نگاهی به سیره علمی و سیاسی آیت الله مصباح یزدی

آیتﷲ محمدتقى مصباح یزدى، یازدهم بهمن ۱۳۱۳، در دامان خانواده اى بسیار متدین و مذهبى در شهر یزد به دنیا آمد. زندگى پدر و مادر وی در منزل میراثىِ مادریشان با سختى بسیار مى‌گذشت. مادر با کمک خاله‌ها، در خانه جوراب مى بافت تا پدر براى گذران زندگى جوراب‌ها را در مغازه بفروشد. این شغل بسیار کم درآمدى بود; به طورى که پدر مى بایست هر از چندى مبلغى قرض مى کرد تا به کارش سامانِ دوباره دهد. با وجود همه‌ی سختى‌ها این خانواده بسیار مذهبى و شیفته اهل‌بیت(علیهم السلام) در آن دوران خفقان رضاخانى که برپا کردن مراسم عزادارى مطلقاً ممنوع بود، شب‌هاى محرم در زیرزمین منزل، مجلس توسل و عزادارى برقرار مى‌کردند و شب‌هاى جمعه دعاى کمیل و ذکر حدیث و صبح هر جمعه نیز دعاى ندبه برگزار مى‌گشت; به طورى که پدر دعاى ندبه را حفظ شده بود و آن را از حفظ مى‌خواند.

همین علاقه و دلبستگى به دین و علاقه‌مندى به خاندان عصمت و طهارت(علیهم السلام) سبب شد که اولین فرزند خانواده «محمدتقى» نام گیرد. پیش از تولد محمدتقى، مادر خواب مى‌بیند که «قرآن» به دنیا آورده‌است. با نگرانى خواب خود را نزد معبّرى به نام سیدمحمدرضا امامیه که از علماى یزد بود، باز مى‌گوید. سید در پاسخ مى‌گوید: «فرزندى که متولد مى‌شود پسر است و بشارت باد که او عالم و حامى قرآن خواهد بود»

شاگرد ممتاز دبستان بود و برخلاف همه‌ی شاگردان آن دوره در انشاى کلاس چهارم نوشت مى خواهد به نجف برود و درس دینى بخواند. این انشا آموزگار و هم شاگردى‌هاى محمدتقى را شگفت زده کرد; چه هم کلاس‌ها که خود آرزو داشتند روزى خلبان، سرهنگ، وزیر، وکیل یا… شوند، مى‌دیدند شاگرد ممتاز مدرسه عجب پیشه‌اى براى آینده‌اش در نظر گرفته است!

سودای حوزه:

محمدتقىِ نوجوان در یکى از حجره‌هاى مدرسه شفیعیه واقع در میدان خان ساکن شد و بى اعتنا به وضع نابسامان حوزه و مخروبه بودن مدارس و حجره‌ها و نیز فقدان استاد و برنامه درسى منظم، چنان به درس و بحث و مطالعه اهتمام ورزید که در مدت چهار سال، مقدمات را تا مرحله رسائل و مکاسب به پایان رساند.

طلبه جوان، با ذوق و شوق فراوان گرم تحصیل بود که شیخ احمد آخوندى که اول بار انفاس قدسى اش او را دلباخته معارف قرآن و عترت(علیهم السلام) ساخته بود، به میهمانى شان آمد. شیخ با مشاهده آن همه علاقه و پیشرفت، وى را تشویق کرد که براى ادامه و تکمیل تحصیلات به نجف اشرف هجرت کند و خانواده را نیز ترغیب نمود تا براى حمایت از او به نجف مهاجرت کنند و مقیم آن دیار شوند.

در سال ۱۳۳۰ به نجف مهاجرت کردند. قرار بود طلبه جوان با خیال آسوده به درس و تحقیق بپردازد و پدر و مادر کار بافندگى خود را در آنجا از سر گیرند; اما پس از شش ماه که به زحمت در آنجا ماندند، وضع کارى خانواده رونقى نگرفت و تلاش‌هاى فراوانِ پدر براى کسب درآمد کارگر نیفتاد و در نهایت مجبور شدند به ایران مراجعت کنند. بلافاصله به قم رفت در سطوح عالی را در نزد اساتید این شهر آغاز نمود.

درس خیارات مکاسب مرحوم آقامرتضى حائرى که صبح‌ها در منزل ایشان برقرار مى شد; جلد اول کفایه مرحوم آقاشیخ عبدالجواد جبل عاملى که اول طلوع آفتاب در مسجد عشقعلى برگزار مى شد و او با یکى از دوستانش پیش از طلوع آفتاب این درس را مباحثه مى کردند; جلد دوم کفایه نزد مرحوم آقامرتضى حائرى که عصرها در منزل ایشان برگزار مى شد; و دیگرى درس منظومه بود. آموختن و مطالعه و مباحثه این دروس، تمام وقت او را پر مى کرد و در شبانه روز پنج تا شش ساعت براى استراحت و دیگر امور باقى مى ماند. با وجود همه این دشوارى‌ها شیخ محمدتقى در مدت یک سال، باقى مانده دروس سطح را به اتمام رساند و از سال بعد در دروس خارج فقه مرحوم آیت‌ﷲ بروجردى و خارج اصول امام خمینى(رحمه ﷲ) حضور یافت. از سوى دیگر، بیست سالش تمام شده بود و با احراز شرایط اقامت در مدرسه حجتیه، در آنجا حجره گرفت. توفیق آشنایى با بزرگان و علماى وارسته اى همچون امام خمینى(رحمه ﷲ)، علامه طباطبایى(رحمه ﷲ) و آیت‌ﷲ بهجت چنان لذت بخش بود که تازه مى فهمید هجرت از نجف به قم از تقدیرات بسیار نیکوى خداوند در حق او بوده است.

آشنایى با علامه طباطبایى(رحمه ﷲ):

آن روزها که تازه به قم آمده بود، در مدرسه حجتیه، کنار ساعت آفتابىِ پهلوى حوض، سیدى نورانى توجه او را به خود جلب کرد. او مردى بسیار نحیف بود که عمامه اى کوچک بر سر داشت و لباس‌هاى بى پیرایه اش از ساده زیستى او حکایت مى کرد. محمدتقى درباره او از دوستانش پرسید. گفتند: او قاضى کوچک است، ۴ و این ساعت آفتابى را نیز خودش ساخته و اینک براى تشخیص ساعت آمده است. تازه تنها این نیست. آشنایى با هیئت و ریاضیات نیز یکى از خصوصیات ایشان است. او امتیازات دیگرى هم دارند: درس تفسیر مى گویند، استاد فلسفه هستند و… .

مدتى از این ماجرا گذشت تا اینکه یکى از دوستان به او پیشنهاد کرد در درس تفسیر استاد که روزهاى پنجشنبه در مسجد سلماسى تشکیل مى شد شرکت کند. او نیز پذیرفت و پس از مشاهده حالات معنوى و روحانى علامه و نیز روش تدریس بسیار عالى شان مجذوب و شیفته ایشان شد و آرزو کرد همواره در خدمت و مصاحبت ایشان باشد. سرانجام سؤال‌هاى هوشمندانه محمدتقى توجه علامه را جلب کرد و موجب عنایت خاص ایشان به وى گردید و این زمینه اى شد که او به تدریج بتواند درخواست‌هاى دیگرى مطرح سازد و از ایشان بخواهد که در زمینه مسائل اخلاقى و معنوى او را راهنمایى کنند. رابطه محمدتقى با علامه چنان قوت گرفت که گاه به طور خصوصى از ارشادات اخلاقى آن بزرگوار بهره مند مى شد و علامه نیز نسخه‌هاى دست نویس تفسیر خود را پیش از چاپ به وى مى داد تا مرور کند و اگر نکته اى براى اصلاح به نظرش مى رسد، تذکر دهد.

استاد مصباح بیشترین وقت و سرمایه علمى خویش را صرف این رشته کرده است. دلیل گرایش به فلسفه نیز شیفتگى و علاقه شدید به علامه طباطبایى(رحمه ﷲ) بوده است. استاد مصباح اسفار و شفا را نزد حضرت علامه فرا گرفت و با به کارگیرى شیوه فلسفى آن بزرگوار، خود به برخى نوآورى‌ها و ابتکارات در این زمینه پرداخت.

