مقومات رشد سیاسی تشیع در قرن چهارم۱
مقومات رشد سیاسی تشیع در قرن چهارم۲
مقومات رشد سیاسی تشیع در قرن چهارم۳
درآمد
مقصود از مقومات اموری هستند که تقویتکنندۀ علل پدیدۀ سیاسی مورد پژوهش به شمار میروند، به عبارت دیگر مقومات «علل تام و لازم» معلول این پژوهش یعنی «رشد سیاسی تشیّع در قرن چهارم» نیستند بلکه «علل کافی» محسوب میشوند. حضور پررنگ بربرها و دیلمیان شیعه در عرصۀ نظامی یکی از مقومات رشد تشیّع در این دوران محسوب میشود که در فصل هشتم به آن میپردازیم.
همچنین مسائل مربوط به رشد علم و معرفت و همچنین توسعۀ تبلیغ دینی شیعه در قرن چهارم در رشد شیعه در عرصۀ سیاست و حکومت نقش داشتند که از آنها به نام مقومات علمی ـ تبلیغی یاد شده و در فصل نهم به آن پرداخته شده است.
مسئلۀ مهم دیگری که میبایست در تحلیل یک پدیدۀ سیاسی تاریخی مد نظر قرار گیرد، عوامل و مقومات اجتماعی ـ اقتصادی است؛ چرا که بدون در نظر گرفتن این انگیزهها تحلیل یک پدیدۀ سیاسی ناقص خواهد بود. بنابراین آخرین فصل این بخش یعنی فصل دهم اختصاص به بررسی مقومات اجتماعی ـ اقتصادی رشد سیاسی شیعه در قرن چهارم دارد.
مقومات نظامی
اشاره شد که قرن چهارم، قرن رشد و گسترش تشیع و تسلط امرا و سلسلههای شیعی بر جهان اسلام است. طبعاً این پدیده عوامل متعددی میتواند داشته باشد که هرکدام در جای خود میبایست مورد بررسی قرار گیرد.
یک دسته از این عوامل، علل و زمینههای نظامی است که موجب برتری نظامی شیعه در قرن چهارم گردید. با نگاهی به رویدادهای نظامی قرن چهارم نام دو قوم بزرگ دیلم و بربر دیده میشود که قبلاً توسط علویان و مبلغان شیعی به تشیع گرویده بودند و با ورود به صحنۀ نظامی ـ سیاسی شرایط را به نفع شیعه تغییر دادند.
زمینهها، علل و چگونگی اثرگذاری این دو قوم در تاریخ اسلام و تشیع و شباهتها و تفاوتهای این دو با یکدیگر مسئلهای است که کمتر مورد امعان نظر قرار گرفته است، بنابراین فصل حاضر به دنبال بررسی این موضوع میباشد.
گفتار اول: بربرها
یکی از عوامل مهم رشد تشیع در غرب جهان اسلام همیاری قبایل بومی شمال آفریقا با علویان و داعیان شیعه بود. در زبان عرب به قبایل شمال آفریقا «بربر» گفته میشود که از حدود لیبی تا غرب مراکش در شمال آفریقا و سودان ساکن بودهاند([۱]). شواهد تاریخی نشان میدهد بربرها از علویان و مبلغان شیعه استقبال کردند و با همکاری آنها بود که اولین دولت شیعه بعد از خلافت ظاهری امام علی و امام حسن مجتبی به نام دولت ادریسیان مغرب تأسیس شد همچنین حمایت بربرها از داعیان و مبلغان شیعی بود که منجر به تأسیس اولین خلافت مقتدر شیعی به نام «فاطمیان» در مقابل «عباسیان» گردید.
ـ واژه شناسی بربر
بربر در لغت عرب به معنی آمیختن صداهای نامفهوم است([۲]). به نظر میرسد بومیان شمال آفریقا خود از این واژه ناراضی بودهاند چرا که واژۀ آمازیغن([۳]) را در مورد خود به کار میبرند و زبان خود را تامازیغت([۴]) مینامند که به معنی زبان آدمیزاد است([۵]).
مقدسی بربرها را همانند خوارزمیان میداند که زبانشان نامفهوم و طبعشان نامأنوس است.([۶]) او از قناعت شگفتانگیز بربرها چنین مینویسد:
مثلاً یکى از ایشان هزینه سفر بر کمر مىبندد و به حج رفته باز مىگردد و هنوز آن را بر کمر خود دارد، پس ازدواج مىکند. کمتر کسى از ایشان هست که به زیارت بیتالمقدس نرفته باشد.([۷])
بربرها به دو دسته صحرانشین و شهرنشین تقسیم میشدند که به صحرانشینها «بتر» و به شهرنشینها «برانس» میگفتند.([۸])
قبل از اسلام بربرها بیشتر دارای مذاهب ابتدایی و بتپرستی بودند([۹]) که به صورت عام در فقه اسلامی «مجوس» خوانده میشدند، بنابراین آنها را در مسائل مربوط به جزیه در کنار مجوس هجر و سواد قرار میدادند.
ابن عبدالبر در التمهید مینویسد:
«أن رسول الله صلى الله علیه وسلم أخذ الجزیه من مجوس هجر وإن عمر ابن الخطاب أخذها من مجوس السواد وإن عثمان أخذها من بربر»([۱۰]).
مطالب دیگری نیز از رسول اکرم دربارۀ این قوم نقل کردهاند از جمله:
سید بن طاووس در ملاحم وفتن نقل میکند که پیامبر فرمود:
زنان بربر از مردانشان بهترند؛ چرا که مبعوث شد در میان آنها پیامبری که مردان او را کشتند ولی زنان متولی دفن او شدند.([۱۱])
برخی از همسران ائمه از این طایفه بودهاند. مانند حمیده همسر گرامی امام جعفر صادق مادر امام موسیبن جعفر که امام صادق در مورد او تعبیر به «حمیده فی الدنیا، محموده فی الآخره» نمودهاند.([۱۲])
در احادیث و اخبار مربوط به ظهور حضرت مهدی از این قوم یاد شده است که نیاز به بررسی جداگانهای دارد([۱۳]). در میان راویان احادیث هم افراد منسوب به این قوم دیده میشوند.
ابو عبدالله مدنی بربری که از موالی ابن عباس به شمار میرفت و از امام علی و امام حسن روایت نقل کرده است و همچنین افرادی مانند عمرو بن دینار از او روایت نقل کردهاند([۱۴]).
