قرآن در سیره و سخن امام کاظم (ع)
طلیعه
یکی از نشانه های عظمت اهل بیت (علیهم السلام) این است که رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) آنها را عِدل کتاب خدا قرار داده است و از این که قرآن بیانگر همه چیز است، معلوم می شود معصومین که عدل قرآن هستند باید بیان کننده تمام نیازهای بشری باشند. بدین جهت با این که در برخی از دوران ها امامان در شرایط بسیار سختی قرار می گرفتند، اما این روشن است که نه تنها از وظیفه خود عقب ننشستند، بلکه معارف الهی و احکام اسلامی را با عنایت به قرآن برای مردم تفسیر و تبیین می کردند.حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) نیز در طول عمر شریف و با برکت خود در تمام زمینه های پیش آمده از این کتاب آسمانی بهره های فراوانی را به دیگران رسانده است. این نوشتار کوتاه، بیان کننده بخشی از سیره و روش قرآنی آن بزرگوار می باشد.
قرآن در زندگی و سیره ی امام
پیاده کردن قرآن در تمام مراحل زندگی و دل بستن به آن، یکی از امتیازات بسیار بزرگ مردان الهی به ویژه امامان معصوم است. امام موسی بن جعفر (علیه السلام) نیز با دنبال کردن همین شیوه، این درس بزرگ را به تمام مسلمانان و پیروان خویش آموختند که با بها دادن بیشتر به قرآن کریم، حضورش را در زندگی خویش پر رنگ بنماییم؛ چراکه این کتاب آسمانی، بیان کننده آیین زندگی بشر است.
گفتار شیخ مفید (ره)
شیخ مفید درباره امام موسی کاظم (علیه السلام) چنین می فرماید:«کان علیه السلام أفقه أهل زمانه حسب ما قدمناه و احفظهم لکتاب الله و أحسنهم صوتاً بالقرآن و کان اذا قرأ یحزن و یبکی السامعون لتلاوته؛ امام (علیه السلام) فقیه ترین فرد در زمان خود بوده آن گونه که گفته شد. همچنین حافظ ترین فرد نسبت به کتاب خدا و از نظر لحن و صدا آشناترین فرد به قرآن بوده است و هرگاه قرآن می خواند، محزون می گشت و شنوندگان نیز می گریستند».(۱)
پاسخ قرآنی
ابوحاتم گوید، شقیق بلخی به من گفت:
در سال ۱۴۹ ق. به قصد حج حرکت نموده تا به قادسیه (۲) رسیدم. و در حالی که کثرت مردم را نظاره گر بودم، ناگاه چشمم به جوانی خوش سیما، سبزه و لاغر اندام افتاد که روی لباس هایش پیراهنی از پشم و نعلینی در پا داشت. از این که او را به تنهایی و جدای از دیگران نشسته یافتم، پیش خود گفتم: این جوان، یکی از صوفیه است که می خواهد در بین راه بار او را دیگران بکشند؛ سوگند به خدا، نزد او می روم و توبیخش خواهم کرد.از این رو، نزدش رفتم. تا مرا دید که به سویش می روم، گفت: ای شقیق! اجتنبوا کثیراً من الظن إنّ بعض الظن اثم؛ (۳)
از بسیاری از گمان ها بپرهیزید؛ چراکه بعضی از گمان ها، گناه است. این را گفت و مرا رها کرد و به راه خود ادامه داد.پیش خود گفتم: این امر عظیمی است؛ زیرا او هم آنچه که در دل داشتم، به من خبر داد و هم نام مرا بر زبان آورد، و این نیست مگر بنده ای صالح. باید به دنبالش رفته، از او بخواهم تا مرا حلال کند. بدین جهت به سرعت به دنبالش راه افتادم، اما از دیده ام پنهان شده و دیگر او را نیافتم.اما وقتی که به واقصه (۴) رسیدیم، او را در حال نماز و نیایش یافتم که به شدت به خود می لرزید و اشکش جاری بود. پیش خود گفتم: این همان دوست من است، بهتر آنکه نزد او رفته و حلالیت بطلبم.پس منتظر ماندم تا این که نمازش پایان یافته و نشست. نزد او رفتم، وقتی که مرا دید، اظهار داشت:ای شقیق! این آیه را تلاوت کن: (و إنّی لغفّارٌ لمن تاب و آمن و عمل صالحاً ثمّ اهتدی)؛ (۵) «و من هر که را توبه کند و ایمان آورد و عمل صالح انجام دهد، سپس هدایت شود، می آمرزم». این را گفت و به راه خود ادامه داد.من نیز پیش خود گفتم: این جوان (امام کاظم (علیه السلام)) از ابدال است؛ چراکه دو بار از اسرار درونی من سخن گفت.(۶)
تلاوت قرآن در زندان
اگر چه دشمنان اهل بیت ــ به ویژه حاکمان غاصب و زورگوی عباسی ــ سعی در پنهان کردن ماجراهای روزهای سخت و زندانی امام موسی بن جعفر (علیه السلام) داشته اند که خود دلایل فراوانی دارد؛ امّا ناگزیر بخشی از آنها را در ملاقات های محرمانه با برخی از کارگزاران بیان کرده اند و تاریخ نمونه هایی از آن را ثبت کرده است.