آشنایى با آیتﷲ بهجت:

از جمله دیگر بزرگانى که محمدتقى در همان سال‌هاى اول با ایشان آشنا شد، حضرت آیت‌ﷲ بهجت(مدظله العالى) بود. منزل آیت‌ﷲ کنار مدرسه حجتیه قرار داشت از دوستان شنید که آیت‌ﷲ بهجت از نظر علمى بسیار برجسته اند و سال‌هاى قبل، از شاگردان ممتاز آقاى بروجردى بوده اند، همچنین از نظر اخلاقى و معنوى برگزیده و اهل مقامات اند و در نجف از شاگردان عارف کامل، مرحوم سیدعلى آقاى قاضى بوده اند که دیگر شاگردان آن مرحوم، از مقامات عالى معنوى او خبر مى داده اند. این اوصاف، محمد تقى را که همیشه تشنه فضیلت و معنویت بود، ترغیب مى کرد که از چنین شخصیتى بهره برد; ولى از آنجا که آیت‌ﷲ بهجت به آسانى کسى را نمى پذیرفت، با عده اى از دوستان تصمیم گرفتند براى تقویت بنیه فقهى شان از ایشان بخواهند به طور خصوصى براى آنان فقه بگوید و به این طریق بتوانند از خصوصیات اخلاقى ایشان نیز بهره گیرند. آیت‌ﷲ بهجت پذیرفتند و درس فقه پربارى همراه با دقت نظرهاى کم نظیر و استقلال رأىِ تحسین برانگیز، ارائه فرمودند. شیخ محمدتقى مدت پانزده سال در آن درس شرکت نموداین آشنایى پانزده ساله، زمینه ارتباط و علاقه هر چه بیشتر استاد و شاگرد را فراهم ساخت و رفته رفته استاد نیز به استعداد و نبوغ علمى و اخلاقى شاگرد خود پى برد و این امر سبب شد که آیت‌ﷲ بهجت، او را در مقام مدرس اخلاق به مردم معرفى کند.

فقه و اصول

آیت‌ﷲ مصباح در رشته فقه، از محضر اساتید بزرگى چون آیات عظام بروجردى(رحمه ﷲ)، اراکى(رحمه ﷲ)، امام خمینى(رحمه ﷲ) و بهجت(مدظله العالى) بهره برده، به گونه‌اى که موفق به اخذ جایزه از سوى مرحوم آیت‌ﷲ‌ بروجردى شد. بر این اساس، ایشان طبعاً در رشته‌هاى مرتبط با فقاهت، مانند اصول فقه، رجال و درایه نیز به قدر کافى مطالعه و پژوهش داشته‌اند.

فراگیری علوم جدید

پس از ورود به حوزه علمیه قم، رواج افکار و تبلیغات مارکسیستى سبب شد تا آیت‌ﷲ به منظور پاسخگویى به شبهات و دفاع از حریم اندیشه دینى، آشنایى با فلسفه‌هاى غربى را در دستور کار خود قرار دهند. به این ترتیب ایشان باید براى یافتن زبانى مشترک در بحث و مناظره با تحصیل کردگان دانشگاهى، تئورى‌ها و اصطلاحات خاصِ علوم انسانىِ دانشگاهى را فرا مى‌گرفت. به این منظور با مشورت و همت آیت‌ﷲ شهید دکتر بهشتى که در آن زمان مدیر دبیرستان دین و دانش قم بود قرار شد کلاسى در دبیرستان تشکیل شود تا عده اى از فضلا و طلاب حوزه در آن شرکت کنند.

در کلاس‌ها زبان خارجى و نیز معلومات دبیرستانى و دانشگاهى در رشته‌هاى فیزیک، شیمى، فلسفه علم، متدولوژى، ریاضیات و جامعه‌شناسى تدریس مى‌شد. شرکت کنندگان این کلاس‌ها نیز آقاى مصباح، شهید دکتر مفتح، آقاى ناصر مکارم شیرازى، آقاى شیخ جعفر سبحانى، مرحوم آقای محمد یزدى، آقاى دکتر احمدى و مرحوم حیدرى نهاوندى بودند. شهید بهشتى مسئولیت برنامه‌ریزى و برگزارى کلاس‌ها و دعوت از اساتید را به عهده داشتند.

اندیشه اصلاح حوزه

اندیشه اصلاح در نظام علمی و تربیتی حوزه از همان ایام جوانی در ذهن آیت‌ﷲ مصباح یزدی مشهود بود. وی به این نتیجه رسید که باید خلأ درس اخلاق در حوزه را به عالی‌ترین مقام یعنی آیت‌ﷲ بروجردی منتقل کند. دست به کار شد و نامه‌ای تنظیم کرد و با زحمت زیاد امضای دویست نفر از طلاب را ذیل آن گرفت. برخی دیگر که شائبه‌ی خط و ربط سیاسی هم نداشتند امضا کردند؛ مانند حاج‌آقا مرتضی حائری، آیت‌ﷲ فکور و آیت‌ﷲ زنجانی. سپس نامه با خط زیبای آیت‌ﷲ مشکینی بازنویسی شد. با مشورتهای زیاد تصمیم براین شد که یکی از وعاظ معروف یعنی آیت‌ﷲ شیخ علی‌اکبر تربتی که از معتمدین آیت‌ﷲ بروجردی بود نامه را تقدیم ایشان کند.

آیت‌ﷲ بروجردی نامه را رویت کردند. از لحاظ متن نگارش و محتوا نامه‌ای متین و منطقی بود که تاکید شده بود اساسا ترقی و تعالی اخلاقی طلاب از بزرگترین اهداف حوزه است و باید برای تشکیل دروس اخلاق در حوزه تدبیری اندیشیده شود. ایشان ضمن تایید نامه آن را در جمع علمای تزار اول حوزه که به مناسبت عید به دیدارشان رفته بودند مطرح و دستور اقدام را صادر فرمودند. [۱]

فیلسوف انقلابی یا انقلابی فیلسوف؟

شخصیت سیاسی آیت‌ﷲ محمد تقی مصباح یزدی در چهار مقطع قابل بررسی است.

۱- قبل از انقلاب

۲- پس از انقلاب تا سال ۱۳۷۶

۳- از سال ۱۳۷۶ تا ۱۳۸۴

۴- از سال ۱۳۸۴ تا رحلت

۱- قبل از انقلاب:

فعالیت‌های سیاسی آیت‌ﷲ مصباح یزدی برای نخستین‌بار در زمان دولت اصلاحات مورد توجه قرار گرفت. درست پس از آنکه وی پیش از خطبه‌های نمازجمعه سخنرانی می‌کرد و موضوع گفتارش پاسخ به نظریات مطرح شده در روزنامه‌های طیف اصلاح‌طلب‌ بود.

رسول منتجب نیا در روزنامه بیان اینگونه نوشت: «آقای مصباح قبل از پیروزی انقلاب و درحالی که حضرت امام در تبعید و اساتید و مدرسین مبارز حوزه علمیه در بازداشت و تبعید بودند و مردم در تظاهرات و حرکت‌های انقلابی شهید می‌دادند … حاضر نبودند یک سیلی در راه مبارزه با رژیم شاه تحمل کنند و بزرگان نقل می‌کنند که در صدد نوشتن کتابی علیه حکومت اسلامی بودند؛ به این معنا که هر حکومت قبل از پیروزی امام مهدی(عج) مشروعیت ندارد»[۲]

شیخ محمدتقی مصباح یزدیِ دهه‌ی چهل شمسی در ظاهر طلبه‌ای آرام و اخلاقی بود. شاید همین امتیاز اخلاقی او بود که ترجیح می‌داد فعالیت‌های سیاسی‌اش مخفی بماند و حتی برخی از دوستان نزدیک او هم از کارهایش بی خبر باشند.

نخستین فعالیت او توزیع اعلامیه‌های حضرت امام بود. ایشان در این‌باره می‌گوید: «در بعضی از چاپخانه‌ها افراد متدینی کار می‌کردند که به امام و انقلاب علاقه‌مند بودند. ولی آنان نیز نمی‌توانستند به صورت علنی کاری انجام دهند و به صورت مخفیاننه و سری کارهایی انجام می‌شد. من و آقای‌هاشمی(رفسنجانی) بعضی از این افراد را شناختیم و نیمه‌شب‌ها قرار گذاشتیم که اعلامیه‌های امام را بگیریم و به انان برسانیم.»[۳]

از جمله فعالیت‌های سیاسی موثر آیت‌ﷲ مصباح در مبارزه با رژیم پهلوی همکاری در انتشار نشریه «بعثت» و راه‌اندازی نشریه «انتقام» بود. این دو نشریه در آن دوران بسیار سازنده و امیدبخش بودند و نقش استمراربخشی مبارزه را برعهده داشتند.