ـ اسلام در میان بربرها
منطقه سکونت بربرها یعنی شمال آفریقا از همان صدر اسلام مورد توجه مسلمانان قرار گرفت و بارها توسط رومیان و امرای محلی دست به دست شد و این بیشتر به دلیل تنوع قبیلگی بربرها بود. ابن خلدون در این باره مینویسد:
«تعداد قبایل بربر در مغرب بیش از آن است که بتوان آنها را شمرد و همه آنان بادیهنشین و دارای دستهها و عشیرههای گوناگوناند، چنانکه هرگاه قبیلهای نابود شود، قبیلهای دیگر جای آن را میگیرد و همان کیش و شیوه قبیله پیشین را در سرکشی و ارتداد دنبال میکند. به همین سبب کار بنیانگذاری دولت عرب در مرز و بوم افریقیه و مغرب دیر زمانی به طول انجامید.»([۱۵])
بعد از فتح شمال آفریقا، بربرها در فتح اندلس شرکت جستند و بعدها نیز در نبردهای بین مسلمانان و مسیحیان بیشترین حضور را به نفع مسلمین داشتند، اما اعراب ریاست و فرمانروایی را در اندلس و شمال آفریقا به خود اختصاص دادند و امرای منسوب از طرف خلفای اموی و عباسی با ظلم و تبعیض موجبات نارضایتی بیشتر بربرها را فراهم آوردند([۱۶]). قبایل بربر در مسائل دینی از رؤسای خود پیروی میکردند و یا از کیش دولتی که آنها را گرد هم آورده بود، اطاعت میکردند مانند امرای «صنهاجه» وابسته به فاطمیان و «زناته» که گاهی پیرو فاطمیان و گاهی پیرو امویان اندلس بودند.
جالب اینجاست که امویان اندلس نیز با شمشیر بربرها بر اندلس مسلط شدند.
ابن خلدون در این باره مینویسد:
عبدالرحمان بن معاویه به میان قبایل مغیله و به قولى مکناسه درآمد. بعضى هم مىگویند به قبیله زناته پیوست. در هر حال او را به خوبى پذیرا آمدند و او در میان قبایل بربر جایى مطمئن یافت. آنگاه به ملیله رفت و بدر غلام خود را به نزد موالى و شیعیان مروانیان که در اندلس بودند فرستاد. بدر با آنان به گفتگو پرداخت و آنان نیز به اندلس دعوتش کردند و به ترویج او کوشیدند.([۱۷])
خوارج نیز از وضعیت خاص شمال آفریقا و نارضایتی مردم و بیعدالتی اعراب، در جهت جذب بربرها کمال استفاده را کردند؛ به گونهای که دو دولت خارجی با نامهای بنی رستم و بنی مدرار در مناطق بربرنشین ایجاد شد([۱۸]).
به هر حال متون تاریخی شیعه و سنی مملو از ذکر اثرگذاری این قوم در تاریخ اسلام است و در بین مشاهیر تاریخ اسلام واژه «بربری» فراوان دیده میشود([۱۹]).
ـ زمینههای حضور تشیّع در میان بربرها
همانطوری که اشاره شد، بربرها به رغم همکاری با حکام عرب اموی و عباسی در فتح کامل شمال آفریقا و اندلس هیچگاه به انتظارات خود مبنی بر اجرای مبانی عادلانۀ دین اسلام نرسیدند.
بنابراین آنها به راحتی از علویان و داعیان شیعه استقبال کردند. از طرف دیگر بربرها به قرابت اهلبیت به رسول خدا بسیار اهمیت میدادند.
به همین دلیل برای حمایت از آنها حاضر بودند فداکاری کنند، تنها یادآوری مسئله قرابت با پیامبر برای رؤسای قبایل کافی بود که آنها از هدایا و موقعیتهای گماشتگان عباسی چشمپوشی کنند و به حمایت از علویان برخیزند.
ابن خلدون در این باره نمونۀ جالبی را نقل میکند که ابراهیم بن الأغلب از طرف حکومت عباسی نامههای متعدد و هدایای فراوان برای یکی از رؤسای بربر به نام بهلول بن عبد الواحد فرستاد تا نهایتاً او از ادریسیان روی گردانید و به عباسیان گروید اما ادریس به او نامه نوشت و فرایادش آورد که او را با رسول خدا قرابت است و بدین نامه او را از خلاف باز آورد([۲۰]).
اما در مقابل اگر کسی به دروغ خود را به اهلبیت منتسب میکرد، بربرها از او نمیگذشتند و به خاطر این ادعای گزاف او را به قتل میرساندند.
در تاریخ ابن خلدون چنین آمده است:
مردى به نام ابن طالوت القرشى در طرابلس پدید آمد و گفت: او پسر عبیدالله ـ المهدى ـ است و طرابلس را محاصره نمود ولى دروغش بر بربر آشکار شد و به قتلش آوردند([۲۱]).
اولین شخصی که از علویان مورد استقبال بربرها قرار گرفت، ادریس بن عبدالله بود وی بعد از اینکه از قتل عام فخ جان سالم به دربرد با همکاری عامل برید مصر به نام واضح موفق شد خود را به مغرب الأقصی برساند.
ادریس مورد استقبال «اسحاق بن محمد بن عبد الحمید امیر اوربه» قرار گرفت([۲۲]) و خود را به مردم شناساند و دعوت خویش را آشکار کرد([۲۳]).
دعوت ادریس به تشکیل دولت ادریسیان در مغرب منتهی شد که گفتیم اولین دولت شیعه بعد از خلافت امیر المؤمنین علی و امام حسن مجتبی به شمار میرود. بدنۀ اصلی سپاه این دولت را بربرها تشکیل میدادند و نزدیک به دو قرن در این منطقه دوام آوردند. بعدها نیز بربرها محور اصلی نظامیان دولت بنی حمود را در اندلس تشکیل میدادند. بربرهای مکناسه عامل اصلی در همراهی با قیام عبدالله بن محمد در اندلس بودند که خود را علوی و از اولاد امام حسین معرفی میکرد و موفق شد بارها امویان را در کوههای شرق اندلس شکست دهد([۲۴]).
ـ بربرها و خلافت فاطمی
کار اساسی و بزرگ نظامیان بربر، مساعدت به فاطمیان برای تأسیس خلافت فاطمی بود. بربرها خصوصاً قبایل «کتامه» که از مدتها قبل با تبلیغات داعیان شیعه نظیر «حلوانی» و «ابوسفیان» خود را برای قیام آماده کرده بودند، با آمدن ابو عبدالله شیعی قیام خود را آغاز کردند([۲۵]).
دلاوری قبایل بربر کتامه در قیام ابو عبدالله شیعی به اندازهای بود که ابن خلدون به برخی از شهرهای شمال آفریقا اشاره میکند که با نزدیک شدن سپاه فاطمی عامل آن فرار میکرد و شهر با صلح به تصرف شیعیان در میآمد([۲۶]).
