صابئین از نظر قرآن
واژه شناسیمندا به معنای علم، شناخت،ادراک و یا عرفان ، واژه ای از زبان آرامی شرقی است. ( زبان آرامی یکی از کهنترین زبانهای سامی است که تعدادی از زبانهای زنده دنیا نظیر عربی و عبری از آن مشتق شده اند . این زبان ابتدا در بابل و آشور رواج داشته و بعدها در عهد هخامنشی زبان اداری و مکاتباتی دربار بود و بدین روی تعدادی از کتیبه های باقی مانده از هخامنشیان با خط میخی و به زبان آرامی نگاشته شده است . این زبان در تورات نیز کاربرد داشته و تعدادی از آیات سفر ارمیاء به این زبان نگارش یافته است . به طور کلی می توان این زبان را زبان بین المللی عهد کهن نامید چیزی مانند زبان عربی در دوره اسلامی و انگلیسی در زمان حاضر.)مندایی (جمع آن : مندائیان) به معنای پیران عرفان، پیروان علم الهی یا پیروان شناخت هستی است. به همین مناسبت معبد آنان به نام مندی نام دارد.ستاره پرستها در متون اسلامی به نام صابئین شناخته شده اند. ولی صابئین امروزی هیچگاه خود را (در متون شان) صابئین معرفی نکرده اند. آنها در تمامی متون، اعم از کتابهای اصلی و یا فرعی (موسوم به طومار یا دیوان) ، خود را مندایی ناصورایی معرفی کرده اند. ناصورایی به معنای محافظ دین ، مومن ، متقی و اهل عبادت و واژه ای از زبان آرامی شرقی است.مورخین و علما مسلمانان در متون اسلامی، صابئین را با مغتسله یکی دانسته اند. به این علت که اساسی ترین و رایج ترین آیین صابئین مندائی،غسل تعمید در آب است. عیسی مسیح توسط یحیی غسل تعمید یافت. بدین وسیله در دو دین صابئین مندائی و مسیحیت، غسل تعمید به منزله پاکی تن و روان و نمادی از اعتقاد و ایمان به رستگاری و پرهیز از کژروی است. ( یحیی معمدان فرزند زکریای نبی و هم عصر عیسی (ع) بوده و از انبیای بنی اسرائیل محسوب می شود وی در کنار رود اردن توبه کاران را غسل تعمید می داد ( منابع مسیحی ) اما اینکه در متون اشاره می کنند که وی واضع غسل تعمید است صحیح نیست . اصولا پیش از یحیی و در دوره های قبل آب به عنوان مظهر پاکی مورد توجه بوده و شستشو با آن در برخی مذاهب نوعی فریضه مذهبی شمرده می شده است.)واژه صابئه از ص – ب – ع در هنگام تعریب ع ساقط شده ، به شکل صَبأ خوانده می شود و معنای در آب فرو رفتن و ریزش آب و میل نمودن به چیزی از آن مستفاد می گردد.واژه صوا و صبا به معنی غسل گرفتن است، که مصدر مصوتا و مصبتا به حساب می آید . مصبتا به معنی غسل است. مصبتا در ادبیات محاوره ای به شکل مصوتا تلفظ میشود. اعراب وجه اسم فاعلی آن را صابی یا صابئین خوانده اند. معنای در آب فرو رفتن (غسل) در این کلمه مستتر است.
صابئین از نظر قرآنما هنوز درک دقیقی از اطلاق واژه صابئین بر مندائیان در متون اسلامی و در صدر آن قرآن مجید نداریم. علیرغم تفاسیر بسیار بر سه سوره قرآن، بقره و مائده و حج، هنوز به معنای مطلق کلمه نمی توانیم ادعا داشته باشم که صابئین قرآن، مندائیان پیرو حضرت یحیی هستند. تنها در هاله ای از شک و یقین و درچارچوب اشارات نزدیک به واقعیت و مبتنی بر استنادات تاریخی و از همه مهمتر با بررسی متون مندایی می توانیم نوعی ارتباط قوی بین مندائیان و صابئین مشاهده نماییم.قرآن کریم در سه جا از صابئین نام آورده است:۱- ان الذین امنوا و الذین ها دوا و انصاری و الصابئین من آمن بالله و الیوم الاخر و عمل صالحاًفلهم اجرهم عند ربهم و لا خوف علیهم و لا هم یحزنون.«سوره بقره ،آیه ۶۲»همانا آنان که به اسلام ایمان آوردند و آنانکه از اهل یهود و مسیحی و صابئی بوده و از روی حقیقت به خدا و روز قیامت ایمان آورند و نیکوکاری پیشه کنند برای آنها پاداشی نیک نزد پروردگارشان هست و هیچ گاه اندوهگین نخواهند بود.۲- ان الذین آمنو و الذین ها دوا و الصابئون و انصاری من آمن بالله و الیوم الاخر و عمل صالحاً فلا خوف علیهم و لا هم یحزنون.«سوره مائده، آیه ۶۹»همانا کسانی که به اسلامی گرویده اند و یهود و مسیحیان و صابئین که به خدا و روز قیامت ایمان آورده و نیکوکار شوند هرگز ترسی بر آنان نبوده و نه اندوهگین خواهند شد.۳- ان الذین آمنو و الذین هادوا و الصابئین و النصاری و المجوس و الذین اشرکو ان الله یفصل بینهم یوم القیامه ان الله علی کل شی شهید.«سوه حج، آیه ۱۷»البته کسانی که به خدا ایمان آورده اند و اهل یهود و صابئین و مجوس و آنان که به خدا شرک آوردند خداوند میان آنها در روز قیامت جدایی افکند، همانا خداوند بر احوال همه موجودات عالم گواه (و بصیر) است.فرضیه هایی در باب صابئینما در ادامه به بررسی نظریات قرآن در مورد صابئین می پردازیم:۱- صابئین همان پیروان یحیی تعمید دهنده اند که امروزه با نام مانداییان شناخته می شوند.۲- صابئین گروهی با مذاهبی التقاطی مرکب از عقاید مختلف نظیر فلاسفه یونان، مذاهب ایرانی و مذاهب مصری و بین النهرینی می باشند.۳- صابئین ارتباط بسیار نزدیکی با حنفای ساکن عربستان پیش از اسلام دارند.۴- صابئین گروهی با اعتقادات توحیدی و بدون شریعت خاص بوده اند که با ظهور اسلام، جذب جامعه اسلامی گردیده اند.که البته نظریه آخر مناسب تر به نظر می آید. مقصود از صابئین در این فرضیه صرفا گروه مورد اشاره در قرآن (آیات ۶۲ بقره، ۶۹ مائده و ۱۷ حج) می باشد.مقصود از داشتن اعتقادات توحیدی، اعتقاد به منشایی واحد برای خلق و حفظ عالم، در مقابل اعتقادات شرک آمیز اعراب جاهلی است.مقصود از شریعت، احکام عملی و اجرایی خاص یک مذهب یا مکتب فکری است و مقصود از جامعه اسلامی، اجتماع مسلمانان پس از رسمیت یافتن و نشر اسلام در شبه جزیره عربستان می باشد.در ترجمه آیات قرآنی برخی از مترجمین، صابئین را به ستاره پرستها ترجمه کرده اند (در عهد پیامبر اسلام واژه صابئین در مکه به کسانی اطلاق می شد که پیرو دین مرسوم نبوده و ازدین خارج شده حساب می شده اند . این را می توان از صحبت ابوذر در مسجدالحرام با زنی که در برابر لات و عزی گریه می کرد و حاجت می خواست در یافت ( فروغ ابدیت – جعفر سبحانی – ج۱) بدین لحاظ در در عهد نزول قرآن این احتمال وجود دارد که شاید گروه صابئین به موحدین حنفی پیرو دین ابراهیم (ع) نیز اطلاق می گردیده است که توسط مردم مشرک مکه مطرود و مورد نفرت بوده اند ) اطلاق مفهوم ستاره پرست به صابئین به تفاسیر مفسرین اولیه قرآن و حکماء و علماء اسلامی قرون چهارم تا ششم هجری مربوط می گردد.