عصمت انبیاء
نخستین گروه از انسانها که معصومند، پیامبران هستند. وجـوب عـصمت انبیا و پاکى آنها از هرگونه آلودگى یکى از مهمترین مسائل علم کلام است.
تمام مسلمانان بر ضرورت عصمت أنبیا از تعمد کذب در ادعای رسالت و تبلیغ وحی تأکید دارند.([۱]) با توجه به آیات قرآن([۲]) و إجماع علمای متقدم و متأخر([۳]) میتوان گفت که فی الجمله عصمت أنبیا حقیقت مفروغ عنه و متفق علیه است.([۴]) گرچه در پارهای از تفصیلات، اختلاف نظرهایی وجود دارد که در آینده به تناسب اشاره خواهد شد.
۱) ادله عصمت انبیا
علمای شیعه و سنی برای اثبات این مسأله به دلائل عقلی و نقلی مختلفی استدلال نمودهاند که مهمترین آنها بدین شرح است:
۱٫ دلیل لطف
عصمت انبیاء لطف است؛ یعنى موجب نزدیکى مردم به طاعات و پرهیز از محرمات مىشود و لطف بر خداوند واجب است؛ یعنى فراهم کردن هرچه بیشتر زمینههاى هدایت مردم به سوى حق بر او لازم است و پیامبر معصوم بسى بهتر و بیشتر از پیامبر غیر معصوم موجب هدایت مردم مىشود؛ پس عصمت در انبیاء ضرورى است. البته هر قدر دایره عصمت گستردهتر باشد، لطف نیز بیشتر خواهد بود. بنابراین، مقتضاى رحمت الهى عصمت کامل انبیاء است.([۵])
پس حکمت و لطف الهى اقتضا دارد که پیامبران، افرادى پاک و معصوم از گناه باشند و حتى کار ناشایستهاى از روى سهو و نسیان هم از آنها سر نزند تا مردم، گمان نکنند که میتوانند ادعاى سهو و نسیان را بهانهاى براى ارتکاب گناه، قرار دهند.([۶])
۲ـ معجزه
از آنجایی که انبیا دارای معجزه هستند، به طور مستقیم دلالت بر صدق ادعای آنها و نفی کذب در ادای رسالت میکند و به طور غیرمستقیم دلالت بر نفی معاصی آنان خواهد نمود. با توجه به اینکه پیامبر وقتی معجزه میآورد، دلیل بر تأیید و تصدیق خداوند است، حال اگر او نسبت دروغ به خداوند بدهد، به معنای این خواهد بود که خداوند، دروغگو را تصدیق نموده است و این بحد ذاته قبیح است.([۷])
اما عصمت نسبت به سایر گناهانی که هیچگونه ارتباطی با رسالت ندارد، نیز از طریق معجزه قابل اثبات است؛ به این بیان که معجزه دلالت بر پیروی از پیامبر و تصدیق و قبول کلام او میکند؛ زیرا هدف از بعثت انبیا این است که گفتارشان تصدیق شود؛ در حالیکه ارتکاب گناه باعث نفرت از آنها میشود و انسان نمیتواند با اطمینان خاطر از فرد خطاکار پیروی کرده، سخن او را تصدیق نماید.([۸])
سید مرتضى نیز در کتب کلامیاش به همین دلیل استدلال نموده است.([۹])
۳٫ امر به اطاعت مطلق از انبیا
با توجه به نص قرآن([۱۰]) و اجماع، اطاعت از پیامبر در اقوال و افعال واجب است. اگر گناه از پیامبر صادر شود، بدیهی است که پیروی از او حرام خواهد بود؛ زیرا ارتکاب گناه حرام است([۱۱]) و خداوند اجازه پیروی از باطل را نمیدهد. بر همین اساس است که رسول اکرم| میفرماید:
«لاطاعَه لِمَخلوقٍ فِی مَعصِیه الخالِق».([۱۲])
این دلیل به شکل دیگر هم آمده است: اگر بر نبی خطا جایز باشد با آنکه پیروی از او لازم است، امر به پیروی از او از نظر عقل قبیح خواهد بود و مستلزم اجتماع ضدین است به سبب وجوب متابعت نبی از یک سو و واجب نبودن متابعت از جانب دیگر که خطا بر او جایز است.([۱۳])و([۱۴])
۴٫ لزوم پذیرش شهادت انبیا
اگر انبیا معصوم نباشند، شهادتشان در امور روزمره زندگی هم مردود است. پس چگونه میتوان شهادت آنان را در امور مهمی مثل اعتقاد به خدا و روز قیامت یا امور دین که تا روز قیامت باقی است، پذیرفت؟!([۱۵])
خداوند میفرماید:
{وَکَذلِکَ جَعَلْنَاکُمْ اُمَّهً وَسَطاً لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ وَیَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیداً}.([۱۶])
«همانگونه (که قبله شما، یک قبله میانه است) شما را نیز، امت میانهاى قرار دادیم (در حد اعتدال، میان افراط و تفریط) تا بر مردم گواه باشید و پیامبر هم بر شما گواه است».