ابو عبدالله قبایلی را که تسلیم میشدند امان میداد و امیری از جانب خودشان بر آنها تعیین میکرد. ابو عبدالله شیعی دعوت تشیع اسماعیلی را در میان خاندان کتامه ده سال بلکه بیشتر بر پا داشت و در این مدت با اغلبیان که گماشتگان خلافت عباسی در افریقیه بودند به جنگ و گریز پرداخت تا نهایتاً بر آنان پیروز شد. عبیدالله مهدی اولین خلیفۀ فاطمی علاوه بر آن موفق شد بازماندگان دولت ادریسی را نیز به اطاعت از خود وا دارد؛ المهدی با زیرکی امارت شهر فاس را در اختیار یحیی بن ادریس قرار داد ولی سرزمینهای دیگر مغرب الأقصی را که محل سکونت قبایل بربر مکناسه و اوربه بود را در اختیار موسی بن ابی العافیه امیر مکناسه قرار داد و بدین ترتیب نوعی خود مختاری داخلی را به قبایل بربر اعطا نمود([۲۷]).
تجربه تاریخ اسلام در شمال آفریقا نشان داده است که هرگاه زمینۀ ابراز وجود برای یکی از قبایل بزرگ بربر در شمال آفریقا ایجاد میشد، آن قبیله با عصبیت خاص خود با استفاده از نیروی نظامی قبیله با تمام وجود برای ولی نعمت خود فداکاری میکرد مانند قبایل کتامه که نه تنها نیروی عظیم نظامی عبیدیان در فتح مغرب اسلامی بودند([۲۸]) بلکه عامل نظامی اصلی در فتح مصر نیز به شمار میرفتند.
جالب اینجاست که ابن خلدون در وقایع انقراض فاطمیان در مصر به وسیلۀ کودتای صلاح الدین معتقد است که در آن زمان مردان کتامه در قاهره مستقر نبودند بلکه در اطراف و اکناف پراکنده شده بودند:
وی در این باره مینویسد:
دولت [عبیدى] در عهد العزیز و الحاکم از مردان کتامه خالى شده بود؛ زیرا اینان در راه بسط و حفظ آن ملک در سراسر مشرق پراکنده شده بودند. اینک که خلافت شیعه منقرض گردید، ایشان هم منقرض گشتند و العاضد بالله آخرین خلفاى ایشان بود چنانکه سرنوشت همه دولتهاست ـ ما پیش از این بدان اشارت کردیم ـ طعمه سرزمینها و حوادث شدند([۲۹]).
آل زیری نیز که سالها در مغرب الأوسط از جانب فاطمیان حکمرانی داشتند و تا قبل از معز ابن بادیس به نام خلفای فاطمی خطبه میخواندند([۳۰])، از نیروی نظامی قبایل بربر، حامی اصلی فاطمیان، برای مقابله با شورشها استفاده میکردند([۳۱]).
گفتار دوم: دیلمیان
دیلمیان از همان صدر اسلام برای مسلمانان نام آشنا بودند؛ چرا که در حدود ۵۷۰ میلادی که انوشیروان به یمن لشکر فرستاد، عدۀ بسیاری از مردم دیلم در لشکر او بودند. فرمانده آنان هم پیرمردی به نام وهرز دیلمی یا «وهریز دیلمی» بود. آنها یمن را از تسلط حبشیان آزاد کردند و دولتی محلی وابسته به ساسانیان در آنجا تشکیل دادند، با ظهور اسلام باذان که از جانب خسرو پرویز در آنجا حکومت داشت، بعد از اثبات معجزه رسول گرامی اسلام در خصوص قتل کسرا خسرو پرویز، با سپاه خود به اسلام گروید و در تاریخ اسلام این افتخار را کسب کرد که اولین امیری شمرده میشود که با سپاهش به اسلام گروید.
همچنین در اواخر عمر پیامبر دیلمیان مقیم یمن نقش عمدهای در سرکوبی مدعیان پیامبری در این سرزمین داشتند.
ابن قتیبه در المعارف مینویسد:
فیروز الدیلمی هو من أبناء فارس الذین بعثهم کسرى إلى الیمن فنفوا الحبشه عنها وغلبوا علیها وفیروز هو الذی قتل الأسود بن کعب العنسی المتنبی بالیمن فقال رسول الله صلى الله علیه وسلم قتله الرجل الصالح فیروز الدیلمی([۳۲]).
فیروز دیلمی از فرزندان ایرانیانی بود که کسرا آنها را به سوی یمن فرستاد آنها حبشیان را شکست داده و از یمن راندند. فیروز، اسود عنسی مدعی پیغمبری (در یمن) را به قتل رساند و پیامبر دربارۀ او فرمود: أسود عنسی را مرد صالح «فیروز دیلمی» به قتل رساند.
بعدها همین ابناء از فرماندار حضرت علی در یمن حمایت کرده و فرزندان او را تحت حمایت خود گرفتند که با این بهانه به وسیله بُسر بن ارطاه سردار معاویه قتل عام شدند. در عصر خلفای راشدین دیلمیان با اینکه در سپاه ساسانی حضور پررنگی داشتند ولی بعد از جنگ قادسیه بخشی عمدۀ آنان به سپاه اسلام پیوستند که به نام «حمراء دیلم» خوانده میشدند([۳۳]). ولی بعدها مورد تحقیر گماشتگان خلفا قرار گرفتند. به همین دلیل از شعائر عدالت خواهانه شیعی استقبال کردند گفته میشود بخش عمدهای از سپاه مختار را همین تیره حمراء تشکیل میدادند.
به دلیل وضعیت خاص جغرافیایی و اجتماعی، فاتحان عرب هیچگاه نتوانستند وارد سرزمین اصلی دیلمیان در سلسله جبال البرز گردند. بنابراین ورود اسلام به سرزمین دیلم، به علت موقعیت خاص جغرافیایی آن تقریباً با تأخیر صورت گرفت. دیلمیان که عادت و تمایل به استقلال داشتند، با کمک وضع طبیعی و کوهستانی سرزمینشان، حملات عربها را دفع میکردند.
عربها نیز به علت صعب العبور بودن راههای منتهی بدین سرزمین و بارشهای فراوان و رطوبت بسیار که با محیط زیستی آنان متفاوت بود، میل چندانی به حملات و محاصرههای طولانی سرزمین دیلم نداشتند. بدین ترتیب، دیلمیان نه تنها تسلیم عربها نشدند بلکه از مردم شهرهای مجاور، ری و قزوین، نیز درمقابل عربها حمایت کردند. با وجود فتوحات مسلمانان در ایران، دیلمیان تا مدتهای زیادی، حاضر به پذیرش اسلام نبودند و در مناطق کوهستانی مشکلاتی برای شهرهای مسلمان نشین اطراف، به خصوص قزوین، فراهم میساختند([۳۴]).
به همین دلیل، خلفا یا حکومتهای محلی همواره گروههایی از مسلمانان مجاهد را مأمور مقابله با کفار متهاجم دیلمی میکردند که مقر اصلی این مجاهدان مسلمان قزوین بود([۳۵]) همچنین تا اوایل خلافت عباسی عبارت کفار «ترک و دیلم» در زبانها معروف بود و مورد مثال قرار میگرفت([۳۶]).
