مجمع جهانی شیعه شناسی

خانواده، همسر و فرزندان

نظر به اهمیت نقش خانواده در ساختن انسان هایی با کرامت و نیز تربیت پذیری انسان، امام علی (ع) توصیه می کند که در تربیت کودک و افراد جامعه باید شتاب نمود و تربیت را بر سایر امور مقدم داشت؛ زیرا ممکن است تثبیت آداب و روش های غلط دل های پاک را آلوده نماید و امر تربیتو سازندگی را ناممکن سازد. آن حضرت به فرزندش اما حسن (ع) می نویسد:من در تعلیم و تربیت تو پیش از آن که قلبت سخت شود و عقل و فکرت به امور دیگری مشغول شود، مبادرت ورزیدم تا با تصمیم جدی به استقبال کارهایی بشتابی که اندیشمندان و اهل تجربه زحمت آزمودن آن را کشیده اند.بنابراین، هر نوع سهل انگاری و مسامحه در تربیت فرزندان، سبب تضییع سرمایه های آنان می باشد و پدران و مادران در این امر بی تقصیر نخواهند بود. گرچه اکثر زنان و مردانی که با هم تصمیم به ازدواج می گیرند، در ابتدای امر آرمان های زیبا و بزرگی را در خصوص فرزندان آینده ی خود با هم مرور می کنند، اما متأسفانه از قرار دادن این هدف عالی در میان اهداف میان مدت و بلند مدت خود کوتاهی می کنند، غافل از آن که فرزندان بر والدین حقوقی دارند؛ چنان که امام سجاد (ع) می فرماید:«وأمّا حقٌ ولدک فتعلم أنّه منک و مضاف الیک فی عاجل الدنیا بخیره و شرّه و أنّک مسؤول عمّا ولّیته من حسن الأدب والدلاله علی ربٌه و المعونه له علی طاعته فیک و فی نفسه فمثاب علی ذلک و معاقب فاعمل فی أمره عمل المتزیّن بحسن أثره علیه فی عاجل الدنیا المعذور إلی ربّه فیما بینک و بینه بحسن القیام علیه والأخذ له منه و لاقوّه إلّا بالله»؛ (۱) و اما حق فرزندت بر تو این است که بدانی او از تو است و وابسته به تو است؛ در این دنیا خوب باشد یا بد، به تو وابسته است. و تو مسئولسرپرستی او می باشی تا او را خوب تربیت نمایی و موظفی او را به راه پروردگارش رهنمون گردی و بر اطاعت از خودت و در مورد خودش کمک نمایی؛ زیرا که تو در برابر عمل او اجر و ثواب می بری و در مقابل گناه و معصیتش مجازات می گردی؛ پس بگونه ای درباره اش رفتار کن که در دنیا به عمل نیک و حسن رفتارش آراسته گردی و در پیشگاه خداوند هم به دلیل حسن انجام وظیفه و سرپرستی صحیح و رسیدگی شایسته به رفتارش معذور باشی. و هیچ نیرو و توانی جز برای خداوند نیست.بنابراین، وظیفه ی والدین است تا خصلت های انسانی را در سایه ی تربیت صحیح به فرزندان خود انتقال دهند؛ زیرا اخلاق انسان از طفولیت شروع به رشد و نموّ می نماید تا به پیری برسد. داستانی در این زمینه نقل شده است که آوردنش خالی از لطف نیست:طفلی از مدرسه کتابی را به سرقت به خانه برد و به مادر سپرد. مادر نادان او را به جای زجر و توهین، مدح و تحسین کرد و در عوضِ توبیخ و نفرین، بارک الله و آفرین گفت. طفل ساده لوح آن عمل قبیح را هنری صحیح دانست و آن فعل شنیع را مقامی منیع شمرد. روز به روز تربیت آن ثمر نمود و تقویت آن شجر کرد تا به سر حد کمال رسید؛ یعنی طراری مشهور و دزدی معروف شد و عاقبت گرفتار و حکم قتلش صادر گردید. او را با دست بسته و سر و پای برهنه، در ازدحام عام می دواندند تا زیر دست قاتلش نشاندند؛ آن بیچاره با نهایت عجز و لابه، درخواست نمود که روی مادر ببیند و به جهت وداع دقیقه ای با او بنشیند؛ جلّاد او رارخصت داد. او به بهانه ی نجوا، سر در گوش مادر نهاد و به غیظ دل، گوش مادر را به ضرب دندان از بیخ برکند و به دور افکند. حضار به یک بار در عجب آمدند و در غضب شدند که زهی شوم غدّار و بی رحم خونخوار که با مادر چنین رفتار کند. پسر سر بلند کرد که ای مردم! تعجّب مکنید، تأسف مخورید که باعث قتلم مادرم بود و بس! اگر اول تحسینم نمی کرد و تنبیهم می نمود، این روز را نمی دیدم. (۲)
نزدیک بودن کودک به پروردگار هیچ نوع سهل انگاری در امر تربیت و تأدیب کودکان به عنوان امانت الهی پذیرفتنی نبوده و رافع مسئولیت والدین نیست. بر همین اساس، امام امت بر تربیت بچه ها از همان کودکی بسیار تأکید می ورزیدند و می فرمودند:این بچه ها جدیدالعهد به ملکوت هستند؛ آن کدورت هایی که از طبیعت عاید انسان می شود و آن کدورت هایی که از دولت طاغوتی نصیب ما شد، این ها از او دور بودند. (۳)مراقب باشید که جوان ها جدیدالعهد با تربیت غلط بعیدالعهد نشوند. (۴)ایشان بر پرورش کودکان خداگرا تأکید می کردند و هدف نهایی آخرین منزل کمال را تربیت الهی می دانستند. (۵) نتیجه ی پرورش انسان خداگرا و مهذّب، باعث حفظ دین و دنیا خواهد بود. اگر یک انسان مهذّب باشد،مقاصد اسلامی را به پیش می برد. (۶) و با پرورش روحیه ی استقلال فکری در کودکان (۷) و با تقویت خودباوری است که می توان بوعلی سیناها را تربیت کرد. نقش معلمان و اساتید، رسانه ها و صدا و سیما (۸) در رشد و تربیت دینی جوانان را نیز نباید نادیده گرفت؛ چنان که حضرت امام می فرمود:این کودکان، از اولی که وارد می شوند در محیط تعلیم، یک نفوس سالم، ساده و بی‌آلایش و قابل قبول هر تربیتی و هر چیزی که به آن ها القا می شود، هستند. و این ها از اول که وارد در کودکستان می شوند، اماناتی هستند الهی، به دست آن هایی که در کودکستان آن ها را تعلیم می دهند. و همین امانات از آن جا منتقل می شوند به جاهای دیگر و به دست معلمین دیگر تا برسد به آن جایی که رشد کردند و بزرگ شدند و وارد شدند در مراتب عالیه و دانشگاه ها. چنانکه این اطفال را از اول یک نحو تربیت بکنند که در آن انحراف نباشد، تربیت های مناسب با انسان باشد، مناسب با فطرت پاک انسان ها باشد … این ها بعد که تحویل به جامعه داده می شوند و مقدارت جامعه قهراً به دست این ها سپرده می شود، بالمآل کشور را کشور نورانی، کشور انسانی [می کنند و] کشور [را] به فطرت الله تربیت می کنند. (۹)البته باید توجه داشت که در کنار تربیت، کلید وراثت نیز در خانواده اهمیت فوق العاده ای دارد. اگر پدری همه ی ارزش ها را داخل خانه کند، ولی مادر خود به این باورهای تربیتی نرسیده باشد، تربیت اثری منفی خواهد داشت، به همین دلیل در امر تشکیل خانواده، دین بر کفویت زن و مرد تأکید می ورزد.