مناظره عالمان شیعی و عالمان اهل سنت بر سر مسئله غدیر خم

مناظره عالمان شیعی و عالمان اهل سنت بر سر مسئله غدیر خم

مناظره عالمان شیعی و عالمان اهل سنت بر سر مسئله غدیر خم

روز عید غدیر ۱۸ ذی الحجه در تقویم اسلامی می‌باشد که توسط مسلمانان شیعه برای جانشینی صریح علی بن ابی طالب در مقام امامت پس از محمد پیامبر مسلمانان جشن گرفته می‌شود. که به اعتقاد شیعیان بر طبق خطبه محمد در غدیر خم علی را بعد از خود با حدیث { مَن کُنتُ مولاه فَهذا علیّ مولاه أللهم والِ من والاه و عادِ من عاداه} جانشینش برای تمامی مسلمانان اعلام کرد.

 با توجه به اختلافی که بین شیعه و سنی در بحث امامت و ولایت امیر المؤمنین علیه السّلام وجود داشته و دارد و یکی از دهها سند شیعه برای امامت بلافصل امیر المؤمنین علیه السّلام حدیث غدیر می‌باشد؛ علمای شیعه می‌گویند: «مولی» به معنای «اولی بالتصرف»، «امام»، «خلیفه» و «سرپرست» و یا کلمه‌ای مرادف با این کلمات است؛ و مولی در حدیث غدیر دقیقاً همان معنای مذکور را دارد؛ امّا غالباً علمای اهل سنّت با انکار این معنا به معانی دیگری همچون «ناصر» و «محبوب» و غیره تأویل کرده‌اند تا از توابع و لوازم آن که خلافت بلا فصل امیر المؤمنین علیه السّلام است بگریزند؛

تأکید معتمدین اهل سنت؛ با شیعیان در مورد غدیر مناظره نکنید

نقل شده است ابو حنیفه می گفت:” لَا تُقِرُّوا لَهُمْ به حدیث غَدِیرِ خُمٍّ فَیَخْصِمُوکُم ” در مناظراتتان با شیعه زیر بار حدیث غدیر نروید؛ چون اگر اعتراف کردید، مغلوب می شوید [۱] و اصل غدیر را نمی تواند کسی منکر شود.

حجت الاسلام والمسلمین نجم الدین طبسی از اساتید سطح عالی و خارج حوزه علمیه قم در گفت وگویی واقعه غدیرخم در منابع اهل سنت و اقرار علمای معروف سنی مذهب پیرامون این حقیقت همیشه جاوید را به بحث نشسته است، لذا توجه همه پژوهشگران و محققان شیعه و سنی را به این گفت وگو جلب می کنیم:

* پروژه الهی و پروژه سقیفه

امت اسلامی خودش را در مقابل دو پروژه می بیند، یکی «پروژه الهی» که مسئله غدیر و تعیین جانشینی بعد از پیامبر اکرم(ص) است که از طرف خداوند تبیین شد و پروژه دیگر، «پروژه سقیفه» است یعنی ؛ خدا و پیامبر(ص) برای بعد از رسالت برنامه ای ندارند و چند نفر از اصحاب دور هم می نشینند «البته نه همه امت اسلام و نه همه افراد در مدینه، بلکه یک عده خاص» دور هم می نشینند و تصمیم می گیرند و می گویند امت اسلامی تا قیام قیامت باید از تصمیمات سقیفه و رأی آنها تبعیت کنند و فضا را به گونه ای ایجاد کردند که اگر کسی از ایشان تبعیت نکند به هزاران بر چسب متهم می شود و به رافضی و خارجی و امثال آن متهم می شوند.

* غنای مبانی شیعه و استحکام آن

هر چند منصفین اهل سنت درکتب حدیثی و تفسیری و تاریخی  به قضیه غدیر پرداخته اند، ولی شیعه و دوستان اهل بیت(ع) لازم نمی بینند که برای تقویت مبانی خود از کتب اهل سنت استفاده کنند و اگر مطالبی از کتب ایشان می آوریم از باب اتمام حجت بر خود آنها است و این به معنی این نیست که ما عقایدمان را از منابع اهل سنت می گیریم.

* آیات غدیر

در کتاب های اهل سنت شاهد این مطلب هستیم که نویسندگان اهل سنت و مفسرین آنها از قدیم الایام و از قرن دوم یا سوم به قضیه غدیر پرداخته اند، منصفین اهل سنت در تفاسیر خود به سه آیه که می رسند به قضیه غدیر اشاره می کنند.

* آیه: سَأَلَ سائِلٌ بعذاب واقِعٍ؛ معارج آیه

من از باب نمونه عرض می کنم این آیه را حافظ ابو عبید هروی، متوفی ۲۲۳ ه ق صاحب کتاب تفسیر الغریب قرآن و ابوبکر نقاش موصلی بغدادی متوفی ۳۵۱ و  ابواسحاق ثعلبی نیشابوری متوفی ۴۲۷ ه ق و همینطور در قرن های بعدی تا قرن ششم و هفتم کسانی بوده اند که اهل انصاف بوده ضمن بیان آیه، شان نزول آن را هم بیان می کنند و در تفاسیر خود آورده اند که جریان چه بوده است و این سائل چه کسی می باشد و عذابی که درخواست کرده چه بوده و برای چه موردی عذاب را درخواست نموده است و برای نمونه به کتاب “الکشف و البیان ثعلبی” م ۴۲۷ ه ق استشهاد می کنم، وی در ذیل آیه اول سوره معارج روایتی را از سفیان بن عیینه نقل می کند: افرادی از سفیان بن عیینه پرسیدند این آیه درباره کیست و بعد وی این ماجرا را نقل می کند.

هنگامی که رسول خدا(ص) علی(ع) را در روز” غدیر خم” به خلافت منصوب فرمود و درباره او گفت: من کنت مولاه فعلی مولاه” هر کس من مولی و ولی او هستم، علی مولی و ولی او است” چیزی نگذشت که این مساله در بلاد و شهرها منتشر شد” حرث بن نعمان فهری” خدمت پیامبر(ص) آمد و عرض کرد تو به ما دستور دادی تا به یگانگی خدا و اینکه تو فرستاده او هستی دهیم، ما هم شهادت دادیم، سپس دستور به جهاد و حج و روزه و نماز و زکات دادی ما همه این ها را پذیرفتیم، اما با این ها راضی نشدی، تا اینکه این جوان(اشاره به علی ع است) را به جانشینی خود منصوب کردی، و گفتی: من کنت مولاه فعلی مولاه، آیا این سخنی است از ناحیه خودت یا از سوی خدا؟! پیامبر ص فرمود:” قسم به خدایی که معبودی جز او نیست این از ناحیه خدا است”.
” نعمان” روی بر گرداند در حالی که می گفت اللَّهُمَّ إِنْ کانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِکَ فَأَمْطِرْ عَلَیْنا حِجارَهً مِنَ السَّماءِ:” خداوندا! اگر این سخن حق است، از ناحیه تو، سنگی از آسمان بر ما به باران”! اینجا بود که سنگی از آسمان بر سرش فرود آمد و او را کشت، همین جا آیه «سَأَلَ سائِلٌ بعذاب واقِعٍ لِلْکافِرینَ لَیْسَ لَهُ دافِعٌ» نازل گشت”.

