زندگىنامه بخارى ابوعبداللّه محمّد بن اسماعیل بخارى، در سال ۱۹۴ق، در شهر بخارا (خراسان بزرگ) دیده به جهان گشود. وى در کودکى، پدرش را از دست داد و از آن پس، مادر به تربیت او پرداخت.بخارى در شرح حال خود آورده است که در ده سالگى، حفظ حدیث را آغازید، و در شانزده سالگى، به همراه مادر و برادرش راهى مکه گشت و شش سال در آن شهر و نیز مدینه اقامت گزید. در این سالیان، بخارى به فراگیرى علوم دینى پرداخته و بر اثر نبوغ شگفتانگیز در میان طالب علمان درخشید. او به منظور اخذ حدیث و دانش، سفرهایى به شام، مصر، الجزیره، بغداد، بصره و خراسان داشت. در سفر به نیشابور بود که اعتقاد وى به مخلوق بودن قرآن سبب کشمکش میان او و محمّد بن یحیى دَهلى گشت.بخارى، پس از سختکوشىهاى علمى و پدیدآوردن کتابهایى چند، به زادگاه خویش بازگشت. اختلاف میان او و خالد بن احمد (والى بخارا) زمینه تبعید وى را به سمرقند فراهم آورد. وى ناچار از سکونت در روستایى گشت و سرانجام در سال ۲۵۶ق – که ۶۲ سال از عمر وى مىگذشت – جهان را بدرود گفت.(۱)امام بخارى، هجده کتاب پدید آورد که مهمترین آن را مىتوان الجامع الصحیح البخارى دانست.التاریخ الکبیر، التاریخ الأوسط، التاریخ الصغیر، خلق أفعال العباد، الضعفاء الکبیر، أسامى الصحابه، المبسوط، المسند الکبیر، الضعفاء الصغیر، و مختصر من تاریخ النبى(صلّی الله علیه و آله و سلّم) کتابهاى دیگرى است که از وى برجاى مانده است.
کتاب صحیح البخارى این کتاب، نخستین کتاب حدیثى فراگیر اهل سنت بوده و معتبرترین مأخذ حدیث نزد عالمان سنى مذهب شناخته شده است. مجموعه روایى بخارى در نُه جزء سامان گرفته است.احادیث به طور موضوعى در بابهاى زیر جاى داده شده است: «بدء الوحى»، «الأیمان»، «العلم»، «الوضوء»، «الغسل»، «الحیض» و «الصلوه»، و در بخشهاى دوم ، سوم و چهارم کتاب، ابواب فقهى گنجانده شده است. بخارى در بخش پنجم، به مناقب و مغازى پرداخته و بخش ششم را به تفسیر آیات قرآن ، و بخش هفتم را به پارهاى از ابواب فقهى ، مانند نکاح و طلاق، اختصاص داده است. او در بخش هشتم ، روایاتى را در زمینه ادعیه و برخى مسائل فقهى ، و در واپسین بخش کتاب خویش، «منامات»، «فتن» ، «أخبار آحاد» و «إعتصام به کتاب و سنت» و «توحید» را، به عنوان حُسن ختام آن، آورده است.