استنادات ایشان به حادثه گذر مأمون از شمال بین النهرین به مقصد شام است که در اواخر عمر مأمون با عده ای که موهای سر را بلند و بر پشت گره زده و بر تن قبائی داشتند ملاقات، و درباره دین و آئینشان سوال می نماید. آنها خود را نه یهود و نه مسیحی، بلکه از مردم حران معرفی می کنند. مأمون آنها را به فرقه اصحاب الراس منتسب و بدانها اخطار می کند:«یا به دین اسلام روی آورید یا به یکی از ادیان اهل کتاب درآئید.» آنها بعد از رفتن مأمون به سوی شام ، موهای خود را تراشیده و پوشاک خود را تغییر و برخی از آنها به مسیحیت گرویدند. ابن الندیم این واقعه را از ابویوسف ایشع قطیعی نصرانی نقل می کند.ادامه حکایت بالا که اکثر متون اسلامی از آن یاد کرده اند چنین است:«شیخی از فقها شهر حران بدانها می گوید: اگر مأمون از سفر بازگشت به او بگوئید ما از صابئه هستیم و صابئه نامی است که خداوند در قرآن ذکر نموده است». «شما این نام را به خود ببندید که نجات خواهید یافت.»مأمون (خلیفه هفتم عباسی) در نزدیکی طراسوس وفات می یابد و خطرات حکومتی از حرانیان خود را به فرق مختلفی منتسب می نمایند. عده ای به کیش مسیحی، و برخی به دین اسلام وارد می شوند. بعد از انتشار خبر وفات مأمون برخی از آن عده که مسیحیت گرویده بودند به آئین قبلی بر میگردند و آن عده که به اسلام وارد شده بودند نتوانستند به سادگی از اسلام خارج شوند. بنابراین این حکومت: دو جمعیت اسلام آورده و به نصرانی گرویده در بین حرانیان (معروف به صابئه) تا سالیان متمادی حضور داشتند.هیچ یک از حکما و مورخین اسلامی اشاره ای به کلمه مندائی و مندائیان نکرده اند. این نشان دهنده عدم آشنایی حکما اسلامی از محتوی متون مندایی و حتی نمایشگر عدم گفتگوی آنها با شیوخ و روحانیون این دین است .برخی از حکما اسلامی، صابئین را به هندوان و شمنیه (شمن پرستان چینی) و مصریان نسبت داده اند. بیشترین و مهمترین ادله آنها تشابه گاهشماری و تعظیم کواکب و صابئین با ملل فوق است. هیچ یک از حکما اسلامی به روشنی رابطه بین صابئین و هرمس را توضیح نداده اند. ولی بی استثنا مصر و هندوچین خاستگاه اولیه آنها فرض شده است.تنها محقق اسلامی که در قرون اولیه به صابئین حرانی نزدیک شد و معابد آنها را مشاهده کرد، مسعودی صاحب کتاب با ارزش مروج الذهب بود. او در دیدارش از معابد صابئین مندایی فرصت گفتگو و احتیاج دینی با علما صابئین حرانی را نیافت. گزارش او تکمیل کننده نظریات دیگر محققین اسلامی است. توصیف کوتاه او ما را بدین باور می رساند که حرانیان و صابئیان از یک فلسفه دینی و شعایر دینی واحد پیروی نموده و گویا تفاوت چندانی بین آنها دیده نمی شد.یکی از دلایل ستاره پرست خوانده شدن صابئین در متون اسلامی، روایتی از امام رضا علیه السلام است. روایت فوق از علی بن ابراهیم نقل شده است که مضمون آن این است:«صابئین قومی جداگانه اند، نه مجوسند و نه یهود و نه نصاری، و نه مسلمان، آنها ستارگان و کواکب را می پرستند.» این روایات از جمله روایتهای شاد و کمیاب بوده و استناد بدان محل تأمل دارد . شاید منظور، صابئین غیر مندایی شهر حران باشند که در این زمان به پرستش کواکب معروف بوده اند.در بررسی تاریخ و زبانشناسانه واژه صابئه و صابئین ، به این نکته واقف می شویم که اولین منبع رسمی تاریخی که واژه صابئین را به کار گرفت قرآن کریم بود. قبل از آن در هیچ منبعی واژه صابئین به کار گرفته نشده بود. بعید می نماید که قرآن بدون مصداق خارجی، واژه صابئین را سه بار تکرار نماید. بطور حتم همان گونه که عرب قبل از اسلام واژه یهود را به قوم بنی اسرائیل و واژه نصاری را به پیروان عیسی ناصری و واژه مجوس را به ایرانیان پیرو زرتشت اطلاق می کرد، می بایست برای واژه صابئین نیز یک مصداق معلوم و معین وجود می داشت.پیدا کردن مشخصه های قوم صابئین از واژه صابئین مثل سه واژه یهود، نصاوی و مجوس امکان پذیر است.یهود ازیهودا فرزند یعقوب (موسوم به اسرائیل : بنده خدا) مأخوذ است و احتمال اینکه از یهود (خداوند خدای بنی اسرائیل) باشد ضعیف است.نصاری ازمحل تولد عیسی مأخوذ است. شهر ناصره در الجلیل مکان زایمان مریم باکره بود و بدین لحاظ لقب یا کنیه ناصری بر عیسی نوعی یادآوری جایگاه تولدش و چگونگی تولدش است. وجه تسمیه دوم آن جنبه نظری دارد. نصاری برگرفته ازناصورایی به معنای محافظ دین است. واژه مجوس از مگوش آرامی و یونانی به معنی مغ است. اعراب آن را مجوس تلفظ می کردند. در اوستا به صورت مغو و در فارسی به صورت مغ است. مغ ها قبیله ای روحانی بودند که مسئولیت حفظ آداب دینی را به عهده داشتند و گویا دیااکو، اولین پادشاه ماد، از این گروه بوده است. سه واژه فوق نمادی طبقه اجتماعی روحانیون (فرزندان یهودا، روحانیون عیسوی، مغها) می باشند.حال به واژه صابئین می رسیم. دو معنا از آن مستفاد شده است: یکی ریزش آب و دیگری میل نمودن از راه اصلی به راه دیگر.صب، با فتحه و تشدید با به معنی ریختن و ریخته شدن آب است. همچنین معنای مرد عاشق در آن مستتر است. صب با ضمه ص به معنی آنچه ریخته شود از طعام می دهد.علی اکبر دهخدا بعد از تایید عبری بودن این واژه، صابئین را از ریشه ص – ب – ع و به معنای فرو رفتن در آب می داند. با فرض این تعبیر، معنای مغتسله (تعمید کنندگان) بهترین ترجمه آن است.اینکه عرف قبل از اسلام معنای عقیدتی (تمایل از راه اصلی به راه دیگر) را برای صابئین انتخاب کرده باشد با احوال عرب جاهلیت که همه معانی را از طریق حسی و مشاهده ای نام گذاری می کرد متضاد است. اینکه قرآن ، ابتدا به ساکن این نام را برای آنها تعبیه کرده باشد نیز بعید است. سیاق نامهای مندرج در آیات قرآن مبتنی بر فرهنگ عامه شبه جزیره بوده تا بتواند در آنها نفوذ کرده و همگان از ظاهر آیات به باطن آیات رهنمون شوند.مسافرتهای تجاری محمد بن عبدالله (ص) پیامبر عظیم الشأن اسلام به شام در قبل از بعثت، احتمال آشنایی پیامبر اسلام با این گروه را افزون می کند. و یا حداقل کاروانهای تجاری اهالی مکه به شام شاید نام و آیین گروه را به اهالی مکه منتقل کرده بودند.