زیباشناسى کلام امام علی(ع)

اشاره:

درباره‌ چیستى زیبایى، سخن‌ها بسیار رانده شده‌ است. برخى زیبایى را تناسب و هم ‌آهنگى اجزا با کل و هم ‌آهنگى اجزا با یک‌دیگر و عدّه‌اى آن را به سودمندى یا توانایى یا لذّت و یا عشق تعریف کرده‌اند. افلاطون در مجموعه‌ى آثار خود، گفت‌وگوى سقراط با هیپیاس را بیان می‌کند و در این رساله به بررسى تعاریف گوناگون زیبایى می‌پردازد. آنگاه سقراط از هیپیاس، سوفیست و حقوق‌دان معروف آن روزگار، درباره‌ چیستى زیبایى پرسش می‌کند و او تعاریف گوناگون مذکور در سطور بالا را بیان نموده و سقراط  تک‌تک آن‌ها را نقد می‌کند. به هر حال، تعریف این حقیقت بسیار دشوار است؛ امّا بی‌شک، زیبایى یک کیفیت نگارین نمادى است که از سه ویژگى برخوردار است و موجب انبساط روح و روان آدمى می‌گردد.

اولاً ملازم با لذّت است و اصولاً انبساط روانى، همان لذّت است؛

ثانیاً ملازم با مطلوبیت است، یعنى چیز زیبا براى شخص مُدرِک، مطلوبیت و ارزش می‌نماید؛

ثالثاً شگفت‌انگیزى و تعجب‌آور بودن را به ارمغان می‌آورد.

امیر کلام و هنر درباره‌ زیبایى نیز سخن فرموده است و در مقایسه‌ى انواع زیبایی‌ها، زینت باطن را بر زینت ظاهر ترجیح می‌دهند. «زینت باطن‌ها، زیباتر از زینت ظاهر است».(۱) «زینت به زیبایى و نیکویى صواب و حقیقت است، نه به نیکویى لباس.»(۲)

امام علی(ع) بر این مبنا، زیبایى مرد را حلم، وقار، حُسن درونى، زینت اخلاق و رفتار، عبادت و خشوع، صدق و راستى معرفى کرده است. زینت عبادت، خشوع؛ زینت ریاست، بخشش و بزرگواری؛ زینتِ علم، حلم و بردبارى و زینت حکومت، عدالت است.(۳) پس زیبایى در مکتب علوى به زینت‌هاى صورى و حسى محدود نمی‌گردد و زیبایی‌هاى معقول و فرا حسى را نیز در بر می‌گیرد.

گفتار و نوشتار و ادبیات زیبا، جذاب و همراه با ضوابط فصاحت و بلاغت، یکى دیگر از مصادیق زیبایى است که امیر بیان و پیشواى بلاغت، سرچشمه‌ى آن است. سرآمد فصاحت در این باره می‌فرماید:

«زیباترین و بهترین سخن آن است که نظام نیکو آن را آراسته باشد و خواص و عوام مردم آن را بفهمند.»(۴)

گزیده‌گویى، بهره‌مندى و عبرت‌آموزى از گذشتگان، یادآورى مرگ و قیامت، توجّه به کارکردهاى مثبت و منفى و جاذبه‌هاى لفظى و تعبیرى، از هنرهاى کلامى است که مخاطبان را شیفته‌ى خود می‌سازد. امیرمؤمنان در نهج‌البلاغه، این تابلوى هنر و زیبایى، از هنرهاى کلامى فوق بهره جسته است. بخش پایانى نهج‌البلاغه به کلمات قصار اختصاص دارد که در بردارنده‌ى سخنان کوتاه، جذاب، پرمعنا و قابل فهم است.

