الف – در روایات شیعه
پیوسته این پرسش براى جستجوگرى که به فلسفه اعیاد تا عمق تاریخ کهن به کنکاش مى پردازد مطرح است که نوروز چرا مقدس است؟ و قداست آن از چه چیزی مایه مى گیرد و اینکه در پیش از اسلام زردشتیان و ایرانیان این عید را با شکوه زیادى برگزار مى کردند و همراه باراز و نیاز و دعا و مراسم ویژه انجام می گرفت و با مذهب زرتشتى گره خورده بود و بهار و رستاخیز را نیز نشانگر بود، فلسفه وجودیش چه بود. پس از اسلام نیز در ایران و برخى از کشورهاى اسلامى این قداست همچنان استمرار یافت و تداوم خود را حفظ نمود تا جایى که وارد حوزه احادیث و روایات دینى شده و بابى به نام باب النیروز در مباحث عید شناسى مفتوح گشته و به اعمال و آداب آن توجه خاص شد چه رمز و رازى در نوروز نهفته بود که در این روایات به تثبیت نوروز انجامید.
حقیر با توجه به مطالعاتى که در زمینه قرآن شناسى داشته همواره به نکات و مباحثى که به تثبیت و تصدیق ادیان پیش از مبعث حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) در قرآن کریم اشارت رفته است توجه ویژه ای داشته و قرآن نیز آیات عدیده اى را به تصدیق بمالدیه اهل الکتاب اختصاص داده است که در دین شناسى حایز اهمیت هستند. قرآن هیچگاه در مورد ادیان صاحب کتاب، خط بطلان نهایی نکشید و نه تنها این کار را نکرد بلکه تصدیق صریح نمود و جاى بسى تاسف است که هنوز کتابى منتشر نشده که موارد تصدیق تورات و انجیل و زبور و کتابهاى عهد عتیق و عهد جدید و نیز اوستاى زرتشت را گرد آورى و تدوین کند حال آن که موارد مشترک بسیاری، مضامین این کتابها با قرآن داشته که مى توان همه را مشخص و جمع آورى نمود و میزان تصدیق را که قرآن کریم به آن ناطق است، دریافت.
در قرآن کریم یکبار از مجوس (زردتشتیان) در ردیف صاحبان کتاب یا اهل الکتاب، یاد شده که قابل تامل بوده و آن در سوره مبارکه حج ( ایه ۱۷ ) است که مى فرماید:
“إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ الَّذِینَ هََادُوا وَ الصَّابِئِینَ وَ النَّصَارَى وَ الْمَجُوسِ وَ الَّذِینَ اشرکوا إِنَّ اللَّهَ یُفْصَلَ بَیْنَهُمْ یَوْمَ القیامه إِنَّ اللََّهَ عَلَى کل شى شَهِیدٌ”
یعنی : همانا خدا روز رستاخیز میان کسانى که ایمان آورده اند و یهودیان و صابءین و مسیحیان و زرتشتیان و کسانى که شرک ورزیدند حکم مى کند، به راستى خدا بر همه چیز گواه است.
آنچه شگفت انگیز است و یکى از افتخارات ایرانیان محسوب می شود این است که خاستگاه دین زرتشتى ایران زمین بوده که در قرآن تحت عنوان ” مجوس” از آنان در ردیف ” اهل الکتاب ” نام برده است و این ویژگى را هیچکدام از اقوام اروپایى و آسیایى و افریقایى و شرق دور دارا نمى باشند که دینشان در کتاب آسمانى قرآن به رسمیت شناخته شود و به ویژه سنت نبوى نیز مطابق نص صریح حدیث بر اکرم ( ص ) مسلمین را مکلف کرد مانند اهل کتاب با زرتشتیان ) بری داشتند که کشتند و علاوه بر آن در صحاح سته احدایث زیادى آمده که از مجوس همچون اهل کتاب جزیه مى گرفتند و درمنابع بسیار معتبر همچون سنن سعید بن منصور و مسند امام احمد بن حنبل و الام شافعی و صحیح بخارى و مسند طیالسى و سنن کبراى بیهقی و اموال ابو عبید و روض الانف سهیلى و روایات و گزارش هایی آنده مبنى بر اهل کتاب بودن ” زدتشتیان ” و داشتن پیامبری صاحب کتاب ( یعنى حضرت زرتشت ) که این روایات از جهت اینکه در کهن ترین منابع ثبت و ضبط شده بسیار مورد اعتماد بوده و افتخاری براى ایرانى محسوب مى شود که آخرین دین الهی به تثبیت و تایید آنان و پیامبر شان و کتابشان پرداخته باشد. حتى سعید بن منصور در سنن خود از عبدالرحمان این عوف ( صحابى مشهور) گواهى آورده که پیامبر اکرم ( ص ) از مجوسیان ناحیه هجر ( شرق عربستان سعودى ) جزیه گرفته است.
در کتب حدیث و کتب فقهى و کتب ” الاموال ” مفصل به مسایل اهل کتاب بودن مجوسیان (زرتشتیان) استدلال شده و در مباحث جزیه به آنها تصریح شده است که نیاز به عرضه آنها نیست و در مقاله نیز دنبال این نیستیم که این موضوع را در روایات اهل سنت آثار فقهى آنان بررسى کنیم، آنچه در مقاله کوتاه مقصود و منظور است عرضه روایاتى است که از سوى شیعه و از قول امامان بزرگوار در تایید و تثبیت ” نوروز ” و آداب و اعمال آن آمده است.