ـ پذیرش اسلام شیعی توسط دیلمیان
دیلمیان که تا قرن سوم بخش عمدهای از آنها هنوز به اسلام نگرویده بودند نهایتاً توسط سادات علوی مسلمان و شیعه شدند([۳۷]).
برخی منابع تأسیس اولین مسجد به عنوان مرکز و پایگاه نشر دین اسلام در دیلمان را به یحیی بن عبدالله حسنی نسبت میدهند([۳۸]).
همچنین ابن خلدون در این باره مینویسد:
دیلم بر دست اطروش اسلام آورد؛ اطروش به یارى دیلم، طبرستان و دیگر اعمال داعى کبیر را در تصرف آورد و براى خود و فرزندان خود دولتى تأسیس کرد؛ اینان سبب شدند که مردم دیلم بر بسیارى از بلاد غلبه یافتند و بر خلفا چیره شدند([۳۹]).
به هر حال سادات علوی نظیر أطروش نقش عمدهای در تشیع مناطق دیلمان داشتند. بعدها نوادۀ اطروش سید مرتضی نیز در بغداد با ارتباط مثبت با امرای دیالمه دقیقاً راه جد خود را در تعمیق مکتب اهلبیت در میان دیلمیان ادامه داد. علاوه بر آن سید مرتضی کتاب «الناصریات» را در شرح و نقد و تسدید فقه نیای خود حسن اطروش تألیف کرد([۴۰]).
بنابراین پذیرش اسلام دیلمیان با مذهب تشیع آغاز شد و از فرق شیعه، مذهب زیدیه، اولین و پرطرفدارترین فرقه شیعی در میان دیلمیان بود.([۴۱])
بعدها با تصرف بغداد توسط دیلمیان دیری نگذشت که مذهب امامیه به شاخصۀ اصلی دیلمیان تبدیل شد و امرای دیلمی در احیای شعائر شیعه امامیه به صورت جدی کوشیدند.
همچنین برخی از علمای بزرگ شیعه نظیر شیخ صدوق از جانب مادر به این قوم منتسب بودند.
شیخ طوسی روایت کرده است که پدر شیخ صدوق به نائب خاص امام زمان «حسین بن روح نوبختی» نامه نوشت که امام زمان برای فرزنددار شدن وی دعا کند. امام چنین جواب دادند:
«انک لاترزق من هذه وستملک جاریه دیلمیه ترزق منها ولدین فقیهین»([۴۲]).
تو از همسر فعلی خود فرزنددار نخواهی شد بلکه از کنیزی دیلمی به تو دو فرزند فقیه عنایت خواهد شد([۴۳]).
دیلمیان بعد از اینکه توسط علویان به تشیع گرویدند، نقش عمدهای را در تحولات جهان اسلام در قرن چهارم و پنجم ایفا کردند.
ادموند باسورث معتقد است:
در واقع، از این ناحیه کوهستانی وسیع و فرهنگی متأخر ایران، دانشمندان و ادبایی ظهور ننمودند ولی در دو قرن چهارم و پنجم نظامیان دیلمی را در سپاهیان آل بویه، فاطمی وحتی غزنوی ملاحظه میکنیم.([۴۴])
البته به نظر میرسد این کلام باسورث که «از این ناحیه علما و ادبایی ظهور ننمودند؛ نادرست مینماید چرا که با کاوشی در زندگی دانشمندان و علمای آن زمان افراددیلمی را به فراوانی میتوانیم بیابیم. نظیر نافع مدنی([۴۵])، صهرشتی([۴۶])، أَبُو عَصِیدَه([۴۷])، فراء دیلمی([۴۸])، سید الحفاظ شهرداد (شهردار) بن شیرویه دیلمی([۴۹])، سلار دیلمی([۵۰])، مهیار دیلمی،([۵۱]) که اشخاص هر کدام چهرههای شاخصی در علم و ادب ایران و مکتب تشیع به شمار میروند.
علاوه بر اینها در میان رجال سیاست دیلمی نیز افرادی دیده میشوند که از نظر علمی و ادبی جایگاه مهمی دارند نظیر قابُوس بن وَشْمگیر([۵۲])، ناصر دیلمی (أبو الفتح)([۵۳])، اسماعیل بن عباد([۵۴]) و…
بنابراین باید گفت نقش دیلمیان در تاریخ اسلام تشیع هم نظامی ـ سیاسی و هم علمی و ادبی بوده است اما به لحاظ اینکه ساکنان این منطقۀ شمالی ایران در امور سپاهیگری شجاع و بیهمتا بودهاند، نقش نظامی آنها از جایگاه بیشتری برخوردار است.
نظامیگری و شجاعت دیلمیان مثال زدنی بود بر همین اساس گفته میشود برخی افراد که از این قوم نبودند، سعی میکردند خود را دیلمی معرفی کنند به همین دلیل امرای بویهی سپاه خود را بررسی کرده و آنهایی را که نسبتشان به دیلم ثابت نبود، از دفتر حذف میکردند([۵۵]).
ابن خلدون از مقاومت دیلمیان در مقابل گرسنگی و سختی ستایش میکند و معتقد است علت این امر آن بوده که: «آنان از بدویت هنوز چندان فاصلهای نداشتند»([۵۶]).
دیلمیان نسبت به قوم خود از عصبیت خاصی برخوردار بودند و همین عامل بعدها موجب پیروزیهای شگفتانگیز آل بویه میشد.
علی، عماد الدوله بویهی موفق شد با نهصد سپاهی بر سپاه ده هزار نفری ابن یاقوت در اصفهان غالب شود و علت آن این بود که: «ابن یاقوت لشکر بیرون آورد تا او را براند. مردم گیل و دیلم که در سپاه او بودند، از عماد الدوله امان خواستند. این امر سبب شکست مظفر بن یاقوت شد. عماد الدوله با نهصد تن سپاهى اصفهان را بگرفت.»([۵۷])
دیلمیان علاوه بر حضور در سپاه آل بویه به صورت گستردهای در دولتهای شیعۀ دیگر نیز به صورت سپاهی حضور داشتند که بعضاً در رویدادهای سیاسی آن دولتها نیز نقش ایفا میکردند([۵۸]).
بنابراین به نظر میرسد در قرن چهارم مردان گیل و دیلمی در سپاه گماشتگان خلفای عباسی نیز فراوان بودند. همانطوری که اشاره شد، مسکویه در تجارب الأمم یکی از دلایل شکست ابن یاقوت فرماندار عباسیان در اصفهان از عماد الدولۀ دیلمی را همین پیوستن دیلمیان و گیلها از سپاه او به علی بن بویه میداند.