 بعضی از علمای اهل سنت که حدیث غدیر را ضعیف میدانند

حدیث غدیر ، برترین دلیل شیعه بر ولایت امیر مؤمنان علیه السلام است که با سند‌های صحیح و به صورت متواتر از طریق شیعه و سنی نقل شده است ؛ اما در عین حال برخی از علمای اهل سنت که اعتراف به چنین مطلبی برایشان ناگوار و پذیرش چنین حقیقتی سخت بوده ، چشمان خود را بسته و صحت آن را زیر سؤال برده‌اند !

از جمله ابن حزم اندلسی ظاهری که با دفاع از ابن ملجم مرادی ، عداوت خود با امیر مؤمنان علیه السلام را علنی کرده است ، در کتاب الفصل خود می‌نویسد :

وأما من کنت مولاه فعلى مولاه فلا یصح من طریق الثقات أصلاً .

حدیث: من کنت مولاه… به هیچ وجه از طریق افراد ثقه تایید نشده است.

ابن حزم اندلسی ، علی بن أحمد بن سعید بن حزم الطاهری أبو محمد (متوفای۵۴۸ هـ) ، الفصل فی الملل والأهواء والنحل ، ج ۴ ، ص ۱۱۶ ، ناشر : مکتبه الخانجی – القاهره .

و ابن تیمیه حرانی (متوفای۷۲۸هـ) نیز که در انکار فضائل اهل بیت علیهم السلام زبانزد عام و خاص است در منهاج السنه می‌نویسد :

وأما قوله من کنت مولاه فعلی مولاه فلیس هو فی الصحاح لکن هو مما رواه العلماء وتنازع الناس فی صحته فنقل عن البخاری وإبراهیم الحربی وطائفه من أهل العلم بالحدیث انهم طعنوا فیه وضعفوه … .

حدیث: من کنت مولاه… در کتب روائی صحیح شش گانه آورده نشده است ، بعضی از دانشمندان آن را روایت کرده‌اند ؛ ولی در صحت آن دچار اختلاف شده‌اند ، از بخاری و ابراهیم حربی وگروهی دیگر از اهل دانش نقل شده است که آنان این حدیث را تضعیف کرده‌اند .

إبن تیمیه الحرانی ، أبو العباس أحمد بن عبد الحلیم ،  منهاج السنه النبویه ، ج ۷ ، ص ۳۱۹ ، تحقیق : د. محمد رشاد سالم ، ناشر : مؤسسه قرطبه ، الطبعه الأولى ، ۱۴۰۶ .

و سعد الدین تفتازانی (متوفای۷۹۱هـ) در جواب از حدیث غدیر می‌نویسد :

والجواب منع تواتر الخبر فإن ذلک من مکابرات الشیعه کیف وقد قدح فی صحته کثیر من أهل الحدیث ولم ینقله المحققون منهم کالبخاری ومسلم والواقدی .

جواب ما این است که حدیث غدیر متواتر نیست و این از زورگویی‌های شیعه است ، ؛ زیرا بسیاری از علما و محققین علم حدیث ؛ از جمله بخاری ، مسلم و واقدی در صحتش اشکال کرده و آن را نقل ننموده‌اند .

التفتازانی ، سعد الدین مسعود بن عمر بن عبد الله  ، شرح المقاصد فی علم الکلام ، ج ۲ ، ص ۲۹۰ ، ناشر : دار المعارف النعمانیه – باکستان ، الطبعه : الأولى ، ۱۴۰۱هـ – ۱۹۸۱م .

پاسخ:

حدیث غدیر نه تنها با سند‌های صحیح نقل شده است ؛ بلکه به اعتراف بزرگان اهل سنت متواتر است و حتی کتاب‌های مستقلی در باره آن توسط علمای سنی نوشته شده است ؛ اما پذیرش و اعتراف به آن نیازمند قلب سلیم ، تقوا و انصاف است که متأسفانه برخی از دشمنان اهل بیت علیهم السلام ؛ از جمله ابن تیمیه حرانی و ابن حزم اندلسی از داشتن آن محروم بوده‌اند .

ابن حجر عسقلانی در لسان المیزان در باره ابن تیمیه و انصاف آن در نقد احادیث ، می‌نویسد :

لکن وجدته کثیر التحامل إلى الغایه فی رد الأحادیث التی یوردها بن المطهر وان کان معظم ذلک من الموضوعات والواهیات لکنه رد فی رده کثیرا من الأحادیث الجیاد التی لم یستحضر حاله التصنیف مظانها .

ابن تیمیه در ردّ احادیثی که علامه حلی به آن استدلال کرده است زیاده روی نموده است تا آنجا که احادیث خوب و معتبر فراوانی را رد کرده است.

لسان المیزان ، ج ۶ ، ص ۳۱۹ ، أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل العسقلانی الشافعی الوفاه: ۸۵۲ ، ناشر : مؤسسه الأعلمی للمطبوعات – بیروت – ۱۴۰۶ – ۱۹۸۶ ، الطبعه : الثالثه ، تحقیق : دائره المعرف النظامیه – الهند .

و در فتح الباری می‌نویسد :

وأنکر بن تیمیه فی کتاب الرد على بن المطهر الرافضی المؤاخاه بین المهاجرین وخصوصا مؤاخاه النبی صلى الله علیه وسلم لعلی قال لأن المؤاخاه شرعت لإرفاق بعضهم بعضا ولتألیف قلوب بعضهم على بعض فلا معنى لمؤاخاه النبی لأحد منهم ولا لمؤاخاه مهاجری لمهاجری وهذا رد للنص بالقیاس وإغفال عن حکمه المؤاخاه .

ابن تیمیه در کتابش که رد بر علامه حلی است داستان عقد برادری بین مهاجران مخصوصاً بین رسول خدا ‌و علی را انکار کرده و می گوید : فلسفه عقد اخوت برای تألیف دل‌ها و ایجاد محبت و دوستی بین دو نفر تشریع شد ؛ ولی بین دو مهاجر و شخص رسول خدا بی معنی است  .

این این حرف‌ها را  کسی می زند از حکمت این دستور بی خبر است .

