نسخ در قرآن
در تازه ترین دیدگاه هانسخ در قرآن یکی از مسائل بحث انگیز به شمار می رود و از دیرباز مورد گفت و گو قرار گرفته است. اختلاف نظرها بیشتر، پیرامون مفهوم نسخ در اصطلاح پیشینیان و اصطلاح متأخرین دائر است.نسخ اساساً به معنای فسخ و گسستن چیزی پیوند خورده است و در اصطلاح قدیم، هرگونه تغییر در حکم سابق را نسخ می گفتند، اعمّ از اینکه آن را کاملاً بردارد – چنانچه در اصطلاح جدید متداول است – یا تخصییص یا تقییدی در حکم سابق به وجود بیاورد.ابوعبدالرحمان سُلَمی روایت می کند که مولا امیرالمؤمنین (علیه السلام) بر یکی از قاضیان کوفه گذر کرد و از او پرسید: آیا ناسخ را از منسوخ جدا می سازی؟ گفت: نه! حضرت فرمود: در این صورت خود و دیگران را به گمراهی کشانده ای. (۱)همچنین امام صادق (علیه السلام) به یکی از فقیهان کوفه فرمود: تو را فقیه عراق می شناسند؟ گفت: آری. فرمود: در فقاهت از کدامین منبع بهره می گیری؟ گفت: از قرآن و سنت. فرمود: آیا از کتاب خدا به درستی شناخت داری؟ و آیا ناسخ را از منسوخ جدا می سازی؟ گفت: آری. فرمود: دانشی گسترده ادّعا کرده ای که کامل آن نزد شایستگان امت است. (۲)البته مقصود از ناسخ و منسوخ در این گونه روایات، همان معنای عام و بیشتر، ناظر به تخصیص عمومات و تقیید مطلقات کتاب و سنت است که فقیه شایسته، بایستی در مقام استنباط، به خوبی از آن با اطلاع باشد. ولی آیا نسخ به مفهوم فسخ و محو کامل حکم سابق – طبق اصطلاح جدید – در شریعت، به ویژه در قرآن صورت گرفته است؟ این چیزی است که امروزه، اندیشمندان نمی پذیرند، به ویژه در قرآن، که هرگز آیه ی منسوخی وجود ندارد، و فرضیه ی نسخ در قرآن، به طور کلی منتفی است.
حقیقت نسخ در تشریع و انواع آنحقیقت نسخ، در قوانین وضعی، تغییر قانون سابق است به اِلحاق تبصره ها یا به طور کلی، لغو آن. این تغییر، بر اثر تبدیل رأی قانون گزاران است که به جهت برخورد با مشکلات اجرایی یا قابل اجرا نبودن در مرحله عمل، حاصل می شود. یعنی کاشف به عمل می آید که هنگام وضع قانون سابق، به این نکته، توجه نشده، و در تجربه عملی روشن شده است.نسخ، بدین معنا، بر پروردگار، محال است، چون بر همه چیز و همیشه آگاه است. لذا نسخ در شریعت، به ظاهر نسخ است و در واقع، بیان اَمَد و پایان مدت شریعت سابق است که از روز اول بر خداوند پوشیده نبود و همین گونه تشریع کرده بود، گرچه ظاهر اطلاق خلاف آن را می رساند و بر همگان پوشیده بود تا اینکه موقع تشریع لاحق روشن شد که تشریع سابق پایان یافته است. لذا به ظاهر، نسخ می کند، ولی در باطن، بیان پایان اجلی است که از اول مشخص بوده است.از این رو هیچ گونه تبدیل و تغییری در عقیده و رأی قانون گزار شرع (شارع) حاصل نگردیده است. و از اول، همین گونه و با اجل مشخص تشریع شده بوده که تنها خود شارع می دانست و از مردم پنهان بود.تمام احکام شرعی که دستخوش نسخ قرار گرفته اند، از همین قبیل اند: حکمی در روز نخست تشریع می شد و در علم خداوندی محدود به زمان بود، جز در ظاهر اطلاق که گمان می رفت برای مردم دوام دارد و با آمدن حکم لاحق گمان می کردند نسخی پیش آمده است، در حالی که حکم سابق از اول در همین مدت پایان می یافت و دیگران نمی دانستند. لذا این رخ داد جز نسخ ظاهری بیش نیست.نسخ بین الادیان و درون دینیمَا نَنَسَخْ مِنْ آیَهٍ أَوْ نُنْسِهَا نَأْتِ بِخَیْرٍ مِنْهَا أَوْ مِثْلِهَا أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللّهَ عَلَى کُلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ؛ (۳)هر آیه (حکم شرعی) که برداریم یا از یادها بریم، هر آینه بهتر از آن یا همانندش را می آوریم. مگر ندانسته ای که خداوند بر هر چیز توانا است؟نسخ (۴) در شریعت یک پدیده دینی است که همواره جریان داشته است؛ چه ما بین ادیان یا درون یک شریعت.این آیه، به هر دو قسم نظر دارد و در توجیه آن می گوید: حکم ناسخ یا اصلح از حکم منسوخ است یا همانند آن است، یعنی از نظر مصلحت اندیشی کاملاً رعایت شده است و مؤمنان در این میان، زیانی نمی بینند، و چه بسا نفع بهتری عایدشان شود.« أو » در آیه، برای تردید نیست که به معنای « این گونه یا گونه دیگر » باشد؛ بلکه به لحاظ دو اعتبار است، تا از کدام نقطه نظر مورد سنجش قرار گیرد. اگر هر یک از دو حکم ناسخ و منسوخ را نسبت به مورد خودش بسنجیم، همانند هم می باشند، زیرا حکم منسوخ، در جایگاه اولیه خودش، اصلح بود و حکم ناسخ نیز در جایگاه فعلی خودش اصلح است؛ ولی اگر حکم منسوخ را نسبت به وضع فعلی بسنجیم، حکم ناسخ اصلح از حکم منسوخ است! لذا در آیه، هر دو مقایسه را مدنظر قرار داده و بهتر و همانند بودن را مطرح ساخته است.نسخ و انساء، دو مقوله اند، گرچه بر مورد انساء نیز، نسخ گفته می شود.نسخ، آن است که حکم پیشین، با آنکه هنوز از یادها نرفته، با تغییر مصلحت، جای خود را به حکم جدید بدهد، اما انساء، آن است که حکم سابق، بر اثر گذشت زمان و درازی مدت، رفته رفته از یادها رفته یا دستخوش تحریف گشته است و حکم لاحق در واقع، تجدید و احیای آن است و ممکن است با اندکی تغییر نیز همراه باشد. نسخ بین الادیان، بیشتر از همین قبیل است، یعنی طول زمان موجب گشته شریعت پیشین دستخوش تحولات و انحراف ها شود، و به تجدید و احیای آن نیاز باشد.
ضرورت نسخ در شریعتنسخ (۵) در شریعت یک ضرورت اجتماعی است؛ مادام که جامعه ی انسانی در حال تحول و تغییر است. دین جدید که با شرایط روز رو به رو است، نمی تواند بر همان تشریعی باشد که با شرایط گذشته وفق داشته است. چون تشریعات الاهی، وفق مصالح بَشَر و برای تأمین منافع مادی و معنوی آنان در هر دوره، وضع می شود، نمی تواند همواره یکنواخت باشد.البته این تغییر و تحول در فروع احکام و برخی جزئیات است؛ نه در اصول و مبانی. این تغییر و تحول، پیوسته به دست پیامبران صورت می گرفت تا اینکه با ظهور اسلام شریعت الاهی به کمال رسید و پایه های آن برای همیشه ثابت ماند.آری! با طرح قواعد عامه، دست فقها باز است تا وفق شرایط و پیش آمدها، احکام متناسب با ضرورت های روز را، در سایه آن قواعد استنباط و اِعلام کنند. و این، همان عمل تشریعی متحولی است که انبیای سلف پیش از اسلام انجام می دادند. حدیث معروف علماء أمتی کأنبیاء بنی اسرائیل شاید به این جهت نیز اشاره داشته باشد.این آیه و آیات مشابه، پاسخی به یهود مدینه است که در رابطه با تغییر قبله از بیت المقدس به کعبه، زبان به اعتراض گشودند.اولا؛ نسخ در شریعت چرا؟ زیرا اصول و فروع شریعت از جانب خدا است که در ساحت قدس او، تغییر و تبدیل رأیی وجود ندارد و هرگز اشتباهی رخ نمی دهد تا تدارک شود.ثانیاً؛ اگر بیت المقدس، رمز همسویی به سوی خدا است، پس تغییر به سوی کعبه چرا؟ و اگر رمز همسویی در کعبه است، پس رو به بیت المقدس داشتن پیشین چگونه بوده است؟آیه فوق، در پاسخ به پرسش نخست است که: شرایط متحول، پدیده نسخ را ایجاب می کند، نه اینکه اشتباه قابل تدارکی رخ داده باشد.در پاسخ به پرسش دوم، آیه فَأَیْنََما تُوَلُّوْا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ إِنَّ اللّهَ (۶) نازل گشته و گویای این حقیقت است که: رمز استقبال به سوی خدا، یک امر قراردادی و اعتباری محض است که با تغییر شرایط، قابل تغییر است، چنانچه خواهیم گفت.
