درآمد عده ای از علمای اهل سنت، ازجمله بخاری، ابوزرعه و ابن اثیر مجرد رویت پیامبر را در اطلاق صحابه بودن کافی می دانند و عده ای دیگر، ملازمت و مصاحبت را شرط دانسته اند تا کسی مصداق صحابی گردد. از طرفی اعتقاد به عدالت صحابیان، یکی از موضوعات بحث برانگیز در میان فرق مختلف اسلامی بوده است. از این رو، در این مقاله، ابتدا احادیث، مطالب و دیدگاه های مختلف را درباره صحابه، عدالت صحابه جمع آوری نموده و آنها را مورد تحلیل و بررسی قرار می دهیم. سپس احادیثی را که به نوعی معرف جایگاه حب و بغض علی(ع) در شناخت صحابی پیامبر است، با استفاده از منابع اهل سنت و شیعه شناسایی نموده آنها را مورد تحلیل قرارخواهیم داد. صحابه در لغت و اصطلاح لغت«صحابه» و مشتقات آن، مجموعاً ۹۷ بار در قرآن کریم ذکر شده است. که این صحبه و مصاحبت از وجوه مختلف برخوردار است که به چند وجه آن به عنوان نمونه اشاره می کنیم:۱. صحبه بین مومن و کافر: «و کان له ثمره فقال لصاحبه و هو یحاوره انا اکثرمنک مالا و اعز نفرا».(1)2. صحبه بین فرزند و پدر و مادر که اختلاف عیقده دارند:«و ان جاهداک علی ان تشرک بی مالیس لک به علم فلا تطعهما و صاحبهما فی الدنیا معروفا …»(2)3. صحبه بین دو رفیق همسفر:«واعبدوالله و لاتشرکوا به شیئا و…والصاحب بالجنب و ابن السبیل…»(3)4. صحبه بین تابع و متبوع:«الا تنصروه فقد نصره الله اذ اخرجه الذین کفروا ثانی الثنین اذ هما فی الغار اذ یقول لصاحبه لاتحزن…»(4)5. صحبه بین کافر و کافرین:«فنادوا صاحبهم فتعاطی فعقر».(5)آنچه از مجموع دیدگاه های لغویان به دست می آید، این است که صحابه فقط به معنای دیدن و گفتگویی کوتاه نیست، بلکه برای این که نسبت به کسی معنای لغوی صحابه صادق باشد، باید ملازمت و مصاحبتی بین آن دو نفر صورت گرفته باشد که در عرف به آنها مصاحبت و صحابه گفته شود.(۶)صحیح البخاری:صحابی کسی از مسلمین است که با پیامبر مصاحبت داشته باشد یا او را دیده باشد.(۷)ابن عبدالبر: بنا به تعریف لغوی، به هرکسی که ساعتی با پیامبر مصاحبت داشته باشد، صحابی گویند.(۸)ایشان دیدگاه پاره ای دیگر از علما را نیز به شرح زیر ذکر می کند:السخاوی: صحابی به کسی می گویند که حداقل چیزی که بشود اسم صحبت را برآن اطلاق کرد با پیامبر مصاحبت داشته باشد و اگر مصاحبتش طولانی و مجالستش زیاد باشد که چه بهتر.(۹)ابوالحسین معتمد:صحابی کسی است که مجالستی طولانی داشته باشد؛ همراه با قصد تبعیت و پیروی کردن.(۱۰)کیساء الطبری:کسی که مصاحبتش با پیامبر آنچنان آشکار شده باشد که او را از احزاب و متصلین به حضرت بدانند.(۱۱)ابن فورک:صحابی کسی است که مجالستش بیشتر باشد و خاص به آن باشد.(۱۲)ابی الصلاح از ابی مظفر السمعانی نقل می کند که او گفت:علمای حدیث، به هرکسی صحابه می گویند که حدیث یا کلمه ای را از پیامبر روایت کرده باشد و سپس این معنا را وسعت می دهند که هرکسی که پیامبر را دیده باشد، صحابی محسوب می شود و این به خاطر شرف منزلت نبی است که هرکسی پیامبر را دیده باشد، حکم صحابه را دارد.(۱۳)بزرگ تابعان، یعنی سعید بن مسیب می گوید:صحابی کسی است که یک یا دوسنت را با پیامبر اقامه کرده باشد یا همراه او در یک یا دو غزوه جنگیده باشد.(۱۴)حاکم نیشابوری در کتاب معرفه علوم الحدیث خویش صحابه را به دوازده طبقه به شرح زیر تقسیم می کند:۱. کسانی که در مکه اسلام آوردند، ۲. اصحاب دارالندوه که با پیامبر بیعت کرده و مسلمان شدند۳. مهاجرین به حبشه۴. کسانی که در عقبه اول با پیامبر بیعت کردند۵. کسانی که در عقبه دوم با پیامبر بیعت کردند۶. مهاجرین که با پیامبر در قبا نماز خواندند۷. بدریون۸. مهاجران بین بدر و حدیبیه۹. کسانی که در بیعت رضوان شرکت داشتند۱۰. مهاجرین بین حدیبیه و فتح مکه از جمله خالد بن ولید، عمروبن العاص، ابوهریره و …۱۱. کسانی که روز فتح مکه مسلمان شدند ولو از ترس شمشیر، ۱۲. کودکان و اطفالی که پیامبر را روز فتح مکه در حجه الوداع دیدند.