ابن ابی‌الحدید، شارح نهج‌البلاغه در وصف یکى از خطبه‌هاى نهج‌البلاغه(۵) می‌نویسد:

«سوگند به کسى که همه‌ى امت‌ها به او سوگند می‌خورند، من این خطبه را در مدت پنجاه سال تاکنون بیش از هزاربار خوانده‌ام. هیچ بار در آن تأمل نکردم، مگر آن که در من خشیت و خوف و پندى ایجاد کرد و در دلم تأثیر نهاد و مرا به لرزه آورد. هیچ بار در آن تأمل نکردم، مگر آن که به یاد مردگان از خویشاوندان و نزدیکان و دوستانم افتادم و چنین تصور کردم که آن را که حضرت به توصیف حالش پرداخته، خود من هستم. در این زمینه بسیارى از خطبا و فصحا داد سخن داده‌اند و من آن‌ها را مکرر خوانده‌ام، ولى هیچ کدام تأثیر کلام امیرالمؤمنین را بر من نداشته است.»(۶)

همّام صحابى عابد امیرالمؤمنین، آن‌گاه که از امام خواست که پارسایان را براى او توصیف کند که گویى آنان را با چشم می‌بیند، امام(ع) فرمود: «اى همّام، پرواى از خدا داشته باش و نیکوکارى کن که همانا خداوند با کسانى است که تقوا بورزند و اهل نیکوکارى باشند. همّام به این مقدار از سخن قانع نشد و امام را سوگند داد که توصیف بیش‌ترى بنماید. و امام اوصاف پارسایان را شرح داد تا وقتى که سخن امام(ع) بدین‌جا رسید که دورى اهل تقوا از سر کِبر و خودبزرگ‌بینى و نزدیکی‌اش از روى مکر و خدیعت نیست، در آن هنگام، همّام فریادى کشید که جانش در آن بود. امام فرمود: «به خدا سوگند که بر او از همین می‌ترسیدم. موعظه‌هاى بلیغ با اهلش چنین می‌کند.»(۷)

ابن ابی‌الحدید در مقایسه‌ خطبه‌ى ابن نباته ـ که از ادباى قرن چهارم بود و مردم را به جهاد برانگیخت ـ با خطبه‌ى ۲۷ نهج‌البلاغه، که متضمن دعوت مردم به جهاد است، می‌گوید: «اگر بخواهیم از دایره‌ى انصاف دور نشویم، باید نسبت آن دو را، نسبت شمشیر چوبین با تیغ فولادین بدانیم؛ گرچه خطبه‌ى ابن نباته از صناعات بدیعى بهره‌مند است، ولى کلام امیر مؤمنان‌(ع) در اوج آسمان است.»(۸)

کلام علی(ع) علاوه بر بهره‌مندى از واژگان متناسب و بلیغ از آهنگ و موسیقى خاصى برخوردار است که در روح مخاطبان نفوذ می‌کند.

جرج جرداق در این زمینه می‌نگارد: «على بن ابی‌طالب، از ذوق سرشار هنر و بیان زیباى سخن، آن‌چنان بهره‌اى دارد که او را در روزگاران از دیگران ممتاز ساخته است. شکل سخن با مفهوم آن به هم آمیخته است؛ بمانند گرمى با آتش و نور با خورشید و هوا با جوّ؛ و تو در برابر این سخن، چنانى که گویى در برابر سیل خروشانى که می‌جوشد و دریایى که می‌توفد و تندبادى که می‌وزد و چون از روشنى هستى و زیبایى آفرینش سخن می‌گوید، چنان است که گویى بر صفحه‌ى جانت با قلم‌هایى از اختران آسمان می‌نگارد. گفتارش چون شراره‌ى برق و خنده‌ى آسمان در شب‌هاى تاریک زمستان است.»(۹)