تحویل قبلهقَدْ نَرَى تَقَلُّبَ وَجْهِکَ فِی السَّماءِ فَلَنُوَلِّیَنَّکَ قِبْلَهً تَرْضَاهَا فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَحَیْثُ مَا کُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَکُمْ شَطْرَهُ وَإِنَّ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ لَیَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِن رَبِّهِمْ وَمَا اللّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا یَعْمَلُونَ. (۷)نیک می بینیم که روی خویش به آسمان، به هر سو می گردانی؟ [و در انتظار پیامی نویدبخش می باشی؟]. البته تو را روی به سویی گردانیم که رضایت بخش تو است! پس روی به سوی مسجدالحرام بدار! و هر جا که باشید [خطاب به همه مسلمانان] روی به سوی همان دارید! و کسانی که صاحب کتب پیشین اند [علمای یهود] نیک می دانند که این [دستور نو] حق است و از جانب پروردگار می باشد. و خداوند هرچه کنند [و گویند] ناآگاه از آن نیست.آنچه پیامبر اسلام در انتظارش بود، همان تحویل قبله از سوی بیت المقدس به سوی بیت العتیق بود.یهود، همواره بر مسلمانان، فَخْر می فروختند که شما به سوی قبله ما نماز می گذارید! و آن را دلیل بر اصالت و برتری کیش یهود نسبت به آئین اسلام می شمردند و این بر مسلمانان، به ویژه پیامبر گرامی گران می آمد که قوم یهود، در چنین امر اعتباری بر آنان فخر بفروشند! البته پیامبر می دانست این جریان ناگوار، تداوم پذیر نیست و همواره در انتظار لحظه ای بود که خدا چاره ای کند و با نازل شدن این آیات، مشکل حلّ شد. (۸)ذیل آیه به این مطلب اشاره دارد که رو به سوی قدس یا کعبه بودن، امری اعتباری است و نمی تواند منشأ افتخار باشد و این چیزی است که دانایان اهل کتاب به خوبی می دانند، گرچه به ظاهر به گونه ای دیگر وانمود می کنند، اما خدا از حقیقت آنچه می کنند آگاه است.سَیَقُولُ السُّفَهَاءُ مِنَ النَّاسِ مَا وَلَّاهُمْ عَن قِبْلَتِهِمُ الَّتِی کَانُوا عَلَیْهَا قُلْ لِلّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ یَهْدِی مَن یَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ.وَمَا جَعَلْنَا الْقِبْلَهَ الَّتِی کُنْتَ عَلَیْهَا إِلاَّ لِنَعْلَمَ مِن یَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّنْ یَنْقَلِبُ عَلَى عَقِبَیْهِ وَإِن کَانَتْ لَکَبِیرَهً إِلَّا عَلَى الَّذِینَ هَدَى اللّهُ… (۹)بسا، نابخردان گویند: چه چیز آنان [مسلمانان] را از قبله پیشین شان رو گرداند؟بگو: شرق و غرب جهان از آن خدا است، [و به هر جا رو کنی به سوی خدا رو کرده ای] و این خداوند است که هر که را شایسته بداند، به راه راست هدایتش می کند.قبله پیشین را، از آن جهت قبله گاه قرار دادیم تا آزمون کنیم: چه کسانی بر پایداری از پیروی پیامبر، استوارند و چه کسانی به پس وا می گرایند!البته این آزمایش، سنگین بار است جز بر کسانی که خداوند، مورد عنایتشان قرار داده و آنان را به شایستگی هدایت کرده باشد!وَلِلّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ فَأَیْنََما تُوَلُّوْا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ إِنَّ اللّهَ وَاسِعٌ عَلِیمٌ. (۱۰)مشرق و مغرب، هر دو از آن خدا است، پس به هر کجا روی کنید، سوی خدا همان جا است. خداوند، فراگیر و دانا است.این آیه – همان گونه که اشارت رفت – در پاسخ به شبهه دوم یهود نازل شد. به این معنا که اگر « وجه الله » که رو به سوی آن می شود، در مسجدالحرام است که در خاور (شرق) مدینه قرار دارد، چرا تاکنون به سوی بیت المقدس، در باختر (غرب) مدینه رو داشته اید؟ و اگر در بیت المقدس است، چرا اکنون به سوی بیت الحرام رو آورده اید؟به این شبهه، در آیه چنین پاسخ داده شده است:« وجه الله » در همه جا هست و به هر کجا رو کنی، به سوی او (وجه الله) رو کرده ای، زیرا جایگاه خداوند فراگیر است. او در تنگنای شرق یا غرب قرار نگرفته و دانا است و فرامین خود را از روی حکمت صادر می کند.
توضیح پاسخ شبههاساساً تعیین قبله در نماز، برای ایجاد وحدت و یک دستی در همسویی صفوف نمازگزاران است تا همه در صفوف به هم پیوسته، به یک سو توجه داشته باشند، و هنگام انجام این فریضه اساسی با وحدت صوری و معنوی، به یک سو رکوع و سجود و نیایش کنند.اسلام، از نظر شکل و محتوا، سعی بر ایجاد وحدت دارد تا مسلمانان در همه جا در کنار هم و با وحدت عقیده و مرام، به یک سو توجه کنند و بدین وسیله، وحدت جهانی خویش را اعلام دارند، همه در صف واحد باشند و دست در دست هم به یک سو حرکت کنند، و نمادی از وحدت کامل را ارائه دهند، و وحدت هدف را در وحدت صف نشان دهند و از توحید الکلمه به کلمه التوحید رهسپار شوند.از این رو لازم بود برای همسویی نمازگزاران، نقطه ای بر سطح زمین مشخص شود تا همگی به سوی آن نقطه رو آورند. و حکمت در اصل « وحدت در همسویی » است، اما مکان آن نقطه، خصوصیتی ذاتی ندارد، هر کجا باشد، مصلحت یا شده تحقق می پذیرد، لذا ممکن است آن نقطه را مشرق الشمس یا مغرب الشمس یا هر نقطه دیگر تعیین کند. چنانچه درباره بنی اسرائیل هنگامی که در مصر می زیستند آمده است:وَاجْعَلُوا بُیُوتَکُمْ قِبْلَهً وَأَقِیمُوا الصَّلاَهَ. (۱۱)یعنی خانه های خود را پیش رو قرار دهید و به همان سو نماز گزارید. از این رو، نقطه یاد شده مدخلیتی ندارد؛ جز با تعیین صاحب اعتبار و چون یک امر اعتباری است، قابل تغییر و تبدیل است و شرایط روز، در این اعتبار مؤثر می باشد.لَیْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْیَومِ الآخِرِ وَالْمَلاَئِکَهِ وَالْکِتَابِ وَالنَّبِیِّینَ وَآتَى الْمَالَ عَلَى حُبِّهِ ذَوی الْقُرْبَى وَالْیَتَامَى وَالْمَسَاکِینَ وَابْنَ الْسَّبِیلِ وَالسَّائِلِینَ وَفِی الرِّقابِ وَأَقَامَ الصَّلاَهَ وَآتَى الزَّکَاهَ وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُوا وَالصَّابِرِینَ فِی الْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ وَحِینَ الْبَأْسِ أُولئِکَ الَّذِینَ صَدَقُوْا وَأُولئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ. (۱۲)در پایان بر این نکته تأکید دارد که اساساً رو به شرق یا غرب موضوعیتی ندارد، و نمی توان تنها با این اعتبارات خود را نیکوکار جلوه داد؛ بلکه نیکوکاری در ایمان به خدا و روز واپسین است. و نیز باور داشتن فرشتگان و رسولان. و اینکه از بذل مال – هر چند مورد علاقه شان باشد – بر بستگان، و یتیمان، و درماندگان، و واماندگان – در سفر – و نیازمندان و در کار بردگان… دریغ نورزند و در به پا داشتن نماز و ادای زکات بکوشند. و به عهد خویش وفادار باشند. و در تنگناهای زندگی و فشار حوادث و هنگام سختی جنگ، شکیبا و بردبار باشند. اینان هستند کسانی که راست گفته اند و همان ها متقیانند.
حقیقت نسخ (۱۳)گفتیم نسخ در لغت به معنای مطلق تغییر حکم سابق است که نزد پیشینیان دائر بوده، ولی نسخ مصطلح آن است که:حکم شرعی سابق، با تشریع لاحق، کاملاً برداشته شود. (۱۴)لذا شرط است که ناسخ و منسوخ، هر دو حکم شرعی باشند؛ و نیز حکم سابق به گونه ای باشد که برحسب ظاهر اقتضای تداوم داشته باشد، (۱۵) و تنها با تشریع حکم لاحق برداشته شود. از این رو، اگر نسخ در شریعت را بپذیریم، همانا نسخ ظاهری است نه واقعی؛ زیرا نسخ حقیقی آن است که میان حکم سابق و حکم لاحق تنافی کلی وجود داشته باشد، و حاکی از آن باشد که تشریع کننده تجدید نظر کرده و از حکم سابق به طور کلی صرف نظر کرده باشد. وگرنه تخصیص یا تقیید خواهد بود. لذا در شریعت، نسخ بدین معنا پذیرفته نیست: اولاً، تناقی میان آیات احکام وجود ندارد. ثانیاً، هرگونه تجدید نظر در ساحت قدس الاهی راه ندارد. از این جهت، اگر نسخی در شریعت قائل شویم، نسخ ظاهری است، (۱۶) بدین معنا که حکم سابق، بر حسب ظاهر اقتضای تداوم داشته که مقتضای اطلاق کلام بوده، ولی در واقع و حقیقت امر، حکم سابق از همان نخست محدود به زمان بوده، که این محدودیت در آن موضع بیان نشده است، و در هنگام پایانی حکم اعلام می شود؛ و در واقع، با اعلام حکم جدید، پایان حکم قدیم اعلام شده، و این را « تأخیر بیان از وقت خطاب تا هنگام حاجت » گفته اند. این تأخیر بیان چه بسا دارای حکمتی باشد، از جمله توطین و استقرار نفس بر تداوم عمل به تکلیف شاقّ.نسخ، گاه نسبت به مجموعه یک شریعت است، و گاه نسبت به برخی از احکام آن؛ و این، گاه با شریعتی جدید انجام می گیرد و گاه در درون یک شریعت که حکمی جدید، حکمی قدیم را برمی دارد.نسخ مجموع یک شریعت، هرگز رخ نداده است، زیرا همه شرایع الاهی از یک منبع سرچشمه گرفته، و در اصول و مبانی احکام، هماهنگ اند و هیچ گونه اختلاف و تناقی میان آن ها وجود ندارد.آری! نسخ برخی از احکام شریعت سابق، که مقتضای تغییر شرایط زمانی است، امکان پذیر است، چنانچه حضرت مسیح (علیه السلام) نسبت به شریعت تورات چنین می گوید:مُصَدِّقاً لِمَا بَیْنَ یَدَیَّ مِنَ التَّوْرَاهِ وَلأُحِلَّ لَکُم بَعْضَ الَّذِی حُرِّمَ عَلَیْکُمْ. (۱۷)شریعت تورات را می پذیرم جز مواردی از محرمات که آن را تجویز می کنم. (۱۸)عمده نسخ درون شریعتی است که آیا صورت گرفته یا نه، به ویژه در قرآن کریم؟ بحث حاضر پیرامون همین محور است.