در نخستین که زرتشتیان اهل کتابند و حضرت زرتشت برى در ردیف هزاران برى الهى بوده، در منابع شیعى نیز روایات و اقوال زیاد است و حتى حضرت زرتشت ظهور بر اکرم ( ص) و باقی ماندن شریعت وى تا روز قیامت را نیز پیش بینی کرده است. سید ابن طاووس ( ۵۸۹-۶۶۴ ) که از علماى برجسته امامیه محسوب مى شود و داراى تالیفات کثیرى است و به اتفاق اعلام شیعه از با تقواترین انسان هاى دوره خود بوده است و در کتاب الملاحم و الفتن ” ( فصل ۲۷ ) از قول ابومعشر مى گوید: جاماسب و زرتشت در هزار سال قبل از بعثت پیغمبر ( ص ) حکم کرده اند که طالع قرآن ( نشان مى دهد ) که شریعت رسول الله ( ص ) تا روز قیامت باقى خواهد بود.
در بین زرتشتیان پیش از اسلام دو عید بسیار مبارک و مشهور بود یکی عید نوروز و دیگرى مهرگان ( مهرجان ) بدون گمان در ادیان اعیاد همراه با اعمال مذهبى برگزار مى شده است و چون دین حضرت زرتشت نیز داراى اعیادى مقدس همچون نوروز بوده اند ( مانند دین مقدس اسلام که دو عید فطر و قربان مهم ترین و برجسته ترین اعیاد دینى مسلمانانت محسوب مى شوند ) اعمال و آداب ویژه اى داشته است که در کتابهایى که از پهلوی به پارسى و عربى ترجمه شده و یا در آداب و مراسم برگزاری این آیین در نزد زرتشتیان و بقیه ایرانیان مسلمان که به صورت سنتى و شفاهى آن را حفظ کرده اند باقى مانده است، که براى نمونه برخى از آن آداب در نوروزنامه ها و کتاب هایی همچون کتاب التاج ” ” جاحظ بصرى ” انژاس یافته است که بعدها برخى از خلفاى عباسى نیز تحت تاثیر آثار ایرانی به قداست این جشن توجه داشته ومراسمى را نیز به پاس آن برگزار می کرده اند و فلسفه و رمز این که چرا در روایات شیعه این اندازه به این عید توجه شده است ریشه در اعتقادات دینی و باور به ” اهل الکتاب ” بودن زرتشتیان و دریافت ارزش و اهمیت این عید دینى بوده که از پیش از اسلام بر جاى مانده است. اگر این عید صبغه دینى آن غلبه نداشت ( همچون عید فطر و عید قربان ) و قداستى به عنوان یکی از اعیاد دین زرتشت مورد توجه نبود هیچگاه این احادیث با این صراحت در مورد آن روایت نمى شد، لذا جاى بسی تامل دارد که این روایات را مورد بررسى قرار داد و حداقل فهرستی از آنها تهیه نمود تا بتوان بعدها به تحلیل علمى آنها پرداخت .
و اگر حضرت امام صادق( ع ) به یکى از یاران خود فرموده اند: نوروز روزى است که خداوند از بندگانش پیمان گرفت که او را بپرستند و او را شریک و انبازى نگیرند به پیامبران و راهنمایان او بگروند و به پیشوایان دین ایمان بیاورند و همان روزی است که آفتاب در آن طلوع کرد و بادها وزیدن گرفت. زمین در آن شکوفا و درخشان شد. همان روزى است که کشتى نوح در کوه آرام گرفت. همان روزی است که پیامبر خدا امیر المومنین على ( ع ) را بر دوش گرفت تا بت هاى قریش را در کعبه به زیر افکند و بتان را خرد کنند. چنانکه ابراهیم نیز این کار را کرد.
تمام این ویژگى ها نشان مى دهد که نوروز محتواى دینی به خصوصى داشته است. اینک جا دارد روایاتى که پیش از علامه مجلسى در کتب معتبر روایى شیعه آمده نقل کنیم . همه مى دانند که کتب اربعه شیعه از نظر اعتبار و ارزش همچون صحاح سته نزد اهل سنت است و لذا روایات مندرج در کتب چهار گانه شیعه یعنی : کافى شیخ کلینی، من لایحضره الفقیه شیخ صدوق، تهذیب الاحکام و الاستبصار شیخ طوسی، از حیث وارد شدن در این منابع اهمیت ویژه دارند و پس از جرح و تعدیل آنها مى تواند مصدر فتوا و احکام و باورها باشد . روایاتى که در سه کتاب از کتب چهار گانه حدیث شیعه آمده چنین است:
۱- با لفظ نوروز یکبار این روایات آمده است:
– یوم … النوروز اهدواالیه الشیء
این روایت در تهذیب الاحکام طوسى جلد ۶ ( ص ۳۷۸، سطر ۱۱ ) ثبت و ضبط شده است.
