پرداخت زکات
امام صادق فرمود: «شِیعَتُنا اَهلُ الوَرَعِ والاِجتِهادِ… و یُزَکُّونَ اَموالَهُم»؛ «شیعیان ما اهل ورع و کوشش در راه خدایند و کسانىاند که اموالشان را پاک مىنمایند».[۱]
امام رضا نیز فرمود: «شیِعَتُنا اَلَّذینَ یُقیِمُونَ الصَّلاهَ و یُؤتُونَ الزَّکاهَ»؛ «شیعیان ما کسانىاند که نماز را اقامه مىکنند و زکات را مىپردازند».[۲]
زکات چیست؟
زکات در لغت به معناى برگزیده شىء، رشد، رشد و نمو کردن، پاکیزه و پاکیزه گردانیدن است.[۳] و در اصطلاح فقه اسلامى به مقدار مالى گفته مىشود که فرد مسلمان باید از برخى ثروت و اموال خود از قبیل: گندم، جو، طلا، نقره، گاو و گوسفند خارج کند تا در مصارف مخصوصى همچون رفع نیازمندى فقرا، مستمندان، بدهکاران و دیگر راههاى خیر هزینه گردد.[۴]
زکات؛ یکى از واجبات و ضروریات دین اسلام است که خداوند متعال پرداخت آن را بر مسلمانان، همانند دیگر موحدان ادیان الهى، واجب نموده است و آنان موظفند هر سال بخشى از اموال خود را که در کتب فقهى حدود و مقدار آن مشخص شده، از اموال خود جدا نمایند و در مصارفى که شرع و حکومت اسلامى آن را تعیین کرده به مصرف برسانند. البته زکات به اموال اختصاص ندارد؛ بلکه بسیارى از امور و اعمال را نیز شامل مىشود که به یک روایت در مورد محدوده و گستردگى زکات اشاره مىنماییم.
امام صادق مىفرماید:
«براى هر جزئى از اجزاى بدن تو زکات واجبى براى خداوند است؛ بلکه براى محل رویش هر مویى از موهاى بدنت و بلکه براى هر لحظهاى از لحظات عمر تو زکات واجبى است! پس زکات چشم، نگاه عبرتآمیز و چشمپوشى از شهوات است… . و زکات گوش، گوش فرادادن به علم و حکمت و قرآن است و نیز آنچه براى دین مفید است، مانند موعظه و نصیحت و آنچه مایه نجات توست و گوش ندادن به ضد این امور، مانند دروغ و غیبت و مانند آنها، و زکات زبان، نصیحت نمودن مسلمانان و بیدار کردن غافلان و تسبیح و ذکر فراوان و غیر این امور است و زکات دست، بذل و بخشش و سخاوت از آنچه خدا به تو داده مىباشد و زکات پا، تلاش در جهت ایفاى حقوق الهى است؛ مانند دیدار با صالحان و مجالس ذکر و اصلاح مردم و صله رحم و جهاد در راه خدا و آنچه در آن صلاح قلب و سلامتى دین تو است…».[۵]
بر اساس روایت فوق و روایات فراوان دیگرى که در این مورد وارد شده است[۶] هر نعمتى که خداوند به انسان داده، زکاتى دارد، هریک ازاعضاى بدن انسان زکاتى دارد، نیرو و سلامتى انسان زکاتى دارد، عقل و علم انسان زکاتى دارد، آبروى انسان زکاتى دارد، مال و ثروت انسان زکاتى دارد که انسان وظیفه دارد آن را در راه کمک به نیازمندان و راههایى که خداوند به آن سفارش کرده هزینه نماید؛ بنابراین زکات از این دیدگاه فراتر از زکات اموال است؛ لیکن بحث ما در این موضوع بیشتر مربوط به زکات اموال است؛ هرچند برخى آیات و روایاتى که در این موضوع به آنها استناد مىشود، فراتر از زکات مال است.
علت تشریع زکات
از آنجا که اسلام؛ آخرین، جامعترین و کاملترین ادیان الهى است، تمام نیازهاى بشر را در نظر گرفته و بر اساس آن احکام و دستورهاى خاصى را بیان نموده است.
یکى از احکام و قوانین اسلام که براساس نیازهاى افراد جامعه اسلامى تشریع شده، پرداخت زکات است؛ اما اینکه اسلام براساس چه نیازى زکات را بر عموم مسلمانان واجب نموده و علت پرداخت آن چیست؟ علل و عوامل متعددى ذکر گردیده است که ما به عمدهترین علتهاى آن اشاره مىکنیم:
۱٫ فقرزدایى از جامعه:
شکى نیست که در هر جامعه افرادى از کار افتاده، بیمار، یتیم، بىسرپرست، معلول و امثال اینها وجود دارند که زمینه کسب و کار براى آنان مهیا نیست و یا اینکه به طور کلى توان کار کردن و کسب درآمد از آنان سلب گردیده است و از طرفى اینان نیز همانند دیگران به غذا، لباس و مسکن احتیاج دارند و مخارج این قشر عظیم جامعه آبرومندانه تأمین گردد. یکى از راههایى که اسلام براى تأمین نیازهاى این گروه از جامعه در نظر گرفته، تشریع زکات است.