شمار احادیث کتاب عالمان اهل سنت در شمارش احادیث کتاب بخارى، اختلافنظر دارند. ابن حجر در هدى السارى، از ابن صلاح نقل کرده است که مجموع حدیثهاى تکرارى و غیر تکرارى آن به ۷۲۷۵ حدیث مىرسد. (۲)کتاب تکجلدى صحیح البخارى – که در ریاض چاپ شده، ۷۵۶۳ حدیث را نشان مىدهد ، (۳) و از طرفى، رضوان محمّد رضوان در اثرى موسوم به فهارس البخارى ، به نقل از ابن حجر، شمار احادیث آن را به ۹۰۸۲ مىرساند.(۴) باید دانست که تکرارى بودن نیمى از احادیث کتاب بخارى، مجموعه احادیث غیر تکرارى را بنابر شمارش ابن صلاح، ۴۰۰۰ حدیث مىنمایاند.از آنجا که بخشى از احادیث بخارى (۱۳۴۱ حدیث)، از معلّقات بوده و سند کامل ندارند، و بسیارى از آن احادیث، سخنان پیامبر نبوده و از اصحاب، یا تابعان روایت شده است ، و همچنین موارد دیگر، مىتوان گفته ابن حجر را پذیرفت:احادیث مسند و موصول به پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ، بدون تکرار در صحیح البخارى، فقط ۲۶۰۲ حدیث است.(۵)صحیح البخارى، بیش از دیگر آثار حدیثى، مورد توجه و اهتمام دانشمندان اهل سنت بوده و تاکنون ۱۱۸ اثر درباره آن نگاشتهاند. ۵۹ اثر، شرح تمام یا ناتمام صحیح البخارى است. ۲۸ کتاب به عنوان حاشیه، و پانزده تلخیص از مندرجات صحیح البخارى نشر یافته و شانزده درآمد بر آن نوشته شده است.(۶)
چگونگى ضبط احادیث بخارى
۱٫ نقش دوران منع حدیث پارهاى از ایمان آورندگان – که حدیثپژوه نبوده و ظاهر حدیث را مىنگرند – چنین مىپندارند که تمامى حدیثهاى منسوب به پیامبر، بىکم و کاست از آن حضرت روایت شده و مخاطبان رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ، الفاظ و ظرافتهاى کلام او را بدون اندک تغییرى نقل کرده و در مجموعههاى روایى به نسل بعدى انتقال دادهاند. آنان مىپندارند که احادیث کتابهایى همچون صحیح البخارى ، همگى از پیامبر نقل شده و بر زبان آن حضرت رفته است، حال آن که این قضاوت را خرد نمىپذیرد؛ زیرا که نمىتوان از صحابه رسول اکرم انتظار داشت که حافظهاى چنان نیرومند داشته باشند که حتى یک حدیث یا یک عبارت و کلمه را از یاد نبرده باشند. و همینسان، باید تابعان و دیگر راویان را در نظر آورد.به نظر مىرسد که هر کدام از صحابیان پیامبر، به اندازه حافظه خویش، الفاظ و معانى سخن آن حضرت را به ذهن خود سپرده و با گذشت ایام، دگرگونى در آن همه رخ داده است. از این رو، بسا که معنا را در قالب کاربردى خویش گنجانده و برخى الفاظ را به همراه آن آورده است.این نظر، آنگاه قدرت مىگیرد که یکى، دو سده پس از رحلت رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را – که به دوران منع حدیث مشهور است – به یاد آوریم؛ دورانى که حافظان و عالمان حدیث نبوى، از نوشتن و نشر احادیث باز داشته شده بودند. گفتنى است که این نگرانى (امکان فراموشى و دگرگونى در الفاظ حدیث) با پیامبر اسلام در میان گذارده شده و آن حضرت ضرورت حفظ معنا را خاطر نشان ساخته است:عبدالله بن سلیمان بن أکیمه اللیثى، قال: قلت: یا رسول، إنّى أسمع منک الحدیث لا تستطیع أن أودیه کما أسمعه منک، یزید حرفاً أو ینقص حرفاً؟ فقال: إذا لم تحلوا حراماً و لم تحرموا حلالاً و أصبتم المعنى، فلا بأس».(7)از همین روست که واثله بن أسقع ، در پاسخ درخواست مِکحول و أبوالأزهر – که حدیثى صحیح و دقیق و منقول از پیامبر را و بدون کم و کاست در صورت کلام مىخواستند – با شگفتى چنین مىگوید:شما، شاهدید که ما متن آیات قرآن مجید را که نوشتهاى نزد ماست و همواره آن را تلاوت مىکنیم، به هنگام حفظ نمودن آن، گاهى غلط مىخوانیم. چگونه انتظار دارید که حدیثى را که شاید فقط یک بار از پیامبر شنیده باشیم، دقیقاً در ذهن خویش گنجانده باشیم؟(۸)نقل به معنا آن اندازه در میان مسلمانان وجود داشته است که حدیثشناس بزرگى چون «ابن صلاح» را واداشته تا در پیشگفتار کتابش اعترافى در این ارتباط داشته باشد:کثیراً ما کانوا ینقلون معنى واحد فى أمر واحد بألفاظ مختلفه و ما ذلک إلاّ لأنّ معولهم کان على المعنى دون اللفظ.(۹)چه کسى مىتواند ادعا کند که متنِ احادیث کتاب صحیح البخارى – که پس از دو سده از صدور آن گردآورى شده است – تمامى صحیح و عین سخنان پیامبر و عِدل قرآن باشد؟ اگر کسى ناگزیر از گفتن این عبارت باشد که «دسترسى نداشتن به سنت ثابت و صحیح رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ما را به عمل بر پایه احادیث آمیخته با تردید سوق داده است»، سخنى قابل تأمل گفته است؛ چنان که ما در برخورد با احادیث خاندان پیامبر(علیهم السّلام) – که اصحاب ایشان شنیده و نگاشته و بر یکدیگر خوانده و در طى ایام استنساخ کردهاند، ضمن قداست قایل شدن براى آن همه – دقت به کار خواهیم برد تا یکایک کلمات، قابل استدلال باشند.
