همه چیز درباره صابئین ( مندائیان ) (۴)

۸- الملل و النحل اثر محمد بن عبد الکریم شهرستانی
شهرستانی از متکلمین و فلاسه قرن ششم هجری است. در ۴۷۹ ه ق در «شهرستانه» خراسان متولد و در ۵۴۸ ه ق در موطنش سر به خاک می گذارد اثر الملل و النحل است. به تعبیری می توان آن را تاریخ دین و فلسفه نامید. او در این کتاب به تشریح آرا فلاسفه یونان و اسلام و اندیشه های دینی عرب جاهلیت و هند و ایران باستان و صابئنی می پردازد بخش مربوط به صابئین، تحت عنوان «صابیان»، از مهمترین مباحث کتاب شهرستانی است . تشریح آرا صابئیان در اندازه هایی که شهرستانی ارائه کرده است ، در هیچ متنی تاریخی – اسلامی یافت نمی شود . منابع شهرستانی در تشریح آرا صابئیان نامعلوم است. دسترسی شهرستانی به آرا صابئیان نیز غیر قابل ارزیابی است. زیرا او در زمانی می زیسته که تمامی معابد شهر حران (ویرانی در ۴۲۴ ه ق) نابود شده بودند. شهرستانی در طول زندگانیش تنها سه سال در بغداد (نظامیه بغداد) حضور داشته (۵۱۰ تا ۵۱۴ ه ق)، و ما بقی عمر خود را در ایالت خراسان بسر برده است. اگر تاریخ تالیف او را در ۵۱۲ ه ق باور داشته باشیم، همواره این سوال را در پیش رو خواهیم داشت که با توجه به اقامت کوتاه سه ساله او در بغداد ، آیا منابع کافی در اختیارشهرستانی قرار گرفته، تا به تفسیری در کتابش درباره صابئین آمده تردید نداشته باشیم؟شهرستانی در علوم عقلی خواسته احتجاجات کلامی و فلسفی ، تبحر داشت . در بخش های مربوط به آرا فلاسفه یونان، هیچ کاستی در تشریح آرا فلاسفه یونان مشاهده نمی شود. گویا منابع کافی در کتابخانه های نیشابور و خوارزم و مرو برای این رشته تحصیلی وجود داشت. در بخش های فلاسفه اسلام نیز هیچ ضعفی دیده نمی شود . قدرت او بر آرا بو علی سینا نیز قابل تحسین است. ضعف او بر آرا هند محسوس است. گویا علیرغم سکونت در شرق ایران منابع و متون هندی را مطالعه نکرده است. روش شهرستانی کاملاً عقلی و مبتنی بر احتجاج و پرسش و پاسخ است. حداقل از بخش صابئیان می توان استنتاح کرد، که او بر قرار دادن الگوهای تقسیم بندی فلسفه ارسطویی و با استعانت از فلسفه اسلامی (خاصه بوعلی سینا)، و قرار دادن یک مخاطب ذهنی به بحث و گفتگو می پردازد. بسان شیوه ای که در نظامیه های عصرش رایج بود ، و الگوی بحث جدلی در حوزه های علمیه قرون بعدی قرار گرفت. ضعف شهرستانی در این است که هیچ گاه فیلسوف حرانی و صابئی به گفتگو ننشسته بود . ما تمامی حرفها و استلالات حرانیان و صابئیان را از دهان شهرستانی می شنویم. و این اساسی ترین مشکل ما در بررسی آرا صابئیان در کتاب الملل و النحل است. به جسارت می توان مدعی بود که مندایئان هیچ گاه فلسفه یونانی (ارسطویی یا نو افلاطونی و یا حتی قدیمی ترش، فیثاغورث) را مدون و با علم کلام در نیاویختند.تقسیم بندی های فلسفی – کلامی شهرستانی در مباحث ماده و صورت ، تقسیمات نفس ، وجود واجب وجود ممکن ، حدود ماده و معنا ، عالم مثل ، علم کلی ، علم جزئی و نقد فلسفه حسی در هیچ یک از متون صابئین مندایی دیده نمی شود . این در حالی است که شهرستانی مباحث پیچیده ای را به شکل پرسش و پاسخ بین گروه (حنفاء) و «صابئه»، به شکل ذهبی ارائه کرده ، و صابئین را گروهی مسلط و آگاه به فلسفه افلاطونی ، ارسطویی و سینایی معرفی کرده است. هر خواننده ای بعد از مقایسه الملل و النحل ومتون مندایی شگفت زده میشود . حیرت و شگفت زدگی به این خاطر است که ، چگونه ممکن است صابئین مندایی در قرن ششم هجری به این تراز پیچیده فلسفی – کلامی نایل شده باشند. ولی امروزه هیچ اثری از آنها در متونشان دیده نمی شود. یقیناً و بدون هیچ شکی، مصداق واژه صابئه در کتاب الملل و النحل مندائیان نیستند . این بدین معنا نیست که هیچ آرا مندایی و مشابه آن در کتاب شهرستانی یافت نمی شود. شهرستانی در نقد آرا صابئه ، یک تنه بر کرسی قضاوت نشسته ، و در هیات یک متکلم مسلمان و احتمالاً مستند به کتابخانه های شرق ایران و بدون رویارویی با باقی مانده حرانیان، به بررسی کلامی – فلسفی اندیشه معروف حرانیان موسوم به اصحاب روحانیات پرداخته است. ارزش کار شهرستانی در این است که برخی از آرا حرانیان که اندیشه تنجیمی باستانی را با فلسفه یونانی آمیخته بودند، مکشوف می سازد. شهرستانی صابئه را به سه قسم تقسیم کرده است:۱- اصحاب روحانیات۲- اصحاب هیاکل و اشخاص۳- حرنانیه (حرانیان)شهرستانی سه فرقه صابئی تشریح و محکوم می کند. فرقه اول به واسطگی روحانیت بین خدا و انسان اعتقاد دارند. شهرستانی در تشریح گروه اول می نویسد:گویند(معتقدان به اصحاب روحانیات می گویند) :روحانیات سبب ها و واسطه های ایجاد و آفریدگارند و گردانیدن امور از حالی به حالی. و متوجه ساختن مخلوقات از مبدا به سوی کمال فرمان بردارند و از حضرت قدسی مدد می خواهند و فیض میرساند به موجودات سفلی . و از روحانیات بعضی مدبر : «سیارات سبعه اند» که هفت کوکب معروفند در افلاک ، و آن افلاک «هیکل های آن» هفت سیاره اند. و هر «روحانی» را «هیکلی» هست و هر «هیکلی» را «فلکی» که نسبت روح است به بدن و آن روحانی رب او و مدبر او است. هیکل ها رب گویند و گاه اب خواننده و عناصر امهات گویند. و روحانیات حرکت دهنده هر فلکی باشند به مقداری مخصوص که از آن حرکات انفعالات در طبایع و عناصر به پدید آید، و از آن انفعالات ترکیبات و امتزاجات در مرکبات عناصر پیدا شود و قوای جهانی در آن مرکبات حادث شود و نفوس روحانی نیز به آن مرکبات مرکب شود مانند انواع رستنی و انواع حیوانات.