معاد روحانی
اگر میگوییم معاد جسمانی، به این معنا نیست که فقط معاد جسمانی است نه روحانی، بلکه اثبات معاد جسمانی همان نظریهای است که جسم مادّی دنیوی نیز به ضمیمه روح که تدبیر بدن را به عهده دارد محشور میشود؛ هم چنین اگر گفته میشود معاد روحانی است، مقصود این است که علاوه بر روح، جسم مادّی دنیوی نیز برانگیخته میشود. انسان در روز رستاخیز علاوه بر لذّات و آلام و پاداش و کیفر که نیاز به جسم دارد، لذّات و آلام روحی و عقلی نیز وجود دارد که تنها توسّط روح درک میشود.
۱. لذّات روحانی و معنوی
تا اینجا آنچه از منازل و تخت، باغ و میوهها، غذا و نوشیدنیها، همسر و لباس و … گفتیم گوشهای از لذایذ مادّی و جسمانی بود، ولی با توجّه به اینکه روح به مراتب اعلی و اشراف از جسم است، نعمتهای روحانی و معنوی بهشت نیز به مراتب از نعمتهای مادّی و جسمانی بهشت برتر و والاتر و پرشکوهتر است: در دنیا هم این چنین است. فهمیدن مسائل علمی لذت دارد، گفتگو با بزرگان لذّت دارد، گاهی عکس گرفتن در کنار بزرگان سرور آور است و گاهی معرفت و آشنایی با یکدیگر لذّت بخش است. امّا لذّت درک معرفت الله، و جذبههای جلال و جمال او، آن چنان نشاط آفرین است که یک لحظه از آن از تمام نعمتهای مادّی جهان برتر است.
گاهی نمونههای بسیار محدود این مطلب در این دنیا تجربه شده است. مثلاً وقتی حالی برای عبادت و خلوت با پروردگار عالم دست میدهد و انسان غرق مناجات و راز و نیاز با قاضی الحاجات میگردد، دنیا و آنچه در آن است به فراموشی سپرده شده، و در لحظات کوتاهی محو جمال بیمثال او میگردد. مخصوصاً اگر این امر در دل شب تاریک در حالت تنهایی توأم با حضور قلب و عشق باشد، آنچنان نشاط و لذّتی به انسان دست میدهد، که با هیچ قلم و بیانی قابل شرح و تقریر نیست. توجّه کنید اگر این حالت دائمی باشد، چگونه خواهد بود؟ چه اینکه در بهشت عوامل غفلت و بیخبری از خداوند و گرفتاریهایی که حضور قلب را بر هم میزند وجود ندارد، و حجابها و موانع معرفت از مقابل دیدگان دل کنار رفته، درک و دید انسان به مراتب قویتر میگردد و از وسوسههای شیطانی که همیشه مزاحم رهروان این راه است مطلقاً خبری نیست. اهل بهشت با قلب پاک و دور از هرگونه کینه و کدورت زندگی میکنند.
{وَ نَزَعْنا ما فی صُدُورِهِمْ مِنْ غِل}. ([۱]) و آنچه در دلها از کینه و حسد دارند بر میکنیم.
ببینید تعبیر قرآن در اینجا چقدر لطیف و زیبا است و به سرنوشت مسرّت بخش و روح پرور پرهیزکاران اشاره کرده چنین میفرماید: {إِنَّ الْمُتَّقِینَ فی جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ * فی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِیک مُّقْتَدِرِ}؛ ([۲]) «یقیناً پرهیزگاران در باغها و نهرهای بهشتی جای دارند، در جایگاه صدق نزد خداوند مالک مقتدر!» گر چه ما در هر حال در حضور خدا و سر سفره نعمتهای او هستیم، ولی حضوری که در قیامت است از ویژگی خاصّی برخوردار است، بنابر گفته مفسّران چه توصیف جالبی در این آیه از جایگاه پرهیزگاران صورت گرفته که همه امتیازات در آن جمع شده است، خصوصاً جمله اخیر که میفرماید: {عِندَ مَلِیک مُّقْتَدِرِ} که اشارهٔ آیه به نهایت قرب و نزدیکی معنوی است نه جسمانی. راستی خداوندی که هم مالک است و هم قادر، تنها خودش میداند چه نعمتها و مواهبی برای مهمانان خود آماده ساخته است.
آنگاه میتوان تصوّر کرد که در آنجا چه خبر است؟ چه غوغائی از نعمتهای معنوی بر پا است؟ و چه جذبههای نیرومندی روح را به جوار قرب حق میکشد، او را در انوار ذاتش مستغرق میسازد، و از خویشتن خویش غافل میکند و کارش به جائی میرسد که جز او نمیبیند، و جز او نمیخواهد، و هر چه دلش میخواهد همان میبیند، و هر چه ببیند دلش همان را میخواهد! بدیهی است ما نمیدانیم در روز رستاخیز برای بهشتیان چه لذّات روحی و معنوی وجود دارد، زیرا ما همه چیز را در این جهان با معیارهای محدود و کوچک خودمان مینگریم، قطعاً نعمتهای روحی و معنوی در قیامت طوری است که حتّی تصوّرش برای ما در این جهان غیر ممکن است. به همین دلیل میبینیم که بزرگان، حکما و گروهی از متکلّمین و علمای امامیه به همین ملاک معاد را بررسی کردهاند.