نَسْخ در قرآن و انواع متصور آن (۱۹)برخی، آیات منسوخه قرآن را به بیش از دویست آیه رسانده اند (۲۰) و قرآن را مشتمل بر این خیل عظیم آیات از کار افتاده دانسته اند!در مقابل، استاد بزرگوار آیت الله خوئی – طاب ثراه – اصلاً وجود آیه منسوخ را در قرآن منکرند. و موارد چندی را که گمان رفته شاهد نسخ است، به گونه ای توجیه کرده و تسلیم این پندار نشده است.اصولاً وجود آیه ناسخ و منسوخ در قرآن از نظر ایشان معقول نیست، زیرا به ظاهر موجب تنافی است و با آیه وَلَوْ کَانَ مِنْ عِندِ غَیْرِ اللّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلاَفاً کَثِیراً (۲۱) کاملاً در تضاد است. و نیز دست آویزی برای معاندان خواهد شد. (۲۲)نسخ در قرآن در انواع گوناگونی تصور شده که عمده آن چهار نوع است.
۱٫ نسخ حکم و تلاوت:آیه ای که مشتمل بر حکمی است به طور کامل از صفحه قرآن محو شده باشد.
۲٫ نسخ حکم و بقای تلاوت:حکم در آیه نسخ شده باشد، ولی آیه همچنان در قرآن باقی است.
۳٫ نسخ تلاوت و بقای حکم:آیه از صفحه قرآن محو شده باشد، ولی حکم درون آن همچنان باقی و نافذ است.
۴٫ نسخ مشروط:با تغییر شرایط، حکم سابق نسخ شده باشد، ولی با برگشت شرایط گذشته، حکم منسوخ قابل بازگشت باشد.آنچه از این انواع چهارگانه معقول و قابل پذیرش می باشد، نوع دوم و چهارم است.
۱٫ نوع اول:شاهد مثال ندارد و آنچه در این زمینه گفته اند، قابل پذیرش نیست. در این باره حدیثی از عایشه آورده اند که گفته است: در قرآن آیه ای درباره احکام « رضاع » بوده که ده بار شیردادن به کودک شیرخوار، موجب حرمت می شود. و سپس با آیه ی دیگر که تنها پنج بار را موجب حرمت می شمرد، منسوخ شد. گوید: هر دو آیه ی ناسخ و منسوخ، در قرآن ثبت بود و حتی تا پس از وفات پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) تلاوت می شد، ولی پس از وفات پیامبر، هر دو آیه، با جویدن بزی از میان رفت. (۲۳)چگونه ممکن است آیاتی از قرآن که همواره مورد تلاوت و قرائت همگان بوده و حتی پس از وفات پیامبر تلاوت می شده، پس از وفات پیامبر با جویدن بز، به کلی از میان برود، حتی نوشته های دیگران و محفوظات سینه ها نیز محو شود؟ بزرگان بر این گونه پندارها خطّ بطلان کشیده اند. (۲۴)
۲٫ نوع دوم:مورد بحث حاضر است که خواهیم آورد.
۳٫ نوع سوم:(نسخ تلاوت و بقای حکم): وضع بدتری دارد، زیرا خلاف حکمت است که آیه که مستند حکم شمرده می شود، محو شود و حکم درون آن همچنان بدون مستند باقی و نافذ بماند؟در این باره روایاتی از عمر بن الخطاب آورده اند، از آن جمله: آیه ی رجم ( سنگسار کردن زناکار ) (۲۵) گوید: در قرآن وجود داشته و بی جهت افتاده است و او مکرر آن را می خواند و اصرار داشت که آن را دوباره در مصحف ثبت کنند، ولی گوش بدهکار نداشت! (۲۶)
۴٫ نوع چهارم:(نسخ مشروط) تمامی آیات صفح: گذشت از تعرّض مشرکان است، که در دوران ضعف مسلمانان در مکه نازل شده، و سپس در مدینه و دوران قدرت و شوکت مسلمانان، دستور برخورد مناسب با تعرض مشرکان و اهل کتاب صادر، و آیات صفح منسوخ شد.البته این دو گونه احکام صادره، که وفق شرایط متفاوت بوده، قابل اعاده و تکرار است؛ هر یک طبق شرایط خاص خود، لذا این گونه نسخ را نسخ مشروط می خوانیم. این نوع نسخ – در حقیقت – نسخ شمرده نمی شود، بلکه یک سری احکام متعددی است که هر یک به شرایط خاص خود بستگی دارد، و تغییر حکم با تغییر شرایط، نسخ شمرده نمی شود، بلکه این تغییر موضوع است که موجب تغییر حکم شده است.
بررسی نوع دوم نسخمی ماند نوع دوم ( نسخ حکم و بقای تلاوت ) که محل بحث و گفت و گوی اهل نظر است. پیشینیان برای اثبات آن، مواردی را یادآور شده اند که در عصر حاضر مورد مناقشه قرار گرفته است.عمده دلیلی که دانشمندان معاصر – و منکر نسخ – به آن استناد جسته اند، همان وجود تضادّ و تنافی میان آیات قرآنی است، (۲۷) زیرا اولین شرط قول به نسخ، وجود تنافی (برخورد متضاد) میان دو آیه ناسخ و منسوخ است، زیرا از وجود این تنافی و تضاد، به ثبوت نسخ پی برده می شود. و اگر میان دو آیه برخوردی نباشد، ضرورتی ندارد که به نسخ قائل شویم!استاد بزرگوار آیت الله خویی ( طاب ثراه ) تمامی آیاتی را که پیشینیان گمان نسخ برده اند، به دلیل نبود تنافی میان آن ها، مورد مناقشه قرار داده، و هر دو آیه ی ناسخ و منسوخ – مفروض – را از محکمات شمرده و معتقد است حکم هر دو آیه ثابت و همچنان نافذ می باشد. (۲۸)
بررسی آیات منسوخه
۱٫ آیات صفح و آیات جهادوی این آیات را متضاد نمی داند و می گوید هر یک به شرایط خود بستگی دارند. علاوه بر اینکه، صفح و گذشت در اسلام همواره از اصول اولیه به شمار می رود، و مسلمانان باید بیشتر جنبه گذشت و بردباری را رعایت کنند تا تنگ نظری و شدت و حدّت را. (۲۹)
آیه مربوط به مشرکانقُل لِلَّذِینَ آمَنُوا یَغْفِرُوا لِلَّذِینَ لاَ یَرْجُونَ أَیَّامَ اللَّهِ لِیَجْزِیَ قَوْمَاً بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ. (۳۰)
آیه مربوط به اهل کتابوَدَّ کَثِیرٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ لَوْ یَرُدُّونَکُمْ مِنْ بَعْدِ إِیمَانِکُمْ کُفَّاراً حَسَداً مِنْ عِندِ أَنْفُسِهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ فَاعْفُوا وَاصْفَحُوا حَتَّى یَأْتِیَ اللّهُ بِأَمْرِهِ. (۳۱)
نسخ اولأُذِنَ لِلَّذِینَ یُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ. (۳۲)یَاأَیُّهَا النَّبِیُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِینَ عَلَى الْقِتَالِ… (۳۳)فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدتُّمُوهُمْ. (۳۴)
نسخ دومقَاتِلُوا الَّذِینَ لاَیُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَلاَ بِالْیَوْمِ الآخِرِ وَلاَیُحَرِّمُونَ مَاحَرَّمَ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَلاَ یَدِینُونَ دِینَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ حَتَّى یُعْطُوا الْجِزْیَهَ عَن یَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ. (۳۵)
۲٫ آیه امتاععمده ترین شاهد مثال برای قائلین به نسخ، آیه ی « امتاع » است (۳۶) که همسر مرد متوفی می تواند تا یک سال در خانه ی شوهر بماند و از زندگی روزمره مانند حیات شوهر بهره مند شود. گویند: در این آیه – طبق عادت جاهلی – عده ی زن شوهر مرده و میراث وی همان یک سال ماندن و بهره مند شدن در خانه شوهر است، که هم عده ی او حساب می شود و هم مقدار بهره او از میراث، و سپس این آیه با دو سری آیات دیگر نسخ شد: (۳۷)آیه ی عده چهار ماه و ده روز:وَالَّذِینَ یُتَوَفَّوْنَ مِنکُمْ وَیَذَرُونَ أَزْوَاجاً یَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ أَرْبَعَهَ أَشْهُرٍ وَعَشْراً فَإِذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلاَ جُنَاحَ عَلَیْکُمْ فِیَما فَعَلْنَ فِی أَنْفُسِهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَاللّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ. (۳۸)آیه میراث:… وَلَهُنَّ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَکْتُمْ إِن لَمْ یَکُن لَکُمْ وَلَدٌ فَإِن کَانَ لَکُمْ وَلَدٌ فَلَهُنَّ الُّثمُنُ مِمَّا تَرَکْتُم… (۳۹)گویند: از آن پس، موضوع آیه نخست منتفی شد.استاد آیت الله خویی می فرمود: چرا بایستی مفاد آیه نخست را منسوخ بدانیم؟ در حالی که مفاد آن یک حکم اخلاقی اجتماعی است و از نظر شرع اسلام تأکید شده زنی که شوهرش مرده و فرزند ندارد را یک سال معلت دهند (۴۰) در خانه بماند و از زندگی سابق بهره مند شود. تا اگر خواست پیش از اتمام سال یا پس از آن راه خود را انتخاب کند! این یک حکم استحبابی اخلاقی مؤکد است که قرآن با عنوان سفارش اکید (وصیه) به آن توصیه کرده است تا نادیده گرفته نشود و این حکم استحبابی همچنان باقی است. (۴۱)
