مجمع جهانی شیعه شناسی

معراج؛ سیر و سلوک پیامبر به ملکوت

معراج از جمله رخدادهای شگرف و شگفت زای رسالت پیامبر است. برخی آن را از معجزات حضرت شمرده اند که در سایه عبودیت و بندگی حاصل شده است و آیات و روایات بسیاری، از آن با عظمت و شکوه یاد کرده است. شناخت ابعاد و ویژگی های این سیر و سفر معنوی می تواند سرشار از درس ها و یادآوری های چندی برای همگان باشد. سیر و سفری که خداوند آخرین فرستاده خویش را به ملکوت می برد تا با ارایه شگرفی های هستی و شگفتی های ملکوت، جان وی را با حقاق الهی آکنده نماید و قدرت بی پایان خویش را به وی بنمایاند و جایگاه والایش را در ملکوت به او نشان دهد.(۱) معراج ابعاد چندی دارد که ما در این نوشتار تنها می توانیم به گوشه هایی از این رخداد عظیم اشاره ای داشته باشیم. آن چه در اینجا مهم می نماید، بررسی ویژگی های معرفت شناختی و وجود شناختی قضیه است؛ زیرا این رخداد آثار معرفت شناختی و وجود شناختی چندی داشته است که نه تنها در شناخت ابعاد وجودی پیامبر می تواند برای خواننده مفید باشد، بلکه از نظر سیر تکامل فردی نیز برای کسانی که خواهان سیر و سلوک و معراج وجودی و معرفتی هستند، می تواند کارساز و راهگشا باشد. پیامبر اکرم در سیر معراجی خویش نه تنها از نظر معرفتی به سوی کمال صعود می کند بلکه از نظر وجود شناختی نیز قابلیت های خویش را چنان افزایش می دهد که به نهان ترین اسرار هستی دست می یابد و از نظر وجودی به چنان جایگاه می رسد که واسطه میان او و خداوند به زبانی از بین می رود و یا به تعبیر دیگر چنان از نظر وجودی به خدا و کمال مطلق نزدیک می شود که به تعبیر قرآن به خدا بسیار نزدیک می شود: «قاب قوسین او ادنی» (نجم/۹) و به مقام های فیض مقدس و اقدس دست می یابد. البته ناگفته نماند که آن چه برای رسول اکرم(ص) در سیر و سلوک ملکوتی و معراج مشهود شد، برای سالکان کوی دوست هم به مقدار ظرفیت، شأنیت، قابلیت وجودیشان و به اندازه سیر و سلوکشان مشهود می شود. تنها تفاوت میان سلوک معنوی و سیر آفاقی و انفسی پیامبر با دیگر سالکان در اصالت و تبعیت و نیز در درجه و کیفیت و مقدار شهود آنان خواهد بود. معراج در قرآن و سنت قرآن و سنت قطعی، مسئله معراج را تا حدودی بیان نموده است. آنچه از آیات و روایات بر می آید ، آن است که پیامبر دو سیر در حوزه و ابعاد زمینی و آسمانی داشته است. سیر زمینی وی از مسجدالحرام تا بیت المقدس و سیر آسمانی وی از مسجد اقصی تا سدره المنتهی است. آن چه مربوط به سیر زمینی است در سوره اسراء و آنچه مربوط به سیر آسمانی است، در سوره نجم بیان شده است.(۲) قرآن در گزارش خود از سیر زمینی پیامبر نخست از تسبیح و تنزیه خداوند آغاز می کند؛ زیرا سالک اگر بخواهد معراج کند و سیر ملکوت و باطن هستی اقدام نماید، باید از عالم طبیعت برهد. در کار این رهایی از ملک و عالم طبیعت، سبوح و قدوس بودن خداوند نقش مهمی را ایفا می کند. به این معنا که در مسئله معراج و سیر و سلوک معنوی، سبوح و قدوس بودن خداوند از آن جهت موثر است که هرچه نزاهت و تجرد از عالم طبیعت بیشتر باشد، سیر و سلوک آسان تر است. بنابراین سالک می بایست راه تنزیه و تسبیح از عالم طبیعت را طی کند و از عالم طبیعت بگذرد تا از نظر وجودی به مرتبه و شأنیتی دست