شیخ ملأ هادی در بحث معاد میگوید: انسان دارای معاد روحانی نیز هست. و بعد میگوید اگر انسان در دنیا نفسش از نظر معرفت تکامل یافته باشد، در سرای دیگر در عالم عقول و موجودات نوری ملحق میگردد بلکه بالاتر از این هم میتواند ارتقا پیدا کند. یعنی به لقاء ذات و صفات الاهی نائل شود؛ در این مورد چنین گفته؛فَجَنّه اللقاء وجنّه الصِّفه یثمِرُ لِلکَمَّل غَرسُ المَعرفَه ([۳])بهشت که لقاء ذات و صفات الاهی است میوه درخت معرفت کاملان میباشد. گر چه لذّات روحی و معنوی در قرآن و روایات بیش از آن است که در این مختصر بگنجد امّا ما در این جا چند نمونه از آیات قرآن کریم و سخنان ائمّه معصومین (علیهم السلام) را برای اثبات معاد جسمانی و روحانی انسانهای مؤمن و منافق، میآوریم:
۱. قرآن مجید پس از یادآوری یک رشته لذّتهای جسمانی، موضوع خشنودی خدا را، که از لذّتهای روحانی و معنوی است، مطرح میکند و آن را بالاتر از لذّتهای جسمانی توصیف میکند و به عنوان پاداش اکبر و بزرگ که به بندگان شایسته الاهی داده میشود، یاد مینماید چنان که میفرماید:{وَعَدَ اللهُ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تحتها الأَنْهَارُ خَالِدِینَ فیها وَمَسَاکنَ طَیبَهً فی جَنَّاتِ عَدْنٍ وَرِضْوَانٌ مِّنَ اللهِ أَکبَرُ ذلِک هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ}. ([۴])
خدا به مردان مؤمن و زنان مؤمن بهشتهایی را وعده داده است که جویها در آن جاری است، و بهشتیان همواره در آنجایند و نیز خانههایی نیکو در بهشت جاوید. ولی خشنودی خدا از همه برتر است که پیروزی بزرگ، خشنودی خداوند است.در این آیه همان طور که روشن است، نخست لذّتهای جسمانی را مطرح نموده که همان نهرهای جاری و خانههای پاک و زیبای بهشتی است و آن گاه رضا و خشنودی خدا را یادآور شده و آن را بالاتر از لذّتهای پیشین دانسته است. گویی آن گاه که بنده خدا احساس میکند که معبود او از او راضی است آنچنان به خود میبالد و غرق سرور و نشاط میشود که لذّتهای مادّی را به دست فراموشی میسپارد.
امام سجّاد (علیه السلام) در توضیح این آیه بیانی دارد که روشنگر عظمت این سعادت و لذّت عقلی و معنوی است. چنان که میفرماید: قَالَ: إِذَا صَارَ أَهْلُ الْجَنَّهِ فی الْجَنَّهِ وَدَخَلَ وَلی اللهِ إِلَی جِنَانِهِ… فَیقُولُ لَهُمْ: اوّلیائِی وَأهْلَ طَاعَتی وَسُکانَ جَنَّتی فی جِوَارِی ألا هَلْ أُنَبِّئُکمْ بِخَیرٍ مِمَّا أَنْتُمْ فِیهِ؟ فَیقُولُونَ: رَبَّنَا وَأَی شَیءٍ خَیرٌ مِمَّا نَحْنُ فِیهِ فِیمَا اشْتَهَتْ أَنْفُسُنَا وَلَذَّتْ أَعْینُنَا مِنَ النِّعَمِ فِی جِوَارِ الْکرِیم. قَالَ: فَیعُودُ عَلَیهِمْ بِالْقَوْلِ. فَیقُولُونَ: رَبَّنَا نَعَمْ، فَأْتِنَا بِخَیرٍ مِمَّا نَحْنُ فِیهِ. فَیقُولُ لَهُمْ تَبَارَک وَتَعَالَی: رِضَای عَنْکمْ وَمَحَبَّتی لَکمْ خَیرٌ وَأعْظَمُ مِمَّا أَنْتُمْ فِیهِ. قَالَ: فَیقُولُونَ: نَعَمْ یا رَبَّنَا! رِضَاک عَنَّا وَمَحَبَّتُک لَنَا خَیرٌ لَنَا وَأَطْیبُ لأَنْفُسِنَا. ثُمَّ قَرَأَ عَلِیبْنُ الْحُسَینِ (علیه السلام) هَذِهِ الآیهَ {وَعَدَ اللهُ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِناتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تحتها الأَنْهارُ خالِدِینَ فیها وَمَساکنَ طَیبَهً فی جَنَّاتِ عَدْنٍ وَرِضْوانٌ مِنَ اللهِ أکبَرُ ذلِک هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ}. ([۵])آنگاه که اولیاء خدا وارد بهشت میشوند، … از جانب خدا خطاب میآید: ای دوستان من و اهل طاعتم و ساکنان بهشت در جوار من! آیا میخواهید شما را از پاداش و لذّتی برتر از آن چه که در اختیار دارید آگاه سازم؟ آنان [با شگفتی] میگویند: پروردگارا! کدام پاداش از آنچه که در اختیار داریم بالاتر و برتر است؟باز همان خطاب تکرار میشود و بندگان خدا میگویند خدایا، ما را از آن آگاه ساز، آنچه نفس ما خواهش کند و چشمان ما لذت برد، از انواع نعمتها داریم! خطاب میآید: بالاترین لذّتها، خشنودی من از شما و محبّت و دوستی من به شما است که از همه نعمتهای بهشتی برتر و بهتر است. آنگاه اهل بهشت این سخن را تصدیق نموده و اقرار میکنند که خشنودی و دوستی خدا گواراتر از همه لذّتها است.