(۱۵)ابن حجر:صحابی کسی است که پیامبر را ملاقات کرده درحالی که به او ایمان آورده و مسلمان مرده است. پس صحابه شامل کسی می شود که پیامبر را ملاقات کرده خواه مصاحبتش کوتاه باشد یا طولانی. از پیامبر روایت کرده باشد یا خیر. در غزوات با پیامبر بوده یا نبوده. کسی که پیامبر را دیده؛ اگر چه با پیامبر مجالست نکرده و کسی که به خاطر عارضه ای مثل نابینایی پیامبر را ندیده است؛ اما کسی که پیامبر را درحال کفر ملاقات کرده، اگرچه بعد از آن مسلمان شده و کسی که مومن به غیر اسلام بوده و پیامبر را ملاقات کرده، مثل مومنین اهل کتاب، اینها از صحابه محسوب نمی شوند. همچنین کسی که پیامبر را ملاقات کرده و ایمان آورده و بعد مرتد شده و درحال ارتداد مرده از صحابی محسوب نمی شود؛ مثل عبیدالله بن جحش همسر ام حبیبه، که در حال نصرانیت مرد و عبدالله بن حنظل و ربیعه بن امیه. اما کسی که مرتد شد، ولی قبل از مردن مسلمان شد چه دوباره پیامبر را ملاقات کرده باشد یا نکرده باشد: اما شق اول که صحابی محسوب می شود و اما در مورد شق دوم، بعضی آنها را جزء صحابه نمی دانند و این صحیح نیست؛ زیرا اهل حدیث اشعث بن قیس را جزء صحابه شمرده اند و احادیث آن را در صحاح و مسانید آورده اند و بخاری و احمد بن حنبل و …همین نظر را قبول دارند.(۱۶)ابن حجر در جای دیگر، تحت عنوان«قاعده ای که در پرتو آن عده زیادی صحابی شناخته می شوند» می نویسد:در جنگ ها و فتوح، پیشینیان رسم بر این بوده است که بجز شخص صحابی، کسی دیگر را به فرماندهی سپاه نمی گماشتند…در سال دهم هجرت حتی یک نفر هم در مکه و طائف دیده نمی شود که اسلام نیاورده و همراه با رسول خدا در حجه الوداع شرکت نکرده باشد.(۱۷)طبری وابن عساکر نیز به اسناد خود از سیف بن عمر، از ابوعثمان، از خالد و عباده آورده اند که:فرماندهان از صحابه انتخاب می شدند، مگر وقتی که صحابی ای را که بتواند از عهده چنین مهمی برآید، نمی یافتند.(۱۸)طبری در روایتی دیگر از قول سیف می نویسد:اگر عمردر میان اصحاب کسی را می یافت که از عهده اداره جنگ برآید، از انتخابش به فرماندهی سپاه فروگذاری نمی کرد، اما اگر به چنین کسی در میان اصحاب دست نمی یافت، یکی از تابعین خوشنام را با همان ویژگی ها برمی گزید. ولی کسانی که درجنگ های ارتداد با مسلمانان شرکت کرده بودند، چنین امیدی نداشتند.(۱۹)البته علامه عسکری این روش شناخت صحابی را مورد نقد قرار داده و می نویسد:مصدر روایات یاد شده، سیف بن عمر تمیمی است که به دروغ سازی و زندقه متهم است. (۲۰)لازم به ذکر است که ابن حجر نیز این روایات را از سیف بن عمر مطرح کرده است.(۲۱)علامه عسکری در رد این ادعای طبری و ابن حجر می نویسد:اما حال راویانی که چنین روایت را آورده اند هرچه باشد، چندان مهم نیست؛ زیرا این روایت در اصل، با حقایق و رویدادهای مسلم تاریخی تناقض دارد.از جمله ابوالفرج اصفهانی از کتاب الاغانی می نویسد:امرو القیس به دست عمر اسلام آورد و خلیفه نیز او را در همان مجلس و پیش از آن که حتی رکعتی نماز گزارده باشد، ولایت و حکومت داد.(۲۲)سیوطی نیز قایل است که هر مسلمانی که پیامبر را دیده صحابی محسوب می شود.(۲۳) ابن اثیر حتی اجنه ای را که پیامبر را دیده اند و مسلمان شده اند، جزء صحابی می داند؛ زیرا آنها مکلف هستند و رسالت و بعث هم شامل آنها است؛ برخلاف ملائکه.(۲۴)عدالت صحابه از نظر شیعه و اهل سنت معنای لغوی و اصطلاحی صحابه را از منظر اهل فن و علمای حدیث دانستیم. حال، سوالی که مطرح است، این است که این صحابه از چه درجه اعتباری برخوردارند؟ به عبارت دیگر، قول و فعل آنها تا چه اندازه حجیت دارد؟ نظر شیعه و سنی نسبت به این مساله چیست؟