اگر معنای اول واژه صابئین (از صب) را مغتسله (در آب فرو روندگان) تلقی نمائیم هیچ مشکلی بر ارتباط دهی بین صابئین قرآن و مغتسله که مندائیان کنونی باقی مانده آنها هستند به وجود نمی آید. ولی اگر معنای دوم واژه صابئین را معادل تمایل از راه اصلی به راه دیگر قلمداد نمائیم، آن موقع چند حالت مفروض است:حالت اول اینکه: صابئین همان گروه معتقدین به متوسط های روحانی هستند که به تدریج فرقه های ستاره و کوکب پرستی و بت پرستی از آن منشعب گردید و در سراسر مصر و هند و چنین و یونان و کلدانیان رایج گشت. مطابق این تحلیل آنها بیش از آنکه موحد باشند و به مقام توحید ارج نهند، به واسطه های بین خدا و انسان احترام قائلند. اگر این حالت را قبول نمائیم تمامی مندرجات متون اسلامی قرون چهارم تا ششم هجری مبتنی بر صابئی بودن تمام تمدنهای جهانی را پذیرفته ایم.طی این تحلیل، راه انبیا توسط برخی حکما و علما فلسفی منحرف گشته، و صابئه واژه ای عام برای تفسیری نوین از هستی است که اعتقادی به متوسط های جسمانی (انبیا) ندارد. مسلماً هرمس را باید سر سلسله این گروه بنامیم (به شرطی که روایت شهرستانی در خصوص پیامبر بودن هرمس را نادیده بیانگاریم).حالت دوم اینکه: صابئین گروهی ازمندائیان خوانده شده اند که به تدریج از راه اصلی (راه انبیا) در اعتقاد به متوسط های جمانی و شریعت نبوی منحرف و به آئین های خود ساخته و یا ملتقط با آیین های شرک آمیز روی آورده اند.دو حالت فوق مورد انطباق با گفته قرآن نیستند، زیرا آیات قرآن اصرار دارند بر اینکه آنان اهل کتاب بوده و در ردیف یهودیان و مسیحیان و زرتشتیان قرار گرفته اند. مسلماً نظر شارع مقدس در این آیات بر گروههای موحد و مومن به خدا قرار دارد. در غیر این صورت می توانست آنها را اهل شرک خطاب کند.بنابراین، قرآن مجید صراحتاً یهود و نصاری و مجوس و صابئین را در یک ردیف و از اهل کتاب و موحد و اهل ایمان معرفی می کند، و در هیچ جای دیگر صابئین را به کفر و انحراف معرفی نکرده است.از تحلیل بالا می توان نتیجه گرفت که صابئین قرآن دارای خصیصه تعمید در آب هستند .موضوع بعدی ارتباط ما بین یحیی و صابئین است. مطابق آیات قرآن زکریا در اواخر عمر و درسنین کهولت صاحب فرزندی می شود که خداوند او را یحیی می نامد. خداوند به او در سنین کودکی کتاب (حکمت علمی و نظری ) می دهد.یا یحیی هذا الکتاب بقوه و آیتناه الحکم صبیا«سوره مریم، آیه ۱۲»ای یحیی این کتاب را محکم بگیر و در طفولیت او را حکمت و فرزانگی دادیم.درآیات قرآن ، هیچ رابطه مشخصی بین یحیی و صابئین دیده نمیشود. تنها برحسب آیاتی که درباره شخصیت محبت آمیز و حکیم گونه یحیی آمده، می توانیم اخلاقیات صابئین مندائی با اخلاق یحیی (ذکر شده در قرآن) را در یک مدار قرار دهیم.در هیچ جای دیگر قرآن مجید اشاره ای به نام کتاب یحیی و یا پیروان یحیی نمی شود. دیگر آیات قرآن اشعار دارند بر اینکه خداوند یحیی را بسیار دوست داشته و تا آن زمان هیچ پیامبری بدین شکل مبعوث نشده و بدین نام خوانده نشده است.از فهوی آیات ۱۲-۱ سوره مریم استنباط میشود که مرام حضرت یحیی مبتنی بر محبت و نیکوکاری و زهد و تقوی بوده و خداوند پیشاپیش مرگش و زندگی دوباره اش را (مثل عیسی مسیح) اعلام می کند .همچنین در اینجا می توانیم به بررسی ارتباط آنان با دیگر ادیان پرداخت:
صابئین و ماندایی هااز قرن هفدهم میلادی به بعد که نخستین هیات های تبلیغی پرتغالی، متون خطی ماندایی را به اروپا منتقل کردند، بحث و بررسی پیرامون این گروه که عمدتا در باتلاق های میان دجله و فرات و در اطراف رود کارون می زیستند، اوج گرفت. (۲) تحقیقات اولیه مستشرقین حاکی از وجود شباهت هایی میان این فرقه تعمیدگر، با گروهی که در میان مسلمانان به صابئین یا صبی ها اشتهار داشتند، بود.مستشرقین بر اساس برخی قراین لغوی، کلمه «صابئی » را مشتق از ریشه آرامی و به معنی تعمید و شستشو کردن دانستند (۳) و با توجه به اشاره ای که در کتاب «الفهرست » ابن ندیم به گروهی به نام مغتسله شده و وی آنان را در ردیف صابئین معرفی کرده، (۴) این فرقه تعمیدگر راهمان صابئین مذکور در قرآن پنداشتند. (۵) امروزه با توجه به برخی قراین، این نظریه از قوت سابق برخوردار نیست و پذیرش آن با اشکالاتی مواجه است: (۶) نخست آن که; با توجه به ظاهر آیات قرآن و این که توضیح خاصی در معرفی این گروه نیامده، چنین به نظر می رسد که در زمان نزول قرآن، مدلول صابئین برای مسلمین صدر اسلام کاملا شناخته شده بوده و نیازی به توضیح بیش تر نداشته است و شاید علت این که در احادیث منقول از پیامبر اسلام (ص) در مورد اهل کتاب پرسشی از طرف مسلمین در مورد این گروه یافت نمی شود، (۷) این باشد که معاصران پیامبر (ص) به خوبی از مصداق این کلمه آگاهی داشته اند و این امر مستلزم حضور کاملا شناخته شده ماندائیان در شبه جزیره عربستان است و حال آن که در هیچ یک از منابع تاریخی و تفسیری اولیه مسلمانان نشانی از گروهی با آئینی خاص که بتوانند مصداق این گروه قرار گیرند یافت نمی شود. (۸) از سوی دیگر، حضور این گروه، خصوصا با توجه به لزوم انجام مراسم عبادی ایشان در کنار آب های جاری، در سرزمین خشک عربستان بسیار غیر قابل تصور می نماید و شاید از همین روست که گروهی از محققین جدید نیز برآن شده اند تا صابئین را به گروه های دیگر گنوسی نظیر الکزائیت ها، ابیونیت ها یا آرکونتیک ها مربوط نمایند. (۹) دوم این که: حتی اگر بپذیریم که کلمه صابئی، آن گونه که مستشرقین جدید گفته اند، دارای ریشه آرامی و به معنی تعمید باشد، این مطلب مسلم است که در زمان نزول قرآن در عربستان، این کلمه معنی دیگری داشته; یعنی همان گونه که اکثر علمای لغت عرب و مفسرین قرآن ذکر کرده اند، کلمه صابئی و جمع آن صابئین بر کسانی اطلاق می شده که دین مرسوم و مالوف جامعه را رها کرده و به آیینی جدید روی آورده بودند; (من انتقل من الدین الی الدین الآخر (۱۰) ) . اطلاق لفظ صابئی بر پیامبر اسلام (ص) و مسلمانان صدر اسلام توسط مشرکین، که به کرات در منابع آمده، دلیل دیگری بر اطلاق کلمه صابئی در معنای غیر از تعمید و یا شستشو می باشد. (۱۱) سوم این که: سخن برخی از مستشرقین که خواسته اند میان صبغه الله مذکور در آیه ۱۳۸ سوره بقره با آئین های تعمیدی و ریشه های آن در اسلام ارتباط برقرار کنند (۱۲) نیز معقول به نظر نمی آید، زیرا به اعتقاد اغلب مفسرین، مقصود از صبغه الله در آیه مذکور صرفا رنگ خدایی و فطرت الهی داشتن است. (۱۳) و به هیچ وجه بر اصل تعمید در اسلام دلالت نمی کند، اگر چه این آیه در پاسخ غسل تعمید مسیحیان نازل شده باشد.