نسبت بین اختیار انسان و هدایت و إضلال إلهی با نگاهی به آثار علامه جوادی آملی

نسبت بین اختیار انسان و هدایت و إضلال إلهی با نگاهی به آثار علامه جوادی آملی

نسبت بین اختیار انسان و هدایت و إضلال إلهی با نگاهی به آثار علامه جوادی آملی
مقدمه

یکی از مباحث بسیار مهم که هدف از بعثت انبیاء را بیان می کند و آثار تربیتی و عقیدتی متعددی بر آن مترتب است، بحث هدایت و ضلالت می باشد. هدف از ارسال انبیاء و تشریع قوانین الهی هدایت انسانها است در راهی که نهایت آن رستگاری و آسایش ابدی است و باید دید قرآن کریم به عنوان منبع اصلی تعالیم اسلامی، که کتاب هدایت نامیده شده و آخرین نسخه دستورات آسمانی برای انسان است، چه راهی را برای رسیدن به آن هدف متعالی پیشنهاد می کند و نقطه مقابل آن؛ یعنی ضلالت را در چه چیز می داند؟ عوامل گمراهی را در چه چیز می بیند و راه گریز از آن چیست؟ نقش انسان در این مورد چه مقدار است و نشانه های افرادی که هدایت شده، یا افرادی که دچار گمراهی شده اند چیست؟ آیا هدایت اختیاری و اکتسابی است یا نه و آیا همگانی است و هادیان همگان را راهنمایی کرده اند، یا راهنمایی آنها برای برخی از مردم می باشد؟
در این مقاله با استفاده از آیات، به اختصار به بررسی مسائلی که عنوان شد می پردازیم.

نویسنده: رضوان علم

هدایت و ضلالت در لغت

راغب هدایت را راهنمایی با لطف و ضلالت را عدول از راه راست بیان کرده است.پس هدایت یعنی نشان دادن راهی که به هدف انسان منتهی می شود و ضلالت به معنای عدول از صراط مستقیم است و متمایل شدن از منهج اصلی؛ خواه کم باشد یا زیاد و خواه عمدی باشد یا سهوی.

واژه ضلالت، متضمن نوعی تحیّر و سرگردانی است و مراد منحرف شدن از راهی است که به مقصد منتهی می گردد. «ضال» به کسی گفته می شود که مقصود و مطلوبش از او پنهان شده باشد و از راهی که به آن منتهی می شود، منحرف گردیده است. (المفردات فی غریب القرآن،راغب اصفهانی، ماده هدی و ضلل)

مسئله اسناد اِضلال به خدا

سیاق بسیاری از آیات قرآنِ حکیم، افزون بر اسناد اضلال به خدا، در بر دارنده این نکته مهم است که هر کس را خدا گمراه کرد نه خود راهی به هدایت دارد­؛ «و من یضلل الله فلن تجد له سبیلاً : و هر که را خدا گمراه کند، هرگز راهی برای [نجات] او نخواهی یافت» (نساء:۱۴۳) و نه دیگران می توانند او را هدایت کنند؛ «و من یضلل الله فما له من هادٍ». ­(رعد:۳۳) زیرا او و دیگران همه، در ذات و وصف و فعل فقیر و محتاج به عنایت حق اند.

«ختم اللهُ علی قلوبهم و علی سمعهم و علی أبصارهم غشاوه:[۱] خدا بر دلهای آنان و بر شنوایی ایشان مُهر نهاده و بر دیدگانشان پرده ای است». (بقره:۷)؛ در آیه شریفه مُهر نهادن بر دلها و گوش به طور صریح و پوشاندن چشم­ها به طور ضمنی به خدا اسناد داده شده است، کاری که نتیجه اش محروم شدن انسان از شناخت و هدایت درونی و بیرونی است.­

«إنّا جعلنا فی أعناقهم أغلالاً فهی إلی الأذقان فهم مقمحون و جعلنا من بین أیدیهم سدّاً و من خلفهم سدّاً فأغشیناهم فهم لا یبصرون: ما در گردن های آنان، تا چانه هایشان، غُلهایی نهاده ایم، به طوری که سرهایشان را بالا نگاه داشته و دیده فرو هشته اند. و [ما] فرا روی آنان سدّی و پشت سرشان سدّی نهاده و پرده ای بر [چشمان] آنان فرو گسترده ایم، در نتیجه نمی توانند ببینند. یعنی ما راه معرفت و هدایت را از درون و بیرون چنان بر آنان بسته ایم که نه از سیر در انفس بهره منداند و نه از سیر در آفاق» (یس:۸-۹)