۱. عدالت صحابه از منظر اهل سنت ابن حجر، خطیب بغدادی و ابن عبدالبر قایل اند که اهل سنت بر عدالت همه صحابه متفق القول هستند.(۲۵) آنها دلایلی از قرآن و حدیث را بر مدعای خود آورده و نقض کننده هریک از اصحاب پیامبر را زندیق برمی شمارد. البته دلالت آیات مورد استناد ابن حجر و دیگران برصحابه و عدالت آنها، جای بحث وجود دارد و درباره آنها سوالاتی مطرح است؛ ازجمله این که با توجه به تعریف صحابی – که حداقل رویت پیامبر را برای صدق صحابی بودن لازم می دانند- چگونه می توان از آیاتی مانند (یا ایها النبی حسبک الله و من اتبعک من المومنین)(۲۶) استفاده کرد که مراد از (من اتبعک من المومنین) صحابیان هستند؛ یعنی کسانی که حداقل پیامبر را در هنگام مسلمانی رویت کرده باشند. آیا نمی شود مصادیقی دیگر از دیگر مسلمانانی که بعد از پیامبر پا برعرصه هستی می نهند، برای این آیه شریفه برشمرد؟ و یا درباره آیه (لقد رضی الله عن المومنین اذ یبایعونک تحت الشجره فعلم ما فی قلوبهم)(۲۷) این سوال مطرح است که مسلما این آیه شریفه همه صحابی را در برنمی گیرد، زیرا در بیعت شجره همه کسانی که مصداق صحابی هستند، حضور نداشتند. پس آیا صحیح است که رضایت خدا از این مومنان حاضر در بیعت شجره، به سایر اصحاب هم تعمیم داد؟ آیا این فقط دلالت بر رضایت خدا از این عمل بیعت می کند و یا مهر تاییدی است بر همه عملکرد سابق و لاحق بیعت کنندگان؟ابن اثیر نیز در مقدمه کتاب اسدالغابه خویش نظری مانند دیگران دارد و هیچ راهی را بر عیب جویی و خرده گیری از صحابه روا نمی دارد؛(۲۸) هر چند شناخت اصحاب پیامبر را امری ممکن و لازم می داند. این شناخت نیز مستلزم مطالعه و تحقیق و پژوهش در نسب و شرح حال آنهاست و ممکن است ابهاماتی در کتب و مدارک معتبر موجود باشد. آیا نباید به این ابهامات پرداخت و درباره آنها بحث کرد؟بعضی از اهل سنت، مثل خطیب بغدادی نیاز به سوال از شرح حال اصحاب نمی بینند و عدالت آنها را امری از ناحیه خداوند می داند.(۲۹) امام مالک نیز معتقد است کسی که یکی از اصحاب پیامبر(ص) را نقض کند، حقی در فی ندارد.(۳۰) همچنین ابن حزم در مواردی، کسانی را که به صحابه سب می نمایند و یا مورد دشمنی قرارمی دهند تا درجه کفر، خاطی میداند و می گوید:هرکسی یکی از صحابه را سب کند اگر جاهل است، پس معذور است و اگر حجتی اقامه کند و غیر معاند باشد، فاسق است و اگر معاند باشد، کافر است.(۳۱)طبق سخن ابن حزم، حتی اگر بر عادل نبودن یکی از صحابه، حجتی اقامه شود، باید حکم به فاسق بودن منتقد داد.قرطبی نیز قایل است که همه علما، عادل بودن تمام صحابه را امری مسلم می دانند؛ به دلیل نصوص مختلف از کتاب وسنت و اجماع، ازجمله عبدالله بن مغفل المزنی روایت کرده که پیامبر فرمود:الله الله فی اصحابی، لاتتخذوهم غرضا بعدی، فمن احبهم فبحبی احبهم، و من ابغضهم فبغضی ابغضهم، ومن آذاهم فقد آذانی، و من آذانی فقد آذی الله، ومن آذی الله فیوشک ان یاخذه.(۳۲)امام نووی هم معتقد به عدالت همه صحابه است.(۳۳) امام الحرمین نیز علت عدم فحص در عدالت اصحاب را چنین برمی شمرد:آنها حاملان شریعت اند و اگر توقف در روایات صحابه ثابت شود، شریعت به زمان پیامبر(ص) محصور می شود؛ درحالی که شریعت برای همه زمان ها فرستاده شده است.(۳۴)اما باید گفت که مسلما همه صحابه غیرعادل نیستند. لذا با بررسی شرح احوال آنها و مشخص شدن سلامت آنها وتعیین سره از ناسره، عمل به شریعت پیامبر، از پشتوانه محکم تری برخوردار می گردد و با وجود قرآن تحریف نشده و روایات صحیح پیامبر،جاودانگی قران و شریعت پیامبر امری مسلم است و این امر ارتباط تنگاتنگی با اثبات عدالت صحابه و عدم فحص در عدالت آنها ندارد. از امام اهل حدیث، ابوزرعه نیز نقل شده است:اگر دیدی کسی در مقام عیب جویی و خرده گیری بریکی از اصحاب پیامبر خدا(ص) است، بدان که اون زندیق است؛ زیرا می دانیم که رسول خدا(ص) و قرآن و آنچه در قرآن آمده است، هم حق و درست است و تمامی آنها را هم همان اصحاب رسول خدا(ص) به ما رسانیده اند. بنابراین، کسانی که به عیب جویی اصحاب رسول خدا بپردازند درصدد هستند که گواهان ما را برهمه این مدارک و مطالب از اعتبار و اهمیت بیندازند تا در پی آن، به راحتی بتوانند قرآن و سنت را باطل و بی اعتبار اعلام کنند؛ در صورتی که زندیقان از هرکسی دیگر سزاوارترند تا پرده شان دریده شود و مورد انتقاد قرارگیرند.