امام علی(ع) در کلام خود از صناعات ادبى، زیبایی‌ها و شگفتی‌هاى طبیعت بهره می‌گرفت.(۱۰) با استفاده از تمثیل، موضوعات و مباحث عقلى را تفهیم می‌کرد و با تشبیه معقول به محسوس، مردم عوام را نیز به حقیقت نزدیک می‌ساخت.(۱۱) شعر، ابزار دیگرى است که امام(ع) در توصیف حقایق از آن استفاده می‌کرد. امام در پاسخ به این پرسش که سرآمد همه‌ى شاعران کیست، فرمود: «هر چند شاعران، همه در یک وادى راه نپیموده‌اند که بتوان پیش‌تاز راه را شناخت، لیکن اگر از تعیین شاعرترین شاعران چاره‌اى نباشد، سرآمد آنان آن پادشاه گم‌راه (یعنى امرالقیس) است.»(۱۲)

شعر مطلوب علی(ع)، سروده‌اى است که از نظر محتوا و نظر و فکر ارزش‌مند و صحیح و حق باشد و عقیده‌ى مردم را به انحراف نکشاند.

زیبایى عبارات نهج البلاغه از جهت ترکیب لفظى و سبک ادبى برجستگی‎هائى دارد:

۱. در انواع کلمات مفرد، جمع، مذکّر، مؤنّث، حقیقت ومجاز، سرمایه‎اى غنى براى فرهنگ الفاظ عربى است.

۲. مجازها و کنایه‎ها در قالب جالب و نوى آمده است.

۳. ایجاز و اطناب (کوتاه‎گویى و به درازا سخن گفتن) در جاى مناسب خود به کار رفته و ما این مطلب را در خطبه‎ها و نامه‎هاى طولانى و گاه متوسط و یا کوتاه آن حضرت به روشنى مشاهده می‎کنیم.

۴. محسنات و نوآوری‎هاى لفظى از «جناس» تا «ترصیع» و «قلب» و «عکس»(۱۳) در موارد مناسب به کارگرفته شده است.

۵. آهنگ طبیعى و عبارات جذّاب که اهل فن به خوبى آن را درک می‎کنند و مردم از شنیدن آن به هیجان می‎آیند… .

۹. امام یحیى یمنى نویسنده کتاب «الطراز» می‎نویسد:

از معانى گوارا و شیواى سخن او (على ـ‌ علیه السلام ـ) هر خطیبى سیراب شده و هر گوینده‎اى لباس سخنورى پوشیده است؛ زیرا على ـ علیه السّلام ـ جایگاه و زادگاه بلاغت و ابر پربار فصاحت است چنانکه خود فرمود: «ما فرمانروایان کشور سخنیم سخنورى در وجود ما ریشه کرده و شاخه‎هاى آن بر ما سایه گسترده است.»(۱۴)

۱۰. استاد دکتر سید جعفر شهیدى، استاد دانشگاه و مترجم موفق نهج البلاغه در مقدمه ترجمه خویش می‎نویسند:

از سال‎ها پیش چون فرصتى دست می‎داد برخى از ترجمه‎هاى فارسى نهج البلاغه را با متن مقابله می‎کردم. ضمن این بررسى دیدم مترجمان ـ که خدمتشان در پیشگاه مولاى متقیان ـ علیه السّلام ـ پذیرفته باد ـ هر چند در کار خود موفق بوده‎اند، کم و بیش در این ترجمه‎ها یک نکته را چنانکه باید رعایت نکردند و آن این است که سخنان مولا چنانکه می‎بینیم در عین علوّ معنى به زیورهاى لفظى نیز آراسته است: استعاره، تشبیه، جناس، موازنه سجع و مراعات النظیر. مخصوصاً صنعت سجع که در سرتاسر کتاب دیده می‎شود و امیر مؤمنان ـ علیه السّلام ـ به سجع‎گویى شناخته بوده است.

هنگامى که زینب کبرى در پاسخ پسر زیاد گفت: مهتر ما را کشتى، از خویشانم کسى را نهشتى، نهال ما را شکستى، ریشه ما را از هم گسستى، اگر درمان تو این است آرى چنین است.(۱۵)

پسر زیاد گفت: سخن به سجع می‎گوید: پدرش نیز سخنان مسجّع می‎گفت.