با توجه به این گونه آیات، که اضلال و ختم قلوب و … را به خدا اسناد می‏دهد، بحثْ در این است که چگونه می توان این امور را، که همه نقص‏اند به خدای سبحان که از هر عیب و نقصی منزّه است ، اسناد داد؟

برای فهم صحیح آیات پیش گفته، باید نخست اقسام هدایت و انواع ضلالت را ملاحظه کرد تا مراد از اضلال و کیفیت اسناد آن به خدا معلوم شود.(توحید در قرآن، جوادی آملی، ص۴۶۵)

اقسام هدایت و انواع اضلال

هدایت ، یا تکوینی است یا تشریعی

هدایت تکوینی؛ یا عام و ابتدایی است یا خاص و پاداشی

۱٫ هدایت تکوینی عام

یعنی خالق منّان انسان را از نیروهای علمی، مانند بینش خاص، و نیروهای عملی، مانند کشش و کوشش مخصوص برخوردار ساخته، تا با فهم حصولی یا مشاهده حضوری، معارف الهی را ادراک کند و صراط مستقیم را تا رسیدن به هدف نهایی طی نماید. (توحید در قرآن، جوادی آملی، ص۴۶۷).

متعلق هدایت تکوینی عام، فعل و اراده تکوینی خداست که هیچ گونه سرپیچی و تخلف­، از جانب هیچ کس در آن راه ندارد؛ «و من یهد الله فما له من مضلٍّ: و هر که را خدا هدایت کند گمراه کننده­ای برای او نیست­. (زمر:۳۷)

۲٫ هدایت تشریعی

بدین معناست که پروردگار متعالی، قانون سعادت بخش را در اختیار انسان قرار دهد و با امر و نهی وعده و وعید، مدح و قدح و ذکر بهشت و دوزخ خود فضایل و رذایل را به وی معرفی کند تا با انتخاب خویش، راه سعادت را برگزیند و آن را بپیماید.

متعلق هدایت تشریعی، فعل انسان است که با اراده خویش در کمال اختیار و آزادی آن را بپذیرد و به انجام رساند­. و چون انتخاب بشر دخیل است، این هدایت قابل تخلف و عصیان است: «إنّا هدیناه السبیل إمّا شاکراً و إمّا کفوراً­:­ ما راه را به او [انسان] نمودیم، یا سپاسگزار است یا ناسپاس­». (انسان:۳)؛ «و أمّا ثمود فهدیناهم فاستحبّوا العمی علی الهُدی: و اما ثمودیان، پس آنان را راهنمایی و هدایت کردیم ولی آنان کوردلی را بر هدایت ترجیح دادند.» (فصلت: ۱۷)

خدای سبحان که رب همه چیز و رب انسان است و هدایت تکوینی و تشریعی همگان تنها از ناحیه اوست، با حجت عقل و فطرت از درون، و حجت وحی و نبوت پیامبران (علیهم‌السلام) از بیرون، همه انسانها را به سعادت فرا خوانده و راه های شکر و بیراهه های کفر را به همگان نشان داده تا هر کس با انتخاب آگاهانه، مسیر زندگی خویش را برگزیند.

۳٫ هدایت تکوینی خاص یا پاداشی

این هدایت که به معنای ایصال به مطلوب و توفیق است، پاداش تکوینی کسانی است که دعوت حق و هدایت تشریعی را پذیرفته اند، از آن پس عنایات خاصه الهی نصیب آنان می شود که راه حق را با روشن بینی خاص، تا سر حدّ امامت متقیان، با سهولت و سرعت ادامه دهند. (توحید در قرآن، جوادی آملی، ص۴۶۸)

در نوع آیاتی که سخن از هدایت پاداشی به میان آمده، علت اختصاص آن به افراد خاص نیز بیان شده است: «أُولئک علی هدی من ربّهم وأُولئک هم المفلحون: آنها [متقیان] هستند که از هدایتی از جانب پروردگارشان برخوردارند و آنان همان رستگارانند». (بقره:­۵)

البته مقصود از هدایت در این آیه، هدایت مخصوص اهل تقواست و علت آن نیز تقوای آنان است، چون هدایت عام از آنِ همگان است و به اهل تقوا اختصاص ندارد. «ویزید اللّه الّذین اهتدوا هدی: و خدا کسانی را که هدایت یافته اند بر هدایتشان می افزاید­». (مریم: ۶۷)؛ یعنی کسانی که هدایت عام را پذیرفتند و خود را در مسیر حق قرار دادند، خدای منان، با عنایت خاص به آنان، هدایتشان را روزافزون می کند. فزونی هدایت برای همه به یک اندازه نیست. بلکه برخی بر اساس «من جاء بالحسنه فله خیر منها». (قصص: ­۸۴)؛ بهتر از آنچه را انجام داده اند، دریافت می کنند. برخی بر محور «من جاء بالحسنه فله عشر أمثالها». (انعام: ­۱۶۰) فزونی هدایتشان ده برابر است. گروه ویژه ای نیز، طبق «و اللّه یضاعف لمن یشاء». (بقره:۲۶۱) که درباره پاداش انفاق آمده است، پاداش هدایتشان بیش از هزار برابر می شود.