۲- با لفظ الءیروز چهار بار روایات زیر نقل شده است
یا امیرالمومنین الیوم النیروز ( من لایحضره الفقیه، شیخ صدوق، جلد ۳، ص ۳۰۰، سطر۴ )
فاذا کان یوم المهرجان اوالنیروز… ( الکافى شیخ کلینی ، ج ۵، ص۱۴۱، سطر ۶ )
یوم المهرجان و النیروز اهدواالیه الشیء( من لایحضره الفقیه، شیخ صدوق، ج ۳، ص۳۰۰، سطر ۱۳ )
اتی على بهدیه النیروز فقال ما هذا؟( من لایحضره الفقیه، شیخ صدوق، ج ۳، ص۳۰۰، سطر ۳ )
۳- با لفظ ” نیروزا ” یک بار در روایت منقول است:
اصنعوالناکل یوم نیروزا (من لایحضره الفقیه، شیخ صدوق، ج ۳، ص۳۰۰، سطر ۴ )
۴- با لفظ نیروزنا یک بار در روایت منقول است:
نیروزنا کل یوم (من لایحضره الفقیه، شیخ صدوق، ج ۳، ص۳۰۰، سطر ۵ )
نکته قابل توجه در این است که بیشتر این روایات در کتاب من لایحضره الفقیه، شیخ صدوق آمده که روایات این کتاب نسبت به سایر کتب اربعه از اعتبار وارزش بیشترین برخوردار است به ویژه که شیخ صدوق در آن کتاب بیشتر به روایات فقهى و علمى عنایت داشته است و علاوه بر آن روایات این با منابع حدیث اهل سنت از نظر مضمون و محتوا و حتى الفاظ اشتراک چشمگیرى نسبت به سایر کتابهاى حدیث شیعه دارد.
اینک در پایان مقاله به روایت مشهور معلى بن خنیس پرداخته و از قول حاج شیخ عباس قمى در مفاتیح الجنان ( فصل ۱۱ ) اعمال عید توروز را بنابر تعلیم امام جعفر صادق ( ع ) به معلى بن خنیس نقل مى کنیم :
و اما اعمال عید نوروز: پس چنان است که حضرت صادق ( علیه ااسلام ) به معلى بن خنیس فرموده که:
۱- چون روز نوروز شود غسل کن،
۲- و پاکیزه ترین جامه هاى خود را بپوش،
۳- و به بهترین بوهاى خوش خود را خوشبو گردان،
۴- و در آن روز روزه بدار،
۵- پس چون از نماز پیشین و پسین و نافله هاى آن فارغ شوی چهار رکعت نماز بگذار یعنى دو رکعت به یک سلام، و در رکعت اول بعد از حمد ده مرتبه سوره انا انزالناه بخوان، و در رکعت دوم بعد از حمد ده مرتبه ” قل یا ایهاالکافرون ” و در رکعت سیم بعد از حمد ده مرتبه سوره ” قل هو الله احد ” و در رکعت چهارم بعد از حمد ده مرتبه ” قل اعوذ برب الفلق ” و ” قل اعوذ برب الناس ” بخوان و بعد از نماز به سجده شکر برو و این دعا بخوان:
اللهم صل على محمد و آل محمد آلا وصیاء المرضیین و على جمیع انبیاءک و رسلک با فضل صلواتک و بارک علیهم با فضل برکاتک و صل علی ارواحهم و اجسادهم، اللهم بارک على محمد و آل محمد و بارک لنا فى یومنا هذاالذى فضلته و کرمته و شرفته و عظمت خطره ، اللهم بارک لى فیما انعمت به على حتى لا اشکر احدا غیرک و وسع على فی رزقى یا ذاالجلال و الا کرام، اللهم ما غاب عنى فلا یعیبن عنى عونک و حفظک و ما فقدت من شى فلاتفقد نى عونک علیه حتی لا اتکلف ما لا احتاج الیه یا ذا الجلال و الا کرام :
بار خداى بر محمد و آل محمد اوصیاء پسندیده رحمت فرست و هم بر همه پیامبران و فرستادگانت به بهترین رحمت هایت و برکت ده برایشان به بهترین برکاتت و بر جسم و جانشان رحمت فرست، بارخدایا برمحمد و آل محمد برکت ده و به ما در این روزى که بر تریش دادى و گرامیش نمودی و شرافت و بزرگیش بخشیدى برکت ده، بار خدایا مرا در آنچه بر من انعام کردى برکت ببخش تا به غیر از تو دیگرى را سپاس نکنم و در روزیم گشایش و وسعت ده اى صاحب جلال و بزرگواری، بار خدایا هر چه از من نهان باشد. پس کمک و نگهدارى تو از من نهان مباد و هر چیز را گم کنم پس مبادا گمم کنى یاریت را تا به رنج و زحمت نیفتم براى آنچه محتاج آن نیستم اى صاحب جلالت و بزرگوارى سپس حاج شیخ عباس قمى مى نویسد: چون چنین کنى گناهان پنجاه ساله تو آمرزیده شود و بسیار بگو یا ذالجلال و الاکرام .
ب: در کتاب التاج جاحظ بصرى
در خصوص انتقال فرهنگ و علوم ایرانى به دنیاى عرب و اسلام کتب و رسالات بسیار اندک است و البته مقالاتى نگاشته شده به طور پراکنده و بخشى از این ” انتقال ” را در آثار و متون عربی نشان داده اند. از سوى دیگر تاثیر فرهنگ اسلامى و مسلمانان و عرب بر ایرانیان نیز چشمگیر بوده و تا کنون در این حوزه کتب و رسالاتى نگاشته شده و به چاپ رسیده است. آنچه در این مقاله در پى نگارش آن هستیم نشان دادن گوشه اى از ” انتقال ” فرهنگ و علوم ایرانى در دوره نهضت است که در کتاب التاج جاحظ بصرى متجلى و متبلور شده است.
