سهو النبی

سهو النبی

سهو النبی

 

یکی از بحث های کلامی، عصمت پیامبر(صلی الله علیه وآله) از سهو و نسیان است؛ آیا پیامبر(صلی الله علیه وآله)سهو می کند یا خیر؟.متکلمان مراتب عصمت پیامبر را بر چهار بخش تقسیم کرده اند:۱ عصمت در گرفتن وحی؛۲ عصمت در ابلاغ وحی؛۳ عصمت از گناه؛۴ عصمت از سهو ونسیان و خطا در تطبیق شریعت قولا وفعلا، و امور عادی.این جا به همین قسم خواهیم پرداخت.متکلمان شیعه و برخی از علمای اهل سنت، امثال: ابواسحاق اسفراینی، معتقد به سهو نداشتن پیامبرند. البته این علمای سنی تنها در گفتار پیامبر قایل به عدم سهواند، ولی در افعال، برخی با توجه سطحی به برخی از روایات والتزام به ظواهر آنها، بدون هیچ گونه تأویلی هنگام معارضه با حکم عقل، قائل به جواز سهو در آن شده اند. اینان که به تعبیر شیخ مفید مقلِّد نامیده شده اند گروهی ملتزم به تقلید در اصول دین اند و از آنجا که ظاهر برخی از روایات ناظر به سهو پیامبر(صلی الله علیه وآله) در مقام عمل است، به آن معتقد شده اند در این بخش درصدد بحث از این موضوع مهمّ هستیم چرا که نفی و اثبات آن در فقه و اعتقادات، اثر فراوانی دارد: در فقه، در مقام فتوا اثر گذاشته، و در اعتقادات نیز دیدگاه انسان نسبت به پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) را تغییر می دهد.

عقل و عصمت از سهو و خطا

برای اثبات این بخش از عصمت می توان به ادله ای از عقل تمسک کرد از آن جمله:۱ تأمین هدف بعثت با عصمت از سهو وخطامتکلمان برای عصمت پیامبر(صلی الله علیه وآله) در مورد تلقّی وتبلیغ وحی، به دلیل هایی تمسک کرده اند که تماماً در مورد عصمت از سهو وخطا نیز جاری است. آنان می گویند: هدف از بعثت انبیا هدایت مردم به سعادت است، که این بدون کسب اعتماد کامل به آنها حاصل نمی شود، پس باید انبیا معصوم باشند. همین دلیل در مورد سهو و خطا نیز جاری است، زیرا اگر انسان احتمال سهو و خطا در افعال و گفتار پیامبر(صلی الله علیه وآله) بدهد، ولو در امور عادی، البته به شرط احتمال سرایت به امور شرعی دیگر به او اطمینان پیدا نمی کند و در نتیجه غرض و هدف از بعثت که رسیدن به کمال از طریق عمل به دستورهای شریعت است، حاصل نمی گردد.۲ نقض غرضاگر پیامبر(صلی الله علیه وآله) معصوم از سهو و خطا نباشد، نقض غرض بعثت است که از مولای حکیم محال است.توضیح: هدف از بعثت انبیا وفرستادن پیامبران، ارشاد و هدایت مردم به مصالح ومفاسد واقعی است تا با عمل به دستورهای شرع، تزکیه وتربیت شده، به کمال شایسته انسانی برسند.این هدف بدون عصمت پیامبر(صلی الله علیه وآله) از سهو و خطا حاصل نمی گردد، زیرا در غیر این صورت، ارشاد به مصالح و مفاسد واقعی نخواهد بود، و تصدیق سهو کننده و خطاکار، نقض غرض از ارسال پیامبران است و این، خلاف حکمت است وخلاف حکمت از خداوند صادر نمی شود.۳ اصلح بودن عصمت از سهو و خطاشکی نیست که وجود عصمت از خطا و سهو در پیامبر(صلی الله علیه وآله) اصلح و ارجح در تحقق هدف از خلقت است. و چون مانع عقلی از وجود آن در پیامبر(صلی الله علیه وآله) نیست، حکمت اقتضا می کند که این نوع عصمت در پیامبر(صلی الله علیه وآله) موجود باشد، زیرا با نبود آن ترجیح مرجوح با نبود مانع از راجح لازم می آید.
۴ لزوم یکی از دو محذوردر صورت جواز وقوع خطا و سهو از پیامبر(صلی الله علیه وآله)، دو احتمال لازم می آید:یا پیروی از پیامبر(صلی الله علیه وآله) واجب است یا واجب نیست. در صورت اوّل لازم می آید که با اجازه خداوند، وقوع معصیت جایز بوده بلکه واجب باشد. که این قطعا باطل است. و اگر پیروی واجب نباشد، با نبوت و هدف بعثت پیامبر(صلی الله علیه وآله) سازگار نیست.۵ لزوم دور و تسلسلعلت نیاز مردم به پیامبر و امام این است که مردم در معرض خطا هستند، حال اگر احتمال وقوع خطا و سهو در پیامبر و امام هم باشد، او نیز احتیاج به رهبری الهی اعمّ از پیامبر یا امام دارد، تا ترجیح بلا مرجّح نباشد، لذا احتمال عدم عصمت پیامبر(صلی الله علیه وآله) از خطا و سهو، مستلزم دور یا تسلسل است.
