زبان صابئینیکی از راه های تعیین کننده خاستگاه مندایئان، بررسی های زبان شناسانه است. زبان هر قوم نشان دهنده خاستگاه جغرافیایی و تعلقات قومی – نژادی است. ما در این بررسی بیش از همه مرهون تلاشهای رودلف ماتسوخ زبانشناس فقید آلمانی هستیم. او در سال ۱۹۹۲ در پی حمله قلبی در شهر برلین وفات یافت. آخرین اثر او بررسی لهجه خرمشهری در زبان مندایی است که پس از اقامت سه ماهه شیخ سالم چهیلی در برلین تدوین یافت.خط و زبان آرامی حداقل از قرن پنجم قبل از میلاد در سطح بین النهرین گسترش یافت و دولتهای هخامنشی و اشکانی از این زبان برای مراسلات رسمی – اداری خویش بهره می جستند. زبانهای عربی و عبری و سریانی هیچ گاه تا قرن هفتم میلادی بدین سطح گسترش کمی نیافتند.زبان آرامی به علت سیطره دولت هخامنشی شام و فلسطین موجب شد که از۵۳۵ ق م تا ۳۳۵ ق م یهودیان بدین زبان آشنا شده، و برخی از آنها ادعیه و آیات تورات را با زبان آرامی قرائت نمایند. به همین علت خط و زبان آرامی و اصطلاحات آرامی در منطقه یهودی نشین فلسطین متداول گشت.زبان آرامی به علت گستردگی جغرافیایی و نوع به کارگیری اش و ادغامش با زبانهای دیگر دارای لهجه های مختلف گردید. به همین لحاظ مندایی در هیات آرامی شرقی ظاهر شد.زبان مندایی یک لهجه آرامی (تلمود بابلی) و بیشتر به شرق بین النهرین مرتبط است.وفور واژه های سریانی و ایرانی و بابلی قدیم به علت مهاجرت مندائیان در مسیری طولانی حاصل شده است. یکی از مشکلات مهم بررسی زبانشناسانه این زبان، حضور واژه ها و اصطلاحات بالا است که تعلق خاص آن به یک اقلیم جغرافیایی را مورد تردید قرار می دهد.این فرضیه که: چون خط و زبان آرامی در عصری که مندائیان به کتابت روی آوردند، تعلق به دیوانسالاری دولت اشکانی داشته، و به همین دلیل آنها را باید در زمره گروههای ایرانی و یا وابسته به ایران قرار داد، غیر منطقی است. بدین دلیل که چه بسا مندائیان تنها به خاطر استفاده خط آرامی که در حوزه علمی حران و شرق بین النهرین شیوع داشت، از این خط برای کتابت و نسخه برداریها بهره جسته و به تدریج زبانشان به تبعیت از خط آرامی و استقرار در شهرهایی که زبان آرامی رایج بوده تغییر یافت.همچنین این فرضیه که : احتمالاً مندائیان گروههای آرامی تبار ساکن حوزه فلسطین که فاقد هویت طبقاتی ویژه بوده اند، که به علت عدم وابستگی سیاسی و نژادی به بنی اسرائیل نتوانستد در حاکمیت سیاسی یهود مستحیل شوند، نیز قابل بررسی وتامل بیشتر است.اگر مندائیان هویتی نبطی داشتند، حضورشان دراورشلیم به خاطر کینه یهودیان غیر قابل تحمل بود. و از همه مهمتر خطی و زبانی که از آن سرزمین را بایستی به همراه می آوردند، و یا حداقل حوزه وسیع تری از اساطیر مصری و اصطلاحات و واژه های مصری را در متون خویش می گنجانیدند.این در حالی است که کمتر ردیابی از زبان و خط نبطی در متون مندایی دیده می شود، و فرهنگ و تمدن مصری در شکل قصه ها و اساطیر و حتی در هستی شناسی و فرهنگ اجتماعی مندائیان مشاهده نمی گردد.از این نقطه نظر فرهنگ و تمدن ایرانی بیش از فرهنگ و تمدن مصری بر مندائیان تاثیر داشته است. واژه ها و اصطلاحات دینی مندائیان که جنبه بنیادی دارند، بیش از همه بر حوزه فلسطین که آرامی غربی در آن رایج بود تعلق دارند.بخش عظیم دیگر واژه ها و اصطلاحات دینی مندائیان به حوزه شرق بین النهرین تعلق دارند. زبان محاوره ای ، زبان اسطوره ای و زبان نیایش روز مره شان کاملاً درهیات آرامی شرقی است .