۳٫ آیه نجوی (۴۲)یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا نَاجَیْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیْ نَجْوَاکُمْ صَدَقهً ذلِکَ خَیْرٌ لَکُمْ وَأَطْهَرُ فَإِن لَمْ تَجِدُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ. (۴۳)مفسران در شأن نزول این آیه گفته اند: مسلمانان در آن عهد، بیشتر اوقات پیامبر را با سؤال های خود و بی خود، اشغال می کردند و آن حضرت را از پرداختن به مسائل اصلی و مهم تر، باز می داشتند. لذا برای کنترل این وضع، دستور آمد که پیش از هر سؤال، صدقه ای – هر چند اندک – پرداخت شود.ذلک خیر لکم: این به نفع مسلمانان است که پیامبر را از کارهای اصلی و فراوانی که در راستای منافع امت است، باز نمی دارد. « و أطهر » بیشتر موجب پاکی و صداقت سؤال کنندگان می شود، زیرا پرسش های بیهوده کنار می رود، و تنها سؤال های ضروری و جدّی مطرح می شود.مفسران گفته اند: کسی به این دستور عمل نکرد، جز مولا امیرمؤمنان (علیه السلام) که یک دینار داشت و آن را به دِرَمْ هایی تبدیل و همه را یک یک در راه پرسش از پیامبر انفاق کرد. (۴۴)ولی این دستور، اثر خود را گذاشت و آن آگاه شدن مسلمانان بود که بیهوده اوقات گران بهای پیامبر را اشغال نکنند، لذا همگی از پرسش خودداری کردند.سپس آیه ناسخ آمد تا این دستور (صدقه دادن پیش از سؤال) که بر بسیاری از مسلمانان دشوار بود را بردارد:ءَأَشْفَقْتُمْ أَن تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیْ نَجْوَاکُمْ صَدَقَاتٍ فَإِذْ لَمْ تَفْعَلُوا وَتَابَ اللَّهُ عَلَیْکُمْ فَأَقِیمُوا الصَّلاَهَ وَآتُوا الزَّکَاهَ وَأَطِیعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَاللَّهُ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ. (۴۵)آیا ترسیدند که پیش از پرسش هایتان صدقه دهید؟اکنون که چنین شد و خداوند بر شما بخشود. پس نماز گذارید و زکات دهید و خدا و پیامبر را اطاعت کنید. خداوند بر آنچه می کنید آگاه است.این نسخ فوری بدان جهت بود که آنچه می بایست در دستور فوق، بر مسلمانان گفته شود و آنان را آگاه سازد که نبایستی اوقات گران بهای پیامبر را بیهوده تلف کنند، انجام گرفت و مسلمانان دریافتند که جز در مواقع ضرورت، نباید انتظار خلوت با پیامبر را داشته باشند و این خود یک نوع تربیت عملی است که آن روز، در جامعه مسلمانان اعمال شد تا تقاضای خلوت با رهبران خویش را تنها در مواقع ضروری داشته باشند. این، با « دستور آنی و نسخ فوری » صورت گرفت. و در واقع، یک تجربه عملی و آموزنده برای همیشه شد. (۴۶)لذا این دو آیه، از همان موارد شخصی است که اثر همیشگی خود را در پی دارد و از نوع « نسخ مصطلح » شمرده نمی شود. زیرا شاخصه نسخ مصطح آن است که حکم سابق، در ظاهر شمولی و همیشگی باشد – که در اینجا، تنها اصحاب پیامبر (صلی الله علیه وآله و سلم) در همان مقطع زمانی خاص مقصود بودند و بس.
۴٫ آیه عدد رزمندگان (۴۷)یَاأَیُّهَا النَّبِیُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِینَ عَلَى الْقِتَالِ إِن یَکُن مِنکُمْ عِشْرُونَ صَابِرُونَ یَغْلِبُوا مِاْئَتَیْنِ وَإِن یَکُن مِنکُمْ مِاْئَهٌ یَغْلِبُوا أَلْفاً مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَیَفْقَهُونَ. (۴۸)این آیه، درباره دستور قتال است که هرگاه عدد رزمندگان اسلام به یک دهم عدد کافران برسد، قیام و جهاد واجب خواهد بود و بایستی برانگیخته و با دشمنان کارزار کنند و حتماً پیروز خواهند بود. زیرا مسلمانان، از قدرت ایمانی خود کمک گرفته، و با تشخیص هدف والا می جنگند و برای رسیدن به آن هدف، می رزمند و باک ندارند زنده بمانند یا شهید شوند، که در هر دو صورت خود را پیروز می دانند. لذا این باور، همواره بر قدرت و شوکت رزمجویان می افزاید. برخلاف کافران که بی هدف می جنگند و سعی در زنده ماندن دارند و از کشته شدن می هراسند. لذا همواره در میدان رزم، بیشتر در فکر نجات خویش اند نه پیروزی!ولی این دستور (ضرورت قیام با عدد یک دهم) در آن روز، بر مسلمانان نوپا – که شاید عقیده ایمانی چندان در اعماق شان نفوذ نداشته – از انجام چنین دستوری هراسیدند و ضعف و سستی نشان دادند. لذا فوراً ناسخ آمد:الآنَ خَفَّفَ اللّهُ عَنکُمْ وَعَلِمَ أَنَّ فِیکُمْ ضَعْفاً فَإِن یَکُن مِنکُم مِائَهٌ صَابِرَهٌ یَغْلِبُوا مِائَتَینِ وَإِن یَکُن مِنکُمْ أَلْفٌ یَغْلِبُوا أَلْفَیْنِ بِإِذْنِ اللّهِ… (۴۹)دستور، تخفیف یافت و وجوب قیام در صورتی است که عدد رزمندگان اسلام به نصف عدد جنگجویان کافر برسد.این دستور و نسخ فوری نیز صحنه آزمایشی بود که در آن عهد انجام گرفت، و مقدار توان و عزم رزمندگان اسلام به آزمایش گذارده شد و برای همیشه عبرت است: تا در مقابله با دشمن و قیام، علیه بدخواهان، اولین شرط: سنجش توان ایمانی و نیروی عزم جنگجویان اسلامی است. و ضرورت قیام و جهاد فی سبیل الله، به اندازه توان و نیروی ایمانی رزمندگان بستگی دارد. و بر دولت مردان اسلامی است تا این آزمون را انجام دهند و طبق نتیجه به دست آمده، تصمیم بگیرند.لذا این هم یک صحنه آزمایشی شخصی بود که در آن عهد انجام گرفت تا برای همیشه عبرت باشد. و از نوع نسخ مصطلح بیرون است. (۵۰)
۵٫ آیه ی میراث زنان شوهر مرده (۵۱)وَالَّذِینَ یُتَوَفَّوْنَ مِنکُمْ وَیَذَرُونَ أَزْوَاجاً وَصِیَّهً لاَِزْوَاجِهِمْ مَتَاعاً إِلَى الْحَوْلِ غَیْرَ إِخْرَاجٍ… (۵۲)کسان تان که می میرند و همسرانی برجای می گذارند، سفارشی است درباره همسرانشان تا یک سال از زندگانی در خانه بهره مند گردند و بیرون رانده نشوند.این، درباره زنانی بود که از شوهرانشان فرزندی نداشتند، و جای آن بود که فرزندان متوفی و دیگر همسران فرزنددار، این زن بیچاره را از خانه و کاشانه بیرون کنند و به درماندگی افتد. لذا این سفارش اکید، برای رعایت حال وی شده است.برخی می گویند: این تنها میراث چنین زنی از شوهرش بوده و در دوران جاهلیت، بیش از این به همسران شوهر مرده ارث نمی دادند. و نیز عده زن شوهر مرده تا یک سال بوده است.می گویند: این شیوه جاهلیت همچنان در صدر اسلام پایدار ماند تا آنگاه که مقدار میراث و اندازه عده وفات، در آیات دیگر تبیین شد. (۵۳)عجیب می نماید که یک چنین شیوه ستم گونه و زشتی – که رنگ جاهلیت داشته باشد – همچنان در اسلام، و برای مدت نسبتاً دراز (تا چند سال پس از هجرت) ادامه داشته باشد و شریعت عدل اسلامی پذیرای آن باشد، هر چند ناسخ آن نزدیک به پایان عهد رسالت آمده باشد؟استاد بزرگوار آیت الله خویی – طاب ثراه – در گفت و گویی که خدمت شان داشتم، فرمودند: شرط نسخ، وجود تنافی بین ناسخ و منسوخ است، تا از عدم امکان جمع، به منسوخ بودن حکم سابق، پی ببریم.در اینجا، هیچ گونه تنافی میان این آیه (سفارشی است درباره زنان شوهر مرده تا فوراً از خانه و زندگی که به آن خو گرفته بوده اند، بیرونشان نکنند) و آیات ارث و عده وجود ندارد. زیرا سهم الارث در رابطه با ملکیت مقدار ترکه میت است، نه تنها حق انتفاع. و نیز مسأله عده (چهار ماه و ۱۰ روز) حریم وفات شوهر نگاه داشتن است تا در این مدت شوهر نکند، خواه در خانه شوهر سابق باشد یا در جای دیگر. لذا در ذیل آیه آمده است:فَإِنْ خَرَجْنَ فَلاَ جُنَاحَ عَلَیْکُمْ فِی مَا فَعَلْنَ فِی أَنْفُسِهِنَّ مِنْ مَعْرُوفٍ. (۵۴)یعنی: اگر با خواسته خود، خانه را ترک گفت، بر شما (اولیای میت) باکی نیست و اتخاذ هر گونه تصمیمی که طبق روال متعارف باشد، روا است و در آن آزاد هستند. و هرگونه تصمیم، شامل ازدواج مجدد نیز می شود که متعارف آن پس از گذشت دوران عده است. پس این حکم، یک حکم اِرفاقی است، نه اِلزامی درباره زن. و اگر مسأله ارث و عده می بود، هر آینه الزامی می بود.آری! نسبت به اولیای میت احتمال الزامی بودن می رود، تا نتوانند زن پدر خویش را از خانه بیرون کنند، مگر آنکه خود بخواهد.حضرت استاد – طاب ثراه – ترجیح می دادند که یک حکم استجابی مؤکد باشد و ظاهر آیه نیز همین جهت را می رساند.