همنشینی فرزند نوح با بدان و تأثیر پذیری از محیط – به عنوان یک عامل تربیتی – و نیز کفر مادر، باعث می شود تا اهلیت و شایستگی او به عنوان فرزند پیامبر سلب و به عذاب دچار گردد. حتی وقتی عاطفه ی پدری نوح به جوش‌ آمد و با یاد وعده ی الهی مبنی بر نجات فرزندش از خداوند درخواست کرد تا فرزندش را از هلاکت نجات دهد، خداوند فرمود:(إِنَّهُ لَیسَ مِن أَهلِکَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیرُ صالِحٍ)؛ (۱۰) او از اهل تو نیست، او عمل غیر صالحی است. (زیرا از نظر عمل و کردار از پدرش فاصله گرفت؛ هر چند پیوند نسبی داشت).از دیدگاه تربیتی امام راحل، به هر میزانی که در تربیت فرزندان سعی و کوشش به کار رود، سلامت روانی خانواده خصوصاً مادر بیشتر تأمین می گردد؛ زیرا فرزندان مواهبی الهی هستند که با تربیت درست می توان از وجود آنان نور گرفت. (۱۱)قرآن کریم این معنا را به شکلی ظریف بیان کرده و نتیجه ی تربیت صحیح را وسیله ی روشنی چشم ذکر کرده است و از زبان مؤمنان واقعی که در تربیت فرزندان و همسران خود آشنا کردن آن ها به حقایقدینی فروگذار نمی کنند، می فرماید:(رَبَّنَا هَب لَنَا مِن أَزواجِنَا وَ ذُرّیّاتِنَا قُرَّهَ أَعیُنٍ). (۱۲)عبارت «قره ی عین» یا معدل فارسی آن‌ «نور چشم» کنایه از کسی است که موجب شادی و سرور می شود. و چون اشک شوق، خنک است و اشک غم، سوزان؛ لذا قره ی عین به معنی چیزی است که مایه ی خنک شدن چشم می شود و کنایه از سرور و شادمانی است؛ لذا قرآن بر تربیت فرزندان و راهنمایی همسر به عنوان یک وظیفه، تأکید کرده است و هر نوع مسامحه در انجام این مسئولیت الهی مورد بازخواست خداوند قرار می گیرد. همسر امام در خصوص دقت امام در تربیت فرزندان می گوید:ایشان از هفت سالگی در تربیت دینی دقت داشتند، یعنی می گفتند: از هفت سالگی نماز بخوانند تا در نه سالگی عادت کرده باشند. من به ایشان می گفتم: تربیت های دیگرشان با من، نمازشان با شما، اما وقتی که بچه ها می گفتند: نماز خواندیم قبول می کردند. کنجکاوی نمی کردند. اخلاق و ایمان را بچه ها از امام دارند و اما سلیم بودن و سازگار بودن در زندگی با شوهرانشان را از من دارند. (۱۳)«إنّ أوّل ما یتعلّق بالرجل فی القیامه اهله و ولده؛ فیوقفونه بین یدی الله تعالی و یقولون یا ربنّا خذ لنا بحقّنا من فإنّه ما علمنا ما نجهل و کان یطعمنا من الحرام و نحن لا نعلم فیقتصّ لهم منه»؛ (۱۴) همانا اولین چیزی که در قیامت به انسان ملحق می شود، زن و فرزندان هستند؛ پس نزد خدا می ایستند و می گویند: خدایا حق ما را از او بگیر! چیزی که ما نمی دانستیم به ما یاد نداد و ما را از حرام طعام می داد، در حالی که ما نمی دانستیم. پس قصاص ما را از او بگیر.البته بحث از نظام خانواده و قوانین حاکم بر آن و حقوق متقابل هر یک از اعضا، مجال مفصل و مستقلی را می طلبد که در این مقال نمی گنجد.(۳) امانات معنوی
اسلام و احکام دین یکی از مظاهر امانت الهی، اسلام و احکام دین می باشد. حضرت امام در بیانات خود، بارها اسلام را به عنوان امانت الهی معرفی کرده اند. (۱۵)متأسفانه پس از پیامبر، حق این امانت الهی رعایت نشد و در اثر خیانت ها، دچار آفت های سخت دگرگونی شد. با قدرت گرفتن امویان، آن ها تا آن جا که توانستند، مفاهیم آن را تحریف نمودند. هندسه ی اسلام را به گونه ای برپا کردند که منافع آنان تأمین و حفظ شود؛ آن گونه که پیامبر (ص) پیش بینی فرموده بودند:همانا کسی از شما خواهد بود که برای تأویل قرآن جنگ خواهد کرد؛ همان گونه که من برای تنزیل قرآن جنگ کردم و او علی بن ابیطالب است. (۱۶)سیر مبارزاتی ائمه، همچون امام علی (ع) و امام حسین (ع) نیز ناظر به همین معنا است. سیدالشهدا (ع) می فرمایند:من می خواهم به سیره ی جدّم محمد (ص) و سیره ی پدرم، علی بن ابیطالب (ع) رفتار کنم. (۱۷)امام حسین (ع) با حماسه ی خونین خود، فهم دقیق از اسلام را جاودانگی بخشید. در مکتب حسین (ع)، اسلام یعنی آیین حرّیت، عبودیت، غیرت، ایمان، استقامت و عدالت. امام خمینی (ره) اسلام را این گونه معرفی می نمایند:اسلام دین افراد مجاهدی است که به دنبال حق و عدالتند؛ دین کسانی است که آزادی و استقلال می خواهند. (۱۸)اسلام به این منظور به وجود آمد که به انسان، ابعاد واقعی و شأن انسانی اعطا کند؛ یعنی انسان را از نظر زندگی اجتماعی، شخصی و سیاسی تحوّل بخشد و به غنای روحی انسان یاری دهد … اسلام روش و رفتار هر فرد را در برابر جامعه، طی قوانین خاصی مدوّن و تنظیم کرده است.اسلام همان طوری که به معنویات نظر دارد و همان طوری که به روحیات نظر دارد و تربیت دینی می کند و تربیت نفسانی می کند و تهذیب نفس می کند، همان طور [هم] به مادیات نظر دارد و مردم را تربیت می کند در عالم که چطور از مادیات استفاده کنند و چه نظر داشته باشند در مادیات. اسلام مادیات را همچو تعدیل می کند که به الهیات منجر می شود. اسلام در مادیات به نظر الهیات نظر می کند و در الهیات به نظر مادیات نظر می کند. اسلام جامع مابین همه ی جهات است … تمام افراد عالم را بشر می داند و حق بشری برای آن ها قائل است. تمام عالم را به نظر محبت نگاه می کند. می خواهد عالم مستضعفین نجات پیدا کنند. می خواهد تمام عالم روحانی بشوند. تمام عالم به عالم قدس نزدیک بشوند. (۱۹)امام با ارائه ی چنین چهره ای از اسلام است که می فرماید: همه باید فدای اسلام بشویم. (۲۰) گرچه عالمان دینی در تبیین فرهنگ غنی اسلام مسئولیت دارند؛ (۲۱) به گونه ای که با صداقت در تبلیغ و پرهیز از نقل اکاذیب اسلام را ترویج کنند. امام جوانان را نیز در قبال اسلام مسئول می داند. (۲۲)بنابراین، آنان که خود را شاگرد مکتب و مدرسه ی حسینی می دانند، به پیروی از مقتدای خود باید برای این امانت الهی از هیچ تلاشی دریغ نورزند. آنچنان که امام حسین (ع) تمام حیثیت و جان خودش و فرزندانش را فدای اسلام کرد (۲۳) و در ضمن خطبه ای دیگران را به این مهم ترغیب کرد.