فتح الباری شرح صحیح البخاری ، ج ۷ ، ص ۲۷۱ ، أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل العسقلانی الشافعی الوفاه: ۸۵۲ ، ناشر : دار المعرفه – بیروت ، تحقیق : محب الدین الخطیب .

و البانی وهابی ، هدف خود را از بررسی سند حدیث غدیر ، زیاده روی ابن تیمیه در تضعیف این روایت دانسته و می‌گوید :‌‌‌

فقد کان الدافع لتحریر الکلام على الحدیث و بیان صحته ، أننی رأیت شیخ الإسلام بن تیمیه ، قد ضعف الشطر الأول من الحدیث و أما الشطر الآخر ، فزعم أنه کذب ! و هذا من مبالغته الناتجه فی تقدیری من تسرعه فی تضعیف الأحادیث قبل أن یجمع طرقها و یدقق النظر فیها و الله المستعان .

غرض من از تشریح حدیث غدیر و بیان صحت آن، تضعیف ابن تیمیه بخش اول (من کنت مولاه فعلی مولاه) و دروغ دانستن بخش دوّم (اللهمّ وال من والاه…) آن است ، این زیاده روی ابن تیمیه و عجله در تضعیف احادیث قبل از مطالعه در اسناد متعدد روایت و دقت نظر در صحت و سقم آن است .

البانی ، محمد ناصر ، السلسله الصحیحه ، ج ۴ ، ص ۲۴۹ .

آن‌چه ما نقل کردیم ، مختصری از اعترافات بزرگان سنی و صحه گذاشتن آن‌ها بر حدیث غدیر بود ، برای اطلاع بیشتر به کتاب الغدیر ، ج۱ ، ص۲۹۴ مراجعه بفرمایید . علامه امینی رضوان الله تعالی علیه ۴۳ نفر از دانشمندان سنی را نام می‌برد که تصریح به صحت حدیث غدیر کرده‌اند.

مناظره بین سنی و شیعی ؛از زبان اهل سنتی که شیعه شد

مناظره درباره ایمان حضرت ابوطالب (ع) با چند طلبه ی سنی

در جلسه ای که چند طلبه ی اهل سنت حضور داشتند یکی از آنان با قیافه ای حق به جانب  گفت : چرا شما شیعیان ، ابوطالب پدر امام علی (علیه السلام )را مسلمان می دانید ، در حالی که او مسلمان نبوده و در حال کفر از دنیا رفته است  ؟
گفتم : خطبه ی عقد پیامبر (صل الله علیه و آله ) و حضرت خدیجه (سلام الله علیها ) را چه کسی خوانده است ؟
گفت : نمی دانم .

گفتم : در کتاب نورالیقین نوشته شده  است که خطبه ی عقد پیامبر (صل الله علیه و آله ) و حضرت خدیجه(سلام الله علیها) را ، حضرت ابوطالب (علیه السلام ) خوانده است و خطبه ی عقد ، با این جمله شروع شد :  الحمد لله الذی جعلنا .. … .

گفتم : اگر ابوطالب (علیه السلام )کافر و بت پرست بود چرا نگفت : الحمد للات یا الحمد للعزی . چرا به دو بت بزرگ ، قسم نخورد و به خداوند قسم خورد . و در ادامه می فرماید: والله بعد هذا نباء عظیم و … باز هم به خداوند قسم می خورد نه به لات و عزی . حال که ابوطالب (علیه السلام ) در چند جا از الله نام می برد نه بت ها ، پس چگونه می گویید او کافر و بت پرست بوده ؟

گفتم : من سوالی از شما دارم : آیا از نظر فقهی جایز است که یک فرد کافر ، خطبه ی عقد دو مومن را بخواند ؟ اگر بخواند چه حکمی دارد ؟
گفت : نه ، نمی تواند بخواند و اگر بخواند عقد واقع نمی شود ؟

گفتم : برادران ! شما که می گویید ابوطالب (علیه السلام )کافر بوده معنایش این است که نکاح پیامبر ( صل الله علیه و آله ) با خدیجه ی کبری (سلام الله علیها ) شرعی نبوده و این بزرگترین توهین به پیامبر (صل الله علیه و آله ) است  !!!

ادامه دادم و گفتم : خداوند در قرآن می فرماید : ان تنصر الله ینصرکم و یثبت اقدامکم  . یاری کردن خدا ،  به دو صورت است  ۱٫ اینکه دین خدا را یاری کنید ۲٫ اینکه پیامبر خدا را یاری کنید . نتیجه ی یاری کردن این است که خداوند هم ،  شما را یاری می کند و قدمهای شما را ثابت می کند . مگر در کتاب ها نیامده است که حضرت ابوطالب ( علیه السلام ) ،  سرپرست پیامبر ( صل الله علیه و آله )در دوران کودکی بوده و از ایشان بیش از فرزندانش مراقبت کرده تا اینکه بزرگ شد .  در مکه ، یگانه حامی پیامبر( صل الله علیه و آله ) بود و در سه سال محاصره ای اقتصادی مسلمانان ، به کمک مسلمانان رفت وجانشان را نجات داد . آیا خداوند در پاسخ به  یاری پیامبرش او را به جهنم می برد ؟ خداوند که فرمود : ان تنصر الله ینصرکم . این چه نوع نصرتی است که خدا انجام داده است ؟

من از شما می پرسم : اگر ابوطالب مشرک و کافر بود پس چرا پیامبر ( صلی الله علیه و آله ) در تشییع جنازه اش شرکت کرد  و سال وفاتش را عام الحزن یعنی سال اندوه و ناراحتی نامید  ؟ آیا پیامبر ( صلی الله علیه و آله ) از مردن یک مشرک به قدری  ناراحت شده که یک سال محزون و ناراحت بود ؟ آیا اینها دلیل ایمان ابوطالب (علیه السلام ) نیست ؟
این مطالب را که گفتم ،‌ هیچ نگفتند و ساکت شدند .