شهادت در آیه مبارکه حقیقتی از حقایق قرآنی است که در کلام خداوند سبحان، چندین بار تکرار شده است:
{فَکَیْفَ إِذَا جِئْنَا مِنْ کُلِّ اُمّهٍ بِشَهِیدٍ وَجِئْنَا بِکَ عَلَى هَوَُلاَءِ شَهِیداً}([۱۷])
«حال آنها چگونه است؛ آن روزى که از هر امتى، شاهد و گواهى (بر اعمالشان) مىآوریم، و تو را نیز بر آنان گواه خواهیم آورد»
در آیه دیگر میفرماید:
{وَیَوْمَ نَبْعَثُ مِنْ کُلِّ اُمّهٍ شَهِیداً ثُمَّ لا یُوَْذَنُ لِلَّذِینَ کَفَرُوا وَلاَ هُمْ یُسْتَعْتَبُونَ}([۱۸])
«(به خاطر بیاورید) روزى را که از هر امّتى گواهى بر آنان برمىانگیزیم سپس به آنان که کفر ورزیدند، اجازه (سخن گفتن) داده نمىشود (بلکه دست و پا و گوش و چشم، حتّى پوست تن آنها گواهى مىدهند!) و (نیز) اجازه عذرخواهى و تقاضاى عفو به آنان نمىدهند!».
{وَوُضِعَ الْکِتَابُ وَجِیءَ بالنَّبِیِّینَ وَ الشُّهَدَاءِ}.([۱۹])
«و نامههاى اعمال را پیش مىنهند و پیامبران و گواهان را حاضر و میان آنها به حق داورى مىشود و به آنان ستم نخواهد شد!»
شهادت در این آیات مطلق است اما ظاهر تمام آنها شهادت بر اعمال امتها و بر تبلیغ رسولان است. چنانچه آیه مبارکه به آن اشاره میکند:
{فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذِینَ اُرْسِلَ إِلَیْهِمْ وَلَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلِینَ}([۲۰])
این شهادت گرچه در آخرت و روز قیامت است امّا شهود، این شهادتها را در دنیا تحمل میکنند. چنانچه آیه مبارکه در حکایت از حضرت عیسى× بر آن دلالت دارد:
{وکُنْتُ عَلَیِهِمْ شَهِیداً ما دُمْتُ فِیهِمْ فَلَمَّـا تَوَفَّیْتَنِی کُنْتَ أَنْتَ الرَّقِیبَ عَلَیْهِمْ وَأنْتَ عَلَی کُلِّ شَىْءٍ شَهِیدٌ}([۲۱])
«و تا زمانى که در میان آنها بودم، مراقب و گواهشان بودم ولى هنگامى که مرا از میانشان برگرفتى، تو خود مراقب آنها بودى و تو بر هر چیز، گواهى!»
در آیه دیگر میفرماید:
{وَیَوْمَ الْقِیَامَهِ یکُونُ عَلَیْهِمْ شَهِیداً}.([۲۲])
«و هیچ یک از اهل کتاب نیست مگر اینکه پیش از مرگش به او [حضرت مسیح] ایمان مىآورد و روز قیامت، بر آنها گواه خواهد بود».