«اللهم إنّک تعلم أنّه لم یکن ماکان منّا تنافساً فی سلطان و لا التماساً من فضول الحطام و لکن لنری المعالم من دینک و نظهر الإصلاح فی بلادک ویأمن المظلومین من عبادک و یعمل بفرائضک و سننک وأحکامک»؛ (۱۲۲۴۹) خدایا! تو می دانی آنچه از ما رفت نه به خاطر رغبت در قدرت بود و نه از دنیای ناچیز خواستن زیادت، بلکه می خواستیم نشانه های دین را بنمایانیم و اصلاح را در شهرهایت ظاهر گردانیم تا بندگان مظلومت را ایمنی فراهم آید و واجبات و احکام و سنت های تو اجرا گردد.مقصود اصلی امام در نهضت خویش – به عنوان یک امانت دار واقعی – احیا و اجرای تعالیم اسلام بود. و تحقق و بقای استقلال کشور را نیز در رویکرد به تعالیم اسلام می دانست. آنچنان که گفتار تاریخی پیامبر (ص) نیز شاهد بر این امانت داری بود:اگر خورشید را در دست راست من و ماه را در دست چپ من بگذارند، از دعوت خویش دست بر نخواهم داشت تا آن که دین خود را در بین انسان ها تثبیت کنم و یا به پای آن جان دهم. (۲۵)حفاظت از دین تا آن جایی اهمیت دارد که علی ‌(ع) در خطبه ی همام آن را از ویژگی پرهیزکاران برمی شمرد: «حریزاً دینه» یعنی دین پرهیزکار دارای حرز و حصار است.همان گونه که اهل دنیا اشیای قیمتی خود را محافظت می کنند، متقین نیز دین و عقیده ی خود را حفظ می کنند و آن را ارزان نمی فروشند تا دنیای خود را آباد کنند، ولی کسانی هستند که دین می فروشند تا دنیای خود را آباد کنند و نیز کسانی که دین می فروشند تا دنیای دیگران را آباد کنند. کم نیستندکسانی که در طول تاریخ دین خود را به دنیایی که حتی به آن هم نرسیدند، فروختند. کسانی که در لشکر عمر سعد قرار گرفتند، با گرفتن پولی ناچیز، در مقابل فرزند پیامبر ایستادند. در انقلاب اسلامی نیز چه بسیار افراد به ظاهر متدینی که برای بهایی اندک از دنیا، حتی میعادگاه نماز جمعه را با بمب گذاری ها به خون دینداران رنگین کردند.
تکالیف الهی یکی از امانات حق، تکالیف الهیه ای است که التزام به آن ها بر هر مسلمانی واجب و ضروری است. امام توجه به ظاهر شریعت را شرط اساسی سیر و سلوک دانسته می فرمایند:بدان که هیچ راهی در معارف الهیه پیموده نمی شود، مگر آن که ابتدا کند انسان از ظاهر شریعت و تا انسان متأدّب به آداب شریعت حقّه نشود، هیچ یک از اخلاق حسنه از برای او به حقیقت پیدا نشود و ممکن نیست که نور معرفت الهی در قلب او جلوه کند و علم باطن و اسرار شریعت از برای او منکشف شود. و پس از انکشاف حقیقت و بروز انوار معارف در قلب نیز متأدّب به ‌آداب ظاهره خواهد بود. و از این جهت دعوی بعضی باطل است که به ترک ظاهر، علم باطن پیدا شود یا پس از پیدایش آن، به آداب ظاهره احتیاج نباشد و این از جهل گوینده است به مقامات عبادت و مدارج انسانیت. (۲۶)بنابراین، انجام تکالیف الهی و فرایض دینی و در راس آن ها نماز که واجد جمیع مقامات معنوی و نردبان عروج است، امری ضروری است و مراقبت بر امر نماز از نشانه های مؤمنان واقعی است:(وَالَّذینَ هُم عَلَی صَلَوَاتِهِم یُحَافِظُونَ). (۲۷)مؤمن واقعی کسی است که به منظور رعایت حق این امانت الهی، مراقبت خاصی بر امر نماز داشته و می کوشد نماز خود را با آداب و شرایط آن به جا آورد. نماز آدابی ظاهری دارد که مراعات ننمودن آن، موجب بطلان نماز صوری یا نقصان آن می گردد. آدابی باطنی (مانند خشوع) نیز برای نماز است که مراعات ننمودن آن، نماز معنوی را باطل یا سبب نقصان آن می گردد. (۲۸) از شرایط دیگر حفظ این امانت الهی، ادای این فریضه در اول وقت می باشد.امام صادق (ع) می فرماید:کسی که نمازهای واجب را در اول وقت ادا کند و حدود آن ها را حفظ نماید، فرشته آن را سپید و پاکیزه به آسمان برد. نماز به نمازگزار گوید: خدا تو را نگاه دارد، همان گونه که مرا نگاه داشتی و به ملکی بزرگوار سپردی. و کسی که نمازها را بی سبب به تأخیر اندازد و حدود آن ها را حفظ نکند، فرشته ی نماز او را سیاه و تاریک به آسمان برد؛ در حالی که نماز با صدای بلند به نمازگزار می گوید: مرا ضایع کردی، خدا تو را ضایع کند، آنچنان که مرا ضایع کردی و خدا تو را رعایت نکند، آنچنان که تو مرا رعایت نکردی. (۲۹)ترک و یا بی توجهی به نماز خیانت بزرگی به این امانت الهی است.خداوند در قرآن این گروه را به شدت توبیخ می کند:(فَوَیلٌ لِلمُصَلّینَ* الَّذینَ هُم عَن صَلَوتِهِم سَاهُونَ)؛ (۳۰) وای بر نمازگزارانی که از نمازشان غافلند. (سهل انگاری می کنند و به وقت نمی خوانند یا به شرایط و احکام آن اهمیت نمی دهند).مسئولیت انسان در مقابل این امانت الهی تا آن جا است که وارستگانی چون ابراهیم خلیل (ع) آوارگی و هجرت همسر و فرزند به سرزمین بی آب و گیاه مکه را به خاطر اقامه ی این فریضه ی الهی تحمل می کنند:(رَبَّنا إِنّی أَسکَنتُ مِن ذُرِّیَّتی بِوادٍ غَیرِ ذِی زَرعٍ عِندَ بَیتِکَ المُحَرَّمِ رَبَّنَا لِیُقیمُوا الصَّلَوهَ). (۳۱)و شیفتگانی همچون زهیر بن قین، در مدرسه ی حسینی وجود خود را در مقابل نیروهای دشمن سپر می کنند تا امام حسین (ع) نمازش را بخواند.