بدین رو کوشیدم تا در حد توانایى خویش ضمن برگردان عبارت عربى به فارسى ـ چندان که ممکن است ـ صنعت‎هاى لفظى را نیز رعایت کنم.(۱۶)

ده‎ها نمونه از سخنان صاحب‎نظران دیگر هست که در مورد ابعاد فصاحت و بلاغت و محسنات لفظى و معنوى نهج البلاغه ابراز داشته‎اند که از یادآورى آن صرف نظر می‎کنیم.

پى نوشت:

(۱) . غررالحکم و نیز نهج‌البلاغه، حکمت ۶۵.

(۲) . همان.

(۳) . همان.

(۴) . غررالحکم.

(۵) . نهج‌البلاغه، تحقیق صبحى صالح، خطبه‌ى ۲۲۱ و شرح ابن ابی‌الحدید، خطبه‌ى ۲۱۶.

(۶) . شرح نهج‌البلاغه، ابن ابی‌الحدید، ج ۱۱، ص ۱۵۳.

(۷) . نهج‌البلاغه، خطبه‌ى ۱۹۳.

(۸) . شرح ابن ابی‌الحدید، ص ۸۴ ـ ۸۲.

(۹) . جرج جرداق، روائع نهج‌البلاغه، (شگفتی‌هاى نهج‌البلاغه)، ترجمه‌ى فخرالدین حجازى، صص ۱۷۰ به بعد.

(۱۰) . نهج‌البلاغه، خطبه‌ى ۹۰، ۲۳۴، ۱۶۴، ۱۶۵، ۱۵۵.

(۱۱) . همان، خطبه‌ى ۱۱۹، ۱۰۰، ۱۸۷.

(۱۲) . نهج‌البلاغه، تحقیق صبحى صالح، حکمت ۴۵۵.

(۱۳) . جناس در اصطلاح فن بدیع: آوردن دو کلمه است که از نظر لفظى شبیه هم هستند ولى در معنا متفاوتند: دو جمله یا دو مصراع است که با اینکه در برابر هم هستند وزن و سجع کلماتش مطابق هم باشد. مانند:

هوا شد تیره و گریان بسان دیده وامق زمین شد تازه و خندان بسان چهره‌ عذرا

قلب و عکس: مقدم و مؤخر نمودن لفظ است. خداوند زنده را از مرده و مرده را از زنده بیرون می‎آورد.

(۱۴) . محمد امین النواوى، پیشین، ص ۹۹ ـ ۱۰۴ و انّا لأمراء الکلام، و فینا تنشبت عُرُوقُه و علینا تهدّلت غصونه. نهج البلاغه، خ ۲۳۳.

(۱۵) . لقد قتلت کهلى، و أبرت اهلى، و اجتثثت أصلى، فان یشفک هذا فقد اشفیت.

(۱۶) . نهج البلاغه، ترجمه دکتر سید جعفر شهیدى، «مقدمه». به نظر نگارنده آنچه جناب دکتر شهیدى در ترجمه نهج البلاغه خویش به آن عنایت فرموده‎اند و ترجمه خود را با زیبایى سجع و محسّنات لفظى آراسته‎اند، تلاشى بسیار ارزشمند و در خور توجه است؛ که بدون رعایت آن نمی‎توان ترجمه را بازگردان نهج البلاغه نامید، و این کارى است که هم در ترجمه روایات و هم در ترجمه زیارات و ادعیه و هم در ترجمه قرآن کریم که از وزن و سجع ویژه‎اى برخوردار است، لازم است مورد توجه قرار گیرد.

نگارنده نیز در ترجمه برخى از ادعیه ـ که تحت عنوان «در معبد عشق» به چاپ رسیده ـ و نیز در ترجمه دو جزء آخر قرآن کریم ـ که با عنوان «آواى قرآن» منتشر شده ـ رعایت وزن و سجع و محسنات لفظى و معنوى را ـ در حد امکان ـ مورد توجه قرار داده است.

عبدالحسین خسرو پناه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.