روشن است که شهادت فرع علم و خطا نکردن در تشخیص مشهود، به است. پس اگر پیامبر| از شهدا باشد، واجب است در شهادتش خطا نکند. بنابراین آیه شریفه بر صیانت و عصمت پیامبر| از خطای در زمینه شهادت دلالت میکند. چنانچه بر وسعت علم پیامبر نیز دلالت دارد؛ زیرا حواس فقط ظواهر اعمال و افعال را درک میکند. در حالیکه در مقام قضاوت، شهادت بر ظواهر اعمال و افعال کافی نیست، بلکه زمانی مفید است که بر حقایق افعال مانند کفر، ایمان، ریا، اخلاص و بر هر چیزی باشد که از حس پنهان و نزد انسان پوشیده است؛ یعنی شهادت باید بر چیزی باشد که در قلب است و حساب رب العالمین بر آن دایر است:
{وَلَکِن یُوََاخِذُکُمْ بِمَا کَسَبَتْ قُلُوبُکُمْ}.([۲۳])
«اما به آنچه دلهاى شما کسب کرده، (و سوگندهایى که از روى اراده و اختیار، یاد میکنید) مؤاخذه مىکند».
تردیدی نیست که شهادت بر حقایق اعمال امت از توان انسان عادی خارج است؛ مگر زمانی که به ریسمان محکم عصمت تمسک کند و به اذن خداوند متولی امر او شود.([۲۴])
۵٫ لزوم منع و زجر
اگر انبیا از گناه و خطا معصوم نباشند، لازم است دیگران آنها را از ارتکاب گناه منع کنند و این موجب زجر و نوعی آزار و اذیت برای انبیا است. در حالیکه ایذاء پیامبر طبق نص قرآن([۲۵]) و اجماع امت، حرام و موجب لعنت خداوند میشود.([۲۶])و([۲۷]) به علاوه انـبـیـا کـه مبلغ احکام و آورنده شریعت از جانب پروردگارند، اگر به جاى آن که خـود واعـظ بـاشـنـد، به وعظ و نهى و زجر دیگران نیاز داشته باشند، مـورد نـفـرت عموم قرار مىگیرند.
۶٫ لزوم تسلسل
اگر بر نبی خطا جایز باشد، نیازمند است که کسی او را از خطا باز دارد و این باز دارنده یا معصوم است که فهو المطلوب، یا معصوم نیست. پس نیازمند به یک باز دارنده دیگر است و هکذا هَلُمَّ جرا، در نتیجه تسلسل یا دور لازم میآید که هر دو باطل است.([۲۸])
۷٫ لزوم اعتماد مردم و تأمین هدف
هدف اصلى از بعثت انبیا راهنمایى بشر به سوى حقایق و وظایفى است که خداى متعال براى انسانها تعیین فرموده است و آنها در حقیقت، نمایندگان الهى در میان بشر هستند که باید دیگران را به راه راست هدایت کنند. حال اگر چنین نمایندگانی خود پایبند دستورات الهى نباشند و برخلاف محتواى رسالتشان عمل کنند، مردم رفتار آنها را متناقض با گفتارشان تلقى نموده، دیگر به آنها اعتماد نمىکنند. در نتیجه، هدف بعثت آنها به طور کامل تحقق نخواهد یافت.([۲۹])
ولی اگر معصوم باشند، تأثیر کلامشان بیشتر است و در جانها و قلوب مورد قبول واقع میشود. بر این اساس سزاوار است که انبیا دارای عصمت باشند.([۳۰])
خواجه نصیر الدین طوسی و علامه حلی و فاضل مقداد به این دلیل استدلال نمودهاند.([۳۱])
این دلیل به اشکال زیر نیز طرح شده است:
الف ـ یکی از اهداف نبوّت اقامه عدل و جلوگیری از ظلم است. اگر از نبی معصیت صادر شود، غرض نبوّت از بین میرود.([۳۲]) به بیان دیگر اگر نبی معصیت کند، خود مصداق ظالم قرار میگیرد و نبوّتش که عهد الهی است، باطل میشود؛ {لاَ یَنَالُ عَهْدِى الظَّالِمِینَ}([۳۳])و([۳۴])
فخر رازی مینویسد:
«لو صدرت المعصیه عن الانبیاء لوجب أن یکونوا موعودین بعذاب الله بعذاب جهنم، لقوله تعالى: {ومن یعص الله ورسوله ویتعد حدوده یدخله نارا خالدا فیها وله عذاب مهین} ولکانوا ملعونین، لقوله تعالى: {ألا لعنه الله على الظالمین} و باجماع الامه هذا باطل فکان صدور المعصیه عنهم باطلا»([۳۵])
ب ـ نبی اُسوه است؛ اگر عصیان کند، جایگاهش از قلبها ساقط میشود و انقیاد مردم از او حرام میشود. در نتیجه هدف بعثت از بین میرود.([۳۶])
ج ـ نبی حافظ شرع وحجّهًْ الله است؛ اگر خطا از او صادر شود، این امر منجر به گمراهی او میشود.