 مناظره شیخ مفید با قاضی عبدالجبار (سنی)

در عصر شیخ مفید‌(ره)، یکی از علمای بزرگ اهل تسنّن، در بغداد مجلس درسی داشت، و به نام «قاضی عبدالجبّار» خوانده می‌شد، روزی قاضی عبدالجبّار در مجلس درس خود نشسته بود، شاگردانش از سنّی و شیعه حاضر بودند، در آن روز شیخ مفید‌(ره) نیز به آن مجلس وارد شد و دم در نشست، قاضی تا آن روز شیخ مفید را ندیده بود، ولی وصفش را شنیده بود.
پس از لحظه‌ای، شیخ مفید به قاضی رو کرد و گفت: « آیا اجازه می‌دهی، در حضور این دانشمندان، سؤالی از شما ‌کنم؟»
قاضی: بپرس.
شیخ مفید: این حدیثی که شیعیان روایت می‌‌کنند که پیامبر‌ اکرم (صلّی‌ اللّه علیه وآله) در صحرای غدیر، درباره حضرت علی‌ (علیه السّلام) فرمودند:
« مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلاهُ: هر کس که من مولای اویم، پس علی‌ مولای اوست.»
آیا این حدیث صحیح است و یا این‌که شیعه آن را به دروغ ساخته است؟
قاضی:  این روایت،صحیح است.
شیخ مفید: منظور از کلمه « مولی» در این روایت چیست؟
قاضی: منظور، آقائی و اولویّت است.
شیخ مفید: اگر چنین است پس طبق فرموده پیامبر‌ـ صلّی‌ اللّه علیه وآله ـ،‌ علی‌ـ علیه السّلام ـ آقائی و اولویّت بر دیگران دارد، بنابراین، این همه اختلاف و دشمنی‌ها بین شیعه و سنّی برای چیست؟
قاضی: ای برادر! این حدیث (غدیر) روایت (و مطلب نقل شده) است، ولی خلافت ابوبکر، «درایت» و امری مسلّم است، و آدم عاقل، به خاطر روایتی، درایت را ترک نمی‌کند!!
شیخ مفید:شما درباره این حدیث چه می‌گویید که پیامبر‌ اکرم (صلّی‌ اللّه علیه وآله) ، در شأن حضرت علی‌ (علیه السّلام) فرمودند:
« یَا عَلیُّ حَرْبُکَ حَرْبِی وَ سِلْمُکَ سِلمِی»: « ای علی! جنگ تو،‌جنگ من است، و صلح تو،‌ صلح من است».
قاضی: این حدیث،‌ صحیح است.
شیخ مفید: بنابراین آنان‌که جنگ جَمَل را به راه انداختند مانند طلحه و زبیر و عایشه و…و با علی ـ علیه السّلام ـ جنگیدند، طبق حدیث فوق و اعتراف شما به صحّت آن، باید (با شخص رسول خدا‌ـ صلّی‌ اللّه علیه وآله ـ جنگیده باشند) و کافر باشند.
قاضی: ای برادر! آن‌ها (طلحه و زبیر و …) توبه کردند.
شیخ مفید:جنگ جمل، درایت و قطعی است، ولی در این‌که پدید آورندگان جنگ، توبه کرده‌اند، روایت و شنیدنی است، و به گفته تو نباید درایت را فدای روایت کرد، و مرد عاقل به خاطر روایت، درایت را ترک نمی‌کند.
قاضی، در پاسخ این سؤال فرومانده، پس از ساعتی درنگ ، سرش را بلند کرد و گفت : «تو کیستی؟»
شیخ مفید:من خادم شما محمّد‌‌‌بن محمّد‌بن نعمان هستم.
قاضی همان‌دم برخاست و دست شیخ مفید را گرفت و بر جای خود نشانید و به او گفت:« اَنْتَ الْمُفِیدُ حقّاً»: «تو در حقیقت، مفید (فایده بخش) هستی»
علمای مجلس از رفتار قاضی رنجیده خاطر شدند و همهمه کردند، قاضی به آن‌ها گفت: من در پاسخ این شیخ (مفید)، درمانده شدم، اگر هر یک از شما پاسخی دارد، برخیزد و بیان کند.
هیچ کس برنخواست، به این ترتیب، شیخ مفید،پیروز شد و لقب «مفید» در این مجلس، برای او بر سر زبان‌های مردم افتاد.

مناظره علامه عسگری با علمای سنی

گفتگو با مستبصر مصری مستبصر مصری: در مصر یکی از اندیشمندان به نام دکتر مصطفی محمود مقاله ای نوشت و در آن منکر شفاعت شد و احادیث شفاعت را جعلی دانست به این دلیل واهی که شفاعت با عدل سازگاری ندارد!…

گفتگو با مستبصر مصری

مستبصر مصری: در مصر یکی از اندیشمندان به نام دکتر مصطفی محمود مقاله ای نوشت و در آن منکر شفاعت شد و احادیث شفاعت را جعلی دانست به این دلیل واهی که شفاعت با عدل سازگاری ندارد! این شد که افراد مختلف از سرتاسر مصر جواب او را دادند و او در هفته بعد نوشت که حق مجتهد این است خطا کند و عذرخواهی کرد از حرفی که زده بود. امّا هفته بعد مقاله دیگری نوشت که در آنجا خواستار تنقیح کتاب صحیح بخاری شده بود و مدعی شد که در صحیح بخاری‚ احادیث غیرمنطقی که با عقل جور در نمی آید زیاد است. از همین جا فتح بابی شد که تا به حال بسته نشده و مفتی الازهر و امامان جمعه هر هفته در دفاع از سنت و رد منکران آن سخنرانی می کنند و تنقیح سنت و یا رد منکران سنت‚ نقل مجالس علمی و نشریات شده است.

علامه: تنقیح سنت‚ انکار آن نیست چون سنت خلاف قرآن‚ معصوم نیست و رسول اللّه فرمودند: من کذب علیاً متعمدا فلیبتوء مقعده من النار.
مستبصر مصری: من هم استدلال کردم که در زمان ابوبکر و عمر‚ احادیث را می سوزاندند که به قرآن آسیبی نرسد! [پس معلوم است که احادیث صحابه می*تواند مشکل داشته باشد] و نیز گفتم شما که ادعا می کنید پیامبر امر کرد به اینکه سخنانش را ننویسند‚ این از ضعف ایمان است چون خدا در قرآن وعده حفظ قرآن را داد. پس چطور کتابت حدیث می تواند خللی در قرآن وارد کند؟
علامه: ما اخبار زیادی داریم که صحابه تمام اقوال پیامبر را یادداشت می کردند و خود ایشان هم بر این مسئله تا›کید داشتند و می فرمودند: هر چه از دهان من بیرون می آید حق است…
واقعیت این است که منع کتابت حدیث بعد از زمان رسول اللّه بود نه در زمان ایشان. و احادیث منع حدیث در عصر معاویه جعل شده است. حتی معاویه دستور جعل حدیث داد علیه احادیثی که در شا›ن حضرت علی علیه السلا م وارد شده بود. ابن جوزی هم کتابی در همین زمینه دارد. روش ما این است که احادیث را بررسی می کنیم و صحیح را از جعلی جدا می کنیم‚ امّا برادران اهل سنت ما صحیح بخاری را معصوم می دانند!
از طرف دیگر نسخه های قدیمی تر با نسخه های جدید کتب روایی اهل سنت فرق دارد و من بعضی از آنها را دیده ام.
علاقه مندم که بتوانیم همایش هایی هم با حضور علمای مسلمان از سراسر جهان برگزار کنیم‚ چون متا›سفانه همایش هایی که در ایران برگزار می شود‚ بیشتر در تهران است در حالی که اصل این است که این برنامه ها در قم که مرکز علمی ماست مثل الا زهر مصر برگزار شود; و من امیدوارم بتوانم در آینده به چنین توفیقی دست پیدا کنم.