قرآن و عصمت پیامبر از خطا و سهو
از برخی از آیات، عصمت پیامبر(صلی الله علیه وآله) از سهو و خطا آشکارا استفاده می شود که به برخی از آنها اشاره می کنیم:۱ ” إِنّا أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ لِتَحْکُمَ بَیْنَ النّاسِ بِما أَراکَ اللهُ وَ لا تَکُنْ لِلْخائِنِینَ خَصِیماً “؛ (۱) ما به سوی تو قرآن را به حق فرستادیم تا به آنچه خدا به وحی خود بر تو پدید آرد میان مردم حکم کنی ونباید به نفع خیانتکاران به خصومت بر خیزی. و نیز می فرماید: ” وَ لَوْ لا فَضْلُ اللهِ عَلَیْکَ وَ رَحْمَتُهُ لَهَمَّتْ طائِفَهٌ مِنْهُمْ أَنْ یُضِلُّوکَ وَ ما یُضِلُّونَ إِلاّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما یَضُرُّونَکَ مِنْ شَیْء وَ أَنْزَلَ اللهُ عَلَیْکَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَهَ وَ عَلَّمَکَ ما لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ وَ کانَ فَضْلُ اللهِ عَلَیْکَ عَظِیماً “؛ (۲) و اگر فضل و رحمت خدا شامل تو نمی بود، گروهی از آنان همّت بر آن گماشته بودند که تو را از راه صواب دور سازند ولی آنها خود را از راه صواب دور ساخته و به تو هیچ زیانی نتوانند رساند و خدا بر تو این کتاب و مقام حکمت و نبوت را عطا کرد و آنچه را نمی دانستی به تو آموخت ولطف خدا نسبت به تو بی اندازه است.در شأن نزول این دو آیه گفته شده که: شکایتی را نزد پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) آوردند، هر یک از دو متخاصم، سعی داشت که خود را تبرئه کرده و اتهام را به گردن دیگری بیندازد. یکی از دو طرف رفیقی داشت که در صحبت کردن مهارت داشت، می خواست با تحریک عواطف پیامبر، او را بفریبد و در نتیجه پیامبر(صلی الله علیه وآله) به نا حقّ به نفع رفیقش حکم نماید، که در این هنگام آیات فوق نازل شد. (۳) .با دقّت در کلمات و مضمون آیات پی می بریم که خداوند پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله)را از هرگونه اشتباه و گناه و سهو و خطا مصون داشته است.
در آیه دوّم چهار جمله به کار رفته است:الف) ” وَ لَوْ لا فَضْلُ اللهِ عَلَیْکَ وَ رَحْمَتُهُ لَهَمَّتْ طائِفَهٌ مِنْهُمْ أَنْ یُضِلُّوکَ وَ ما یُضِلُّونَ إِلاّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما یَضُرُّونَکَ مِنْ شَیْء “، از این بخش استفاده می شود نفس پیامبر(صلی الله علیه وآله)بدون تأیید و فضل الهی، به هیچوجه از اشتباه و سهو و خطا در امان نیست.
ب) ” وَ أَنْزَلَ اللهُ عَلَیْکَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَهَ “، اشاره به مصادر حکم وقضاوت پیامبر(صلی الله علیه وآله) دارد، که چیزی جز وحی وتعلیم الهی نیست.
ج) ” وَ عَلَّمَکَ ما لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ ” که اشاره به مصونیّت حضرت(صلی الله علیه وآله) از سهو و خطا دارد، زیرا تنها علم کلّی به کتاب و حکمت، انسان را از سهو وخطا در قضاوت و حکم باز نمی دارد، در قضاوت و حکم احتیاج به تمییز صغریات و تشخیص موضوعات است؛ احتیاج به تمییز و تشخیص باطل از حقّ است، واین در پیامبر(صلی الله علیه وآله) تنها با تأیید وفضل الهی حاصل میشود.
د) از آنجا که ممکن است کسی توهّم کند که این عنایت موردی است ونسبت به تمام قضایا و موارد عمومیّت ندارد، لذا برای دفع این توهّم فرمود: ” وَ کانَ فَضْلُ اللهِ عَلَیْکَ عَظِیماً “.
۲ آیات شهادت:خداوند در مجموعه ای از آیات قرآن، پیامبر(صلی الله علیه وآله) را به عنوان شهید وشاهد بر این امّت معرفی کرده است: ” وَ کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ أُمَّهً وَسَطاً لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَی النّاسِ وَ یَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیداً “؛ (۴) و هم چنین مسلمانان را به آیین اسلام هدایت کردیم وبه اخلاق معتدل و سیرت نیکو بیاراستیم تا گواه مردم باشید چنانکه پیامبر را گواه شما کردیم.” فَکَیْفَ إِذا جِئْنا مِنْ کُلِّ أُمَّه بِشَهِید وَ جِئْنا بِکَ عَلی هؤُلاءِ شَهِیداً “؛ (۵) پس چگونه است آن گاه که از هر طائفه ای گواهی می آوریم و تو را بر این امّت گواه خواهیم.” وَ کُنْتُ عَلَیْهِمْ شَهِیداً ما دُمْتُ فِیهِمْ فَلَمّا تَوَفَّیْتَنِی کُنْتَ أَنْتَ الرَّقِیبَ عَلَیْهِمْ وَ أَنْتَ عَلی کُلِّ شَیْء شَهِیدٌ “؛ (۶) و من خود بر آن مردم گواه و ناظر اعمال بودم مادامی که در میان آنان بودم، پس چون روح مرا تصرف کردی خود نگهبان و ناظر اعمال آنها بودی و تو بر همه خلق عالم گواهی.از مجموع این آیات استفاده می شود که در هر امّتی شاهدان وگواهانی بر اعمال امّت وجود دارد، که رسول خدا(صلی الله علیه وآله) در رأس آنان است. از طرف دیگر می دانیم اگر شاهد در شهادت خود به اشتباه و خطا افتد، لازم می آید که مطیع، عقاب داده شده و مجرم ثواب داده شود، که این عقلا قبیح است. نتیجه این که: باید شهادت شاهد از هر خطا و اشتباهی مصون باشد، تا مستلزم قبح عقلی نشود. و لذا در روایات، اهل بیت(علیهم السلام)مصداق شاهدان امّت معرّفی شده اند.