و تاثیرات کلیه از: «روحانی کلی» حاصل شود و تاثیرات جزیی «روحانی جزئی» حاصل آید، چنانچه با جنس باران، فرشته ای مصاحب است و با هر قطره ای فرشته ای . شهرستانی گروه اصحاب روحانیات (مهمترین گروه صابئی)را معتقدان به واسطگی موجودات فرشته گونه بین خدا و انسان معرفی می کند. مومنین به راه انبیا به واسطگی جسمانی (پیامبران که از گوشت و خون و مانند دیگر آدمیان هستند) اعتقاد دارند. مومنین به ره انبیا در تضاد با مومنین به اصحاب روحانیات قرار دارند. اولی را حنفا و دومی را صابئه می نامد. حنفا کسانی هستند که اعتقاد دارند. خداوند احکام و شریعت خود را از طریق پیامبرانی که آنها را حس می کنیم و می بینیم و گفته هایشان را می شنویم ، نازل می کند. و برای وصل به خداوند ادراک پیامبران (جسمانی) ضروری است. صابئه کسانی هستند، که به پیامبران جسمانی که حنفا می گویند اعتقادی نداشته، و معتقد هستند: شان و ذات احدیت ایجاب می کند، که واسطه ای از نور همجنس خویش و مبرا از محدودیت های مادی به وجود آورد ، تا انسانها مجبور شوند برای تمسک و اتصال به واسطه های روحانی، نفس خود را از پیرایه های شهوت آلود و قوت های نفسانی و غصبی پاک کنند. استدلال صابئه (بزعم شهرستانی) این است که پیامبران جسمانی چه فضیلتی بالاتر از دیگر انسانها دارند. آنهااز گوشت و پوست و خون هستند، و بسان ما می خورند و می نوشند و زاد و ولد می کنند و می میرند. در عوض واسطه های روحانی (فرشته و یا مدبرهای آسمانی) از نور و عقل محض و از عالم مجرد و فانی و ازپلیدیهای خاکی و محدودیتهای ماده هستند. صابئه بر اساس این فرضیه که ماده از جنس شر است، از پذیرفتن پیامبران جسمانی پرهیز دارند و آنها را لایق رهبری انسانها برای رسیدن به کمال و طهارت روح و نفس می دانند. در واقع از اینجا به فصل مشترک فلسفه دینی مندائیان و اصحاب روحانیت (بزعم شهرستانی : صابئین) نائل می شویم. در ظاهر، شباهت صوری مندائیان با صابئین که شهرستانی ترسیم نموده، غیر قابل انکار است. زیرا مندائیان به سازمان عریض و طویل فرشتگانی که در خلقت آسمانها و زمین دست اندر کارند معتقد بوده ، و بیش از آنکه به قوای جسمانی و عقل خاکی معتقد باشند، به سازمان فرشتگان آفریدگار از جنس نور مطلق و خیر مطلق و عقل مطلق هستند، اعتقاد دارند. مندائیان در این نظریه همسان اصحاب روحانیات، بیش از هر چیز به آسمان و نور و فضای لایتناهی و عقل آسمانی ایمان دارند، و از رهیافت این نظریه ، به نوعی از عرفان دینی پایبند هستند. اما یک تفاوت آشکار بین این دو گروه به چشم می خورد. مندائیان علیرغم اعتقاد به سازمان فرشتگان آفریدگار به انبیاء اعزامی از سوی خداوند (حیی) اعتقاد دارند. انبیا مندائیان عبارتد از :آدم، رام و رود، شربای و شوربا هیبل، نوح ، سام، یحیی.فلسفه تاریخ مندائیان مشحون از دوره های تاریخی است، که با اوج فساد و نزول حریق عالم سوز یا طوفان و نزول پیامبر جدید به شکل ادواری تا پایان جهان (ظهر انش و شیتل) ادامه دارد. در ادامه نظریه روحانیات ، شاهد یک انطباق و در هم آمیختگی عقل آسمانی (عقل الهی) با اندیشه تنجیمی کلدانیان باستان هستیم. در اینجا حرانیان صابئه کوشش دارند، پایه باستانی فلسفه دینی خویش را زنده دارند. حرانیان میراث خوار کلدانیان هستند، که به سعدها و نحس های فلکی در چارچوب گردش دوازده منطقه البروج اعتقاد داشتند. اینکه مدبرهای آسمانی (روحانیت: فرشته ها) در افلاک منزل می کنند، و از این طریق افلاک حاوی ذرات نور و عقل و خیر مطلق می شوند و به طور غیر مستقیم تقدیر و سرنوشت بشر خاکی را رقم می زنند، نشان دهنده تلفیق آموزه های فلسفه یونانی و اندیشه تنجیمی میراث خوران کلدانیان قدیم است. این تلفیق فلسفی و آیینی که بزعم شهرستانی مورد ادعای صابئین (حرانیان) است، هیچ گاه از سوی مندائیان و متون مندایی تایید نشده است. گنزا ربا و سیدرا اد نشماتا و ادراشا یحیی مکرراً و مستمراً کوکب پرستی و انتقال قدرت الهی به افلاک آسمانی را محکوم کرده اند. حتی در جاهایی که مجبور به قبول تقدس عدد ۷ (هفت سیاره) و ۱۲ (دوازده منطقه البروج) شده اند، و یا به قدرت ظاهری خورشید و ماه و اذهان کرده اند، به گونه ای آنها را تقدیس کرده اند که به عنوان مخلوقات و زیر مجموعه خداوند خدا (حیی) تلقی شده اند. موضوع بعدی که شهرستانی آن را از اصول عقاید صابئه قلمداد نموده، وجود کلی های روحانی و جزئی های روحانی برای عناصر طبیعی مانند: وجود کلی روحانی (فرشته) برای آب و جزئی های روحانی‌ (فرشته ها) برای قطره آب است. در بررسی مقایسه ای به آیین و عقاید مندایی چنین اصلی در عقاید مندایی (به صورتی نیم بند و ناقص) دیده می شود. مانا، ماناهای بسیاری تکثیر کرد. مانا نشانه حکمت و عقل است و فرشته های تولید شده شاید فرشتگان حامل حکمت و عقل باشند. یردنا نشانه آب جاری آسمانی است. هر چند بر گرفته از رود اردن است، ولی به یک فرشته کلی تبدیل شده است. هر ذره آب جاری نیز توسط فرشته های کوچکتر حمل می شود. این حالت برای نور نیز هست. منشا نور ، حیی است ولی هر ذره نور توسط فرشته ای حمل می شود. آیر زیوا فرشته هوایی نورانی است، ولی هزاران فرشته کوچکترین ذرات هوای نورانی را حمل میکنند.