نخستین شماره نشریه «بعثت» به عنوان ارگان داخلی حوزه علمیه قم در آذرماه ۱۳۴۲ منتشر شد و آیت‌ﷲ مصباح یزدی یکی از نویسندگان مطالب این نشریه بود. نشریه «انتقام» نیز از تاریخ ۲۹ آذر ۴۳ با استفاده از آیه شریفه «وﷲ عزیز ذوانتقام»، به عنوان دومین نشریه مخفی دانشجویان حوزه علمیه، به وسیله آیت‌ﷲ مصباح یزدی آغاز به کار کرد و انتشار آن تا تاریخ ۱۵ مهر ۱۳۴۴ ادامه یافت و در مجموع ۸ شماره از آن منتشر شد. آیه‌ «انا من المجرمین منتقمون» به عنوان شعار نشریه «انتقام» در صفحات ابتدایی این نشریه تکرار می‌شد.

حجت‌الاسلام خسروشاهی درمورد نقش آیت‌ﷲ مصباح یزدی در انتشار نشریه «انتقام» می‌گوید: «این نشریه با محتوای تقریبا مشابه محتوای نشریات «بعثت» اما کمی رادیکال‌تر توسط آیت‌ﷲ محمدتقی مصباح یزدی تهیه و تنظیم و تکثیر و توزیع می‌شد. در واقع استاد همه کار این نشریه را از تهیه و نوشتن مقالات و اخبار و تایپ و چاپ و حتی دسته‌بندی و توزیع، خود به تنهایی انجام می‌داد.»[۴]

در اوایل سال ۱۳۴۳ هم جمعی از روحانیون انقلابی از جمله آیت‌ﷲ سیدعلی خامنه‌ای و آیات علی مشکینی، علی قدوسی،‌هاشمی‌رفسنجانی، حسینعلی منتظری و… به منظور انسجام بخشیدن به مبارزات سیاسی، یک گروه سری موسوم به جمعیت یازده نفره را تشکیل دادند که آیت‌ﷲ مصباح یزدی بخش تبلیغات گروه را برعهده داشت.

چگونگی امضای بیانیه‌ها و قرار گرفتن نام وی از دیگر شبهاتی بود که روزنامه‌های دوران اصلاحات به آن پرداختند. حجت‌الاسلام محتشمی‌پور در سخنرانی خود در زنجان ادعا کرد «از سال ۴۴ در تمام اعلامیه‌هایی که علما و روحانیون قم و شهرستان‌ها امضا کرده اند، حتی یک امضا از این آقا (آیت‌ﷲ مصباح) دیده نمی‌شود» این ادعا بارها در روزنامه‌های اصلاح‌طلب مطرح شد.

اما سیدمحسن صالح نویسنده‌ی کتاب ۸ جلدی تاریخ جامعه مدرسین حوزه علمیه قم اینگونه به ادعاها پاسخ داد: «بررسی بیانیه‌های مدرسین حوزه علمیه قم در طول سال‌های ۴۲ تا ۵۷ نشان می‌دهد آیت‌ﷲ مصباح یزدی بیش از برخی چهره‌های فعال سیاسی پای بیانیه‌های این تشکل را امضاء کرده است. از مجموع ۱۰۷ بیانیه جامعه مدرسین حوزه عملیه قم، ۶۰ بیانیه به صورت جمعی صادر شده و فاقد امضاء است اما از میان ۴۰ بیانیه دارای امضاء، آیت‌ﷲ مصباح یزدی ۱۶ بیانیه را امضاء کرده است؛ در حالی که آقای‌هاشمی رفسنجانی ۶ بیانیه، آقای قدوسی ۱۱ بیانیه و شهید مفتح نیز ۶ بیانیه را امضاء کرده اند و این نشان می‌دهد آیت‌ﷲ مصباح یزدی بعد از آقای خلخالی که ۲۰ بیانیه را امضاء کرده بود.»[۵]

اما مدتی بعد موضوع دیگری در رسانه‌ها مطرح شد. حجت‌الاسلام سیدحسین موسوی تبریزی اینگونه ادعا کرد که در سال ۵۷، امام نزدیکی‌های نیمه شعبان اعلام کرد که به خاطر شهدای زیادی که انقلاب داده است و به خاطر مبارزه با رژیم شاه، امسال نیمه شعبان را جشن نمی‌گیریم… در قم، موسسه در راه حق که آقای مصباح یکی از گردانندگان آن جا بود، مراسم جشن گرفتند![۶]

جالب اینجاست که آیت‌ﷲ رضا استادی که از لحاظ مذاق و مشرب سیاسی با آیت‌ﷲ مصباح یزدی اختلاف نظر جدی دارد به میدان آمد و پاسخ داد: «خدا کند این آقایانی که بنا گذاشتند حضرت مصباح را خاموش کنند، لااقل از دروغ و خلاف واقع گویی بپرهیزند… در سال ۵۷-۵۶ موسسه در راه حق در دست ساختمان بود و کارهای فرهنگی آن مرکز در یک خانه قدیمی در کوچه‌‌ای تنگ که اصلا مناسب با جشن نبود، انجام می‌گرفت که در همان خانه، برخی از اساتید و بزرگان حوزه و حامی انقلاب حاضر می‌شدند و موسسه در راه حق را به خاطر برنامه‌های سازنده اش مورد تقدیر و تشویق قرار می‌دادند و حتی تا بدو پیروزی انقلاب هم هنوز ساختمان موسسه آماده نشده بود و به یاد دارم که ‌‌ﺣﺠت‌الاسلام و المسلمین فاکر خراسانی در همان خانه آمد و گفت ما در صددیم اعلامیه‌هایی که مردم و همه اصناف و متدینان در شهر و روستاها درباره نهضت امام خمینی (قدس سره) منتشر کرده اند را گردآوری کنیم تا به اتکای این اسناد زنده، به ملی گرایان و دگر اندیشان بفهمانیم که شما در پیروزی این انقلاب و نهضت اسلامی سهمی ندارید، بی جهت مدعی نشوید. موسسه در راه حق و شخص جناب آقای مصباح و برنامه‌های خوب و سازنده اش آن قدر مورد توجه حضرت امام (قدس سره) بود که از بدو پیروزی انقلاب تا رحلتشان؛ تمام هزینه‌های برنامه‌های آموزشی حضرت آیت‌ﷲ مصباح را مرحمت می‌کردند که نسبت به آن زمان، مبلغ قابل ملاحظه‌‌ای نبود . می‌توانید از ‌‌ﺣﺠت‌الاسلام صانعی و دیگر عزیزان آگاه از دفتر آن امام بزرگوار بپرسید و امام فرموده بودند که اگر توسعه هم پیدا کند، هزینه‌ها را تامین می‌کنم.»[۷]

عضویت در گروه انقلابی یازده‌نفره، دبیری گروه ولایت در سال‌های ۴۱ و ۴۲ از دیگر فعالیت‌هایی بود که باعث شد ساواک بارها دستور پیگیری و دستگیری وی را صادر کند.

اما نکته‌ای که باعث سوءبرداشت برخی از منتقدان شده است کم‌رنگ شدن مبارزات آیت‌ﷲ مصباح یزدی از سال ۱۳۴۶ تا ۱۳۵۶ است. منتقدین این دهه را دلیل بر عدم همراهی و سرخوردگی آیت‌ﷲ از مبارزه عنوان می‌کنند؛ اما بررسی‌ها نشان می‌دهد دو موضوع مهم در این بازه زمانی وجود داد.

نخست آنکه با تبعید امام رحمت‌ﷲ و قدرت‌گرفتن بیشتر محمدرضا پهلوی عملا زنجیره‌ی انقلابیون قطع و برخی تبعید و برخی دیگر تحت نظر قرار گرفتند. روش فعالیت‌های سیاسی این دهه با اوائل دهه‌ی چهل متفاوت شد.

دوم آنکه آیت‌ﷲ مصباح یزدی بواسطه‌ی آشنائی و مؤانست با علامه طباطبائی و آیت‌ﷲ بهجت روش علمی و تربیتی را برای مبارزه انتخاب کرد. مبارزه‌ی اون از جنس مطالعه و پاسخ به افکار التقاطی بود و اولویت او پاسخ‌گوئی به این شبهات شد.