چهارم این که: تاکید فرق گنوسی عموما و ماندایی ها خصوصا بر پنهان نگاه داشتن آداب و رسوم و رموز فرقه ای خود، آشنایی گسترده و شایع عرب جاهلی و نیز مسلمانان صدر اسلام با ایشان را مشکل می سازد، خاصه آن که در بعضی از منابع، کلمه صابئی توسط اهل بادیه که از اختلاط با فرهنگ های بیگانه و نیز شهرنشینان به دور بوده اند استعمال شده است; نظیر داستان منقول از ابن سعد در مورد پیرزنی بادیه نشین که از پیامبر (ص) با لفظ صابئی یاد می نماید. (۱۴) ابوالفرج اصفهانی نیز در «الاغانی » ، داستانی به این مضمون نقل می کند که، چون لبید از پیش پیامبر (ص) به نزد مردم خود باز گشت و از تعالیم وی درباب بهشت و جهنم و…برای آن ها سخن گفت، شاعری به نام صرافه این کیش را دین الصابئین خواند. (۱۵) پنجم این که: اشاره ای که در بعضی منابع اسلامی نظیر «الفهرست » ابن ندیم و یا مروج الذهب مسعودی به گروه های تعمیدگری به نام صابئه البطائح شده (۱۶) و مورد استناد برخی مستشرقین برای یکی دانستن آنان با مانداییان قرار گرفته، به هیچ وجه دلیلی بر استعمال این کلمه در همین معنا در دوران پیامبر (ص) و زمان نزول قرآن نمی باشد. اختلافی که این منابع خود در تعیین مصداق صابئان دارند، شاهدی بر عدم وضوح مطلب برای آنان می باشد.درباب مصداق واقعی این گروه، هم مسعودی و هم ابن ندیم با تردید و ابهام کامل سخن گفته اند. (۱۷) ششم این که: در هیچ یک از منابع مذکور اشاره ای به یحیی تعمید دهنده، معروف ترین پیامبر مانداییان نشده است.با توجه به آشنایی کامل مسلمانان با یحیی (ع) از طریق قرآن، چنان چه گروه مورد اشاره مسعودی و ابن ندیم همان مانداییان مورد نظر مستشرقین باشند، این عدم توجه بسیار غریب به نظر می رسد.در واقع، آن چه از بررسی این قبیل منابع به نظر می رسد آن است که اطلاق صابئین به این گروه ها در دوره بعد از نزول قرآن و پس از آشنایی مسلمانان با آنان صورت گرفته است.اگر داستان خولسون (۱۸) در باب تسمیه مانداییان – که او آن ها را با فرقه گنوسی دیگر الکزاییت ها مرتبط می داند – بپذیریم، شاید علت نام گذاری آن ها به صابئین توسط مسلمانان مشخص گردد.خولسون که آرایش درباب مانداییان پایه و اساس مطالعات بعدی مستشرقین قرار گرفته، داستانی از هیپولیتوس (۱۹) نقل می کند که طبق آن، الکزای (۲۰) مؤسس فرقه الکزاییت ها کتابی آسمانی را به شخصی به نام سوبای (۲۱) داد.وی از این داستان چنین نتیجه می گیرد که این گروه به نام این فرد، صبی خوانده شدند و این کلمه به وسیله اعراب، «مغتسله » ترجمه شد. (۲۲) اگر این داستان صحیح باشد می توان چنین نتیجه گرفت که اشتباه نامیدن این گروه به صابئین، از تشابه ظاهری دو کلمه صابئی و سوبای (که بعدها به صبی تغییر یافت) نشات گرفته است.همان گونه که گفته شد.امروزه فرضیه یکی دانستن مانداییان و صابئین از قوت سابق برخوردار نیست.پذیرش دیگر فرق گنوسی مذکور توسط محققین جدید نیز با اشکالاتی نظیر آن چه در ارتباط با مانداییان گفته شد، مواجه است. (۲۳) به نظر می رسد که اصرار مستشرقین در مربوط ساختن صابئین قرآن با یکی از فرق گنوسی، یهودی و مسیحی، بدون وجود هیچ قرینه تاریخی مبنی بر حضور آنان در عربستان زمان پیامبر (ص)، بی ارتباط با علاقه و پیش فرض ایشان در یافتن ریشه های یهودی – مسیحی در قرآن و تعالیم پیامبر (ص) نباشد. (۲۴)
صابئین و حرانیاناز قرن دوم به بعد جغرافی دانان و مسلمانان از گروهی به نام حرانیان نام می برند که خود را صابئین قرآن می دانستند. (۲۵) در واقع، آن چه در اکثر منابع اسلامی در مورد صابئین می یابیم، مربوط به این دسته، یعنی صابئین حران می باشد.منابع اسلامی طریقه آن ها را ترکیبی از مذاهب یونانی، بابلی و مصری عهد هلنیستی می دانند که تعظیم هیاکل آسمانی و نجوم و سعی در تزکیه و تهذیب نفس ویژگی هایی خاص بدان می بخشد. (۲۶) ظاهرا در نام گذاری این گروه به «صابئین » یک اشتباه و یا فرصت طلبی تاریخی صورت گرفته است.اگر چه ابن ندیم در «الفهرست » داستانی در همین ارتباط در زمان خلیفه مامون روایت می کند، (۲۷) اما حقیقت آن است که اختلاف فقها و محدثین در باب پذیرش این گروه در سلک اهل کتاب به مدت ها قبل از واقعه مذکور باز می گردد; (۲۸) هر چند با توجه به علاقه مامون – که خود مشرب معتزلی داشت – به علوم و حکمت یونانیان، این احتمال وجود دارد که وی به عمد با این گروه که واسطه ورود علوم یونانی به عالم اسلام بودند به تسامح رفتار کرده باشد.در هر حال، آن چه در منابع درباره عقاید و آداب و رسوم ایشان آمده حکایت از نگرشی ثنوی به عالم، پرستش خدایان متعدد و نیز تعظیم هیاکل آسمانی دارد. (۲۹) مسعودی که در زمان خویش یکی از معابد مهم ایشان را مشاهده نموده، گزارش جالبی در مورد بعضی رسوم ایشان از جمله اتهام آنان به قربانی کردن انسان برای خدایان، ارائه می کند. (۳۰) شهرستانی در «ملل و نحل » و ابن ندیم در «الفهرست » ، به تفصیل در مورد اقتباس آرای ارسطو و سایر فلاسفه یونان توسط ایشان سخن گفته اند. (۳۱) تاثیر حکمت هرمسی در عقاید این دسته، بیش از سایر عقاید، آشکار است.آنان هرمس را پیامبر و مؤسس طریقت خویش معرفی می کردند و او را با ادریس نبی و اخنوخ تورات یکی می دانستند. (۳۲) برخی مورخین مسلمان نام گذاری ایشان به صابئین را برگرفته از نام یکی از فرزندان ادریس موسوم به «صابئی » دانسته اند، (۳۳) اگر چه در تورات که ظاهرا سند اقتباس داستان های مربوط به ادریس است هیچ اشاره ای به این فرد وجود ندارد.از این رو بعید نیست که این داستان نیز صرفا برای مربوط ساختن این گروه با یک پیامبر الهی ساخته شده باشد.