سازمان عریض و طویل فرشته ها، که از میلیونها فرشته تشکیل شده به انجام جزئی های عمل طبیعت می پردازند. این اصل فلسفی درعقیده مندائیان از آنجا ناشی می شود که ، طبیعت و جهان ماده در گروی جهان بالایی است. ماده و طبیعت پیرامونی ما سنتز نور و ظلمت است. با ترکیب نور و ظلمت آب پاک و آب مغشوش – جهان ماده به وجود می آید. ماده از نظر مندائیان شر است. ولی شر مطلق به حساب نمی آید چون برای پیدایش و بقایش به نور نیازمند است. شهرستانی در ادامه می نویسد:صابئه گویند: روحانیات از شیئی پدید آمده اند. نه از ماده و نه از هیولی وتمام ایشان یک جوهرند و جواهر اینها انوار محض است که به ظلمت اصلاً امتزاج ندارد . . . .مندائیان نیز اعتقاد دارند که فرشته ها از نور مطلق سرچشمه گرفته اند! جنس فرشتگان از نور است . و نور ، عقل و حکمت است. و عقل و حکمت چیزی جز خیر نیستند. بنابراین در دنیای بالا عنصر شر راهی ندارد. در مجموع ، اثر شهرستانی در کنار آثار نویسندگانی چون مسعودی و ابن الندیم و بیرونی دارای ارزش فنی خاصه در شناسایی الهایات صابئین حرانی است که چنانچه برخی اضافات و پیرایه های فلسفی را از نظریه اصحاب روحانیات حذف نمائیم، شاید واقعیت های فلسفی و عرفانی نهفته در دین مندایی بهتر و بیشتر آشکار گردد.
۹- تاریخ الحکماء اثر قفطی
جمال الدین ابو الحسین ابن القفطی (۵۶۸ – 646 ه ق) مورخ مصری قرن هفتم هجری زندگی نامه ۴۱۴ تن از دانشمندان مسلمان و غیر مسلمان را در کتاب اخبار العلماء به اخبار الحکماء گرد آوری کرده است. کتاب در حوالی ۶۲۴ ه ق تالیف شده است. میرزا محمد ابراهیم (متوفی در زمان شاه سلیمان صفوی ) آن را به فارسی برگرداند.قفطی، صابئین را به ادریس پیامبر نسبت می دهد. قبله آنها را جنوب بر خط نصف النهار می داند. یونانی ها و مصری ها را از صابئین دانسته ا، آنهارا پرستندگان ستارگان معرفی می کند. قفطی به نقل از ابو حنیفه (۸۰ – 150 ه ق) صابئیان حرانی را بت پرست خوانده و نکاح و قربانی صابئین را حرام می داند. ولی فتوای ابو یوسف و محمد دو تن از علمای پیروی ابو حنیفه متفاوت است. این دو عالم معتقد بودند که صابئین از طایفه نصاری و نکاح و قربانیشان مباح است. مواضع کلامی – دینی قفطی ، محدود ولی مستند می باشند. او بیشتر ، مورخین چیره دست عصر خویشبود. مورخی که در تدوین تارخی علم و زندگی نامه علماء مانند نداشت. به همین خاطر بیش از اینکه به تشریح آیین و شعایر صابئین بپرازد، به تشریح تاریخ و زندگانی علما این قوم و خدمات آنهابه تمدن اسلایم پرداخته است. ما مدیون اخبار مستند او هستیم. او گزارش دقیقی از ثابت بن قره حرانی و فهرست تالیفات ثابت را ارائه و خدمات خاندان ثابت را بر می شمرد.
۱۰- تاریخ مختصر الدول اثر ابن العبری (غیرغوریوس ابوالفرج اهرون)
ابن العبری در ۶۲۴ ه ق / ۱۲۲۶ م در ملیطه، پایتخت ارمنستان متولد و پس از ۶۰ سال حیات در ۶۸۵ ه ق / ۱۲۸۶ م در شهر مراغه آذربایجان چشم فرو می بندد. او مورخ و جهانگرد زبردستی بود، که در قرن هفتم هجری هم زمان با یورش مغول به ایران توانست مطالعات ذیقیمتی را به شکل تاریخ عمومی انبیا و تاریخ شاهان و سلاطین، خاصه تاریخ خلفای اموی و عباسی، از مشخصه های اصلی کتاب مختصر الدول است. بخش تاریخ انبیا و تاریخ اسلام، برگرفته از تواریخ عمومی قرون گذشته بوده، نظراتش درباره فرهنگ اجتماعی وعلوم و فنون اسلامی به استعانت از منابع عرب و غیر عرب تکمیل شده است. در تشریح وقایع تاریخ زندگانی ابراهیم خلیل و یعقوب به شهر حران (مطابق روایات تورات) اشاره می کند. به نظر او حران از ابتدا یک شهر مذهبی بوده است. ابن العبری درباره صابئیان اعتقاد دارد:۱- صابئیان همان کلدانیان باستانی هستند.۲- قبله آنها شمالی است.۳- سه نماز دارند. ۴- سی روز روزه واجب دارند. ۵- به ستارگان احترام میکنند.۶- سخنان صابئیان مانند سخنان فلاسفه است.ابن العبری بر اساس متون تاریخ قبل از خود درباره صابئیان قضاوت کرده است. او مدتی در شهر نینوا ساکن بود و علیرغم استقرارش در شهر نینوا نتوانسته گزارش دقیق تری از صابئین ارائه دهد. این در حالی است که ابن العبری به زبان سریانی مسلط بوده، و به علت اعتقادات مسیحی اش، می توانست تحقیقات عمیق تری را سامان دهد. ابن العبری درباره صابئین می نویسد:آنچه از حقیقت مذهب صابئین برای ما روشن شده و ما درباره آنها تحقیق کرده ایم مذهب آنها همانند مذهب کلدانیان قدیم است. قبله آنها قطب شمالی است و برای نفس چهار فضیلت لازم می دانند و سه نماز بر آنها واجب است. نماز اول پیش از طلوع خورشید تا طلوع آن و دارای هشت رکعت و هر رکعت سه سجده دارد و باید طوری شروع شود که پیش از طلوع خورشید به اتمام برسد. نماز دوم پنج رکعت و در هر رکعت سه سجده و آن نماز نیز باید طوری شروع شود که هنگام ظهر تمام شود. نماز سوم نیز پنج رکعت دارد. و باید پیش از طلوع آفتاب به پایان برسد. روزه واجب آنها سی روز است. چهارده روز آن در ماه آذار از هشتم آن شروع میشود. آنان از ستارگان استعانت می جویند . قربانی های زیادی دارند، از گوشت قربانی ها نمی خورند، بلکه آنها را می سوزانند. آنها باقلا و سیر و بعضی از آنها لوبیا، کلم، ترب سیاه و عدس نیز نمی خورند و سخنان آنان مانند سخنان حکماء است و گفتار آنها در توحید در نهایت امراز دیگران گرفته شده است. آنها معتقدند که روح گناهکار شریر نه هزار دور عذاب خواهید دید، آنگاه به رحمت خدا ملحق خواهد شد. همانگونه که در بررسی دیگر متون اسلامی آمد، شعایر یاد شده هیچ شباهتی با مندرجات متون صابئین مندایی ندارد. این شعایر عموماً به صابئین حرانی ، یا بهتر است گفته شود به حرانیان ستاره پرست تعلق دارد.تنها نکته مشترک شعایر یاد شده با فرهنگ دینی صابئین مندایی اشاره به قبله شمالی است. نکته ای که درمقایسه با فرهنگ دینی مانویت حائز اهمیت است و عموم مورخین قرون سوم تا پنجم هجری بدان اشاره کرده اند. آنچه که در کتاب تاریخ مختصر الدول برای بررسی تاریخی قوم صابئین مندایی اهمیت بسزایی دارد زندگانی خاندان ثابت بن قره و هلال صابی است.