مصباح علیه شریعتی

موج سخنرانی‌های شریعتی در دهه چهل و پنجاه شمسی را باید یکی از مهمترین جریان‌های مذهبی دانست که تمام سطوح مختلف از جمله جوانان را تحت تاثیر خود قرار داده بود. در این بین به اعتقاد بسیاری از حوزیان، دیدگاه‌ها و نظرات دکتر علی شریعتی دچار ایرادات بود؛ اما نوع مواجهه‌ی روحانیت منتقد شریعتی را باید دو گونه دسته‌بندی کرد. عده‌ای از روحانیون اگرچه منتقد نظریات شریعتی بودند اما وی را قابل اصلاح و فردی می‌دانستند که می‌توان از ظرفیت اجتماعی او به خوبی استفاده کرد. آیت‌ﷲ خامنه‌ای، شهید بهشتی، شهید مطهری از جمله این افراد بودند؛ اما از سوئی دیگر برخی از روحانیون به صورت مطلق مخالف شریعتی بودند و انحراف وی را بنیادین و غیرقابل اصلاح می‌دانستند و علیه او مبارز می‌کردند. مرحوم آیت‌ﷲ خزعلی، علامه عسگری، آیت‌ﷲ مصباح یزدی و طیفی از روحانیون سنتی قم.

آیت‌ﷲ مصباح یزدی در این‌باره می‌گوید: «بنده روی سلیقه‌ی خاصی که داشتم، نسبت به انحرافات عقیدتی خیلی حساس بود. شاید در آن زمان هیچ‌کس اندازه من نسبت به این مسئله حساسیت نداشت. به همین دلیل هم یک سلیقه‌ی شاذ تلقی می‌شد. فقط کسی که یک مقداری بعدها حساسیت به این موضوع پیدا کرد مرحوم شهید مطهری بود. والا سایرین – بلااستثناء- حساسیت زیادی نسبت به این موضوع نداشتند»[۸]

همین نوع اختلاف در مواجهه با شریعتی بود که باعث برخی تشدد‌ها در مدرسه حقانی شد. سخنرانی آیت‌ﷲ شهید بهشتی دراین زمینه می‌گوید: «من می‌گویم شرط اول خدمت در مدرسه این است که انسان منصف، اسلام انصاف‌آور، تشیع انصاف‌آور در مدرسه پا بگیرد. برخورد باید منصفانه، منطقی، آرام، متین، روشنگر، امکان فکر گسترده‌دادن، باشد. تحجر، جمود و مطالب را زود در چارچوب‌های محدودآوردن و تاختن، هرگز نمی‌تواند آهنگ تربیت مدرسه باشد

…چرا باید مسئله‌ای که لااقل میان من و جناب آقای مصباح به‌صورت دو برداشت، قابل طرح است، به این شکل درآید؟ همین‌طور متقابلا من نیز نباید این کار را بکنم. نمی‌گویم فقط آقای مصباح نباید این کار را بکنند، من هم نباید این کار را بکنم. مدرسه جای برخورد سالم آرا و افکار است و از هر آهنگ و شیوه‌ای که بخواهد به سلامت برخورد آرا و افکار لطمه بزند، به‌شدت جلوگیری می‌شود. خوب دقت کنید این شعار ماست: مدرسه جای برخورد سالم آرا و افکار است… . موضع من در برابر دکتر شریعتی و کارهای او موضع بهره‌برداری صحیح است، نه لگدکوب‌کردن، نه لجن‌مال‌کردن و نه ستایش‌کردن و بالابردن. بلکه حسن استفاده از سرمایه‌ای در خدمت هدفی، باروشنگری بدون کمترین محافظه‌کاری برای تمام نقطه‌های ضعف او…من با صراحت به جناب آقای مصباح اعلام کردم، جناب آقای مصباح! اجمالا به شما بگویم، من در برابر دکتر شریعتی نقد سالم و سازنده خواهم داشت… جناب آقای مصباح، در بحثی که با ایشان کردم فرمودند من به‌عنوان اتمام حجت می‌گویم. گفتم برادر، اتمام حجت چیست؟! قبل از اتمام حجت، هدایت مطرح است. اگر هدایت آسیب دید چه اتمام حجتی؟ من به‌عنوان یک فرد کارشناس این فن می‌گویم. اگر قرار است در روحانیت کسی به‌عنوان صاحب نظر در مسائل مربوط به نسل جوانِ درس‌خوانده در ارتباط با مذهب نام برده شود، لااقل من که یکی از آنها هستم. عمرم را در این راه گذراندم. من به‌عنوان کارشناس صاحب‌نظر این فن می‌گویم این «اتمام حجت»‌های شما خطرناک است. «اتمام حجت» چیست؟! می‌گویم این، تمام رشته‌های این ۳۰، ۴۰ سال را پنبه می‌کند. اتمام حجت یعنی چه؟ چه کسی گفته است اگر ما با بیان روشنگر، نقطه‌های انحرافی را بیان کنیم کافی نیست؟ طول می‌کشد؟ طول بکشد. کار مفید طولانی بهتر است یا کار پرخطر فوری؟ کدام‌یک؟»

۲- پس از انقلاب در خط مبارزه با التقاط

با پیروزی انقلاب اسلامی، جریان فکری انقلاب دچار تلاطم‌ و تحیر شد. گروه‌های فکری مختلفی در همان سال‌های نخستین انقلاب مورد توجه مردم از جمله انقلابیون قرار گرفتند. از جبهه مخلق و ملی و حزب توده و سازمان مجاهدین خلق گرفته تا گروه‌های مسلمان که در داخل خود شعبه‌ها و جریان‌های مختلفی داشتند.

زمین چمن ورزشگاه‌ها و پیاده‌روها مملو بود از «تبیین مواضع» گروه‌های مختلف و این حرکت برای کسانی که به خوبی مبنا و تئوری این جریان‌ها را می‌شناختند بسیار خطرناک بود. برهمین اساس آیت‌ﷲ مصباح یزدی ترجیح داد به جای فعالیت‌های سیاسی به بررسی مواضع جریان‌ها و پاسخ و روشنگری در این زمینه‌ها بپردازد. کتاب «نقدی بر اصول مارکسیسم» از جمله کتاب‌هایی بود که در همان سال نخست منتشر شد.

اما تبلیغات جریان‌ها مختلف به قدری جدی شد که نمایندگان فکری آنان در جلسات متعددی از طریق تلویزیون به دفاع از آرائ و تئوری‌های سازمان‌های خود پرداختند. سال ۱۳۶۰ چندماهی قبل از شهادت آیت‌ﷲ بهشتی، مناظراتی با عنوان «آزادی، هرج و مرج، زورمداری» از سیمای جمهوری اسلامی ایران پخش می‌شد؛ مناظراتی ایدئولوژیک که یک طرف آن نورالدین کیانوری و احسان طبری بود و طرف دیگرش آیت‌ﷲ شهید بهشتی و آیت‌ﷲ مصباح یزدی. در جریان یکی از این مناظرات بود که مجری برنامه پرسید «فرض کنیم انقلاب ایران یک انقلاب مارکسیستی بود در آن صورت آیا اجازه می‌دادند گروه‌های اسلامی در تلویزیون بحث کنند»؟ و کیانوری در پاسخ گفت که «ما مارکسیست‌ها معتقد هستیم که آزادترین جوامعی که ممکن است به وجود بیاید، جامعه سوسیالیستی است!» اما شهید بهشتی قانون اساسی شوروی را قرائت کرد که در آن ادعای کیانوری نقض می‌شد. مناظرات اول انقلاب البته زنده نبود و ضبط شده پخش می‌شد محمد‌هاشمی، رئیس سابق سازمان صداوسیما و عضو شورای سیاستگذاری سیما در ابتدای انقلاب در گفت وگویی با روزنامه همشهری گفته بود که با وجود ضبط این برنامه و پخش غیرزنده مناظرات خبری از سانسور نبود.

موسسه امام خمینی

موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) را باید اصلی‌ترین میراث علمی و شخصیتی آیت‌ﷲ مصباح یزدی دانست. موسسه‌ای که بواسطه‌ی نقش‌آفرینی‌های فکری آیت‌ﷲ مصباح در ایام دولت اصلاحات و نقش سیاسی در انتخابات ریاست‌جمهوری احمدی‌نژاد مورد توجه بسیاری قرار گرفت.

پیشینیه تاسیس موسسه امام‌خمینی به پیش از انقلاب و موسسه در راه حق بازمیگردد. آیت‌ﷲ مصباح یزدی در موسسه درراه حق آموزش برای حوزویان در قالب سیستمی و روشمند را تجربه کرد. تا آنکه با پیروزی انقلاب اسلامی و در همان سال‌های نخست با هدف تربیت طلاب متخصص در رشته‌های علوم انسانی، به صورت مستقل «بنیاد باقرالعلوم» را تاسیس کرد. این بنیاد در چند دوره طلاب مستعد و با سابقه‌ی حداقل دوسال درس‌خارج را پذیرش می‌کرد. در نوبت عصر دوره‌های تخصصی برگزار می‌کرد تا بتواند از میان آنان طلاب متخصص در رشته‌های تربیت، سیاست، اقتصاد و … را تربیت کند.