قرآن امانت خدا «إنّی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی»؛ (۳۲) من در میان شما دو چیز گرانمایه به یادگار می گذارم: قرآن و عترتم.ثَقل و ثِقل، به هر چیز گرانبها گفته می شود. (۳۳)ابن ابی الحدید، شارح نهج البلاغه می نویسد:ثَقل، بار و اسبابی را گویند که مسافر آن را با خود حمل می کند. پیامبر، قرآن و اهل بیتش را به بار و اسباب خود تشبیه کرده و آن ها را متاع خود دانسته است که حتماً به او بازگردانده خواهد شد. (۳۴)با توجه به این معنا، پیامبر اسباب و مقامی را به رسم امانت در میان ما باقی گذارده است. (۳۵) یکی قرآن یا ثقل اکبر که جنبه ی عرشی و آسمانی دارد که صامت می باشد و ثقل اصغر یا عترت، به عنوان کتاب ناطق که مفسران واقعی قرآن می باشند.حضرت امام در این باره می فرمایند:«حدیث ثقلین» متواتر بین جمیع مسلمین است و [در] کتب اهل سنّت، از «صحاح شش گانه» تا کتب دیگر آنان با الفاظ مختلفه و موارد مکرره از پیغمبر اکرم (ص) بطور متواتر نقل شده است. و این حدیث شریف حجّت قاطع است بر جمیع بشر، بویژه مسلمانان مذاهب مختلف. و باید همه ی مسلمانان که حجّت بر آنان تمام است، جواب گوی آن باشند و اگر عذری برای جاهلان بی خبر باشد، برای علمای مذاهب نیست. (۳۶)بنابراین، قرآن در بین مسلمانان به عنوان امانتی الهی است و رعایت حق این امانت الهی، مراتب مختلفی دارد که برخی از آن ها عبارتند از:قرائت و ترتیل قرآن: (فَاقرَءُوا ما تَیَسَّرَ مِنَ القُرآنَ)؛ (۳۷) (وَرَتِّلِ القُرآنَ تَرتیلاً). (۳۸)رعایت مخارج حروف، قدم اول در جریان ترتیل قرآن است؛ زیرا عدم رعایت مخارج حروف، موجب تغییر معنای کلمات یا بی معنا شدن آن ها می گردد. و این امر گاهی باعث تنزل معنا و مفهوم آیات می شود و این نوعی بی اعتنایی به متن این امانت الهی است. از آن جا که قرآن، رزق روحی مؤمن است، باید روزانه به نحو مستمر از این غذای روحی تغذیه کند.کم ترین مقداری که در روایات برای مقدار قرائت قرآن مطرح شده است، ده آیه در روز می باشد که باعث خروج انسان از غفلت و بی خبری است.هر کس در هر شب ده آیه بخواند، از جمله بی خبران نوشته نخواهد شد. در برخی روایات بر قرائت پنجاه آیه تأکید شده است که هر کس بخواند، از جمله ذاکرین نوشته خواهد شد.مرتبه ی بعد، تدبّر در آیات قرآن می باشد. خداوند برای پاره کردن حجاب های غفلت با لحن توبیخ آمیزی می فرماید:(أَفَلَا یَتَدَبَّرُونَ القُرآنَ أَم عَلَی قُلُوبٍ أَقفالُهَا)؛ (۴۰) پس چرا در این قرآن تدبر، نمی کنند!؟ آیا بر قلب ها قفل خورده است.تدبّر، اندیشیدن در ورای ظواهر است تا چهره ی باطن امور آشکار شود. حضرت امام به عنوان عارفی آشنا به حقایق قرآن، طهارت قلبی را در فهم معارف قرآن شرط اساسی دانسته و در توضیح آیه ی فوق این گونه نگاشته اند:شاید قفل های قلب که در آیه ی شریفه است … همین قفل و بندهای علایق دنیوی باشد. و کسی که بخواهد از معارف قرآن استفاده کند و از مواعظ الهیه بهره بردارد، باید قلب را از این ارجاس تطهیر کند و لوث معاصی قلبیه را که اشتغال به غیر است، از دل براندازد؛ زیرا که غیر مطهّر محرم این اسرار نیست. (۴۱)البته باید توجه داشت، فهم قرآن مراتبی دارد که کم ترین سطح آن و در حد توده های مردمی جامعه، فهم معنای ظاهری و آشنایی با ترجمه ی قرآن است و فهم قرآن در سطح بالاتر برای خواص و مفسّران قرآن می باشد. با به کارگیری نتایجی که از این نوع تدبّر به دست می آید، می توان به طبابت بزرگترین دردهای روحی و روانی پرداخت.و معلوم است، کسی که در معانی قرآن تفکر و تدبّر کرد در قلبش اثر کند و اگر توفیق الهی شامل حالش شود، کم کم به مقام متّقین رسد.امام به فرزندشان این گونه توصیه فرمودند:فرزندم! با قرآن، این بزرگ کتاب معرفت، آشنا شو؛ اگر چه با قرائت آن. و راهی از آن به سوی محبوب باز کن و تصور نکن که قرائت بدون معرفت اثری ندارد که این وسوسه ی شیطان است. آخر، این کتاب از طرف محبوب است برای تو و برای همه کس و نامه ی محبوب، محبوب است؛ اگر چه عاشق و مُحبّ، مفاد آن را نداند و با این انگیزه، حبّ محبوب که کمال مطلوب است به سراغت آید و شاید دستت گیرد. ما اگر در تمام لحظات عمر به شکرانه ی این که قرآن کتاب ما است به سجده رویم، از عهده برنیامده ایم. (۴۲)حضرت امام درباره ی تدبّر در قرآن می فرمایند:من قائل بی خبر و بی عمل به دخترم می گویم: در قرآن کریم این سرچشمه ی فیض الهی تدبّر کن؛ هرچند صرف خواندن آن که نامه ی محبوب است به شنونده ی محجوب، آثاری دلپذیر دارد، لکن تدبّر در آن انسان را به مقامات بالاتر و والاتر هدایت می کند: (أَ فَلَا یَتَدَبَّرُونَ القُرآنَ أم عَلَی قُلُوبٍ أَقفالُهَا). (۴۳) و تا این قفل و بندها باز نگردد و به هم نریزد، از تدبّر هم آنچه نتیجه است، حاصل نگردد … از قرآن دور نیفتیم، در این مخاطبه ی بین حبیب و محبوب و مناجات بین عاشق و معشوق، اسراری است که جز او و حبیبش کسی را بر آن راه نیست و امکان راه یافتن نیز نمی باشد. (۴۴)
مفهوم تفسیر به رأی در اندیشه ی امام یکی از مصادیق خیانت به قرآن – به عنوان یک ودیعه ی الهی – تفسیر به رأی می باشد که پس از رحلت پیامبر تاکنون در برخورد با قرآن صورت گرفته است. پیامبر برای کسانی که قرآن را از پیش خود تفسیر می کنند، جایگاهی از آتش را وعده داده است. از دیدگاه قرآن کریم، کسانی که قرآن را به انگیزه ی فتنه گری و ‌آشوب تفسیر و تشریح می کنند، کسانیهستند که مرض در دل آن ها مستقر گشته است. بر همین مبنا، امام با محک قرآن و سنت، برخی از تفاسیر و نگرش عرفا را مورد تخطئه قرار داده است.البته باید توجه داشت، امام تفسیر به رأی را تنها در آیات الاحکام مذموم و مورد نهی می داند و می نویسد:یکی دیگر از حُجب که مانع از استفاده از این صحیفه ی نورانیه است، اعتقاد به آن است که جز آن که مفسرین نوشته یا فهمیده اند، کسی را حق استفاده از قرآن شریف نیست. و تفکر و تدبّر در‌ آیات شریفه را به تفسیر به رأی که ممنوع است، اشتباه نموده اند … در صورتی که استفادات اخلاقی و ایمانی و عرفانی به هیچ وجه مربوط به تفسیر نیست تا تفسیر به رأی باشد … پس محتمل است، بلکه مظنون است که تفسیر به رأی راجع به آیات احکام باشد که دست آراء و عقول از آن کوتاه است و به صرف تعبّد و انقیاد از خزّان وحی …باید اخذ کرد. (۴۵)ایشان درباره ی استفاده های مختلف از قصه های قرآنی می فرمایند:بدین منوال سایر قصص و حکایات، مثل قصه ی آدم و ابراهیم و موسی و یوسف و عیسی و ملاقات موسی و خضر که استفادات اهل معارف و ریاضات و مجاهدات و دیگران، هر یک با دیگری فرق دارد. (۴۶)از نظر ایشان راه های استفاده، در این گونه آیات مشمول تفسیر به رأی مذموم نیست، بلکه دایره ی برداشت از آیات را توسعه می دهد.