دیگرمتون اسلامی
به اعتقاد صاحب کتاب کشاف اصطلاحات الفنون، صابئین فرقه ای هستند که ملائکه را می پرستیدند، زیوا را می خوانند و دارای قبله خاص هستند. ابوالفتح رازی در ذیل کلمه الصابئین (در سوره بقره) می نویسد:علما خلاف کردند در ایشان که کی بودند و دین ایشان چه بود؟سدی گفت: ایشان قومی اند از اهل کتاب و ذبایح ایشان ذبایح اهل کتاب بود. عبدالله عباس گفت: ذبایح ایشان حلال نباشد و با ایشان مناکحه نشاید . مجاهد گفت: ایشان اهل نیستند، بلکه قبیله ای از شاهند. میان گبری و جهودی ، ایشان را دینی نیست. این مذهب ابوحنیفه است. قتاده و مقاتل می گویند: قومی اند که خدای تعالی و فرشتگان را پرستند و زبور خوانند و نماز کنند به جانب کعبه. از هر دینی چیزی گرفته اند. امام فخر در تفسیر کبیر (در تفسیر سوره بقره) صابئین را به دو قسمت تقسیم کرده است. به نظر ایشان قسمت اول کسانی هستند که معتقدند خداوند خالق جهان است و خداوند خود فرمان به تعظیم کواکب داده است. قسمت دوم کسانی هستند که معتقدند خداوند کواکب و افلاک را آفرید، پس افلاک به تدبیر امور عالم پرداختند. زمخشری در تفسیر کشاف (در تفسیر سوره بقره) می نویسد:صابئین به قومی گفته می شود که از آیین نصرانیت و یهود خارج شد. و به پرستش ملائکه پرداختند. سیف الدین آمری نیز در کتاب ابکارالافکار صابئین را به اصحاب روحانیات و اصحاب هیاکل یا ستاره پرستان تقسیم می کند. این نظریه در کتاب الملل و النحل اثر شهرستانی دیده می شود. شهرستانی این نظریه را در قالب احتجاجات کلامی – فلسفی مابین حنفا و صابئه توضیح داده است. الوس در بلوغ الارب، صابئین را به ابراهیم خلیل منتسب کرده و آنها را به دو گروه: ۱- صابئیان حنیف ۲- صابئیان مشرکتقسیم می کند. از نظر او صابئیان مشرک همان پرستندگان ستارگان و کواکب سبعه و دوازده منطقه البروج بوده اند.کتاب فقهی جواهر که مورد تایید اکثر علما و شیعه میباشد، اقوال مختلف علما پیشین درباره صابئین را ذیل نکاح المجوسیه آورده است. از ابن علی آمده است که: همانا (صابئین) قومی از نصاری هستند. در صحیح خلاف آن ذکر شده است. برای اینکه آنها (صابئین) ستارگان را (بزعم صاحب صحیح) می پرستیدند. در تیبان و مجمع البیان آمده که : جزیه گرفتن از آنها (صابئین) به علت عدم اهل کتاب بودنشان جایز نمی باشد. درالعین آمده است: همانا دین (صابئین) شبیه نصاری است. جز اینکه قبله آنها به سمت جنوب بر روی نصف النهار است و می پندارد بر دین نوح هستند. و گفته شده است: آنها (صابئین) قومی از اهل کتاب هستند که زبور را می خوانند. و گفته شده : آنها میان یهود و مجوس هستند. و روایت دیگر آمده است: قومی موحد می باشند که ایمان به رسول نمی آورند. نیز نقل گردیده که: (صابئین) قومی هستند که خدای عزوجل را خوانده و ملائکه را عبادت می کنند. زبور را می خوانند و به سوی کعبه نماز می گذارند. نتیجه گیریهیچ یک از گزارشات مورخین و متکلمین اسلامی تمام و کمال سیمای واقعی صابئین را ترسیم نمی کند. هریک از مورخین با فاصله بسیار، بخش هایی از تاریخ و فرهنگ صابئین مندایی را به انگیزه تشریح تاریخ پیامبران و یا تاریخ ایران و دیگر ملل توضیح داده است. این توضیحات عموماً بر شنیدنی ها استوار بوده است. تحقیق مشاهده ای و تحقیق اسنادی کمتر به کار رفته است. عدم بکارگیری دو روش روشن است:۱- تحقیق مشاهده ای به انیگیزه بسیار قوی و امکانات فوق الده مادی نیاز داشت. تحقیق اسنادی به شرط تسلط برزبان آرامی – مندایی میسر می شد. ۲- درکنار اینها باید به انزوای صابئین مندایی اشاره گردد. انزوای بسیار طولانی و گسترده مندائیان، موجب فاصله بیشتر محققان مسلمان با آنها می شد. جغرافی دانان مسلمان در طول اعصار گذشته، به جز تشریح جغرافیایی شهر حران و یا اشاراتی کوتاه به صابئین حرانی، ذکری از آنها نکرده اند. نیز هیچ اشاره ای به گستردگی دقیق جغرافیایی صابئین مغتسله، در طول رود خانه های دجله و فرات نداشته اند. جغرافی دانان مسلمان همواره از شهرهای مهم و پر جمعیت و با اهمیت (تاریخی یا جغرافیایی) فوق العاده و به قصد سرزمینهای بسیار مذهبی (مثل کعبه ، اورشلیم، کوفه، کربلا، ری . . . .) دیدن می کردند . به همین خاطر سیمای صابئین در متون جغرافیایی فروغی ندارد.
دلایل عدم دستیابی مورخان مسلمان به حقیقت صابئین
با عنایت به اشارات کوتاهی که در بالا آمد. مجموعه عللی که موجب عدم دستیابی مورخین و متکلمین مسلمان (خاصه از قرن سوم تا هفتم هجری قمری) بر ماهیت دین صابئین گردید، به اختصار ذکر می گردد. ۱- عدم دسترسی مورخین و متکلمین مسلمان به متون مندایی که همواره به دو علت ادامه داشت: الف: به علت تسلط مورخین مسلمان بر زبان آرامی – مندایی . ب: به علت استقبال روسای قوم مندایی در ارائه متون مندایی جهت ترجمه آنان. ۲- عدم تحقیق مشاهده ای توسط مورخین مسلمان از مراسم و شعایر صابئین مندایی در شهرهای حران، طیب، عماره، القرنه و بصره. ۳- عدم گفتگوی صریح بین علما و مورخین مسلمان با روسای قوم صابئین مندایی. هر چند از این گفتگو در مقاطعی به صورت کوتاه گزارش شده، ولی هیچ گاه استمرار نداشت. روحانیون صابئین مندایی هیچ علاقه ای بدین گفتگو نداشته و ندارند! به همین خاطر فلسفه و کلام در آنها پرورش نیافت. ۴- یکسان شدن مفهوم واژه حرانیان و صابئین مندایی در نظر مورخین و متکلمین مسلمان قرن سوم و چهارم هجری.این علت نیز از مهمترین علل کوتاهی مورخین و متکلمین مسلمان در تشریح دقیق آرا و شعایر مندائیان است. این یکسان سازی هر چند مطلق نبوده ولی انگیزه ادامه تحقیق مورخین را کاهش می داد. ۵- امتزاج علم کلام و تاریخ نگاری موجب جزم اندیشی محققین مسلمان برای اثبات آراء اسلامی و رد نظریات دیگر اقوام می گشت. بر همین اساس عموم مورخین بیشترین سعی خود را در رد آرا بیگانه مصروف داشتند.
