلْ کَانَ بِهِ عِنْدِی جَدِیرا؛[۱۰] اگر برای این حادثه تلخ، مسلمانی از روی تأسف بمیرد، ملامت نخواهد شد، و از نظر من سزاوار است.
در دین اسلام، با توجه به ارزش والایی که برای زندگی انسان قائل شده، قوانین و مقرراتی را در جهت تضمین مراعات این حق بیان داشته است تا جایی که برای قتل عمد -در عین حالی که بخشش قاتل روا شمرده شده- بالاترین مجازات را در شرایطی در نظر گرفته و آن مجازات اعدام است.
بنابراین امام هرگز قتل عمد را نمیبخشید و بر قصاص قاتل ـبی آنکه به مقام و جایگاه اجتماعیاش توجه کندـ پای میفشرد؛ حتی اگر قاتل مسلمان و مقتول غیر مسلمان باشد. مثال روشن این دیدگاه ماجرای کشته شدن هرمزان است. زیرا قاتل هرمزان، عبیدالله بن عمر بن خطاب بود. عبیدالله پس از آنکه پدرش به دست ابولؤلؤ -غلام مغیره بن شعبه- کشته شد، هرمزان را در انتقام قتل خلیفه کشت؛ لیکن هرمزان جز رابطه همدینی، رابطه دیگری با قاتل نداشت و دامنش از خون خلیفه پاک بود. از اینرو و تنها برای داوری عادلانه، امام علی به دنبال اجرای حکم در این جنایت بود و بر پذیرش مسئولیت این جرم از سوی عبیدالله، پای فشرده، میفرمود: او را به سبب قتل هرمزان خواهم کشت.[۱۱]
البته در قرآن و سیره امیرمؤمنان، بر خلاف نظام حقوقی مدرن، حق حیات و زندگی کردن، خدادادی و مشروط به شرایط و مقید به حدودی است که خداوند متعال تعیین کرده است؛ بنابراین نمی توان بطور مطلق به آن نگریست.[۱۲]
[۱] . اسراء، آیه ۳۳
[۲] . مائده، آیه ۳۲
[۳] . نهج البلاغه، نامه ۵۳
[۴] . همان، نامه ۱۴
[۵] . ابوحنیفه الدینوری، الاخبار الطوال، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، ص۱۸۳
[۶] . اسراء، آیه ۳۳
[۷] . ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۳، ص۱۰۴و ۱۰۵
[۸] . ابن بابویه، من لا یحضره الفقیه، ترجمه على اکبر غفاری و محمدجواد بلاغى، ج۲، ص۳۲۴
[۹] . ابراهیم ثقفی، الغارات أو الإستنفار و الغارات ، ج۱ ؛ ص۳۵۱ و بحارالانوار، ج۳۳، ص۴۱۱
[۱۰] . نهج البلاغه، خطبه ۲۷
[۱۱] . علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۲، ص۳۸۰-۳۸۱
[۱۲] . سید علی میرموسوی و سید صادق حقیقت، همان، ص ۲۱۵