جاحظ ابو عثمان عمر و بن بحرین محبوب کنانى در فاصله سال هاى بین ۱۵۰ تا ۱۶۰ ق در بصره متولد شد و مرگش را در ۲۵۵ ق نوشته اند. تولد وى مصادف با اوایل جلوس مهدى عباسى بوده و دوران کودکى و نوجوانی و بلوغ عقلى و فکرى و پرورش علمى و ادبیش را همزمان با خلافت مهدى ( ۱۵۸ – ۱۶۹ ) هادى ( ۱۶۹ – ۱۷۰ ) هارون الرشید ( ۱۷۰۹۳) امین ( ۱۹۳-۲۹۸ ) گذرانده است. در این دوران، خلافت عباسیان تحکیم مى یابد و عناصر نژادى مختلف از مسلمانان این امکان را به دست مى آورند که شخصیت خود بنمایانند و نقش های برجسته در سیاست، جنگ ، دانش و مدیریت ایفا نمایند. در این دوران شاهد رشد و توسعه شهر نشینی، فرهنگى ، سیاسی هستیم . عوامل گوناگونى در این تحول بخشیدن فرهنگ جدید موثر افتاد که از جمله یکى اختلاط فرهنگ هاى گوناگون وتعاطی و تقابل افکار و ایجاد وسعت اندیشگى و تموج فکرى در اندیشمندان، دو دیگر پیدایش و مطرح شدن مضامین و موضوعات نوین زندگى شهرى در شعر ونثر، سه دیگر ارتقاى شیوه تالیف و تصنیف بر اثر آشنایى مسلمانان با آثار ترجمه شده از پهلوی و سریانى و هندى و به ویژه یونانى که روش منطقى و نظم و ترتیب و نحوه ورود و خروج در مطلب ، و اساسا” مقولات تفکر و تحقیق را در اختیار خوانندگان قرار مى داد.قرن دوم و سوم هجرى یعنى دوره حیات و زندگى جاحظ عصر نضج فرهنگ اسلامى و یکى از مقاطع عالى تاریخ فرهنگ انسانى است و آن محصول همیارى و همکارى بى نظیر همه اقوام و ملل قلمر و خلافت اعم از مسلمان و ذمى بود و یکى از پرورش یافتگان عصر تجدد فرهنگى و فعالان دوره تضج فرهنگى اسلام ” جاحظ ” است.
جاحظ در حدود ۳۶۰ تالیف از خود باقى گذاشته که سبط ابن جوزى تقریبا” تمام آنها را در بغداد در آرامگاه امام ابوحنیفه نعمان دیده است. از آثارى که جاحظ در آن به انژاس فرهنگ و آداب ایرانیان پرداخته ” کتاب التاج ” یا ” کتاب التاج فى اخلاق الملوک ” است. این کتاب به ” اخلاق الملوک ” نیز شهرت دارد. جاحظ کتاب را در دوران و روزگارى که بغداد مرکز خلافت و دارالسلام و قبه الاسلام بود تالیف نمود. برخى در انتساب این کتاب به جاحظ تردید کرده اند همچنان که رشر(Rescher) و ریختر ( Richter) و سندوبى نظر داده اند: ( آن کتاب به غلط به جاحظ بسته شد، و در واقع اثر یکى از معاصران جاحظ است که به فتح بن خاقان ولی نعمت جاحظ تقدیم کرده و از نظر سبک نوشتار و اندیشگى باکار جاحظ سازگارى ندارد”
اینک ما در صدد اثبات این کتاب به جاحظ و رد این نظریات نیستیم زیرا در خود کتاب با کمال و وضوح ثابت مى کند که تالیف جاحظ است و دهها دلیل بر این امر گواهى مى دهند.
جاحظ بصرى قسمت مهمى از قوانین و نظامات و روسم خلافت عباسى را که با آن معاصر بود و خود در آنها تحقیق و رسیدگى کرده و یا در آن دوره که مى زیسته متعارف و معمول بوده است، در این کتاب ذکر کرده است. این کتاب را جاحظ آیینه اى قرار داده که مجالس و منظره ها و جشن هاى رسمى و باورهاى عمومى خلفا وشاهان و بزرگان در آن با کمال و وضوح نمایان است. علاوه بر این ، در این کتاب بسیارى از روش ها و عادات شاهانه و تزیینات و اوضاع سیاسى گنجانیده شده که پس از شروع دوران حکمفرمایی اسلام و مسلم شدن و قدرت سیاسى و دینى براى مسلمین، اعراب قسمتى از آنها را از ایرانیان اقتباس کرده اند. ما به وسیله این کتاب مى توانیم به اندازه تاثیر مهمى که تمدن ایرانی در دوره عباسیان در تمدن دوره اسلامى داشته است پى ببریم.
این تاثیر به حدى بوده که خود جاحظ در این کتاب بیشتر اوقات مقصود و روش خود را فراموش کرده و به شرح بعضى از عادات ایرانیان و رسوم و آیین هاى پیشین آنها پرداخته و به طوری از آنها یاد کرده که گویى در آن دوران معمول و متداول بوده در صورتى که برخى از آنها رسوم و عاداتى بودند که ممکن نبوده تحت حکم اسلام در آیند و یا با آن موافقت داشته باشند. عبارات ومطالب این کتاب به ما مى فهماند بر اینکه جاحظ از بعضى کتابهاى فارسی که در این موضوع تدوین شده بود استفاده کرده، علاوه بر این مشاهده مى شود غالبا” بنابر اقتضاء مطلب و استمرار آن در هنگام نقل و استفاده از آن کتب به ذکر بعضى از رسوم و عادات و آیینها از ایرانیان پرداخته است، به همین جهت ظن قوى مى رود که مولف از کتابهای پهلوى و فارسى ( ایرانى ) که در ایام ابوجعفر منصور و خلفاى بنى مروان که پیش از او بوده اند و خلفاى هاشمی که پس از او به نام انوشیروان تالیف شده و به وسیله این مقفع ترجمه شده مرجعه کرده و در تالیف خود، از آن کتاب بهره کافى برده است.