منشاء صابئین ( مندائیان )
یکی از معضلات بررسی تاریخی منشا مندائیان، فقدان اسناد تاریخی به روایت ملل مجاور همچون آشور، بابل، ماد، یهود، مصر و از همه مهمتر اقوام ساکن شهر حران است. جز روایات اسطوره ای متون مندایی، هیچ منبع گویا و روشنی که تاریخ مندائیان را ترسیم کند، در اختیار نداریم. اسناد یهودی و مصری بسیار کم و ضعیف هستند. از مادها سندی در اختیار نداریم. در کتیبه های آشوری اشاره مستقیم به مندائیان نشده است. از همه تاسف بار تر فقدان اسناد رسمی دولت اشکانی است که مندائیان بیشترین بهره و آسودگی را در عصر ایشان طی نموده اند ، و به احترام اردوان شاه اشکانی ، بارها از او یه به نیکی یاد کرده اند. در یک بررسی مقایسه ای و ترکیبی، بایستی به پنج موضوع اساسی که ریشه و خاستگاه سیر تکامل سازمان اجتماعی یک ملت یا قوم را تشریح می کند، پرداخته شود. ۱- نژاد۲- خاک۳- زبان ۴- دین ۵- دولتاز فرآیند ترکیب پنج رکن بالا وضعیت سازمان اجتماعی و نوع تشکیل آن معلوم می گردد:
نژاد صابئین
مندائیان بنا به اعتراف خویش از نژاد سامی هستند. هر چند خود را وابسته به آدم نخستین و شصت فرشته نازل شده(از آسمان برای تولید نسل بشر به زمین) میدانند.ولی در گروه بندی نژادی جزء نسل سام فرزند نوح پیامبر به حساب می آیند. شاید بدین خاطر موکدا سام به اشکال مختلف مورد ستایش واقع گشته است، به حدی که فرشته سام زیوا را جز پنج فرشته بزرگ آسمان بالایی قلمداد کرده اند ، مندائیان تا قبل از اخراجشان از اورشلیم(قرن اول میلادی)در یک قوم سامی- بنی اسرائیل- وشاید در مجاورت با ایشان (در سرزمین اورشلیم) به سر می برند.سه فرض برای تعیین تبار مندائیان از متون مندایی قابل استخراج است :۱- نیای مندائیان زمینی نیست. فرشتگان نورانی آباء مندائیان اولیه هستند که برای ازدواج و تولید مثل به زمین آمده و سه فرزند آدم نخستین: هیبل و شیتل و انش ، در میان شصت فرشته – خانواده مندایی (یا شصت نفر) زندگی نموده و زاد و ولد کرده و از این طریق نژاد مندائیان شکل گرفته است. ۲- نیای مندائیان زمینی است، و به آدم نخستین ختم می شود، و سه فرزند آدم نخستین : هیبل و شیتل و انش، پدران و روسای قوم مندایی محسوب می شوند.مطابق این فرض مندائیان، نژاد برتر و برگزیده و خالص بوده، و اقوام دیگر ازاین صفات بی بهره می باشند. این نظریه در مقابل ادعای بنی اسرائیل قرار می گیرد، که برگزیدگی خویش از سوی یهود اعتقاد داشتند. ۳- مندائیان گروهی انشعابی از بنی اسرائیل بودند، که به علت پیروی از یحیی معمدان و در تضاد آیینی و عقیدتی با روحانیون یهودی، از اورشلیم اخراج گشتند.در این فرض مندائیان از نژاد سامی، ولی با هویتی مشکوک ، معرفی می شوند . مشکوک از این نظر، که به درستی معلوم نیست آنها به کدام یک از اسباط دوازده گانه بنی اسرائیل تعلق دارند. متون مندایی هیچ اشاره ای به تعلق مندائیان به هر یک از قبایل دوازده گانه نکرده است. احتمال اینکه این گروه از گروههای همراه یهودیان در خروجشان از مصر باشد، بعید نیست. این فرض که: مندائیان اولیه گروههای مادون طبقه شهری و بی بضاعت و صحرا گرد ژنده پوشی که هویت ملی و طبقاتی خود را در جامعه یهودی از دست داده و به یحیی معمدان گرویده بودند، قابل بررسی و تامل بیشتر است ولی مندائیان کنونی این فرض را به شدت محکوم می کنند. این موضوع که هویت طبقاتی مندایئان در جامعه یهودی اورشلیم به چه عللی ضعیف و کم رنگ و حتی نامعلوم مانده بود، می تواند به گرایشات عقیدتی آنان مرتبط باشد. بعد از بازگشت یهودیان از بابل بسیاری از آنان به مکاتب دیگر آشنا شده بودند. چهره و اندام مندائیان کنونی به نژاد سامی نزدیکتر است. صورتهای گندمی رنگ و کشیده ، چشمان میشی رنگ و گونه های تورفته، پیشانی های بلند و اندامی نه چندان درشت ، آنان را به نژاد سامی نزدیکتر می کند. بعید می نماید که تغییرات ژنتیک حداقل در دو هزار سال اخیر در آنها با پوستی روشن و چشمان آبی و بدنی گوشتالود، با لبهای نازک و دهان کوچک چهره زیباتری از این نژاد را نشان می دهد.
خاک صابئین
نام مکانهایی که به عنوان سرزمین مندائیان در متون مندایی آمده، عبارتند است از :
سراندیب
متون مندایی، مکان هبوط آدم نخستین را سرزمین سراندیب معرفی کرده است.سراندیب بر اساس روایات اسلامی در سرزمین هندکنونی است. کوه سراندیب محل پرورش آدم نخستین است. جز این اشاره ، توضیح دیگری درباره سراندیب و پرورش فرزندان آدم در این مکان نیامده است. حتی اشاره ای به مکان نزول شصت فرشته آسمانی که قرار بود با فرزندان آدم وصلت کنند نشده است.سراندیب نامی مجهول برای نیای نخستین مندائیان است که تاکنون مجهول الهویه باقی مانده است. اینکه سرزمین هند را خاستگاه باستانی – اساطیری مندائیان قلمداد کنیم، به علت عدم تکرار و تشریح آن، نظریه ای عبث و غیر مسئولانه است. هیچ اشاره ای به سرزمین هند و رودهای گنگ وسند و شهرهای باستانی هند نشده است. همچنین جز تشابه بسیار کم در آیین های هندی و مندایی، هیچ فصل مشترکی بین این دو دیده نمی شود. سیر مهاجرت مندائیان نیز دلالت بر این دارد که هیچ گاه مندائیان در شرق فلات ایران سکونت و یا راهپیمایی نداشته اند. داستانهای اساطیری مندائیان بیش از هر چیز به سرزمین مادای و مصر و حران اشاره کرده اند.