۲٫ اعتراف بخارى و ابن عقده، در باب تفاوت بین شنیدن و نوشتن والى بخارا، از امام بخارى نقل مىکند که وى چنین گفت:بسا که احادیثى را من در شهر بصره شنیده بودم، اما در شهر شام آن را مىنوشتم و یا حدیثى را که در شهر شام شنیده بودم و در کشور مصر آن را مىنگاشتم.(۱۰)والى بخارا مىپرسید: آیا در این صورت، مىتوانستى آن همه را – چنان که شنیده بودى – بنویسى؟امام بخارى در برابر این پرسش، سکوت را برمىگزیند.(۱۱) این موضعگیرى خردورزانه وى قابل تقدیر است. کاش آنان که در ساحت دانش، به وى ارادت مىورزند، از او سرمشق گیرند!.رجالى معروف، ابن عقده به این نقطه ضعف روش بخارى تصریح دارد:بخارى، یک حدیث را با دو لفظ و یک سند روایت مىکند. وى به حافظه خویش اعتماد مىورزید و دربازگشت به بخارا، احادیث را یادداشت مىنمود.(۱۲)از همو پرسیدند که حافظه مسلم قوىتر بود، یا حافظه بخارى؟ وى پاسخ داد که هر دو از عالمانند. آنها پرسش را چندبار تکرار کردند. سرانجام، ابن عقده، چنین جواب داد:محمّد بخارى درباره اهل شام، اشتباه کرد؛ زیرا کتابهاى آنان را گرفت و خواند. بسا که در جایى، کنیه راوى را مىآورد و در جایى دیگر، نام او را ذکر مىکرد و گمان داشت که دو تن را یاد کرده است؛ اما مُسلِم، کمتر دچار چنین اشتباهى مىشد؛ چرا که احادیث مسند را مىنوشت و از نوشتن احادیث مقطوع و مرسل خوددارى مىورزید.(۱۳)
۳ . تحریف در صحیح البخارى قسطانى در کتاب ارشاد السارى چنین مىنویسد:در نسخههایى که از صحیح البخارى اکنون در دست ماست، بعضى بابها عنوان دارد، بى آن که حدیثى را آورده باشد. و در برخى از بابها احادیثى آمده که عنوان ندارد. این نابسامانى در نسخههاى کتاب یاد شده، مورد نقد گروهى قرار گرفته است. حافظ ابوذر هروى سخنى را از ابو الولید باجى مىآورد، که راز این آشفتگى را مىنمایاند: «من از روى نسخه اصلى صحیح البخارى – که نزد فربَرى (کتابدار امام بخارى) بود – نسخهبردارى مىکردم. در آنجا، مواردى به چشم مىخورد که ناتمام بود. و برخى عنوانها نیز وجود نداشت. پارهاى از احادیث، فاقد زندگىنامه شخصیت راوى بود و آنجا که شرح حالى آمده بود، حدیثى به چشم نمىخورد. ما ناگزیر پارهاى را به پارهاى دیگر افزودیم تا این که کتاب سامان یافت. از همینروست که نسخههاى صحیح البخارى با یکدیگر تفاوت دارند؛ زیرا هر نسخهاى بر پایه سلیقه گردآورندهاى نظم یافته است».(14)از این رو، چندان نمىتوان اعتماد داشت که تمامى حدیثها و شرح حالهایى که در نسخههاى موجود صحیح البخارى درج شده است، به راستى از امام بخارى باشد.