اما نوروز در کتاب التاج که موضوع مقاله است، جاحظ در دنباله بحث ” روش پادشاهان ساسانى در دادن جایزه و مقررى بابى را تحت عنوان ” هدایاى نوروز و مهرگان باز کرده و به تفصیل از آن سخن رانده است. جاحظ در شرح و معرفى دو جشن مهرگان و نوروز و آداب و رسوم مربوط بدان از جمله هدیه دادن شاهان و هدیه گرفتن شاهان اینگونه می نگارد : ” یکى از حقوق پادشاه این است که نوروز و مهرگان هدایایى تقدیمش شود، و علت این است که دو فصل سال هستند.
مهرگان عبارت از فراز رسیدن فصل زمستان و سرما است، و نوروز نشانه فرارسیدن فصل گرما است، اما در نوروز مزایایى است که در مهرگان نیست. از جمله فرا رسیدن سال نو و آغاز موسم باج و خراج و کاشتن و عوض کردن عاملان و متصدیان و سکه زدن درم و دینار و پاک کردن آتشکده ها و آبریزان و قربانى نمودن و آبادى و عمارت و غیره است. پس برتری نوروز و بر مهرگان همین مزایا مى باشد. و در چنین مواقعی از حقوق پادشاه این است که خاصان و افراد خاندان شاه هدایایی تقدیم کنند.
جاحظ پس از این مقدمه به نحوه هدیه دادن طبقات گوناگون جامعه به شاه می پردازد و مى نویسد: ” رسم و آیین ایرانیان این بود که هر کس آنچه را دوست دارد به شاه هدیه کند. مثلا” اگر از طبقه عالى کشور و دربار باشد و مشک را دوست بدارد باید هدیه او به شاه جز مشک چیز دیگرى نباشد، و اگر عنبر را دوست داشته باشد باید همان را هدیه کند، و اگر به جامه و لباس توجه داشته باشد هدیه اش باید جامه و پارچه باشد. و اگر از دلیران و جنگجویان و سوارکاران باشد، عادت و رسم این است که اسبى یا نیزه ای یا شمشیرى هدیه کند، و اگر ازتیراندازان باشد رسم آن بود که تیره هدیه بفرستد و اگر توانگر و مالدار باشد رسم چنانست که زر و سیم پیشکش نماید، و اگر از عاملان و متصدیان باشد و مالیات یا خراج مانده اى از سال پیش بر او باشد باید مالیات گرد آورد و در کیسه هاى ابریشم بافته چین گذارد و با نوارهاى سیمین و نخ هاى ابریشمین ببندد و با عنبر آنها را مهر کنند و سپس به درگاه شاه فرستد.
و هر کس از عاملان و متصدیان که مایل بودند از پس انداز خود و یا باقیمانده از حق العمل خود پیشکشى دهد و امانت و درستکارى خود را نمایان سازد چنین مى کردند.
اما شاعران شعر، خطیبان خطبه هدیه مى کردند، و ندیمان تحفه یا چیز طرفه زیبا و کمیابى و یا نوبرى هدیه مى نمودند
اما بر زنان و بردگیان و کنیزکان خاص شاه لازم است هر چه را عزیز و گرامى مى دارند و به چیزهاى دیگر ترجیح می دهند یعنى همان طور که دوباره مردان گفته شد، به شاه هدیه کنند، و بر هر یک از زنان و همسران شاه لازم است که اگر کنیزکى داشته باشد بداند که شاه او را دوست دارد و از دیدارش خرسند مى شود باید او را با بهترین وضع و آرایش هدیه کند، پس اگر یکی از همسران شاه چنین کند، بر شاه حق دارد که بر سایز زنان او را برتر دارد وبر قرب و منزلتش بیفزاید و بداند که آن زن شاه را بر خود ترجیح داده و مقدم داشته و به او هدیه اى نموده که دادنش براى او فداکارى بوده و چیزى را مخصوص او گردانیده که کمتر زنی مى تواند اقدام به آن کند و چنین هدیه اى تقدیم نماید.
و از حقوق خواص و ملازمان این است که هدایاى آنها بر شاه عرضه شود و به طور عادلانه ارزیابى شود. هرگاه هدیه ده هزار ( ارزش داشته باشد در دیوان خواص ثبت مى شود، و هرگاه صاحب آن هدیه از کسانی باشد که طالب فزونى و سود باشد، و بر اثر پیش آمدى گرفتار مصیبتی شود، و یا بخواهد عمارتى بسازد و یا براى مهمانان خوانی بگسترده و یا سور عروسى داشته باشد که پسر خود را داماد کند و یا به دختر خود جهیزى دهد و روانه خانه شوى کند،و به هر حال نیازی به مساعدت داشته باشد، در این صورت به آنچه در دیوان دارد می نگریستند ، و شخصى را برگماشته بودند که متصدى اینگونه کارها بود و به آنهارسیدگى مى نمود. پس به هدیه آن شخص رسیدگی مى کرد و هرگاه ارزش آن به ده هزار مى رسید دو برابر بهای آن را به او مى دادند تا در نیازى که دارد به کار برد.