(۳۵)آیا به راستی اعتبار قرآن و سنت به گواهی صحابه است که اگر صحابه مورد انتقاد قرارگیرند، قرآن و سنت از اعتبار بیفتد؟ و آیا منتقدان از صحابه، همه صحابه پیامبر را یک جا مورد جرح قرارداده اند و یا ملاک و مدارکی داشته اند. امام جرح و تعدیل، ابوحاتم رازی، از بزرگان علم درایه و حدیث اهل سنت در مقدمه کتابش در مورد عدالت اصحاب پیامبر(ص) می نویسد:اصحاب پیامبر(ص) کسانی هستند که شاهد نزول وحی و قرآن بوده و چگونگی تفسیر و تاویل آن را شناخته اند، خداوند ایشان را به همدمی پیامبرش (ص) و یاری او و برپاداشن دین و نمودن آیین برگزیده و آنان را برای مصاحبت پیامبرش پسندیده و رهبران ما قرارداده است. آنچه را پیامبر(ص) از جانب خدای تعالی به آنان تبلیغ کرده است، با تمام وجود خود فراگرفته و به خاطر سپرده اند و در دین، فقیه و دانشمند شده اند. وآنان به امر و نهی خدا و مراد و مقصود از آن، در پرتو دیداری که با رسول خدا(ص) و نظارتی که برنحوه تفسیر قرآن و تاویل آن به وسیله حضرتش بوده، آگاهی یافته و چگونگی استفاده و برداشت از قرآن را به خوبی و به روشنی دریافته اند. خدای- عز و جل- از این که آنان را برکشیده و امتیاز پیشوایی امت را به ایشان ارزانی داشته است، برآنان منت نهاده شک و تردید و دروغ و اشتباه و بدگمانی و خودپسندی و عیب جویی را از ایشان برداشته و عدول امتشان نامیده است. پس اصحاب پیامبر عادلان این امت اند. پیامبر اکرم فرمودند: «بلغوا عنی و لو آیه و حدثوا عنی ولاحرج»پس اصحاب پیامبر(ص) در همه شهرها و مرزها پراکنده شدند و در جنگ ها و نبردها و پیروزی ها شرکت جسته، مقامات حکومتی قضاوت وداوری در دعاوی را برعهده گرفتند. اینان چنین بودند تا آن گاه که خداوند ایشان را به سوی خود فراخواند که خشنودی خدا و بخشایش و رحمت او بر همه آنان باد. (۳۶)به طور کلی، نقد و اشکال گیری از شخصیت صحابه از سوی علمای اهل سنت شدیداً منع شده تا آنجا که ذهبی می گوید:کسی که از اصحاب پیامبر(ص) عیب جویی کند یا به آنها توهین نماید، با چنین شخصیتی هم غذا نشوید. از ظرفی که آب می نوشد، شما ننوشید و درصورتی که فوت کرد بر جنازه او نماز نخوانید.(۳۷)در میان اهل سنت معتزله شرطی را هم قرارداده اند و قایل اند که صحابه همه عادل اند، مگر کسی که با علی(ع) جنگیده باشد. البته سیوطی، این شرط را قبول ندارد و معتقد به عدالت همه صحابه است(۳۸) و باور داردکه باید به همه صحابه حسن ظن داشت و کار آنها را حمل بر اجتهادشان کرد که هرکدام در اجتهادشان ماجور هستند.(۳۹)بر اساس عقیده اهل سنت، نسبت به عدالت همه اصحاب پیامبر(ص) ابوسفیان و مغیره و…همگی صحابه وعادل اند و روایاتشان هرچند در توهین به کسانی مانند علی(ع) و اهل بیت (ع) و در مدح عبدالرحمن بن ملجم باشد صحیح است. آری، اهل سنت همه صحابه را مجتهد و عادل می دانند و به مرجعیت همه آنها قایل اند و هرکدام از صحابه را مرجعی مستقل و قائم به ذات می دانند و به عقیده آنان تمام مسائل و احکام شرعی از هرکدام پذیرفته است؛ زیرا ایشان بهترین وشایسته ترین افراد امت اند و تمام شیوه ها و راه های آنان حق است و اگر اختلاف هم کردند؛ با حجت و دلیل بوده است. جنگ نکردند و کشته نشدند، مگر در راه جهاد یا پدیدار ساختن حق و حقیقت. لذا حق و باطل در میان صحابه منظور نیست. همه صحابه بدون استثنا حق اند و به این معنا هم علی حق است و هم معاویه؛ زیرا هر دو صحابه و مجتهدند و هیچ یک از این دو گروه را نباید باطل و گنهکار دانست و روایتی هم در تایید خود آورده اند که از علی(ع) درباره کشتگان در جنگ جمل و صفین پرسیده شده فرمود: سوگند به کسی که جان من در ید قدرت اوست! هریک از آن دو گروه که با دل پاک جان سپرده باشند به بهشت رفته اند.