اساتید متعهد دانشگاه را از تهران به قم دعوت می‌کرد و برای آنان نیز جال بود که طلابی مدعی هستند می‌خواهند در موضوعات اقتصاد و روان‌شناسی و … متخصص شوند.

دوره‌های مختلف باقرالعلوم برگزار شد و نخستین پذیرفته‌شدگان این دوره‌ها حلقه‌ی اصلی شاگردان آ‌یت‌ﷲ بودند؛ مانند آقایان غروی، فیاضی، میرسپاه، آقاتهرانی و رهنمائی و … .

در سال ۱۳۷۴ اما این بنیاد خود را در سطح یک مرکز آکادمیک رسمی یافت و عنوان خود را به «موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی» تغییر داد تا ضمن ارائه‌ی مدارک رسمی دانشگاهی از نظر کمی نیز رشته‌های خود را گسترش دهد. براساس گزارشی که آیت‌ﷲ رجبی قائم مقام موسسه در سال ۱۳۹۸ ارائه داده است «این موسسه مؤسسه دارای ۱۶ رشته و گروه علمی به شرح زیر است و در سه مقطع کارشناسی، ارشد و دکتری به طلاب دارای گواهی پایان سطح ۲ حوزه‌های علمیه که در آزمون ورودی مؤسسه موفق گردند علوم انسانی و اسلامی را آموزش می‌دهد. تا کنون ۳۵۵۰نفر از طلاب حوزه‌های علمیه دوره‌های مؤسسه را گذرانده و فارغ‌التحصیل شده‌اند و در سال جاری ۱۰۸۰نفر در سه مقطع یادشده مشغول به تحصیل هستند.»

زمین این ساختمان در زمان حضرت امام و به دستور ایشان از موقوفات آستانه مقدس تعیین شده‌بود که با رحلت ایشان در تحویل آن وقفه ایجاد شد. چندماه پس از انتخاب رهبر معظم انقلاب، ایشان دستور انتقال این زمین به موسسه را صادر و هزینه‌ی ساخت این موسسه را برعهده گرفتند. روایت‌های گوناگونی هم درباره مدیریت ساخت آن وجود دارد. به گفته‌ی آیت‌ﷲ مصباح یزدی نقشه‌ی ساختمان از طرف مهندسین آستان قدس رضوی تهیه شد و مدیریت پروژه به مهندسین مترو واگذار شد.

اما حجت‌الاسلام ابوالحسن نواب قائم‌مقام وقت موسسه امام خمینی گفته‌است هزینه و مدیریت ساخت پروژه ساختمانی موسسه با دستور و حمایت مستقیم آقای‌هاشمی رفسنجانی بوده‌است.

موسسه امام خمینی در دهه‌ی هفتاد رشد قابل توجهی پیدا کرد. گستردگی رشته‌های آن و امکانات مالی و ساختمانی و محبوبیت جایگاه آیت‌ﷲ مصباح از دلایل توجه طلاب به آن بود. در آن زمان تقریبا تنها موسسه‌ای بود که توانست چندین نفر از اعضای هیات علمی خود را در دانشگاه‌های مطرح آمریکا و کانادا بورسیه کند. آیت‌ﷲ مصباح یزدی در این زمینه می‌گوید: «درسفری که به کانادا و پس از ان آمریکا و مقر سازمان ملل داشتم زمینه‌ی آشنائی ما با دانشگاه «مک گیل» فراهم شد. کاردار ما در کانادا گفتند یک صحبت‌هایی شده تا عده‌ای از دانشجویان حوزه علمیه قم را در آنجا بپذیرند. برای من جالب بود و به همین انگیزه به «منترال» رفتیم و با مسئول بخش مطالعات اسلامی آقای «آدامس» ملاقات و گفت‌وگو کردیم و موافقت خود را اعلام کردند. پس از مراجعت در ملاقات با مقام معظم رهبری پیشنهاد دادم دو تن از دوستانی که متاهل بودند وفرزند هم نداشتند اعزام شوند. ایشان استقبال کردند و موضوع را برای تامین هزینه به آقای‌هاشمی ارجاع دادند. با آقای‌هاشمی که صحبت شد گفتند حالا که بناست این طور کاری انجام بشود یک چیزی که سال‌ها آرزوی آن را داشتیم چرا فقط دو نفر اعزام کنید؟ ده بیست نفر بفرستید. گفتیم مشکلاتی دارد. ایشان گفتند هر مشکلی داشته باشد من حل میکنم. در نهایت ۱۲ نفر از دوستان انتخاب و اعزام شدند»[۹]

موسسه امام خمینی در دهه هفتاد و نیمه اول ۸۰ رشد قابل توجهی کمی و کیفی داشت. این رشد همزمان با جریانات سیاسی انگیزه‌ی مضاعفی را برای شاگردان آیت‌ﷲ ایجاد کرده بود تا با احساس قدرت و تکلیف وارد عرصه‌‌ای بزرگ‌تر شوند. این عرصه همان انتخابات سال ۱۳۸۴ بود!

به جرات می‌توان گفت تنها حامی سازمانی و تشکلی از احمدی‌نژاد موسسه امام خمینی بود؛ اما به نظر می‌رسد این پیروزی و عمل به تکلیف سیر نزولی این موسسه را استارت زد. بر این اساس می‌توان ادوار تاریخی این مرکز را پس از این مرحله به دو دوره تقسیم کرد:

دوره اول را می‌توان تا قبل از سال ۸۴ دانست که رویکرداصلی مؤسسه در حوزه علمی و مقابله با جریانات روشنفکری بود که به موفقیت‌های نسبی نیز دست یافت وارمغان آن تعداد قابل توجهی نشریه علمی پژوهشی و پژوهش‌های نظری بود . دیگری اصلی این مرکزبه جهت گفتمان، سایر گفتمان‌های علمی زاویه‌دار با مبانی دینی و اسلامی بودند.

دوره دوم پس از ۸۴ و با ورود و حمایت‌های این مرکز از محمود احمدی‌نژاد شروع شد. دوره‌ای که مؤسسه درگیر جریانات فکری مقابل نبوده و جریانات سیاسی نیز بدان اضافه شدند که در نهایت با افول و زاویه گرفتن آقای احمدی‌نژاد از مؤسسه وارد فضای جدیدی شد. مؤسسه پس از این دوره نتوانست مرجعیت علمی که در دهه هشتاد داشت را احیاء کند و ویترین اصلی این مرکز لایه‌هایی از عناصر سیاسی این مرکز شدند که در جریان سیاسی جبهه پایداری فعال بودند. با شروع انتخابات ۹۲ و حمایت‌های همه‌جانبه آیت‌ﷲ مصباح از لنکرانی کاندیدای رد صلاحیت شده، این همانی مؤسسه امام خمینی(ره) و جبهه پایداری بیشترقوت گرفت.

می‌توان کنشگران و فعالان اصلی این مرکز پس از این دوره را به چند سطح تقسیم نمود:

کنشگران علمی شامل سطحی از اعضای هیئت علمی و اساتید این مرکز که علیرغم ورود مؤسسه در حوزه‌های سیاسی همچنان متمرکز برفضای علمی بوده و تلاش کرده‌اند که درسالهای گذشته فعالیت علمی خود را با قوت حفظ کنند.

کنشگران سیاسی که طیفی از فعالان است که در جریان جبهه پایداری فعال بوده و تلاش کرده‌اند در سالهای گذشته در نهادها و مراکزحاکمیتی ورود کنند. این سطح از فعالان بیش از هر چیز در سطح سیاسی و انتخابات‌ فعال بوده‌اند.

کنشگران حوزوی که جمعی از مرتبطین این مؤسسه می‌باشد که درمراکز راهبردی و مهم حوزه فعال بوده‌اند و در فضای حوزه در سطح درس خارج تدریس دارند.

در نهایت به نظر می‌رسد آنچه که در سالهای گذشته و دو دهه گذشته بیش از هرچیز منجر به تضعیف این مؤسسه گردیده تبدیل شدن جریان سیاسی این مرکز به ویترین مؤسسه و غفلت از معرفی و تقویت بخش‌ها و شخصیت‌های علمی این مرکز شده است.