یابد که بتواند ملکوت هستی را ببیند. پس مبدأیی که سبب فاعلی معراج است، سبوح و قدوس بودن خداوند است و اگر خدای سبحان به این عنوان درباره کسی تجلی کند، عروج نصیب او خواهد شد. علت این که صفات تسبیحی خداوند عامل عروج معنوی است نه صفات تشبیهی، این است که صفات تشبیهی در عالم طبیعت نیز تجلی می کند به خلاف صفات تسبیحی که ویژه عالم معناست. به این معنا که ملک و طبیعت جایگاه ظهور و بروز صفاتی چون «تبارک» و دیگر صفات تشبیهی (ملک/۱) است درحالی که ملکوت جایگاه تجلی نام «سبحان» و دیگر صفات تسبیحی و تنزیهی است. (یس/۸۳) البته ناگفته نماند که وقتی خداوند به اسم سبوح تجلی کرد، نام های دیگر هم زیرپوشش آن قرار می گیرند؛ چون ذات خدا که همه کمالات را داراست، یکی است. (اعراف/۱۸۰) هرچند که مظهر و مکان تجلی نمی تواند همه خصوصیات ذات را ارایه کند؛ ولی از آن جایی که با همه گوناگونی اسما و اوصاف خدای سبحان همه صفت ذات هستند و ذات در همه جا هست، پس همه کمالات در همه جاست؛ بنابراین اگر تفاوتی وجود دارد، در ظهور و خفاست نه در وجود و عدم.(۳) بنابراین اگر خدای سبحان با اسمای تشبیهی تجلی کند، ماورای طبیعت را از مخزن غیب به عالم شهادت تنزل می دهد و اگر با اسمای تنزیهی تجلی کند عالم طبیعت را به مخزن غیب می رساند. گاه انسان را به پیشگاه خود بالا می برد و گاه فیض خود را نزد انسان می آورد. به نظر می رسد «وحی» نیازمند عروج وجودی انسان به بالا و نزول شأنی خداوند به حد انسانی است تا بتواند مناسخت و هم ترازی وجودی پدید آید و وحی امکان تحقق یابد. آن چه تنزل می یابد فیض اوست که خود را تا مقام انسانیت و هم تراز آن تنزل می دهد تا به عالم انسانی نزدیک شود و فرصت ارتباط میان خدا و انسان فراهم آید. از آن سو این انسان نیز باید از نظر وجودی و معرفتی عروج نماید و به کمالاتی دست یابد تا مناسخت و قابلیت از دو سوی پدید آید؛ زیرا وحی و هرگونه ارتباطی نیاز دوسویه است. به سخن دیگر هرگز ارتباط میان انسان و حیوان برقرار نمی شود مگر آن که حیوان خود را به مقام انسان ترقی و انسان خود را به مقام حیوان تنزل دهد تا ارتباط برقرار گردد، چنانکه چنین امکانی برای حضرت سلیمان فراهم آمد و با مورچه و هدهد ارتباط برقرار کرد و سخن گفت. به نظر قرآن، مبدأ قابلی معراج، عبودیت سالک است (اسرا/۱) و رسالت و نبوت و دیگر مقام های انسان کامل در پرتو همین عبودیت به دست می آید نه آن که خود مبدأ و علت آن باشد. سالک قابل در سایه عبودیت به خدای سبحان نزدیک می شود و از نقص و عیب گناهان منزه می گردد و به کمال لایق وجودی دست می یابد، آنگاه به کمال مطلق به اندازه ای نزدیک می شود که از آن به «قاب قوسین أو أدنی» (نجم/۹) تعبیر می شود. با این بیان دانسته شد که معراج، حقیقتی دارای دو چهره است: چهره ای که به خدا ارتباط دارد تا با نام سبوح بر عبد تجلی کند؛ و چهره ای دیگر که مرتبط به قابل و گیرنده است که باید عبد، خالص شود؛ به این معنا که تا بنده ای خالص نگردد به عروج دست نیابد. وقتی چنین امری تحقق یافت عروج امکان پذیر می شود و سالک در این سیر زمینی و عروج آسمانی خویش ملکوت اشیا و هستی را می بیند و به باطن حقایق آنها دست می یابد چنان که برای پیامبر چنین دیدنی تحقق یافت. شب، ظرف تکامل و عروج به نظر قرآن ظرف عروج، شب است؛ (فجر/۴) چون شب ظرف زمانی است که در آن طبیعت نهان گردیده و آسمان آشکار می شود. آن چه از طبیعت در چشم بوده از دیده پنهان و تنها بی کران آسمان است که چون رازی از پرده برون آمده خودنمایی می کند. شب آن چنان در فرهنگ قرآن اهمیت دارد که خدای سبحان بدان سوگند می خورد؛(فجر/۴) و مقام محمود و پسندیده ای را به شب زنده داران اهدا می کند.