بررسى رجالى صحیح بخارى
۱ . جهتگیرى حنفى ستیزانه بخارى از آداب پژوهشگرى و گردآورى، بویژه جامعنگارى در باب سخن پیامبر، این است که جانبدارى مذهبى و سیاسى خود را به کنارى نهاده و آنچه را که واقعیت است، بنگاریم، و تعصبهاى فکرى و دینى، سبب رد و قبول سخنها و دلیلها نگردد.امام بخارى – که مسلک فکرى ظاهریه داشت و تا میزان زیادى چون امام احمد حنبل فکر مىکرد – با مکتب قیاس و روش عقلگرایى و تحلیلهاى عقلانى، به شدت مخالفت مىورزید.از همین رو بود که در جاى جاى کتاب او، شواهدى از حنفى ستیزى به چشم مىخورد.امام بخارى، نام امامان مذاهب سهگانه اهل سنت را (احمد بن حنبل، شافعى و مالکى) بارها در صحیح خود مىآورد؛ با این همه، یک بار هم از ابو حنیفه، پیشواى دیگر اهل سنت، ابوحنیفه یاد نمىکند. البته این تلاش، بدان جهت نیست که مذهب حنفى در عصر و سرزمین امام بخارى مطرح نبوده و طرفدار نداشته است، بلکه ساکنان سمرقند و بخارا و بغداد – که وى به روشنى از مردم و گرایشهاى آنان آگاهى داشته است – و نیز خود او (در آغاز زندگى) و پدران او، جملگى مذهب ابوحنیفه را برگزیده بودند.او از ابوحنیفه به کنایه و با لحنى تحقیرآمیز یاد کرده و هرگاه مجبور به آوردن نظر ابوحنیفه بوده، با تعبیر «قال بعض الناس» از وى سخن گفته است. در ۲۷ مورد مىتوان این عبارت را نگریست. فقط ۱۴ مورد از آن همه، در کتاب الحیل – که عرصه نبرد مرام ظاهر گرایانه بخارى و مسلک عقل گرایانه ابوحنیفه است – وجود دارد و شاگردان وى چون شیبانى و ابو یوسف را نام مىبرد.سعى امام بخارى، در حنفىستیزى به قدرى بوده است که نخستین حدیث صحیح خود را به رد نظر ابوحنیفه اختصاص داده است. او حدیث «لزوم نیت در اعمال» را در مقابل فتواى مذهب حنفى، به «عدم لزوم نیت» اختصاص داده است ؛ در حالى که ارتباطى با عنوان باب حدیث یاد شده – که موسوم به بدء الوحى است – ندارد. گفتنى است که امام بخارى این حدیث را از محدثى نقل کرده است که با ابوحنیفه سخت ناسازگارى داشته است.این همه، نشان مىدهد که عنوان الجامع الصحیح براى کتاب امام بخارى مناسب به نظر نمىرسد؛ زیرا که از آوردن احادیث داراى سلسله سند صحیح و متصل، اما سازگار با مرام ابوحنیفه خوددارى ورزیده است. این که آیا این گونه برخوردهاى فکرى و مذهبى به اعتبار احادیث کتاب بخارى لطمه وارد آورده است یا خیر، بحثى است که در آینده بدان خواهیم پرداخت.تردیدى نیست که باید احادیث مربوط به دو مسلک فقهى را بررسى نموده و احتمال تحریف و تقطیع آن همه را به دست آورد.