یک خاطره هم بگویم از همین همایش ها. یکبار در ترکیه همایشی برگزار شد که من هم دعوت شدم با عنوان سنت رسول و عقیده شیعه. آنها معتقد هستند که چون ما به احادیث اهل بیت علیهم السلام رجوع می کنیم. پس سنت رسول را قبول نداریم و نیز قائل به تحریف قرآن هستیم! در آن همایش ابتدا از من تجلیل شد که من این همایش را افتتاح کنم; من هم در سخنرانی از قرآن گفتم و برهان آوردم که این قرآن که نزد ماست‚ همان قرآنی است که از عصر رسول اللّه مانده است و روایات فریقین مبنی بر تحریف قرآن‚ صحیح نیست; این جا بود که حاضران فریاد اللّه اکبر سر دادند; با همین سخنان کوتاه من‚ مسئله اولی که می خواستند بنا بر آن شیعه را تکفیر کنند پایان یافت و از بین رفت و این لطف خدا بود. رئیس جلسه‚ یک عالم وهابی بود و وقتی نوبت من برای سخنرانی فرا رسید‚ وقت کمی دادند و با این که موضوع همایش بر سر سنت رسول اللّه بود‚ آن شخص حرف هایی در مورد غدیر خم‚ ولایت حضرت علی علیه السلام و امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف مطرح کرد و من تنها هفت دقیقه فرصت داشتم که پاسخ بگویم; من هم ناراحت شدم و گفتم شما مرا دعوت کرده اید که در این همایش‚ علیه شیعه حکم صادر کنید؟! گفتند نه اینطور نیست; گفتم پس چرا به من فرصت نمی دهید که پاسخ دهم؟ مگر موضوع جلسه درباره سنت رسول اللّه نیست؟ پس چرا از خلافت بحث میکنید؟ آیا شما به دنبال ایجاد اختلاف بین مسلمین نیستید؟ مگر وضع مسلمین در بوسنی و هرزه گوین‚ کشمیر و فلسطین را مشاهده نمی کنید که مسئله خلافت را پیش می کشید؟ و غیر از این‚ مسئله غدیر و خلافت امیرالمومنین علیهالسلام و حضرت مهدی عجل اللّه تعالی فرجه الشریف در کتب عامه مسلمین نقل شده اما موضوع بحث ما درباره سنت است که به اعتقاد ما سنت‚ معصوم نیست; چه کتب روایی ما باشد و چه صحیح بخاری که نیاز به بررسی و تحقیق دارد. با این سخنان‚ تمام نقشه های آنان به هم ریخت و نتوانستند کاری از پیش برند و بیانیه ای هم علیه شیعه صادر نشد.

روز دوم هم بحث ها ادامه پیدا کرد و گفتم که کتابهای مرا ببیند که من از احادیث صحیح هر دو گروه استفاده کرده ام همین طور شما کتاب تفسیر تبیان را ببینید که از احادیث صحیح طرفین استفاده کرده است. بعضی از سخنرانان هم حرف های مرا تا›یید کردند و حتی یکی از آنها گفت که باید مدرسه ای تشکیل شود و عسکری در  آن سنت رسول اللّه را تدریس کند! لذا من وضع آن همایش را دگرگون کردم و وهابی ها محکوم شدند و پیروز نشدند من مثالی هم درباره حفظ قرآن زدم که: همه جمع شدند و آتشی عظیم روشن کردند تا ابراهیم را بسوزانند اما خدا ابراهیم را میان آن آتش حفظ کرد‚ پس قرآن را هم مثل ابراهیم بین این احادیث جعلی حفظ خواهد کرد.
من ملا قات ها و مذاکرات زیادی با علمای اهل سنت داشته ام و همواره بر گفتگو و احترام تا›کید کرده ام و فقط درباره معاویه و یزید سخنان تندی دارم‚ چون معاویه بود که حضرت امیر را لعن کرد.

این را هم خود امیرالمومنین یاد دادند در جنگ صفین که عده ای درباره نسب معاویه سخن می گفتند‚ (نسب معاویه را نمی توانم الآن بازگو کنم) اما حضرت فرمودند: اذکروا معایب افعالهم; من هم از افعال خلفا سخن می گویم نه از شخصیت آنها و مثلا ً می گویم که خلیفه دوم برخی احکام پیامبر را تغییر داد و نیز ثابت کرده ام برخی از احادیثی که به عایشه نسبت می دهند‚ جعلی است و در تمام عمرم سعی کرده ام منصف باشم‚ چراکه انصاف‚ حقایق را آشکار می کند.
توصیه می کنم کسانی که شیعه می شوند‚ در ترویج مکتب اهل بیت علیهم السلام روش جدال احسن را پیش بگیرند و از بی احترامی و اذیت دیگران خودداری کنند.

مفاد حدیث غدیر

جـمله اى که در حدیث غدیر مورد استشهاد قرار گرفته و در حقیقت پیام اصلى واقعه غدیر در آن نـهـفـتـه اسـت ایـن اسـت که حضرت فرمود: من کنت مولاه فعلى مولاه کسانى که به این حدیث استدلال کرده اندمولى را اولى معنا کرده اند اولى ، یعنى کسى که به تصرف سزاوارتر است به عبارت سـاده تـر یعنى کسى که لایق سرپرستى ، رهبرى و اختیاردارى است بدین ترتیب معناى حدیث این است : ((هرکس من رهبر وسرپرست اویم ، على (ع ) هم رهبر و سرپرست اوست بنابراین تنها کسانى به رهبرى و سرپرستى پیامبراکرم (ص ) پایبند و ملتزمند که رهبرى و سرپرستى على (ع ) را بپذیرند.
ایـنـک بـایـد دانـسـت کـه آیـا در لغت عرب ، مولى به این معنا به کار رفته است ؟ یا نه ؟
دیگر آنکه اگـربـپـذیـریـم مـولـى در لغت بدین معنا به کار رفته است ، آیا در این خطبه نیز این معنى اراده شده است ؟ یا خیر؟ .
مـرحـوم عـلامـه امینى ۴۲ نفر از علماى بزرگ تفسیر و لغت را نام مى برد که بیست و هفت نفر از آنـان گـفته اند: مولى به معناى اولى است پانزده نفر دیگر گفته اند: اولى یکى از معانى مولى است  .