در نتیجه نصب او قبیح و غرض بعثت تأمین نخواهد شد.([۳۷])
د ـ نبی پیشوای امّت است، صدور گناه از رهبر زشتتر از رعیت است. پس اگر از نبی گناه صادر شود، وضع و حالش بدتر از رعیّت او میشود و لیاقت ریاست شرعیه بر رعیت را ندارد؛([۳۸]) زیرا عاصی خائن است و به او اعتماد نمیشود؛ زیرا ممکن است در آنچه بر او وحی شده است کم و زیاد کند.([۳۹]) فخر رازی نیز به این دلیل اشاره نموده است.([۴۰])
۸٫ تزکیه و تربیت مردم
پیامبران علاوه بر اینکه موظفند محتواى وحى و رسالت خود را به مردم ابلاغ کنند و راه راست را به آنان نشان دهند، وظیفه دارند که به تزکیه و تربیت مردم نیز بپردازند و افراد مستعد را تا آخرین مرحله کمال انسانى برسانند و چنین مقامى شایسته کسانى است که خود به عالیترین مدارج کمال انسانى رسیده باشند و داراى کاملترین ملکات نفسانى (ملکه عصمت) باشند. با توجه به اینکه نقش رفتار مربى در تربیت دیگران بسى مهمتر از نقش گفتار اوست و کسى که از نظر رفتار، نقصها و کمبودهایى داشته باشد، گفتارش هم تأثیر مطلوبی را نمىبخشد. پس هنگامى هدف الهى از بعثت پیامبران به عنوان مربیان جامعه، به طور کامل تحقق مىیابد که آنها از هرگونه لغزشى در گفتار و کردار مصون باشند.([۴۱]) به همین دلیل شرط نخست در تأثیر وعظ و ارشاد، پاک بودن واعظ از آلودگى و دور بودن او از زشتیهاست:([۴۲])
{یَا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لاَ تَفْعَلُونَ * کَبُرَ مَقْتاً عِندَ اللهِ اَن تَقُولُوا مَا لاَ تَفْعَلُونَ}.([۴۳])و([۴۴])
«اى کسانى که ایمان آوردهاید! چرا سخنى مىگویید که عمل نمىکنید؟ نزد خدا بسیار موجب خشم است که سخنى بگویید که عمل نمىکنید!»
۹٫ ریاست نبی بر امت
نبی رئیس امت است. اگر صدور معصیت از او جایز باشد، صدور هر گناه بزرگی از او ممکن خواهد بود حتّى قتل و غارت، در حالیکه اینها فسادی هستند که نه عقل آن را میپذیرد و نه عاقل.([۴۵])
به تعبیر دیگر اگر خطا و عصیان یا سهو و نسیان، بر نبی جایز باشد، ریاست او بر اُمّت از این جهت ترجیح بدون مرجّح خواهد بود و آن قبیح است.