افزایش هدایت پاداشی و ادامه آن در رهن خلوص هدایت یافتگان و تداوم طی راه مستقیم آنان است، چنان که مقدار معرفت و اندازه سرعت و درجه سبقت آنها سهم تعیین کننده ای نسبت به دریافت هدایت پاداشی دارد. (مریم: ۷۶)

هدایت الهی دو نوع است: هدایت ابتدایی که فراگیر و همگانی است، و هدایت پاداشی که مخصوص افراد و گروه‏های خاص است

اضلال نیز دو نوع است:

۱٫ اضلال ابتدایی

که کار شیاطین انس و جن از بیرون، و هوای نفس از درون است و بدون شک خدای سبحان منزّه و مبرّای از آن است؛ زیرا امکان ندارد خدا کسی را به گناه و گمراهی دعوت و تشویق یا امر کند، چه رسد به اجبار و اکراه بر آن.

۲٫ اضلال کیفری

که اسناد آن به خدا ممکن است، لیکن نخست باید معنای آن و سپس کیفیت اسناد آن به خداوند روشن گردد.

گفته شد که خدای سبحان با دو حجّت بیرون و درون، یعنی انبیاء (علیهم‌السلام) و کتابهای آسمانی و مبلّغان حق از یک سو و عقل و فطرت از سوی دیگر، همگان را هدایت کرده و انسان انتخابگر را در مقابل شکر و کفر قرار داده است. کسانی که دعوت عقل و انبیاء (علیهم‌السلام) یعنی هدایت ابتدایی را می پذیرند، از هدایت پاداشی نیز برخوردار می شوند؛ اما کسانی که به سوءاختیار خود، راه ضلالت را بر می گزینند و به پیام عقل از درون و ندای وحی از بیرون اعتنا نمی کنند، خدای سبحان باز حجّت را بر آنان تمام می کند و با دعوت مکرر آنان به توبه و استغفار، راه بازگشت به سوی خدا و گزینش حق را به روی آنان گشوده نگه می دارد؛ اگر باز تبه کاری را ادامه دهند و عهد خود را با خدا پشت سر اندازند؛ «فنبذوه وراء ظهورهم» و از نشانه های فراوان الهی که همواره بر آنها می گذرد، رخ بتابند؛ «وکأیّن من آیهٍ فی السَّمَاوَاتِ والأرض یمرّون علیها و هم عنها معرضون». (یوسف:۱۰۵) در این صورت، که همه راه های هدایت و نجات را به روی خود بسته اند، خدای سبحان آنان را به خودشان وامی گذارد و هدایت خاص خویش را از آنان دریغ می دارد.

به خویش واگذار شدن و «عدم ایصال به مطلوب» که نتیجه و کیفر سوء اختیار خود کافران و اهل ضلال است به عنوان «اضلال» به خدا اسناد داده می شود، پس اضلال کیفری امر وجودی قابل اسناد حقیقی نیست، تا اسناد آن به خدای سبحان مستلزم نقص باشد؛ بلکه همان سلب عنایت خاص و ترک ایصال به مطلوب است که به علت عدم قابلیت قابل و نه منع و بخل فاعل گریبانگیر اهل ضلال می شود، و چون هر امری که سبب آن اختیاری باشد خود آن نیز از قلمرو اختیار خارج نیست زیرا امتناع به اختیار منافی با اختیار نیست پس این اضلال امری اختیاری است، نه اجباری و تحمیلی، و به سوءاختیار خود گمراهان است. (توحید در قرآن، جوادی آملی، ص۴۷۰) قرآن کریم، بسیار لطیف با تعبیری دقیق و گویا، این معنا را بیان کرده است: «ما یفتح اللّه للنّاس من رحمهٍ فلامُمسک لها و ما یُمسک فلا مُرسل له من بعده و هو العزیز الحکیم: هر رحمتی را که خدا برای مردم گشاید، بازدارنده ای برای آن نیست، و آنچه را که باز دارد، پس از [باز گرفتن] گشاینده ای ندارد، و او عزیز حکیم است». (فاطر: ۳)