۲٫ احادیث نبوى غیر مسند، و احادیث غیر نبوى در صحیح البخارى برخى سادهاندیشان – که اعتراف امام بخارى را در چند و چونى احادیث و گردآورى او نشنیدهاند – چنین مىپندارند که همه روایات کتاب صحیح البخارى را مىتوان احادیث نبوى و صحیح تلقى نمود؛ حال آن که شمار بسیارى از آنان همه، اساساً حدیث نبوى نبوده و گردآورنده از رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) روایت نکرده است، تا درباره صحیح یا ضعیف بودن آن داورى کنیم. چنانکه پیشتر اشارت رفت، پارهاى از احادیث بخارى را باید سخنان صحابه یا تابعان دانست. ناگفته نماند که اگر از اعتبار احادیث بخارى، سخن به میان مىآید، احادیث نبوى مراد است، وگرنه دیگر احادیث آن، از دیدگاه عالمان بزرگ اهل سنت ، آمیخته به تردید و اختلاف نظر است. علامه عینى (شارح صحیح البخارى) در پیشگفتار کتابش چنین مىنویسد:قد أکثر البخارى من أحادیث و أقوال الصحابه و غیرهم بغیر إسناد، فإن کان لصیغه جزم ک «قال» و «روى» و نحوهما، فهو حکم منه بصحته، و ما کان بصیغه التمریض «روى» و نحوه، فلیس فیه حکم بصحته، و لکن لیس هو واهیاً، إذ لوکان واهیاً لما أدخله فى صحیحه.(۱۵)احادیث مرفوع و معلق در صحیح البخارى تا آنجا فزونى گرفته است که ابن حجر عسقلانى، شمار آن را به ۲۷۶۱ حدیث مىرساند و با حذف احادیث غیر نبوى و نیز احادیث تکرارى، گفته است:شمار احادیث نبوى مسند، بدون آنکه تکرار در آن همه دیده شود، فقط ۲۶۰۲ حدیث است.(۱۶)
۳٫ مطلقنگرى رجالى امام بخارى بسیارى از اهل حدیث – که به بررسى احوال راویان حدیث مجموعههاى روایى پرداخته و میان افراد مورد اعتماد و جاعلان حدیث تفکیک قایل شدهاند – نسبت به نقد احوال راویان احادیث صحیح البخارى سکوت کردهاند. گویى که بیان و اقدام بخارى، عدالت و صداقت آن کسان را نشان مىدهد. از این رو، محدثان براى رجال بخارى حریم قایل شده و هالهاى از قداست گرداگردِ رجال حدیث بخارى کشانیده شده و در پى آن، پژوهشگران در ادوار بعدى، جرأت ورود در عرصه نقادى رجال حدیث صحیح البخارى را به دست نیاوردهاند. در این ارتباط مىتوان از ابوالحسن مقدسى حنبلى یاد کرد که گفته است:هر راوى حدیث که بخارى، در کتاب صحیح خویش از او حدیثى آورده است، از پُل، گذشته است؛ یعنى دیگر نباید به انتقادهایى که از آن شخص و زیست وى شده است اعتنایى داشت.(۱۷)رفاعى به هنگام دفاع از صحیح البخارى در برابر نظریه افضلیت صحیح مسلم بر صحیح البخارى و اشکالهاى ششگانه بر بخارى را اعتراف دارد که:آن شمار راویانى که فقط بخارى از آنها نقل حدیث کرده و مُسلِم حاضر نشده در صحیح خودش از آنان حدیث بیاورد، ۴۳۰ نفر بیشتر نبوده، که از میان آنان، ۱۶۰ نفر مورد انتقاد و تضعیف قرار گرفتهاند.(۱۸)در اینجا براى مثال، از نعیم بن حماد مروزى نام مىبریم. وى از راویان و رجال حدیث صحیح البخارى است. هرچند برخى عالمان او را مورد اعتماد دانستهاند، پارهاى نظرگیر از دانشوران علم رجال و حدیث اهل سنت او را شایسته ندانسته و احادیثش را بىاعتبار تلقى نمودهاند.مىتوان در این مورد به تهذیب التهذیب(19) ابن حجر عسقلانى رجوع کرد.