ولایت علوی و خلافت محمدی در روایاتی که از اهل بیت (ع) وارد شده است، امانتی که خداوند در سوره ی احزاب بر آسمان ها و زمین و کوه ها عرضه کرد و آن ها از پذیرش آن ابا کردند و انسان آن را پذیرفت، به قبول ولایت امیرمؤمنان علی (ع) و فرزندان ایشان،‌ تفسیر شده است؛ زیرا ولایت پیامبر و ائمه (ع) – به عنوان انسان های کامل و وجودهای متعالی که مظهر جمال و جلال الهی هستند – شعاعی از ولایت و خلافت الهی است. و پیمودن طریق سعادت جز با قبول ولایت ایشان ممکن نیست؛ چنان که امام رضا (ع) فرمود:«الأمانه الولایه، مَن ادّعاها بغیر حقّ، کفر»؛ امانت همان ولایت است که هر کس آن را به ناحق ادعا کند، به راه کفر رفته است.در زیارت جامعه ی کبیره خطاب به اهل بیت (ع) می خوانیم:«أنتم الأمانه المحفوظه»؛ شما آن امانت حفظ شده هستید.ائمه (ع) وجودهای کاملی هستند که واسطه ی فیض به عالم و آدم می باشند. و اگر وجود ایشان نباشد، زمین متلاشی می شود و از هستی ساقط می گردد. (۴۷)حضرت امام تجلّی ولایت و خلافت الهی را در انسان کامل؛ یعنی ولایت علوی و خلافت محمدی می داند و چنین بیان می نمایند:خدای سبحان با همه ی شئون خود، تنها بر انسان کامل تجلّی می کند؛ زیرا سایر موجودات هستی هر کدام مظهر اسم خاصی هستند. اما اهل یثرب انسانیت و مدینه ی نبوت، چون در هیچ مقام خاصی توقف ندارند؛ لذا حامل ولایت مطلقه ی علوی گردیدند که تمام شئون الهی است و سزاوار خلافت کبرای حق است. (۴۸)بنابراین، انسان کامل در واقع حقیقت محمدیه می باشد که در روی زمین در وجود حضرت محمد (ص) ظاهر شده است. پس از ایشان ائمه (ع) جلوه ی آن حقیقت هستند. امام (ره) درباره ی مقام معنوی پیامبر و اهل بیت می فرماید:اصولاً رسول اکرم (ص) و ائمه (ع) طبق روایاتی که داریم قبل از این عالم، انواری بوده اند در ظلّ عرش … و مقاماتی دارند، إلی ماشاءالله … این مقامات معنوی برای حضرت زهرا – سلام الله علیها – هم هست. (۴۹)بنابراین، اعتقاد و پیروی از پیامبر (ص) و ائمه، سیر آدمی را در رسیدن به مقصد کمال تسریع می بخشد. تمام اجزای هستی به یمن وجود انسان های کامل یعنی انبیا و اولیا (ع) آفریده شده است. آن ها که مظهر تمام نمای اسما و صفات حق می باشند. و کسی که می خواهد طریق توحید را طی کند، باید از راه ولایت وارد شود.(۴) امانات مادی
دنیا و مادیات دنیا در مفهوم مذموم و پست آن، حجاب اصلی کسب کمالات است و تا انسان از اسارت این دنیا آزاد نشود، به سمت مقصد توحید پروازی نخواهد داشت. (۵۰)(یا أَیُّهَا النّاسُ إِنَّمَا بَغیُکُم عَلَی أنفُسِکُم مَتاعَ الحَیَوهِ الدُّنیَا)؛ (۵۱) ای مردم! ستم و سرکشی شما تنها به زیان خودتان است که سبب آن، بهره وری کوتاهی از دنیا است.به همین جهت تأکید دین بر زهد – یعنی ترک دنیای مذموم و دل کندن از آن – به عنوان رکن اساسی در تربیت دینی است.امیرمؤمنان علی (ع)، انسان تربیت شده ی مکتب وحی، درباره ی دل بریدنش از دنیا فرموده است:«یا دنیا، یا دنیا، إلیک عنّی، أبی تعرّضت أم إلیّ تشوّقت؟ لا حانحینک! هیهات! غرّی غیری، لا حاجه لی فیک، قد طلّقتک ثلاثاً لارجعه فیها!» (52) ای دنیا! ای دنیا! از من دور شو! فرا راه من آمده ای یا شیفته ام شده ای؟ هرگز آن زمان که تو در دل من جای گیری فرا نرسد. هرگز! جز مرا بفریب! مرا به تو چه نیازی است؟ من تو را سه طلاقه کرده ام که بازگشتی در آن نیست.باید توجه داشت، تا انسان به آمال خودش و به دنیا پشت نکند، جلو نمی رود، دنیا تکذیب شده است ولی عالم طبیعت تکذیب نشده است. دنیا همان است که پیش شما است. خود شما وقتی توجه به نفستان دارید، خودتان دنیایید، دنیای هر کسی خودش است و آن تکذیب شده است، اما شمس و قمر و طبیعت هیچ تکذیب نشده است، بلکه از این ها تعریف شده است. این ها مظاهر خدا است. آنچه انسان را از ساحت قدس و کمال دور می کند، دنیا است و آن هم پیش خود آدم است؛ توجه به نفس است. خدا کند که موفق شویم به این که از این چاه بیرون برویم و تبعیت کنیم از اولیای خدا که آن ها از این مهلکه نجات پیدا کرده اند و خارج شده اند و «أدرکهم الموت». (53) بنابراین، ترک وابستگی های پست دنیایی و بیرون بردن حبّ دنیا از دل، لازمه ی ورود به ساحت کبریایی حق و خروج از ساحت بت خود است. امام صادق (ع) می فرماید:«لیس الزهد فی الدنیا بإضاعه المال ولا تحریم الحلال، بل الزهد فی الدنیا أن لا تکون بما فی یدک أوثق منک بما عند الله عزّوجلّ»؛ (۵۴) زهد در دنیا به معنای ضایع ساختن مال و ثروت نیست و نه به معنای حرام شمردن حلال ها است، بلکه زهد در دنیا این است که انسان در روح خود حالتی داشته باشد که در اثر آن، اطمینان و آرامشی که از جانب مال و جمع مال به انسان دست می دهد، محکم تر و استوارتر از اطمینان و آرامشی نباشد که در پاداش الهی انفاق مال و مانند آن وجود دارد.یعنی میزان زهد و فقدان آن به مقدار اعتنا به مال دنیا در برابر اعتقاد به ثواب انفاق مال و صرف آن در راه خدا بستگی دارد. به این صورت که اگر اعتنا به مال دنیا و علاقه به آن در برابر پاداش الهی زیادتر شد، چنین کسی زاهد نیست، ولی اگر اعتنا به ثواب الهی و علاقه به آن و گذشتن از مال، بیش تر از نگهداری مال و ثروت شد، زهد تحقق پیدا می کند و چنین کسی زاهد در دنیا، محسوب می شود.دل های زهدپیشگان در دنیا، در حال خندیدن، می گرید و اگر سرمست و فرحناک شوند، حزنشان شدید می شود و هرگاه از بخشش آنچه روزی داده شده اند، خودداری کنند، جانشان گناه آلود می شود. پیامبر (ص) فرمودند:«ازهد فی الدنیا یحبّک الله وازهد فیها فی أیدی الناس یحبّک الناس»؛ (۵۵) از دنیا چشم بپوش تا خدا تو را دوست بدارد و از آنچه در دست مردم است دل بردار تا مردم تو را دوست بدارند. زهد ورزیدن، کوتاه کردن آرزوهای دنیوی است و بی اعتنایی بهنعمت های دنیوی تا آدمی به سوی تجمل پرستی و اشرافیت کشیده نشود و دنیا معبود انسان نگردد. بنابراین، افراد سست اراده، خود به سمت دنیا می روند، اما دنیا به دنبال افرادی است که از خود مقاومت نشان داده و به آن بی اعتنا هستند. (۵۶) امام علی (ع) در خطبه ی همام در وصف متّقین می فرماید:دنیا به آن ها روآورد و آن ها از آن روگردان شدند. دنیا خواست آن ها را اسیر خود سازد، ولی‌ آن ها با فداکاری، خویشتن را آزاد ساختند.