۳- دوم خرداد ۱۳۷۶

انتخابات دوم خرداد اتفاقی متفاوت در بیست سالگی انقلاب بود. مردم با رأی بسیار بالا فردی غیر از آنچه نهادها و سازمان‌های رسمی تبلیغ و معرفی می‌کردند انتخاب کردند. این انتخابات اگرچه ظاهرا سیاسی، اما تاثیر فرهنگی آن بسیار پررنگ‌تر بود.

جریانی موسوم به اصلاحات در یک بازه زمانی دو ساله فضای فرهنگی کشور را دچار تغییر ناگهانی کردند. از بروز و ظهور مطبوعات با ظاهر و محتوایی جدید تا طرح چالش‌های جدید فکری بویژه در بین دانشجویان و جوانان. این دوران شباهت زیادی با دو سال آغازین انقلاب داشت. بحث‌های مربوط به دموکراسی، حکومت اسلامی، ولایت فقیه، آزادی و تساهل و تسامح و ده‌ها موضوع مرتبط با آنان در دانشگاه‌ها و مطبوعات معرکه‌ی آراء و نظرات مختلف شد.

در همین فضا بود که آیت‌ﷲ مصباح یزدی در خطبه‌های پیش از نمازجمعه تهران به تبیین دیدگاه‌های خود درباره مسائل روز جامعه پرداخت. مهمترین آنان تعریف جامعه دینی، نگاه اسلام به دموکراسی و جایگاه مردم و مواردی از این دست بود. همان‌طور که پیش‌بینی می‌شد ده‌ها روزنامه‌ و نشریه‌ی تازه متولد شده‌ی اصلاح‌طلبان با انتخاب تیترهای خاص از این سخنان عملا آیت‌ﷲ مصباح یزدی را در سیبل تهاجمات خود قرار دادند. چه آنکه سخنان آیت‌ﷲ مصباح هم صراحتا در رد نظرات و تفکرات آنان بود.

تحصنی در حمایت از آیت‌ﷲ

در دهم بهمن ۱۳۷۸ بود که انتشار کاریکاتور توهین‌آمیز نیک‌آهنگ کوثر در خصوص آیت‌ﷲ مصباح یزدی خشم طلاب و اساتید حوزه علمیه قم را برانگیخت. طلاب در مسجد اعظم قم گردآمدند و نسبت به انتشار این کاریکاتور و سیاست‌های فرهنگی دولت اعتراض داشتند که قالب یک «تحصن» به خود گرفت. خواسته‌ی تحصن کنندگان محاکمه‌ی عاملین انتشار این کاریکاتور و استعفای وزیر ارشاد بود. مدیر حوزه علمیه قم نیز ضمن حمایت از بیانیه‌‌ی صادره از سوی جامعه مدرسین، اعلام کرد روز شبه ۱۶ بهمن ۱۳۷۸ کلیه‌ی مدارس و دروس تابعه این شورا در حمایت از متحصنین تعطیل است.

اگرچه وزیر وقت ارشاد دکتر عطاء‌ﷲ مهاجرانی بعدها تحصن‌کنندگان را عده‌ای دبیرستانی معرفی کرد اما اخبار از حضور اساتید سطح عالی، برخی از مراجع عظام تقلید حکایت داشت. آیت‌ﷲ جوادی آملی در این تحصن سخنرانی کرد و در نهایت پس از سه روز از برگزاری تجمع آیت‌ﷲ علی مشکینی پیام رهبر انقلاب را مبنی بر درخواست پایان تحصن ابلاغ کرد.

نیک آهنگ کوثر ۶ روز بازداشت بود و ۶ سال بعد به‌طور غیابی محاکمه و به ۴ ماه زندان محکوم شد.

این کاریکاتوریست پس از گذشت چندماه در مصاحبه‌ای اظهار داشت: «ما تندروی کردیم. حاضرم قسم بخورم که بسیاری از ما مطبوعاتی‌ها تند رفتیم. ما بدون در نظر گرفتن ظرفیت ساختاری کشور فکر می‌کردیم محدودیت‌ها حذف شده در حالی که حذف نشده بود. ما باید به خود بقبولانیم که شرایط همیشه برای قهرمان‌بازی وجود ندارد»[۱۰]

نیک آهنگ کوثر چندی بعد با ارسال نامه‌ای به آیت‌ﷲ مصباح یزدی از ایشان عذرخواهی کرد. آیت‌ﷲ مصباح نیز با دعا برای عاقبت‌بخیری وی سفارش کردند که در همه‌ی کارها و شرایط تقوای الهی رعایت شود و ارزش‌های اخلاقی فدای مقتضیات حرفه‌ای یا فضای سیاسی نشود. [۱۱]

مناظره‌هایی از جنس ابتدای انقلاب

نیمه‌ی دوم سال ۱۳۷۸ موضوع مناظره‌ی عطاء ﷲ مهاجرانی و آیت‌ﷲ مصباح یزدی از دیگر مطالب داغ روزنامه‌ها شد. مهاجرانی در نامه‌ای خطاب به آیت‌ﷲ مصباح با اشاره به برخی اظهارات ایشان پیشنهاد داد در یک مناظره تلویزیونی که به صورت مستقیم پخش می‌شود با ایشان مناظره کند.

آیت‌ﷲ از این مناظره استقبال کرد و از صداوسیما درخواست کرد زمینه‌ای این برنامه را فراهم سازند؛ اما چند روز بعد از این درخواست بود که روزنامه ایران به نقل از از «برخی از شاگردان آیت‌ﷲ مصباح» مدعی شد این شاگردان نگران مناظره هستند و درخواست لغو آن را دارند. این ادعا صراحتا از سوی ایشان وشاگردان رد شد. مدتی این روزنامه با اشاره به فرارسیدن ماه مبارک رمضان مدعی شد عملا در این ماه امکان برگزاری مناظره وجود ندارد.

مهاجرانی هم بلافاصله در برخی از مقالات خود اینگونه مطرح کرد که «حال که امکان برگزاری مناظره وجود ندارد به برخی از نظرات آیت‌ﷲ مصباح یزدی پاسخ می‌دهم»

اگرچه عملا این مناظره با شگردهای رسانه‌ای منتفی شد اما مناظره آیت‌ﷲ مصباح با محمدجواد حجتی کرمانی برگزار و از تلویریون پخش شد. آنچه که از این مناظره‌ها در ذهن عموم مخاطبان باقی ماند انتقادات حجتی کرمانی به عملکرد برخی نهادها بود و عملا به موضوع مناظره یعنی جایگاه حقوق مردم و آزادی ارتباطی نداشت؛ اما از سوی مقابل آیت‌ﷲ مصباح در چارچوبی نظام‌مند ونطقی شبهات را مطرح و به آن‌ها پاسخ داد.

۴- سال ۱۳۸۴ از حمایت قاطع تا ایستادگی مقابل احمدی‌نژاد

اگر دوم خرداد پدیده‌ی سومین دهه انقلاب بود قطعا انتخاب احمدی‌نژاد در سال ۱۳۸۴ هم مهمترین رویداد دهه‌ی چهارم انقلاب محسوب می‌شود. رویدادی که ادبیات و روش متفاوتی در دولت‌مداران ایجاد کرد. ساده‌زیستی، عدالت، در میان مردم بودن و روشی متفاوت در مدیریت از جمله مولفه‌های دولت احمدی نژاد محسوب می‌شود.

اگر چه احمدی‌نژاد در جریان شهرداری تهران توانست یک جریان سیاسی و رسانه‌ای برای خود ایجاد کند و از نارضایتی مردم نسبت به دولتمردان دوره‌ی اصلاحات و سازندگی بهره جست اما حمایت‌های قاطع آیت‌ﷲ مصباح یزدی را هم باید یکی از عوامل پیروزی وی دانست. طیف گسترده‌ای از طلاب با جان و دل در صدها شهر و روستا به تبلیغ او پرداختند و شبکه‌ی تبلیغی طلاب عملا رأی‌های دست نیافتنی برای بسیاری از کاندیداها را روانه‌ی سبد احمدی‌نژاد کرد.