شیخ مفید (ره) می نویسد: امام موسی بن جعفر (علیه السلام) را به بغداد روانه کرده، به فضل بن ربیع سپرده شد. امام مدت طولانی نزد وی به سر برد.هارون الرشید از فضل خواست تا عرصه را بر امام تنگ کند ولی فضل از چنین کاری خودداری نمود. هارون الرشید طی حکمی از او خواست تا حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) را به فضل بن یحیی بسپارد.فضل بن یحیی پس از تحویل گرفتن امام موسی بن جعفر (علیه السلام) از فضل بن ربیع، او را به برخی از حجره های خانه خود برده و نگهبانانی را بر او گماشت.امام (علیه السلام) در این مدت پیوسته مشغول به عبادت و راز و نیاز بود و شب ها را تا صبح به نماز و تلاوت قرآن و دعا سپری می کرد، و در بیشتر روزها حضرتش روزه دار بود.(۷)
قرآن در سخن امام موسی بن جعفر (ع)
همان گونه که امام (علیه السلام) خود با قرآن انس داشت و روز و شب از این کتاب آسمانی جدا نمی شد، دوست می داشت پیروان و علاقه مندان به اهل بیت نیز انس و آشنایی خود را با قرآن بیشتر کنند. از این رو می بینیم هم خود درباره قرآن و اسرار و معارف آن سخن می گوید و هم روایاتی از امامان پیش از خود بر زبان می آورد.در روایتی که طبرسی از آن حضرت نقل کرده، فرمود: «فی القرآن شفاء من کل داء؛ در قرآن شفای تمام دردهاست».(۸)حسین بن احمد منقری گوید: از حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) شنیدم که می فرمود: «هر که به یک آیه قرآن اکتفا کند و آن را برای نگهداری از خود کافی داند، از شرق تا غرب به همان آیه او را بس باشد، اگر با ایمان و عقیده باشد».(۹)
قرآئت قرآن با صدای بلند
امام موسی بن جعفر (علیه السلام) فرمود: به امام صادق (علیه السلام) عرض کردند؛ شخصی معتقد است که دعا و قرآن وقتی اثر گذار است که با صدای بلند خوانده شود.امام در پاسخ فرمود: «ایرادی ندارد؛ زیرا علی بن الحسین (علیه السلام) بهترین صدا را در تلاوت قرآن داشت و نیز بسیار بلند می خواند که تمام اهل خانه می شنیدند، همچنین امام باقر (علیه السلام) صدایش از همه مردم در تلاوت قرآن رساتر بود، و شب ها که بر می خاست و قرآن می خواند، با صدای بلند می خواند به گونه ای که رهگذران به ویژه سقاها می ایستادند و گوش می دادند».(۱۰)
تشویق به خواندن برخی از آیات و سوره ها
احادیث بی شماری از معصومین صادر شده که پرده از روی خواص برخی از سور و آیات قرآنی برداشته و مشتاقان را به قرائت آنها تشویق کرده اند.حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) در فواید آیه الکرسی و قرائت سوره قل هو الله احد می فرماید:هر که در وقت خواب آیه الکرسی را بخواند، از ترس فلج شدن ان شاء الله ایمن خواهد بود. و هر که آیه الکرسی را پس از ادای هر فریضه ای بخواند، گزندگان به او آسیبی نخواهند رساند.و نیز فرمود: هر که سوره ی قل هو الله احد را پیش از ملاقات با جبّار و ستمگری قرائت کند،خداوند شر او را دفع خواهد کرد و اگر آن را به چهار سو بخواند، خداوند نه تنها او را از شر آن ستمگر ایمن می گرداند بلکه خیر او هم به او خواهد رسید.همچنین فرمود: اگر از چیزی هراس داشتی، یکصد آیه از هر کجای قرآن که خواستی، تلاوت کن سپس سه مرتبه بگو: اللهم اکشف عنّی البلاء؛ پروردگارا! بلا را از من دور بگردان.(۱۱)
فایده ای دیگر از آیه الکرسی
