حدیث روز
امام علی (ع) می فرماید : هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند٬ خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید٬ پس به تحقیق خویش را تباه نموده است.

یکشنبه, ۹ مهر , ۱۴۰۲ Sunday, 1 October , 2023 ساعت تعداد کل نوشته ها : 35397 تعداد نوشته های امروز : 0 تعداد اعضا : 14 تعداد دیدگاهها : 112×
محوریت انسان کامل در نگاه امام علی
21 خرداد 1402 - 9:32
شناسه : 79548
بازدید 126
5

محوریت انسان کامل در نگاه امام علی از نکاتی که مورد تاکید کثرت­ گرایان قرار گرفته، اصالت و محوریت انسان­ متوسط است. از نگاه آنان، همه انسان­ها بدون استثناء، انسان­های نابینا و یا متوسطی محسوب می­ شوند که نه تنها نمی­ توانند معرفتی مطابق با واقع بیابند، بلکه باورها و ادراکات­شان همانند دیگر امور عالم، […]

ارسال توسط :
پ
پ

محوریت انسان کامل در نگاه امام علی

از نکاتی که مورد تاکید کثرت­ گرایان قرار گرفته، اصالت و محوریت انسان­ متوسط است. از نگاه آنان، همه انسان­ها بدون استثناء، انسان­های نابینا و یا متوسطی محسوب می­ شوند که نه تنها نمی­ توانند معرفتی مطابق با واقع بیابند، بلکه باورها و ادراکات­شان همانند دیگر امور عالم، ناخالصی­ هایی دارند. بنابراین سخن هیچ کس حجیت و سندیت ندارد.

اما اگر از منظر امیرمؤمنان به این مسأله توجه شود، خواهیم دید که این­گونه تلقی به صورت یک قضیه کلی مورد قبول نیست. گرچه ممکن است افراد زیادی به واقع نرسیده باشند یا حتی ممکن است ناخالصی­ های زیادی در اعتقادات و باورهایشان داشته باشند؛ ولی این مسأله عمومیت ندارد و شامل همه انسان­ها نمی ­شود. بلکه در هر دوره انسان­های کاملی هم هستند که حق را بصورت کامل شناخته و بصیرت تام یافته ­اند و می­ توانند چراغ راه دیگران نیز قرار گیرند.

در اینجا نیز برای بررسی بیشتر به توضیح سخنانی از حضرت امیر در این زمینه می­ پردازیم.

الف) حضرت در جایی می­ فرماید:

حَقٌ‏ وَ بَاطِلٌ‏ وَ لِکُلٍ‏ أَهْل؛[۱]

حق و باطلى وجود دارد و براى هر کدام اهل و طرف­دارانى است.

این بیان نشان می­ دهد که همیشه این­گونه نیست که حق و باطل ممزوج شوند و همچنین روشن می­ سازد قول کسانی که معتقدند که «چنان نیست که یکسو حق صریح خالص نشسته باشد و سوی دیگر ناحق غلیظ خالص»[۲] حداقل به عنوان یک اصل عمومی که به همه انسان­ها و ادیان و مذاهب تعمیم یابد، درست نیست.

ب) در جای دیگری نیز اشاره می ­کند که در همه دوران­ ها انسان­های کاملی وجود دارند که در سایه عنایات الهی در شناخت حقیقت به بصیرتی رسیده ­اند که راه هدایت را برای دیگران نیز روشن می­ سازند.

وَ مَا بَرِحَ لِلَّهِ- عَزَّتْ آلَاؤُهُ- فِی الْبُرْهَهِ بَعْدَ الْبُرْهَهِ، وَ فِی أَزْمَانِ الْفَتَرَاتِ عِبَادٌ نَاجَاهُمْ فِی فِکْرِهِمْ، وَ کَلَّمَهُمْ فِی ذَاتِ عُقُولِهِمْ، فَاسْتَصْبَحُوا بِنُورِ یَقْظَهٍ فِی الْأَبْصَارِ وَ الْأَسْمَاعِ وَ الْأَفْئِدَهِ؛[۳]

خداوندى که نعمت­هایش بزرگ و عظیم است، همواره در هر عصر و زمان و در فاصله میان بعثت پیامبران، بندگانى داشت که حقایق را به فکر آنها الهام مى‏ کرد و با عقل و اندیشه آنها سخن مى‏گفت تا آنها در پرتو آن با نور بیدارى، چشم­ ها و گوش­ ها و قلب­ ها را روشن سازند.