وی در این باره مینویسد:
در یاران ابن یاقوت دیلمی و گیلی بسیار… اینان که رادمنشی، گشاده دلی و بخشش علی بن بویه را شنیده بودند، بدو پناه بردند و همین رفتار سبب دلشکستگی ابن یاقوت شد([۵۹]).
دیلمیان در اواخر حکومت آل بویه نیز به سردار هوادار فاطمیان، بساسیری کمک کردند که بغداد را در سیطرۀ خلفای فاطمی قرار دهد و به نام آنها خطبه بخواند.
ابن خلدون در این باره مینویسد:
و ایشان [فاطمیان] بر نیمى از ممالک بنى عباس غالب شدند و نزدیک بود به موطنشان (بغداد) هم داخل شوند و حاکمیت بنى عباس را از میان ببرند، چنانکه تبلیغ و دعوت آنان را در بغداد و عراق عرب امیر بسا سیرى از موالى دیلم، که بر خلفاى بنى عباس غلبه یافته بود، آشکار کرد([۶۰]).
البته دیلمیان در ابتدای کار محور اصلی در سپاه آل بویه بودند ولی بعد از استقرار دولت بویهی و تسلط آن بر بغداد، به تدریج اختلافات نمایان شد و بخش عمدهای از آنان در شورش روزبهان دیلمی جانب او را گرفتند به همین دلیل معز الدولۀ دیلمی برای اینکه آنان را گوشمالی دهد، به استخدام غلامان ترک اقدام کرد طبعاً این امر علاوه بر اینکه موجب نارضایتی دیلمیان قرار گرفت([۶۱]) و به یک دست بودن قومی و مذهبی سپاه آل بویه ضربه زد؛ چرا که دیلمیان شیعه، ولیّ ترکان سنّی بودند و طبعاً ترکان در نزاعهای بین شیعه و سنی طرف دشمنان دیلمیان را میگرفتند. البته سپاهیان ترک و دیلم در مواقعی نیز برای احقاق حقوق خود با یکدیگر متحد شده و علیه امرا و یا وزرا میشوریدند.([۶۲])
به هر حال رقابت و نزاع بین نظامیان دیلم و ترک عامل اصلی ضعف نظامی آل بویه به شمار میرود. مورخان در وقایع مربوط به وفات شرف الدوله و پادشاهی بهاء الدوله مینویسند:
آنگاه در بغداد میان ترک و دیلم خلاف افتاد و پنج روز یکدیگر را کشتار میکردند.([۶۳])
عباسیان نیز برای رهایی از تسلط دیلمیان شیعه همان راهی را رفتند که قبلاً معتصم و متوکل برای رهایی از خراسانیان و معتزله رفته بودند و آن دعوت از ترکان تازه نفس دشتهای آسیای مرکزی بود. همانطوری که قبلاً اشاره شد. خلیفه القائم عباسی فرستادگانی([۶۴]) را به نزد رئیس قبایل غز «طغرل سلجوقی» فرستاد و برای او پیام داد که ای فرستادۀ رب الأرباب! اسلام را از دست قرامطه (یعنی دیلمیان) دریاب!([۶۵])
این اقدام خلفای عباسی موجب هجوم طوایف غز به سرزمینهای معمور اسلامی و قتل و غارت مسلمانان گردید. اقدامی که بعدها خلیفه ناصر عباسی در دعوت از مغولان برای نابودی سلسله خوارزمشاهی انجام داد که عملاً تبعات آن دامان جهان اسلام و خلافت عباسی را نیز گرفت. البته یکی دیگر از عوامل ضعف دیلمیان فاصله گرفتن آنها از بغداد یعنی مرکز خلافت بود که از زمان بهاءالدوله شدت گرفت.
ابن خلدون در این باره مینویسد:
پادشاهان دیلم از این پس در اهواز و فارس اقامت مىکردند و تا مدتهاى درازى کسانى را از جانب خود در بغداد مىگماشتند([۶۶]).
این دوری از مرکز خلافت سپاه دیلمی را پراکنده میکرد و زمینه را برای توطئهچینی خلفا مهیا مینمود. بعدها علاوه بر امامیه مذهب اسماعیلیه نیز با تبلیغات و فعالیت ابوحاتم رازی (م ۳۲۲ ق) در دیلم، پیروانی پیدا کرد و این مذهب در میان حاکمان محلی دیلمیان هوادارانی را به خود جذب کرد.
آل مسافر، حاکمان دیگر دیلمی بودند که بیشتر به تشیع از نوع اسماعیلی گرایش داشتند.
زرین کوب در علت این گرایش مینویسد:
ظاهراً بیشتر بهانه اظهار مخالفت با مسوده عباسی بوده است تا گرایش واقعی به مذهب.([۶۷])
به هر حال، سکههای به جا مانده از آنان فاقد نام خلیفه عباسی است و به جای آن عبارت «سیف آل محمد» و اسامی امامان اسماعیلی نقش شده است([۶۸]).