امام صادق مىفرماید:
«إِنَّ اللّهَ عَزَّوجَلَّ فَرَضَ الزَّکاهَ کَما فَرَضَ الصَّلاهَ… و ذلکَ أَنَّ اللّهَ عَزَّوجَلَّ فَرَضَ لِلفُقَراءِ فىِ اَموالِ الأَغنِیاءِ ما یَکتَفُونَ بِهِ و لَو عَلِمَ أَنَّ الَّذىِ فَرَضَ لَهُم لَم یَکفِهِم لَزادَهُم فَاِنَّما یُؤتى الفُقَراءُ فِیما أتَوا مِن مَنعِ مَن مَنَعَهُم حُقُوقَهُم لا مِن الفَریضَهِ»؛
«همانا خداى ـ عزوجلـ زکات را واجب نمود؛ چنان که نماز را واجب نمود (سپس در مورد علت تشریع زکات فرمود:) همانا خداوند بزرگ از مال اغنیا حقى براى فقرا به اندازهاى که آنان را کفایت کند مقرر فرموده و اگر آن مقدار که معین کرده کفایت نمىکرد سهم فقرا را از زکات بیشتر قرار مىداد. آنچه بر سر فقرا از بدبختى و فلاکت آمده به علت کوتاهى و بخل کسانى است که حق فقرا را نمىدهند؛ نه به جهت مقدارى که خدا واجب نموده است».[۷]
آن حضرت در روایتى دیگر فرمود:
«لَوأَنَّ النّاسَ اَدَّوا زَکاهَ اَموالِهِم ما بَقِىَ مُسلِمٌ فَقیرا مُحتاجا… و إِنَّ النّاسَ مَا افتَقَرُوا و لا اِحتاجُوا و لا جاعُوا و لا عَرُوا إلاّ بِذُنُوبِ الاَغنِیاءِ»؛
«اگر همه مردم زکات اموال خود را مىپرداختند، هیچ مسلمان فقیر و محتاجى باقى نمىماند؛ و مردم، فقیر و محتاج و گرسنه و برهنه نشدهاند، مگر به سبب گناه ثروتمندان».[۸]
۲٫ حفظ اموال و جانها:
یکى دیگر از علل تشریع زکات، حفظ اموال اغنیا و نیز نفوس و جان مسلمانان است. قرآن کریم مىفرماید:
«واَنفِقوا فى سَبیلِ اللّهِ ولا تُلقوا بِاَیدیکُم اِلَى التَّهلُکَهِ»؛ «در راه خدا انفاق نمایید (و با ترک انفاق و زکات) خود را به دست خود به هلاکت نیفکنید».[۹]
از على نقل نیز شده است که فرمود:
«ما هَلَکَ مالٌ فىِ بَرٍّ و لا بَحرٍ إلاّ لِمَنعِ الزَّکاهِ مِنهُ؛ فَحَصِّنُوا اَموالَکُم بِالزَّکاهِ»؛
«هیچ مالى در خشکى یا دریا جز به خاطر منع زکات آن از بین نمىرود. پس اموالتان را با پرداخت زکات حفظ کنید».[۱۰]
حفظ اموال و نفوس با پرداخت زکات به دو صورت و دو روش متصور است:
صورت اول:
این است که عدم پرداخت زکات از سوى اغنیا موجب گسترش فقر در جامعه مىگردد و این امر باعث مىشود که برخى از فقرا براى رفع احتیاجات و سیر کردن شکمشان به سوى اموال و نفوس اغنیا دست دراز کنند و اموال و جانهاى آنان را در معرض خطر قرار دهند؛ چنان که اکنون در جامعه ملاحظه مىکنیم که منشأ بسیارى از دزدیها و آدمکشىها فقر و ندارى افراد است و اگر اغنیا زکات و خمس اموال خود را پرداخت نمایند، بىتردید جلوى اینگونه سرقتها و آدمکشىها گرفته خواهد شد.
در تفسیر نمونه، ذیل آیه فوق آمده است:
«یک حقیقت کلى و اجتماعى را مىتوان از این آیه استفاده کرد و آن اینکه انفاق به طور کلى سبب مىشود که افراد اجتماع از هلاکت رهایى یابند و به عکس، هنگامى که انفاق فراموش شود و ثروتها در یک قطب اجتماع جمع شود اکثریتى محروم و بىنوا به وجود مىآیند و دیرى نخواهد گذشت که یک انفجار عظیم در اجتماع به وجود مىآید که نفوس و اموال سرمایه داران در آتش انقلاب خواهد سوخت؛ بنابراین، انفاق قبل از آنکه به حال محرومان مفید باشد به نفع سرمایهداران است؛ یعنى تعدیل ثروت، حافظ ثروت است».[۱۱]
صورت دوم:
حفظ آن از سوى خداوند است؛ به این معنا که خداوند اموال و جانهایى را که زکات آن پرداخت شده حفظ کرده و آن را از آفات و بلایا مصون نگه مىدارد.
پیامبر اکرم در این باره مىفرماید:
«لا تَزالُوا اُمَّتىِ بِخَیرٍ ما لَم یَتَخاوَنُوا… و آتُوا الزَّکاهَ و إِذا لَم یَفعَلُوا ذلِکَ ابتَلُوا بِالقَحطِ والسِّنینَ؛
«امت من پیوسته در سلامتى و خیر خواهند بود تا هنگامى که خیانت نورزند و زکات اموالشان را پرداخت نمایند و هرگاه این امور را ترک کردند خداوند آنان را به قحطى و گرسنگى مبتلا مىنماید».[۱۲]
. تطهیر اموال و تزکیه نفوس:
خداوند متعال روزىِ هر یک از بندگانش را از راهى خاص مقدر کرده است؛ برخى را از راه کار و کوشش، برخى را از راه اعطا و بخشش دیگران و گروهى را از راههایى دیگر. اما خداوند روزى فقرا و مستمندان را به عللى در اموال اغنیا قرار داده است و فقرا در ثروت اغنیا شریکند.