در این عبارات، امام علیه ­السلام به وجود انسان­های کاملی اشاره می­ کند که خداوند متعال از طریق نجوای فکری و الهامات قلبی، نور هدایت را در دل آنها می­ افکند.

به گفته مفسرین و شارحان نهج ­البلاغه، این تعبیر ممکن است اشاره به اوصیاى انبیا باشد که در فترت­ ها همواره وجود داشته‏ اند و حقایق را از طریق الهامات قلبى از ساحت قدس الهى مى‏ گرفتند و به بندگان مى ‏رساندند. نیز ممکن است اشاره به مردان صالح و مخلص و عارف و بصیرى غیر از انبیا و اوصیا باشد که در هر زمانى در میان مردم وجود دارند؛ آنها نیز با الهامات الهى و تأییدات ربّانى به صراط مستقیم الهى واقف مى ‏شوند و سعى در هدایت دیگران دارند. ونیز شاید هر دو گروه را شامل شود.[۴]

قران نیز فرموده است که انسان می ­تواند در سایه تقوای الهی با عالم غیب مرتبط شده و وسیله شناسایی حق از باطل را از خداوند متعال دریافت کند:

یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقانا؛[۵]

اى کسانى که ایمان آورده ‏اید! اگر از (مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید، براى شما وسیله ‏اى جهت جدا ساختن حق از باطل قرار مى‏ دهد.

و نیز اشاره می­کند که با مجاهدت در راه خدا می­توان از هدایت خاص الهی برخوردار شد:

وَالَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا؛[۶]

و آنها که در راه ما (با خلوص نیّت) جهاد کنند، قطعاً به راه‏ هاى خود، هدایت­شان خواهیم کرد.

امام علی علیه السلام بعد از اشاره به وجود انسان­ های بیدار و اهل بصیرت، آنان را راهنمایانی می­ داند که در حدّ خود، با آن دریافت­ هاى ربّانى به هدایت خلق و راهنمایى گم‏شده‏ هاى طریق ایمان و تقوا تلاش و کوشش مى‏ کنند.

می­ فرماید:

بِمَنْزِلَهِ الْأَدِلَّهِ فِی الْفَلَوَات مَنْ أَخَذَ الْقَصْدَ حَمِدُوا إِلَیْهِ طَرِیقَهُ، وَ بَشَّرُوهُ بِالنَّجَاهِ، وَ مَنْ أَخَذَ یَمِیناً وَ شِمَالًا ذَمُّوا إِلَیْهِ الطَّرِیقَ، وَ حَذَّرُوهُ مِنَ الْهَلَکَهِ؛[۷]

این افراد همچون راهنماى بیابان­ ها هستند که قافله‏ ها را از گم کردن راه نجات مى‏ دهند. هر کس راه حق را در پیش مى‏ گرفت، طریقش را مى‏ ستودند و او را به نجات، بشارت مى‏ دادند و آن کس که به چپ و راست‏ منحرف شده بود، طریقش را نکوهش مى‏ کردند و از هلاکت بر حذر مى ‏داشتند.

تعبیر به «ادلّه» جمع دلیل اشاره به این دارد که این مردان الهى در بیابان زندگى دنیا همچون دلیل راهند که قافله‏ هاى انسانى را از گم گشتن و هلاک شدن نجات مى‏ دهند. سپس در یک نتیجه‏ گیرى از آنچه در جمله‏ هاى پیشین آمد، مى‏ فرماید:

وَ کَانُوا کَذلِکَ مَصَابِیحَ تِلکَ الظُلُمَاتِ، وَ أَدِلَّهَ تِلْکَ الشُّبُهَاتِ؛[۸]

و آنها چراغ­ هاى روشن تاریکی­ ها بودند و راهنمایان در برابر شبهات.