شباهتها و تفاوتهای قوم دیلم و بربر
الف) شباهتها
با نگاهی به فعالیتهای بربرها و دیلمیان شباهتهای زیادی را میتوان در عملکرد این دو قوم مشاهده کرد که بعضاً عبارتند از:
۱ـ هر دو قوم دیلم و بربر از روحیۀ استقلالطلبی بالایی برخوردار بودند به همین دلیل قبل از اسلام نیز هیچکدام تحت تسلط کامل ساسانیان و بیزانسیها قرار نگرفتند و از نوعی خود مختاری داخلی برخوردار بودند و بعد از اسلام نیز این روحیه را حفظ کرده و در مقابل فاتحان عرب مقاومت بیشتری نشان دادند؛
۲ـ در اسلام آوردن هر دو قوم علویان نقش عمدهای داشتند ـ در دیلمیان بیشتر و در بربرها کمتر ـ و طبعاً اسلام آنها صبغۀ تشیع و هواداری از مکتب اهلبیت را پیدا کرد؛
۳ـ هر دو قوم تحت فشار و ظلم گماشتگان خلفای عباسی دست به قیام زدند، بربرهای مغرب الأقصی تحت فشار بنی أغلب به علویان روی آوردند و دیلمیان ناراضی از فشار و ظلم طاهریان که گماشتگان خلافت عباسی بودند، از علویان برای رهبری قیام دعوت کردند. بنابراین هر دو قوم عدالت اسلامی را در شعائر شیعی جستجو میکردند و در حمایت از علویان رفع ظلم و ستم خلفای عباسی را میدیدند؛
۴ـ هر دو قوم از بازماندگان قیام فخ استقبال کردند، به این صورت که ادریس بن عبدالله در مغرب و یحیی بن عبدالله در دیلم مورد حمایت قرار گرفتند با این تفاوت که ادریس حکومت زیدی علوی را در مغرب تأسیس کرد ولی یحیی امان نامۀ هارون را پذیرفت و به رغم حمایت ساکنان شمال ایران از وی به بغداد بازگشت، ولی هارون الرشید ناجوانمردانه او را به شهادت رسانید با این حال خیام یحیی زمینۀ تأسیس دولت شیعی را در دیلمیان ایجاد کرد؛
۵ـ هر دو قوم مقابلۀ با خلافت عباسی و در نهایت نابودی آن و دادن خلافت به دست علویان را دنبال کردند؛ بربرها با حمایت از عبیدالله مهدی مؤسس خلافت فاطمیان به نفوذ خلافت عباسی در مغرب سرزمین اسلامی در آغاز قرن چهارم پایان دادند و دیلمیان با تصرف بغداد در اواسط قرن چهارم اگرچه در ابتدا قصد برچیدن کامل خلافت عباسی را داشتند اما به دلایل سیاسی تنها به پایان دادن اقتدار خلیفه در سرزمینهای باقیماندۀ اسلامی اکتفا کردند و خلیفه را عملاً مطیع و دست نشاندۀ خود قرار دادند؛
۶ـ هر دو قوم تحت تأثیر اندیشۀ مهدویت بودند. البته این اندیشه در میان بربرها بیشتر و در میان دیلمیان کمتر بود. بربرها ظهور مهدی موعود را مطابق برخی از روایات در ابتدای قرن چهارم یعنی بعد از گذشت ۳۰۰ سال از هجرت پیامبر جستجو میکردند و با تبلیغات داعیان اسماعیلی به مهدویت عبیدالله مهدی معتقد شدند اما دیلمیان عقیدۀ امامیه در غیبت امام دوازدهم را پذیرفته و در امور دینی از علمای شیعۀ امامیه تبعیت کردند؛
۷ـ هر دو قوم برای مدتی نقش غازیان و مجاهدان مسلمان در مقابل حملات خارجی بر علیه جهان اسلام را ایفا کردند، بربرها در مقابل تهاجم نرماندیها و رومیها و بعدها صلیبیها به غرب جهان اسلام ایستادند و دیلمیان خصوصاً دولت آل مسافر دیلمی در مقابل تهاجم رومیان و روسها مقاومت کردند و مسافریان موفق شدند روسها را در قفقاز شکست دهند.
ب) تفاوتها
اما عملکرد این دو قوم تفاوتهایی نیز داشت که به برخی از آنها اشاره میشود:
۱ـ بربرها بیشتر نقش حامی دولتهای علوی را ایفا کردند و حداقل تا اواخر قرن پنجم، خود حاکمیت را در دست نگرفتند اما دیلمیان از همان ابتدا حکومت را خود به دست گرفتند که طبعاً علت این تفاوت را باید در اندیشۀ سیاسی امامیه و اسماعیلیه جستجو کرد؛ چرا که اسماعیلیه در آن زمان مهدی و امام خود را موجود و حاضر معرفی میکرد و دوران ستر را پایان یافته تلقی میکرد اما شیعۀ امامیه در ابتدای قرن چهارم غیبت امام خود را اعلام کرد و طبعاً مطابق مبانی سیاسی امامیه تسلط افراد غیر امام در زمان غیبت امام معصوم خصوصاً اگر آن افراد معتقد به مبانی تشیع بودند، برای حفظ نظم جامعه ضروری تلقی میشد. بر همین مبناست که عالمان بزرگی نظیر سید مرتضی در دوره حاکمیت دیالمه با تألیف کتاب «العمل مع السلطان» به تدوین اندیشۀ سیاسی شیعه امامیه در زمان غیبت و چگونگی تعامل با حاکمیت در این عصر پرداختند([۶۹]).
۲ـ دیلمیان در مقایسه با بربرها از هماهنگی و یک دستی بیشتری برخوردار بودند؛ چرا که بربرها از قبایل مختلف تشکیل شده و بعضاً قبایل، عملکردهای متضاد با یکدیگر را از خود نشان میدادند.
نتیجهگیری
در دورۀ خلفای راشدین و امویان، اعراب محور اصلی سپاه را تشکیل میدادند ولی از قرن دوم به بعد محوریت عنصر عرب در سپاهیگری خلفا و امرای مسلمان کاهش یافت و به تدریج در حاشیه قرار گرفت.
این پدیده عوامل متعددی میتواند داشته باشد ولی عامل اصلی آن را در تبعیض افراطی عربها در دوران بنی امیه و ظلم و بی عدالتی خلفا میتوان جستجو کرد.
بر همین اساس بود که موالی تحقیر شدۀ خراسانی بدنه اصلی نظامی قیام علیه امویان را تشکیل دادند و در حکومت عباسی به امیری سپاه و وزارت رسیدند و بعدها علویان نیز در نقاط مختلف نظیر طبرستان از همراهی نظامی دیلمیان بهره بردند و نهایتاً امیران قبلی سپاه علوی در طبرستان در قالب دولت بنیبویه به تصرف بغداد نائل شدند در مغرب اسلامی نیز بربرها که به وسیلۀ امویان و گماشتگان عباسیان تحقیر شده بودند بدنۀ اصلی نظامی دولت عبیدیان را تشکیل دادند و به فتح مغرب و مصر و بعدها شام و حجاز نائل گردیدند. طبعاً دیلمیان و بربرها که از علویان تأثیر گرفته بودند بعد از رسیدن به قدرت به عامل رشد تشیع در سرزمینهای متصرفی تبدیل شدند و در احیای شعائر آن کوشیدند.
نتیجه بلند مدت این رویداد این است که این پدیده تاریخی را میتوان یکی از عوامل نهادینه شدن تشیع در بخشهای عمدهای از ایران و عراق تا به امروز به شمار آورد. همچنین رواج شعائر شیعی و گرایش به اسلام اهلبیت در شمال آفریقا به اشکال مختلف تا زمان معاصر نتیجه بلند مدت وقایع سیاسی قرن چهارم به شمار میرود.
[۱]) در این باره ر.ک: یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۱۰۴٫
[۲]) تاریخابنخلدون، ترجمه متن، ج۱، ص ۴۸٫
[۳]) Amazighen
[۴]) Tamazight
[۵]) فتوح البلدان، ترجمه متن، ص۳۲۴٫
[۶]) احسن التقاسیم، ترجمه ج ۱، ص ۳۵۰٫
[۷]) همان.