۴٫ احادیث ناصبىها در صحیح بخارى در حالى که محدثان بزرگ اهل سنت، از آوردن احادیث نبوى به روایت از زبان ناصبىها پرهیز کردهاند، امام بخارى نه تنها پرهیز نداشته، بلکه بدان تمایل و باور داشته است. ابن حجر عسقلانى فصلى از مقدمه خویش بر صحیح البخارى را به ذکر نام راویان و رجال آن کتاب اختصاص داده و ناصبىها را خاطرنشان ساخته، که نامشان به قرار زیر است:اسحاق بن سوید العدوى، جریر بن عثمان حمصى، حصین بن نمیر واسطى، عبداللّه بن سالم اشعرى، عکرمه مولى ابن عباس (از خوارج)، عمران بن حطان (از خوارج)، قیس بن ابى حازم، ولید بن کثیر بن یحیى مدنى (از خوارج).(۲۰)
۵ . امساک بخارى از نقل احادیث اهل بیت(علیهم السّلام) امام بخارى دوران حیات خویش را در شهرهاى مکه، مدینه، بغداد، سامرا و کاظمین سپرى کرده و دانش اندوخته و حدیث اخذ کرده است. با این همه، جاى شگفتى دارد که وى در این سالیان هجرت – که امام جواد، امام هادى و امام عسگرى(علیه السّلام) در شهرهاى یاد شده زیستهاند – حدیثى از خاندان پیامبر روایت نکرده است. بر این همه، باید شمار بسیار شاگردان امام صادق(علیه السّلام) و رهروان آنان را – که در کار تعلیم دین و حدیث بودهاند – افزود. نه تنها از زبان شیعه و ائمه شیعه حدیثى در صحیح البخارى نیامده، بلکه احادیث شیعه از زبان محدثان سنى مذهب هم به چشم نمىخورد.با این همه، در آثار اهل سنت، به میراث فکرى و فرهنگى شیعه اشاره شده است. ابن عقده، رجالى بزرگ اهل سنت – که معاصر بخارى بوده و با وى ارتباط و دیدار هم داشته است – در کتاب خویش از ۴۰۰۰ نفر – که جملگى محدثان و پروردگان امام صادق(علیه السّلام) بودهاند – نام مىبرد.(۲۱) سفیان ثورى، ابن عُیینه، شعبه، عبدالملک بن جرع، فضیل بن عیاض، محمّد بن اسحاق، امام مالک بن انس و دیگران، جملگى با تکریم و مباهات از امام صادق(علیه السّلام) روایت کردهاند؛ اما بخارى از آن دریغ ورزیده است.
بررسى محتوایى صحیح البخارى
۱٫ تحریف و تقطیع احادیث در صحیح البخارى در این کتاب، احادیثى به چشم مىخورد که متن آن بىکم و کاست در دیگر کتابهاى معتبر حدیثى اهل سنت آمده است؛ ولى امام بخارى به دلیل وجود پارهاى محتواى ناخوشایند نسبت به خلفا در همه آنها دست برده و دگرگونشان نموده است. تردیدى نیست که این روش با حدیثنگارى سازگار نیست و اساساً اعتبار مجموعه روایى را زیر سؤال مىبرد.(۲۲)