آرى! در مسیر زندگى دنیا هم ظلمات و تاریکی­ هاست و هم جاده ‏هاى مشکوک و مشتبه که هر دو براى رهروان راه خطرناک است. وجود این مردان الهى چراغ پر نورى در آن ظلمت­ ها و دلیل و راهنمایى براى آن طرق مشکوک است.

بنابراین انسان­ های متوسط می ­توانند با اقتدای به آن انسان­ های والا خود را از فرو رفتن در ناخالصی­ ها و در معارفی که حق و باطل ممکن است در آن ممزوج شوند، نجات بخشند و در ادراکات خود به خلوص و بصیرت کامل برسند.

ج) حضرت علاوه بر اینکه به وجود انسان­ های کامل و راهنمایان راه هدایت اشاره می­­ کند به بیان مصادیق نیز پرداخته­ اند و خود و اهلبیت خود را به عنوان واصلین به حق معرفی می­ کند؛ به گونه­ ای که ذره ­ای شک و شبهه در معرفت و شناخت حق برای آنان باقی نمانده است. بنابراین اختلافی هم در حق ندارند.

به عنوان نمونه، امام در جایی خود را برخوردار از بصیرت که ره آورد یقین است می­ داند و می ­فرماید:

وَ إِنَّ مَعِی لَبَصِیرَتِی مَا لَبَّسْتُ عَلَى نَفْسِی وَ لَا لُبِّسَ عَلَی؛[۹]

من بصیرت و بینایى خویش را به همراه دارم (و حقایق کاملًا بر من روشن است). هیچ امرى را بر کسى مشتبه نساخته‏ ام و چیزى نیز بر من مشتبه نشده است.

و در عبارت دیگری اشاره می ­کند:

وَإِنِّی لَعَلَى یَقِینٍ مِنْ رَبِّی، وَغَیْرِ شُبْهَهٍ مِنْ دِینی؛[۱۰]

من به پروردگار خویش یقین دارم و در دین و آئین خود گرفتار شک و تردیدنیستم!

در بیان دیگری، پس از اشاره به شجاعت و عدم ترس خود در رویارویی با دشمن فرمود:

إِنِّی مِنْ ضَلَالِهِمُ الَّذِی هُمْ فِیهِ وَ الْهُدَى الَّذِی أَنَا عَلَیْهِ لَعَلَى بَصِیرَهٍ مِنْ نَفْسِی وَ یَقِینٍ مِنْ رَبِّی؛[۱۱]

این بیان حضرت، از جزم و قطع بی­ چون و چرای خود به صحت و درستی راهی که طی کرده است، خبر می­ دهد.

و نیز فرمودند :

فَوَالَّذِی‏ لَا إِلَهَ‏ إِلَّا هُوَ إِنِّی‏ لَعَلَى‏ جَادَّهِ الْحَقِّ وَ إِنَّهُمْ لَعَلَى مَزَلَّهِ الْبَاطِل‏؛[۱۲]

سوگند به خدایی که که جز او خدایی نیست! من بر جاده حق می­روم و دشمنان من بر پرتگاه باطلند.

بخاطر همین برخورداری از یقین و بصیرت است که امام خود را در شناخت حقایق عالم و دست­یابی به حقیقت، چنان در مرتبه­ ای از یقین و قطع می­ داند که ذره­ ای شک و تردید در آن راه نمی ­یابد. می­ فرماید:

مَا شَکَکْتُ‏ فِی‏ الْحَقِ‏ مُذْ أُرِیتُه؛[۱۳]

از زمانى که حق را به من نشان داده ‏اند هرگز در آن تردید نکرده ‏ام‏.

