عکس کوچک و تاخورده ی پدر را که روی قلبش فشار می دهد. چهره ی همیشه مهربان و صدای آرام او پیش چشمش مجسم می شود. سال هاست او را ندیده و در حسرت رو به رو شدن با او بسر می برد. ولی چاره یی جز تحمل ندارد. بچه که بود می گفتند کاری برای پدر پیش آمده که نمی تواند پیش آنها برگردد. می گفتند چون او پسر بدی بوده، دل بابا شکسته و از خانه شان رفته است و هزار جمله ی دیگر، اما حالا که بزرگ شده می داند نه او پسر بدی بوده و نه بابا مرد نامهربانی که او و مادرش را تنها بگذارد. مادر وقتی مرد، او زیاد بزرگ نبود. اما خوب یادش می آید که چطور پدر همه ی عکس ها، لباس ها و هرچیزی که بوی مادر را می داد درون چمدانی گذاشت و سر به نیست شان کرد! الا همین عکس کوچک و تاخورده که آن را یواشکی قاپید تا هر روز روی قلبش بگذارد و گوش به زنگ شنیدن صدای مادر بماند.
تنهایی حق آنها نیست حتماً آنهایی که در کودکی پدر و مادرشان را از دست داده اند و بعد از مدتی با ازدواج پدر و مادر روبه رو شده اند صحنه های ذکر شده را کم و بیش تجربه کرده اند. شاید یکی از سخت ترین شرایطی که ممکن است یک فرد در دوران نوجوانی یا جوانی با آن مواجه شود ورود مرد یا زنی بیگانه به زندگی اش باشد که نام نامادری و ناپدری را به خود یدک می کشد و معمولاً قبل از آنکه درست شناخته شوند به موجوداتی خشن، ترسناک و بی رحم تشبیه می شوند. از این که گفته شود همه ی نامادری ها و ناپدری ها آدم های بدی نیستند و بسیاری از آنها با از خودگذشتگی بهتر از مادر یا پدر واقعی می شوند، حرفی تکراری است؛ اما همین که فردی هر چند با حسن نیت به جمع یک خانواده اضافه شود و به عنوان یک تازه وارد سعی داشته باشد به میل خود روابط را تنظیم کند، احساس تلخی را ایجاد می کند.در واقع هر قدر یک مرد یا زن که می خواهد پدر یا مادر جدید یک خانواده شود انسانی متعادل و آشتی طلب باشد، از آنجا که به زعم فرزندان جای پای پدر و مادر واقعی گذاشته است، باید مقابلش گارد گرفت. این احساس وقتی پررنگ تر می شود که فرزندان در سن تشخیص باشند و خاطره ی حضور پدر یا مادرشان در خانواده را به خوبی به یاد داشته باشند. در واقع فرزندان به دو دلیل پدر و مادر خود را از دست می دهند. بر اثر طلاق یا بر اثر مرگ. وقتی پدر و مادر در حالی که فرزندی در سن تشخیص دارند، از هم جدا می شوند و تصمیم به ازدواج با فردی جدید می گیرند، این تصور برای فرزندان به وجود می آید که مگر پدر یا مادر ما آن قدر بد بود که دیگر نمی شد با او زندگی کرد؟ آیا مگر پدر و مادر ما خیلی بدتر از کسی بود که حالا قرار است به خانه مان بیاید؟ همین سؤال ها و ابهامات است که سبب می شود فرزندان در مقابل فرد تازه وارد جبهه بگیرند و فکر سازگاری با او را از سر بیرون کنند. حالا اگر طلاق باعث جدایی خانواده نشده باشد و مرگ، پدر یا مادر را از خانواده گرفته باشد. احساساتی دیگر شکل می گیرد و پدر و مادر به دلیل اینکه مرگ همسر خود را از یاد برده اند و به خاطرات گذشته ی خود پشت کرده اند سبب واکنش فرزندان می شوند.
اقدامی فراتر از عصبانیت البته تنها با قرارگرفتن در شرایط مشابه است که می توان نگرانی ها، دلشوره ها، افسردگی ها و عصبانیت های فرزندانی را که یکی از والدین شان ازدواج مجدد کرده اند درک کرد، ولی گاهی آنها در واکنش های نامعقول پا را ازعصبانیت و لجبازی فراتر می گذارند و اعتراض شان را به ورود فرد جدید به کانون خانواده با دست زدن به جنایت نشان می دهند. البته بی گمان تنها تعداد محدودی از فرزندان، چنین واکنش های شدیدی را در قبال پدر یا مادری که قصد ازدواج مجدد دارند، اتخاذ می کنند. ولی به هر حال شروع زندگی دوباره با مرد یا زنی که بچه ها او را غریبه می دانند، اثرات روانی عمیقی در آنها برجای می گذارد. فرزندان بعد از طلاق والدین یا مرگ یکی ازآنها با ترکیبی از احساسات ناخوشایند رو به رو می شوند. آنها پس از طلاق احساس می کنند حداقل از سوی یکی از والدین طرد شده اند و دیگر مورد توجه و علاقه نیستند. حتی ممکن است آنها نسبت به والدین خود احساس عصبانیت داشته باشند یا بخواهند از پدر یا مادری که تنها مانده حمایت کنند، در حالی که ترس از جدایی و ترک شدن از سوی والدین و اضطراب نسبت به اینکه چه کسی از آنها مراقبت و چه کسی آنها را ترک خواهد کرد نیز گریبان شان را می گیرد.