دکتر زرین کوب معتقد است که انطباق هرمس با اریس و اخنوخ، بعدها در دوران اسلامی صورت گرفته است. (۳۴) در هر حال، این گروه که خود را صابئین مذکور در قرآن معرفی کردند توانستند در پناه حمایت دولت های اسلامی تا مدت ها به آسایش و آرامش در میان مسلمانان زندگی کنند و سهم بسیار بزرگی در تمدن اسلامی داشته باشند، گر چه گه گاه مورد تکفیر فقها و یا تعقیب خلفا نیز قرار می گرفتند.آدام متز درخشش کار ایشان را در اواخر قرن دوم و در زمان خلیفه امین می داند و روایتی از طبقات سبکی نقل می کند که طبق مضمون آن، صابئین در حران دین خویش آشکار کرده، گاوهای آراسته بیرون آوردند (۳۵) و این اظهار موجودیت های علنی به تدریج خشم مسلمانان را برانگیخته است. ابوسعید اصطخری در سال ۳۲۰ه ، یعنی حدود صد سال بعد از این دوران اوج، حکم به قتل آن ها داد که البته عملی نشد. (۳۶) در اواسط قرن سوم با ورود ثابت بن قره حرانی به بغداد، فرقه تازه ای از صابئین در بغداد به وجود آمد که از میان آنان علما و دانشمندان برجسته ای چون سنان بن ثابت – فرزند ثابت بن قره – ابواسحق بن هلال صابی، هلال بن محسن صابی، بتانی، و…ظهور نمودند. (۳۷) ظاهرا، صابئین حران از نوع جمعیت های سری و نظیر فیثاغورسیان بوده اند و به احتمال قوی در ایجاد جمعیت های سری مسلمانان نظیر اخوان الصفا و نیز در شکل گیری آرا و عقاید متصوفه مسلمانان نقش قابل ملاحظه ای داشته اند. (۳۸) فعالیت این گروه، از قرن چهارم به بعد سیر افولی گرفت، به نحوی که ابن حزم می گوید در زمان وی تعداد آنان در همه دنیا چهل تن نمی رسد. (۳۹) آن چه دانستن آن در مورد این گروه مفید می باشد – صرف نظر از سهم آنان در تمدن اسلامی – دو نکته اساسی است:نخست، ارتباط این گروه با حضرت ابراهیم (ع) است که مورخین مسلمان، شاید به دلیل تعظیم اجرام سماوی توسط این گروه و نیز انتسابشان به حران، (۴۰) که ابراهیم (ع) نیز مدتی در آن اقامت داشت، معتقدند که ابراهیم (ع) مامور دعوت این گروه به توحید شد و از همان زمان، صابئین به دو گروه حنیف، که پیروان آن حضرت بودند و مشرک، که مخالفان ایشان بودند تقسیم گردیدند. (۴۱) جغرافی دانان مسلمان نظیر ابن حوقل و ابوالفدا به هنگام ذکر معابد صابئین حران، از محلی به نام تل ابراهیم که نمازگاه این گروه است یاد می کنند، (۴۲) که بیان گر ارتباط این عده با ابراهیم (ع) بوده و در جای خود قابل بحث و بررسی می باشد.نکته دوم، ارتباط این گروه با مغتسله یا صابئه البطائح است که خود موضوع تحقیقی جداگانه می باشد.وجود عوامل اعتقادی مشترک نظیر اعتقاد به دو سرزمین نور و ظلمت، رستاخیز…و نیز داشتن نقاط مشترکی در سابقه تاریخی مانند هجرت هایی که برای هر دو گروه ذکر شده و یا مرکزیت شهر حران، نمایان گر ارتباطی نزدیک میان صابئین حران و صابئه البطائح است که بحث پیرامون آن از حوصله این مقاله خارج است.صرف نظر از سهم بزرگ صابئین حران در تمدن اسلامی و به رغم این که حکومت های اسلامی مدت زمانی طولانی آنان را به عنوان اهل کتاب به رسمیت می شناختند، وجود عناصر پلی تئیستی متعدد و مشکوک بودن ادعاهای ایشان در مورد پیامبر و کتاب آسمانی خود، از همان ابتدا تردید محققین مسلمان را برانگیخته بود و تقریبا در همه منابعی که از ایشان نامی برده شده، در ردیف بت پرستان و مشرکان محسوب گردیده اند.انتساب آنان به بودا و اطلاق کلمه صابئی بر بت پرستان هندو که محققین مسلمان به اشتباه آن را بودایی می دانستند (۴۳) و نیز اطلاق این کلمه بر چند گانه پرستان و پرستندگان ارباب انواع یونانی و رومی، (۴۴) احتمالا از مشابهت آرا و عقاید این گروه (صابئین حران) با آنان نشات گرفته است و در همه منابع به اهل کتاب و صابئی بودن (مذکور در قرآن) آنان با دیده تردید و انکار نگریسته شده است.
صابئین و حنفاهمان گونه که ذکر شد، منابع اسلامی به نوعی ارتباط میان صابئین و حنفا، یعنی پیروان آیین حضرت ابراهیم، اشاره دارند.ابن ندیم در «الفهرست » ، از کتاب الحنفا و صابئین ابراهیمیه یاد می کند و معتقد است صابئین ابراهیمیه، مؤمنان به ابراهیم (ع) بوده اند. (۴۵) مسعودی در «التنبیه و الاشراف » کلمه حنیف را مرادف صابئی دانسته (۴۶) و ابن حزم، صابئان را به دو گروه حنیف و مشرک تقسیم می نماید. (۴۷) ابن خلکان در «وفیات » ، صابئی – که صابئین به او منسوب می باشند – را نخستین کسی می داند که بر دین حنیفیت اولی بوده است. (۴۸) بجز منابع اسلامی، تحقیقات جدید نیز بیان گر وجود نوعی مشابهت و ارتباط میان حنیفان و صابئان می باشد.مارگلیوث در مقاله حرانیان خود می گوید مسیحیان غالبا از حرانیان (صابئین حرانی) با عنوان مشرک (۴۹) یاد می کنند که با حنیف از یک ریشه است. (۵۰) دکتر جوادعلی نیز معتقد را بر صابئین اطلاق می کرده اند. (۵۱) توجه به معنای لغوی دو کلمه صابئی و حنیف در نزد علمای لغت عرب نیز نوعی مشابهت مضمونی میان این دو را ثابت می نماید; «حنف » در لغت عرب به معنای «مال » (گرایید) و حنیف به معنای «مائل » آمده است. (۵۲) هم چنین لفظ «حنف » در نصوص عربی به معنای «صبا» یعنی «مال و تاثر بشی ء» آمده (۵۳) و کلمه صبا نیز در لغت عرب به معنای خروج از دینی به دین دیگر (۵۴) و نیز به همان معنای «مال » (55) می باشد.دکتر جوادعلی می گوید: به نظر من لفظ «حنیف » در اصل به معنی صابئی، یعنی خارج از دین قوم، است و نظر من به وسیله آن چه علمای لغت در معنای این کلمه گفته اند، یعنی میل به چیزی و ترک آن » ، تایید می شود.هم چنین، ورود این لغت به همین معنی در نصوص عربی جنوبی و به معنی ملحد، منافق و کافر در لغت بنی ارم و اطلاق نمودن آن توسط مسعودی و ابن عبری بر صابئه مؤید این نظر می باشد.مسعودی در این باره چنین می گوید: این از الفاظ سریانی معرب است و بر منشقین از عبادت قوم اطلاق می شود، همان گونه که بر پیامبر و یارانش صابی و الصباه اطلاق می شد و بعدا برای «هر که از عبادت قومش خارج شود» علم گردیده است. (۵۶) توجه به این قرائن، همراه با در نظر داشتن این مساله که پیامبر اسلام (ص) مکررا خود را منسوب به آئین حنیف و حضرت ابراهیم معرفی می نمودند و جملاتی از قبیل «بعثت بالحنیفیه السمحه السهله » ، (۵۷) «احب الادیان الی الله تعالی الحنیفیه السمحه » (58) و نظایر آن بر زبان جاری می فرمودند.