قرآن در این باره مىگوید:
«والَّذینَ فى اَمولِهِم حَقٌّ مَعلوم لِلسّالِ والمَحروم»؛ «کسانى که در اموالشان حق معلومى براى درخواست کننده و محروم هست».[۱۳]
مقصود از «حق معلوم» در این آیه، زکات، خمس و دیگر حقوق واجب یا مستحبى است که فقرا در اموال و دیگر سرمایههاى اغنیا دارند.[۱۴]
بنابراین، اغنیا و ثروتمندان موظفند این حقوق را به اهل و صاحبان آن بپردازند که پس از خارج کردن حق آنها مال و ثروتشان تطهیر و پاک مىگردد. همچنین پرداخت زکات موجب تزکیه و تطهیر نفوس فرد و جامعه نیز مىشود.
قرآن در این باره خطاب به پیامبر اسلام مىفرماید:
«خُذ مِن اَمولِهِم صَدَقَهً تُطَهِّرُهُم وتُزَکّیهِم بِها»؛ «از اموال آنان زکات بگیر تا به وسیله آن آنها را پاک نموده و پرورش دهى».[۱۵]
از جمله رذایل اخلاقى که در وجود بسیارى از انسانها قرار دارد؛ حب مال، دنیاپرستى و بخل است و پرداخت زکات و گذشت انسان از بخشى از اموال خود باعث مىشود، دلبستگى او به دنیا و اموال دنیا از بین برود و نفس انسان از این رذایل پاک گردد؛ ضمن اینکه جامعه هم از بسیارى از آلودگیها و رذایل اخلاقى که دلیل آن فقر و ندارى گروهى از انسانها است، پاک مىشود.
۴٫ آزمایش مؤمنان:
یکى از سنتهاى الهى براى شناخت مؤمنان واقعى از غیر واقعى و افراد راستگو از دروغگو امتحان است. ممکن است بسیارى از مردم در مقام ادعا خود را برترین و مؤمنترین افراد بدانند و خود را انسانهاى مجاهد و فداکار و بنده واقعى خدا معرفى نمایند، اما هنگام عمل که مىرسد روشن مىشود که سخنان آنان ادعایى بیش نبوده و آنگونه که ادعا مىکردند نیستند؛ به همین جهت خداوند براى اینکه نیات و صفات درونى افراد بر خود آنان و دیگران آشکار گردد و قدر و منزلت هر فرد به اندازهاى که هست سنجیده و مشخص شود، در طول دوران حیات انسانها آنان را بارها آزمایش مىکند.
خداوند متعال در سوره عنکبوت مىفرماید:
«اَحَسِبَ النّاسُ اَن یُترَکوا اَن یَقولوا ءامَنّا وهُم لا یُفتَنون * ولَقَد فَتَنَّا الَّذینَ مِن قَبلِهِم فَلَیَعلَمَنَّ اللّهُ الَّذینَ صَدَقوا ولَیَعلَمَنَّ الکـذِبین»؛
«آیا مردم گمان کردهاند همین که بگویند ایمان آوردهایم به حال خود رها مىشوند و آزمایش نخواهند شد. ما کسانى را که پیش از آنان بودند، آزمودیم و علم خداوند باید در مورد کسانى که راست مىگویند و کسانى که دروغ مىگویند، تحقق یابد».[۱۶]
هر انسانى به طریقى خاص و به تناسب موقعیت و نعمتهایى که خداوند به او داده، امتحان و آزمایش مىشود؛ گاه خداوند براى امتحان، فرزندِ کسى را مىگیرد، به کسى دیگر فرزند یا فرزندانى مىدهد، مالى را از دیگرى مىگیرد، به آن دیگرى مالى مىدهد، برخى را به مرض مبتلا مىنماید و انواع روشها و راههاى دیگر و یکى از این راهها، آزمایش از طریق گرفتن اموال است که براى تحقق این هدف، اسلام پرداخت زکات، خمس و انفاقهاى واجب و مستحب دیگر را تشریع نموده است.
امام رضا در اینباره مىفرماید:
«إِنَّ عِلَّهَ الزَّکاهِ مِن أجلِ قُوتِ الفُقَراءِ و تَحصینِ اَموالِ الاَغنِیاءِ؛ لِأَنَّ اللّهَ عَزَّوَجلَّ کَلَّفَ اَهلَ الصِّحَّهِ القِیامَ بِشَأنِ اَهلِ الزَّمانَهِ والبَلوى، کَما قالَ اللّهُ تَعالى: «لَتُبلَوُنَّ فى اَمولِکُم واَنفُسِکُم»[۱۷] فىِ اَموالِکُم اِخراجُ الزَّکاهِ …»؛
«علت تشریع زکات از سوى خداوند، فراهم کردن روزى فقرا و حفظ اموال اغنیاست؛ زیرا خداوند متعال انسانهاى سالم و صحیح را مکلف نموده که براى برآوردن نیازهاى افراد مریض و زمینگیر قیام نمایند؛ همچنان که خداوند متعال مىگوید: به یقین همه شما در اموال و جانهایتان آزمایش مىشوید و آزمایش در اموال، پرداخت زکات است».[۱۸]
اهمیت زکات در اسلام و دیگر ادیان آسمانى
زکات در اسلام و دیگر ادیان الهى و آسمانى از اهمیت و جایگاه فوق العادهاى برخوردار است؛ به گونهاى که یکى از ارکان و دستورات همه ادیان آسمانى به شمار مىرود و همه موحدان در طول تاریخ موظف بودهاند که بخشى از اموال خود را در راه خدا به صورت زکات بدهند.