تنهایی چاره کار نیست موقعیت بچه ها هرچقدر حساس باشد، توجیه خوبی برای تنها ماندن پدر و مادرها نیست؛ هرچند در جوامعی مثل ما قضاوت دیگران درباره ی ازدواج مجدد گاه آزار دهنده است. شاید به همین خاطر برخی زن ها و مردها پس از طلاق یا فوت همسرشان، تنهایی را ترجیح می دهند. پژوهشی با عنوان مقایسه ی نیمرخ روانشناختی نوجوانانی که مادران شان ازدواج مجدد داشته اند، نشان داده است تعداد زنان مجردی که به علت فوت همسر تنها مانده اند، شش برابر بیشتر از مردان و تعداد زنان مطلقه دوبرابر بیشتر است. این در حالی است که نتایج پژوهشی مشابه نشان می دهد که نسبت ازدواج مجدد مردان ایرانی نسبت به مردان غربی شش درصد بیشتر و نسبت ازدواج مجدد زنان ایرانی نسبت به زنان غربی، ۲۵ درصد کمتراست. مجموعه ی این نتایج نشان می دهد که در جامعه ی ما که ازدواج مجدد به ویژه برای زنان ناخوشایند تلقی می شود، دوباره این زنان هستند که به تنها ماندن محکوم می شوند و باید خاطره ی تلخ طلاق یا مرگ همسر را برای همیشه در ذهن نگه دارند.
پنج سالگی، فرصت مناسب برای جابه جایی والدین تنهایی، به دوش کشیدن بار مالی خانواده، سرکوب نیازهای عاطفی، پرهیز از حضور اجتماعی، تحمل حرف ها و نگاه های آزار دهنده ی مردم، افسردگی، ناامیدی و حسرت، گوشه های تلخ زندگی زن و مردها پس از فقدان همسرشان است. پس هرچقدر پدر و مادرها به خاطر فرزندان شان از ازدواج مجدد خودداری کنند و به خاطر واکنش های تند احتمالی آنها خودشان را نادیده بگیرند. باز به نظر می آید که تنها ماندن بدترین و آخرین راه برای انتخاب است. البته حساسیت های فرزندان را در چنین شرایطی نباید نادیده گرفت و باید کوشید تا کمترین آسیب به آنها وارد شود. طبق شواهد کودکان تا پنج سالگی جابجایی والدین و تغییر در خانواده را تشخیص نمی دهند و خود را با شرایط جدید به سرعت وفق می دهند؛ همچنان که بسیاری از ما وقایعی را که تا دو سالگی برای مان رخ داده، به یاد نمی آوریم و از مادر و پدر چیزی در ذهن نداریم، به همین علت است که تا پنج سالگی بهترین زمان برای ازدواج مجدد پدریا مادر است. به عقیده ی روانشناسان بحرانی ترین سن برای پذیرش والدین جدید یازده، دوازده سالگی تا هجده، نوزده سالگی است.
چند پیشنهاد شاید بهتر باشد زن و مردی که قصد ازدواج با فرد صاحب فرزندی را دارند نیز نکاتی را تمرین کنند تا فرزندان راحت تر به حضور آنها خو بگیرند. در همین ارتباط روانشناسان عنوان می کنند که باید فرزند همسر خود را مانند فرزند خود دوست داشت و به آنچه آنها می گویند و می خواهند، توجه نشان داد. همچنین پدر یا مادر جدید نباید از پدر یا مادر قبلی بچه ها بدگویی کنند، چون به هر حال فرزند، پدر و مادر خود را دوست دارد و نمی تواند بدگویی ها را تحمل کند. این در حالی است که گفته می شود اگر پدر و مادر جدید شنیدند که فرزندان می گویند تو پدر یا مادر من نیستی، نباید واکنش نشان دهند، چون فرزندان لزوماً قصد حمله ندارند و با این حرف ها می خواهند فرد تازه وارد را بپذیرند، روانشناسان توصیه می کنند تا پدر و مادر جدید خود را در همه ی مسایل منزل وارد نکنند و به جای مداخله درامور ریز و درشت دنبال آرامش باشند. در نهایت باید صبور بود و از بچه ها انتظار نداشت تا به سرعت با فرد تازه وارد صمیمی شوند.منبع:نشریه ۷ روز زندگی، شماره ۹۷.