امام کاظم (علیه السلام) فرمود: یکی از پدران بزرگوارم شنید که شخصی سوره حمد می خواند. پس فرمود: وی هم شکر خدا به جای آورد و هم به پاداش رسید. بعد شنید که قل هو الله احد می خواند. امام فرمود: ایمان آورد و ایمنی به دست آورد. و سپس شنید که انا انزلناه می خواند. فرمود: راست گفت و آمرزیده شد. و سپس شنید که آیه الکرسی می خواند. فرمود: به به، آفرین! امان نامه ای برایش فرود آمد.(۱۲)
آموزش قرآن در عالم برزخ
سلیمان بن داود منقری از حفص روایت کرده که از حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) شنیدم به مردی می فرمود: آیا ماندن در دنیا را دوست می داری؟ گفت: آری. امام فرمود: برای چه؟پاسخ داد: به خاطر تلاوت [سوره] قل هو الله احد. امام مدتی ساکت مانده و چیزی نپرسید.پس از گذشت یک ساعت، به من فرمود: ای حفص! هر که از دوستان و پیروان ما بمیرد و قرآن را یاد نداشته باشد، در قبر به او قرآن یاد می دهند تا به وسیله قرآن، در روز قیامت، خداوند درجاتش را افزون گرداند؛ چراکه درجات بهشت به اندازه دانستن آیات قرآن است. و به او گفته می شود: قرآن بخوان و درجات را طی کن. پس او می خواند و بالا می رود.
حفص می گوید: هیچ کس را همانند حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) ندیدم که به شدت در هراس باشد و یا امیدوارتر. قرائت و تلاوتش از قرآن بسیار حزین بود، و هر گاه قرآن می خواند، گویا با انسانی سخن می گوید.(۱۳)
درس هایی به هشام با محوریت قرآن
امام کاظم (علیه السلام) درس های زیبایی را با محوریت قرآن کریم به یکی از یاران خود به نام «هشام بن حکم» داشته که بخشی از آنها در کتاب تحف العقول آمده است. حضرت در سفارشی که به هشام دارد، به بحث خداشناسی و جایگاه عقل، با استفاده از بیست آیه پرداخته و هشتاد مرتبه هشام را مخاطب قرار داده و می فرماید: به راستی خدای تبارک و تعالی اهل خرد و فهم را در کتاب خود مژده داده و فرموده:(فبشّر عبادی الّذین یستمعون القول فیتّبعون أحسنه أولئک الّذین هداهم الله و أولئک هم اولوا الألباب)؛ (۱۴) «مژده بده به بندگانم، به آن کسانی که گفتار را می شنوند و از بهترش پیروی می کنند، آنان که خدایشان هدایت می کند و آنان همان صاحب دلان اند».
ای هشام بن حکم! خدای عزوجل به وسیله عقول، حجت ها را بر مردم تمام کرد و بیان حق را به آنها ایفا کرد و با دلیل آنها را به پروردگاری اش راهنمود و فرمود:«و إلهکم إلهٌ واحدٌ لا إله إلّا هو الرّحمن الرّحیم إنّ فی خلق السّماوات و الأرض و اختلاف اللّیل و النّهار… لآیاتٍ لقومٍ یعقلون»؛(۱۵) «معبود شما یگانه است، نیست شایسته پرستش جز او، بخشاینده و مهربان است. به راستی در آفرینش آسمان ها و زمین و رفت و آمد شب و روز و… نشانه ها است برای مردمی که خردمندی کنند».
ای هشام! خداوند از این آیه، دلیلی بر شناخت خود آورده که برای آنان مدبری دیگر نیست و فرموده:(و سخّر لکم اللّیل و النّهار و الشّمس و القمر و النّجوم مسخّراتٌ بأمره إنّ فی ذلک لآیات لقومٍ یعقلون)؛ (۱۶) «مسخر کرد برای شما شب و روز را و خورشید و ماه و اختران به فرمانش مسخّرند. به راستی در این، نشانه ها است برای مردمی که تعقّل می کنند».
(إنّا أنزلناه قرآناً عربیّا لعلّکم تعقلون)(۱۷)؛ «هم سوگند به کتاب مبین که ما آن را قرار دادیم قرآن عربی تا شاید تعقّل کنید».(و من آیاته یریکم البرق خوفاً و طمعاً و ینزّل من السّماء ماءً فیحیی به الأرض بعد موتها إنّ فی ذلک لآیاتٍ لقومٍ یعقلون)؛ (۱۸) «و از نشانه های اوست که به شما برق را بنماید تا بترسید و طمع ورزید و از آسمان بارانی فرود آورد تا زمین را که مرده است، زنده کند. به راستی در این نشانه هاست برای مردمی که تعقل می کنند».