(اسرا/۷۹) این که خداوند سبحان برای اصلاح انسان ها به سحر (بخش پایان شب) قسم یاد می کند، از آن روست که سحرخیزی خود سبب اصلاح بشر است. هرچند که برای خداوند شب و روز معنا و مفهومی ندارد، ولی فرصت های مناسبی برای انسان هایی است که قابلیت دارند تا به مقام تسبیح درآیند و از مقام تشبیهات روز و طبیعت آشکار رهایی یابند؛ چون روز، انسان را سرگرم می کند و به کام خویش می کشد چنان که در دریای خروشان طبیعت تنها شناگران هستند که در آن غرق نمی گردند. با این همه همان شناگران ماهر نیز ناچارند تا پایان روز در آن دست وپا بزنند تا غرق طبیعت نشوند. (مزمل/۷) بی گمان تلاش های روزانه و طبیعت تشبیهی نمی گذارد تا جان انسان آرام گیرد و از مقام بی نقص و عیب تنزیهی برخوردار گردد. وقتی شب هنگام می رسد انسان از دریای خروشان طبیعت با شنای توکل رهایی می یابد و در ساحل شب تسبیح آرام می گیرد. در سحرگاهان است که پاها بر جای محکم تسبیحات استوار می گردد و دریافت های استواری را از ملکوت تسبیحات خداوندی به چنگ می آورد (مزمل/۶) به نظر قرآن، به دست آوردن این دریافت ها و گفتارهای محکم که با عمل حضور و خلوص استوار می گردد، در شب آسان تر است. (احزاب/۷۱) به همین جهت است که قرآن که محکم ترین قول وگفتار است در هنگام شب نازل می شود (قدر/۱) و سیر زمینی پیامبر و عروج ملکوتی وی در شب اتقاق می افتد. به هر حال هرچند که تکامل در شب و روز امکان پذیر و شدنی است، ولی در شب به آسانی صورت می پذیرد؛ زیرا انسان در شب از آشفتگی به درمی آید و در تاریکی شبانه به آرامش روحی و روانی دست می یابد که این امر موجب می شود تا ارتباطش با ملکوت آسان تر شود؛ زیرا در این هنگام از ملک و طبیعت فراغت و آسایش یافته و فکرش از آشفتگی رهایی پیدا کرده است. در این هنگام است که از آن «سبح طویلی» که در روز و در بیرون وجودی او برپاست، رهایی یافته و به حضور قلب دست می یابد. پس اگر کسی در شب نیز گرفتار «سبح طویل» درونی باشد نمی تواند همانند روز از شبش بهره گیرد و به سیر و عروج ملکوتی وجودی اقدام کند. سیر زمینی و معراج آسمانی به نظر می رسد پیامبر دو نوع سیر و سلوک داشته است. یکی سیر زمینی و دیگر معراج آسمانی. در سوره اسراء تنها به سیر زمینی آن حضرت اشاره شده است. این سیر زمینی نیز ازنظر وجود شناختی و معرفت شناختی دارای ارزش و اهمیت بسیاری است. در حقیقت می توان سیر زمینی پیامبر را که از مسجدی به مسجد دیگر بوده و خود و پیرامونش از انواع برکات آکنده است، حرکت و سیری در آفاق و انفس دانست. در این سیر ملکوتی زمینی نیز پیامبر با باطن و ملکوت طبیعت و هستی مادی آشنا می شود و در دو مسجد به شناخت توصیفی خداوند دست می یابد و خود نیز ازنظر وجودی به کمال طبیعی می رسد. در سوره نجم، قرآن به سیر و معراج آسمانی وی اشاره می کند که در