باید توجه داشت که اسباب فریب دنیا بسیار است، و دوای همگی واحد، و آن تفکر در فنای دنیا و سرعت زوال و دگرگونی احوال آن است.شُریحِ قاضی، مرد سلیم النفسی نبود. در زمان خلیفه ی دوم، توسط او به قضاوت منصوب شده بود بعد هم حضرت علی (ع)، بر طبق مصالحی، او را در مقام خود ابقا کرده بودند، ولی به او فرمودند: قضاوت نهایی را نزد من آور و عملاً قضاوت او را از کار انداخت.مرحوم فیض الاسلام درباره ی شریح در ذیل نامه ی سوم نهج البلاغه ی خود چنین می گوید:شریح مردی بود که کُوسَج که مو در رو (صورت) نداشت. و عمر بن خطاب او را قاضی کوفه قرار داد. و در ‌آن دیار به قضا و حکومت شرعیه مشغول بود. امیرالمؤمنین (ع) خواست او را عزل نماید، اهل کوفه گفتند: او را عزل مکن؛ زیرا او از جانب عمر منصوب است و ما با این شرط با تو بیعت نمودیم که آنچه ابوبکر و عمر مقرر نموده اند، تغییر ندهی. و چون مختار ابن ابی عبیده ی ثقفی به مقام حکومت و امارت رسید، او را از کوفه بیرون نموده، به دهی که ساکنین آن یهودی بودند فرستادند. و چون حجاج امیر کوفه گردید او را به کوفه بازگرداند، با اینکه پیرمرد سالخورده ای بود، امر کرد به قضا مشغول گردد. او به جهت خواری که از مختار دیده بود، درخواست نمود تا او را از قضا عفو نماید؛ حجاج پذیرفت. خلاصه هفتاد و پنج سال قاضی بود، فقط دو سال آخر عمر کنار ماند و در یکصد و بیست سالگی از دنیا رفت.شریح در دوران قضاوت خود خانه ای به هشتاد دینار (۵۷) خرید. وقتی خبر به مولا رسید، او را خواسته و به او فرمودند: به من خبر رسیده است که خانه ای به قیمت هشتاد دینار خریده ای و سند و قباله ای هم برای آن نوشته ای و شهودی هم بر این جریان گرفته ای؟! شریح گفت: بلی یا امیرالمؤمنین. راوی می گوید: حضرت با نگاهی غضبناک به او نگریسته و فرمودند: ای شریح! آگاه باش که به زودی نزد تو می‌آید کسی (عزرائیل) که نظر به نوشته و قولنامه ی تو نمی کند و نیز از بیّنه و شاهدهای تو سؤالی نخواهد کرد تا تو را از این دنیا و این خانه خارج و دور کند و بدون هیچ چیزی و با دستی خالی تحویل قبر دهد. پس ای شریح! بنگر که این خانه را از مال غیر نخریده باشی با پول و قیمت آن را از مال غیر حلال نداده باشی که در این صورت تو زیانکارِ در دنیا و آخرتی. بدان، اگر آن وقتی که می خواستی این خانه را بخری، نزد من می آمدی، من قباله و کتابتی مثل این قباله – که در ذیل می آورم – برای تو می نگاشتم که هرگز رغبت در خرید این خانه حتی به درهمی، نمی کردی؛ چه رسد به هشتاد دینار. و قباله ای که می نوشتم چنین بود:«هذا ما اشتری عبد ذلیل من میّت قد اُزعج للرحیل، اشتری منه داراً من دار الغرور من جانب الفانین و خطه الهالکین و تجمع هذه الدار حدود أربعه: الحدّ الأوّل: ینتهی إلی دواعی الآفات و الحدّ الثانی: ینتهی إلی دواعی المصیبات و الحدّ الثالث: ینتهی إلی الهوی المردی والحدّ الرابع: ینتهی إلی الشیطان المغوی و فیه یشرع باب هذه الدار اشتری هذا المغترٌ بالأمل من هذا المزعج بالأجل هذه الدار بالخروج من عزّ القناعه و الدخول فی ذلّ الطلب و الضراعه فما ادراک هذا المشتری فیما اشتری منه من درک فعلی مبلبل أجسام الملوک و سالب نفوس الجبابره و مزیل ملک الفراعنه مثل کسری و قیصر و تبّع و حمیر و من جمع المال علی المال فأکثر و من بنی وشیّد و زخرف و نجّد وادخر و اعتقد ونظر بزعمه للولد، إشخاصهم جمیعاً إلی موقف العرض و الحساب و موضع الثواب و العقاب إذا وقع الأمر بفصل القضاء (وَخَسِرَ هُنالِکَ المُبطِلُونَ) شهد علی ذلک العقل إذا خرج من أسر الهوی و سلم من علائق الدنیا»؛ (۵۸)این خانه ای است که بنده ای خوار آن را از مرده ای آماده ی کوچ خریده؛ خانه ای از سرای غرور، که در محله ی نابودشدگان و کوچه ی هلاک شدگان قرار دارد، این خانه به چهار جهت منتهی می گردد: یک سوی آن به آفت ها و بلاها؛ سوی دوم آن به مصیبت ها؛ سوی سوم به هوا و هوس های سست کننده و سوی چهارم آن به شیطان گمراه کننده ختم می شود و در خانه به روی شیطان گشوده است.این خانه را فریب خورده ی آزمند، از کسی که خود به زودی از جهان رخت برمی بندد، به مبلغی که او را از عزِّت و قناعت خارج و به خواری و دنیا پرستی کشانده، خریداری کرده است. هرگونه نقصی در این معامله باشد، بر عهده ی پروردگاری است که اجساد پادشاهان را پوسانده و جان جبّاران را گرفته و سلطنت فرعون ها چون «کسری» و «قیصر» و «تُبّع» و «حمیر» را نابود کرده است.آنان که مال فراوان گرد آورده بر آن افزودند، و آنان که قصرها ساخته و محکم کاری کردند، طلا کاری کرده و زینت دادند، فراوان اندوختند و نگهداری کردند و به گمان خود برای فرزندان خود باقی گذاشتند. همگی آنان به پای حسابرسی الهی و جایگاه پاداش و کیفر رانده می شوند. آن گاه که فرمان داوری و قضاوت نهایی صادر شود، «پس تبهکاران زیان خواهند دید». به این واقعیت ها عقل گواهی می دهد، هرگاه از اسارت هوای نفس نجات یافته و از دنیا پرستی به سلامت بگذرد.بنابراین، دستور صریح اسلام بر تحصیل مال و درآمد از طریق مشروع و از راه های حلال می باشد، لذا در اسلام برخی از مکاسب به عنوان مکاسب محرّمه محسوب می شوند و کسب درآمد از طریق این نوع مکاسب نیز مشروعیت نداشته و حرام است. و ارتزاق از راه حرام علاوه بر آثار زیانباری که بر رشد روحی افراد دارد، موجب رکود اقتصادی و ایجاد شغل های کاذب و زیان رساندن به منافع جامعه می شود.