مصر
داستانهای اساطیری مندائیان و مندرجات طومار حران کویثا حکایت از آن دارند که مندائیان از مصر به اورشلیم آمده اند. اما هیچ معلوم نیست که مدت سکونت آنها در مصر و شیوه زندگی شان و اختلاطشان با قوم یهود به چه مقدار و چه شکلی بوده است. یک سنت همیشگی به شکل نمادین، حکایت از تعلق خاطر مندائیان به سرزمین مصر دارد، اجزا مراسم عاشوریه است که به نوعی می توان آنرا بزرگداشت مهاجرت مندائیان به مصر دانست.مندائیان در تشریح مهاجرت خویش از مصر به سرزمین مادای، یهودیان را مورد سرزنش قرار داده و آنها را پیروان الهه خورشید – بوریا و یا شمس – معرفی می کنند. از همین نقطه نظر، مصریان به احترام یاد می شوند، و یهودیان مورد لعنت و نفرین قرار میگیرند. در این اسطوره، روحا خداوندگار قوم یهود است. و موسی با عصای جادویی خویش دریا را به دو نصف کرده و پیروان خود را از دریا عبور می دهد. فرعون برای دستگیری موسی و پیروانیش به سوی راه گشوده شده در دریا رفته ولی دریا آنها را به آغوش گرفته و غرق می کند. به همین مناسبت غذای آمرزشی (لوفانی ) هر ساله تحت عنوان عاشوریه در بین مندائیان برای آمرزش مصریانی که در دریا غرق شدند برگزار می شود.بنا به اعتقاد اساطیر مندایی، مصریان بر خلاف سلسله فراعنه ، به دین مندایی وفادار بودند. مندائیان بیش از روایت بالا ، یاد و خاطره ای از فرهنگ و تمدن مصری ندارند.
اورشلیم
سرزمین دیگر مندائیان، اورشلیم است. سرزمینی با خاطرات تلخ و جانکاه که مندائیان به عنوان یک گروه ضعیف مجبور به اقامت در آن بودند. اینکه آیا مندائیان همراه یهودیان از مصر به اورشلیم (ارض موعود) مهاجرت نموده اند، یا خیر؟ ویا این فرضیه که آیا مندائیان در ماقبل از ظهور یحیی، یک گروه یهوی بودند همگی به علت عدم دسترسی به مستندات تاریخی، در هاله ای از ابهام قرار دارد. آنچه مسلم است این است که ، مندائیان در سرزمین اورشلیم استقرار داشته و فرهنگ این قوم هم به لحاظ نژاد و هم ادبیات با بنی اسرائیل مشابهت دارد. تاریخی که مندائیان برای خود تهیه کرده اند به تاریخ بنی اسرائیل انطباق ندارد. مندائیان به پیامبرانی نظیر رام ورود شوربای و شوربا هیبل، سام و نوریثا اعتقاد دارند که تورات از آنها گزارشی ارائه نمی دهد. رام و شوربای وسام مردان پیامبر و رود و شوربا هیبل و نوریثا همسران آنها هستند. در تورات نیز اشاراتی به زنان مقدس در شکل مبلغ و رهبردینی (نظیر دبوره) شده است. فلسفه تاریخ ظهور پیامبران در نظر گاه مندائیان با روایت تورات متفاوت است. تاریخ از نظر گاه مندائیان دوره ای است. در پایان هر دوره یک حریق عالم سوز و یا طوفان در میگیرد، و با نابودی مظاهر فساد دوره پیشین دوره جدید به رهبری پیامبر جدید شروع می شود. تورات بدین گونه به تاریخ بشریت نگاه نمی کند. از نظرگاه تورات، تاریخ در امتداد یک خط رو به پیشرفت است . نابودی و تولد دوباره در فلسفه تاریخ تورات دیده نمی شود، این اعتقاد تورات است و در تعارض صریح با گنزا قرار دارد. گنزا بازبان ساده حضور مندایئان در اورشلیم را اینگونه بیان می کند:« . . . پس عالم به حالت جنگ و مرگ قرار گرفت. . . . . رام و زنی به نام رود باقی ماندند. از زمان آدم تا دوران رام و رود ۳۰ دوران گذشته بود . . .۱۰ دوران بعد از رام و رود دنیا به فساد افتاد و عالم در آتش گداخته قرار گرفت . . . شوربای و شوربا هیبل باقی ماندند . . . (رهبری مندائیان به دست آنها بود) ۱۵ دوران بعد از شوربای و شوربا هیبل عالم دچار طوفان آب شد. و نوح صاحب کشتی کویلا و سام فرزند نوح و نوریثا همسر سام باقی ماندند. ۶ دوران بعد از نوح اورشلیم ساخته می شود و ۱۰۰۰ سال هم می گذرد پس امیر سلیمان فرزند داود متولد شده و پادشاه یهود می شود. او مسلط شده و پادشاه بزرگ اورشلیم می شود و اجنه و دیوها در مقابل او تعظیم می کنند . . . پس امشیاه (عمانییل) پیامبر یهودیان می شود. . . . در آن موقع برخی آفتاب و ماه را عبادت می کنند.عمانییل خدعه و نیرنگ مردم را به صحرا می برد وبه وسیله سحر و جادو آنها را گرفتار می کند.تنازع مندائیان با یهودیان به علت گروش مندائیان به یحیی تعمید کننده شدت گرفته، و به ناچار از اورشلیم اخراج می شوند. کتاب گنزا اشاره ای به تبعید یهودیان توسط سارگن پادشاه آشور ندارد، بلکه به یکباره اشاره به خرابی اورشلیم می کند. . . . سپس شهر اورشلیم خراب می شود و مردم از اورشلیم بیرون می آیند و در جاهای مختلف پراکنده می شوند . . . .طومار حران کویثا تکمیل کننده کتاب گنزای راست است. طومار حران کویثا به خروج مندائیان به رهبری ۳۶۰ روحانی ، پس از ۶۰ سال بعداز یحیی معمدان اشاره کرده، و مهاجرت آنهارا بالاجبار توصیف می کند. یهودیان آنها را غارت و چپاول کرده، ناگزیر به شهر حران در کنار رود فرات داخل می شوند. از آن پس گسترش مندائیان به موازات رودهای دجله و فرات و به سمت جنوب توصیف میشود.اگر روایت تورات را مبنای زمان بندی مهاجرت مندائیان از مصر به اورشلیم قرار دهیم، اقامت مندائیان درشهرهای یهودی نشین قریب ۱۲۰۰ سال به طول انجامید . در طول این مدت هیچ گاه مندائیان به صورتی مستقل ظاهر نشدند، و در حاکمیت پادشاه و داوران بنی اسرائیل نقشی به عهده نداشتند.
کوه مادای