قرآن کریم در آیه ۸۳ «بقره» در مورد پیروان حضرت موسىبن عمران مىفرماید:
«واِذ اَخَذنا میثـقَ بَنى اِسرءیلَ لا تَعبُدونَ اِلاَّاللّهَ… واَقیموا الصَّلوهَ وءاتوا الزَّکوهَ»؛
«به یاد آور، زمانى را که از بنىاسرائیل پیمان گرفتیم، جز خدا را نپرستند و نماز را برپاى دارند و زکات بدهند».
در سوره انبیا، پس از آنکه به احوال برخى از انبیاى الهى اشاره مىکند، دستور پرداخت زکات را یکى از فرمانهاى الهى به آنان و دیگران، برمىشمارد:
«وجَعَلنـهُم اَمَّهً یَهدونَ بِاَمرِنا واَوحَینا اِلَیهِم فِعلَ الخَیرتِ واِقامَ الصَّلوهِ وایتاءَ الزَّکوهِ»
«و آنان را پیشوایانى قرار دادیم که به فرمان ما مردم را هدایت مىکردند و به آنان انجام دادن کارهاى نیک و برپا داشتن نماز و پرداخت زکات را وحى کردیم».[۱۹]
در آیاتى دیگر به سخنان حضرت عیسى اشاره کرده است که فرمود:
«قالَ اِنّى عَبدُ اللّهِ ءاتـنِىَ الکِتـبَ وجَعَلَنى نَبیـّا * وجَعَلَنى مُبارَکـًا اَینَ ما کُنتُ واَوصـنى بِالصَّلوهِ والزَّکوهِ ما دُمتُ حَیـًّا»؛
«عیسى گفت: من بنده خدایم. او کتاب آسمانى به من داده و مرا پیامبر قرار داده است و مرا هر جا که باشم وجودى پربرکت قرار داده و تا زندهام مرا به نماز و زکات توصیه کرده است».[۲۰]
در احوال حضرت اسماعیل آورده است:
«وکانَ یَأمُرُ اَهلَهُ بِالصَّلوهِ والزَّکوهِ وکانَ عِندَ رَبِّهِ مَرضیـّا»؛
«اسماعیل، همواره خانوادهاش را به نماز و زکات فرمان مىداد و همواره مورد رضایت پروردگارش بود».[۲۱]
در سوره حج، پرداخت زکات را یکى از اوصاف مؤمنان راستین دانسته است:
«اَلَّذینَ اِن مَکَّنّـهُم فِىالاَرضِ اَقامُوا الصَّلوهَ وءاتَوُا الزَّکوهَ»؛
«(مؤمنان) کسانىاند که هرگاه در زمین به آنان قدرت بخشیدیم نماز را برپا مىدارند و زکات مىدهند».[۲۲]
در روایات نیز به پرداخت زکات و اهمیت آن تأکید فراوان شده است؛ در روایتى زکات یکى از پنج رکن و پایه اسلام دانسته شده است؛ امام باقر فرمود:
«بُنِىَ الاِسلامُ عَلى خَمسٍ، عَلَى الصَّلاهِ والزَّکاهِ والصَّومِ والحَجِّ والوَلایَهِ»؛
«اسلام بر پنج پایه استوار شده است: نماز و زکات و روزه و حج و ولایت».[۲۳]
پذیرش و پرداخت زکات آن چنان جایگاهى در اسلام دارد که آیات و روایات، آن را ملاک پذیرش اسلام و حرمت خون انسان دانسته است؛ به گونهاى که اگر کسى از پرداخت زکات امتناع ورزد، حکومت اسلامى مىتواند با او بجنگد.
قرآن کریم در این باره خطاب به پیامبر گرامى اسلام مىفرماید:
«فَاقتُلوا المُشرِکینَ حَیثُ وجَدتُموهُم وخُذوهُم واحصُروهُم واقعُدوا لَهُم کُلَّ مَرصَدٍ فَاِن تَابوا واَقَاموا الصَّلوهَ وءاتَوُا الزَّکوهَ فَخَلّوا سَبیلَهُم…»؛
«مشرکان را هر جا یافتید به قتل برسانید و آنها را اسیر کنید و محاصره نمایید و در کمینگاه آنان بنشینید؛ پس اگر توبه کردند و نماز به جا آوردند و زکات را پرداخت کردند، آنها را رها سازید».[۲۴]
پیامبر اسلام نیز فرمود:
«أُمِرتُ أَن أُقاتِلَ النّاسَ حَتّى یَقُولُوا لا اِله إلاّ اللّهُ و إِنّى رَسُولُ اللّهِ و یُقیمُوا الصَّلاهَ و یُؤتُوا الزَّکاهَ؛ فَاِذا قالُوها حَقَنُوا مِنّى دِمائَهُم و اَموالَهُم و حِسابُهُم عَلَى اللّهِ»؛
«من مأمور شدهام با کافران بجنگم تا به توحید و نبوت من اقرار نموده، نماز را برپا دارند و زکات را پرداخت نمایند؛ پس هرگاه به این امر اقرار نمودند مال و جانشان در امان است و حساب آنان با خداوند است».[۲۵]