شیوه های ادای امانت مال و ثروت
انفاق یکی از مصادیق امانت داری در این سرمایه ی مادی؛ یعنی مال و ثروت، استفاده ی محدود است. هر نوع اسراف، تبذیر و احتکار و انباشت ثروت، موجب اختلال در نظام جهان مادی می گردد. آمار گرسنگان و افراد مبتلا به سوء تغذیه در کشورهای ضعیف و فاصله ی طبقاتی در اکثر جوامع و انباشت ثروت در دست افراد خاص – در جهان به اصطلاح متمدن امروزی و خالی از عاطفه و انسانیت – مصداقی از این اختلال ها می باشد. برای دفع چنین نابسامانی هایی است که دین به رسیدگی به خویشاوندان، زکات، خمس و انفاق در جامعه ی اسلامی تأکید ورزیده است و در مواردی آن را واجب می شمرد. وقتی انسان به شاخ و برگ درخت زندگی خود که اقوام او می باشند، رسیدگی کند از خشکیدن حتی برگی از برگ های این درخت جلوگیری کند، احساس آرامش و صفای باطنی خواهد کرد و با فکر و اندیشه ای باز در تمام امور، از جمله کسب مال تلاش می کند.گواه بر صدق ادعای محبت کامل به خداوند، مفارقت از محبوب های کاذب؛ یعنی اموال دنیوی است؛ چنان که خداوند می فرماید:(إنَّ اللهَ اشتَری مِنَ المؤمِنینَ أنفُسَهُم وَ أموالَهُم بِأنَّ لَهُمُ الجَنَّهَ)؛ (۵۹)خداوند از مؤمنان جان ها و مال های آن ها را خرید، به این که (در عوض) بهشت از آن ها باشد.یکی دیگر از اسرار انفاق، پاکسازی نفس از رذیلت بخل است. از راه های رفع این رذیلت، تکرار بذل مال است تا صفت جود و بخشش جایگزین بخل شود. از طرفی، شکر نعمت بر بندگان واقعی خداوند واجب است و عبادت بدنی، شکر نعمت بدن و عبادات مالی شکر نعمت مال است.انفاق پر کردن شکاف ها و برطرف کردن نیازهای مادی فردی و جامعه می باشد. اگر در جامعه ای فرهنگ انفاق در جریان باشد، بیانگر این است که نظام جامعه در مسیر آخرت گرایی پیش می رود. وقتی فرهنگ انفاق در جامعه جاری نباشد، فرهنگ ربا و رشوه خواری جاری خواهد شد.راه حل قرآن برای ریشه کن نمودن فرهنگ ربا و رشوه خواری، ترویج فرهنگ انفاق است تا از این طریق حرص و طمع از وجود انسان ریشه کن شود و این امر باعث بازگشت به اصل آخرت گرایی است.مراد از انفاق در قرآن بالاتر از سطح درک ما نسبت به این مسأله است. قرآن انفاق را صرفاً در پرداخت پول به مستمند یا سیر کردن فقیر گرسنه محدود و منحصر نمی کند، بلکه قلمرو آن تمام وجود انسان از خواسته ها، علایق و دارایی ها را در بر می گیرد.صدقه، نذر، زکات و خیرات، در قرآن مصداق انفاق می باشد. بیش تر موارد انفاق، در آیات مشخص و معین شده است و بیش از همه به انفاق از روزی ها سفارش شده است و بعد از آن به انفاق اموال؛ زیرا این دو مورد برای عوام الناس بیشتر قابل درک می باشد. مواردی از انفاق را قرآن به شرح ذیل معرفی می کند که عبارتند از:۱- (مِمَّا رَزَقنَاکُم)؛ (۶۰) از آنچه به شما روزی داده ایم.۲- (الّذینَ یُنفِقُونَ أموالَهُم)؛ (۶۱) کسانی که اموالشان را انفاق می کنند.۳- (مِمَّا تُحِبُّونَ)؛ (۶۲) از‌ آنچه دوست دارید.۴- (مِمَّا آتاهُ اللهُ)؛ (۶۳) از آنچه خدا به او داده است.۵- (مِمَّا أخرَجنَا لَکُم مِنَ الأرضِ)؛ (۶۴) از آنچه برای شما از زمین برآورده ایم.۶- (الذَّهَبَ وَ الفِضَّهَ)؛ (۶۵) طلا و نقره.۷- (مِمَّا جَعَلَکُم مُستَخلَفیِنَ فیهِ)؛ (۶۶) از آنچه شما را در [استفاده از] آن، جانشین [دیگران] کرده است.۸- (مِن خَیرٍ)؛ (۶۷) از نیکی.۹- (مِن شَیءٍ)؛ (۶۸) از هرچه.۱۰- (مِن نَفَقَهٍ)؛ (۶۹) از خرجی.۱۱- (مِن طَیِباتِ مَا کَسَبتُم)؛ (۷۰) از چیزهای پاکیزه ای که به دست آورده اید.بنابراین، بر خلاف تصور اکثر مردم، انفاق، تمام جوانب زندگی انسان را در بر می گیرد و بر تمام شئون زندگی تسلط پیدا می کند.