راوی میگوید: امام این سخن را گفت، سپس این آیه را تلاوت کرد: {… وَ رِضْوانٌ مِنَ اللهِ أکبَرُ ذلِک هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ}.چنانچه توجه نمایید، در صدر آیه لذت جسمانی و در ذیل آن لذت روحانی به وضوح دانسته میشود.در اینجا لازم دانستم دو بیت از ابیات عارفانه حافظ که این مضمون را به شعر مترنم شده است، یاد آور شوم:
از درِ خـویـش خـدایا بـه بهشتــم نفـرسـت که سر کوی تو از کون و مکان ما را بسخاک درت بهشت من، مهر رخت، سرشت من عشق تو سرشت من، راحت من رضای تو
آنچه قابل توجّه است این است که خداوند متعال در جای دیگری از قرآن بعد از ذکر نعمتهای مادّی بهشت و لذّتهای جسمانی به مسأله رضا و خشنودی به صورت طرفین، یعنی خلق و خالق اشاره کرده میفرماید:{…رَضِی اللهُ عَنْهُمْ وَرَضُواْ عَنْهُ ذَلِک الْفَوْزُ الْعَظِیم}. ([۶])خدا از آنها خشنود و آنها از خدا خشنودند. این است فیروزی و سعادت بزرگ.
پیروزی فراتر از این نیست که انسان احساس کند مولا و محبوب عزیز و معبودش از او راضی است، و نشانه این رضا و خشنودی آن است که هر چه از مواهب در تصوّر میگنجد یا نمیگنجد به او عنایت فرموده است. این جا است که هم او از خدا خشنود است و هم خدا از او.لذا میبینیم که امیر المؤمنین (علیه السلام) در دعای معروف و مشهور کمیل که دارای محتوا و مضامین عالی میباشد میفرماید: «[الهی] اورادی کلّها ورداً واحداً، خدایا گفتارم همه در یک جهت برای تو باشد».یعنی هیچ وردی غیر از رضای او، ورد نباشد. ([۷])یکی دیگر از نعمتهای روحی این است که بستگان مؤمن و نیکوکاران که در دنیا با هم بودند در آنجا نیز به هم ملحق میشوند: {وَالَّذینَ آمَنُوا وَاتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّیتُهُمْ بِإیمانٍ أَلْحَقْنا بِهِمْ ذُرِّیتَهُمْ وَما أَلَتْناهُمْ مِنْ عَمَلِهِمْ مِنْ شَیءٍ کلُّ امْرِئٍ بِما کسَبَ رَهین}. ([۸])کسانی که ایمان آوردند و فرزندانشان به پیروی از آنان ایمان اختیار کردند، فرزندانشان را (در بهشت) به آنان ملحق میکنیم و از (پاداش) عملشان چیزی نمیکاهیم و هر کس در گرو اعمال خویش است.
یکی از لطفهای خدا به مؤمنان در قیامت این است که فرزندان با ایمان و مورد علاقه آنها را به آنان ملحق میکند تا چشم ایشان روشن گردد. این فرزندان اگر از نظر عمل کوتاهی و تقصیراتی داشته باشند، خداوند به احترام پدران صالح، آنها را میبخشد و مقامشان را بالا میبرد.