۶٫ آیه ی عقوبت زنا کاروَاللَّاتِی یَأْتِینَ الْفَاحِشَهَ مِن نِسَائِکُمْ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَیْهِنَّ أَرْبَعَهً مِنکُمْ فَإِن شَهِدُوا فَأَمْسِکُوهُنَّ فِی الْبُیُوتِ حَتَّى یَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ أَوْ یَجْعَلَ اللّهُ لَهُنَّ سَبِیلاً * وَاللَّذَانِ یَأْتِیَانِهَا مِنْکُمْ فَآذُوهُمَا فَإِن تَابَا وَأَصْلَحَا فَأَعْرِضُوا عَنْهُمَا إِنَّ اللّهَ کَانَ تَوَّاباً رَحِیماً. (۵۵)زنان، که کار زشت کنند، چهار تن از خودتان را بر آنان گواه خواهید. اگر گواهی دهند، پس آنان را در خانه باز دارید تا مرگ شان فرارسد یا خداوند، راهی فرا روی شان نهد.و نیز، دو تن که کار زشت کنند، بیازاریدشان. اگر بازگشتند و نیکو شدند، دست از آنان بردارید که خداوند، توبه پذیر و مهربان است.مفسران گفته اند: این دو آیه، منسوخ است (۵۶) و در رابطه با صدر اسلام است که هنوز عقوبت مشخصی (حد زنا) برای زناکاران بیان نشده بود.در صدر اسلام – طبق مرسوم جاهلی – زنان بدکار را در خانه بازداشت می کردند و مردان را مورد نکوهش قرار می دادند تا از کرده خود پشیمان شوند. این وضعیت ادامه داشت تا عقوبت زنا (جلد) در سوره نور و حکم (رجم) در سنت تبیین شد، لذا ناسخ آن دو آیه، آیه جَلد و سنت رجم است.حضرت استاد (ره) چنین مطلبی را نپذیرفته اند و با ظاهر تعبیر قرآن منافی می دانند. به علاوه هیچ گونه تضادی میان این دو آیه و آیه جلد و سنت رجم وجود ندارد تا آن ها را منسوخ بدانیم؛ زیرا جلوگیری از زن بدکاره تا خودسرانه بیرون نرود، و نیز مورد ملامت قرار دادن بدکاران، همواره مطلوب شرع و عقل بوده و پابرجا است و یک نوع نهی از منکر عملی و توبیخی است که همیشه جریان دارد.باید توجه داشت که دو آیه فوق در سوره نساء آمده که در سالیان اخیر هجرت نازل شده است (۵۷) و چنین حکمی نمی تواند حکمی مقطعی و مقارن با صدر اسلام بوده باشد.سوره نور نیز پس از سوره نصر (۵۸) در پایان دوران هجرت نازل شد.آنگاه چگونه چنین مرسومی که رنگ جاهلیت داشت، در دراز مدت مورد پذیرش شریعت اسلام قرار گرفت. لذا همان گونه که استاد فرمود:احکام وارده در دو آیه، احکام تنبیهی است و برای جلوگیری از ارتکاب دوباره گناه است که همواره مشروعیت داشته و دارد. (۵۹)گفته اند آیه ی نخست در رابطه با زنا است که با شهادت چهار نفر ثابت می شود و حکم آن در این آیه، تنها زندانی شدن در خانه تا پایان عمر است. و آیه ی دوم مربوط به لواط است که عقوبت آن تنها زجر و نکوهش کردن بود تا آنگاه که توبه کنند. از این رو، با تشریع حکم رجم و جلد، حکم هر دو آیه منسوخ شد. (۶۰)به نظر می رسد این دو آیه، یک دستور اخلاقی و خانوادگی دارد؛ اینکه هرگاه مشاهده شد دختری بی پروا حرکاتی ناشایست انجام می دهد و در برخوردهای بیرون از منزل، تحفظی از خود نشان نمی دهد، با ثابت شدن آن از طریق شهادت حداقل چهار نفر از اعضای خانواده، بایستی وی را از بیرون رفتن تا پایان عمر بازداشت، مگر آنکه راه خدایی را پیش گیرد و فردی سر به راه باشد. و نیز هرگاه مشاهده شد که میان دو فرد از اعضای خانواده، روابطی مشکوک به چشم خورد، آنان را مورد ملامت قرار دهید تا از حرکات ناپسند خود دست بردارند و سر به راه شوند. (۶۱)اساساً واژه ی فاحشه در قرآن، تنها به معنای عمل زنا و لواط نیست، بلکه هر گونه رفتار ناشایست – در اصطلاح قرآنی – فحشا خوانده می شود: مثلاً آیاتی از قبیل:الشَّیْطَانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ وَیَأْمُرُکُم بِالْفَحْشَاءِ (۶۲)اشاره به مطلق کارهای ناپسند و ناشایست است. آیه ی:إِنَّ الَّذِینَ یُحِبُّونَ أَن تَشِیعَ الْفَاحِشَهُ فِی الَّذِینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ (۶۳)نیز درباره ی تهمت زدن و غیبت کردن و افترا بستن آمده است، که از این راه، حریمِ گناه شکسته می شود، و جرأت ارتکاب معصیت رواج می یابد.در آیه:وَالَّذِینَ إِذَا فَعَلُوا فَاحِشَهً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَکَرُوا اللّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَمَن یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا اللّهُ وَلَمْ یُصِرُّوا عَلَى مَا فَعَلُوا وَهُمْ یَعْلَمُونَ (۶۴)به دو نوع گناه اشاره شده است؛ گناهی که اثر سوء آن، دامنگیر جامعه می شود و به نام فاحشه از آن یاد شده است و گناهی که جنبه ی شخصی دارد و موجب سقوط کمال انسانی می گردد و چون انسان با این کار بر خود ستم کرده، با نام ظلم به نفس از آن یاد شده است.آیاتی از این قبیل فراوان است و احیاناً اگر بر جرایم جنسی اطلاق شود، از باب ناشایست بودن آن است؛ نه اینکه نام اختصاصی باشد!بقیه ی آیاتی که گمان نسخ برده شده، جملگی از همین قبیل و قابل حمل بر وجه دیگری است که احکام آن ها را می رساند و در جای خود مشروحاً بیان داشته ایم.از این رو، ما منکر نسخ در قرآن هستیم و شاهدی بر بودن نسخ وجود ندارد، و هر آنچه شاهد آورده اند، قابل خدشه، بلکه قابل حمل بر معنای ثابت و محکم است. لذا هرگز نسخ در آیات راه نیافته است.
تدریجی بودن برخی تشریعاتبرخی مفسران، تدریجی بودن برخی تشریعات – مانند تحریم شرب خمر و تجویز قتال با مشرکان – را از قبیل نسخ متعاقب گرفته اند که حکم در مرتبه لاحق، ناسخ حکم در مرتیه سابق است. (۶۵)این در صورتی است که دستور در هر مرحله با دستور مرحله قبل در تضاد باشد، نه مکمل آن.تحریم خمر، از اول بود، ولی بیان آن، آرام آرام و با لحن متفاوت، از ملایمت به شدید و از شدید به اشدّ صورت گرفت. و اساساً، حکمت اقتضا می کند تا در اصلاح جامعه، آرام آرام و قدم به قدم پیش رفت.همچنین در قتال با مشرکان، حالات و وضعیت مسلمانان در نظر گرفته شده است، تا هرچه نیرومندتر شوند، و بر هیمنه و شکوه خود بیفزایند. این حرکت تدریجی، در همه نهضت های به پا خواسته باید رعایت شود، وگرنه ممکن است ناکام بماند. لذا رمز موفقیت، در حرکت بی وقفه، آرام و گام به گام است.
تحریم تدریجی خمر
۱٫ تلمیح به قبحوَمِن ثَمَرَاتِ النَّخِیلِ وَالْأَعْنَابِ تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَکَراً وَرِزْقاً حَسَناً. (۶۶)مقابله سَکر با رزق حسن می رساند که رزق حسن نیست.