این تصور را به وجود می آورد که شاید اعراب مشرک جاهلی تشابهی میان تمایل آن حضرت به حنیفیت و توحید و خروج از آیین معمول، با آن چه تحت عنوان صبوه مطرح بوده می دیدند و به همین دلیل ایشان را صابئی می خواندند. مشرکین هنگامی که کسی اسلام می آورد می گفتند: «قد صبا» .جمیل بن معمر جمحی، هنگامی که عمر اسلام آورد، فریاد برآورد: «الا ان عمر بن الخطاب قد صبا» (59) و یا قریش به حمزه می گفتند: «ما نراک یا حمزه الاقد صبات » (60) و موارد متعدد دیگر.این قرائن، گروهی از محققین قدیم و جدید را بر آن داشته تا به سمت یکی دانستن معنای حنیف و صابئی در میان اعراب جاهلی سوق داده شوند و این فرضیه را طرح نمایند که صابئین همان حنفای پیرو ابراهیم (ع) می باشند.این فرضیه به رغم نقاط قوت ذکر شده، با مشکلات و نقاط ضعفی نیز مواجه است که پذیرش آن را با مشکل مواجه می سازد:نخست آن که: نه پیامبر و نه هیچ یک از مسلمانان هیچ گاه خود را صابئی نخواندند و به عکس، در بسیاری موارد از پذیرش این انتساب پرهیز داشتند.در داستان اسلام آوردن عمر که ذکر آن آمد، عمر ادعای جمیل بن معمر را به شدت رد کرده، می گوید: «کذبت و لکن اسلمت » ; یعنی صابئی شدن خود را نمی پذیرد.حال آن که مسلمانان به اظهار حنفیت رغبت کامل داشته و همان گونه که در قرآن کریم حنیف در مواردی همان اسلام دانسته شده، مسلمانان نیز به انتساب خود به حنفیت افتخار می کرده اند، که نمونه هایی از آن را در کلمات پیامبر (ص) مشاهده نمودیم.حضرت حمزه (ع) به هنگام اسلام آوردن، در پاسخ مشرکین اشعاری به زبان می آورد که مؤید این معناست:حمدت الله حین هدی فوادی الی الاسلام و الدین الحنیف لدین جاء من رب عزیز خیبر بالعباد بهم لطیف (۶۱)از عکس العمل مسلمان در مقابل این دو کلمه چنان برمی آید که در آن دوران، کلمه صابئی مفهم نوعی سب و توهین بوده (۶۲) و حکایت از عدم پذیرش این عقاید در میان عموم دارد، در حالی که حنفا به سبب انتسابشان به حضرت ابراهیم (ع) به رغم عدم پذیرش عقایدشان توسط مردم، از احترام قابل توجهی برخوردار بوده اند.در هر حال، آن چه از مقایسه این دو نوع برخورد استفاده می شود آن است که در آن زمان، صابئین و حنفا مرادف نبوده و مدلول واحد نداشته اند و حتی اگر نظر محققینی چون ابن حزم در مورد ریشه مشترک تاریخی صابئین و حنفا را بپذیریم، (۶۳) در زمان پیامبر اکرم (ص) صابئین به پیروان ابراهیم (ع) اطلاق نمی شده است.دوم این که: در قرآن کریم آیین حنیف مورد تایید قرار گرفته و در بعضی موارد با اسلام یکی دانسته شده، اما صابئین به شکلی جداگانه طرح شده و در هیچ یک از موارد مرادف آیین حنیف به کار نرفته و هیچ یک از مفسرین قرآن نیز اشاره ای به ارتباط این دو آیین با یکدیگر نکرده اند.سوم این که: در برخی آثار ملل و نحل، مانند ملل و نحل شهرستانی، «صبوه » به وضوح در برابر حنیفیت طرح شده است. (۶۴) شهرستانی شرح مفصلی در اختلاف عقیده این دو گروه دارد، هر چند که به نظر می رسد مراد وی از صابئین، صابئین حران بوده است. (۶۵) با توجه به آن چه گذشت برخی از محققین به این نتیجه رسیده اند که در دوران جاهلیت کلمه صابئی و جمع آن صابئین بر همه خارجین از دین مرسوم اطلاق می شده و چه بسا عرب به تمام فرق گنوسی سری، صابئی اطلاق می کرده است. (۶۶) نگارنده این مقال با توجه به آن چه در تفاسیر قرآن از قول مفسرین و محدثین طبقه اول نقل شده و نیز با توجه به مطالبی که تا کنون ذکر گردید، احتمال دیگری را نیز بی وجه نمی داند و آن این که: با توجه به ظهور آیات قرآن و مشخص بودن مصداق صابئین مورد نظر قرآن برای مسلمانان صدر اسلام، این احتمال وجود دارد که ایشان گروهی همانند حنفا اما مستقل بوده اند که در آن هنگام شریعت خاصی نداشته و وجه مشخصه آن ها، اعتقاد توحیدی آنان بوده و به همین دلیل نیز مشرکین به پیامبر و مسلمانان، صابئین می گفته اند.طبری در تفسیر خود، از قول علی بن زید نقل می کند که صابئین گروهی هستند که لااله الا الله می گویند و «لیس لهم عمل و لاکتاب و لانبی » . (67) شیخ طوسی نیز در تفسیر خود از قول قتاده و بلخی چنین می گوید: «الصابئون قوم معرفون، لهم مذهب ینفر دون به، من عباده النجوم، و هم مقرون بالصانع و بالمعاد و ببعض الانبیاء» . (68) ابن کثیر، مورخ و مفسر مشهور قرآن نیز پس از نقل اختلاف آرای مفسرین و محدثین پیش از خود در مورد این گروه می گوید: «ایشان گروهی بودند نه بر دین یهود و نصاری و مجوس و نه مشرک، بلکه بر فطرت خود باقی بودند و دین مقرری که از آن تبعیت کنند نداشتند و به همین علت، مشرکین به مسلمانان صابئی می گفتند; یعنی آن ها از سایر ادیان اهل زمین خارج شده اند و به همین دلیل بعضی از علما گفته اند صابئین کسانی هستند که دعوت پیامبری به ایشان نرسیده است » . (69) با توجه به مطالب مذکور، چنین به نظر می آید که این گروه در قالب هیچ یک از ادیان مشهور آن روزگار نمی گنجیده و صرفا با الهامات و اطلاعات شخصی خود به توحید و معاد اعتقاد داشته اند و اگر از شریعتی تبعیت می کرده اند، در آن هنگام اثری از شریعت اصلیشان وجود نداشته است.ایرادی که بر این نظریه وارد است این است که این تعریف با تعریف اهل کتاب مورد نظر قرآن هماهنگی ندارد; اما پاسخ آن این است که: با توجه به ظاهر آیات، خصوصا آیه ۱۷ سوره حج که از مشرکین در کنار ادیان و آیین های دیگر مانند یهود، مجوس و صابئین نام برده شده است و نیز تاکید آیات بر لزوم ایمان به خداوند و روز جزا برای رستگاری این گروه ها، چنین تصور می شود که مقصود برشمردن همه گروه های صاحب اعتقاد اعم از مؤمنین (مسلمانان)، اهل کتاب و مشرکین بوده است.به هر حال، آن چه در مجموع به نظر می رسد آن است که این گروه با ظهور اسلام و پیدایش جامعه اسلامی به تدریج جذب جامعه اسلامی شده و نامی از آن ها نماند. ابن حزم اندلسی نیز بر آن است که این گروه که آرا و عقایدشان مشابهتی با اعتقادات مسلمین داشته است به تدریج جذب جامعه اسلامی گردیدند، هر چند که وی آنان را از بقایای حضرت ابراهیم (ع) می داند. (۷۰) بحث در مورد این گروه دامنه ای وسیع و گسترده دارد و باب تحقیق و بررسی پیرامون نکات تاریک مربوط به آن هم چنان باز خواهد بود.
