محمّد بن حُسام خوسْفى

اشاره:

مولانا نوعى خبوشانى (متوفاى ۱۰۱۸ ه.  . ق)، نامش محمّدرضا و زادگاهش خبوشان از توابع نسا و باوردِ خراسان است۱. وى از شعرایى است که در عصر صفویه به خاطر شرایط ناگوار فرهنگى و ادبى، به همراه پدرش به هند عزیمت کرده است. او پس از دیدار با خواجه ابوالقاسم سیرى که از خویشان وى بوده، با کمک مالى او به همراه پدر به مشهد مقدس باز مى گردد ولى پس از درگذشت پدر بار دیگر رهسپار هند مى گردد و در لاهور اقامت مى کند و به ملازمان میرزا یوسف خان رضوى (از امراى اکبرشاه در کشمیر) مى پیوندد.

وی به خاطر شایستگى هایى که در امر تیراندازى از خود نشان مى دهد، جذب دربار دانیال شاه (پسر کوچک اکبرشاه) مى گردد و به ستایش گرى او مى پردازد، و پس از مرگ وى باقى عمر خود را در خدمت میرزا عبدالرحیم خان خانان مى گذراند و سرانجام در ۴۹ سالگى و به سال ۱۰۱۸ ه.  . ق در برهانپور بدرود حیات مى گوید۲.

بنا به نوشته ملاعبدالنبى فخرالزمانى قزوینى دیوان اشعارى داشته شامل چهار هزار بیت، و به جز ساقى نامه، مثنوى دیگرى دارد با عنوان سوز و گداز که آن را در استقبال از منظومه خسرو و شیرین حکیم نظامى سروده که قریب به پانصد بیت داشته است۳.

در عرفات العاشقین، مآثر رحیمى، خزانه عامره و ریاض الشعراء سال درگذشت او سال ۱۰۱۹ ه.  . ق ثبت شده است۴.

ابیاتى را که به مناسبت از ساقى نامه او برگزیده ایم، با توحید حضرت بارى آغاز مى گردد:

تویى اولین پیر میخانه ها *** به یاد تو، شبگیر پیمانه ها

ز نامت که رنگ لب و آب روست *** لب لعل پیمانه، لبیّک گوست …

تویى مُبدع۵ نقش هاى شگفت *** که نگرفت کس بر شگفتت گرفت۶

ز کُنه تو، دانشور آگاه نیست *** که صنعت ز صنعت گر، آگاه نیست

خسى را برِ موج باشد گذر *** کجا باید از قعر دریا خبر؟

درین پرده کآسیب غمّاز۷ نیست *** نفَس، محرم نکهَت۸ راز نیست

ز شیخ حرم تا به رُهبان دیر۹ *** در اسرار این پرده، غیرند غیر

درین پرده ره انبیا کرده اند *** ولى نقش هستى ز دل برده اند

فصیح عرب۱۰، چون درآمد به گفت *** به جز «ما عَرفْناک»۱۱ دُرّى نَسُفت

خدا آگهان۱۲ را در او راه نیست *** چه جاى کسى؟ کز خود آگاه نیست …

الهى! به باد چمنْ زاد صبح۱۳ *** که شبْ خفتگان را دهد یاد صبح

به بیدارى شبنم و خواب گل *** به آمیزش آتش و آب گل …

که تقصیر مستان به ساقى ببخش *** به تَهْ جرعه جام باقى ببخش

لب ما، که سر چشمه اى بى نَم ست *** چو چشمان یعقوب در ماتم ست

به پا بوس میراب کوثر۱۴ فرست *** به گلگشت آن دست و ساغر فرست …

کف۱۵ دستگاه یداللّهى اش *** پرستنده از ماه تا ماهى اش

سبیل کفَش، آب صد سلسبیل *** خَس روى آبش، پر جبرئیل

گهر گر به بحر و به چرخ اختر ست *** سپند کف ساقى کوثر ست

ز شرمش چو عکس مه نو در آب *** شود مُرتعش پنجه آفتاب

چه دستى! که کونین سرمست اوست *** لب خار و گل، چشم بر دست اوست

لب خشک (نوعى) که مخمور باد *** چو ساغر به آن دست۱۶ محشور باد!۱۷

براى آگاهى بیشتر پیرامون شرح احوال و آثار او مى توان از این منابع بهره برد:

تذکره میخانه، به اهتمام احمد گلچین معانى، ص ۲۵۸ تا ۲۷۹; عرفات العاشقین، تقى الدین اوحدى، مآثر رحیمى، ملاعبدالباقى نهاوندى، ج ۳، ص ۶۳۵; مآثر الامراء، ج ۳، ص ۳۱۴; طبقات اکبرى، ج ۲، ص ۴۳۵; اکبرنامه، ج ۳، ص ۸۳۷; منتخب التواریخ، ج ۳، ص ۳۶۱٫

*    *    *

پی نوشت:

۱ . تذکره میخانه، به تصحیح احمد گلچین معانى، ص ۲۵۸٫

۲ . همان، ص ۲۵۸ و ۲۵۹ و ۲۶۱ و ۲۶۲٫

۳ . همان، ص ۲۶۰٫

۴ . همان: ص ۲۶۲٫

۵ . مُبدِع: آفریننده، پدید آورنده.

۶ . گرفت: در اینجا به معناى ایراد آمده است.

۷ . غَمّاز: سخن چین، نَمّام.

۸ . نکهَت: عطر و بوى.

۹ . رُهبان دیر: کشیش کلیسا، راهب صومعه.

۱۰ . فصیح عرب: مرادْ وجود مبارک رسول گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) است.

۱۱ . اشاره دارد به حدیث نبوى(صلى الله علیه وآله): ما عَرَفناکَ حقّ معرِفَتِک: یعنى کسى تو را (اى خدا!) به گونه اى که شایسته آنى، نشناخت.

۱۲ . خدا آگهان: خدا شناسانِ خدا باور.

۱۳ . باد چمنْ زاد صبح: نسیم که از آغوش چمن برمى خیزد.

۱۴ . میراب کوثر: تقسیم کننده و آبرسان چشمه بهشتى کوثر.

۱۵ . کف: دست.

۱۶ . به آن دست: به وجود نازنین امیرمؤمنان علىّ(علیه السلام) که داراى منصب یداللّهى اند.

۱۷ . تذکره میخانه: ص ۲۶۲، ۲۶۳، ۲۶۴٫

منبع: سیری در قلمرو شعر نبوی

 

https://farsi.al-shia.org/%d9%85%d8%ad%d9%85%d9%91%d8%af%d8%b1%d8%b6%d8%a7-%d9%86%d9%88%d8%b9%d9%89-%d8%ae%d8%a8%d9%88%d8%b4%d8%a7%d9%86%d9%89/

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.