درباره اهلبیت علیهم السلام نیز می­ فرماید:

هُمْ عَیْشُ الْعِلْمِ، وَ مَوْتُ الْجَهْلِ. یُخْبِرُکُمْ حِلْمُهُمْ عَنْ عِلْمِهِم وَ ظَاهِرُهُمْ عَنْ بَاطِنِهِمْ وَ صَمْتُهُمْ عَنْ حِکَمِ [حُکْمِ‏] مَنْطِقِهِمْ لَا یُخَالِفُونَ الْحَقَّ وَ لَا یَخْتَلِفُونَ فِیهِ وَ هُمْ دَعَائِمُ الْإِسْلَامِ وَ وَلَائِجُ الِاعْتِصَامِ بِهِمْ عَادَ الْحَقُّ إِلَى نِصَابِهِ وَ انْزَاحَ الْبَاطِلُ عَنْ مُقَامِه‏؛[۱۴] 

آنها (آل محمّد) مایه حیات علم و دانش و مرگ جهل و نادانى هستند. حلم آنها شما را از علم­شان آگاه مى‏ سازد و ظاهرشان از باطن­شان و سکوت­شان از منطق حکیمانه آنها شما را مطلع مى‏ کند. هرگز با حق مخالفت نمى‏ کنند و در آن اختلاف ندارند. آنها ارکان اسلامند (و ستون‏ هاى دین) و پناهگاه ­هاى مردم. به وسیله آنان (آل محمّد) حق به اصل و جایگاه مناسب رسید و باطل از جایگاهش کنار رفت و زبان باطل از بن کنده شد.

از جمله نکاتی که در این توصیفات، مطرح شده عدم اختلاف اهلبیت علیهم­ السلام در شناخت حق است. این نشان می­ دهد که آنان بر احکام خدا و وحی الهی احاطه کامل دارند و  کسى که چنین باشد، اختلافى در آن پیدا نمى ‏کند.

د) همچنین امام علیه­ السلام در خطبه­ ای، جهت دست یافتن به حق و درک حقیقتِ مفاهیم قرآن، طریقی را ارائه مى‏ دهد که آن تمسّک به اهل حق است که قطعاّ بالاترین مصادیق آن اهل­بیت و عترت علیهم السلام هستند.

می­فرماید:

فَالْتَمِسُوا ذلِکَ مِنْ عِنْدِ أَهْلِهِ، فَإنَّهُمْ عَیْشُ الْعِلْمِ، وَمَوْتُ الْجَهْلِ. هُمُ الَّذِینَ یُخْبِرُکُمْ حُکْمُهُمْ عَنْ عِلْمِهِمْ، وَصَمْتُهُمْ عَنْ مَنْطِقِهِمْ، وَظَاهِرُهُمْ عَنْ بَاطِنِهِمْ؛[۱۵]

این (آگاهى‏ ها) را از اهلش بیاموزید، چرا که آنها حیات علم و مرگ جهلند. آنها هستند که حکم­شان، شما را از علم­شان آگاه مى‏ سازد، و سکوت­شان از منطق­شان، و ظاهرشان از باطن­شان.

و در ادامه توصیفات آنان می­ فرماید:

لَایُخَالِفُونَ الدِّینَ وَلَا یَخْتَلِفُونَ فِیهِ؛[۱۶]

آنها نه با دین خدا مخالفت مى‏ کنند و نه در آن اختلاف دارند.

طبیعی و روشن است اختلاف در جایی ایجاد می­ شود که یقینی وجود نداشته باشد و درک و فهم انسان آلوده به ناخالصی­ ها باشد .

