شبهه قلم و دوات نیاوردن حضرت علی علیه السلام
چرا وقتی پیامبر دستور دادند که برای من قلم و کاغذ بیاورید تا برای شما چیزی بنویسم تا گمراه نشوید حضرت علی که تابع و همراه همیشه و یار پیامبر (ص) هستند این دستور را اجابت نکردند ؟
اولا کسانی که این شبهه را القاء کرده اند فراموش کرده اند که مشارالیه این سخن پیامبر(ص) همه کسانی بوده اند که در مجلس حضور داشته اند که از جمله آن افراد ابوبکر و عمر بوده اند پس این اشکال به آنها نیز وارد است. چراکه در روایات آمده که پیامبر(ص) به طور مطلق فرمود قلم و کاغذی بیاورید.
ثانیا امیرالمومنین علی (ع) برای عمل به این فرمایش پیامبر(ص) اقدام کرد اما از آنجایی که خلفای غاصب بر حرفشان اصرار ورزیده و عده ای نیز به طرفداری آنها روی آوردند، ماجرا به نحوی شد که هر گونه اقدام حضرت علی (ع) کار را به در گیری و نزاع می رساند که در این هنگام پیامبر اکرم(ص) خطاب به کسانی که کلامش را گوش نداده و نسبت هذیان به ایشان داده بودند فرمودند:
(فَاخْتَلَفُوا وَکَثُرَ اللَّغَطُ )قال قُومُوا عَنِّی ولا یَنْبَغِی عِنْدِی التَّنَازُعُ.
(دعوا کردند و سر و صدا بلند شد؛) پیامبر فرمودند: از نزد من برخیزید که سزاوار نیست در نزد پیامبرى دعوا کنند!(البخاری الجعفی، ابوعبدالله محمد بن إسماعیل (متوفای۲۵۶هـ)، صحیح البخاری، ج۱، ص۵۴، ح۱۱۴، )
بلى اگر رسول خدا دستور مىدادند که دهان اهانت کنندگان را ببندد، قطعا امیرمؤمنان اطاعت و با تمام وجود از آن حضرت دافع مىکرد، اما وقتی ماجرا به این نحو انجام گرفت دیگر رسول خدا(ص) از این جمعیت گمراه ناامید شد، به کسانی که در مقابل حضرت ایستاده و مانع از اجرایی شدن دستور پیامبر شدند فرمود که از نزدش بیرون روند.
جالب اینجاست که کسانی که این اشکال را کرده اند چشم به تمامی اهانتهای بی شرمانه خلیفه دوم و همقطارانش بسته و در کمال تعجب تقصیر را به گردن حضرت علی (ع) انداخته اند. با اینکه نص قرآن کریم این است که در مقابل پیامبر نزاع نکنند اما غاصبان خلافت در صدد انجام این امر بر آمده اند.
چنانکه خداوند در آیه ۴۶ سوره انفال هر نوع نزاع و درگیری؛ آنهم در حضور رسول خدا صلى الله علیه وآله را حرام اعلام کرده است:
وَأَطیعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَتَذْهَبَ ریحُکُمْ وَاصْبِرُوا إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرین. الأنفال/۴۶٫
و (فرمان) خدا و پیامبرش را اطاعت نمایید! و نزاع (و کشمکش) نکنید، تا سست نشوید، و قدرت (و شوکت) شما از میان نرود! و صبر و استقامت کنید که خداوند با استقامت کنندگان است!
و در آیه دیگر مىفرماید:
یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا أَصْواتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ وَلا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ کَجَهْرِ بَعْضِکُمْ لِبَعْضٍ أَنْ تَحْبَطَ أَعْمالُکُمْ وَأَنْتُمْ لا تَشْعُرُون. الحجرات/۲٫
اى کسانى که ایمان آوردهاید! صداى خود را فراتر از صداى پیامبر نکنید، و در برابر او بلند سخن مگویید (و داد و فریاد نزنید) آن گونه که بعضى از شما در برابر بعضى بلند صدا مىکنند، مبادا اعمال شما نابود گردد در حالى که نمىدانید!
آری اگر امیرمؤمنان علیه السلام جواب آنها را مىداد و بر آوردن دوات و قلم اصرار مىورزید، مجبور بود که با آنها به نزاع بپردازد و نزاع و درگیرى در حضور رسول خدا صلى الله علیه وآله شایسته نبود؛ از این رو امیرمؤمنان علیه السلام منتظر فرمان رسول خدا صلى الله علیه وآله ماند و از نزاع و درگیرى با اهانت کنندگان و بلند کردن صداى خود در حضور رسول خدا صلی الله علیه وآله خوددارى کرد. یعنى پاسخ دادن (در حضور رسول خدا) عملى ناپسند بود و امیرمومنان قطعا چنین عمل ناپسندى را انجام نمىدادند.
ثالثا هدف رسول خدا صلى الله علیه وآله از این دستور، افشاى چهره کسانى بود که ادعاى جانشینى آن حضرت را داشتند و تمام تلاش خود را براى به دستآوردن آن از مدتها پیش آغاز کرده بودند.
رسول خدا صلى الله علیه وآله مىخواست به مسلمانان بفهماند کسانى که به ایشان نسبت هذیان ـ نستجیر باللهـ مىدهند، صلاحیت و شایستگى اداره جامعه اسلامى را ندارند و نمىتوانند مرجعیت علمى و سیاسى جامعه اسلامى را به عهده بگیرند؛ به ویژه این که رسول خدا دستور داد که مخالفت کنندگان با دستورش از خانه خارج شوند و فرمود «قوموا عنی».
در حقیقت رسول خدا مىخواست عدم قابلیت غاصبان خلافت را به همه مردم نشان دهد که آنها بودند که نگذاشتند اسلام مسیرى را طى کند که خدا و رسولش ترسیم کرده بودند؛ چنانچه ابن عباس با صراحت این مطلب را بیان کرده است:
قال قُومُوا عَنِّی قال عُبَیْدُ اللَّهِ فَکَانَ بن عَبَّاسٍ یقول إِنَّ الرَّزِیَّهَ کُلَّ الرَّزِیَّهِ ما حَالَ بین رسول اللَّهِ (ص) وَبَیْنَ أَنْ یَکْتُبَ لهم ذلک الْکِتَابَ من اخْتِلَافِهِمْ وَلَغَطِهِمْ.
پیامبر (ص) فرمودند از نزد من برخیزید؛ ابن عباس مىگفت: بیشترین مصیبت این بود که با اختلاف و سر و صدایشان، بین پیامبر و نوشتن این نامه، مانع شدند.(بخاری الجعفی، ابوعبدالله محمد بن إسماعیل (متوفای۲۵۶هـ)، صحیح البخاری، ج۵، ص۲۱۴۶، ح۵۳۴۵، ج۶، ص۲۶۸۰، ح۶۹۳۲)
از سوی دیگر حال که کار از بدینجا کشیده بود اگر آن حضرت قلم و کاغذی هم می آورد و پیامبرآن را می نوشت اولا می گفتند ما نبودیم و پیامبر چیزی را نوشته است و این فایده ای ندارد، ثانیا می گفتند نعوذ بالله پیامبر این مطالب را از روی هذیان نوشته و مطالبش بی فایده است.