قرض الحسنه یکی از مصادیق انفاق مالی، قرض الحسنه می باشد؛ یعنی وام دادن بدون سود به دیگران. قرض در لغت،‌ به معنی بریدن است. وقتی انسانی بخشی از اموال خود را به قرض گیرنده ای می دهد، نشان از آن است که بر این امر نیک توفیق یافته است که دلبستگی به مال و ثروت را از خود ببرد و قطع کند.قرض الحسنه یک مسأله ی اجتماعی – اخلاقی است که با هدف حل مشکلات اقتصادی و اجتماعی انجام می شود و باعث افزایش روح تعاون و عطوفت و محبت بین افراد می گردد. از طرفی قرض الحسنه، قرض دادن به خدا است و مورد پذیرش حق می باشد و موجب افزایش نعمت به چند برابر و آمرزش گناه از سوی خدا می شود و نیز بیانگر تشکر و سپاس قرض دهنده از خداوند است در مقابل نعمت های الهی که در دست او به صورت امانت است:(إن تُقرِضُوا الله قَرضاً حَسَناً یُضَاعِفهُ لَکُم وَ یَغفِر لَکُم وَ اللهُ شَکُورٌ حَلیمٌ). (۷۱)در فرهنگ دین، کسی که تمکین مالی دارد، اگر قرض الحسنه را عملاً ترک کند، مورد مجازات خدا قرار می گیرد. پیامبر (ص) فرمود:کسی که به برادر مؤمنش که در اثر ناداری به او شکایت می کند، قرض الحسنه ندهد، خداوند بهشت را بر او حرام می کند. (۷۲)و باید توجه داشت که چون قرض گرفتن یک نوع امانت گرفتن است، پس باید در حفظ امانت کوشید. باید به بازپرداخت قرض در وقت خود نیز توجه داشت. امام صادق (ع) این گروه ها را به منزله ی دزد معرفی می نمایند:کسی که قصد دادن امانت و زکات را ندارد و کسی که مهریه ی زنان را برای خود حلال شمرده و آن را نمی دهد. (۷۳)بنابراین، پرداخت بدهی در وقت خود لازم است و تأخیر عمدی در ادای آن، گناه بزرگی است، اما اگر قرض گیرنده توانایی ادای قرض را نداشت، سفارش شده است به او مهلت دهید و این مهلت دادن، نزد خدا پاداش بزرگی دارد؛ چنان که خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید:(وَإن کانَ ذُو عُسرَهٍ فَنَظِرَهٌ إلَی مَیسَرَهٍ وَأَن تَصَدَّقُوا خَیرٌ لَکُم إن کُنتُم تَعلَمونَ)؛ (۷۴) اگر بدهکار شما تنگدست بود (قدرت پرداخت نداشت)، او راتا هنگام توانایی مهلت دهید و بخشیدن مال (به بدهکار تنگدست) بهتر است، اگر (منافع این کار را) بدانید.این دستور بیانگر حمایت صریح و انسانی اسلام از اقشار ضعیف و محروم جامعه است. البته باید توجه کرد که در صورتی که بدهکار امکان پرداخت قرض را دارد، مجاز نیست در این امر سهل انگاری کند؛ زیرا این کار ظلم در حق قرض دهنده است و اگر امکان ادای قرض نیست، مقروض موظف است با نرمی و لسانی نیکو از قرض دهنده فرصت و مهلت بخواهد و رضایت او را در این امر جلب کند، در غیر این صورت، خودداری از پرداخت قرض یا به تأخیر انداختن بی دلیل آن یا برخوردهای نامناسب، نوعی فرومایگی است که روح تعاون و نوع دوستی را تضعیف می کند و موجب سلب اعتماد و اطمینان در معاملات می گردد و خیانت بزرگی محسوب می شود.
پی‌نوشت‌ها:

۱. . رساله ی حقوق، ص ۷۰.۲. . امثال و حکم، ص ۲۱.۳. . صحیفه ی امام، ج ۱۰، ص ۸۷.۴. . ر.ک: همان، ج ۱۴، ص ۱۵۳.۵. . همان، ج ۶، ص ۱۰۶.۶. . همان، ج ۷، ص ۴۶۳.۷. . همان، ج ۱۴، ص ۲۴۷ و ۴۳۱.۸. . همان، ج ۱۵، ص ۲۴۵ و ج ۷، ص ۳۲۲.۹. . همان، ج ۱۴، ص ۳۲-۳۳.۱۰. . هود (۱۱): ۴۶.۱۱. . ر.ک: صحیفه ی امام، ج ۱۴، ص ۳۵-۳۶.۱۲. . فرقان (۲۵): ۷۴.۱۳. . ر.ک: امام در سنگر نماز، ص ۱۰۳-۱۰۴.۱۴. . المحجه البیضاء، ج ۳، ص ۷۳.۱۵. . ر.ک: صحیفه ی امام، ج ۱۵، ص ۹.۱۶. . مسند احمد، ج ۳، ص ۳۳ و ۸۲.۱۷. . مناقب آل ابی طالب، ج ۴، ص ۸۹.۱۸. . ولایت فقیه، ص ۴.۱۹. . صحیفه ی امام، ج ۴، ص ۲۴۲.۲۰. . همان، ج ۶، ص ۴۶۷-۴۶۸.۲۱. . ر.ک: همان، ج ۱۴، ص ۳۱۵.۲۲. . همان، ج ۲، ص ۳۵.۲۳. . همان، ج ۱۶، ص ۸۱.۲۴. . همان، ج ۲۱، ص ۳.۲۵. . صحیفه الإمام الحسین، ص ۲۶۶.۲۶. . فروغ ابدیت، ج ۱، ص ۲۲۵.۲۷. . شرح چهل حدیث، ص ۸ .۲۸. . مؤمنون (۲۳): ۹.۲۹. . ر.ک: آداب الصلوه، ص ۲.۳۰. . ر.ک: وسائل الشیعه، ج ۴، ص ۱۲۳-۱۲۴.۳۱. . ماعون (۱۰۷): ۴-۵.۳۲. . ابراهیم (۱۴): ۳۷.۳۳. . وسائل الشیعه، ج ۲۷، ص ۳۴.۳۴. . المفردات، ص ۸۰.۳۵. . ر.ک: شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج ۶، ص ۳۸۰.۳۶. . ر.ک: صحیفه ی امام، ج ۹، ص ۳۸۳.۳۷. . صحیفه ی امام، ج ۲۱، ص ۳۹۴.۳۸. . مزّمّل (۷۳): ۲۰.۳۹. . مزّمّل (۷۳): ۴.۴۰. . محمّد (۴۷): ۲۴.۴۱. . آداب الصلوه، ص ۲۰۲.۴۲. . جلوه های رحمانی، ص ۲۶.۴۳. . محمد (۴۷): ۲۴.۴۴. . ره عشق، ص ۲۷-۲۹.۴۵. . آداب الصلوه، ص ۱۹۹-۲۰۰.۴۶. . همان، ص ۱۸۸-۱۸۹.۴۷. . ر.ک: الکافی، ج ۱، ص ۱۷۹.۴۸. . ر.ک: شرح دعاء السحر، ص ۱۴۹.۴۹. . سیمای معصومین (ع) در اندیشه ی امام خمینی، تبیان، دفتر دوازدهم، ص ۱۷۷.۵۰. . مجمع البحرین، ج ۲، ص ۵۹.۵۱. . یونس (۱۰): ۲۳.۵۲. . نهج البلاغه، ص ۶۳۸، حکمت ۷۷.۵۳. . ر.ک: تفسیر سوره ی حمد، ص ۱۳۱.۵۴. . وسائل الشیعه، ج ۱۷، ص ۳۵.۵۵. . جامع السعادات، ج ۲، ص ۸۰.۵۶. . بحارالانوار، ج ۷۷، ص ۱۶۳.۵۷. . دینار، برابر یک مثقال طلا بوده است.۵۸. . نهج البلاغه، ص ۴۸۳، نامه ی ۳.۵۹. . توبه (۹): ۱۱۱.۶۰. . بقره (۲): ۲۵۴.۶۱. . بقره (۲): ۲۶۱،۲۶۲ و ۲۶۵.۶۲. . آل عمران(۳): ۹۲.۶۳. . طلاق (۶۵): ۷.۶۴. . بقره (۲): ۲۶۷.۶۵. . توبه (۹): ۳۴.۶۶. . حدید (۵۷): ۷.۶۷. . بقره (۲): ۲۷۲.۶۸. . آل عمران (۳): ۹۲.۶۹. . بقره (۲): ۲۷۰.۷۰. . بقره (۲): ۲۶۷.۷۱. . تغابن (۶۴): ۱۷.۷۲. . الکافی، ج ۵، ص ۲۰۰.۷۳. . ر.ک: وسائل الشیعه، ج ۱۸، ص ۳۲۷-۳۲۸.۷۴. . بقره (۲): ۲۸۰. منبع: امام خمینی (س) و مفاهیم اخلاقی/ ۱۰، مؤسسه ی تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره) -دفتر قم ۱۳۸۷: چاپ و نشر عروج
 
 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.