با توجه به دلایل یاد شده، عقل به طور قطع بر لزوم عصمت قطعی و ابدی انبیا، در جمیع اشیاء حکم میکند. علاوه بر این موارد، دلایل زیادی بر عصمت انبیا ذکر شده از جمله پانزده دلیل از فخر رازی([۴۶]) که به مهمترین آنها اشاره شد.
پس اصل عصمت پیامبران در میان مسلمانان اجماعی است و اختلاف در زمان عصمت و متعلق آن است که در ادامه به آن پرداخته خواهد شد.
[۱]) شرح المواقف، ج ۳، ص ۴۲۶٫
[۲]) انعام/۹۰، جن/۲۶ـ۲۷٫
[۳]) ر.ک: یعقوب جعفری، عصمهًْ الأنبیاء عند المذاهب الاسلامیّهًْ، www.al-shia.com.
[۴]) ر.ک: محمد هادی معرفت، عصمت پیامبران، www.al-shia.com ؛ شرح الاسماء الحسنی، ج۲، ص۳۶٫
[۵]) ر.ک: عبدالرزاق فیاض لاهیجى، گوهر مراد، ص۳۷۹، تصحیح و تعلیق على ربانى گلپایگانى، تهران، سازمان چاپ وانتشارات وزارت ارشاد، ۱۳۷۲؛ قاضی عبد الجبار، المغنی فی ابواب التوحید و العدل، ج۱۵، ص۳۰۲٫
[۶]) ر.ک: www.porseman.org .
[۷]) ر.ک: المواقف، ج ۳، ص ۴۱۵؛ ابی المعالی عبدالملک الجوینی، الارشاد الی قواطع الادلهًْ فی اصول الاعتقاد، تحقیق: اسعد تمیم (بیروت: مؤسسه الکتب الثقافیه، چ ۱، ۱۴۰۵ﻫ.ق)، ص ۲۹۸٫
[۸]) ر.ک: همان.
[۹]) تنزیه الانبیاء، ص ۱۷و ۱۸٫
[۱۰]) در آیه ۶۳ از سوره نسا مىفرماید: {وما ارسلنا من رسول الا لیطاع باذن الله} و در آیه ۳۱ سوره آل عمران میفرماید: { قُلْ إِن کُنتُمْ تُحِبُّونَ اللهَ فَاتَّبِعُونِى}.
[۱۱]) شرح الواقف، ج ۳، ص ۴۲۸٫
[۱۲]) الشیخ الصدوق، من لا یحضره الفقیه، تصحیح وتعلیق: علی أکبر الغفاری (قم: جماعهًْ مدرسین)، ج۲، ص۶۲۱، ح۳۲۱۴٫
[۱۳]) ر.ک: عصمهًْ الانبیاء، ص ۱۰؛ السید على الحسینی الصدر، العقائد الحقّه (دراسهًْ علمیهًْ جامعهًْ فی اصول الدین الاسلامی على ضوء الکتاب والسنّهًْ والعقل)، www.rafed.net، ص۲۳۴٫
[۱۴]) علاوه بر مطالب نوشته شده توجه به این مطلب لازم است که خدای تعالی پیامبر اکرم| را در قرآن به عنوان الگو معرفی نموده است؛ {ولکم فی رسول الله اسوه حسنه} (احزاب/ ۲۱) پس آن حضرت از هرگونه خطا و گناه مبری است و اگر جایز باشد که آن حضرت در مسئلهای دچار گناه شود، دیگران نیز معذور خواهند بود و سؤال و عقاب الهی بر آن مسئله برخلاف عدالت خواهد بود و اگر دستور الهی به گونهای باشد که فرد برگزیدهی الهی در انجام آن موفق نباشد و توان امتثال امر الهی را نداشته باشد، افراد دیگر نیز به طریق أولی موفق به انجام دادن آن نخواهند بود یا اینکه پیامبری که برگزیده خداست دچار هوای نفس و تبعیت از شیطان است و یک چنین شخصی شایستگی نمایندگی از طرف خدا را ندارد و مبعوث کردن آن از طرف خدای تعالی محال و عبث خواهد بود. (محقق کتاب)
[۱۵]) شرح المواقف، ج ۸، ص ۲۶۵؛ ر.ک: فخررازی، عصمهًْ الانبیاء، ص ۹٫
[۱۶]) بقره/ ۱۴۳٫
[۱۷]) نساء/ ۴۱٫
[۱۸]) نحل/ ۸۴٫
[۱۹]) زمر/ ۶۹٫
[۲۰]) الاعراف/ ۶٫
[۲۱]) المائده / ۱۱۷٫
[۲۲]) النساء/ ۱۵۹٫
[۲۳]) البقره/ ۲۲۵ ـ ترجمه آیت الله مکارم شیرازی.