۲٫ احادیث نابسامان گاه، متن حدیث از انسجام و معانى بلند برخوردار است، به طورى که یک عالم حدیثشناس بدون رجوع به شرح حال رجال آن، مىتواند راهى به صحت برد. و گاه حدیث از این همه بىبهره بوده و جعلى بودن خود را نمایان مىسازد. در صحیح البخارى، موارد بسیارى از این دست مىتوان سراغ گرفت که هیچ سامان و نظمى ندارد. حدیث خواستگارى على(علیه السّلام) از دختر ابو جهل،(۲۳) از این دست است. صدر و ذیل حدیث، کمترین ارتباطى با هم ندارد. آیا از نگاه واقعبینانه مىتوان به درستى اینگونه روایتها گواهى داد؟
۳٫ افراط در ستایش معاویه بخارى، باب ۶۰ از کتاب الفضائل را به معاویه و ستودن وى اختصاص داده است، و از آنجا که هیچ حدیث نبوى در این رابطه وجود ندارد، ناگزیر سه حدیث در فضیلت معاویه آورده است:ابن عباس: معاویه از صحابه پیامبر بوده است.ابن عباس: معاویه، فقیه بوده است.معاویه: ما همراه پیامبر بوده و دیدهایم که چگونه نماز مىخواند.این حدیثها – که کمترین تأثیر را دارند – همراه با سند در صحیح آمده است، به طورى که تفصیل آن، آدمى را شگفتزده مىسازد.(۲۴)
۴٫ کوتاهى در نقل فضایل امام على و فاطمه زهرا (سلام الله علیهما) بخارى، آنگاه که به خاندان پیامبر مىرسد، در باب ۶۱ از الفضائل یک حدیث کوتاه نیم سطرى نقل کرده است. هرچند در لابهلاى احادیث دیگر ابواب، فضیلتهاى آنان پیداست. در باب ویژه حضرت زهرا(سلام الله علیها) به یک حدیث بسنده کرده است، در حالى است که در فضیلت خلیفه اول، ۲۴ حدیث ، و در فضایل خلیفه دوم، ۱۵ حدیث را روایت کرده است. نوبت به حضرت امیر که مىرسد، فقط هفت حدیث را مىبینیم؛ اما هیچ اثرى از احادیث غدیر، أنا مدینه العلم، على مع الحق، مباهله و ثقلین دیده نمىشود، حال آن که، دیگر محدثان اهل سنت، صدها گونه از این احادیث را در فضیلت على(علیها السّلام) نشان دادهاند. گفتنى است که از هفت حدیث یاد شده، دو مورد تکرارى است و حدیث سوم – که «ابوتراب» بودن مولاست – ، با تغییرى آمده است، که در تطبیق با صحیح مسلم روشن مىشود.(۲۵) در حدیث چهارم، به تسبیحات فاطمه زهرا(سلام الله علیها) بسنده نموده و حدیث پنجم، در باب منزلت بوده و حدیث ششم، نامفهوم است.
تحریف معارف اسلامى از رهگذر احادیث جعلى
۱٫ تصویرسازى جسمانى از خداوند مهمترین ویژگى ادیان الهى، آن است که تصویرى معقول از خداوند به دست مىدهد؛ آفرینندهاى مجرد و برتر از از ماده، و منزه از آن چه ذهن انسان ساخته است. بر اساس تعالیم اسلام، خدا جسم ندارد، در مکانى خاص قرار ندارد و با چشمان سر دیده نمىشود. چنان که قرآن کریم تصریح دارد:لا تدرکه الأبصار و هو یدرک الأبصار و هو اللطیف الخبیر.(۲۶)و نیز: لیس کمثله شىء.(۲۷)اما بخارى از زبان پیامبر، احادیثى را مىآورد که در آنها خداوند اعضایى همچون آدمى دارد(۲۸) و دیده مىشود(۲۹) و هر شب به آسمان دنیا فرود مىآید(۳۰) و در رستاخیز(۳۱) مىتوان او را با این دیدگان خویش نگریست.