۲٫ تصریح به اِثم و امر به تفکریَسْأَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَالْمَیْسِرِ قُلْ فِیهَا إِثْمٌ کَبِیرٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَإِثْمُهُمَا أَکْبَرُ مِن نَفْعِهِمَا وَیَسْأَلُونَکَ مَاذَا یُنْفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللّهُ لَکُمُ الآیَاتِ لَعَلَّکُمْ تَتَفَکَّرُونَ. (۶۷)
۳٫ تمهید منعیَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَقْرَبُوا الصَّلاَهَ وَأَنْتُمْ سُکَارَى حَتَّى تَعْلَمُوا مَا تَقُولُونَ. (۶۸)
۴٫ منع نهایییَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَیْسِرُ وَالْأَنْصَابُ وَالْأَزْلاَمُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ * إِنَّمَا یُرِیدُ الشَّیْطَانُ أَنْ یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَدَاوَهَ وَالْبَغْضَاءَ فِی الْخَمْرِ وَالْمَیْسِرِ وَیَصُدَّکُمْ عَن ذِکْرِ اللّهِ وَعَنِ الصَّلاَهِ فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ؟! (۶۹)
تشریع تدریجی قتال (۷۰)
۱٫ اِذن در دفاعأُذِنَ لِلَّذِینَ یُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ * الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِن دِیَارِهِم بِغَیْرِ حَقٍّ إِلَّا أَن یَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ. (۷۱)
۲٫ مقابله با تجاوزگر… فَإِن لَمْ یَعْتَزِلُوکُمْ وَیُلْقُوا إِلَیْکُمُ السَّلَمَ وَیَکُفُّوا أَیْدِیَهُمْ فَخُذُوهُمْ وَاقْتُلُوهُمْ حَیْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ… (۷۲) وَإِن جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهَا وَتَوَکَّلْ عَلَى اللّهِ. (۷۳)
۳٫ جنگ با دشمنان نزدیک و همجوار مرز اسلامییَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قَاتِلُوا الَّذِینَ یَلُونَکُم مِنَ الْکُفَّارِ وَلْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَهً وَاعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ. (۷۴)
۴٫ اعلام جنگ سراسری و پیگروَقَاتِلُوا الْمُشْرِکِینَ کَافَّهً کَمَا یُقَاتِلُونَکُمْ کَافَّهً. (۷۵)فَإِذَا انسَلَخَ الْأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدتُّمُوهُمْ وَخُذُوهُمْ وَاحْصُرُوهُمْ وَاقْعُدُوا لَهُمْ کُلَّ مَرْصَدٍ. (۷۶)أَیْنَما ثُقِفُوا أُخِذُوا وَقُتِّلُوا تَقْتِیلاً. (۷۷)
دو نوع نسخ در قرآن
الف. نسخ مشروط (۷۸)یکی از انواع نسخ که می توان آن را در قرآن یافت، نسخ مشروط است و آن، « تغییر حکم، بر اثر تغییر شرایط است با این قید که در صورت اِعاده شرایط سابق، حکم سابق نیز بازمی گردد ». در واقع دو یا چند حکم مختلف، در شرایط مختلف تشریع شده است که هر یک، مخصوص به شرایط خود می باشد. هر یک از آن شرایط، در هر زمان رخ دهد، حکم مربوطه به آن فعلیت پیدا می کند.گوناگونی برخورد با مشرکان و کفّار که در قرآن مطرح شده، از این قبیل است که گاه ملایم و گاه شدید و گاه اشدّ است و مرتبط با اوضاع و حالات مختلف مسلمانان می باشد تا در چه شرایطی باشند.آیاتی که درباره « صَفْح » (گذشت و چشم پوشی) نسبت به رفتار دشمنان، نازل گشته، و سپس با آیات دستور ستیز و مقابله شدید با آنان، نسخ شده، از قبیل نسخ مشروط است، (۷۹) تا هرگاه – خدای ناکرده – آن شرایط اولیه و ناتوانی مسلمانان در مقابله با کفار رخ دهد، آیات صفح و بردباری و چشم پوشی، از نو زنده می شود، و مسلمانان باید خویشتن داری و با ملایمت با آنان مقابله کنند.
ب. نسخ تمهیدییک نوع نسخ در قرآن یافت می شود که می توان آن را « نسخ تمهیدی » نامید، بدین معنا که آیه ای در بیان حکمی آمده، نه به منظور تثبیت، بلکه به منظور فراهم شدن زمینه برای رفع و برداشتن آن!و آن در مواردی است که شیوه ناهنجاری بر کل جوامع بشری سایه افکنده و در اعمال فرهنگ و اقتصاد حاکم بر جهان ریشه دوانده، که قطع اصول و از پا در آوردن تنه قطور آن، تنها از طریق تمهید مقدمات و آرام آرام، امکان پذیر است.از آن جمله است مسأله « برده داری » که رکن مهم اقتصاد جهان آن روز را تشکیل می داد، و مقابله با آن، در آن شرایط امکان پذیر نبود؛ جز با تمهید و آماده سای مقدمات و در دراز مدت.اسلام، برای مقابله و رفع نهایی آن، ابتدا ریشه آن را در جا خشکاند، بدین صورت ها که نامشروع بودن عوامل بردگی را صریحاً اِعلام کرد. اسلام، همه انسان ها را ذاتاً آزاد می داند، و بردگی را یک امر عارض و ناگوار می شمرد، که اسباب و موجبات آن همگی نامشروع است.ثقه الاسلام کلینی در روضه کافی از امام امیرالمؤمنین (علیه السلام) چنین روایت می کند:أَیُّهَا النَّاسُ إنَّ آدَمَ لَمْ یَلِدْ عَبْداً وَلَا أَمَهً وَ إِنَّ النَّاسَ کُلَّهُمْ أَحْرَار… (۸۰)هان ای مردم! آدم هرگز برده نزاییده، و همه افراد انسان ها بدون استثنا آزادند و آزاد به دنیا آمده اند.این را از آن جهت فرمود تا در تقسیم غنائم (دستاوردهای نقدی) میان همه، به طور مساوی رفتار کند.همین گونه بود که در موقع تقسیم، به طلحه و زبیر و مردی از انصار، هر کدام سه دینار عطا فرمود. سپس برده آزاده شده وی – اصالتاً از بنی اسرائیل بوده – آمد، به او هم سه دینار عطا فرمود. آن مرد انصاری اعتراض کرد که چگونه بین او و آزاد شده او فرق نمی گذارد؟حضرت در جواب فرمود: در کتاب خدا نظر افکندم، دلیلی بر برتری فرزندان اسماعیل (عرب آزاد آن روز) بر فرزندان اسحاق (قوم یهود که اسیر و برده شده بودند) نیافتم. (۸۱)اسلام، راه برده شدن را از روز اول بست. بردگی از آنجا آغاز شد که انسان های زورمند و زورگو، با انگیزه سلطه جویانه و استثمار مستضعفان، دست به چپاول و غارتگری بیرحمانه زدند، و هر آنچه توانستند، بردند و دزدیدند و ستم کردند. از جمله، دست تجاوز به حریم انسانیت دراز کرده، بخش عظیمی از انسان های بینوا و ناتوان را به بردگی گرفتند، نه تنها برای به کارگیری، بلکه با فروش آنان، ثروت های کلانی به جیب ریختند، و رفته رفته یکی از تجارت های کلان جهانی شد.معمولاً قبایل زورمند، به قبایل ناتوان یورش برده، کودکان و نوجوانان را – دختر و پسر – به اسارت گرفته و در بازارها، به طور آشکار می فروختند. این کار نه تنها نکوهش نمی شد، بلکه کاملاً متعارف و عادی تلقی می گردید، و احیاناً اگر صاحبان کودکان و نوجوانان، فرزندان خود را سراغ می گرفتند، هرگونه حق اعتراض نداشتند و تنها از راه پرداختن « فداء » (بهای برده اسیر)، می توانستند، فرزندان خود را آغاز سازند و نزد خود باز گردانند.به عبارت دیگر، جامعه آن روز، چنین بردگی نامشروع را، به عنوان یک اصل مسلم پذیرفته بود.
داستان زید بن حارثهداستان اسارت و بردگی زید بن حارثه (فرزند خوانده پیامبر) شاهد روشنی بر این پدیده ناگوار جامعه آن روز است.زید بن حارثه که یک عرب اصیل و از بنی کلاب بود، در کودکی با مادرش سُعدی بنت ثعلبه از قبیله بنی طیء، که قصد دیدار اقوام خود داشت، همراه شد. پس از ورود به آن قبیله، ناگاه گروهی سواره از قبیله بنی القین بن جسر، بر آنان حمله ور شده، به چپاول و غارت پرداختند، و نوجوانان را به اسارت گرفتند، از جمله زید را که نوجوانی هشت ساله بود، به اسارت بردند. آنگاه او را در بازار عکاظ به فروش گذاردند. حکیم بن حزام – بردار زاده خدیجه – او را برای عمه اش خریداری کرد. خدیجه پس از ازدواج او را به پیامبر بخشید. پیامبر نیز فوراً او را آزاد ساخت و وی را به فرزندی پذیرفت.برخی می گویند که پیامبر در بازاری که کنار بطحاء مکه بپا شده بود، زید را دید که او را حراج می کنند. به خدیجه اطلاع داد و از مال او، وی را خریداری کرد. و خدیجه او را به پیامبر بخشید و پیامبر او را آزاد ساخت و به فرزندی گرفت. از آن پس، او را زید بن محمد می گفتند.پدر زید از اسارت فرزندش بسیار رنج می برد، و شعرهایی در دوری و جدایی فرزندش سرود. تا آنکه گروهی از قبیله کلاب عازم حج گشتند، زید آنان را شناخت و خود را به آنان معرفی کرد و برای پدرش و فامیلش پیام داد و اشعاری سروده بود و گفت: من هم در سوگ نشسته ام و رنج می برم.آن گروه در برگشت پیام را به پدرش رساندند و جای او و این که نزد چه کسی است را برایش گفتند.حارثه با برادرش (عموی زید) آهنگ مکه کردند و همراه خود، اموالی را برای « فداء » و آزادسازی زید آورده بودند. بر پیامبر وارد شدند و درخواست کردند تا منت نهاده « فداء » را بپذیرد.پیامبر فرمود: راه دیگری هست، گفتند: کدام راه؟فرمود: با خودش در میان بگذارید و او را آزاد بگذارید تا هر تصمیمی بخواهد بگیرد. پذیرفتند و بر پیامبر درود فرستادند.زید در این هنگام ماندن نزد پیامبر را ترجیح داد و پدر و عمویش خوشنود بازگشتند. (۸۲)این حادثه نمایانگر هزاران حوادث ناگواری است که در آن زمان رخ می داد و موجب می شد بخش بزرگی از انسان ها در اسارت دیگران و بردگی به سر برند.آیا کسی باور دارد که اسلام با چنین پدیده های نامشروع، ولی متعارف در آن زمان، توافق داشته باشد؟ و آیا با روح سماح و رأفت گونه اسلام سازش دارد؟ لذا نمی توان گفت: اسلام یک چنین پدیده ناگواری را پذیرفته است.آری! پذیرفته است؛ بدین معنا که در شرایط آن روز، جز توافق ظاهری چاره ای نبود. و مبارزه ی علنی با آن، شاید کارساز نبود. لذا بایستی آرام آرام، به علاج قضیه می پرداخت.اسلام، از لحاظ تشریعی، تمامی ریشه های بردگی را از بیخ خشکاند و تمامی راه ها برای برده گرفتن را در شریعت بست. لذا یک مسلمان، برای برده گرفتن، هیچ راهی جلوی پای خود ندارد. جز یک راه، و آن اشارت « جنگجوی علیه اسلام » در میدان نبرد است.