در روایتی از پیامبر (صل الله علیه و آله وسلم) میخوانیم که: إذا دخل الرجل الجنه سأل عن أبویه وزوجته وولده فیقال: إنهم لم یبلغوا درجتک فیقول: یا رب قد عملت لی ولهم فیؤمر بإلحاقهم به. ([۹])هنگامی که انسان وارد بهشت میشود، سراغ پدر و مادر و همسر و فرزندانش را میگیرد. به او گفته میشود: آنها به درجه و عمل تو نرسیدهاند. عرض میکند: پروردگارا، من برای خودم و آنها عمل کردم. پس فرمان داده میشود که فرزندان به ایشان ملحق شوند.ارتقای این فرزندان به درجه پدران، ممکن است این توهّم را به وجود آورد که از اعمال پدران برمیدارند وبه فرزندان میدهند، به دنبال آن آمده است «ما چیزی از اعمال آنها نمیکاهیم» و در پایان میفرماید: «هر کس در گرو اعمال خویش است». بنابر این تعجب ندارد که از اعمال مؤمنان و پاداش آنها چیزی کاسته نشود؛ چرا که این اعمال همه جا با انسان است و اگر خداوند لطف و تفضلی درباره فرزندان ایشان میکند و آنها را به پرهیزگاران در بهشت ملحق میکند، این به معنای آن نیست که از پاداش اعمال آنها چیزی کاسته شود. مسألهٔ زندگی در کنار هم از ویژگی خاصّی برخوردار است، شاید بتوان با مثالی هر چند نارسا مسئله را به ذهن نزدیک کرد؛ گاهی مهاجرانی که به کشوری هجرت میکنند همین که یکدیگر را دیدند و یا در کنار یکدیگر منزل گرفتند، هجرت و غربت را فراموش کرده و گویا در کشور خودشان هستند این خود یک نوع لذّت روحی و عاطفی است. همان طور که گفتیم این مثال نارسا است؛ زیرا زندگی این دنیا با عالم قیامت قابل مقایسه نیست، به قول مولوی:
ای برون از وهم و قال و قیل من خاک بر فرق من و تمثیل من
با ذکر یک مورد دیگر از لذّات روحی و معنوی به این بحث خاتمه میدهیم. یکی از بهترین لذّتهای روحانی، قرار گرفتن در کنار دوستان باصفاست، رفیقانی که به نور ایمان و اخلاق انسانی آراسته باشند، و عشق و محبّت در وجودشان موج زند، کسانی که یک لحظه نشستن در کنار آنها آن چنان نشاط انگیز و سرورآور است که با هیچ بیانی قابل توصیف و با هیچ قلمی قابل تحریر نیست، مثل معروفی است که میگوید: «سَنَهُ الوِصالِ سِنَهٌ وسِنَهُ الفراقِ سَنَهٌ» یک سال در کنار دوست همانند لحظه میگذرد و یک لحظه در فراق دوست مانند یک سال رنج آور است. از قرآن کریم چنین استفاده میشود، که اهل بهشت در کنار یاران با صفا مینشینند و با هم سخن میگویند، امّا اینکه چه میگویند؟ از مسائلی است که درک آن امروز برای ما ممکن نیست، ولی به طور مسلّم حرف و سخن آنان روح پرور و لذّت بخش است.
خداوند متعال میفرماید: {وَمَن یطِعِ اللهَ وَالرَّسُولَ فَاولئک مَعَ الَّذِینَ أنْعَمَ اللهُ عَلَیهِم مِّنَ النَّبِینَ وَالصِّدِّیقِینَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِینَ وَحَسُنَ اولئک رَفِیقًا ذَلِک الْفَضْلُ مِنَ اللهِ وَکفَی بِاللهِ عَلِیمًا}. ([۱۰])و کسی که خدا و پیامبر را اطاعت کند، (در روز رستاخیز،) همنشین کسانی خواهد بود که خدا، نعمت خود را بر آنان تمام کرده از پیامبران و صدّیقان و شهدا و صالحان و آنها رفیقهای خوبی هستند! این موهبتی از ناحیه خداست. و کافی است که او، (از حالِ بندگان، و نیات و اعمالشان) آگاه است.
آری چه همنشینی و چه همسخنی و در چه عالمی؟ پیامبران بزرگ الاهی، راستگویان، شهیدان و صالحان که بهترین افراد جهانند. کلمه (ذلک) اشاره به دور است؛ این نوع اشاره به عظمت این نعمت الاهی است. گویا آن قدر بزرگ و والا است که از دسترس ما به دور است و تعبیر به «الفضل من الله» نیز تأکید بر این معنا میباشد که این موهبت و نعمت را تنها با عمل نمیتوان به دست آورد، بلکه با لطف و فضل الاهی میتوان به آن رسید.