پرداخت زکات آثار و برکات فراوانى براى زکات دهندگان در دنیا و آخرت در پى دارد؛ آثار دنیوى پرداخت زکات نزول برکات آسمانى و افزایش اموال است؛
چنانکه پیامبراکرم فرمود:
«إِذا اَرَدتَ أَن یُثرِىَ اللّهُ مالَکَ فَزَکِّه»؛ «اگر مىخواهى خداوند اموالت را زیاد نماید، زکات آن را پرداخت کن».[۲۶]
در مورد آثار اُخروى پرداخت زکات نیز قرآن کریم مىگوید:
«لَئِنْ اَقَمتُمُ الصَّلوهَ وءاتَیتُمُ الزَّکوهَ وءامَنتُم بِرُسُلى وعَزَّرتُموهُم واَقرَضتُمُ اللّهَ قَرضـًا حَسَنـًا لاَُکَفِّرَنَّ عَنکُم سَیِّـئٰتِکُم ولاَُدخِلَنَّکُم جَنّـتٍ تَجرى مِن تَحتِهَا الاَنهـر»؛
«اگر نماز را به پا دارید و زکات دهید و به پیامبران من ایمان بیاورید و به خدا قرض الحسنه بدهید، گناهان شما را پوشانده، شما را در باغهایى از بهشت، که نهرها از زیر درختانش جارى است، وارد مىکنم».[۲۷]
منع پرداخت زکات و پیامدهاى آن
پرداخت نکردن زکات و دیگر حقوق واجب مالى آثار و پیامدهاى زیادى را درپى دارد که اولین پیامد منع پرداخت این حقوق، کاهش اموال و یا از بین رفتن آنهاست. دلیل این که بسیارى از کسانى که به زکات و انفاق در راه خدا اعتقاد نداشته و یا اعتقاد دارند ولى از پرداخت این حقوق امتناع مىورزند، آن است که فکر مىکنند اگر این حقوق الهى را از اموالشان خارج و در راه خدا مصرف نمایند مال و سرمایه آنان کم مىشود؛ لذا براى اینکه از سرمایه و ثروت آنان کاسته نشود زکات و دیگر حقوق مالى واجب و مستحب را ادا نمىکنند؛ در حالى که واقعیت امر برعکس آن چیزى است که اینان فکر مىکنند؛ زیرا عدم پرداخت این حقوق الهى نه تنها موجب حفظ ثروت و زیادى آن نمىگردد، بلکه خداوند از راههایى که انسان متوجه آن نیست به همان اندازه و گاه بسیار بیشتر از اموال شخص کم خواهد نمود.
امام صادق مىفرماید:
«مَن مَنَعَ حَقّا لِلّهِ عَزَّوَجَلَّ أنفَقَ فىِ باطِلٍ مِثلَیهِ»؛ «کسى که حقى از حقوق الهى را نپردازد، دو برابر آن را در راه باطل از دست خواهد داد».[۲۸]
و نیز آن حضرت فرمود:
«ما ضاعَ مالٌ فِى بَرٍّ و لا بَحرٍ إلاّ بِتَضییِعِ الزَّکاهِ»؛ «مالى در بیابان یا دریا از بین نمىرود، مگر به جهت تضییع و ندادن زکات آن».[۲۹]
بسیارى از ضررهاى مادى و معنوى که به مال و جان برخى افراد وارد مىشود به علت عدم پرداخت حقوق واجب الهى است. اگر مالى گم مىشود یا به سرقت مىرود و یا انسان گرفتار درد و مرضى مىشود که براى برطرف کردن آن باید اموال زیادى را هزینه کند علت آن در بسیارى از موارد، آن است که این افراد حقوق واجبى را که خدا بر عهده آنان گذاشته است، پرداخت نمىکنند؛ لذا خداوند حوادثى را براى این افراد پیش مىآورد تا مجبور شوند به همان مقدار یا چند برابر آن مال را در راهى که دوست ندارند، هزینه نمایند و یا به هدر دهند.
منع پرداخت زکات اگر فراگیر شود، نه تنها موجب خسارت و نقص اموال مانعان زکات مىگردد، بلکه گاه خداوند برکت و نعمت خود را از زمین گرفته و گروه بسیارى را گرفتار گرسنگى و خشکسالى مىنماید.
در روایتى از پیامبراکرم مىخوانیم:
«إِذا مُنِعَتِ الزَّکاهُ مُنِعَتِ الاَرضُ بَرَکاتِها»؛ «هرگاه زکات پرداخت نشود، برکت از زمین گرفته مىشود».[۳۰]
پرداخت نکردن زکات، موجب عدم پذیرش تمام عبادات و حتى کفر نسبت به خداوند مىشود.