مادای یا مدای نام کوه سرزمینی است که مندائیان خود را به آنجا متعلق می دانستند. مادای احتمالاً سرزمین ایران باشد که مندائیان از آن به احترام و نیکی یاد کرده اند. اساطیر مندایی اشاره دارند به اینکه مندائیان در سرزمین مادای، مندی ساخته و به عبادت و انجام شعایردینی مشغول بوده اند. ذکر شاه اردوان (اشکانی) به عنوان حاکم مادای ، ایرانی بودن این منطقه را روشن تر می سازد.کوه سفید پروان که یحیی معمدان در آن پرورش یافت در منطقه مادای یا مدای قرار دارد، جایی که آبهای روان از آنجا سرچشمه میگرند. تعیین نقطه جغرافیایی سرزمین مادای بسیار مشکل است. مادای سرزمینی کوهستانی است که کوه سفید پروان در آن جای دارد و احتمالاً اقوام ترک در مجاورت با آن قرار داشتند و ساکنین شهر مادای عموماً ناصورایی (مومن) نبودند و تنها مندائیان ساکن آنجا و روحانیون عالی رتبه مندایی به شعایر دین مندایی می پرداختند. از داستانهای اساطیری مربوط به سرزمین مادای نمی توان معنای ملت را برای مندائیان استفهام نمود. نمی توان نوعی رابطه را بین واژه مندایی با مادای را استخراج کرد. این احتمال که مندا به معنای عرفان و مندایی به معنای اهل عرفان نباشد، موقعی متقن و صحیح است که اثبات نمائیم تنها وجه تسمیه مندایی و مندا به دلیل وابستگی ارضی به سرزمین آمادای است. تاثیر اندیشه ایرانی بر اندیشه مندائیان در خصوص نور و ظلمت، کم و بیش مورد اتفاق کلیه مندایی شناسان معاصراست. آمادای، اشاره به استراحت گاه و محل سکونت موقت است که مندائیان در عصر اشکانی بین قرن اول تا سوم با آن آشنا شده اند. سرزمینی با آب و هوای معتدل و بهار گرم که احتمالاً در نواحی شرقی جلگه بین النهرین و در رشته کوههای زاگرس قرار دارد. از نقطه نظر اخیر ، مندی به معنای مکان، کلبه و محل عبادت است. اگر معنای مکانی را برای واژه mandā درنظر بیگیریم، آن موقع برای ترجمه مندا اد حیی بایستی اطلاع خانه زندگی را قبول داشته باشیم، که با اصول هستی شناسانه و عرفانی مندائیان در تعارض قرار می گیرد. واژه مندی به معنای کلبه مراسم و نمایشگر اسم مکان است، در حالیکه واژه مندا به معنای عرفان ، عقل و حکمت آمده است. مندایی نیز به اهل عرفان (اسم فاعل) ترجمه میشود. در بخشهایی از انیانی و سیدرا اد نشماتا ، مانا به صورت مجرد و بدون پسوند ، به عقل، جوهر و مجرا ترجمه شده است. اما با همه این قراین هیچ گنجور و روحانی عالی رتبه ای حاضر به قبول اطلاق یگانه مفهوم مکان بر واژه «منداادحیی» نخواهد شد.ارتباط لغوی سرزمین «آمادی»و «مندا»و کوشش برای برقرارساختن این ارتباط، شیرین وجذاب است،ولی برای تحقیقات مندایی شناسی چه در عرصه دین شناسی و چه در تاریخ ادیان، و حتی برای کشف خاستگاه جغرافیایی آنها، ضعیف وتا حدی غیر علمی است.شاید آشنایی مندائیان با سرزمین مادای – ایران –به زمان قدیم تر مربوط شود.در قرن هشتم قبل از میلاد، شلمنصر پادشاه آشور طی حمله ای به پادشاهی اسرائیل، بخش عظیمی از یهودیان را به اسارت برده وآنها را به سرزمین مادیان تبعید میکند.تورات چنین نقل می کند:و در سال چهارم فرقیا پادشاه، که سال هفتم هوشع بن ایله پادشاه اسرائیل بود، شلمنصر پادشاه آشور به سامره بر آمده آن را محاصره کرد. و در آخر سال سوم در ششم فرقیا، آن را گرفتند یعنی در سال نهم هوشع پادشاه اسرائیل سامره گرفته شد و پادشاه آشور اسرائیل را به آشور کوچانیده ایشان را در حلح و خاپور نهر جوزان و در شهرهای مادیان برده سکونت داد. این احتمال وجود دارد که ریشه آشنایی مندائیان با سرزمین مادای و حتی آشنایی با آتش و لباس سفید روحانیون و فرهنگ زرتشتی ریشه در این حادثه تاریخی داشته باشد، که قریب هشتصد سال قبل از تولد یحیی معمدان به وقوع پیوسته بود. اما مشکلی که در روایت مندائیان در طومارحران کویثا وجود دارد این است که کوی مادای وسرزمین مادای را نام اردوان (لقب پادشاهان اشکانی)، حاکم صلح جوی ایرانی معرفی می کنند. این دو حادثه قریب هزار سال با یکدیگر فاصله دارند. این نظریه که احتمالاً مندائیان از تبار ایرانیان کهن باشند به علل زبانشناسی و علم الادیان مردود است. تنها می توانیم آثار و رگه هایی از اندیشه مهرپرستی و مزدیسنایی و واژه های ایرانی را در آنها دریابیم. بیش از این در هیچ جای متون مندایی، رد پایی از فرهنگ و اندیشه ایرانی نخواهیم یافت. ورود بیش از ۱۲۵ واژه ایرانی و برافروختن بخور در مراسم تعمید و هماهنگی لباس ترمیده ها با موبدان در چاچوب تحلیل فوق قابل قبول است. بزرگداشت دو شاه ایرانی : اردوان و بهرام نشانه احترام شدیدی است که مندائیان نسبت به شاهان ایرانی داشته اند. اردوان به مثابه رهبر مندائیان تلقی شده است و در طومار حران کویثا، صراحتاً او را به عنوان یک رئیس مقتدر شناسانده اند. بهرام نمادی از ایزد مزدیسنی ، و یا شاید نمادی از بهرام اول شاه ساسانی است، که مانی (رقیب متاخر مندایئان) را به دار آویخت . غسل تعمید مندائیان به نام ملکا بهرام ربا، فرشته مقتدر و نگهبان و گواهی دهنده غسل تعمید ، انجام می شود. بهرام یاوهرام به معنی فتح و پیروزی ، و در ادبیات مزدیسنایی نشانه پیروزی و نگهبان فتوحات است. به همین مناسبت یکی از آتشکده های مهم ساسانی به نام آتشکده بهرام نامگذاری شده بود. در یک بازنگری تنجیمی، بهرام جایگاه رفیع یافته و فلک پنجم از افلاک هفتگانه را به خود اختصاص می دهد.رام اوستایی به معنای صلح و آسایش جاوید نیز در ساختار آفریدگاران مندایی داخل شده و به راما ربا کبیرا – صلح بزرگ متعال فرشته مقتدر عالم بالایی تغییر شکل می یابد.لغاتی نظیر:

۱

اد درفشا

Ed Drafša

درفش

۲

مرگنا

Margenā

عصای روحانی از زیتون

۳

پانداما

Pandāmā

تور پارچه ای دهان

۴

تاگا، طاقا

Tāgā

تاج

۵

همیانا

Hemyānā

کمربند

۶

یاور

Yāvar

دوست ، مددکار

۷

گینزا

Ginzā

گنج

۸

گنزورا

Ginz-Vrrā

گنجور

۹

مانا

Māna

ظرف، جام، رگ

۱۰

دیو

Div

دیو

۱۱

ملکا

Mlkā

فرشته، ارباب ، بزرگ

۱۲

بهرام

Bahrām

بهرام

همگی نشانه همزیستی مسالمت آمیز مندائیان در سرزمینهای ایرانی است که به اختیار، آنها را پذیرفته و به کار برده اند. دیگر نشانه های فرهنگی تاثیر تمدن ایرانی در مندائیان عبارتند از :
الف: اندیشه و هستی شناسی
۱- تضاد اهورا مزدا و اهریمن – تضاد مانا ربا کبیرا و روحا.۲- امشا سپندان – ملاخی: فرشته های نورانی.۳- اصلی بودن حقیقت و درستکاری – امشونی کشطا: عالم حقیقی و اعمال حقیقی، رفتار نیک.۴- دیوان – ملاخی: فرشته های ظلمانی و روحا : عالم ظلمت و دروغ.۵- دوره ای بودن تاریخ با ظهور سوشیانس – دوره ای بودن تاریخ ا ظهور شیتل (: شیث).۶- تقدیس آب: آناهیتا – تقدیس آب (یردنا).
ب: فرهنگ اجتماعی
۱- کراهت عزا و ماتم برای مردگان در هر دو دین۲- پوشیدن لباس سفید و هفت تکه پارچه نخی توسط روحانیون در مراسم، در هر دو دین۳- برافروختن آتش در کنار رودخانه در مراسم غسل تعمید مندائیان ۴- بستن پانداما (تور جلوی دهان) توسط موبدان وترمیده ها ۵- داشتن درفش ملی – دینی در هر دو دین ۶- عدم به کار بستن زیور آلات و جواهرات توسط روحانیون هر دو دین۷- انجام مراسم نماز پنجگانه در هر دو دین۸- ازدواج درونی در هر دو دین : کراهت در ازدواج با غیر هم دین۹- برابری زن و مرد در هر دو دین. هم در مراسم اجتماعی و هم در ارتقا دینی۱۰-احترام فوق العاده به ازدواج اول و کراهت در چند همسری
حران (Harran)
حران در جنوب ترکیه امروزی و در ۲۵ کیلومتری اورفه است. مندائیان به صورت مهاجر در تبعید، به علت آزادی دینی و وجود مدارس یونانی و بابلی و نیز به علت تخاصم دو امپراطوری ایران و روم بر سر منطقه وسیع رقه ، قریب ۳۰۰ سال از نیمه دوم قرن میلادی در آن سکونت داشته، و در طول این دوره به مهاجرت خویش به موازات رودخانه های دجله و فرات به سمت جنوب بین النهرین ادامه داده، و به علت تمکین سیاسی از دولتهای حاکم محلی توانستند در بسیاری از شهرهای مجاور دجله و فرات و نهرهای فرعی آنها استقراریابند. هیچ گاه حران به مثابه سرزمین اصلی و یا ارض موعود خوانده نشده است. علیرغم تاثیرات فراوان اندیشه های تنجیمی حرانیان بر فرهنگ دینی مندائیان، حران به شکل الگوی ما در – شهر دینی مندائیان در نیامد.طومار حران کویثا (حران داخلی) به چگونگی حوادث مهاجرت پرداخته است. احتمالاً این طومار در قرن سوم تا چهارم میلادی تدوین یافته و تا ظهور اسلام، اضافاتی بر آن صورت گرفته است. فهرست پادشاهان ایرانی و ذکر تهاجم اعراب، تدوین های مکرر و طول زمان تدوین آن را نشان می دهد.مندائیان در حران نیز در تضاد با آراء کلدانی و اندیشه های کوکب پرستانه آنها قرار گرفتند. کتابهای آغازین گنزای راست مکرراً بر نمادهای کوکب پرستانه حرانیان لعنت فرستاده، و آنهارا شیطانی، مردود و فانی معرفی می کند. طولی نمی کشد که این لعنت ها و نفرین ها کاهش یافته و به تدریج الگوهای اصلی اندیشه تنجیمی حرانیان به متون مندایی سرایت می کنند. برای بار دوم مندائیان از ملل مجاور تاثیر میپذیرند، و ساختار فلسفه دینیشان ، صبغه ای حرانی – کلدانی می گیرد. این موضوع که علیرغم سکونت مندائیان در شهر حران ، چرا احساس توطن به مندائیان دست نداد، مربوط به عامل مهم اقتصادی و سیاسی می شد که در کنار عامل دین، آنها را از احساس مالکیت و مشارکت، دور می ساخت. به لحاظ اقتصادی، زمین های کشاورزی حران را تحت سیطره بزرگ زمین داری امپراطوری ایران بوده که به صورت ارثی متناوباً دست به دست می شده، و هیچ گاه گروه صحرا گرد و ضعیف البنیه ای چون پیروان یحیی معمدان، توانایی حضور در این صحنه اقتصادی که تنها در پرتو پیوندهای سیاسی – خونی با دربار شاهنشاهی ایران قابل حصول بود، را نمی توانستند به دست آورند . ساتراپ نشینهای ارانی که یا از حکام محلی و زمین داران بزرگ انتخاب می شدند و یا از خانواده های ایرانی تبار اشکانی و یا ساسانی گلچین می گشتند ، مسئولیت حفظ مرزهای قلمرو شاهنشاهی و ارسال مالیتهای سالیانه و سرانه را به عهده داشتند. درمرتبه های پائین تر ، دهقانها (زمینداران متوسط) و فرماندهان لشکری بودند، که برای امرار سپاهیان بر آبیاری و کشاورزی اراضی دایر، نظارت و حکمفرمایی می کردند. مالکیت ارضی در تاریخ ایران همیشه در اختیار اشراف نظامی بود، که با دربار پیوند سیاسی و یا خونی داشت. مندائیان همیشه از این خصایص بی بهره بودند. به لحاظ سیاسی نیز، مندائیان نتوانستند در حاکمیت سیاسی مشارکت نمایند. عدم قدرت اجتماعی وعدم مشروعیت دینی دو عامل مهم در عدم کامیابی سیاسی مندائیان به شمار می رود. مندائیان همواره در سطح قبیله (و نه متمرکز) در شهر حران حضور داشتند. آنها حاضر به وصلت خونی با هیچ یک از اقوام دیگر نمی شدند. بالطبع رشد جمعیت آنها همیشه در مدار ضعیفی در نوسان قرار داشت.بدین سان مفاهیم مالکیت ارضی و توطن و دولت، هیچ گاه در مندائیان به وجود نیامد، و خاطره سکونت در حران موجب پیدایش نظریه ارض موعود نگردید.
نتیجه گیری
در یک جمع بندی در بین سرزمینی که مندائیان در آن سکونت داشتند می توان گفت:الف: بیشترین علاقه مندائیان به سرزمین مادای (ایران) است. ب: بعد از سرزمین مادای، مصر در رتبه دوم قرار دارد. ج: هیچ یک از پنج سرزمین به عنوان ارض موعود معرفی نشده اند . د: رابطه نژاد و خاک: مندائیان بیشترین وابستگی را به سرزمین اورشلیم دارند. مصر نمی تواند خاستگاه خونی و منشا تبار مندائیان به حساب آید.منابع تحقیق :andisheqom.comموسسه گفتگوی ادیانAftab.irپایگاه حوزهirna.comAl-borhan.blogfa.comiranmanda.comماهنامه تاریخ اسلام

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.