حمایت آیت‌ﷲ مصباح یزدی از احمدی‌نژاد رنگ و بوی معنوی هم به خود گرفته بود. ایشان در نخستین دیدار خود که بلافاصله پس از پیروزی احمدی‌نژاد صورت گرفت چنین گفت: «خدای متعال‌ را شاکریم‌ که‌ زمینۀ‌ انتخاب‌ چنین‌ شخصیتی برای این‌ دورۀ‌ خاص‌ از انقلاب‌ را فراهم‌ کرد و آیندگان‌ به‌ این‌ نتیجه‌ خواهند رسید که‌ انتخاب‌، مشحون‌ به‌ کرامات‌ و معجزات‌ بود و از این‌ رو توفیق‌ شکر این‌ نعمت‌ را از خداوند خواستاریم‌. عنایات‌ حضرت‌ ولی‌عصر(عج‌) یار ملت‌ ایران‌ بود که‌ به‌ چنین‌ موفقیتی‌ دست‌ یافت‌ و تلقی ما این‌ است‌ که‌ این‌ نفخۀ‌ الهی‌ که‌ در این‌ زمان‌ در جامعۀ‌ ما دمیده‌ شده‌ و آثارش‌ در علاقۀ‌ بیشتر مردم‌ به‌ دین‌ و اندیشه‌های اسلامی ظهور یافته‌، مرتبه‌ای از مراتب‌ چیزی است‌ که‌ در زمان‌ پیامبر اسلام(ص) تحقق‌ پیدا کرد و ان‌شاءﷲ مرتبۀ‌ کاملش‌ در زمان‌ ظهور حضرت‌ ولی‌عصر(عج‌) تحقق‌ خواهد یافت‌.»[۱۲]

پس از انتخاب احمدی‌نژاد، موسسه امام خمینی(ره) عملا پشتوانه‌ی تئوری و تامین بخشی از نیروهای کابینه‌ی وی در زمینه فرهنگ و حتی اقتصاد شد؛ اما این حمایت‌‌های قاطع دوام زیادی نیافت. در نخستین چالش بین احمدی‌نژاد و مراجع در ماجرای ورود زنان به ورزشگاه‌ها آیت‌ﷲ مصباح یزدی نیز در کنار سایر مراجع تقلید با این امر مخالفت کرد.

البته ایشان ترجیح دادند در گام نخست، انتقادشان علنی نباشد. در نامه‌ای از طریق شاگرد خود حجت‌الاسلام بی‌ریا که در آن زمان مشاور احمدی‌نژاد در امور روحانیون بود مخالفت خود را با این طرح اعلام کردند.

اما اقدامات و رفتارهای ساختارشکن احمدی‌نژاد با تیم همراه خود یعنی مشائی و بقائی تازه آغاز شده بود. ارائه نظریه‌های مکتب ایرانی، حمایت از مردم ساکن در سرزمین‌های اشغالی و برخی دیگر از مواضعی که نقطه مقابل نظر رهبری و مراجع تقلید و در نهایت قهر یازده‌روزه‌ی احمدی‌نژاد عملا تمامی راه‌های حمایت آیت‌ﷲ از وی را بست.

اما جالب اینکه حمایت‌های آیت‌ﷲ مصباح از احمدی‌نژاد از مرحله توقف به مخالفت صریح وی و شاگردانش با او منجر شد. تا جائی که ایشان عملا منش و رفتار احمد‌ی‌نژاد را انحرافی دانستند و گفتند: «این که آدم جوری رفتار کند که نزدیک‌ترین دوستان و صمیمی‌ترین همکارانش هم آزرده و با او مخالف شوند و توی روی او بایستند، این رفتار برای یک سیاستمدار در هیچ منطقی پذیرفته نیست. بهره هوشی این شخص (احمدی نژاد) به تصدیق دوست و دشمن از حد متعارف بالاتر است، پس چگونه شیفته یک شخص عادی می‌شود؟ آن هم شیفتگی‌ای که چنین حرکات نامعقولی از او سر بزند! یک وقتی به برخی از دوستان نزدیکم گفتم که بیش از ۹۰ درصد معتقدم که او سحر شده است»

حجت‌الاسلام سیدمحمود نبویان، استاد موسسه امام خمینی(ره) هم در نشستی که در دانشگاه رجایی برگزار شد این مساله را تبیین کرد که چرا آیت‌ﷲ مصباح جریان انحرافی را فراماسونر نامید: «فراماسونری هزاران جنبه دارد که من دو جنبه ‌از آن را می‌خواهم عرض کنم. یک جنبه، جنبه سیاسی است، یک جنبه، جنبه فکری، عقیدتی و بنیادین است. آقای مصباح نظر به جنبه سیاسی‌اش ندارد و نمی‌خواهد بگوید این تشکیلات سیاسی، آقای مشایی هم رفته آنجا عضو شده است، آقای مصباح می‌گوید فکری که مشایی عرضه می‌کند؛ فکر فراماسونرهاست .»

اوج و فرود حمایت و انکار قاطع احمدی‌نژاد از سوی آیت‌ﷲ مصباح یزدی در طی چهار سال اتفاق افتاد.

ایجاد تشکیلات حزبی، آغاز چالش درون‌گفتمانی

پس از فتنه‌ی سال ۸۸ و بازداشت تعدادی از فعالان اصلاح‌طلب و محاکمه‌ی آنان نخستین انتخابات اهمیت زیادی داشت. این انتخابات نشان می‌داد اولا فتنه‌ی ۸۸ چه تاثیری در رابطه‌ی مردم با حاکمیت داشته و از سوی دیگر جایگاه جناح‌های سیاسی در در شرایط پسافتنه چیست.

در همین شرایط بود که زمزمه‌ی غربالگری اصولگرایان مطرح شد. چراکه تصور می‌شد عملا جناج اصلاح‌طلبان در ایران برچیده شده‌است. تعدادی از شاگردان آیت‌ﷲ مصباح یزدی و همفکران آنان در تهران جلساتی تشکیل دادند تا به زعم خود در بین نیروهای انقلاب یک حرکت اصیل و آنچه‌که مورد پسندشان بود ایجاد کنند. آیت‌ﷲ مصباح یزدی هم در دیدار با جمعیت موتلفه اسلامی اینگونه فرمودند: «امروز اصلاح طلبان چنین وضعیتی ندارند و شانس برنده شدن با آنها نیست آنها در موقعیتی هستند که چه کسی را انتخاب کنند که رد صلاحیت نشود، سران آنها که قطعا رد صلاحیت می‌شوند از این رو به دنبال فردی هستند که سابقه نسبتا خوبی داشته و رأی بیاورد، اما بعید است که مردم به آنها اقبال داشته باشند. اگر در انتخابات امر دایر شد بر اصولگرا و اصلاح طلب، همه باید بر روی اصولگرا اتفاق کنند و نظرات دیگر خود را کنار بگذارند و بر روی شخصی اجماع کنند که در مقابل آنها رأی داشته باشد؛ اما امروز رقابت در میان اصولگرایان است، چون اصلاح طلبان بعد از فتنه ۸۸ دیگر در میان مردم جایی ندارند.»

همین امر باعث تشکیل «جبهه پایداری» توسط شاگردان و حلقه‌ی نزدیک به آنان شد و در مردادماه سال ۱۳۹۰ با برگزاری همایشی در حسینیه الزهرا سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی رسماً اعلام موجودیت کرد.

اما بسیاری از بزرگان جبهه انقلاب نسبت به این حرکت انتقاد کرده و آن را باعث ایجاد اختلاف و چندگانگی در بین نیروهای انقلابی و اصولگرا می‌دانستند. در همین زمان بود که بحث «کاندیدای صالح یا مقبول» نقل محافل انقلابی داغ شد. منتقدان جبهه پایداری معتقد بودند تنها اصلح بودن شرط کافی برای حضور در انتخابات نیست ونیاز است کاندیداهای معرفی شده مقبولیت و احتمال رای‌آوری داشته باشند؛ اما در مقابل جبهه پایداری بر اولویت صلاحیت و «عمل به تکلیف» بدون توجه به نتیجه تاکید داشت.

این اختلافات در آستانه‌ی انتخابات ریاست جمهوری سال ۹۲ نیز اصلی‌ترین معضل جبهه‌ی انقلاب شد. آنجا که جبهه پایداری و شخص آیت‌ﷲ مصباح یزدی به صورت قاطع از کاندیداتوری وزیر وقت بهداشت دکتر کامران باقری لنکرانی حمایت کردند. آیت‌ﷲ مصباح نیز در حمایت از وی مانند حمایت از احمدی‌نژاد تمام قد و قاطعانه به میدان آمد و گفت: «برخی از افرادی که کاندیدا شدند من به آنها ارادت دارم و آنها نور چشم من محسوب می‌شوند اما برای این کار مناسب نیستند. آقایان روی فردی توافق کرده‌اند که بنده از ۷سال پیش او را در نظر گرفته بودم ولی به کسی نگفته بودم. ‏بینی و بین‌ﷲ شهادت می‌دهم که روی زمین و زیر این آسمان کسی اصلح از آقای لنکرانی نمی‌شناسم. امیدوارم که این شهادت برگ زرینی درنامه ۸۰ ساله‌ام باشد.»