تنبیه همسر (۸۳)وَاللَّاتِیْ تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَاهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضَاجِعِ وَاضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَکُمْ فَلاَ تَبْغَوا عَلَیْهِنَّ سَبِیلاً. (۸۴)نمونه دیگر که می توان در این راستا (نسخ تمهیدی) ارائه داد، تشریع زدن همسر است که اساساً تشریع آن به منظور رفع تدریجی آن بود. این مسأله به گونه ای تشریع و تفسیر شد که پدیده زدن زن را در جا، از بن خشکاند و مجالی برای تداوم جریان نیافت.
پینوشتها:
۱٫ محمد بن مسعود، تفسیر عیاشی، ج ۱، ص ۲۳، ش ۹؛ جلال الدین السیوطی، الاتقان، ج ۲، ص ۲۰؛ ر.ک: محمدهادی معرفت، التمهید فی علوم القرآن، ج ۲، ص ۲۷۲٫۲٫ تفسیر صافی، ج ۱، ص ۱۳، مقدمه الثانیه.۳٫ بقره، آیه ۱۰۶٫۴٫ پیرامون تعریف نسخ و دیدگاه های مربوط به آن ر.ک: العین، ج ۴، ص ۲۰۱؛ مقاییس اللغه، مصباح المنیر، (ماده نسخ)؛ سید ابوالقاسم الموسوی الخویی، البیان فی تفسیر القرآن، انوار الهدی، ط ۸، ۱۴۰۱ ه. a 1981 م، وی ضمن بحث نسخ در قرآن، از نسخ در شریعت، (ص ۲۸۴) سخن می گوید. آیت الله خویی در مورد تعریف لغوی نسخ می گوید: « هو الاستکتاب، کالاستنساخ و بمعنی النقل و التحویل و منه تناسخ المواریث و الدهور و بمعنی الازاله و منه نسخت الشمس الظل و قد کثر استعماله فی هذا المعنی فی ألسنه الصحابه و التابعین فکانوا یعلقون علی المخصِّص و المقید لفظ الناسخ (پاورقی: و قد اطلق النسخ کثیراً علی التخصیص فی التفسیر المنسوب الی ابن عباس) (البیان، ص ۲۷۷).۵٫ تعریف اصطلاحی نسخ ر.ک: البیان، صص ۲۷۸-۲۷۷٫۶٫ بقره، آیه ۱۱۵٫۷٫ بقره، آیه ۱۴۴٫۸٫ ر.ک: تفسیر قمی، ج ۱، ص ۶۳٫ وی داستان مربوط به تغییر قبله را بیان کرده است.۹٫ بقره، آیات ۱۴۳-۱۴۲٫۱۰٫ بقره، آیه ۱۱۵٫۱۱٫ یونس، آیه ۸۷٫۱۲٫ بقره، آیه ۱۷۷٫۱۳٫ « هو رفع تشریع سابق – کان یتقضی الدوام حسب ظاهره – بتشریع لاحق، بحیث لایمکن اجتماعهما معاً اما ذاتاً اذا کان التنافی بینهما بیناً، او بدلیل خاص من اجماع او نص صریح » (محمدهادی معرفت، التمهید فی علوم القرآن، ج ۲، ص ۲۷۴٫)۱۴٫ نسخ در اصطلاح کنونی: رفع حکم سابق است که برحسب ظاهر اقتضای دوام داشته، به تشریع حکم لاحق است به گونه ای که جایگزین آن گردد و امکان جمع میان آن دو نباشد. (محمدهادی معرفت، علوم قرآنی، ص ۲۵۱)۱۵٫ هر حکمی برحسب ظاهر، در سه بعد، اقتضای شمول دارد: شمول افرادی، شمول احوالی و شمول ازمانی؛ یعنی: همه افراد موضوع را شامل می شود. در همه احوال و در همه زمان ها. شمول افرادی – اصطلاحاً – عموم می گویند و قابل تخصیص است. شمول احوالی و شمول ازمانی را اطلاق می گویند؛ یعنی: مقتضای اطلاق حکم. شمول همه احوال و در همه زمان ها است، که اطلاق احوالی قابل تقیید و اطلاق ازمانی قابل نسخ است. از این رو، موارد کاربرد هر یک از تخصیص و تقیید و نسخ، از هم جدا است. (محمدهادی معرفت، التمهید فی علوم القرآن، ج ۲، ص ۲۷۸)۱۶٫ محمدهادی معرفت، التمهید فی علوم القرآن، ج، ص ۲۷۶٫۱۷٫ آل عمران، آیه ۵۰٫۱۸٫ ظاهراً به آیه ۹۳ آل عمران و آیه های ۱۴۷-۱۴۶ سوره انعام اشاره دارد.۱۹٫ آیت الله خویی با عنوان « النسخ فی التوراه » و « النسخ فی الشریعه الاسلامیه » از نسخ در تشریع سخن گفته است. (سید ابوالقاسم الموسوی الخویی، البیان فی تفسیر القرآن، صص ۲۸۵-۲۸۱).۲۰٫ ۲۲۸ آیه. ر.ک: محمدهادی معرفت، التمهید فی علوم القرآن، ج ۲، ص ۳۹۹؛ سید ابوالقاسم الموسوی الخویی، البیان فی تفسیر القرآن، ص ۲۷۷٫۲۱٫ نساء، آیه ۸۲٫۲۲٫ ر.ک: سید ابوالقاسم الموسوی الخویی، البیان فی تفسیر القرآن، ص ۲۹۵٫۲۳٫ « قالت: کان فیما أنزل من القرآن عشر رضعات معلومات یحرّمن، ثم نسخن بخمس معلومات، فتوفی رسول الله (صلی الله علیه و آله وسلم) و هن فیما یقرأ من القرآن »؛ مسلم بن الحجاج القشیری، صحیح، ج ۴، ص ۱۶۷؛ صحیح ترمذی، ج ۳، ص ۴۵۶٫ ر.ک: صیانه القرآن من التحریف، ص ۱۶۵٫زیعلی در پاورقی مسلم آورده است: « قالت کان فی صحیفه تحت سریری، فلما مات رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) و تشاغلنا بموته دخل و اجن البیت فأکلها » واجن: حیوان خانگی است.۲۴٫ ر.ک: علی حسن عریض، فتح المنان فی نسخ القرآن، صص ۲۳۰-۲۲۳؛ ابن خطیب محمد محمد عبداللطیف، الفرقان، ص ۱۵۶؛ صیانه القرآن من التحریف، صص ۳۰-۲۹٫۲۵٫ گمان می کرد آیه چنین است: « الشیخ و الشیخه: اذا زنیا فارجمهوهما ألبته ». (محمد بن اسماعیل بخاری، صحیح، ج ۸، صص ۲۱۱-۲۰۸؛ صحیح مسلم، ج ۴، ص ۱۶۷ و ج ۵، ص ۱۱۶٫ احمد بن حنبل، مسند، ج ۱، صص ۲۳، ۱۳۲، و ۱۸۳؛ ابوداود السجستانی، سنن، ص ۲۳؛ محمد بن عیسی بن سوره ترمذی، سنن، حدود ص ۷ و غیره.)۲۶٫ ر.ک: صیانه القرآن، صص ۱۶۳-۱۵۳٫۲۷٫ این در حالی است که خداوند می فرماید: « وَلَوْ کَانَ مِنْ عِندِ غَیْرِ اللّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلاَفاً کَثِیراً » (نساء، آیه ۸۲) قرآن دلیل بر وحیانی بودن خود را، عدم اختلاف میان گفته هایش بیان داشته، در صورتی که قول به نسخ، مستلزم وجود اختلاف کثیر میان آیات قرآنی است. (ر.ک: آیت الله خویی، البیان، ص ۳۰۶٫)۲۸٫ محمدهادی معرفت، علوم قرآنی، ص ۲۶۵٫ این مورد را نسخ مشروط می داند.۲۹٫ سید ابوالقاسم الموسوی الخویی، البیان فی تفسیر القرآن، صص ۳۰۸-۳۰۷٫۳۰٫ جاثیه، آیه ۱۴٫۳۱٫ بقره، آیه ۱۰۹٫۳۲٫ حج، آیه ۳۹٫۳۳٫ انفال، آیه ۶۵٫۳۴٫ توبه، آیه ۵٫۳۵٫ توبه، آیه ۲۹٫۳۶٫ « وَالَّذِینَ یُتَوَفَّوْنَ مِنکُمْ وَیَذَرُونَ أَزْوَاجاً وَصِیَّهً لاَِزْوَاجِهِمْ مَتَاعاً إِلَى الْحَوْلِ غَیْرَ إِخْرَاجٍ فَإِنْ خَرَجْنَ فَلاَ جُنَاحَ عَلَیْکُمْ فِی مَا فَعَلْنَ فِی أَنْفُسِهِنَّ مِنْ مَعْرُوفٍ وَاللّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ ». بقره، آیه ۲۴۰٫۳۷٫ در التمهید (ج ۲، صص ۳۰۵-۳۰۳) آیه را جز منسوخ ها می آورد. البته کلام مرحوم را که منسوخ نیست، یادآور می شود، اما در علوم قرآنی از این نظر برمی گردد و آیه را منسوخ نمی داند و می نویسد: اگرچه در نوشته های پیشین خود راه مشهور را رفته ایم، اکنون رای استاد را ترجیح می دهیم. (محمدهادی معرفت، علوم قرآنی، ص ۲۶۱)۳۸٫ بقره، آیه ۲۳۴٫۳۹٫ نساء، آیه ۱۲؛ در صورت نبود فرزند برای شوهر، میراث زن یک چهارم ترکه است و در صورت داشتن فرزند یک هشتم.۴۰٫ حکم مذکور را مخصوص زنان بی فرزند دانسته اند، زیرا اگر دارای فرزند از همین شوهر باشد، جای بیرون راندن نیست و به حکم میراث خود و فرزند، حق بقاء در منزل را دارد.