تعبیر دقیق «امساک» نشان دهنده آن است که کمبودهایی، مانند ضلالت، جهالت، سفاهت به معنای قطع فیض هدایت است و هیچ یک از آنها امر وجودی نیست تا اسناد آن به خدا حقیقی باشد. قطع فیض هدایت تنها از کسانی است که با کفر و عدم ایمان، شایستگی دریافت آن را از دست می دهند، و به دست خود، خویش را در تیه ضلالت گرفتار می کنند: «و إنّ الّذین لایؤمنون بالآخره عن الصّراط لناکبون: و به راستی کسانی که به آخرت ایمان ندارند، از راه [راست] سخت فرو ریخته و منحرف اند­». (مومنون:۷۴) بنابراین، اگر در برخی آیات قرآنی اضلال به خدا مستند شده، بر اساس آیه فوق و سایر قراین، امر عدمی است نه وجودی و به معنای «امساک فیض» است. (توحید در قرآن، جوادی آملی، ص۴۷۱)

اضلال کیفری که اسناد آن به خدا ممکن است به معنای به خویش واگذاراردن بنده و عدم ایصال به مطلوب است که نتیجه سوء اختیا­رکافران و اهل اضلال است.

علل اضلال کیفری

قرآن کریم، برای دفع توهم اسناد اضلال ابتدایی به خدا، در نوع آیاتی که اضلال را به خدای سبحان اسناد می دهد، وصفی از اوصاف اهل ضلالت، مانند ظلم، کفر، نفاق، فسق، هواپرستی، اسراف را بیان می کند تا علت سلب توفیق از آنان و ابتدایی نبودن اضلال آنها گوشزد شود.

چنان که هرجا سخن از هدایت پاداشی و خاص به میان می آورد وصفی را از اوصاف کسانی که در زمره این گروه اند، مانند ایمان و تقوا، بیان می کند تا معلوم شود که هدایت خاص هر کسی پس از بهره مندی او از هدایت عام است. به چند نمونه از این آیات که مبین علل اضلال اند اشاره می شود:

«ما کان اللّه لیضلّ قوماً بعد إذ هَدَاهُم حتی یبیّن لهم ما یتّقون إنّ اللّه بکل شی ءٍ علیم: و خدا بر آن نیست که گروهی را پس از آن که هدایتشان کرد گمراه کند، مگر آن که چیزی را که باید از آن پرهیز کنند برایشان بیان کرده باشد. آری خدا به هر چیزی داناست­». (توبه : ۱۱۵)؛ آیه، به خوبی دلالت دارد که تا وقتی هدایت ابتدایی بیان نشود و حجّت بر همگان اتمام نگردد، خدای سبحان کسی را گمراه نمی کند و لطف خاص خود را از کسی دریغ نمی دارد.

«فلمّا زاغوا أزاغ اللّه قلوبهم واللّه لا یهدی القوم الفاسقین: پس چون [از حق] برگشتند و کجروی کردند، خدا هم دلهایشان را برگردانید و کج ساخت، و خدا مردم بدکار نافرمان را هدایت نمی کند». (صف:۸)؛ جمله پایانی آیه مبیّن این است که منظور از عدم هدایت، هدایت پاداشی است و علت آن نیز فسقِ محرومان از راهنمایی پاداشی است. بنابراین، با توجّه به آیات فوق، اگر قرآن کریم می فرماید: خدا هر که را بخواهد گمراه می کند و هر که را بخواهد هدایت می نماید؛ «فإنّ الله یضلّ من یشاء و یهدی من یشاء». (فاطر:۸)؛ منظور هدایت پاداشی و ضلالت کیفری است؛ زیرا هر هدایت و ضلالتی بر اساس حکمت الهی است و حکمت الهی دارای هدایت خاص پاداشی و اضلال کیفری است. (توحید در قرآن، جوادی آملی، ص۴۷۲)