۲٫ مخدوش کردن سیماى خاتم پیامبران پیامبر بزرگوار اسلام – که از نظر ابعاد شخصیتى، کاملتر از تمامى پیامبران است و اسوه حسنه ایمان آورندگان تلقى مىشود – در صحیح البخارى، شخصى شناسانده مىشود که داراى ضعفهاى شخصیتى است. تردید در نبوت، اطمینان بخشیدن یک عالم نصرانى به وى،(۳۲) اثرپذیرى از سحر ساحران،(۳۳) دو رکعت خواندن نماز عشا،(۳۴) اقامه نماز عصر پس از غروب آفتاب،(۳۵) مسح نمودن بر کفش و عمامه، (۳۶)فراموش کردن قرآن(37) و موارد دیگر – که قلم از ذکر آن شرم دارد – در وصف رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) آمده است. این همه در حالى است که قرآن کریم درباره آن حضرت فرمرده است:لقد کان لکم فى رسول اللّه أسوه حسنه.(۳۸)
۳ . مخدوش کردن سیماى پیامبران دیگر بخارى در مورد دیگر پیامبران نیز، احادیثى نگاشته است که شایسته مقام والاى آنان نیست: ابراهیم خلیل به دلیل سه دروغ خود، از شفاعت محروم مىشود.(۳۹) پیامبرى به خاطر گازگرفتن مورچهاى، لانه مورچگان را به آتش مىکشاند.(۴۰) و حضرت موسى، سیلى به صورت عزراییل زده و او را نابینا مىسازد.(۴۱)
پی نوشت :
۱٫ هدى السارى، مقدمه فتح البارى، ابن حجر عسقلانى، دارالمعرفه، ص ۴۷۸ و ۴۹۴٫۲٫ همان، ص ۴۶۵٫۳٫ صحیح البخارى، ریاض: چاپ بیت الأفکار الدولیه للطبع و النشر.۴٫ فهارس البخارى، چاپ مصر، ص ۲٫۵٫ هدى السارى، لبنان: چاپ دارالفکر، ص ۶۶۳ .۶٫ مقدمه صحیح البخارى، مکه مکرمه، ۱۳۷۶ ق، به نقل از عفواً صحیح البخارى، ص ۴۰٫۷٫ معجم الکبیر، طبرانى، به نقل از أضواء على السنه المحمدیه، ص ۷۸٫۸٫ بیهقى، به نقل از أضواء على السنه المحمدیه، ص ۸۱٫۹٫ همان، ص ۷۷٫۱۰٫ هدى السارى، دارالمعرفه، ص ۴۸۸٫۱۱٫ همان.۱۲٫ پژوهشى تطبیقى در احادیث بخارى و کلینى، هاشم معروف الحسنى، ص ۱۳۱٫۱۳٫ همان.۱۴٫ ارشاد السارى، ج ۱، ص ۲۳٫۱۵٫ عمده الغارى، ج ۱، ص ۱۰٫۱۶٫ هدى السارى، دارالفکر، ص ۶۶۳ .۱۷٫ همان، ص ۳۸٫۱۸٫ مقدمه صحیح البخارى، بیروت: دارالعلم، ج ۱، ص ۱۶٫۱۹٫ تهذیب التهذیب، ج ۱۰، ص ۴۶۱٫۲۰٫ همان.۲۱٫ الامام الصادق(ع) و مذاهب الاربعه، ج ۱، ص ۳۹۸٫۲۲٫ براى اطلاع بیشتر، ر.ک: عفواً صحیح البخارى، ص ۵۴٫۲۳٫ صحیح البخارى، ج ۴، ص ۱۰۱٫۲۴٫ همان، ج ۵، ص ۹۶٫۲۵٫ صحیح البخارى، ج ، ص ۸۰؛ صحیح مسلم، ج ۱، کتاب الایمان.۲۶٫ سوره انعام، آیه ۱۰۳٫۲۷٫ سوره شورى، آیه ۱۱٫۲۸٫ صحیح البخارى، ج ۶٫۲۹٫ همان، ج ۱، کتاب الصلوه.۳۰٫ همان، ج ۲، کتاب التهجد.۳۱٫ همان، ج ۱، باب فضل السجود.۳۲٫ صحیح البخارى، ج ۱، باب بد الوحى.۳۳٫ همان، ج ۷، ص ۲۵۷٫۳۴٫ همان، ج ۲، باب ۳۲۹، حدیث ۴۵۸٫۳۵٫ همان، ج، ص ۱۵۴ و ۱۶۵ و ۲۰۱٫۳۶٫ همان، ص ۱۰۸ و ج ۱، ص ۶۲٫۳۷٫ همان، ج ۳، کتاب الشهادات، باب شهاده الأعمى و نکاحه.۳۸٫ سوره احزاب، آیه ۲۱٫۳۹٫ صحیح البخارى، ج ۶، تفسیر سوره بنى اسرائیل، ذیل آیه «ذریه من حملنا مع نوح».40. همان، ج ۴، کتاب الجهاد و السیر.۴۱٫ همان، ج ۲، باب ۸۵۳، حدیث ۱۲۴۹٫ منبع: www.hadith.net/خ