۴۱٫ ایشان در جلسه بحث بر سر این مطلب تأکید داشت و فتوا می داد. لذا حکم آیه فوق، لایزال، محکم و ثابت است و هرگز نسخی در کار نیست. این بدان دلیل است که هیچ منافاتی میان آیه فوق و آیه های عده و میراث به چشم نمی خورد! (محمدهادی معرفت، التمهید فی علوم القرآن، ج ۲، ص ۳۰۴)۴۲٫ استاد در کتاب التمهید (ج ۲، ص ۳۰۰) دو آیه ناظر به هم را از موارد نسخ می داند.۴۳٫ مجادله، آیه ۱۲٫۴۴٫ تفسیر قمی، ج ۲، صص ۳۵۸-۳۵۶، وی با عنوان « آیه لم یعمل بها الا علی (علیه السلام) » به تفسیر آیه پرداخته است. (سید ابوالقاسم الموسوی الخویی، البیان فی تفسیر القرآن، ص ۳۷۴).۴۵٫ مجادله، آیه ۱۳٫۴۶٫ آیت الله خویی از منظری دیگری به آیه نگاه می کند و آن تحریک و تشویق مردم به نجوای بیشتر با رسول الله است؛ نه محدود کردن آن. (سید ابوالقاسم الموسوی الخویی، البیان فی تفسیر القرآن، ص ۳۷۶)۴۷٫ استاد در التمهید فی علوم القرآن، (ج ۲، ص ۳۰۱) این آیه را از موارد نسخ می داند و در علوم قرآنی هم ضمن طرح بحث ناظر بودن آیات، به نظر آیت الله خویی اشاره می کند که آیه از موارد نسخ نیست. (محمدهادی معرفت، علوم قرآنی، ص ۲۶۳)۴۸٫ انفال، آیه ۶۵٫۴۹٫ انفال، آیه ۶۶٫۵۰٫ ر.کک سید ابوالقاسم الموسوی الخویی، البیان فی تفسیر القرآن، ص ۳۵۴٫ وی حکم « مقاتله عشرین للماتین » را استحبابی می داند و می گوید سیاق آیات دلالت دارد که دو آیه با هم نازل شده است.۵۱٫ وی قبلاً معتقد به نسخ این آیه بود و ادعای اجماع علما بر نسخ آیه بود. (محمدهادی معرفت، التمهید فی علوم القرآن، ج ۲، ص ۳۰۵)۵۲٫ بقره، آیه ۲۴۰٫۵۳٫ از جمله روایات این است: اخرج ابن راهویه مفی تفسیره عن مقاتل بن حیان ان رجلاً من اهل الطائف قدم المدینه و له اولاد رجال و نساء و معه ابواه و امرأته، فمات بالمدینه، فرفع ذلک للنبی (صلی الله علیه و آله وسلم) فاعطی الوالدین و اعطی اولاده بالمعروف و لم یعط امراته شیئاً غیر انهم امروا ان ینفقوا علیها من ترکه زوجها الی الحول و فیه نزلت « وَالَّذِینَ یُتَوَفَّوْنَ مِنکُمْ وَیَذَرُونَ أَزْوَاجاً… » جلال الدین عبدالرحمان سیوطی، تفسیر الدر المنثور فی التفسیر بالماثور، ج ۱، ص ۳۰۹؛ تفسیر صافی، ج ۵، ص ۲۰۴٫۵۴٫ بقره، آیه ۲۴۰٫۵۵٫ نساء، آیات ۱۶-۱۵٫۵۶٫ ر.ک: سید ابوالقاسم الموسوی الخویی، البیان فی تفسیر القرآن، ص ۳۱۰ (وی از عکرمه و عباده بن صامت در روایت حسن از قاشی نقل می کند که آیه اول منسوخ به آیه دوم و آیه دوم منسوخ است در باکره از مردان و زنان که اگر زنا کنند، صد تازیانه بخورند و یک سال تبعید شوند و در غیر باکره از زن، مرد صد تازیانه بخورد و رجم شوند تا بمیرند. از قتاده و محمد بن جابر هم نقل کرده که هر دو آیه به حکم جلد و رجم منسوخ هستند. و از ابی جعفر نحاس (ناسخ و المنسوخ، ص ۹۸) نیز نقل می کند که هر دو به حکم رجم و جلد منسوخ هستند.)۵۷٫ شماره نزول، ۹۲٫ و ششمین سوره نازل شده در مدینه، پس از بقره، انفال، آل عمران، احزاب و ممتحنه.۵۸٫ سوره نصر پس از فتح مکه نازل شد.۵۹٫ وی می گوید: ان الالتزام بالنسخ فی الایه الاولی یتوقف اولاً: علی ان الامساک فی البیوت حد لارتکاب الفاحشه. ثانیاً علی ان یکون المراء من جعل السبیل هو ثبوت الرجم و الجلد و کلا هذین الامرین لایمکن اثباته… اما القول بالنسخ فی الآیه الثانیه فهو ایضاً یتوقف اولاً: علی ان یراد من الضمیر فی قوله تعالی « یا تیانها » الزنا ثانیاً: علی ان یراد بالإیذاء الشتم و السب و التعییر و نحو ذلک و کلا هذین الامرین – مع انه لا دلیل علیه – مناف لظهور الآیه. سید ابوالقاسم الموسوی الخویی، البیان فی تفسیر القرآن، صص ۳۱۳-۳۱۰٫۶۰٫ ر.ک: ابوعلی فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج ۳، صص ۲۱-۲۰٫ در التمهید (ج ۲، ص ۳۶) قول مشهور (نسخ) را می پذیرد و بر قول استادش آیت الله خویی ترجیح می دهد، اما در علوم قرآن می گوید: به خاطر ابهام در پایان زمان حکم سابق، نسخ هست. (ص ۲۵۲)۶۱٫ روایات وارده در این باره که دو آیه مذکور نسخ شده، ضعف سندی دارند. برای نمونه روایات ر.ک: (محمدهادی معرفت، التمهید فی علوم القرآن، ج ۲، ص ۳۰۵ به نقل از: تفسیر عیاشی، ج ۱، صص ۲۲۸-۲۲۷؛ صافی، ج ۱، ص ۳۳۹؛ جلال الدین سیوطی، الدر المنثور فی التفسیر المأثور، ج ۲، ص ۱۳۰، ابوعلی فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج ۳، ص ۲۰).۶۲٫ بقره، آیه ۲۶۸٫۶۳٫ نور، آیه ۱۹٫۶۴٫ آل عمران، آیه ۱۳۵٫۶۵٫ ر.ک: سید ابوالقاسم الموسوی الخویی، البیان فی تفسیر القرآن، صص ۳۳۷-۳۳۵٫ « فقد ذهب کثیر من العلما الی انها (نساء، ۴۳) منسوخه… و قد یراد من النهی: الارشاد الی فساد الصلاه فی هذا الحال کما هو الظاهر من مثل هذا الترکیب و الامر علی هذا الاحتمال واضح جداً و علی کل فلا سبب یوجب الالتزام بالنسخ فی الآیه. »۶۶. نحل، آیه ۶۷٫۶۷٫ بقره، آیه ۲۱۹٫۶۸٫ نساء، آیه ۴۳٫۶۹٫ مائده، آیات ۹۱-۹۰٫۷۰٫ نویسنده در التمهید فی علوم القرآن (ج ۲، ص ۳۱۶) معتقد بود: « لاشک ان کل مرحله لاحقه نسخت سابقها و اصبح کل ناسخ بالاسس منسوخاً من غده و هکذا. »۷۱. حج، آیه ۴۰-۳۹٫۷۲٫ نساء، آیه ۹۱٫۷۳٫ انفال، آیه ۶۱٫۷۴٫ توبه، آیه ۱۲۳٫۷۵٫ توبه، آیه ۳۶٫۷۶٫ توبه، آیه ۵٫۷۷٫ احزاب، آیه ۶۱٫۷۸٫ وی به موضوع نسخ مشروط در کتاب علوم قرآنی خود پرداخت و آن را توضیح داده است.۷۹٫ وی قبلاً این آیات را مسنوخ می دانست. البته از استادش نقل می کرد که محکم و غیر منسوخ هستند. مفاد آیه (جاثیه ۱۴) ادب و اخلاقی و رفتار عاطفی با دشمنان و حکمی تهذیبی و همیشگی است (سید ابوالقاسم الموسوی الخویی، البیان فی تفسیر القرآن، ص ۳۸۲) و آیه دوم هم نسخ اصطلاحی نیست، زیرا در آن به توقیت اشاره شده است. (همان، ص ۳۸۶) ولی به آن جواب می داد که چشم پوشی از تجاوز ادب نیست. موضوع توقیت هم پس از آن که حکم، مادام که بیان و حکم جدیدی نیامده، طبعاً برای بقا و استمرار صلاحیت دارد، با نسخ منافی نیست و این عیناً مفهوم نسخ است. (محمد هادی معرفت، التمهید فی علوم القرآن، ج ۲، صص ۳۱۳-۳۱۲)۸۰٫ محمد بن یعقوب الکلینی، روضه الکافی، ج ۸، ص ۶۲، رقم ۲۶٫۸۱٫ انی نظرت فی کتاب الله فلم اجد لوله اسماعیل علی وله اسحاق فضلاً (همان).۸۲٫ ر.ک: ابن اثیر، اسد الغابه، ج ۲، ص ۲۲۴٫ ابن حجر، الإصابه، ج ۱، ص ۵۶۳، رقم ۲۸۹۰٫۸۳٫ این نمونه را استاد در روزهای پایانی حیات خود و در جمع قرآن پژوهان مرکز تخصصی تفسیر به تفصیل مورد بحث قرار داد، اما در این نوشته تنها به اشاره ای بسنده کرده است.۸۴٫ نساء، آیه ۳۴٫منبع مقاله :نصیری، علی؛ (۱۳۸۷)، معرفت قرآنی جلد دوم، تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ اول