اما درباره اینکه آیا در این حدیث نیز مولى ، چنان معنایى را افاده مى کند، توجه به شرایط و ظروفى کـه این حدیث در آن صادر شده ، و مطالعه خطبه اى که این حدیث در ضمن آن قرار گرفته است ، هیچ شکى باقى نمى گذارد که مولى در این حدیث هم به معناى اولى است .
زیـرا شـخـصـیـتـى چـون پیامبر اسلام (ص ) که عقل کل ، انسان کامل و بزرگترین پیامبر و سفیر آسـمانى است ، در روزى آن چنان گرم که زمین چون آهن گداخته پاى مسافران را مى گدازد و خـورشـیـد مـغـز انـسان را به جوش مى آورد، در صحرایى سوزان و بدون امکانات  که اگر گوشت را بر زمین مى افکندى کباب مى شد  ، محلى که هیچ کاروانى در آن توقف نمى کند، دهـهـا هزار حاجى خسته را نگه مى دارد،رفتگان را باز مى گرداند و منتظر مى ماند تا بازماندگان برسند و در گرمترین ساعات روز سخنرانى مى کندو در ضمن آن چند بار از مردم سؤال مى کند تا مـطـمئن شود صداى او را به خوبى مى شنوند، و در نهایت على (ع ) را به آنان نشان مى دهد، با نام و نسب معرفى مى کند و مى فرماید: ((هرکس که من مولاى او هستم على هم مولاى اوست )) سپس همه حاضران را موظف مى کند این سخن را به غایبان برسانند، و پس ازآن دستور مى دهد همه با او بـیـعـت کـنـنـد، و بـه او تـبـریک و تهنیت گویند، و عمامه خویش را بر سرش مى گذارد و به او مـى فـرماید: ((تاج عرب عمامه است )) و به اصحاب مى فرماید: ((فرشتگانى که در روز بدربه یاریم آمدند، چنین عمامه هایى بر سر داشتند)).

حـال اگر فرض کنیم این حدیث بدون هر گونه قرینه و تفسیر و توضیحى به دست کسى برسد و بـدون غـرض بـه آن تـوجه کند در مى یابد که برخلاف گفته بعضى افراد بى اطلاع پیامبر(ص ) در صدد آن نیست که بفرماید: ((هرکس من دوست او هستم على هم دوست اوست ))! یا ((هرکس من یـاور او هـسـتـم ، عـلى یاوراوست ))! چرا که دوستى و یاورى ، بیعت و تبریک نمى خواهد، عمامه و تاج گذارى نمى طلبد و به طورکلى چنان اهمیتى ندارد که در آن موقعیت خطیر و با آن مقدمات اعلام شود.

بـدین دلایل است که مرحوم سبط بن جوزى از علماى اهل سنت ، پس از بحثى مفصل در این باره ، به این نتیجه مى رسد که مولى در این حدیث به معناى اولى است .

و ابن طلحه در مطالب السؤول مى نویسد:.
حضرت رسول (ص ) هر معنایى را که لفظ مولى نسبت به خودش دارد، براى على (ع ) قرار داده است و این مرتبه بلندى است که پیامبر مخصوصا على (ع ) را در آن قرار داده است .
ایـن نـتـیـجـه همان مفادى است که خطبه رسول اکرم (ص ) با تمام جملاتش بر آن دلالت دارد و هـمـان چیزى است که صد و بیست هزار عرب خالص ، بدون هیچ شبهه اى از کلام رسول خدا(ص ) فـهـمـیـده انـدو بـه هـمین جهت بود که حسان برخاست و در مدح حضرت امیر(ع ) شعر سرود و پیامبراکرم (ص ) نیز اورا تشویق کرد پس از آن نیز هرکس که از این واقعه خبردار شد، چنین فهمید کـه رسول مکرم اسلام (ص )براى خود جانشین تعیین کرده است در طول قرون متمادى همه اهل لغت و علماى اسلام همین رافهمیدند و صدها شاعر عرب و غیر عرب در این زمینه شعر سرودند، و در اشـعار خود تصریح کردند که پیامبر(ص ) على (ع ) را به جانشینى خود برگزید و به همین جهت روز غدیر را گرامى داشتند.

امـیـرمـؤمـنـان عـلـى (ع ) در دوران خـلافت ظاهرى خود در کوفه ، بارها به این حدیث استدلال کرده اصحاب رسول خدا(ص ) را قسم داد تا به آنچه از این واقعه در خاطر دارند، شهادت دهند و در حالى که حدود چهل سال از واقعه غدیر گذشته و بسیارى از اصحاب رسول خدا(ص ) از دنیا رفته و بـاقـیـمـانده دراطراف بلاد پراکنده شده بودند و کوفه از مرکز اقامت صحابه (مدینه ) دور بود و حـضـرتـش بـدون پیش بینى و تمهید مقدمات از آنها شهادت مى خواست ، شمار قابل توجهى به پا خـاسته به درستى گفتارامیرالمؤمنین شهادت مى دادند تعداد شهودى را که روایات مختلف ذکر کـرده انـد، مـتـفاوت است طبق بعضى روایات ۵ یا ۶ نفر ، طبق روایتى دیگر ۹ نفر ، و طـبـق روایـتى ۱۲ نفر  ، طبق روایتى ۱۲نفر بدوى  ، طبق روایتى ۱۳ نفر  ، و در روایـتـى ۱۶ نـفـر ، در روایتى ۱۸ نفر ، و در روایتى دیگر ۳۰ نفر، طبق روایتى گروهى از مردم  ، طبق روایتى بیش از ده نفر  ، و طبق روایتى دیگرعده اى  و در روایتى گروه زیادى  ، و طبق روایتى دیگر ۱۷ نفر شهادت دادند که پیامبر(ص )در روز غدیر فرمود: من کنت مولاه فعلى مولاه .

هـمـچـنـیـن اهـل بـیت (ع ) و دوستان و پیروان ایشان در موارد بسیارى به این حدیث استدلال و احـتـجاج کرده اند مرحوم علامه امینى ۲۲ فقره از این احتجاجات را نقل کرده است ما به ذکر چند مورد بسنده مى کنیم .