(۴۰)۲. عدالت صحابه از منظر شیعه شیعه، به پیروی از امامان معصوم(ع) و قرآن کریم، معتقد است که در میان اصحاب رسول خدا(ص) مومنان پاک نیتی وجود داشته اند که خداوند در قرآن کریم به ستایش ایشان پرداخته و از آنها به نیکی یاد کرده است؛ مثلا در مورد بیعت شجره می فرماید:«لقد رضی الله عن المومنین اذا یبایعونک تحت الشجره فعلم ما فی قلوبهم فانزل السکینه علیهم و اثابهم فتحا قریبا».(41)که خداوند ستایش خود را ویژه مومنانی از صحابه قرار داده که در بیعت شجره شرکت کردند(۴۲) و شامل حال منافقان ایشان، امثال عبدالله بن ابی و اوس بن خولی، که در آنجا حضور داشته اند- نمی شود. همچنین، به پیروی از قرآن، منافقان را هم درمیان اصحاب باور دارند که خدای متعال در آیات متعددی به بدگویی و مذمتشان پرداخته و ازجمله فرموده است:«و ممن حولکم من الاعراب منافقون و من اهل المدینه مردوا علی النفاق لاتعلمهم نحن نعلمهم سنعذبهم مرتین ثم یردون الی عذاب عظیم».(43)در میان آنها اشخاصی بوده اندکه خدا از تهمت زدنشان به حرم پیغمبر(ص) پرده برداشته، آن گاه که حرم شریف رسول خدا(ص) را به انحراف اخلاقی متهم کرده بودند که از چنان سخنی به خدا پناه می بریم.(۴۴) و نیز درمیانشان کسانی بوده اند که خداوند از راز درونیشان خبر داده و فرموده است:و اذا راوا تجاره او لهواً انفضوا الیها و ترکوک قائما».(45)این واقعه، هنگامی اتفاق افتاد که رسول خدا(ص) در مسجد ایستاده و به خواندن خطبه روز جمعه مشغول بود. نیز در میان ایشان کسانی که در گردنه هرشی و هنگام بازگشت آن حضرت از غزوه تبوک(۴۶) قصدجان شریفش را کردند و به ترورش قیام نمودند.گذشته از همه اینها تشرف به هم صحبتی با رسول الله(ص)، در مقام مقایسه، از همسری با آن حضرت که بالاتر نیست؛ زیرا همسری با حضرت در بالاترین سطح از مصاحبت و صحابی بودن قراردارد که خداوند خطاب به ایشان می فرماید:«یا نساء النبی من یات منکن بفاحشه مبینه یضاعف لها العذاب ضعفین و کان ذلک علی الله یسیرا* ومن یقنت منکن لله ورسوله و تعمل صالحا نوتها اجرها مرتین واعتدنا لها رزقا کریما* یانساء النبی لستن کاحد منا النساء…»؛(۴۷)ای همسران پیامبر، هرکس از شما مبادرت به کار زشت آشکاری کند،عذابش دوچندان خواهد بود؛ و این بر خدا همواره آسان است. و هرکس از شما خدا و فرستاده اش را فرمان برد و کارشایسته کند پاداشش را دوچندان می دهیم و برایش روزی نیکو فراهم خواهیم ساخت. ای همسران پیامبر شما مانند هیچ یک از زنان [دیگر] نیستید… .و خطاب به دو تن از ایشان می فرماید:«ان تتوبا الی الله فقد صغت قلوبکما و ان تظاهرا علیه فان الله هو مولاه و جبرئل و صالح المومنین و الملائکه بعد ذلک ظهیر»؛(۴۸)اگر [شما دو زن] به درگاه خدا توبه کنید [بهتر است]. واقعاً دلهایتان انحراف پیدا کرده است. و اگر علیه او به یکدیگر کمک کنید، در حقیقت خدا خود سرپرست اوست، و جبرئیل و صالح مومنان[ نیز باور اویند] و گذشته از این فرشتگان [هم] پشتیبان او خواهند بود. پیامبر خدا در روز قیامت در مورد عده ای از همین اصحاب فرمود:در روز قیامت، گروهی از سرشناسان امتم را بیاورند و ایشان را درکنار سیه نامه ها جای دهند. من می گویم، خداوندا، اصحاب من! که پاسخ می شونم: تو نمی دانی که اینان پس از توچه ها کرده اند! آن وقت من هم همان سخن عبدصالح را تکرار کرده و می گویم: من تا در میان ایشان بودم شاهد و ناظرشان بودم و چون مرا از میان ایشان بردی، تو خود برآنان ناظر و گواه بودی. سپس به من گفته می شود: اینان از همان هنگام که تو از ایشان جدا شدی، مرتد شدند و به دوران گذشته خود بازگشتند.