۳ آیه تطهیرخداوند متعال در شأن پنج تن اصحاب کساء می فرماید: ” إِنَّما یُرِیدُ اللهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً “؛ (۷) خدا چنین می خواهد که هر رجس و پلیدی را از شما خانواده نبوت ببرد و شما را از هر عیب، پاک و منزّه گرداند.رجس بنابر آنچه که در کتاب های لغت آمده و از موارد استعمال آن استفاده می شود، هر چیزی است که موجب نقص در روح و اضطراب در رأی و معصیت گردد. سهو و نسیان و خطا قطعاً موجب نقص در روح و اضطراب در رأی است، پس عنوان رجس بر او منطبق است و در حالی که مطابق آیه تطهیر رجس از اهل بیت(علیهم السلام) و در رأس آنها رسول خدا(صلی الله علیه وآله) دور است، لذا سهو و خطا نیز بر آنها عارض نمی شود. بهویژه آن که حرام، دارای مفاسد واقعی است که به همین جهت شرعاً حرام شده است.مثلا: شراب حرام است، زیرا ضرر واقعی دارد که مست کردن است و یا سمّ حرام است به خاطر ضرر واقعی که انسان را می کشد و مجرّد سهو و خطا اثر واقعی را از بین نمی برد، اگرچه از تکلیف ظاهری که مشروط به علم و قدرت است، مانع می گردد، امّا از اثر وضعیِ حرام جلوگیری نمی کند و به طور حتم اثر واقعی حرام مصداق بارز رجس است.آیاتی دیگر:۴ ” لِئَلاّ یَکُونَ لِلنّاسِ عَلَی اللهِ حُجَّهٌ بَعْدَ الرُّسُلِ “؛ (۸) تا آن که پس از فرستادن این همه پیامبران، مردم را بر خدا حجتی نباشد.۵ ” لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللهِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ “؛ (۹) همانا برای شما رسول خدا الگوی خوبی است.۶ ” أَطِیعُوا اللهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ “؛ (۱۰) اطاعت کنید خدا و رسول را.۷ ” قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللهُ “؛ (۱۱)بگو اگر شما خدا را دوست می دارید، مرا پیروی کنید تا خداوند شمارا دوست بدارد.۸ ” إِنَّ اللهَ اصْطَفی آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِیمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَی الْعالَمِینَ “؛ (۱۲) همانا خداوند آدم و نوح و آل ابراهیم و آل عمران را بر تمام عالمیان برگزید.۹ ” وَ ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا “؛ (۱۳) آنچه را که رسول بر شما آورد بگیرید و آنچه را که از او نهی کرده دست بردارید.۱۰ ” عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلی غَیْبِهِ أَحَداً – إِلاّ مَنِ ارْتَضی مِنْ رَسُول فَإِنَّهُ یَسْلُکُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَداً – لِیَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسالاتِ رَبِّهِمْ وَ أَحاطَ بِما لَدَیْهِمْ وَ أَحْصی کُلَّ شَیْء عَدَداً ” (۱۴) دانای نهان است و کسی بر عالم غیب او آگاه نیست،جز پیامبری که از او خشنود باشد، که (دراین صورت) برای او از پیش رو و پشت سرش نگاهبانانی برخواهد گماشت، تا معلوم بدارد که پیام های پروردگار خود را می فرستند، (تا بداند که آن رسولان پیغامهای پروردگار خود را رسانیده اند) و خدا به آنچه نزد ایشان است احاطه دارد و هر چیزی را به عدد شماره کرده است.۱۱ ” أُولئِکَ الَّذِینَ هَدَی اللهُ فَبِهُداهُمُ اقْتَدِهْ “؛ (۱۵) آنان کسانی بودند که خدا خود آنان را هدایت کرد پس از راه آنان پیروی کن.۱۲ ” أُولئِکَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ مِنْ ذُرِّیَّهِ آدَمَ وَ مِمَّنْ حَمَلْنا مَعَ نُوح وَ مِنْ ذُرِّیَّهِ إِبْراهِیمَ وَ إِسْرائِیلَ وَ مِمَّنْ هَدَیْنا وَ اجْتَبَیْنا إِذا تُتْلی عَلَیْهِمْ آیاتُ الرَّحْمنِ خَرُّوا سُجَّداً وَ بُکِیّاً “؛ (۱۶) آنان کسانی از پیامبران بودند که خداوند بر ایشان نعمت ارزانی داشت، از فرزندان آدم بودند و از کسانی که همراه نوح [بر کشتی] سوار کردیم و از فرزندان ابراهیم و اسرائیل و از کسانی که [آنان را] هدایت نمودیم و برگزیدیم [و ] هرگاه آیات [خدای] رحمان برایشان خوانده می شد، سجده کنان و گریان بر خاک می افتادند.۱۳ ” وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُول إِلاّ لِیُطاعَ بِإِذْنِ اللهِ “؛ (۱۷) ما هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر آن که به دستور خداوند از او اطاعت کنند.