پیامبراکرم در خطبه حجه الوداع خطاب به مسلمانان فرمود:
«أَیُّها النّاسُ، اَدُّوا زَکاهَ اَموالِکُم؛ فَمَن لا یُزکِّى لا صَلاهَ لَهُ و مَن لا صَلاهَ لَهُ لا دیِنَ لَهُ و مَن لا دِینَ لَهُ لا حَجَّ لَهُ و لا جَهادَ لَهُ»؛
«اى مردم، زکات اموال خود را پرداخت کنید؛ زیرا کسى که زکات نمىپردازد نمازى براى او نیست و کسى که نمازى برایش نباشد، دینى برایش نیست و کسى که دین نداشته باشد، حج و جهادى براى او نخواهد بود».[۳۱]
همچنین آن حضرت در وصیتى خطاب به على فرمود:
«یا عَلىُّ، کَفَرَ بِاللّهِ العَظیمِ مِن هذِهِ الاُمَّهِ عَشَرَهٌ ـ و عَدَّ مِنهُم ـ مانِعَ الزَّکاهِ، ثُمَّ قال: یا عَلىُّ، ثَمانِیَّهٌ لا یُقبَلُ مِنهُمُ الصَّلاهُ ـ وعَدَّ مِنهُم ـ مانِعَ الزَّکاهِ، ثُمَّ قال: یا عَلىُّ، مَن مَنَعَ قیِراطا مِن زَکاهِ مالِهِ فَلَیسَ بِمُؤمِنٍ و لا مُسلمٍ و لا کَرامَهَ، یا عَلى، تارِکُ الزَّکاهِ یَسأَلُ اللّهَ الرِّجعَهَ اِلَى الدُّنیا، و ذلِکَ قولُهُ عَزَّوَجَلَّ: «حَتّى اِذا جاءَ اَحَدَهُمُ المَوتُ قالَ رَبِّ ارجِعون * لَعَلّى اَعمَلُ صــلِحـًا فیما تَرَکتُ …»؛[۳۲]
«یا على! ده طایفه از این امت به خداوند بزرگ کفر ورزیدهاند و یکى از این ده گروه مانعان زکاتاند. سپس فرمود: هشت گروه هستند که نمازشان پذیرفته نمىشود و یکى از آنان مانعان زکاتاند. سپس فرمود: یاعلى! هر کس قیراطى از زکات مالش را نپردازد نه مؤمن است و نه مسلمان و ارزش و کرامتى براى او نیست. اى على! تارک زکات به هنگام مرگ تقاضاى بازگشت به این دنیا مىکند، چنان که خداوند عزوجل مىفرماید: زمانى که وقت مرگ یکى از آنان مىرسد مىگویند: پروردگارا! مرا بازگردان تا اعمال صالحى را که در دنیا ترک کردم، انجام دهم».[۳۳]
البته مقصود از کفر در روایت مذکور کفر اصطلاحى که موجب خروج فرد از اسلام شود، نیست؛ مگر اینکه شخص علاوه بر منع زکات، اصل آن را نیز انکار نماید که در این صورت، کافر شده و از شمار مسلمانان خارج مىگردد.
پیامد دیگر منع پرداخت زکات، عذاب دردناک اُخروى است.
قرآن کریم در این باره مىگوید:
«ولا یَحسَبَنَّ الَّذینَ یَبخَلونَ بِما ءاتیهُمُ اللّهُ مِن فَضلِهِ هُوَ خَیرًا لَهُم بَل هُوَ شَرٌّ لَهُم سَیُطَوَّقونَ ما بَخِلوا بِهِ یَومَ القِیـمَه»؛
«گمان نکنند کسانى که نسبت به آنچه خدا از فضل خویش به آنان داده بخل مىورزند این به سود آنان است؛ بلکه این براى آنان شرّ است؛ به زودى در قیامت همین اموال به صورت طوقى بر گردنشان افکنده مىشود.»[۳۴]
در تفسیر این آیه از اهلبیت روایت شده است که هرکس زکات اموال خود را نپردازد، خداوند آن اموال را در آخرت به مارهایى آتشین مبدّل مىنماید که به گردن مانعان زکات حلقه مىزنند. سپس به آنان گفته مىشود: همانگونه که در دنیا به هیچ قیمت این اموال را از خود دور نمىکردید، اکنون نیز آنها را بر گردن خود بیفکنید.[۳۵]
«قارون» و امتناع از پرداخت زکات
قارون یکى از نزدیکان و بستگان حضرت موسىبن عمران بود و از نظر اطلاعات و آگاهى از تورات نیز معلومات قابل ملاحظهاى داشت. نخست جزء پیروان حضرت موسى بود و در صف مؤمنان قرار داشت، ولى ثروت زیاد و امتناع از پرداخت حقوق فقیران و مستمندان، در نهایت او را به مبارزه با خدا و پیامبر خدا و به آغوش کفر و ارتداد از دین کشاند.
طبق نقل مفسران و مورخان، علت کافر شدن قارون این بود که وقتى دستور زکات از سوى خداوند به حضرت موسى ابلاغ گردید، آن حضرت براى گرفتن زکات به سراغ قارون رفت و به وى گفت: خداوند به من دستور داده، زکات را براى نیازمندان بگیرم. قارون با اندک تأمل و حسابى که کرد، فهمید باید مبلغ هنگفتى را بدین جهت بپردازد؛ لذا از پذیرش این امر الهى خوددارى کرد و راه مبارزه با موسى را در پیش گرفت و به مردم و ثروتمندان بنىاسرائیل اعلام کرد که موسى مىخواهد به اسم زکات اموال شما را بگیرد و خود مصرف نماید[۳۶].