و اگر آن شخص از کسانى باشد که تیر یا درم یا سیب یا ترنجى هدیه کرده اند، به هر حال براى آن هدیه شده است که در دیوان ثبت شود و اگر گزندى یا پیش آمدى برایش بشود باید به شاه اطلاع دهند، و بر شاه است که به او کمک نماید، خصوصا” اگر از سوارکاران و ملازمان و هم صحبتان شاه باشد، پس چون به شاه اطلاع داده مى شد که آن مرد در دیوان تیرى یا درمی یا ترنجى یا سیبى دارد، شاه دستور مى داد سیبی یا ترنجى برگیرند و آن را با نظم و ترتیب از دینار زر آکنده نمایند و براى آن شخص بفرستند، اما رفتار آنها نسبت به کسی که تیرى هدیه کرده بود این بود که تیر را از خزانه بیرون مى آوردند و در حالى که نام آن شخص بر آن نوشته شده بود در جایى نصب مى نمودند و در برابر آن از جامه هاى خاص شاهی و سایر جامه ها به قدرى مى نهادند که با ارتفاع تیر برابر شود، و چون برابر مى شد صاحب تیر را مى خواستند و آن جامه ها را به او مى دادند ( تا هر طور که خواهد در حوایج خود به کار برد ) .
و هر گاه کسى در نوروز و مهرگان هدیه اى حقیر یا گرانبها کم یا زیادتقدیم کرده باشد و آنگاه در هنگام گرفتارى و پیش آمدى به او صله یا انعامى از طرف شاه داده نشده باشد بر او لازم است که به دیوان شاهى برود و خود را یادآورى کند، و بر او است که احیاء سنن و عادات و پیروى از قوانین غفلت نور زد، مگر اینکه غفلت او بر اثر پیش آمد یا مانعى باشد اما اگر از روى عمد یعنى دانسته غفلت کند و از یادآوری خوددارى نماید، پس آیین کشور دارى به شاه حق می دهد که او را شش ماه از مواجب و مقررى محروم سازد، و اگر آن شخص دشمنی داشته باشد مقررى او را به دشمنش بدهد، زیرا رفتارى کرده است که براى مقام شاهى ناپسند و موجب خفت و خوارى کشور بوده است. جاحظ سپس از تقسیم ” جامه و پیراهن ” در ایام نوروز سخن می گوید و مى نویسد : ” اردشیر پسر بابک بهرام گور و انوشیروان فرمان مى دادند که در نوروز و مهرگان آنچه در خزانه جامه و پیراهن بود در آورند و بر ملازمان و خواص شاه و بعد از آنها بر ملازمان و نزدیکان آن گروه، سپس بر سایر طبقات مردم بر حسب مرتبه و مقام و درجه و اهمیت قسمت کنند، این پادشاهان مى گفتند، شاه در زمستان از جامه هاى تابستانى و همچنین در تابستان از جامه های زمستانى بى نیاز است، و از خوى و عادت پادشاهان نیست و به آنها نمى سزد که جامه هاى خود را در خزانه پنهان دارند، و در این روش و کردار خود را با افراد ملت مساوى کنند. پس عادتشان بر این بود که در مهرگان جامه هاى نو از خز و جامه هاى با نگار و ملحم می پوشیدند و مى فرمودند تا جامه هاى تابستانى آن طور که گفته شد به مردم داده شود. و چون عید نوروز فرامى رسید جامه های سبک و نازک بر تن مى کردند و دستور مى دادند تا جامه هاى زمستانی قسمت شود.
جاحظ در پایان این مبحث مى افزاید: ” پس از آنها اردشیر و بهرام و انوشیروان کسى را نمى شناسیم که از آنها پیروی کرده باشد، جز عبدالله بن طاهر که من از محمد بن حسن بن مصعب شنیدم که گفت : عبدالله در نوروز و مهرگان چنان مى کرد و هر چه جامه در خزانه داشت می بخشید ویک جامه به جاى نمى گذاشت، و این صفت از مهمترین صفات فضایلى است که از او براى ما حکایت شده است.
جاحظ پس از آن گاه از بار عام شاهان ایرانى در عید نوروز سخن گفته و مى گوید : ” ازعادات و اخلاق پادشاه یکى این است که یک روز در مهرگان و یک روز در نوروز بار عام دهد، و در این دو روز هیچکش را از خرد و بزرگ و دانا و نادان و پست و شریف از بار یافتن باز ندارد. و عادت هر یک از پادشاهان بر این بود که چند روز پیش از بار عام فرمان مى داد تا منادیان و جارچیان مردم را آگاه سازند و براى آن روز آماده شوند، پس هر کس عرضى داشت آماده می شد، یکى نامه خود را آماده مى نمود و یکى دلیل و برهان بر مظلومیت خود را تهیه مى کرد و آن دیگری چون آگاه مى شد که طرف دعوى به شاه شکایت خواهد برد با او به کنار مى آمد و آشتى مى کرد . پس در آن روز شاه موبد را فرمان می داد که مردان مورد اعتمادى از همراهان خود را مامور کند که بر در سرای شاهى که براى ورود افراد ملت باز است بایستند، تا هیچکس از بار یافتن به حضور شاه باز داشته نشود، و منادى از طرف شاه بانگ می زند : ” هر کس شخصى را از تظلم به شاه باز دارد نسبت به خدا و آیین کشور و رسم پادشاهى نافرمانى کرده و هر کس نسبت به خدا نافرمانی کند، خدا و شاه دشمن اویند و با او در جنگ مى باشند.