اجماع امامیه و ضرورت مذهب
امامیه به استثناء صدوق و استادش ابن الولید اتفاق کرده اند بر این که پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) از هرگونه سهو و خطا مصون و محفوظ است، بلکه می توان ادعای ضرورت مذهب بر آن نمود. اینک به نقل عبارت های بزرگان امامیه در این موضوع می پردازیم:۱ شیخ مفید(رحمه الله) می فرماید:همه امامان که بر جای انبیاء تکیه زده اند در تنفیذ احکام، اقامه حدود، حفظ شرایع و تربیت مردم معصومند همانگونه که انبیا معصومند، و هرگز هیچ نوع سهو در دین از آنان صادر نمی شود، و نیز هیچ حکمی از احکام الهی را فراموش نمی کنند. (۱۸) .شیخ مفید(رحمه الله) به این مقدار اکتفا نکرده رساله ای مستقل در ردّ نظر شیخ صدوق و استادش ابن الولید، به اسم عدم سهوالنبیّ تألیف کرده است.۲ شیخ طوسی(رحمه الله) بعد از نقل خبری که می گوید: رسول خدا(صلی الله علیه وآله) هرگز سجده سهو بجای نیاورده، می فرماید: من به مضمون این خبر فتوا می دهم. و امّا اخباری که نشان می دهد پیامبر(صلی الله علیه وآله)سهو کرده و سجده سهو به جای آورده است، با نظر عامه سازگار است…. (۱۹) .۳ محقّق حلّی(رحمه الله) می فرماید:حقّ آن است که منصب امامت از سهو در عبادات به دور است. (۲۰) و به طریق اولی منصب نبوت نیز از سهو در عبادات به دور است.۴ خواجه نصیرالدین طوسی(رحمه الله) می فرماید:عصمت پیامبر، برای حصول اطمینان به او واجب است، هم چنان که مصونیت او از سهو نیز واجب است.۵ علامه حلّی(رحمه الله) نیز در شرح این عبارت می فرماید:صحیح نیست که پیامبر(صلی الله علیه وآله) سهو کند، تا این که برخی از تکالیفی که مأمور به ابلاغ آنهاست، فراموش نکند. (۲۱) .و نیز می فرماید:خبر ذوالیدین که دلالت بر سهو و خطای پیامبر(صلی الله علیه وآله) در نماز دارد نزد ما باطل است، زیرا پیامبر(صلی الله علیه وآله) معصوم است و سهو بر او جایز نیست.(۲۲).هم چنین می گوید:مخالف، به روایت ابوهریره تمسک کرده است که پیامبر(صلی الله علیه وآله) در موردی بعد از تکبیر آخر، سجده سهو به جای آورد. ولی جواب آن است که: حدیث ابوهریره نزد ما باطل است، زیرا محال است که پیامبر(صلی الله علیه وآله) سهو کند. (۲۳) .و باز می فرماید:مسلمانان در این مسئله اختلاف کرده اند. گروهی معتقدند که جایز نیست از پیامبر(صلی الله علیه وآله) سهو و خطا صادر شود. و گروهی دیگر آن را جایز می دانند… آن گاه می گوید: این نظر در غایت و نهایت پستی است. و قول اوّل حق است، زیرا اگر سهو و خطا بر پیامبر(صلی الله علیه وآله) جایز باشد، احتمال آن در تمام گفتار و افعال او داده می شود و در نتیجه هیچ گونه اطمینانی به خبرهای او از خداوند، پیدا نمی شود، زیرا احتمال دارد که از روی سهو یا خطا در آنها کم یا زیاد کرده باشد و در نتیجه بعثت بی فایده می شود. (۲۴) .۶ فاضل مقداد، علمای امامیه، نقل می کند که همه علما قائل به عصمت پیامبر(صلی الله علیه وآله)و امام از هرگونه سهو در اقسام چهارگانه عصمت اند. (۲۵) .۷ شهید اوّل می فرماید:خبر ذوالیدین دلالت امامیه متروک است، زیرا دلیل عقلی دلالت بر عصمت پیامبر از سهو دارد. (۲۶) .
نقد دلایل مخالفانبرخی از علمای اهل سنت بر جواز وقوع سهو و خطا از پیامبر(صلی الله علیه وآله) به آیات و روایاتی استدلال کرده اند، که به نقد هریک از آنها می پردازیم:آیاتآیه اوّل:” وَ إِذا رَأَیْتَ الَّذِینَ یَخُوضُونَ فِی آیاتِنا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتّی یَخُوضُوا فِی حَدِیث غَیْرِهِ وَ إِمّا یُنْسِیَنَّکَ الشَّیْطانُ فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّکْری مَعَ الْقَوْمِ الظّالِمِینَ “؛ (۲۷) و چون گروهی را دیدی که برای خرده گیری و طعن زدن در آیات ما گفتگو می کنند، از آنان دوری گزین تا در سخنی دیگر وارد شوند و چنانچه شیطان البته فراموشت ساخت بعد از آن که متذکر [کلام] خدا شدی دیگر با گروه ستمگر هم نشینی مکن.در جواب استدلال به آیه فوق می گوییم:اوّلا: نسیان در آیه فوق از پیامبر(صلی الله علیه وآله) صادر نشده است، بلکه مقصود به خطاب، جعل تکلیف برسایر مؤمنان است، زیراخطاب های قرآنی همان گونه که اهل بلاغت و اصحاب تفسیر گفته اند از قبیل إیاک أعنی وإسمعی یاجاره است، که معادل آن در فارسی می گویند: به در می گویند تا دیوار بشنود. این مطلب از ابن عباس روایت شده است. و این گونه خطاب ها از زیبایی های کلام متکلّم است که قرآن نیز از آن برخوردار است.ثانیاً: چگونه می توان گفت که خطاب در آیه فوق به پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) است، درحالی که خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید: ” إِنَّ عِبادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ “؛ (۲۸) همانا تو (شیطان) بر بندگان من سلطه نداری.علامه طباطبایی(رحمه الله) در ذیل آیه شریفه می فرماید:این آیه مکّی است و در حدّ تعبیر عرب ایاک اعنی واسمعی یاجاره وارد شده است، به دلیل قول خداوند متعال: ” وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَیْکُمْ فِی الْکِتابِ أَنْ إِذا سَمِعْتُمْ آیاتِ اللهِ یُکْفَرُ بِها وَ یُسْتَهْزَأُ بِها فَلا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتّی یَخُوضُوا فِی حَدِیث غَیْرِهِ إِنَّکُمْ إِذاً مِثْلُهُمْ… “؛ (۲۹) آیا در کتاب الهی این حکم بر شما منافقان فرستاده شد که چون آیات خدا را شنیدید بدان کافر شده، استهزا کنید؟ پس شما با این گروه منافق مجالست نکنید تا در حدیثی دیگر داخل شوند که شما هم به حقیقت مانند آنها منافق هستید. لذا آیه اشاره به حکمی دارد که قبلا نازل شده و آیه ای غیر از آیه مورد نظر در سوره انعام آیه ۶۸ که مورد استدلال اهل سنت است، نیست که متعرض نهی از نشستن با کسانی است که خوض در آیات خدا می کنند. (۳۰) .ثالثاً: ممکن است معنای آیه استدلال شده این باشد: هرگاه چیزی را فراموش کردی پس فراموش مکن ننشستن با آنان را، بعد از آن که حرمتش بر تو بیان شد. و این گونه تعبیرها برای اهمیت جزاآورده می شود، بدون آن که توجهی به وقوع یا حتّی احتمال و جواز وقوع شرط و جزا در آن داده شود. لذا آیه دلالت بر وقوع نسیان از پیامبر(صلی الله علیه وآله)حتی در غیر نماز ندارد.آیه دوّم:خداوند متعال می فرماید: ” وَ لا تَقُولَنَّ لِشَیْء إِنِّی فاعِلٌ ذلِکَ غَداً – إِلاّ أَنْ یَشاءَ اللهُ وَ اذْکُرْ رَبَّکَ إِذا نَسِیتَ وَ قُلْ عَسی أَنْ یَهْدِیَنِ رَبِّی لاَِقْرَبَ مِنْ هذا رَشَداً “؛ (۳۱) .و [ای رسول ما] هرگز مگو که من این کار را فردا خواهم کرد مگر آن که بگوئی اگر خدا بخواهد و خدا را لحظه ای فراموش مکن و به خلق بگو که امید است خدای من، مرا به حقایقی بهتر و علومی برتر از این [ قصه] هدایت فرماید.جواب از استدلال به این آیه همانند جواب از استدلال به آیه قبل است.آیه سوّم؛خداوند متعال می فرماید: ” سَنُقْرِئُکَ فَلا تَنْسی – إِلاّ ما شاءَ اللهُ إِنَّهُ یَعْلَمُ الْجَهْرَ وَ ما یَخْفی ” (۳۲) زود است که آیات قرآن را برای تو قرائت کنیم تا هیچ فراموش نکنی مگر آنچه خدا خواهد که او به امور آشکار و پنهان آگاه است.قائلین به سهوالنبی(صلی الله علیه وآله) به استثناء در این آیه استدلال کرده اند، که ظهور در امکان نسیان پیامبر(صلی الله علیه وآله) دارد.ولی جواب استدلال به آیه این است که نکته ای در این استثنا است که استدلال کننده از آن غافل مانده و آن این که گاهی الاّ ما شاء الله برای بیان قدرت خداوند آورده می شود؛ یعنی این عنایتی که ما در حقّ پیامبر(صلی الله علیه وآله) کردیم، قدرت ما را محدود نمی کند، ما می توانیم این حالت را از او بگیریم، و لذا دلالت بر وقوع نسیان ندارد. مانند این که قرآن می فرماید: ” وَ أَمَّا الَّذِینَ سُعِدُوا فَفِی الْجَنَّهِ خالِدِینَ فِیها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ اْلأَرْضُ إِلاّ ما شاءَ رَبُّکَ عَطاءً غَیْرَ مَجْذُوذ “؛ (۳۳) اما کسانی که نیک بخت شده اند، تا آسمان ها و زمین باقی است در بهشت جاودانند، مگر آنچه مشیّت پروردگار باشد که عطایش ابدی و پیاپی است.می دانیم کسی که وارد بهشت شود از آنجا خارج نمی گردد، ولی استثناء به ” إِلاّ ما شاءَ رَبُّکَ ” بیان گستره قدرت خداوند متعال است. یعنی در عین حال خداوند می تواند حتی اهل بهشت را از آنجا بیرون کند.آیه چهارم:خداوند متعال در مورد حضرت یوسف(علیه السلام) می فرماید: ” فَأَنْساهُ الشَّیْطانُ ذِکْرَ رَبِّهِ “؛ (۳۴)پس شیطان یادآوری به آقایش را از یاد او برد.جواب: مقصود آیه بعد از شنیدن تمام آیه روشن می شود: ” وَ قالَ لِلَّذِی ظَنَّ أَنَّهُ ناج مِنْهُمَا اذْکُرْنِی عِنْدَ رَبِّکَ فَأَنْساهُ الشَّیْطانُ ذِکْرَ رَبِّهِ “؛ (۳۵) و یوسف به آن کس از آن دو که گمان می کرد خلاص می شود، گفت: مرا نزد آقای خود یاد آور و [لی] شیطان، یادآوری به آقایش را از یاد او برد.شکّی نیست که بر اساس ظاهر آیه، مراد از ضمیر در فأنساه شخصی است که در او گمان نجات می رفت، نه حضرت یوسف(علیه السلام) و نیز مقصود از ضمیر ربّ در هر دو مورد، مصاحب اوست.آیه پنجم:” ما نَنْسَخْ مِنْ آیَه أَوْ نُنْسِها نَأْتِ بِخَیْر مِنْها أَوْ مِثْلِها… “؛ (۳۶) هرچه از آیات قرآن را نسخ کنیم یا حکم آن را متروک سازیم، بهتر از آن یا مانند آن را می آوریم.توضیح: مقصود از نسا، عارض کردن نسیان بر پیامبر(صلی الله علیه وآله) است.جواب: اگر مقصود از آیه، آیه قرآن است، مراد، انساء پیامبر(صلی الله علیه وآله) نیست، زیرا خداوند در شأن او فرمود: ” سَنُقْرِئُکَ فَلا تَنْسی “؛(۳۷) و اگر مقصود، معجزات و دلائل نبوت پیامبر(صلی الله علیه وآله) است، در این صورت معنای آیه چنین می شود: اگر ما از یکی از معجزات اعراض کردیم یا به فراموشی انداختیم، بهتر از آن را برای مردم می آوریم، که دلالت بیشتری بر نبوّت داشته باشد. و این طبیعتاً مربوط به امّت های پیشین است.آیه ششم:خداوند متعال به پیامبرش(صلی الله علیه وآله) می فرماید: ” قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ ” (۳۸) بگو همانا من بشری مثل شما هستم. و نیز از قول پیامبرش می فرماید: ” سُبْحانَ رَبِّی هَلْ کُنْتُ إِلاّ بَشَراً رَسُولاً “؛ (۳۹) منزه است پروردگار من، آیا من غیر از بشری که به سوی خلق فرستاده شده،هستم. به این آیات نیز تمسک کرده اند که پیامبر(صلی الله علیه وآله) جائزالسهو والخطاست؛ زیرا او مثل مردم است.جواب: مساوات رسول با بشر، اقتضا ندارد که در همه امور باشد و گرنه لازم می آید که پیامبر(صلی الله علیه وآله) نیز همانند بقیه مردم هرنوع گناه انجام داده، حتّی کفر بورزد، که هیچ کس چنین اعتقادی را در حقّ انبیا قائل نیست. پس آیه در حقیقت در صدد ردّ کسانی است که او را فرشته دانسته اند و لذا از او بعید می دانستند که غذا بخورد و در بازارها راه برود، همان گونه که قرآن کریم به این موضوع اشاره کرده می فرماید: ” وَ قالُوا ما لِهذَا الرَّسُولِ یَأْکُلُ الطَّعامَ وَ یَمْشِی فِی اْلأَسْواقِ “؛ (۴۰) گفتند این رسول را چه شده که غذا می خورد و در بازارها راه می رود.