براى اینکه موسى را از این تصمیم خود منصرف نماید، تصمیم گرفت که ساحت مقدس آن پیامبر الهى را آلوده نماید؛ لذا با دادن رشوه به زن بدکارهاى او را وادار کرد که آن پیامبر خدا را به عمل ناشایست متهم نماید؛ ولى خداوند پیامبر خویش را از این اتهام حفظ نمود و قارون را به سزاى مخالفت با قوانین الهى و قرار گرفتن در مقابل پیامبر خویش به عذابى سخت گرفتار کرد و به زمین فرمان داد تا او را با تمام قصرها و دارایىاش به قعر خود فرو برد.[۳۷]
قرآن در آیاتى به طور اجمال به داستان وى اشاره کرده، مىگوید:
«اِنَّ قـرونَ کانَ مِن قَومِ موسى فَبَغى عَلَیهِم وءاتَینـهُ مِنَ الکُنوزِ ما اِنَّ مَفاتِحَهُ لَتَنواُ بِالعُصبَهِ اولِى القُوَّهِ … * قالَ اِنَّما اوتیتُهُ عَلى عِلمٍ عِندى … فَخَسَفنا بِهِ وبِدارِهِ الاَرضَ فَما کانَ لَهُ مِن فِئَهٍ یَنصُرونَهُ مِن دونِ اللّهِ وما کانَ مِنَ المُنتَصِرین»؛
«قارون از قوم موسى بود؛ اما بر آنها ستم کرد. ما آن قدر از گنجها به او داده بودیم که حمل صندوقها یا کلیدهاى آن براى یک گروه زورمند مشکل بود. قارون گفت: این ثروت را به وسیله دانشى که دارم به دست آوردهام. سپس ما قارون و خانهاش را در زمین فرو بردیم و یاورى نداشت که او را در برابر عذاب الهى یارى کند و خود نیز نمىتوانست خویشتن را یارى نماید».[۳۸]
سخنى که قارون در مقابل حضرت موسى بیان نمود و گفت:
«إنَّما اُوتِیتُهُ عَلى عِلمٍ عِندى؛ من این ثروت را به وسیله علم و دانشى که داشتم به دست آوردهام».
امروزه نیز بسیارى از کسانى که به پرداخت زکات یا خمس اعتقاد ندارند یا نمىخواهند این حقوق الهى را پرداخت نمایند، همان سخن قارون را بر زبان آورده یا از دل مىگذرانند؛ گرچه نوع گفتن و ابراز این عقیده ممکن است متفاوت باشد؛ از جمله اینکه مىگویند: چرا ما اموالى را که با زحمت فراوان و با مصرف نیرو و انرژى به دست آوردهایم به این سادگى در اختیار دیگران بگذاریم یا مىگویند: دیگران نیز مانند ما بروند درس بخوانند و تلاش نمایند تا مانند ما اموالى به دست آورند؛ لیکن اینگونه افراد بدانند اگر آنان علم و دانشى دارند و یا قدرت و توانى براى کار کردن دارند این علم و دانش و توان را خداوند در اختیار آنان گذاشته و خداوند زمینه را آماده کرده است تا آنان به این علم و دانش و توان دست یابند و بتوانند با استفاده از آن به این ثروت دست پیدا کنند و همان خدایى که زمینه به دست آوردن این ثروت را براى آنان فراهم کرده است به آنان فرمان داده که بخشى از این اموال را باید به خود او باز گردانند. حال آیا انسان باید از بازپرداخت مال به صاحب اصلى آن امتناع ورزد و بگوید که این اموال مال من است و من خود با تلاش و کوشش آن را به دست آوردهام؟
داستان «ثعلبه بن حاطب»
«ثعلبهبن حاطب» یکى از انصار و یاران پیامبر بود و زندگى فقیرانهاى داشت؛ امّا پیوسته به خدمت پیامبر اسلام مىرسید تا پیامبر براى او دعا کند تا از فقر نجات یابد و خداوند به او ثروتى بدهد، ولى پیامبر به او مىفرمود: اى ثعلبه! مال کمى که بتوانى شکرش را بجا آورى بهتر است از مال فراوانى که نتوانى حق آن را ادا نمایى و بهتر است در زندگى خود به پیامبر خدا تأسى کنى و به همین زندگى ساده قانع باشى؛ اما ثعلبه دست بردار نبود و همواره خدمت پیامبر مىرسید و خواسته خود را تکرار مىکرد.
روزى به پیامبر عرض کرد: به خدایى که تو را به رسالت مبعوث کرده، سوگند یاد مىکنم که اگر خداوند به من سرمایه بدهد حقوق آن را مىپردازم. پیامبر براى او دعا کرد و زمانى نگذشت که بر اثر دعاى آن حضرت خداوند از راه دامدارى ثروت فراوانى به او داد و گوسفندانش کم کم زیاد شد، به گونهاى که ناچار از مدینه خارج شد و در یکى از آبادیهاى اطراف مدینه مسکن گزید و بر اثر افزایش گوسفندان و کار زیاد به تدریج نماز جماعت را رها کرد و تنها در نماز جمعه شرکت مىکرد و آن چنان سرگرم دنیا شد که نماز جمعه را نیز رها کرد.
روزى پیامبر یکى از مأموران جمعآورى زکات را به سراغ ثعلبه فرستاد تا زکات گوسفندانش را دریافت کند، لیکن ثعلبه نه تنها زکات اموالش را نداد، بلکه اصل مشروعیت زکات را نیز زیر سؤال برد و گفت: زکات چیزى جز «جزیه» نیست؛ یعنى ما مسلمان شدهایم که جزیه نپردازیم و اگر قرار باشد ما هم مانند اهلکتاب چیزى بپردازیم چه فرقى میان ما و آنان است. وقتى این خبر به پیامبر رسید فرمود: واى بر ثعلبه! واى بر ثعلبه![۳۹] به دنبال این جریان آیات ۷۵ تا ۷۸ سوره توبه در مورد او نازل شد و عمل وى را به شدت مذمت نمود.
اگر به اطراف خود نگاه کنیم و شاید اگر به خودمان بنگریم، همان عمل ثعلبه و طرز تفکر او را در ذهن خود مشاهده کنیم چه بسیارند افرادى که در شرایط عادى یا به هنگام تنگدستى در صف مؤمنان داغ و انقلابى قرار دارند.