(۴۹)و در روایتی دیگر آمده است:در کنار حوض کوثر، گروهی از اصحابم را برمن وارد کنند. وقتی آنها را بازشناختم، ایشان را از من جدا کرده و دور نمایند و من درآن حال می گویم، خداوندا، اصحابم! که خطاب می آید: تو نمی دانی که اینها پس از تو چه ها کردند!(۵۰)همچنین از حذیفه است که گفت:من زمام شتر پیامبر را در دست داشتم وجلو می رفتم و عمار هم پشت سر ما می آمد- یا عمار جلو بود و من پشت سرش- و ۱۲ نفر هم همراه ما بودند، که پیامبر فرمود:«اینها منافقان هستند تا روز قیامت». گفتم: یا رسول الله، آیا به سوی هرکدام، کسی را نمی فرستی تا بکشدشان؟ فرمود:«کراهت دارم که مردم بگویند محمد، اصحابش را می کشد».(51)همان طور که ملاحظه کردیم، پیامر در حدیث مذکور، دسته ای از اصحاب را جزءمنافقان برمی شمرد و وعده شهابی از آتش را نسبت به آنها مطرح می کند و در احادیث ما قبل هم دیدیم که عده ای از اصحاب پیامبر از دیدار پیامبر در روز قیامت محروم می شوند؛ به دلیل اعمالی که پس از پیامبر انجام دادند و حتی در حدیث اخیر از حذیفه، پیامبر آنها را (دسته ای خاص را) منافق تا روز قیامت معرفی می کند. و حتی در پاره ای از احادیث، پیامبر دیدار دسته ای از اصحاب را بعد از وفات پیامبر، کاملا منتفی می داند در آن حدیث شریف، که از ام مسلمه نقل است – پیامبر فرمود:من اصحابی من لا اراه و لایرانی بعد ان اموت ابدا…؛(۵۲)از اصحاب من کسی هست که بعد از فوتم، هرگز نه من او را می بینم و نه او مرا.بی تردید، ادعای عدالت همه اصحاب نمی تواند درست باشد؛ زیرا روایات مربوط به گزارش پیامبر از بعضی آنان که در صحاح و مسانید اهل سنت وارد شده است، مانع ازآن است که راه و روش همه صحابه صحیح باشد. مساله ارتداد اکثریت قابل ملاحظه یاران پیامبر چیزی نیست که تنها شیعه نقل کرده باشد، بلکه صحیح ترین کتاب حدیثی از اهل سنت آن را نقل کرده و قسمت اعظم روایات مربوط به ارتداد اکثریت درجامع الاصول جزری آمده است.(۵۳) در صفحات قبل پاره ای از این احادیث ذکرشده و حتی در بعضی ازآنان هست که خطاب به پیامبر گفته می شود:تو نمی دانی که آنان پس از تو چه بدعت هایی گذارند و آنان به دوران جاهلیت بازگشتند. ابن اثیر جزری حدود ده حدیث از صحیح البخاری و صحیح مسلم، که مقدم ترین کتاب بر چهار صحیح دیگرند، در این باره نقل می کند. با توجه به این روایات، چگونه می توان به عدالت تمام صحابه قایل شد و همه آنها را برحق دانست؟البته مسلم است که در بین اصحاب پیامبر، افرادی بودند که نمونه هایی از شاگردان واقعی مکتب پیامبر محسوب می شوند تا آنجا که امیرالمومنین در یکی از خطبه های نهج البلاغه آنها را چنین توصیف می کند:لقد رایت اصحاب محمد(ص) فما اری احدا یشبههم منکم، لقد کانوا یصبحون شعئا غبرا، و قد بانوا سجدا و قیاما، یراوحون بین جباههم و خدودهم، و یقفون علی مثل الجمر من ذکر معادهم! کان بین اعینهم رکب المعزی من طول سجودهم! ذا ذکر الله هملت اعینهم حتی تبل جیوبهم و مادواکما یمید الشجر یوم الریح العاصف، خوفا من العقاب و رجاء للثواب؛(۵۴)من اصحاب محمد(ص) را دیدم، اما هیچ کدام از شما را همانند آنان نمی نگرم، آنها صبح می کردند، درحالی که موهای ژولیده و چهره های غبارآلود داشتند، شب را تا صبح در حال سجده و قیام به عبادت می گذراندند و پیشانی و گونه های صورت را در پیشگاه خدا برخاک می ساییدند. و با یاد معاد چنان ناآرام بودند، گویا بر روی آتش ایستاده اند. بر پیشانی آنها از سجده های طولانی پینه بسته بود. اگر نام خدا برده می شد، چنان می گریستند که گریبان های آنان تر می شد و چون درخت در روز تندباد