روایاتآن عده از علمای اهل سنت که به سهوالنبی قائلند، به روایاتی چند تمسک کرده اند اینک به برخی از آنها اشاره می کنیم:الف) خبر ذی الشمالین (ذوالیدین):بخاری و مسلم به سند خود از ابوهریره نقل می کنند که می گوید: شبی از شب ها رسول خدا(صلی الله علیه وآله) دو رکعت از نماز عشا را با ما به جای آورد و نماز را سلام داد، و به حیاط مسجد رفته و بر تکه چوبی که در آن جا بود نشست. مردم با سرعت از مسجد بیرون آمدند و رو به حضرت(علیه السلام) کرده عرض کردند: ای رسول خدا! آیا نمازها قصر شده است؟ در میان جمعیت ابوبکر و عمر بودند، ولی هیبت پیامبر(صلی الله علیه وآله) مانع می شد که از پیامبر(صلی الله علیه وآله) سؤال کنند. در میان جمعیّت، کسی بود که دستان درازی داشت که به او ذوالیدین می گفتند، او گفت: ای رسول خدا! آیا فراموش کردی و نسیان بر تو عارض شده، یا آن که حکم نماز تغییر پیدا کرده و اتمام تبدیل به قصر شده است؟ پیامبر(صلی الله علیه وآله)فرمود: من فراموش نکرده ام و نماز چهار رکعتی نیز حکمش تبدیل به قصر نشده است. آن گاه از مردم سؤال کرد: آیا حرف ذوالیدین صحیح است؟ همه گفتند: آری. پیامبر(صلی الله علیه وآله)برخواست و بقیه نماز را تدارک کرد و پس از سلام نماز سجده سهو به جای آورد. (۴۱) .این حدیث از جهاتی قابل مناقشه است:۱ از حدیث استفاده می شود که ابوهریره در نماز پیامبر(صلی الله علیه وآله) حاضر بوده و مشاهده کرده که ذوالیدین موضوع سهو پیامبر(صلی الله علیه وآله) را به آن حضرت گوشزد کرده است، درحالی که ذوالیدین در حدیث همان ذوالشمالین است که بنابر نقل مورخان در جنگ بدر به شهادت رسیده است. (۴۲)و این، پنج سال قبل از اسلام ابوهریره است. حال چگونه ابوهریره ادعای دیدن ذوالیدین را دارد با این که این مقدار فاصله زمانی وجود دارد؟و امّا این که ذوالیدین ذوالشمالین است که در جنگ بدر به شهادت رسید عده زیادی از علمای اهل سنت به آن اشاره کرده اند، از قبیل: مالک، (۴۳)نسائی، (۴۴) دارمی (۴۵)و دیگران.۲ ظاهر روایت آن است که پیامبر(صلی الله علیه وآله) و مسلمانان صورت نماز را بر هم زده و باز به مسجد بازگشته و بقیه نماز را دنبال کرده اند، درحالی که از مبطلات قطعی نماز برهم خوردن صورت آن است.ابن رشد می گوید: اجماع است بر این که نمازگزار اگر به غیر قبله منصرف شود از نماز خارج شده است. (۴۶) .سیوطی می گوید: قبول سهو از پیامبر(صلی الله علیه وآله) دشوار است، زیرا این احتمال با حالاتپیامبر(صلی الله علیه وآله) سازگاری ندراد. (۴۷) .۳ در متن روایت اضطراب زیادی وجود دارد که سبب وهن روایت می شود و هرکس به مصادر حدیثی و باب مخصوص آن مراجعه کند، به این اضطراب پی خواهد برد.۴ خداوند متعال می فرماید: ” فَوَیْلٌ لِلْمُصَلِّینَ الَّذِینَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُونَ “؛ (۴۸) پس وای بر آن نمازگزاران که دل از یاد خدا غافل دارند.خداونددراین آیه سهو را صفت نقص دانسته به حدّی که دارنده آن صفت را مستحق توبیخ و مذمت می داند، حال چگونه ممکن است که پیامبر(صلی الله علیه وآله) را به آن متصف نماییم؟۵ خداوند کسانی را مذمت کرده که به قول خودعمل نمی کنند، آن جا که می فرماید: ” لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ “؛ (۴۹) برای چه می گویید چیزی را که خود عمل نمی کنید.و نیز می فرماید: ” أَ تَأْمُرُونَ النّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ ” (۵۰) آیا مردم را به نیکی امر کرده و خود را فراموش می کنید.در روایاتی که از پیامبر(صلی الله علیه وآله) رسیده می خوانیم: دو رکعت نماز با توجه بهتر است از آن که یک شب را تا به صبح زنده بداریم درحالی که قلب در سهو و شک است. (۵۱) .شخصی به پیامبر عرض کرد: ای رسول خدا! من نماز گزارده ام ولی نمی دانم که دو رکعت بوده یا یک رکعت؟ حضرت فرمود: مواظب باشید که شیطان با شما بازی نکند. (۵۲) حال چگونه ممکن است که پیامبر خود به این سفارشات عمل نکند و در نماز سهو نماید؟۶ اهل سنت از پیامبر(صلی الله علیه وآله) روایت کرده اند که پیامبر(صلی الله علیه وآله) چشمانش به خواب می رود ولی قلب او بیدار است. حال چگونه ممکن است که پیامبر(صلی الله علیه وآله) در حال خواب قلبش بیدار ومتذکّر باشد، ولی در حال بیداری از عبادت پروردگارش غافل گردد ودر نماز سهو کند؟۷ وقوع سهو از انبیا منافی حکمت بعثت است، همان گونه که در ادله عقلی به آن اشاره شد.۸ سنن پیامبر(صلی الله علیه وآله) اعم از قول و فعل و تقریر حجت است و سهو با حجیّت سنت پیامبر(صلی الله علیه وآله) منافات دارد.۹ شیخ مفید(رحمه الله) می فرماید: حدیث سهوالنّبی در نماز، از اخبار آحاد است و نمی توان در باب اعتقادات به خبر واحد تمسک نمود، چون مفید ظنّ است، نه قطع و آنچه قطعی است این که پیامبر(صلی الله علیه وآله) شخصی است کامل، معصوم، کسی که خداوند متعال در تمام حالات او را از خطا و سهو محافظت نموده است.