۱ـ استدلال ام الائمه ، فاطمه زهرا(س ) به حدیث غدیر:

آیـا فـرامـوش کـرده ایـد که پیامبر اکرم (ص ) در روز غدیر فرمود: (هرکس من مولاى اویم ، على مولاى اوست )

۲ـ استدلال امام حسن مجتبى (ع ) به حدیث غدیر:

هـنـگـامى که امام حسن مجتبى (ع ) تصمیم گرفت با معاویه صلح کند، خطبه اى ایراد فرمود در بخشى ازآن خطبه تاریخى آمده است :.
ایـن امت از جدم رسول خدا(ص ) شنید که مى فرمود: ((هر امتى کسى را متولى امور خود کند که ازاو دانـاتـر و شـایـسـتـه تـر در مـیان خود داشته باشند، هماره رو به تنزل مى روند، مگر آن را که شـایـسـته تراست ، مقدم بدارند)) و شنید که به پدرم مى فرمود: ((تو نسبت به من ، همانند هارونى نـسـبـت بـه موسى ، جز اینکه پس از من پیامبرى نیست )) و شنیدند که در غدیر خم دست پدرم را گـرفت ومى فرمود: ((هرکس را که منم مولاى او، على مولاى اوست خدایا! دوست بدار آنکه على رادوسـت مـى دارد و دشـمن بدار آن را که با على دشمن است )) آنگاه به حاضران فرمود تا غایبان راآگاه سازند.

۳ـ استدلال جناب عمار یاسر به حدیث غدیر

در جنگ صفین هنگامى که جناب عمار یاسر با عمروعاص مواجه شد، فرمود:.
رسـول خـدا بـه مـن دسـتـور داد بـا نـاکـثـیـن بـجـنگم و من امرش را اطاعت کردم و فرمود با قـاسطین بجنگم و شما همانها هستید که با شما مى جنگم و نمى دانم به جنگ با مارقین هم موفق مـى شـوم یانه اى مرد ابتر آیا نمى دانى که رسول خدا(ص ) به على (ع ) فرمود: من کنت مولاه فعلى مـولاه الـلـهـم وال مـن والاه و عـاد مـن عاداه ؟
مولاى من خدا و رسول و پس از او على است ولى تومولایى ندارى.

۴ـ استدلال اصبغ بن نباته به حدیث غدیر

در جـنـگ صـفـیـن امیرالمؤمنین (ع ) نامه اى نوشت ، و اصبغ بن نباته را ماموریت داد که آن را به مـعاویه رساند هنگامى که اصبغ وارد مجلس معاویه شد، گروهى از بزرگان لشکر از جمله دو نفر از صـحـابـى رسـول خدا ابوهریره و ابودردا در مجلس حضور داشتند اصبغ مى گوید: هنگامى که مـعاویه نامه را خواندگفت : (چرا على قاتلان عثمان را به ما تحویل نمى دهد) من گفتم : (اى مـعاویه ! خون عثمان را بهانه مکن ،تو در پى قدرت و حکومتى تو اگر مى خواستى به عثمان کمک کـنـى ، در زمـان حـیـاتش کمک مى کردى ولى تو به خاطر آنکه خون او را دست آویز قرار دهى ، به قـدرى درنـگ کـردى تـا او کـشته شد) معاویه از این سخن برآشفت و من که مى خواستم بیشتر خشمگین شود، به ابوهریره گفتم : (اى صحابى رسول خدا(ص ) تو را به خداى یگانه ، داناى آشکار و نـهـان و بـه دوستش محمد مصطفى سوگند مى دهم آیا تودر روز غدیر حاضر بودى ؟) گفت : (آرى من حاضر بودم).
گفتم : (در آن روز درباره على از رسول خدا(ص ) چه شنیدى ؟) گفت : (شنیدم که مى فرمود: هر کس من مولاى اویم ، على مولاى اوست خدایا! دوست بدار هر که او را دوست دارد، دشمن بدار هر که را بااو دشمن است ، یارى کن هر که او را یارى مى کند، رها کن هر کس که او را رها مى کند)).
گفتم : ((اى ابوهریره ! پس چرا تو با دشمنان او دوستى و با دوستان او دشمنى مى کنى ؟ )).
ابوهریره آهى کشید و گفت : انا للّه و انا الیه راجعون  .
افـزون بـر ایـن در مـوارد بسیارى ، مردم عادى به حدیث غدیر، بر افراد سرشناسى که به مقتضاى این حدیث عمل نکرده با امیر المؤمنین (ع ) مخالفت کردند، استدلال کرده اند، که از آن جمله است :.

۵ـ استدلال زن دارمى به حدیث غدیر

وى زنـى اسـت سـیـاهـپوست از شیعیان على (ع ) از اهالى داروم که در محله حجون مکه سکونت داشـت وبـه هـمین دلیل او را دارمیه حجونیه مى گفته اند گویا به دلیل شهرت و غلبه این لقب ، نـامـش در تـاریخ ذکرنشده است معاویه در سفر حج او را احضار کرد و گفت : (مى دانى براى چه احضارت کرده ام ؟ ).
گفت : (سبحان اللّه ! من غیب نمى دانم ).
گـفـت : ((خـواسـتـم از تـو بپرسم چرا على را دوست مى دارى و با من کینه مى ورزى ؟
ولایت او راپذیرفته اى و با من دشمنى مى کنى ؟ )).
گفت : ((اگر ممکن است مرا از پاسخ بدین سؤال معاف کن )).
گفت : ((معاف نیستى )).
گـفـت : ((حـال کـه چـنـین است ، مى گویم : على را دوست مى دارم ، زیرا میان رعیت به عدالت رفـتـارمـى کرد و بیت المال را مساوى تقسیم مى کرد و بغض تو را دارم چون تو با کسى که از تو به خلافت سزاوارتر بود، جنگیدى و چیزى را که حق تو نبود، مطالبه مى کردى ولایت على را پذیرفتم ، چون رسول خدا(ص ) ولایت را به او سپرد، و چون مساکین را دوست مى داشت و متدینان را حرمت مـى نـهاد و با تودشمنى مى کنم ، چون خون ریختى و تفرقه انگیختى ، در قضاوت ظلم کردى و به هواى نفس حکم راندى )).

۶ـ استدلال جوانى ناشناس به حدیث غدیر

ابـوهـریـره وارد مسجد کوفه شد، مردم گرد او را گرفته بودند، هر کس چیزى مى پرسید جوانى بـرخـاسـت وگـفت : تو را به خدا سوگند مى دهم آیا تو از رسول خدا (ص ) شنیدى که مى فرمود: (هـرکـس من مولاى اوهستم ، على مولاى اوست خدایا! دوست بدار آن را که دوستش مى دارد و دشـمـن داشـتـه بـاش آن را که بااو دشمنى کند) ابوهریره گفت : (شهادت مى دهم که خود از رسول خدا (ص ) شنیدم که چنین فرمود) .
هـمـچـنـیـن در طـول تـاریخ اسلام ، حتى کسانى که در جبهه مخالف على (ع ) بوده اند، در عین دشمنى باآن حضرت ، به حدیث غدیر استدلال کرده اند که از آن جمله است :.