در همه جلسات مذهبى حاضرند. و براى هر کار نیک و کمک به مستمندان و فقیران گریبان چاک مىزنند و گاه که مىبینند، دیگران از دستگیرى مستمندان امتناع مىورزند، این سخن را بر زبان جارى مىکنند که اى کاش ما مىداشتیم. اى کاش خدا به ما بدهد که به اینان کمک نماییم؛ اما هنگامى که به مال یا پست و مقامى دست پیدا مىکنند، یک مرتبه تغییر چهره و حتى تغییر ماهیت مىدهند و آن شور و عشقى که نسبت به خدا و دین داشتند در آنان فروکش مىکند. دیگر در جلسات مذهبى و سازنده خبرى از آنان نیست، یاد و نام فقرا را فراموش مىکنند. گویا اصلاً در دنیا فقیرى وجود ندارد. از پرداخت حقوق الهى ـ که خداوند بر آنان واجب نموده ـ امتناع مىورزند و تمام پیمانهایى را که قبلاً با خدا بسته بودند به دست فراموشى سپرده و حتى گاه به باد انتقاد مىگیرند.
همه ما باید از سرنوشت ثعلبهها عبرت بگیریم و از خدا بخواهیم که اگر به ما مال دنیا یا پست و مقامى عطا نماید، ظرفیت و عمل به شرایط و حقوق این مقام و ثروت را نیز عطا کند.
[۱]. بحارالانوار، ج ۸ ، ص ۵۹٫
[۲]. وسائل الشیعه، ج ۴، ص ۵۷٫
[۳]. مجمع البحرین، ج ۱، ص۲۸۱؛ مفردات، راغب، ص ۳۸۰، «زکو».
[۴]. مصطلحات الفقه، ص ۲۸۰ ـ ۲۸۷٫
[۵]. مستدرک الوسائل، ج ۷، ص ۴۵٫
[۶]. همان، ص ۴۶ ـ ۴۸؛ عیون الحکم والمواعظ، ص ۲۷۵٫
[۷]. علل الشرایع، ج ۲، ص ۳۶۹؛ بحارالانوار، ج ۹۳، ص ۱۸ – ۱۹٫
[۸]. وسائل الشیعه، ج ۹، ص ۱۲٫
[۹]. بقره ۲ ۱۹۵٫
[۱۰]. مستدرک الوسائل، ج ۷، ص ۲۲٫
[۱۱]. تفسیر نمونه، ج ۲، ص ۲۲٫
[۱۲]. وسائل الشیعه، ج ۹، ص ۹۵٫
[۱۳]. معارج ۷۰ ۲۴ – ۲۵٫
[۱۴]. مجمع البیان، ج ۹ ـ ۱۰، ص ۵۳۵؛ الجامع لاحکام القرآن، ج ۱۸، ص ۲۹۱٫
[۱۵]. توبه ۹ ۱۰۳٫
[۱۶]. عنکبوت۲۹ ۲ – ۳٫
[۱۷]. آل عمران ۳ ۱۸۶٫
[۱۸]. وسائل الشیعه، ج ۹، ص ۱۲؛ علل الشرایع، ج ۲، ص ۳۶۹٫
[۱۹]. انبیاء ۲۱ ۷۳٫
[۲۰]. مریم ۱۹ ۳۰ – ۳۱٫
[۲۱]. همان، ۵۵٫
[۲۲]. حج ۲۲ ۴۱٫
[۲۳]. الکافى، ج ۲، ص ۱۸؛ من لایحضره الفقیه، ج ۲، ص ۷۴٫
[۲۴]. توبه ۹ ۵٫
[۲۵]. جامع احادیث الشیعه، ج ۹، ص ۴۵٫
[۲۶]. مستدرک الوسائل، ج ۴، ص ۴۷۲؛ میزان الحکمه، ج ۲۹۰، ص ۱۱۴۷٫
[۲۷]. مائده ۵ ۱۲٫
[۲۸]. الکافى، ج ۳، ص ۵۰۶؛ وسائل الشیعه، ج ۹، ص ۴۳٫
[۲۹]. من لایحضره الفقیه، ج ۲، ص ۷؛ بحارالانوار، ج ۶۶، ص ۳۹۳٫
[۳۰]. وسائل الشیعه، ج ۹، ص ۲۶٫
[۳۱]. جامع احادیث الشیعه، ج ۹، ص ۳۱٫
[۳۲]. مؤمنون ۲۳ ۹۹ – ۱۰۰٫
[۳۳]. وسائل الشیعه، ج ۹، ص ۳۴٫
[۳۴]. آلعمران ۳ ۱۸۰٫
[۳۵]. مستدرک الوسائل، ج ۷، ص ۱۹٫
[۳۶]. اعلام القرآن، ص ۸۰۲ ـ ۸۰۳٫
[۳۷]. مجمع البیان، ج ۷ ـ ۸، ص ۴۱۸؛ اعلام القرآن، ص ۸۰۲ – ۸۰۳ .
[۳۸]. قصص۲۸ ۷۶ و ۷۸ و ۸۱ .
[۳۹]. جامع البیان، ج ۱۰، ص ۲۴۲؛ مجمع البیان، ج ۵ ـ ۶، ص ۸۱ ـ ۸۲؛ تفسیر این کثیر، ج ۲، ص ۳۸۸٫
منبع: برگرفته از کتاب سیمای شیعه از نگاه اهل بیت؛ اختصاصی مجمع جهانی شیعه شناسی
برای مشاهده کتاب اینجا را کلیک کنید.