نکته قابل توجّه اینکه مفسّران در شأن نزول این آیه روایتی را نقل کردهاند که یکی از یاران پیامبر (صل الله علیه و آله وسلم) که عاشق دیدار او بود روزی پریشان حال خدمت آن حضرت آمد، پیامبر (صل الله علیه و آله وسلم) سبب ناراحتی او را سؤال فرمود، در جواب عرض کرد: وقتی از شما دور میشوم شدیداً احساس ناراحتی میکنم، امروز ناگهان در این فکر فرو رفتم که فردای قیامت اگر من اهل بهشت هم باشم مسلّما در جایگاه شما نخواهم بود، بنابر این از دیدار شما برای همیشه محرومم! (و اگر اهل دوزخ باشم تکلیفم روشن است) با این حال چرا افسرده نباشم؟ آیه فوق نازل شد و به او و امثال او بشارت داد که افراد با ایمان و مطیع فرمان خدا و پیامبر (صل الله علیه و آله وسلم) در بهشت همنشین اوّلیاء الله و پیامبران خواهند بود. ([۱۱])
۲. عذاب روحانی و معنوی
احساس خشنودی معبود، مایه لذّت است، در برابر آن احساس دوری از رحمت او برای کسانی که از رحمت واسعه او آگاه باشند عذابی است جانکاه و روح آزار، چنانچه معروف است: (تعرف الاشیاء باضدادها) شناخت هر چیزی در مقابل ضدش است. همچنین قبلاً گفته شد که در بهشت، نعمتهای لذّت بخش جسمی و روحی هر دو وجود دارد، درباره دوزخ نیز مجازاتهایی که سبب رنج و عذاب جسم و روح میشود، وجود دارد که عذابهای جسمی قبلاً بیان شد، اینک نوبت آن رسیده است که عذابهای روحی در روز رستاخیز را بیان کنیم، و شاید همه انسانها در روز رستاخیز، به خاطر کنار رفتن حجابها، از چنین رحمت واسعهای آگاه شوند، چنان که خداوند حکیم میفرماید:
{وَعَدَ اللهُ الْمُنَافِقِینَ وَالْمُنَافِقاَتِ وَالْکفّار نَارَ جَهَنَّمَ خَالِدِینَ فیها هی حَسْبُهُمْ وَلَعَنَهُمُ اللهُ وَلَهُمْ عَذَابٌ مُّقِیمٌ}. ([۱۲])خدا به مردان و زنان منافق و کافر وعده آتش دوزخ داده که پیوسته در آنجا هستند و این عذاب برای آنان کافی است و آنان را از رحمت خود دور ساخته و برای آنان عذاب پایداری است.شاهد سخن این است که در آیه پیشین، از «مؤمنین» و «مؤمنات» سخن گفته و در این آیه از منافقین و منافقات و کافران.در آیه قبل نخست نعمتها و لذّتهای جسمانی را یاد آور شده آن گاه نعمت لذّت خشنودی خدا را یاد آور شده است. در این آیه نیز نخست آتش دوزخ را یادآور شده آن گاه عذاب و تلخی احساس دوری از رحمت خدا را که احساس آن جانکاه است، مطرح نموده است.
در حقیقت این دو آیه از نظر وعده و وعید و کسانی که آنها را دریافت خواهند کرد، حالت لفّ و نشر مرتّب دارند، و قطعاً دوری از رحمت خدا کیفری غیر از آتش دوزخ است. زیرا در غیر این صورت لازم است جمله «و لعنهم الله» تکرار جمله پیشین باشد و این برخلاف ظاهر متبادر از آیه است. گذشته از این، در پایان آیه از عذاب پایدار (عذاب مقیم) سخن میگوید و این جمله همان طور که میتواند به خلود در آتش ناظر باشد میتواند بیانگر پیوستگی عذاب دوری از رحمت خدا به شمار آید، ولی با توجّه به این که خلود در آتش قبلاً به طور صریح ذکر شده است بهتر آن است که آن را ناظر به پایداری و خلود عذاب دیگری غیر از آتش دوزخ بدانیم. ([۱۳])
آلام و کیفرهای روحانی یک سلسله اموری است که روح و جان انسان را فشار میدهد، هرچند در ظاهر تأثیری در جسم نداشته باشد، قرآن کریم در موارد زیادی بیان میکند که عذابها و آلام اهل جهنّم، به انواع اهانتها، تحقیرها، غم و اندوهها، حسرتها و شنیدن صدای وحشتناک و خشم آلود آمیخته و همراه است به گونهای که عذابهای روحی قیامت دردناکتر از عذابهای جسمی است. برای نمونه چند مورد آن را یادآور میشویم:
حالت حسرت و پشیمانی: از آیات استفاده میشود که روز قیامت برای مجرمان، صحنهٔ حسرت و پشیمانی است. قرآن در این باره چنین میفرماید:{وَیوْمَ یعَضُّ الظَّالِمُ عَلَی یدَیهِ یقُولُ یا لَیتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلاً}. ([۱۴])و روزی که ستمکار (مشرک) دو دست خود را (از روی حسرت) به دندان میگزد و میگوید: ای کاش با پیامبر همراه میشدم.چون جهنّمیان در دوزخ مأوا بگیرند، پروردگار عالم امر میکند تا دری از بهشت به سوی دوزخ باز کنند. کافران وقتی بهشت را ببینند، انگشت حسرت به دندان میگیرند.در این باره روایتی است از پیامبر بزرگوار اسلام که میفرماید:
ما من عبد مؤمن یدخل الجنّه الا آری مقعده من النّار لو اساء لیزداد شکرا وما من عبد یدخل النّار الّا آری مقعده من الجنّه لو احسن لیزداد حسره. ([۱۵])روز قیامت هیچ بنده مؤمنی نباشد که او را به بهشت ببرند مگر اینکه جایگاه دوزخیاش را نشان وی دهند. (اگر زشتی میکرد این جایگاهش بود) تا بدین وسیله شکر الهی بیشتر کند، و هیچکس را به دوزخ وارد نکنند مگر اینکه جایگاه وی را در بهشت نشانش دهند (اگر خوبی میکرد این جایگاهش بود) تا حسرت وی زیاد گردد.خداوند تعالی در آیهای دیگر ندامت اهل جهنم را این چنین بیان میکند:
{یا وَیلَتَی لَیتَنِی لَمْ أتَّخِذْ فُلَانًا خَلِیلاً}. ([۱۶])ای وای بر من! کاش فلانی را دوست خود نمیگرفتم.