جاحظ پس از آن در خصوص ” دادخواهى از شاه به داوران ” در روز نوروز را این گونه تشریح مى کند: ” پس به مردم اجازه بار یافتن داده مى شود و نامه ها و داد خواست هاى آنها گرفته مى شود و به آنها رسیدگى مى شود و اگر در میان آنها تظلمى از خود شاه شد باشد نخست از او شروع مى کنند و آن قضیه را بر هر مظلمه ای مقدم مى دارند، و در آن وقت شاه موبدان موبد و دبیربد و هیربد را حاضر مى ساخت آن گاه منادى بانگ مى داد: هر کس از شاه دادخواست داده و بر او ادعاءى دارد به یک سو شود و چون آنها یک سو شدند شاه با مدعیان خود بر مى خاست و در برابر موبد به زانو می نشست و به او مى گفت : ” اى موبد هیچ گناهى به درگاه خداوند بزرگتر از گناه پادشاهان نیست، زیرا خداوند آن را بر رعیت چیره کرده تا ستم را از آنها دور کنند و مرزهاى کشور و خاک آن را از تعدى نگاهدارند و دست اندازى به اموال و ناموس را براندازند. پس اگر پادشاهان، ستمگرى و دست درازى کنند، دیگران که پى آنها هستند حق دارند آتشکده ها را ویران کنند و کفن مردگان را از گورها بربایند و این وضع که اکنون من در برابر تو دارم و مانند برده وبنده خوارى هستم مانند همان مجلسى است که تو هرگاه شاه را برتر و مقدم دارى خداوند ترا شکنجه و عقوبت فرماید.
آن گاه موبد به او مى گفت: هر گاه خداوند خوشبختى بندگان خود را طالب باشد بهترین مخلوق روى زمین را بر آنها مى گمارد، و چون بخواهد که مردم بدانند آن پادشاه چه قدرو منزلتى نزد ذات پروردگاری دارد همین سخنان را که بر زبان شاه جارى شد بر زبان او جاری فرماید.
سپس از روى حق و داد به دعوى او و خصم رسیدگى مى کرد و اگر بر شاه حقى ثابت مى شد او را به دادن آن ملزم مى ساخت و اگر ثابت نمى شد مدعى را که دروغ گفته بود به زندان مى انداخت و او را به سختى مجازات مى نمود و منادى مى کرد که ادعای باطل کرده و این سزاى کسى است که بدان شاه سر شکستگى کشور را بخواهد .
بعد از این دادرسى و دادخواهى به گفته جاحظ : ” و چون شاه از دادرسى نسبت به خود فارغ مى شد بر مى خاست و سپاس و ستایش خداوند را به جاى مى آورد و سپس تاج را بر سر مى نهاد و بر تخت مى نشست، و روى به خویشان و فرزندان و افراد خاندان خود و خواص و مقربان مى کرد و مى گفت: من براى این از خود شروع کردم وحق دیگران را دادم تا هیچ کس طمع در حق کسى نکند، پس هر کس از شما را حقى بر گردن باشد باید خصم خود را با سازش یا هر راهی که بداند و نیرومندترین آنها ضعیف تر و ناتوانتر بود. مردم از دوران اردشیر پسر بابک تا هنگام پادشاهى یزدگرد بزهکار بر همین روش بودند، پس چون او بر اورنگ شاهى نشست آیین خاندان ساسانی را تغییر داد و در کشور تباهکارى نمود و به رعایا ستم کرد و فساد و زورگویى را رواج داد گفت: رعایا حق ندارند کهاز شاه تاوان بخواهند، و بازارى ها را آن حق نیست که از پادشاهان تظلم کنند، و هیچ پستى را حق نیست که با مردم پایه و عظیم در حق یا باطل برابرى کند.
این گزارشى بود که جاحظ در خصوص نوروز و اتفاقاتى که در این روز رخ مى دهد صادقانه در کتابش ثبت و ضبط کرده که بسیار با ارزش و با اهمیت مى باشد و ما اصل آن را نقل و به خوانندگان اراءه نمودیم. درباره گزارش اخیر جاحظ راجع به نحوه ” دادخواهى از شاه” در سیاست نامه خواجه نظام الملک هم مطلبى به همین مضمون آمده است و بسیار شبیه نوشته جاحظ مى باشد و چون تاریخ تدوین سیاست نامه موخر از زمان جاحظ و کتاب التاج وى است احتمال دارد خواجه نظری به ” التاج ” داشته یا منبع هر دو کتاب یکى بوده و براى مزید اطلاع گزارش سیاست نامه را نیز نقل مى کنیم :
دادرسی پادشاهان عجم: چنین گویند که رسم ملکان عالم عجم چنان بوده است که روز مهرگان و روز نوروز پادشاه مر عامه را بار دادی، و هیچ کس را باز داشت نبودی: و پیش به چند روز، منادى فرمودى که بسازید فلان روز را ، تا هر کسى شغل خویش بساختى و قصه خویش بنوشی و حجت به دست آوردی، و خصمان کار خویش را بساختند و چون آن روز بودی، منادى ملک از بیرون در بایستادى و بانگ کردى اگر کسی مر کسى را باز دارد از حاجت بر داشتن دادخواهى در این روز، ملک از خون او بیزار است. پس ملک قصه هاى مردمان بستدى و همه پیش بنهادى و یک یک مى نگریدی. اگر انجا قصه ای بودى که از ملک بنالیده بودی، موبد را بر دست راست نشانده بودی و موبد موبدان قاضى القضاه باشد به زبان ایشان پس ملک برخاستى و از تخت به زیر آمدى و پیش موبد به دو زانو بنشستى گفتی : نخست از همه داورى ها، داد این مرد از من بده و هیچ میل و محابا مکن” . آن گاه، منادى فرمودى کردن که ” هر که را با ملک خصومتى هست، همه به یک سو بایستند تا نخست کار شما بگزارد. پس ملک موبد را گفتی” هیچ گناهى نیست نزدیک ایزد، تعالی، بزرگتر از گناه پادشاهان،و حق گزاردن پادشاهان نعمت ایزد، تعالی ، را نگاهداشتن رعیت است داد و ایشان دادن ودست ستمکاران از ایشان کوتاه کردن، پس چون ملک بیدادگر باشد، لشکر همه بیدادگر شوند و خدای را و بس روزگار بر نیاید که جهان ویران شود و ایشان به سبب شومى گناهان همه کشته شوندو ملک از خاندان تحویل کند .