[۲۴]) ر.ک: جعفر سبحانی، عصمهًْ الأنبیاء فی القرآن الکریم، ص۲۹۶، قم: مؤسسهًْ الإمام الصادق×، چ۱، ۱۳۸۲٫
[۲۵]) احزاب /۵۳٫
[۲۶]) عصمهًْ الانبیا، ص ۱۰٫
[۲۷]) البته این به آن معنا نیست که انبیای الهی در مسیر انجام تکلیف و تقرب الهی از راهنماییهای بعضی از خواص اولیاء الله استفاده ننمایند و نصایح آنها موجب ناراحتی آنها شود بلکه از آن استقبال میکردند آن چنانکه در قضیه حضرت موسی با وجود آنکه پیامبر اوالوالعزم بود اما حاضر بود در کنار حضرت خضر عمر خود را صرف کند و از محضرش استفاده نماید. کهف / ۶۰ تا ۸۲٫ (محقق کتاب)
[۲۸]) العقائد الحقّهًْ، ص ۲۳۴٫
[۲۹]) ر.ک: همان، ص ۲۳۴و ۲۳۵٫
[۳۰]) ر.ک: المغنی، ج ۱۵، ص ۳۰۲٫
[۳۱]) ر.ک: کشف المراد، ص ۳۴۹؛ إرشاد الطالبیین، ص ۳۰۲٫
[۳۲]) العقائد الحقّه، ص ۲۳۴٫
[۳۳]) بقره / ۱۲۴٫
[۳۴]) العقائد الحقّهًْ، ص ۲۳۴٫
[۳۵]) عصمهًْ الانبیاء، ص ۱۰٫
[۳۶]) همان.
[۳۷]) همان.
[۳۸]) ر.ک، عصمهًْ الانبیاء، ص ۹٫
[۳۹]) العقائد الحقّهًْ، ص ۲۳۴٫
[۴۰]) عصمهًْ الانبیاء، ص ۷٫
[۴۱]) محمد تقی مصباح یزدی، آموزش عقاید، ج ۲، ص ۴۲ـ۳۶؛ www.balagh.net؛ www.porseman.org و نیز ر.ک: همان، (اثبات عصمت پیامبران)، فراز اندیشه، www.porseman.org.
[۴۲]) محمد هادى معرفت، عصمت پیامبران، www.al-shia.com؛ ر.ک: عصمهًْ الانبیاء، ص۱۱٫
[۴۳]) صف /۲و۳ ـ ترجمه آیت الله مکارم شیرازی.
[۴۴]) در آیات دیگر نیز به این مسئله تأکید شده است: {أتَأمُرُونَ النّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أنْفُسَکُمْ وَأنْتُمْ تَتْلُونَ الْکِتابَ أفَلا تَعْقِلُونَ} (بقره / ۴۴) و در مورد رهبران یهودی که به تورات عمل نمیکنند، میفرماید: {مَثَلُ الَّذینَ حُمِّلُوا التَّوْراهَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوها کَمَثَلِ الْحِمارِ یَحْمِلُ أسْفاراً} (جمعه/ ۵) (محقق کتاب)
[۴۵]) العقائد الحقّهًْ، ص ۲۳۴٫
[۴۶]) ر.ک: عصمهًْ الانبیاء، ص ۱۹٫
منبع: برگرفته از کتاب عصمت از دیدگاه شیعه و اهل تسنن؛ اختصاصی مجمع جهانی شیعه شناسی
برای مشاهد کتاب اینجا را کلیک کنید