یکی از مجازاتهای شدید روحی در قیامت، پشیمانی از دوستی با دوستان نااهل میباشد. از آیه یاد شده به خوبی استفاده میشود که سبب اصلی گمراهی گمراهان، دوستی با هوی پرستان ودوستان شیطان صفت است. انسان خواه و ناخواه تأثیر پذیر است و بخش مهمّی از افکار و رفتار خود را از طریق دوستانش میگیرد. تجربه نیز این مطلب را تأیید میکند؛ این تأثیر پذیری از نظر اسلام به اندازهای است که امیرمؤمنان علی (علیه السلام) میفرماید:فَمَنِ اشْتَبَهَ عَلَیکمْ أَمْرُهُ وَ لَمْ تَعْرِفُوا دِینَهُ فَانْظُرُوا إِلَی خُلَطَائِهِ فَإِنْ کانُوا أَهْلَ دِینِ اللهِ فَهُوَ عَلَی دِینِ اللهِ وَ إِنْ کانُوا عَلَی غَیرِ دِینِ اللهِ فَلا حَظَّ لَهُ مِنْ دِینِ الله. ([۱۷])هرگاه وضع کسی بر شما مشتبه شد و دین او را نشناختید، به دوستانش توجّه کنید؛ اگر دوستانش اهل دین وآیین خدا باشند، او نیز پیرو آیین خداست و اگر دوستانش بر آیین خدا نباشند، او نیز بهرهای از آیین حق ندارد.
به راستی، گاه نقش دوست در خوشبختی و بدبختی یک انسان از هر عاملی مهمتر است؛ گاه او را تا سرحد فنا و نیستی پیش میبرد و گاه او را به اوج افتخار میرساند.در روایتی از امام جواد (علیه السلام) میخوانیم:إِیاک وَمُصَاحَبَهَ الشَّرِیرِ فَإِنَّهُ کالسَّیفِ الْمَسلّول یحْسُنُ مَنْظَرُهُ وَیقْبُحُ أَثَرُهُ. ([۱۸])از همنشینی با فرد بد بپرهیز که همچون شمشیر برهنه است؛ ظاهرش زیبا و تأثیرش بسیار زشت است.
مؤمنان اهل بهشت به کافران اهل دوزخ میخندند، {فَالْیوْمَ الَّذِینَ آمَنُواْ مِنَ الْکفّار یضْحَکونَ}([۱۹])؛ «پس امروز همواره مؤمنان به کافران میخندند». آری جواب خنده کفّار در دنیا جز خندیدن به آنان در قیامت نیست. بدکاران در دنیا پیوسته به مؤمنان میخندیدند و هنگامی که از کنارشان میگذشتند، آنان را با اشاره تمسخر میکردند. ([۲۰])
گاهی به او خطاب میشود: {ذُقْ إِنَّک أنتَ الْعَزِیزُ الْکرِیمُ}؛ «بچش که تو همان ارجمند و بزرگواری!!» و عمری در شخصیت موهومی زندگی کردی و خود را انسانی نمونه و کم نظیر میپنداشتی! آری تو بودی که بینوایان را در بند و زنجیر کشیده بودی تو بودی که با آن همه غرور، هر جنایتی را مرتکب شدی، اکنون نتیجه اعمالت را بچش. همانگونه که جسم و جان مردم را سوزاندی اکنون درون و بیرونت در آتش قهر الهی و به آب سوزان میسوزد.صحبت و گفتگوهایی میان اهل بهشت و اهل دوزخ ردّ و بدل میشود، و روح دوزخیان را سخت آزار میدهد، قرآن کریم میفرماید:{وَ نَادَی أصْحَابُ الْجَنَّهِ أصْحَابَ النَّارِ أن قَدْ وَجَدْنَا مَا وَعَدَنَا رَبُّنَا حَقًّا فَهَلْ وَجَدتُّم مَّا وَعَدَ رَبُّکمْ حَقًّا}. ([۲۱])اهل بهشت اهل آتش را ندا کنند که ما وعده پروردگارمان را درست یافتیم آیا شما هم وعده پروردگارتان را درست یافتید؟
و آنها با یک دنیا شرمندگی و سر افکندگی جواب میدهند: {قَالُواْ نَعَم} آری، همه حق بود. افسوس که ما گرفتار غرور و غفلت بودیم، در این هنگام ندا دهندهای در میان آنها ندا میدهد که لعنت خدا بر ظالمان باد. {فَأذَّنَ مُؤَذِّنُ بَینَهُمْ أن لَّعْنَهُ اللهِ عَلیَ الظَّالِمِین} این سخن هم چون نمک بر جراحات و زخمهای دل دوزخیان مینشیند و شعلههای آتش درون آنها را افروختهتر و شعلهورتر میکند! در این که این مؤذن (ندا دهنده) کیست که سیطره بر بهشت و دورخ دارد، از سوی خدا سخن میگوید و همگان صدای او را میشنوند. در بسیاری از روایاتی که شیعه ([۲۲]) و سنّی ([۲۳]) نقل کردهاند، آمده است که او امیر المؤمنین علی (علیه السلام) است که در تمام عمرش با ظالمان و ستمگران مبارزه کرده و از آغاز بعثت پیامبر اسلام تا پایان عمر آن حضرت در کنارش بوده و از اسلام و آورنده اسلام دفاع نموده است. متأسفانه بعضی کوشیدهاند که این فضیلت را کم اهمیت و کم رنگ نشان دهند و گفتهاند معلوم نیست این کار برای علی فضیلتی باشد!. ولی این حقیقت بسیار واضح و روشن است، این مؤذن الاهی که بر بهشت و دوزخ سلطه دارد و پیام خدا را در آن روز، به همگان میرساند باید مقامی بسیار والا و بالا داشته باشد.