آن از حرکت افقی و هستی شناختی به حرکت و سیر عمودی و خداشناسی محض اقدام می کند. در این مسیر صعودی است که پیامبر از نظر معرفت شناختی و وجود شناختی به جایگاهی عروج می کند که از نظر نزدیکی به خدا به «قاب قوسین أوأدنی» تعبیر شده است. در قرآن جایی که پیامبر در عروج آسمانی بدان می رسد به «سدره » نیز تعبیر شده است. «سدره » جایگاهی است که احاطه نور غیبی آن را پوشانده است این نور چنان نوری است که هرگز در وصف و تشبیه نمی گنجد و پاک و منزه از هر تعریف و تحدید و تبیین است. اگر قرآن از آن به «پوشاننده» تعبیر می کند در حقیقت این وصف مترادف با «سبوح بودن» است که می بایست او را از حد و کران و وصف و بیان و تشبیه منزه دانست. بنابراین در سیر صعودی نیز مبدأ فاعلی سبوح بودن خداست و هم آن که او به جایگاهی می رسد که می توان آن را مقام تسبیح ذات دانست. بنابراین پیامبر در عروج آسمانی به مقام تسبیح درمی آید و خود نیز انسان کامل می شود که نمی توان به صفات تشبیهی در تبیین وجود شناختی وی بسنده کرد بلکه می بایست او را نیز در بسیاری از حالات وجودی تسبیح نمود تا حق آن حضرت را آن چنان که شایسته و بایسته است ادا کرد. این هماهنگی میان خدا و رسولش است که او را «به مقام محمود و مقام تنزیه» می رساند و وجود کمالی و به تعبیر قرآن «شمس وجودی» را به خود اختصاص می دهد. از این زمان (البته مراد از زمان مفهوم خاصی است که با زمان دهری ارتباط چندانی ندارد.) است که خداوند نیز از شمس وجود او به همه کائنات افاضه می رساند و پیامبر به عنوان واسطه وجودی افاضات خداوند به همه کائنات حتی خود فرشته وحی می شود و به او نیز معرفت می آموزد و معلم او می شود. بنابراین پیامبر به عنوان و مقام مظهریت اسم اعظم بدل می گردد که تشبیه و توصیف آن را برنمی تابد از همین رو و به جهت تغییر وجودی است که رسول گرامی توانست در عروج آسمانی خویش به معارفی به صورت بی واسطه دست یابد که هیچ موجودی حتی فرشته وحی و جبرئیل بدان آگاه نشد و حتی اجازه ورود به آن خلوتگاه قدسی را پیدا نکرد. از آثار و پیامدهای این دگرگونی معرفت شناختی و وجود شناختی پیامبر است که هر سخن رسول خدا از سوی خداوند عین وحی تلقی شده است(نجم/۳) زیرا از نظر معرفت شناختی و وجود شناختی به چنان جایی رسید که هیچ موجود دیگری به آن جا نرسیده است. پس نباید همان گونه که از خدا در باره گفتار و رفتارش پرسش نمی شود و مؤاخذه نمی گردد(انبیاء/۲۳) در باره گفتار و رفتار پیامبر سؤال و پرسش نشود و آن حضرت بدان مؤاخذه نگردد؛ زیرا همه اعمال و گفتار و رفتارش الهی است. پس باید از هرچه که امر می کند اطاعت کرد و از هرچه نهی می کند اجتناب نمود(حشر/۷) زیرا او جز به وحی مستقیم و امر الهی او نهی نمی کند. مرکز فرهنگ و معارف قرآن کریم. منابع و مآخذ: ۱- معراج از دیدگاه قرآن و روایات، محسن ادیب بهروز. ۲- نک: المیزان، ج۱۳، ص۱۷؛ مجمع البیان، ج۶، ص.۴۴۷ ۳- سیره رسول اکرم در قرآن، جوادی آملی، ج.۹ سیره رسول اکرم در قرآن، آیت الله جوادی آملی؛ تفسیرالمیزان، علامه محمدحسین طباطبایی؛ مجمع البیان فی تفسیرالقرآن، شیخ طبرسی؛ معراج از دیدگاه قرآن و روایات، محسن ادیب بهروز. پایگاه پیامبر اعظم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.