دو سال بعد اما آیت‌ﷲ محمد یزدی رئیس جامعه مدرسین حوزه علمیه قم سکوت خود درباره تاثیرات شکل‌گیری جبهه پایداری و نوع رفتار آنان را شکست و در گفت‌وگوئی اینچنین گفت: «زمانی که احساس کردم در حوزه یک حزب و گروهی که خود را منتسب به آیت‌ﷲ مصباح می‌دانند به وجود می‌آید، به بعضی از روحانیون محترمی که با ایشان ارتباط خاص دارند، در جلسات خصوصی که با آنها داشتم، گفتیم که از تفرقه و تجزیه جلوگیری کنیم، ولی متأسفانه مشکل حل نشد…خوب است طلاب محترم ما بدانند بنده خدا را گواه می‌گیرم ما برای جلوگیری ازتفرقه به همراه چند تن از دوستان جلسه‌ای کاملا خصوصی تشکیل دادیم و از تعدادی از اعضای مجلس خبرگان دعوت کردیم. هدف اصلی این بود که انعطاف بیشتری بین روحانیون باشد تا شکاف جدیدی بوجود نیاید و به این امید که روحانیت مبارز و جامعه مدرسین در خصوص مسائل سیاسی کشور همراهی و همدلی داشته باشند که این وحدت و همدلی امر بسیار مفیدی است. در آن جلسه که بیش از یک ساعت به طول انجامید، بنده خطاب به جناب آقای مصباح عرض کردم جناب آقای مصباح اگر جامعه مدرسین و روحانیت مبارز در مسائل انتخاباتی آینده که در پیش داریم به یک نقطه واحدی رسیدند شما که در جامعه اثرگذار هستید آمادگی آن را دارید که همراهی و کمک کنید تا اختلاف کمتر شود تا با همراهی شما این دو نهاد که اثر گذار هستند یکی شوند و اختلافات بین آنها کمتر شود؟ ایشان فرمودند که در آن زمان هر تکلیفی شرعی که داشته باشم عمل خواهم کرد.

آیت‌ﷲ مهدوی‌کنی فرمودند که همه ما موظفیم که تکلیف شرعی را عمل کنیم. بنده مجددا عبارات خود را تغییر دادم و عرض کردم جناب آقای مصباح این مشخص است که همه ما تکلیف شرعی را عمل خواهیم کرد. هیچ کس قصد ندارد تکلیف غیر شرعی عمل کند بحث این است که از نظر سیاسی فرمایشات شما در جامعه تأثیر دارد و مردم به این مسائل توجه دارند هرچه شکاف کمتر باشد و اگر به یک نقطه رسیدیم شما حاضر هستید همراهی و کمک کنید تا هرسه به یک نقطه مشترک برسیم؟ ایشان فرمودند صحبت‌های شما درست و عاقلانه است به هر حال شرایط زمان باید بررسی شود باید در زمان خودش بررسی کنم . دفعه سوم که بنده اصرار کردم و جواب درستی نگرفتم یکی از آقایان گفتند که این موضوع را ادامه ندهید به نتیجه‌ای نخواهیم رسید. جلسه به خوبی به اتمام رسید. سه روز بعد مطلع شدیم در تهران آیت‌ﷲ مصباح یزدی جلسه گرفتند و آقای لنکرانی را به عنوان منتخب خود معرفی کردند. ما دنبال این بودیم که شکافی وجود نداشته باشد. بنده واقعا متأسفم که یک سرمایه گرانقدر حوزه بخواهد به این شکل آسیب ببیند. متأسفانه این آسیب به آیت‌ﷲ مصباح رسید. در جریان انتخابات هم همین آسیب به جامعه مدرسین رسید»

آیت‌ﷲ یزدی آسیب شکل‌گیری جبهه پایداری را فراتر از مسائل انتخاباتی عنوان کرده و گفت: «بنده به عنوان یکی از اعضای جامعه مدرسین وظیفه خود می‌دانستم که این تشکل گرفتار تجزیه نشود و آن حالتی که برای جامعه روحانیت و مجمع روحانیون مبارز در تهران پیش آمد (که دچار دو دستگی شدند و خود به خود در مسائل سیاسی هم دو دسته شدند) ما سعی کردیم در جامعه مدرسین این تجزیه پیش نیاید. خوب است طلاب محترم حوزه اطلاع داشته باشند و بدانند که کار تا مرز عملی شدن این تجزیه پیش رفت.»[۱۳]

عمل به تکلیف یا روحیه‌‌ای خاص

کلیدواژه‌ی «عمل به تکلیف» از کلیدی‌ترین نکاتی است که در سیاست‌ورزی آیت‌ﷲ مصباح یزدی مشهود است. اگرچه نگاه اخلاقی و عرفانی ایشان حتی در سیاست هم جاری است آنجا که همیشه توصیه کرده‌اند آنگونه رفتار کنیم که مورد رضایت خدای متعال و حضرت ولی‌عصر قرار گیرد، اما «عمل به تکلیف» همیشه در رده‌ی نخست بوده‌است؛ اما به نظر می‌رسد این کلیدواژه در پشت پرده‌ی خود برخی خصوصیت‌های شخصی و اخلاقی را به همراه دارد.

شاید عدم همراهی آیت‌ﷲ مصباح یزدی با شخصیت‌های هم‌طراز سیاسی خود و رغبت به یک کار مستقل از این روحیه‌ی شخصی نشأت گرفته که تحت عبارت «عمل به تکلیف» بروز و ظهور داشته‌است. خاطره‌ی آیت‌ﷲ مسعودی خمینی از یکی از جلسات جامعه مدرسین به خوبی این منش و روحیه را نشان می‌دهد: «به یاد دارم در یکی از جلسات که آقای مصباح تازه به جمع ما پیوسته بودند با یکی از طرح‌هایی که در جامعه مدرسین مطرح بود مخالفت شدیدی کردند و تنها ایشان بود که نظر مخالف داشت. در این حال یکی از آقایان به ایشان اعتراض کردند که این چه حرفی است که می‌زنید؟ همین امر باعث شد که آقای مصباح از جامعه مدرسین کنار گرفت و هنوز هم که هنوز است در جلسات آن شرکت نمی‌کنند. بعدا آقای مصباح به من گفت: نمی دانم چرا جدی با مسائل برخورد نمی‌شود و تنها به حرف زدن اکتفا می‌شود»[۱۴]

رحلت تئوری‌پرداز فکری حوزه

آیت‌ﷲ مصباح یزدی پس از ۶۰ سال دفاع اندیشمندانه از اسلام و تئوری‌پردازی مبانی انقلاب سرانجام پس از طی یک دوره بیماری دارفانی را وداع گفت. اگرچه این رحلت در واقع فقدان جسمی ایشان در بین شاگردان و علاقمندان اوست اما میراث او در قالب موسسه امام خمینی(ره) و صدها نفر از شاگردان و همچنین آثار باقی مانده قطعا یک جریان فکری است که دهه‌های آینده در هدایت انقلاب و تحکیم مبانی اسلامی ایران نقش جدی خواهد داشت و البته ممکن است برخی چالش‌های سیاسی مانند زمان حیات استاد داشته باشند.

باید دید شاگردان او چه میزان پایبند مبانی فکری استاد بوده و می‌توانند این میراث را در تلاطم حوادث گوناگون حفظ کنند.

مباحثات

—————————————————————-

[۱] گفتمان مصباح/ص ۵۷

[۲] روزنامه بیان ۲۳ فروزدین ۱۳۷۹ . رسول منتجب‌نیا

[۳] مصباح دوستان ص ۷۴

[۴] اسناد نهضت اسلامی(نشریه انتقام)، جلد دوم، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص ۱۵.

[۵] روزنامه رسال ۵ تیر ۱۳۷۸

[۶] آریا: ۲۵مرداد ۷۸

[۷] روزنامه رسالت ۸ شهریور ۷۸.

[۸] مصباح دوستان/ص ۱۴۲

[۹] گفتمان مصباح/ص ۱۹۴

[۱۰] روزنامه رسالت/۱۹ آذر ۱۳۷۹

[۱۱] گفتمان مصباح / ص ۳۸۴

[۱۲] گفتمان مصباح، رضا صنعتی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص ۸۸۳)

[۱۳] خبرگزاری مهر/ ۱۰ تیر ۱۳۹۲)

[۱۴] خاطرات آیت‌ﷲ مسعودی خمینی/ صفحه ۳۸۰

منبع

تا اجتهاد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.