در آیه دیگری تعبیر تازهای از عذاب روحی دوزخیان در مورد تحقیر، سرزنش و اهانت به دوزخیان که نوعی عذاب دردناک روحی است بر خورد میکنیم:{رَبَّنَا أخْرِجْنَا مِنْهَا فَإِنْ عُدْنَا فَإِنَّا ظَالِمُون}.([۲۴])پروردگارا ما را از آتش خارج کن، اگر بکار زشت برگشتیم، ظالمانیم.ولی از سوی پروردگار به آنها گفته میشود. دور شوید در دوزخ! و با من سخن مگویید! {قَالَ اخْسُواْ فیها وَ لَا تُکلِّمُون}.تعبیر به (اخسأ) تعبیری است که در موقع دور ساختن سگ به کار میرود، به کار گیری آن لفظ در این جا برای تحقیر ظالمان گنهکار و مستکبر است. این تعبیر همچون تازیانهای بر روح آنها نواخته میشود، و آنها را شکنجه میدهد، بلکه میتوان گفت جمله (لا تکلمون) با من سخن نگویید، از آن دردناکتر و غم انگیزتر است که مولای کریم و رحیم بندهای را از خود براند و به او بگوید هرگز با من سخن نگو!
آری این مجرمان بدبختِ شرمنده و از همه جا مأیوس چه حسرتها و چه نالهها و چه گریهها دارند، ولی دیگر فایده ندارد و وقتش گذشته است. هر چند هر انسانی در پایان هر مطلب و مشکلی از خدا استمداد میکند، ولی دیدید که چگونه دست رد به سینهاش زده میشود و خداوند با آنها حرف نمیزند و این خود بزرگترین شکنجه است. ([۲۵])این همان چیزی است که در تعبیر بسیار لطیفی در دعای کمیل به آن اشاره شده است. قابل توجّه اینکه در دعای کمیل به هر دو نوع آلام جسمی و روحی اشاره شده آنجا که میفرماید:فهبنی یا الاهی… صبرت علی عذابک فکیف أصبر علی فراقک.گیرم که برعذاب تو صبر نمودم، چگونه جدایی تو را تحمّل کنم؟در این دعا، منظور امام از صبر بر عذاب، الم جسمی است و صبر بر فراق خداوند، الم روحی را شامل میگردد. روایتی از امیر مؤمنان حضرت علی (علیه السلام) با مضامین بسیار بلند و مفاهیم ارزنده و گسترده عرفانی وارد شده است که به الم و لذّت جسمی و روحی اشاره میکند و میفرماید: الاهی ما عبدتک شوقا إلی جنتک ولا خوفاً من نارک بل وجدتک أهلا للعباده فعبدتک. ([۲۶])
پروردگارا! من تو را عبادت نمیکنم به خاطر علاقه به بهشت تو، و نه ترس از جهنّم تو، بلکه تو را لایق و سزاوار بر پرستش و عبادت میدانم.منظور حضرت از شوق به جنّت، شوق به لذّت جسمانی و نعمتهای بهشت و ترس از آتش جهنّم، نیست و آنجا که حضرت میفرماید: «وجدتک اهلا للعباده فعبدتک» اشاره به لذّت روحی و اشتیاق ناشی از آن به عبادت حضرت حق دارد. ([۲۷])
در پایان آنچه میتوان گفت این است که اصل معادِ جسمانی و روحانی، امری است قطعی و مسلّم، و قرآن مجید بر آن گواهی میدهد هر چند ما نتوانیم به همه خصوصیات آن واقف گردیم. معاد از ضروریات دین است و ایمان و و اعتقاد به اصل جسمانی و روحانی آن واجب و لازم است نه کیفیت و خصوصیات آن؛ یعنی اگر انسان عقیده به معاد جسمانی داشته باشد، امّا منظور از جسمانی برایش روشن نباشد که جسم مادّی و عنصری یا مثالی و یا انشائی است همین که بگوید هر چه در واقع و عند الله است، قبول دارم؛ کافی است.