ب) روایت ابوهریره:بخاری از ابوهریره نقل می کند: نماز برپاشد، صفوف جماعت مستقیم، همگی در حال قیام، منتظرند که رسول خدا(صلی الله علیه وآله) به مسجد بیاید و نماز را با آنان به جای آورد، رسول خدا(صلی الله علیه وآله) وارد مسجد شد و مستقیماً به محراب رفت، ناگهان یادش آمد که جنب است. رو به مردم کرده فرمود: شما سر جای خود بایستید تا من غسل کنم و دوباره بازگردم. ما مدّتی ایستادیم، پیامبر(صلی الله علیه وآله) غسل کرده و به مسجد بازگشت درحالی که از سر آن حضرت آب می چکید. تکبیر گفت و نماز خوانده ما نیز به او اقتدا نمودیم. (۵۳) .همان جواب ها که در ذیل حدیث اوّل دادیم، این جا نیز ذکر می کنیم.اگر کسی بگوید که قصد پیامبر(صلی الله علیه وآله) از این رفتار بیان احکام از راه عمل است، که تأثیر بیشتری دارد تا قول، در جواب می گوییم: برعکس، در فعل احتمال خصوصیت است، برخلاف قول. خصوصاً آن که در حال جنابت نیز وارد مسجد شده است.ما معتقدیم این گونه احادیث جعلی است. و سرّ جعل آن هم این بوده که بزرگانشان اهل سهو و نسیان و خطا بوده اند، لذا می خواهند با نسبت دادن این امور به پیامبر(صلی الله علیه وآله) از قبح آن بکاهند، همان گونه که تهمت ایستاده بول کردن را به پیامبر(صلی الله علیه وآله) نسبت دادند. (۵۴) .متقی هندی می گوید: عمر با مردم نماز مغرب را به جای آورد و قرائت را به جای نیاورد تا آن که نماز را سلام داد. به او گفتند در نماز قرائت را به جای نیاوردی، اینگونه عذرخواهی کرد: هنگام نماز فکرم به آن جا منتقل شد که قافله ای را تجهیز و آماده کردم، آن را به طرف شام حرکت می دادم، تا این که به شام رسیدم، اموال آن را به فروش رساندم، و لذا حواسم پرت شد، و قرائت از من فوت شد. (۵۵).
احادیث سهو النبی در مصادر شیعه
با مراجعه به مصادر حدیثی شیعه تعداد اندکی از روایات سهوالنبی وجود دارد که در مقابل آنها، روایات فراوانی بر عدم سهو النبیّ(صلی الله علیه وآله) وارد شده است، که هم تعدادشان از آنها بیشتر و هم سندشان قوی تر است اینک به برخی از آنها اشاره می کنیم:۱ شیخ طوسی(رحمه الله) به سند خود از امام صادق(علیه السلام) نقل می کند که: رسول خدا(صلی الله علیه وآله)سهو کرد و بعد از نماز دو سجده سهو به جای آورد…. (۵۶).۲ و نیز به سندش از امام صادق(علیه السلام) نقل کرده که: علی(علیه السلام) بدون طهارت با مردم نماز ظهر به جای آورد… منادی حضرت وارد شد و صدا داد: امیرالمؤمنین نماز را بدون طهارت به جای آورده، نمازهای خود را اعاده کنید…. (۵۷) .۳ کلینی(رحمه الله) به سند خود از سماعه بن مهران نقل می کند که از امام(علیه السلام) درباره شخصی پرسیدم که نماز صبح را فراموش نمود تا این که فجر طلوع کرد؟ حضرت(علیه السلام)فرمود: هرگاه یادش آمد نمازش را به جای آورد. آن گاه فرمود: رسول خدا(صلی الله علیه وآله) در وقتی نماز صبح از او فوت شد تا این که خورشید طلوع کرد، بعد از بیدار شدن از خواب، نمازش را قضا نمود. (۵۸) .۴ ابن بابویه به سند خود از عبدالسلام بن صالح هروی نقل می کند که به امام رضا(علیه السلام)عرض کردم: در اطراف کوفه کسانی هستند که گمان می کنند: پیامبر(صلی الله علیه وآله) در نمازش سهو نمی کرده است. حضرت(علیه السلام) فرمود: دروغ می گویند، خدا آنان را لعنت کند، تنها کسی که سهو نمی کند خداوندی است که جز او معبودی نیست… (۵۹) .از این روایات می توان جواب های مختلفی داد، از آن جمله:الف) این روایات معارض با ظواهر قرآن است. آیاتی که قبلا به آن اشاره شد. و خود اهل بیت(علیهم السلام) دستور داده اند که روایات ما را به قرآن عرضه بدارید، آنچه را که موافق با قرآن است عمل کرده و مخالف با آن را ترک نمایید.ب) این روایات مخالف با اجماع و اتفاق شیعه است و مخالف معلوم النسب ضرری به اجماع وارد نمی کند.ج) سندهای اکثر روایات سهوالنبی(صلی الله علیه وآله) ضعیف است.د) معارض با احکام عقلی است که قبلا به آن اشاره شد.ه) در متن روایاتِ سهوالنبی(صلی الله علیه وآله) اضطراب و تناقض فراوان وجود دارد.و) بسیاری از راویان این گونه احادیث، از کسانی هستند که عقیده ای فاسد دارند.ز) این گونه روایات مخالف احادیث صحیح السندی است که با اجماع امامیه تقویت شده است؛ روایاتی که دلالت بر نفی سهو از پیامبر(صلی الله علیه وآله) دارد:شیخ طوسی به سند خود از محمّد بن علی بن محبوب، از احمد بن محمّد، از حسن بن محبوب، از عبدالله بن بکیر، از زراره نقل می کند: از امام باقر(علیه السلام) سؤال کردم: آیا رسول خدا(صلی الله علیه وآله)سجده سهو به جای آورد؟ فرمود: خیر…. (۶۰) .ح) روایات سهوالنبیّ موافق با احادیث عامه است و مطابق دستور اهل بیت(علیهم السلام)هرگاه دو دسته روایت با یکدیگر تعارض کردند به روایاتی عمل می کنیم که مخالف با عامه است.