[۸]) عبدالله ناصری طاهری، تاریخ سیاسی اجتماعی شمال آفریقا از آغاز تا ظهور عثمانیها، ص۲۰۰٫
[۹]) همان ص ۲۰۱٫
[۱۰]) التمهید، ابن عبد البر، ج ۲، ص ۱۲۴٫
[۱۱]) فیما ذکره نعیم من مدح نساء البربر، قال بإسناده: قال رسول الله صلى الله علیه وسلم: (نساء البربر خیر من رجالهم، بعث فیهم نبی فقتلوه فتولت النساء دفنه). الملاحم والفتن، السید ابن طاووس، ص۹۳ـ۹۴٫
[۱۲]) تاریخابنخلدون، ترجمه مقدمه ج۱، ص۳۱۳٫
[۱۳]) الملاحم والفتن، السید ابن طاووس، ص۱۲۴٫
[۱۴]) غنیهًْ النزوع، ابن زهرهًْ الحلبی، پاورقى ص ۴۲۶؛ همچنین در این باره ر.ک: تهذیب التهذیب، ج ۷، ص۲۶۳؛ و طبقات الفقهاء، ص۵۹٫
[۱۵]) تاریخ ابنخلدون، ترجمه مقدمه ج۱، ص۳۱۴٫
[۱۶]) همان، ترجمه مقدمه، ص ۳۹٫
[۱۷]) تاریخابنخلدون، ترجمه متن ج۳، ص ۱۷۳٫
[۱۸]) عبدالله ناصری طاهری، تاریخ سیاسی اجتماعی شمال آفریقا از آغاز تا ظهور عثمانیها،ص۲۲۹٫
[۱۹]) الأعلام، ج۳، ص ۲۶۴، عب…..، ص۲۵۷٫
[۲۰]) تاریخ ابن خلدون، ترجمه متن، ج ۳، ص۲۷۶٫
[۲۱]) همان، ج۳، ص ۵۵٫
[۲۲]) همان، ج ۳، ص ۸٫
[۲۳]) مقاتل الطالبیین، ترجمه متن ج ۲، ص ۲۳۷٫
[۲۴]) تاریخ ابن خلدون، ج ۴، ص ۱۵۴٫
[۲۵]) همان، ترجمه متن ج ۲، ص۵۶۲٫
[۲۶]) همان، ج ۳، ص ۴۸٫
[۲۷]) همان، ترجمه متن ج ۳، ص۲۰٫
[۲۸]) همان.
[۲۹]) تاریخابنخلدون، ترجمه متن ج۳، ص ۱۱۵٫
[۳۰]) الأعلام، ج۸، ص ۹۱٫
[۳۱]) همان، ترجمه متن، ج ۳، ص ۶۸٫
[۳۲]) المعارف، ابن قتیبهًْ، ص ۳۳۵٫
[۳۳]) تاریخ الکوفه، السید البراقی، ص ۳۳۷، و فتوح البلدان، ج ۲، ص ۳۴۳، ح ۷۰۸٫
[۳۴]) ابن اثیر، ۱۳۹۹ هـ. ق/۱۹۷۹م، ج۴، ص۴۶۰٫
[۳۵]) همان، ج۵، ص۵۱۲٫
[۳۶]) جامع الشتات (فارسی)، المیرزا القمی، ج۳، پاورقى ص۲۶۳٫
[۳۷]) طبقات، إعلام الشیعهًْ للطهرانی، ج ۳، ص ۷۷٫
[۳۸]) مُحلّی، ۱۹۷٫
[۳۹]) تاریخابنخلدون، ترجمه متن ج۳، ص ۱۳، خبر خروج فاطمیان بعد از فتنه بغداد…..، ص ۹٫
[۴۰]) صاحب أدب المترضى گوید: معروف است که «حسن اطروش» زیدى بوده، ولى بسیارى از علماء امامیه او را شیعه اثنا عشری مىدانند. حیاهًْ السید المرتضى رضوان الله علیه، مرکز المصطفى، مقدمه الذریعهًْ إلى أصول الشریعهًْ، ص ۱۳٫
[۴۱]) پروین ترکمنی آذر، مذهب دیلمیان در دوره اسلامی، مجله فرهنگ، زمستان ۱۳۸۴، شماره ۵۶٫
[۴۲]) حیاهًْ الشیخ الصدوق رضوان الله علیه، مرکز المصطفى، مقدمه خصال، ص ۲۸٫
[۴۳]) شاید بتوان ارتباط گرم دیالمه نظیر رکن الدوله با شیخ صدوق را علاوه بر علت مذهبی به ارتباط نسبی شیخ صدوق به دیلمیان نیز مربوط دانست.
[۴۴]) کلیفورد ادموند باسورث، آرایش نظامی آل بویه درعراق و ایران مترجم، حسین علینقیان، مجله تاریخ اسلام، اصل این مقاله در مجله oriens، مجلد ۱۸ ـ ۱۹ (۱۹۶۵ ـ ۱۹۶۶)، ص ۱۴۳ ـ ۱۶۷، و ترجمه عربی آن توسط دکتر عبدالجبار ناجی در فصلنامه عربی زبان المورد، مجلد ۴، شماره اول، ۱۳۹۵ هـ / ۱۹۷۵م تحت عنوان: «التنظیم العسگری عندالبویهیین فی العراق و ایران» به چاپ رسیده است.
[۴۵]) نافع (۱۱۷ هـ… ـ ۷۳۵ م) نافع المدنی، أبو عبد الله: وی در فقه و حدیث از أئمه تابعین در مدینه به شمار میرفت و دیلمی الأصل بود. الأنساب، ج۲، ص ۳۱۹٫
[۴۶]) الصهرشتی، سلیمان بن الحسن بن سلیمان الصهرشتی (به کسر صاد وسکون هاء از بلاد دیلم) وی شیعی امامی و شاگرد سید مرتضی بود. برخی از آثار او عبارتند از: اصباح الشیعهًْ بمصباح الشریعهًْ، التبیان فی عمل شهر رمضان، تنبیه الفقیه، شرح ما لا یسع المکلف جهله، قبس المصباح فی تلخیص المصباح، کتاب البدایهًْ، کتاب النفیس، کتاب النوادر، نهج المسالک فی معرفهًْ المناسک. ـ در این باره ر.ک: هدیهًْ العارفین، إسماعیل باشا البغدادی، ج ۱، ص ۳۹۷٫
[۴۷]) (۲۷۳ هـ.. ـ ۸۸۶ م) أحمد بن عبید بن ناصح، أبو جعفر، معروف بأبی عصیدهًْ: أدیب دیلمیّ الأصل از موالی بنی هاشم از کتب معروف او «عیون الأخبار و الأشعار» و «الزیادات فی معانی الشعر لابن السکیت فی إصلاحه» میباشد. الأعلام، ج۱، ص ۱۶۶، اح…..، ص ۸۴٫
[۴۸]) یحیى الفراء (۱۴۴ـ ۲۰۷ ه / ۷۶۱ـ ۸۲۲ م)، یحیى بن زیاد بن عبد الله بن منظور الأسلمی معروف بالفراء الدیلمی، معجم المؤلفین، عمر کحالهًْ، ج۱۳، ص۱۹۸٫
[۴۹]) معجم المؤلفین، عمر کحالهًْ، ج۴، ص ۳۰۹، شهردار بن شیرویه (۴۸۳ـ ۵۵۸ هـ/۱۰۹۰ـ ۱۱۶۳م) شهردار بن شیرویه بن شهردار بن شیرویه ابن فنا خسرو بن خشدکان دیلمی، همدانی شافعی (أبو منصور) حافظ، عارف به حدیث و ادب وی اسانید کتاب فردوس را برای پدرش شیرویه در سه جلد استخراج کرد و نام آن را فردوس کبیر نامید الصفدی، الوافی، ج ۱۴، ص ۴۷ (ط) ابن العماد؛ شذرات الذهب، ج ۴، ص۱۸؛ المناقب، الخوارزمی، ص۵۶، ح۲۱٫
[۵۰]) معجم المؤلفین، عمر کحالهًْ، ج۴، ص۲۳۵؛ سلار دیلمی (… ـ ۴۶۳ هـ / ۱۰۷۱م) سلار بن عبد العزیز دیلمی، شیعی (أبویعلى). فقیه، أصولی. از آثار وی: المقنع فی المذهب، الرد على أبی الحسین البصری فی نقض الشافی، التذکرهًْ فی حقیقهًْ الجوهر والعرض، الأبواب والفصول فی الفقه، والتقریت فی أصول الفقه. صفدی، الوافی، ج۱۴، ص۱۴؛ البغدادی، ایضاح المکنون، ج۱، ص۲۷۵، ۵۴۸، ۵۵۳؛ العاملی، أعیان الشیعهًْ، ج۳۳، ص۳۵۱ ـ ۳۶۰؛ أبوعلی، منتهى المقال، ص۱۴۹؛ المامقانی، تنقیح المقال، ج۲، ص ۴۲ سلامهًْ المقدسی.