منابع
[۱]) اعراف/ ۴۳.[۲]) قمر/ ۵۵. [۳]) شرح منظومه سبزواری، ص ۳۳۹.[۴]) توبه/۷۲.[۵]) تفسیر برهان، ج ۴، ص ۱۴۵؛ بحار الانوار، ج ۸، ص ۱۴۱، ح ۵۷.[۶]) مائده/ ۱۱۹.[۷]) طبق روایتی که سید بن طاوس نقل میکند، حضرت امیرمؤمنان (علیه السلام) به کمیل بن زیاد فرمود: این دعای حضرت حضر است، اگر این را یاد گرفتی، در هر شب جمعه و یا ماهی یک بار و یا لااقل در هر سال یک مرتبه وحتی در تمام عمرت یک بار، آن را بخوان که برای کفایت از شرّ دشمنان و کسب روزی و آمرزش گناهان مفید خواهد بود. (اقبال سید بن طاووس، ص ۷۰۶).[۸]) طور/ ۲۱.[۹]) روح المعانی، ج ۲، ص ۴۳۷؛ تفسیر نمونه، ج ۲۲، ص ۴۳۰؛ المیزان، ج ۱۹، ص ۱۶.[۱۰]) نساء/ ۷۰ ـ ۶۹.[۱۱]) تلخیص از پیام قرآن، ج ۶، به نقل از تفسیر مجمع البیان، فخر رازی، قرطبی و مراغی و روح المعانی و فی ظلال القرآن ذیل آیه مذکور.[۱۲]) توبه/ ۶۸.[۱۳]) منشور جاوید، ج ۹، ص ۱۲۰.[۱۴]) فرقان/ ۲۷.[۱۵]) جامع الاخبار، ص ۱۸۳؛ تفسیر کشف الاسرار، ج ۱۰، ص ۱۲۹.[۱۶]) فرقان/ ۲۸.[۱۷]) بحار الانوار، ج ۷۱، ص ۱۹۷[۱۸]) همان، ص ۱۹۸.[۱۹]) مطففین/ ۳۴.[۲۰]) {إِنَّ الَّذینَ أَجْرَمُوا کانُوا مِنَ الَّذینَ آمَنُوا یضْحَکونَ؛ وَ إِذا مَرُّوا بِهِمْ یتَغامَزُونَ} (مطففین/ ۳۰ ـ ۲۹)[۲۱]) اعراف/۴۴.[۲۲]) البرهان فی تفسیر القرآن، ج ۲، ص ۷۳۴. و المیزان، ج ۸، ص ۱۴۰.[۲۳]) … قال: حدثنا مصعب بن سلام، عن عبد الأعلی التغلبی عن محمّد بن الحنفیه عن علی قال فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَینَهُمْ أَنْ لَعْنَهُ اللهِ عَلَی الظَّالِمِینَ فأنا ذلک المؤذن. (شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، حسکانی، ج ۱، ص ۲۶۷). [۲۴]) مومنون/ ۱۰۷ ـ ۱۰۸.[۲۵]) {وَلاَ یکلِّمُهُمُ اللهُ یوْمَ الْقِیامَهِ}. (بقره/ ۱۷۴)[۲۶]) (عوالی اللآلی، ج ۲، ص ۱۱ و بحار الانوار، ج ۶۷، ص ۱۸۶) معاد باوران در عبادت خدا سه گروهاند: دستهای کوشش و تلاش آنان نجات از دوزخ است. این گروه «خوفا من الله» عبادت میکنند، که بهرهٔ این گروه از اسلام «خائفانه» است.دسته دیگر کسانی هستند که همهٔ سعی خود را در به دست آوردن نعمتهای مادی بهشت به کار میگیرند. این طایفه «شوقاً الی الجنه» خدا را عبادت میکنند. بهرهٔ این گروه از اسلام طامعانه است.گروه سوّم کسانی هستند که مشتاق خشنودی پروردگار خویشاند. این گروه «حباً لله» به عبادت میایستند. بهرهٔ این گروه فوق بهرهٔ دیگران و مقام آنان شکوهمند است. {یبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللهِ وَ رِضْواناً} (حشر/۸) «در حالی که فضل الهی و رضای او را میطلبند»[۲۷]) منظور این است که آنچه که موجب عبادت حضرت است همان صفات عالیهای است که بنده حقیقی بخاطر آن مجذوب خدای تعالی میشود. (محقق)
برگرفته از کتاب “برزخ و معاد نهایی” نوشته ی محمد عظیم محسنی دایکندی
اختصاصی مجمع جهانی شیعه شناسی