نتیجهنتیجه بررسی واژه صابئین در قرآن و همچنین ارتباط یحیی و صابئین عبارت است از:۱- بیشترین و نزدیکترین مصداق برای واژه صابئین در قرآن کسانی هستند که تعمید در آب از اساسی ترین ارکان دینشان به حساب می آید.۲- معنای میل از راه راست به راه دیگر نمی تواند معنای حقیقی فرقه صابئین در قرآن باشد. زیرا در این صورت قرآن آنها را در زمره مشرکان قرار می داد.۳- صابئین در قرآن در ردیف یهود و نصاری و مجوس و اهل کتاب به حساب می آیند.۴- هیچ رابطه مشخص بین یحیی و صابئین در قرآن دیده نمی شود. بجز نوع اخلاق محبت آمیز و شفقت گونه یحیی که قرار بود در کمال صلح و دوستی و بدون خشونت پیام خداوند را ابلاغ نماید . (آیات ۱۲-۱ سوره مریم)از این نقطه نظر اخلاق یحیی با اخلاق صابئین مندائی در یک مدار قرار میگیرد.
پی نوشت ها :
۱٫بقره، ۶۲; مائده، ۶۹; حج، ۱۷; با این توضیح که در سوره حج، مشرکین نیز در کنار آنان ذکر شده است.۲٫ Ency. of religon.MirceaEliadc. Vol.8. Macmillan. New York.1987,p.1514. Ency. of Islam.Vol.8. Leiden. E.J. Brill. 1995.4.ابن ندیم، الفهرست، ترجمه محمدرضا تجدد، (تهران، ابن سینا، ۱۳۴۳) ص ۶۰۶٫۵٫ Ency. of Islam. Vol.8,p.675.6.برای نمونه ر.ک: مقاله صابئین در دائره المعارف اسلامEncy. of Islam. Vol.87.منابعی نظیر طبری، ابن هشام، تاریخ یعقوبی، مروج الذهب مسعودی و…و نیز کتب حدیث مانند صحیح بخاری، مسلم، بحار و…۸٫به عنوان نمونه، سیره ابن هشام، تاریخ طبری، کتاب الاصنام کلبی و…هیچ یک چنین اطلاعاتی ندارند.۹٫ Ency. of Islam. Vol.8,p.675.(Elchasaites),(Ebanites),(Archontics)10. ابن منظور، لسان العرب (بیروت، داراحیاء لتراث العربی، بیروت ۱۴۰۸) ذیل واژه صبا، ص ۲۶۷; ابی جعفر محمدبن حسن طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن (بیروت، داراحیاء لتراث العربی) ج ۱، ص ۲۸۲; حسین بن علی خزاعی نیشابوری، روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن، به کوشش محمدجعفر یاحقی و محمدمهدی ناصح (آستان قدس، ۱۳۷۱) ج ۱، ذیل آیه ۶۲ بقره; مجدالدین بن اثیر، النهایه فی غریب الحدیث و الاثر، تحقیق طاهر احمدزاوی و محمودمحمد طناحی (بیروت مکتبه العلمیه، بی تا) ج ۲، ص ۳ و محمدجریر طبری، جامع البیان عن تاویل آی القرآن، (بی جا، بی نا، ۱۴۰۸) ج ۱، ص ۳۱۹٫۱۱٫برای نمونه ر.ک: بخاری، صحیح بخاری، (بی جا، بی نا، بی تا)، ج ۲، ص ۲۲۷; ابن اثیر، همان، ; ابن هشام، السیره النبویه، تحقیق جمعی از محققین (بیروت داراحیاء التراث العربی، ۱۴۱۵) ج ۱، ص ۳۸۱، ۳۸۶، ۳۸۷٫۱۲٫ Ency. of Islam. Vol.8,p.675.13.محمدبن عمر فخر رازی التفسیر الکبیر (بی جا، بی نا، بی تا) ج ۳ و ۴، ص ۹۶ و ۹۷ و حسین بن علی خزاعی نیشابوری، همان، ص ۳۴۴٫۱۴٫عمربن سعد، طبقات الکبری (بیروت، دار بیروت بی تا) ج ۱، ص ۱۸۶٫۱۵٫ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، شرح استاد عبدعلی مهنا (بیروت، دارالکتب العلمیه، بی تا) ج ۱۷، ص ۶۵٫۱۶٫ابن ندیم، الفهرست، ترجمه و تحقیق محمدرضا تجدد (تهران، امیرکبیر، ۱۳۶۶) و علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق یوسف اسعد دانمر (قم، دارالهجره، ۱۴۰۴) ج ۲، ص ۲۴۶٫۱۷٫همان.قابل توجه است که خود مستشرقین نیز به تناقض اطلاعات و عدم تطبیق کامل صابئه البطائح با ماندائیان اشاره دارند.Ency. of religion,v.9,p.39018. Chwolsohn.19. Hipoolytus.20. Elchasai.21. Sobai.22. Ency. of Islam. Vol.8,p.675.23. Ency. of Islam. Vol.8,p.672.24.برای اطلاع بیش تر می توان به مقاله صابئین مندرج در دائره المعارف اسلام مراجعه کرد که مؤلف در آن سعی در یافتن ارتباطی میان ورقه بن نوفل و زیدبن حارثه و…با پیامبر (ص) دارد، Ency. of Islam. Vol.8,p.676.25.برای نمونه ر.ک: ابوالقاسم بن احمد جیهانی، اشکال العالم; ترجمه علی بن عبدالسلام کاتب (چاپ اول: آستان قدس، ۱۳۶۲) ص ۷۷ و ۱۵۷٫۲۶٫برای نمونه ر.ک: علی بن حسین مسعودی، همان، ص ۲۴۶ و ۱۱۰; ابن ندیم، همان، ص ۵۶۵- ۵۷۹; عبدالکریم شهرستانی، الملل و النحل، تصحیح احمد فهمی (بیروت، درالکتب العلمیه، ۱۴۱۰) ج ۳، ص ۶۶۰ و مطهربن طاهر مقدسی، آفرینش و تاریخ، ترجمه دکتر شفیعی کدکنی (چاپ اول: بی جا، آگه) ج ۱، تا ۳، ص ۴۱۶ و منابع دیگر.۲۷٫ابن ندیم، همان، ص ۵۶۸٫۲۸٫بعنوان نمونه ر.ک: روایت منقول از سبکی در همین مقاله و ابویوسف، کتاب الخراج (بیروت، دارالمعرفه، ۱۳۰۲ه) ص ۱۲۸ و ۱۲۳ و….۲۹٫برای نمونه، علاوه بر منابع مندرج در پاورقی ص ۸ ر.ک: ابوالمعالی محمدبن حسین علوی، بیان الادیان، تصحیح هاشم رضی (تهران، مؤسسه مطبوعاتی فراهانی، ۱۳۴۲) ص ۲۱ و علامه فرفوریوس (ابن العبری) تاریخ مختصر الدول، تصحیح آنتون صالحانی (بیروت دارالرائد، ۱۴۰۳ه) ص ۲۶۶٫۳۰٫علی بن حسین مسعودی، همان، ج ۱، ص ۲۱۷ و ۲۳۶ و ابن القفطی، تاریخ الحکما، به کوشش بهین دارایی، (تهران، انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۷۱ش) ص ۵۴٫۳۱٫عبدالکریم شهرستانی، ملل و نحل، تصحیح و ترجمه محمدرضا جلالی نائینی (تهران، اقبال، ۱۳۵۰ش) ص ۸- ۵۶۷٫۳۲٫برای نمونه ر.