می لرزیدند، از کیفری که از آن بیم داشتند یا برای پاداشی که به آن امیدوار بودند. امام علی(ع) در این خطبه زیبا خصوصیاتی را برای صحابه پیامبر برمی شمرند؛ ازجمله: عبادت شبانه، سجده های شبانه و طولانی، عبودیت در برابر خدا، هراس از روز قیامت، خوف خدا، عشق خدا و …در ابتدای این کلام می فرماید هیچ کدام از شما را همانند آنان نمی نگرم. مخاطبان امام، همان مردم اطراف امام اند که در بین آنها چهره هایی از اصحاب پیامبر وجود دارد. خصوصیاتی را که امام برای صحابه پیامبر برمی شمرد، ویژگی های مهمی است که بر روحیه تقوا و پرهیزگاری و زهد آنها دلات می کند؛ اما متاسفانه برخی از صحابیان پیامبر در زمان خود پیامبر و یا لااقل بعد از پیامبر از این ویژگی ها بی بهره بودند. برخی از مورخان و صاحب نظران اهل سنت هم به این دگرگونی های برخی اصحاب بعد از پیامبر معترف اند؛ ازجمله ابن ابی الحدید در شرح خطبه پنجم نهج البلاغه، مطلبی را دال بر همین قضیه می آورد. امام در این خطبه می فرماید:سکوت من به خاطر آگاهی بر اسراری است که اگر آن را آشکار سازم، همچو طناب ها در چاه های عمیق به لرزه در می آیید.اما این که این اسرار، اشاره به کدام امر است، در میان شارحان نهج البلاغه گفتگوست و احتمالات زیادی درباره آن داده اند. ابن ابی الحدید درباره این جمله می گوید:این جمله اشاره به دگرگونی هایی است که درحال صحابه و مدعیان اسلام و ایمان بعد از پیامبر(ص) رخ می داد و افرادی که دیروز، آنها را پرچمدار حق می دانستند، پرچمدار ضلالت و باطل می شوند و کسانی که دیروز پشت سر پیامبر(ص) و در سایه او با دشمنان پیکار می کردند و شمشیر می زدند، زیر پرچم منافقان قرارمی گیرند و چنان دین به دنیا می فروشند که مردم آگاه در تعجب و حیرت فرومی روند.(۵۵)از اینجاست که برخی از نویسندگان متاخر اهل سنت از نقد و انتقاد بزرگترین صحابه هم خودداری نمی کنند؛ مانند سید قطب دانشمند بزرگ مصری در کتاب العداله الاجتماعیه فی الاسلام می نویسد:از بدبختی و سوء اتفاق، این است که عثمان- که پیری فرتوت بود و از خود اراده ای نداشت و تحت نفوذ مروان و بنی امیه قرارگرفته بود – خلیفه شد.(۵۶)محمد غزالی، نویسنده مشهور مصری، اختلاف ابوذر را با عثمان نقل می کندو علت عمده آن را از بین رفتن عدالت اجتماعی و اقتصادی اسلامی در عهد خلافت عثمان می داند.(۵۷)نظر شیعه درباره صحابه دور از افراط و تفریط است: نه مانند غلات است که همه صحابه را کافر می دانند و نه مانند اهل سنت است که همه صحابه را مجتهد و عادل می پندارند. پس سه نظر وجود دارد:۱. همه صحابه، به طور مطلق، عادل اند و هرکاری بکنند، بازخواست نمی شوند؛ زیرا همه آنها مجتهد عادل هستند. این نظر جمهور علمای اهل سنت است. ۲. صحابه مانند سایر مسلمانان هستند؛ هم در میان آنها خوب است و هم بد؛ هم عادل است و هم فاسق. و از لحاظ اطلاعات دینی با هم تفاوت دارند. ملاک قضاوت دباره آنها عمل آنهاست. اگر عادل و نیکوکارباشند. به خاطر اعمال نیکویشان جزا داده می شوند و اگر فاسق و گنهکار باشند، به اندازه گناهشان مجازات می شوند. (نظرشیعه)۳. همه صحابه، به طور مطلق، کافر هستند و هیچ استثنایی ندارد. این نظر کسانی است که از اسلام خارج اند و این جسارت از کسی سرنمی زند، مگر کسی که از اسلام بهره ای نداشته باشد. نظر سوم اجماعاً باطل است و آن را جز غلات و دشمنان اسلام نگفته اند؛ زیرا این قول برخلاف آیات قران و روایات پیامبر و مسلمات تاریخ است. اما نظر اول هم شبیه به ادعای عصمت برای همه صحابه است، یعنی بالاتر از عدالت است یا ادای سقوط تکلیف از آنان است. این معنا نیز از نظر اسلام مردود است و با آیات قرآن و روایات منافات دارد پس نظر دوم، حد وسط و مطابق با واقع است که همان عقیده شیعه است. شیعه بر صالحان صحابه درود می فرستد؛ همچنان