ای هشام! سپس خردمندان را پند داد و به آخرت تشویقشان کرد و فرمود:(و ما الحیاه الدّنیا إلّا لعبٌ و لهوٌ و للدّار الآخره خیرٌ للّذین یتّقون أفلا تعقلون)؛(۱۹) «نیست زندگانی دنیا جز بازی و سرگرمی. و هر آینه خانه آخرت است که بهتر است برای مردم با تقوا. آیا تعقل ندارید؟».
ای هشام! سپس بیم داد آن کسانی را که خردمندی نکنند از عذابش و فرمود:(ثمّ دمّرنا الآخرین و إنّکم لتمرّون علیهم مصبحین و باللّیل أفلا تعقلون)؛ (۲۰) «سپس سرنگون کردیم دیگران را و شما بامداد و شامگاه بر آنها بگذرید. آیا تعقل ندارید؟».ای هشام! سپس بیان کرد که خرد به همراه دانش است و فرمود:(و تلک الأمثال نضربها للنّاس و ما یعقلها إلّا العالمون)؛ (۲۱) «و این مثل ها را زدیم برای همه مردم و تعقل نکنند. آنها را جز دانایان».
ای هشام! سپس نکوهش کرد کسانی را که خردمندی نکنند و فرمود:(و إذا قیل لهم اتّبعوا ما أنزل الله قالوا بل نتّبع ما ألفینا علیه آباءنا أو لو کان آباؤهم لایعقلون شیئاً و لایهتدون)؛ (۲۲) «و هر گاه به آنان گفته شود: پیروی کنید از آنچه خدا نازل کرده، گویند: بلکه پیروی می کنیم آنچه را که پدران خود را بر آن یافتیم. آیا پدرانشان نبودند که چیزی تعقل نمی کردند و ره یاب نبودند؟». و فرمود:(إنّ شرّ الدّوابّ عند الله الصّمّ البکم الّذین لایعقلون)؛ (۲۳)
«به راستی بدترین جانواران نزد خدا افراد کر و لال اند که تعقل ندارند».(و لئن سألتهم من خلق السّماوات و الأرض لیقولنّ الله قل الحمدلله بل أکثرهم لایعلمون)؛ (۲۴) «و اگر از آنها بپرسی: چه کسی آسمان ها و زمین را آفریده؟ می گویند: خدا آفریده. بگو سپاس مرخدا راست، بلکه بیشترشان تعقّل ندارند».سپس کثرت را نکوهش کرد و فرمود:(و إن تطع أکثر من فی الأرض یضلّوک عن سبیل الله)؛ (۲۵) «و اگر بیشتر کسانی که در زمین هستند را پیروی کنی، تو را از راه خدا گمراه سازند».(ولکنّ أکثرهم لایعلمون)؛ (۲۶) «ولی بیشترشان نمی دانند».و فرمود: بیشترشان شعور ندارند.ای هشام! سپس کم را ستود و فرمود:(و قلیلٌ من عبادی الشّکور)؛ (۲۷) «و کمی از بندگان بسیار شکرگزارند».(و ما آمن معه إلّا قلیلٌ)؛ (۲۸) «و ایمان نیاورد به او جز کمی».
ای هشام! سپس صاحب دلان را به خوشتر وجهی یاد کرده و به بهترین زیوری آراست و فرمود:(یؤتی الحکمه من یشاء و من یؤت الحکمه فقد أوتی خیراً کثیراً و ما یذّکّر إلّا أولوا الألباب)؛ (۲۹) «حکمت می دهد به هر کس که بخواهد، و به هر که حکمت داده شود، خیر بسیاری به او داده شده و یادآور نشوند جز صاحب دلان».
ای هشام! خدا می فرماید:(إنّ فی ذلک لذکری لمن کان له قلبٌ)؛(۳۰) «به راستی در این قرآن یادآوری است برای کسی که دل دارد»؛ یعنی عقل دارد.و فرمود: (و لقد آتینا لقمان الحکمه)؛(۳۱) «هر آینه لقمان را حکمت دادیم»؛ یعنی فهم و عقل دادیم.ای هشام! لقمان به پسرش گفت: «زیر فرمان حق باش تا خردمندترین مردم باشی. پسر جانم! دنیا دریایی است ژرف و بسیاری در آن غرق اند، باید کشتی تو در آن، تقوای خدا و پر از ایمان باشد و بادبانش توکل و ناخدایش خرد و راهنمایش دانش و لنگرش صبر باشد».(۳۲)