ک: علی بن حسین مسعودی، همان، ج ۲، ص ۱۵۲; مطهربن طاهر مقدسی، آفرینش و تاریخ، ترجمه محمدرضا شفیعی کدکنی (چاپ اول; بی جا، آگه، ۱۳۷۴) ج ۲- ۳، ص ۴۱۹ و عبدالکریم شهرستانی، همان، ص ۲۰۹، ۲۱۰٫۳۳٫برای نمونه ر.ک: عزالدین بن الاثیر، الکامل فی التاریخ، تحقیق مکتب التراث، (بیروت، مؤسسه التاریخ العربی، ۱۴۱۴ه) ج ۱، ص ۶۶ و ابوریحان بیرونی، آثار الباقیه، عن القرون الخالیه، ترجمه اکبر داناسرشت، (تهران، امیرکبیر، ۱۳۶۳ش) ص ۲۹۷٫۳۴٫عبدالحسین زرین کوب، دنباله جستجو در تصوف ایران (تهران، امیرکبیر ۱۳۶۹) .۳۵٫آدام متز، تمدن اسلامی در قرن چهارم هجری، ترجمه علیرضا ذکاوتی قراگزلو (تهران، امیرکبیر، ۱۳۶۲ش) ج ۱، ص ۵۳، به نقل از سبکی، طبقات، ج ۲ ، ص ۱۶۳٫۳۶٫همان.۳۷٫احوال و آثار این افراد رامی توان در کتبی نظیر تاریخ الحکما ابن القفطی، وفیات الاعیان ابن خلکان و کتب مشابه یافت.۳۸٫عبدالحسین زرین کوب، همان، ص ۲۷۲٫۳۹٫آدام متز، همان، ص ۵۲، به نقل از ابن حزم الاندلسی، الفصل، چاپ مصر، ج ۱، ص ۱۱۵٫۴۰٫وجه تسمیه حران به این نام را به دلیل انتساب به هاران برادر ابراهیم (ع) ذکر کرده اند; ابوریحان بیرونی، همان، ص ۲۹۳٫۴۱٫آلوسی، بلوغ الارب فی معرفه احوال العرب (چاپ دوم: بیروت، دارالکتب العربیه، بی تا) ج ۲، ص ۲۲۸ و ۲۲۲ و مارگلیوث در مقاله حرانیان، دائره المعارف دین، ص ۵۱۹٫۴۲٫ابوالفداء، تقویم البلدان، ترجمه عبدالمحمد آیتی (تهران، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، ۱۳۴۹ش) ص ۳۰۹، به نقل از ابواسحق ابراهیم اصطخری (ابن حوقل، مسالک و ممالک، به اهتمام ایرج افشار، (چاپ سوم; تهران، انتشارات علمی فرهنگی ۱۳۶۸ش) ص ۷۸٫۴۳٫برای نمونه ر.ک: ابوریحان بیرونی، همان، ص ۲۹۶; علی بن حسین مسعودی، همان، ص ۲۲۶; علی بن ابی الکریم الشیبانی، الکامل فی التاریخ، تحقیق مکتب التراث (بیروت، مؤسسه التاریخ العرب، ی ۱۴۱۴ه) ج ۱، ص ۶۰، محمدبن یوسف کاتب خوارزمی، مفاتیح الطوم، ترجمه حسین خدیوحم (تهران، انتشارات علمی فرهنگی، ۱۳۶۲ش) ص ۳۸٫۴۴٫برای نمونه ر.ک: علی بن حسین مسعودی، همان، ص ۱۱۰; علی بن ابی الکریم اشیبانی، همان، ص ۲۱۲ و ۲۱۶ و علی بن حسین مسعودی، التنبیه و الاشراف، ترجمه ابوالقاسم پاینده (تهران، انتشارات علمی فرهنگی، ۱۳۶۵ش) ص ۱۱۳٫۴۵٫ Hance.46.ابن ندیم، همان، ص ۳۷٫۴۷٫علی بن حسین مسعودی، همان.۴۸٫مقاله حرانیان، دائره المعارف دین، ج ۶، ص ۵۱۹، به نقل از الفصل فی اهواء الملل و النعل نحل.۴۹٫ابن خلکان، وفیات الاعیان، تحقیق دکتر احسان عباس (بیروت، دارصادر، بی تا) ج ۱، ص ۵۴٫۵۰٫ Ency. of religion, Vol.G.9,p.519.51.جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام (بغداد، جامعه بغداد، بی تا ج ۶، ص ۴۵۳، به نقل از.Barhederaeus.chronic P.175 ency, 11.25952.ابن منظور، لسان العرب، (بیروت دارالحیاء التراث العربی، ۱۴۰۸ه) ج ۳، ص ۳- ۳۶۲٫۵۳٫جواد علی، همان.۵۴٫آلوسی، همان، ص ۲۲۲ و ۲۲۸٫۵۵٫عبدالکریم شهرستانی، همان، ص ۲۱۰، تاج العروس (ج ۱، ص ۸۷) میل از حق به باطن معنی کرده است.۵۶٫جواد علی، همان، ص ۴۵۴٫۵۷٫ابن منظور، همان، ص ۳۶۳٫۵۸٫علی بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن (تهران کتابفروشی اسلامیه، ۱۳۵۹ش) ج ۱، ص ۲۱۵٫۵۹٫ابن هشام، السیره النبویه، تحقیق گروهی از محققین (بیروت، داراحیاء التراث العربی، ۱۴۱۵ه) ج ۱، ص ۳۸۶، و موارد مشابه در جریان اسلام آوردن ابوذر، جنگ حنین و….۶۰٫اسماعیل بن کثیر، السیره النبویه، تحقیق مصطفی عبدالوداد، (بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۱ه) ج ۱، ص ۴۴۶٫۶۱٫ابن هشام، همان، ص ۳۲۹٫۶۲٫شاید به همین دلیل برخی لغویون، صباء را میل از حق به باطل معنا کرده اند. محمدمرتضی الزبیدی، تاج العروس من جواهر القاموس، (مصر مطبعه الخیریه، ۱۳۰۶ه) ج ۱، ص ۸۷٫ابن حزم، همان.۶۳٫ابن حزم، همان.۶۴٫عبدالکریم شهرستانی، همان، ص ۲۱۰ و ۸۰- ۱۷۹٫۶۵٫همان، ص ۲۱۰- ۲۳۵٫۶۶٫محمود رامیار، صبی ها و صابئین، نشریه دانشکده علوم معقول و منقول، مشهد، اسفند ۴۹، ص ۱۶۴ و محمدجواد مشکور، خلاصه ادیان در تاریخ دین های بزرگ (تهران، انتشارات شرق، ۱۳۷۲ه) ص ۲۲۱٫۶۷٫محمدبن جریر طبری، جامع البیان عن تاویل آی القرآن (تفسیر طبری)، بیروت دارالفکر، ۱۴۰۸ه) ج ۱، ص ۳۱۹ و نیز از قول مجاهد گوید: «لیسوا بیهود و الانصاری و لادین لهم » ; همان.۶۸٫محمدبن حسن طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، (داراحیاء التراث العربی، بی تا) ج ۱، ص ۲۸۳٫۶۹٫اسماعیل ابن کثیر، تفسیر، ابن کثیر، تحقیق محمدعلی صابونی (بیروت مؤسسه التاریخ العربی، داراحیاء التراث العربی، بی تا) ج ۱، ص ۷۲، شهرستانی نیز در ملل و نحل آنان را در زمره کسانی که حدود و احکام و کتاب ندارند ذکر می کند; عبدالکریم شهرستانی الملل و النحل، تصحیح احمدفهمی محمد (بیروت دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۰ه) ج ۳، ص ۳۲٫۷۰٫ابن حزم، همان.منابع تحقیق :andisheqom.comموسسه گفتگوی ادیانAftab.irپایگاه حوزهirna.comAl-borhan.blogfa.comiranmanda.comماهنامه تاریخ اسلام