اضلال کیفری در روایات

۱٫ حضرت امام رضا(علیه‌السلام) در تفسیر آیه کریمه «فمن یُرد اللّه أن یهدیه یشرح صدره للإسلام». (انعام: ۱۲۵) فرمود: «من یرد اللّه أن یهدیه بإیمانه فی الدنیا إلی جنّته و دار کرامته فی الاخره یشرح صدره للتسلیم للّه و الثقه به و السکون إلی ما وعده من ثوابه حتی یطمئن إلیه. و من یرد أن یضلّه عن جنّته و دار کرامته فی الاخره لِکفره به و عصیانه له فی الدنیا، یجعل صدره ضیّقاً حرجاً حتی یشکّ فی کفره و یضطرب من اعتقاده قلبه حتی یصیر کأنمّا یصّعّد فی السماء کذلک یجعل اللّه الرّجس علی الذین لا یؤمنون­». (­توحید صدوق، شیخ صدوق، ص۲۴۳، باب ۳۵، ح۴)­؛ و هرکس را خدا بخواهد، به جهت ایمانی که در دنیا به خدا داشت، در آخرت به سوی بهشت و خانه کرامت خویش راهنمایی کند، سینه او را به جهت تسلیم برای خدا و آرامش و اطمینان به وعده های ثوابی که به وی داده، گشاده می کند. و هرکس را بخواهد به کیفر کفر و عصیانی که در دنیا داشت، در آخرت از بهشت و خانه کرامت خود گمراه [و محروم] نماید، چنان سینه او را تنگ و وی را در سختی قرار می دهد که در کفر خود نیز شک می کند، و [آن چنان] نسبت به اعتقادات قلبی خود مضطرب خواهد بود که گویی به زحمت درآسمان بالامی رود؛ خدا این گونه پلیدی [انکار و مرده دلی] را بر کسانی که ایمان نمی آورند قرار می دهد.

غرض این که هدایت خاص بهره کسانی می شود که دعوت ابتدایی خدا را پذیرفته و اهل ایمان به او باشند، و ضیق صدر، کیفر تبه کاری و کفر است و هیچ کس از ابتدا به آن مبتلا نبوده و خداوند نیز هرگز کسی را بدون سابقه سوء و سائقه عصیان به آن گرفتار نمی کند.

۲٫ حضرت امام رضا (علیه‌السلام) در تبیین آیه «ختم اللّه علی قلوبهم و علی سمعهم». (بقره:۷) فرمود: «الختم هو الطبع علی قلوب الکفار عقوبهً علی کفرهم کما قال: (بل طبع اللّه علیها بکفرهم فلا یؤمنون إلاّ قلیلاً) ختم بر قلوب همان مُهر زدن بر دلهای کافران برای کیفر دادن آنان است. چنان که خدا فرمود: خدا به جهت کفرشان بر دلهایشان مُهر زد، در نتیجه جز شمار اندکی [از ایشان] ایمان نمی آورند. (بحارالانوار، مجلسی،ج۵، ص۲۰۱)

در این روایت هم اضلال الهی کیفر ناسپاسی کافران معرفی شده است. (توحید در قرآن، جوادی آملی، ص۴۷۳).

هدایت خاص بهره کسانی است که دعوت ابتدایی خدا را پذیرفته و اهل ایمان به او هستند و اضلال و ضیق صدر کیفر تبه کاری و کفر است. در نهایت هر دوی اینها تابع عمل خود انسان است که اختیارا انجام می­دهد.

حاصل اینکه آیات قرآنی موید جبر نیست. آنچه هست، حاکمیت مشیت الهی بر هستی و افعال انسان است؛ ولی این حاکمیت به گونه­ای نیست که بنده را در عملش مجبور سازد واو مختار آفریده شده و هر سنتی را که اختیار کند، فرآورده ای نصیبش می شود تا اینکه او چه بگزیند. بر این مبنا برداشت های انحرافی و جبری از آیات و برخی روایات، ناشی از خلط بین هدایت ابتدایی و پاداشی و فرق نگذاشتن بین اضلال ابتدایی و کیفری است که هیچ یک از آنها دلالت بر سلب اختیار از انسان ندارد.

منابع

۱٫ قرآن مجید

۲٫ مفردات فی غریب القرآن، راغب اصفهانی، حسین بن محمد، چاپ محمد سیدکیلانی­، بیروت، بی تا.

۳٫ حکمت متعالیه فی الأسفار الأربعه و عقلیه، شیرازی، محمد بن ابراهیم صدرالدین، سفر۳، ج۱،چاپ افست قم، تهران، ۱۳۳۷­ش.

۴٫ توحید در قرآن، جوادی آملی، عبدالله، قم، إسراء، ۱۳۲۵

۵٫ بحارالأأنوار، مجلسی، محمد باقر، افست، بی جا، معارف الاسلامیه، بی تا.

۶٫ بازکاوی هدایت و ضلالت در قران، محمد امامی، مجله الهیات و حقوق، پاییز۸۰، شماره۱

سیده فهیمه امیدخدا، کارشناسی ارشد فلسفه، دانشگاه فردوسی مشهد

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.