اکنون اى موبد، خداى را بین، و نگر تا مرا بر خویشتن نگزینی، زیرا هر چه ایزد تعالى فردا از من پرسد، از تو پرسم و اندر گردن تو کنم پس موبد بنگریستی: اگر میان وى و میان خصم وی حقى درست شدی، داد آن کس به تمامى بدادى و اگر کسی بر ملک باطل دعوى کردى و حجتى نداشتی، عقوبتى بزرگ فرمودى و منادى فرمودى کردن که ” این سزاى آن کس است که بر ملک و مملکت وى عیب جوید و این دلیری کند . چون ملک از داورى بپرداختى باز بر تخت آمدى و تاج بر سر نهادی، و روى سوى بزرگان و کسان خود کردى و گفتى من آغاز از خویشتن بدان کردم، تا شما را طمع بریده شود از ستم کردن بر کسی، اکنون هر که از شما خصمى دارد خشنود کنید و هر که به وى نزدیکتر بودی، آن روز روز نوروز دورتر بودى و هر که قویتر، ضعیفتر بودی، از وقت اردشیر تا به روزگار یزدگرد بزه گر، هم بر این جمله بودند. یزدگرد روش هاى پدران را بگردانید، و اندر جهان بیداد کردن آیین آورد: و سنت هاى بد نهاد، و مردمان در رنج افتادند به او نفرین و دعاى بد متواتر شد .
به هر روى گزارش خواجه طوسى با جاحظ بصرى بسیار شبیه و همانند بود. از اینها که بگذریم. هنر تصویر گرى جاحظ در انتقال فرهنگ و ادب و تمدن پیش از اسلام ایران بسیار جالب و حانز اهمیت است به ویژه که در آداب حکومت و مملکت و کشور داری مایه تاسى برخى از خلفاى دوره اسلامى نیز بوده است. پیداست که براى بازنگرى و باز خوانى تمدن دیرینه ایران زمین راهى جز شناسایى و رگه هاى این فرهنگ ( در گذشته تاریخى ) در فرهنگ هاى همجوار به خصوص فرهنگ و تمدن عرب پس از اسلام نخواهد بود. امید است این مقاله توانسته باشد گوشه اى از اداب وارزش نوروز را در یکى از کهن ترین متون دوره اسلامى نمایانده باشد.
نادر کریمیان سردشتی
پى نوشت ها :
۱- الملاحم و الفتن، سید طاووس، ترجمه محمد جواد نجفی، ص ۱۹۷
۲- جهت تفصیل اسناد این روایات به کتاب و ثایق تالیف پروفسور دکتر محمد حمید الله، مهدوی دامغانی، ص ۳۷۶-۳۷۴ مراجعه شود.
۳- کلیات مفاتیح الجنان، حاج شیخ عباس قمی، ص ۶۰۵-۶۰۴، چاپ محمد حسن علمى ، ۱۳۴۵ ش
۴- همان، ص ۶۰۵
۵- زندگى و آثار جاح۱ علیرضا ذکاوتى قراگوزلو، ( تهران ، انتشارات علمى و فرهنگى ۱۳۶۷)، ص۱۱
۶- همان ص۱۵
۷- الجاح۱ حیاته و آثار طه الحاجرى ( چاپ دوم ، دارالمعارف مصر) ص ۱۰۰
۸- تاج ابوعثمان جاح۱ ، ترجمه محمد على خلیلی، ص ۱۱ ( چاپ کتابخانه ابن سینا، تهران ۱۳۴۳ ش)
۹- همان ص ۲۰۰-۲۰۶
۱۰- همان ص۲۰۱
۱۱- همان ص ۲۰۲
۱۲- همان ص ۲۰۲-۲۰۴
۱۳- جامه هایى را ملحم مى گفتند که تارشان از نخ و پودشان از ابریشم بافته شده بود.
۱۴- تاج ابوعثمان جاح۱ ، ترجمه ، ص ۲۰۴
۱۵- محمد بن حسن بن مصعب از خاندان طاهرى است و او همان کسى است که از طرف طاهر ذوالیمینین سرامین خلیفه عباسى را براى مامون به خراسان برد، پس نباید جد او مصعب را با مصعب زبیرى اشتباه کرد
۱۶- تاج ابوعثمان جاحظ ، ترجمه ، ص ۲۰۴
۱۷- همان ص ۲۱۶
۱۸- همان ص۲۱۶-۲۱۹
۱۹- همان ص ۲۲۰-۲۲۲
۲۰- سیاستنامه ( سیرالملوک) تصحیح دکتر جعفر شعار ، ص ۶۰-۶۲ تصحیح عباس اقبال، ص ۴۹-۵۰
ثبت دیدگاه