[۵۱]) الأعلام، خیر الدین الزرکلی، ج۷، ص۳۱۷؛ مهیار دیلمی (۴۲۸ هـ/ ۱۰۳۷ م) مهیار بن مرزویه، أبو الحسن (أو أبو الحسین) دیلمی: شاعر کبیر، وی ابتکارات جدیدی را در معانی و بیان ابداع کرد به طوری که شیخ حر عاملی معتقد است مهیار بین فصاحت عرب و معانی عجم جمع کرده بود. وی ابتدا زرتشتی بود و به دست سید رضی در سال ۳۹۴ هـ اسلام آورد و شیعه شد. سید علی فلال کتابی به نام مهیار و شعرش تصنیف کرده است.
[۵۲]) قابوس بن وشمکیر بن زیار بن وردان شاه گیلانی، أبو الحسن، ملقب به شمس المعالی: أمیر گرگان و بلاد جبل و طبرستان در سال ۳۶۶ هـ وی دیلمی الأصل بود و گفته میشود در ادب و انشاء نابغه زمان خود به شمار میرفت و به زبان عربی و فارسی شعر میسرود رسائل او در کتابی به نام «کمال البلاغه» به چاپ رسیده است. الأعلام، ج۵، ص ۱۷۰٫
[۵۳]) معجم المؤلفین، عمر کحالهًْ، ج۱۳، ص ناصر دیلمی (۴۴۴ هـ /۱۰۵۲م) ناصر بن حسین بن محمد بن عیسى حسنی، طالبی، المعروف بالدیلمی (أبو الفتح) من أئمهًْ الزیدیهًْ. تولد و تعلیم وی در دیلم بود و سپس به یمن رفت و در آنجا بر سعده و صنعا مسلط شد از آثار وی کتابی در تفسیر قرآن در چهار جلد میباشد. الأعلام، خیر الدین الزرکلی، ج ۷، ص۳۴۷٫
[۵۴]) وى اسماعیل بن عباد بن عباس طالقانى وزیر ادیب و دانشمند دیلمیان است که در سنه ۳۲۶ هـ. در طالقان بدنیا آمد. و در سنه ۳۸۵ هـ. در رى بمرد و در اصفهان مدفون گردید. از تصانیف او المحیط لغت هفت جلدى و کتاب الوزراء و الکشف عن مساوى شعر المتنبى و الاقناع و عنوان المعارف و الاعیاد و غیره است. الاعلام، ج ۱، ص ۳۱۲٫
[۵۵]) تاریخ ابن خلدون، ترجمه متن، ج ۳، ص ۴۶۷٫
[۵۶]) همان، ج۳، ص ۶۳۳، آمدن سپاهیان نوح بن منصور سامانى به رى و بازگشت از آن….. ص ۶۳۳٫
[۵۷]) همان، ج۳، ص ۶۱۷، امارت عماد الدولهًْ بن بویه بر کرج و اصفهان….. ص ۶۱۶٫
[۵۸]) همان، ج۲، ص ۶۴۶٫
[۵۹]) تجارب الأمم، ترجمه ج ۵، ص ۳۷۶٫
[۶۰]) تاریخابنخلدون، ترجمه مقدمه ج۱، ص ۳۷، فصل….. ص ۲۳٫
[۶۱]) تاریخابنخلدون، ترجمه متن ج۲، ص ۶۵۴، انقلاب حال دولت به سبب نگرش در خراج و اقطاع….. ص ۶۵۳٫
[۶۲]) همان، ج۲، ص۶۴۲، خبر سیف الدوله در واسط…..، ص ۶۴۲، و ص ۶۳۶٫
[۶۳]) همان، ج ۲، ص ۶۷۴٫
[۶۴]) یک فرستاده خلیفه ابو محمد هبهًْ الله بن مأمون و دیگری ماوردی قاضی القضات بود. در این باره ر.ک: تجارب الأمم، ترجمه مقدمه، ج ۵، ص ۳۴٫
[۶۵]) زبدهًْ التواریخ، کاشانی، چاپ افست، ص ۴۷؛ جامع التواریخ، رشیدی، ص ۷۳، ابوالفضل بیهقی، چاپ فیاض، ص ۹۱، تاریخ سلاجقه، عماد کاتب اصفهانی، تجارب الأمم، ترجمه ج ۵، ص ۶۴٫
[۶۶]) تاریخابنخلدون، ترجمه متن ج۳، ص ۶۷۶، استیلاى بهاء الدوله بر فارس و خوزستان…..، ص ۶۷۵٫
[۶۷]) زرین کوب، ج۲، ص۳۳۸٫
[۶۸]) همان، ج۴٫
[۶۹]) شرح و توضیح این رساله در منبع زیر آمده است فصلنامه علوم سیاسی، شماره ۱۴، مقدمه و ترجمه: محمود شفیعی.
منبع: برگرفته از کتاب شیعه در قرن چهارم هجری (عرصهها و علل رشد)؛ اختصاصی مجمع جهانی شیعه شناسی
برای مشاهده کتاب اینجا را کلیک کنید.