اینجاست که حضرت، راه رهایی از گمراهی را نیز به انسان سفارش می­ کند، می­ فرماید:

فَأَیْنَ تَذْهَبُونَ؟ وَ أَنَّى‏ تُؤْفَکُونَ! وَ الْأَعْلَامُ قَائِمَهٌ، وَ الْآیَاتُ وَاضِحَهٌ، وَالْمَنَارُ مَنْصُوبَهٌ. فَأَیْنَ یُتَاهُ بِکُمْ! وَ کَیْفَ تَعْمَهُونَ، وَ بَیْنَکُمْ عِتْرَهُ نَبِیِّکُمْ؛[۱۷]

کجا مى‏ روید؟ و رو به کدام طرف مى‏ کنید! در حالى که پرچم‏ هاى حق برپاست، نشانه‏ هاى آن آشکار و چراغ ‏هاى هدایت نصب شده است؟! شما را به کدام وادى گمراهى مى‏ برند و چگونه سرگردان مى ‏شوید، در حالى که عترت پیامبرتان در میان شماست؟!

سپس براى معرّفى بیشتر مى‏ افزاید:

وَهُمْ أَزِمَّهُ الْحَقِّ، وَ أَعْلَامُ الدِّینِ، وَ أَلْسِنَهُ الصِّدْقِ!؛[۱۸]

آنان زمامدار حق ‏اند و پرچم ‏هاى دین، و زبان‏ هاى گویاى صدق و راستى.

در ادامه این توصیفات نیز از همگان دعوت به روی آوردن به اهلبیت می­ کند:

فَأَنْزِلُوهُمْ بِأَحْسَنِ مَنَازِلِ الْقُرْآنِ، وَ رِدُوهُمْ وُرُودَ الْهِیمِ الْعِطَاشِ؛[۱۹]

حال که چنین است، آنها را در بهترین جایى که قرآن را در آن حفظ مى‏ کنید (در درون جان و روحتان) قرار دهید و همچون تشنگان، براى سیراب شدن، به سرچشمه‏ هاى (زلالِ علومِ) آنان روى آورید.

این جملات حضرت، در حقیقت تأکیدى است بر «حدیث ثَقَلین» که عترت را در کنار قرآن قرار مى‏ دهد و عموم مسلمانان را به پیروى از هر دو دعوت مى‏ نماید و بر عدم جدایى آن دو از یکدیگر، تا دامنه قیامت، تأکید مى ‏کند.

امام علیه السلام با این بیانات خط بطلانی می­ کشد بر این نظریه که معتقد است که هیچ چیز خالص در این جهان یافت نمی­ شود و فهم آدمیان و مذاهب مختلفه دینی همیشه مخلوطی از حق و باطلند.[۲۰]و با این ادعا و نگاه، منکر هر گونه تفسیر رسمی و وجود مفسر و مرجع رسمی می­ باشد و قول هیچ کس را حجت تعبدی برای دیگران نم ی­داند.[۲۱]

این فرمایشات امام نشان می ­دهد که انسان­ه ایی هستند که بر بعضی از حقایق احاطه کامل دارند و هیچ گونه ناخالصی در باورها و ادراکات آنان وجود ندارد، لذا در بیان  و تفسیر حقایق نیز دچار اختلاف نیز نمی­ شوند.

[۱] . همان، خطبه ۱۶

[۲] . عبدالکریم سروش، همان، ص۳۷

[۳] . نهج ­البلاغه، خطبه ۲۲۲

[۴] . ناصر مکارم شیرازی و جمعی از نویسندگان، همان، ج‏۸، ص ۳۴۸

[۵] . انفال، آیه ۲۹

[۶] . عنکبوت، آیه ۶۹

[۷] . نهج ­البلاغه­، خطبه ۲۲۲

[۸] . همان

[۹] . همان، خطبه ۱۳۷و۱۰

[۱۰] . همان، خطبه ۲۲

[۱۱] . همان، نامه ۶۲

[۱۲] . همان، خطبه ۱۹۷

[۱۳] . همان، خطبه ۴ و حکمت ۱۸۴

[۱۴] . همان، خطبه ۲۳۹

[۱۵] . همان، خطبه ۱۴۷

[۱۶] . همان

[۱۷] . همان، خطبه ۸۷

[۱۸] . همان

[۱۹] . همان، خطبه ۸۷

[۲۰] . عبدالکریم سروش، همان، ص۳۶

[۲۱] . همان ، ص۶

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.