۷ـ استدلال عمروبن عاص به حدیث غدیر

هـمـه مى دانند که عمروبن عاص یکى از دشمنان سرسخت امیرالمؤمنین (ع ) بوده است وى افکار آشـفـتـه معاویه را سازمان بخشید و او را براى مقابله با امیرالمؤمنین (ع ) آماده کرد با دسیسه هاى خـود او را ازسقوط حتمى رهاند، و با طرح مساله حکمیت لشکر شام را نیرو بخشید و سپاه کوفه را بـه اخـتـلاف وتفرقه انداخت همان جا بود که نطفه خوارج منعقد شد و براى این خدمت ، حکومت مصر را از معاویه پاداش گرفت .
پـیـش از آنـکـه مـعـاویـه حـکـومـت مـصـر را بـه او پیشنهاد کند، در نامه اى از او تقاضاى کمک کرده مى نویسد: ((على باعث قتل عثمان شد و من خلیفه عثمان هستم )).
عمرو در جواب معاویه مى نویسد:.
نامه ات را خواندم و فهمیدم اما اینکه از من خواسته اى از دین اسلام خارج شده با تو به وادى ضلالت وارد شـوم و تـو را در راه بـاطـلت یارى کنم و به روى امیرالمؤمنین شمشیر بکشم ،در حالى که او بـرادر، ولى ، وصى و وارث رسول خداست و هموست که دین پیامبر را ادا کرد ووعده هایش را جامه عـمل پوشاند، همو که داماد او و شوهر بانوى زنان جهان و پدر حسن وحسین سرور جوانان بهشتى است ، نمى پذیرم .
و امـا ایـنـکـه گفته اى : من خلیفه عثمانم ، با مرگ عثمان تو عزل شده خلافتت زایل مى شود واما ایـنکه گفته اى : امیرالمؤمنین صحابه را بر کشتن عثمان تحریک کرد، این دروغ و نارواست واى بر تـو اى مـعاویه ! آیا نمى دانى که ابوالحسن جانش را در راه خدا نثار کرد و در بستر رسول خدا (ص ) خـوابـیـد و رسول خدا (ص ) درباره اش فرمود: ((هرکس من مولاى او هستم ، على مولاى اوست )).

۸ـ استدلال عمر بن عبدالعزیز به حدیث غدیر

شـخـصـى بـه نـام یزید بن عمر مى گوید: ((من در شام بودم ، عمر بن عبدالعزیز اموالى را تقسیم مـى کـرد، من هم براى دریافت سهمم رفتم ، وقتى نوبت به من رسید، گفت : تو از کدام قبیله اى ؟
گفتم : از قریش گفت ازچه طایفه اى ؟
گفتم بنى هاشم گفت : از کدام تیره ؟
گفتم : از وابستگان على (ع ) ـ در عبارت عربى آمده مولاى على ـ گفت : کدام على ؟
من پاسخ ندادم عمر بن عبدالعزیز دسـت بـه سـینه اش نهاده گفت : به خدامن هم از وابستگان على هستم گروهى براى من روایت کرده اند که پیامبر(ص ) درباره او فرمود: ((هر کس من مولاى او هستم ، على مولاى اوست )).
آنـگـاه رو به دستیار خود کرده گفت : به امثال این شخص چقدر مى دهى ؟
گفت : صد یا دویست درهم گفت : اینک به او پنجاه دینار  بده ، چون ولایت على بن ابى طالب را دارد آنگاه به شهر خود برگرد،سهمت را نیز در آنجا دریافت خواهى کرد  .

۹ـ استدلال مامون ، خلیفه عباسى به حدیث غدیر:

در ضـمـن مـنـاظـره اى کـه بین مامون و اسحاق بن ابراهیم قاضى القضاه زمان او در باب فضیلت اصـحـاب رسـول خدا(ص ) واقع شد، مامون از او مى پرسد: آیا حدیث ولایت را روایت مى کنى ؟
وى گفت : آرى مامون گفت : آن را بخوان یحیى حدیث را خواند.
مـامـون پـرسـیـد: ((بـه نظر تو آیا این حدیث وظیفه اى را براى ابوبکر و عمر در مقابل على تعیین کرده است ؟
یا نه ؟ )).
اسـحـاق گفت : ((مى گویند: پیامبر این حدیث را هنگامى فرمود که بین على (ع ) و زید بن حارثه اخـتـلافى افتاده بود زید وابستگى على را به رسول خدا انکار کرده بود، از این رو پیامبر فرمود: هر کس من مولاى او هستم ، على مولاى اوست )).
مامون گفت : ((آیا پیامبر(ص ) این حدیث را هنگام بازگشت از حجه الوداع نفرمود؟ )).
اسحاق گفت : آرى .
مـامـون گـفت : ((زید بن حارثه پیش از غدیر کشته شد تو چگونه مى پذیرى که پیامبر به خاطر او ایـن حدیث را فرموده باشد؟
به من بگو: اگر پسر پانزده ساله ات به مردم بگوید: اى مردم بدانید هر کـس وابـسـتـه مـن اسـت وابسته پسر عمویم نیز هست ، آیا به او نمى گویى چرا چیزى را که همه مى دانند و برکسى پوشیده نیست باز مى گویى ؟)).
گفت : ((چرا به او خواهم گفت )).
مـامـون گـفـت : ((اى اسـحـاق ! کـارى را که براى پسر پانزده ساله ات نمى پسندى بر پیامبر خدا مى پسندى ؟
واى بر شما چرا فقهاى خود را مى پرستید.
چنانکه مى بینیم در تمام این گفتگوها خلافت حضرت امیرالمؤمنین (ع ) مورد بحث است استدلال کـنـنـدگـان ، بـا ایـن حدیث ، خلافت حضرت امیر(ع ) را اثبات مى کنند، و مخاطبان این احتجاج نـیـزنمى گویند: مولى در این حدیث ، غیر از رهبر و سرپرست است اگر این حدیث ، معنایى غیر از رهـبـرى حضرت امیر داشت ، ابوهریره چنان عاجزانه در مقابل جناب اصبغ بن نباته آه نمى کشید و سرافکنده وشرمنده نمى شد و عمرو بن عاص در مقابل جناب عمار خلع سلاح نمى شد.
بـنـابـرایـن اگر کسى به هر انگیزه اى در مفاد حدیث غدیر تشکیک کند، نه تنها حقیقت را کتمان کـرده ،کـلام رسول خدا(ص ) را نیز تحریف نموده است ، و به قول مامون خلیفه عباسى چیزى را به رسول مکرم اسلام نسبت داده که نمى توان به نوجوانى پانزده ساله نسبت داد.

http://shiastudies.com/fa

منبع
مناظره عالمان شیعی و عالمان اهل سنت بر سر مسئله غدیر خم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.