پی نوشت ها۱- نساء آیه ۱۰۵٫۲- نساء آیه ۱۱۳٫۳- تفسیر طبری، ج ۵، ص ۱۶۹٫۴- بقره آیه ۱۴۳٫۵- نساء آیه ۴۱٫۶- مائده آیه ۱۱۷٫۷- احزاب ۳۳ آیه ۳۳٫۸- نساء آیه ۱۶۵٫۹- احزاب ۳۳ آیه ۲۱٫۱۰- آل عمران آیه ۳۲٫۱۱- آل عمران آیه ۳۱٫۱۲- آل عمران آیه ۳۳٫۱۳- حشر ۵۹ آیه ۹٫۱۴- جن ۷۲ آیه ۲۶ ۲۸٫۱۵- انعام آیه ۹۰٫۱۶- مریم ۱۹ آیه ۵۸٫۱۷- نساء آیه ۶۴٫۱۸- أوائل المقالات، ص ۳۵٫۱۹- تهذیب الاحکام، ج ۲، ص ۳۵۰ ۳۵۱، ح ۱۴۵۴٫۲۰- مختصر النافع، ص ۴۵٫۲۱- کشف المراد، ص ۱۹۵٫۲۲- تذکره الفقهاء، ج ۱، ص ۱۳۰٫۲۳- منتهی المطلب، ج ۱، ص ۴۱۸ و ۴۱۹٫۲۴- رساله سعدیه، ص ۷۶٫۲۵- شرح نهج المسترشدین، ص ۱۵۰٫۲۶- ذکری الشیعه، ص۲۱٫۲۷- انعام آیه ۶۸٫۲۸- حجر ۱۵ آیه ۴۲٫۲۹- نساء آیه ۱۴۰٫۳۰- المیزان، ذیل آیه شریفه.۳۱- کهف ۱۸ آیه ۲۳ ۲۴٫۳۲- اعلی ۸۷ آیه ۶ ۷٫۳۳- هود ۱۱ آیه ۱۰۸٫۳۴- یوسف ۱۲ آیه ۴۲٫۳۵- همان.۳۶- بقره آیه ۱۰۶٫۳۷- اعلی ۸۷ آیه ۶٫۳۸- کهف ۱۸ آیه ۱۱۰٫۳۹- اسراء ۱۷ آیه ۹۳٫۴۰- فرقان ۲۵ آیه ۷٫۴۱- صحیح بخاری، ج ۱، ص ۱۲۹ کتاب الصلاه، باب تشبیک الأصابع فی المسجد؛ صحیح مسلم، ج ۱، ص ۴۰۳، کتاب المساجد و مواضع الصلاه، باب ۱۵، باب السهو فی الصلاه والسجود، حدیث ۹۷٫۴۲- ر.ک: طبقات الکبری، ج ۳، ص ۱۶۷ ترجمه ذی الیدین؛ الاصابه، ج ۲، ص ۲۳۳؛ ترجمه خرباق سلمی، رقم ۲۲۴۳؛ استیعاب، ج ۲، ص ۴۵۸، ترجمه خرباق، رقم ۶۸۶٫۴۳- موطأ، ج ۱، ص ۹۳، کتاب الصلاه، باب ۱۵٫۴۴- سنن نسائی، ج ۳، ص ۲۰، کتاب الصلاه.۴۵- سنن دارمی، ج ۱، ص ۴۱۹، کتاب الصلاه، باب ۱۷۵٫۴۶- بدایه المجتهد، ج۱، ص۱۸۳٫۴۷- شرح سنن نسائی، ج ۳، ص ۲۲٫۴۸- ماعون ۱۰۷ آیه ۵٫۴۹- صف ۶۱ آیه ۲٫۵۰- بقره آیه ۴۴٫۵۱- کنزالعمال، ج ۴، ص ۲۳۰٫۵۲- مسند احمد، ج ۱، ص ۶۳٫۵۳- صحیح بخاری، ج ۱، ص ۷۴، باب من تذکر انّه جنب رجع واغتسل؛ صحیح مسلم، ج ۱، ص ۲۲۷؛ سنن ابی داود، باب الجنب یصلی بالقوم وهو ناس.۵۴- ر.ک: صحیح بخاری، باب بول النّبی قائماً.۵۵- کنزالعمال، ج ۴، ص ۲۱۳٫۵۶- تهذیب الاحکام، ج ۲، ص ۱۸۰٫۵۷- استبصار، ج ۱، ص ۴۳۳٫۵۸- کافی، ج ۳، ص ۱۹۴٫۵۹- عیون اخبار الرضا، ج ۲، ص ۲۰۳٫۶۰- وسائل، ج ۵، باب ۳ از ابواب خلل در نماز، حدیث ۱۳٫

 

 

 

http://shiastudies.com

سهو النبی. سهو النبی. سهو النبی. سهو النبی. سهو النبی. سهو النبی. سهو النبی. سهو النبی. سهو النبی. سهو النبی. سهو النبی. سهو النبی. سهو النبی. سهو النبی. سهو النبی. سهو النبی. سهو النبی. سهو النبی. سهو النبی. سهو النبی. سهو النبی. سهو النبی. سهو النبی. سهو النبی. سهو النبی. سهو النبی. سهو النبی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.