که در صحیفه سجادیه می خوانیم: بار خدایا، به آمرزش و خشنودی خود، اصحاب محمد(ص) را یاد کن، بویژه آنان که حق صحبتش نیکو ادا کردند و در نصرتش دلیری ها نمودند و به یاری او برخاستند و به دیدار او شتافتند و اجابت دعوتش را بریکدیگر پیشی و …سید مرتضی از علمای شیعه می گوید:شیعه، اصحاب پیامبر را دوست دارد. کسانی که در یاری دین، آزمایش پس دادند و با جان و مالشان جهاد کردند و اتهام شیعه به سبب صحابه و تکفیر همه صحابه، اتهامی باطل است و صحبت، شامل هرکسی است که با پیامبر(ص) مصاحبت داشته یا او را دیده و از او شنیده باشند و شامل مومن و منافق و عادل و فاسق و برّ و فاجر می شود. پس مجرد صحبت، دلیل بر عدالت نیست… .(۵۸)پی نوشت ها: * کارشناس ارشد قرآن و حدیث۱. سوره کهف، آیه ۳۴.۲. سوره لقمان، آیه ۱۵.۳. سوره نساء، آیه ۳۶.۴. سوره توبه، آیه ۴۰.۵. سوره قمر، آیه ۲۹.۶. الاستیعاب، ج ۱، ص۹؛ ج۲، ص۹۷۰، النهایه، ج۳، ص۱۱و۱۲؛ لسان العرب، ج۱، ص۹۱۵؛ تاج اللغه، ص۱۶۱ و ۱۶۲،تاج العروس، ج۳، ص۱۸۶؛ المصباح المنیر، ص۳۳۳؛ معجم المقابیس اللغه، ج۳، ص۳۳۵؛ فرهنگ دهخدا، ج۲۰، ص۱۴۲.۷. صحیح البخاری، ج۵، ص۲.۸. الاستیعاب، ج۱، ص ۹.۹. فتح المغیث، ج۳، ص۸۶.۱۰. به نقل از الاستیعاب، ج۱، ص۱۰.۱۱.همان.۱۲. همان۱۳. المقدمه، ص۱۱۸؛ فتح المغیث، ج۴، ص۳۰و۳۱.۱۴. کفایه، ص۶۹؛ علوم الحدیث، ص۲۹۳، المنهل الراوی، ص۱۱۷، تدریب الراوی، ج۲، ص۲۱۱.۱۵. معرفه الحدیث، ص۲۲-۲۴.۱۶. الاصابه فی تمیز الصحابه، ج۱، ص۶و۷.۱۷. همان، ص۱۰و۱۳.۱۸. تاریخ الطبری، ج۱، ص۲۱۵۱.۱۹. همان، ج۱، ص۲۴۵۷ و ۲۴۵۸.۲۰. عبدالله بن سبا، ج۱، ص۱۱۷.۲۱. الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۱، ص۱۳.۲۲. الاغانی، ج۱۴، ص۱۵۸، به نقل از روایات المدرستین.۲۳. تدریب الراوی، ج۲، ص۲۰۸.۲۴. به نقل از همان.۲۵. الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۱، ص۶،۷؛ الاستیعاب، ج۱، ص۱۵.۲۶. سوره انفال، آیه ۶۴.۲۷. سوره فتح، آیه ۱۸.۲۸. اسد الغابه، ج ۱، ص۳.۲۹. الکفایه، ص۴۶.۳۰. الاستیعاب، ج۱، ص۲۶ و ۲۷.۳۱. الفصل فی الملل و الاهواء و النحل، ج۳، ص۳۰۰.۳۲. الاستیعاب، ج۱، ص۱۹؛ منبع حدیث، مسند ابن حنبل، ج۴، ص۸۷.۳۳. الاستیعاب، ج۱، ص۲۵.۳۴. همان، ص ۲۶.۳۵. الجرح و التعدیل، ص۷-۹.۳۶. همان.۳۷. کتاب الکبائر، ص۲۳۸.۳۸. همان، ج ۲، ص ۲۰۸.۳۹. تدریب الراوی، ج۲، ص ۲۱۲.۴۰. مقدمه ابن خلدون، ص۲۱۵.۴۱. سوره فتح، آیه ۱۸.۴۲. داستان بیعت شجره در المغازی، ص۶۰۴ و دیگر کتب تاریخی تاریخ اسلام آمده است.۴۳. سوره توبه، آیه ۱۰۱.۴۴. اشاره به داستان افک آیات ۱۱-۱۷ سوره نور.۴۵. سوره جمعه، آیه ۱۱.۴۶. مسند ابن حنبل، ج۵، ص ۳۹۰ و ۴۵۳ صحیح مسلم، ص۱۲۲ و ۱۲۳، باب صفات المنافقین؛ مجمع الزوائد، ج۱، ص ۱۱۰ و ج۶، ص۱۹۵؛ الدار المنثور، ج۳، ص۲۵۸ در تفسیر آیه سوره توبه. ۴۷. سوره احزاب، آیه ۳۰-۳۲.۴۸. سوره تحریم، آیه ۴.۴۹. صحیح البخاری، در تفسیر سوره مائده، باب و کنت علیهم شهیدا ما دمت فیهم فلما توفیتنی و کتاب الانبیاء باب واتخذ الله ابراهیم خلیلا صحیح ترمذی، ابواب صفه القیامه باب ماجاء فی شان الحشر و تفسیر سوره طه.۵۰. صحیح البخاری، کتاب الرقاق، باب فی الحوض، ج۴، ص۹۵ و کتاب الفنن، باب ما جاء فی قول الله تعالی: (واتقوا فتنه لاتصیببن الذین…) سنن ابن ماجه کتاب مناسک، باب الخطبه یوم النحر، ح۵۸۳۰، مسند ابن حنبل، ج۱، ص۴۵۳ و ج۳، ص۲۸ و ج۵، ص۴۸؛ صحیح مسلم.۵۱. مجمع الزوائد و منبع الفوائد، ج۱، ص ۳۰۲، ح۴۲۲.۵۲. همان، ج۱، ص۳۰۶، ح۴۳۰.۵۳. جامع الاصول، ص۱۱۹،۱۲۲، ح۷۹۶۹،۷۹۷۷، به نقل از صحیح البخاری و مسلم. ۵۴. نهج البلاغه، خ۹۷.۵۵. شرح ابن ابی الحدید، ج۵، ص۱۱۷.۵۶. العداله الاجتماعیه فی الاسلام، ص۱۸۶ و ۱۸۷.۵۷. الاسام المفتری علیه بین الشیوعین و الراسمالئین، ص۷۶.۵۸. نظریه عداله الصحابه، ص۵۵. منبع: نشریه علوم حدیث شماره ۵۲