واژه یردنا که در زبان صبی به صورت عام به هر رودخانه ای اطلاق می شود برگرفته از واژه اردن است که مندائیان خاطره اقامت در آن و احتمالاً تعمیدهای اولیه شان در رود اردن را از یاد نبرده اند. یردنا در واقع به زبان آرامی غربی است، که مندائیان در هیات زبان آرامی شرقی به کار می برند. یردنا از واژه های بنیادی و مهم مندائی است که تشریح کنند ه آیین غسل تعمید مندائیان است . در کلیه کتابها و طومارها واژه یردنا به معنای رودخانه آمده است. این موضوع وقتی شگفت انگیز تر می شود که بدانیم، مندائیان حداقل بیش از ۱۸۰۰ سال است در کناره های رود فرات و دجله قرار دارند، ولی نام فرات را جایگزین اردن ننموده اند. این نشانه تعلق خاطر شدید مندائیان اولیه در عصر یحیی معمدان و خاستگاه اولیه جغرافیایی شان است.واژه بعدی mandā است. مندا به زبان آرامی غربی (در حوزه شام وفلسطین) تعلق دارد. مندا به معنی عرفان ، شناخت، علم است. مندا اد حیی mandā ed haii معنای عرفان هستی است. این واژه بیان گر هستی شناسی مندایی و نشانه عالی ترین موجود نورانی در عالم بالا است. مندا اد حیی که مخلوق بلاواسطه حیی haii است بر یحیی نازل گردیده و اورا تربیت نموده، و آخر الامر در تمام مراحل زندگی راهنمای یحیی معمدان بوده است. مندا اد حیی با یحیی و غسل تعمید متقارن است و این سه به حوزه شام و فلسطین تعلق دارند.واژه بعدی ناصورایی است. ناصورایی nasorāë به معنای محافظ قوانین و دستورات دینی و در حوزه شام و فلسطین در هیات زبان آرامی غربی به کار می رفته و چندان ارتباطی با شهر ناصره موطن عیسی ندارد. عیسی ناصری به معنای عیسی اهل شهر ناصره است، ولی در دین مندایی، ناصورایی به طبقه روحانیون که محافظ دستورات دینی و مجری آیین غسل هستند اطلاق می گردد. هنوز نیز بعداز قریب دو هزار سال این واژه تغییر نیافته است.ساطانا به معنای شیطان نیز از واژه های کلیدی است که نشان دهنده ارتباط مندائیان با دین یهود و یا شهر اورشلیم است. گنزای راست در بوثه های ۱ تا ۳ از ساطانا به عنوان نماد پلیدی و انحراف یاد کرده، و به تدریج واژه روحا جایگزین آن می شود. این تبدیل شاید نشانه مهاجرت از منطقه یهودی نشین به منطقه کلدانی نشین باشد. این نظریه به شرطی درست است که معنای روحا را با روح سرگردان آسمانها (ارواح دوازده منطقه البروج) یکی بدانیم . در عین این احتمال که شاید روحا برگرفته شده از روح القدس مسیحیت باشد را باید همواره در نظر داشته باشیم.ساطانا Satāna تغییر یافته شیطان عربی است که داود و ایوب پیامبران بنی اسرائیل را اغوا نمود. مفهوم شیطان در گنزا نشانه تعلق خاطر به دین یهود و منطقه وسیع آرامی زبان بین النهرین از قرن پنجم ق م تا پیدایش اسلام است. هیبل (یا هیول) احتمالاً برگردان از هابیل تورات باشد که در گنزای راست و دیگر متون مندایی هم به عنوان فرزند آدم و هم به عنوان فرشته عالی قدر و بلند مرتبه (از فرشتگان کارفرما) آمده است. پسوند زیوا (نورانی) برای هیبل موجب آسمانی نمودن این موجود زمینی میگردد. همچنین انش و شیتل نیز احتمالاً اقتباسی از انش و پدرش شیث تورات باشند که تغییر شکل یافته اند.
نتیجه گیریدر مجموع بررسی اجمالی منشاء زبان شناسانه دین مندایی می توان به جمع بندی ذیل نایل شد:۱- زبان مندایی در هیات آرامی شرقی ظاهر گردید، ولی واژه های قدیمی تر آرامی باستان متعلق حوزه جغرافیایی شام و فلسطین در آن دیده میشود.۲- واژه های بنیادی متون مندایی مانند مندا اد حیی و یردنا و ناصورایی ومانا ربا کبیرا که نشانه هستی شناسی مندایی است به حوزه فلسطین تعلق دارند.۳- یک رابطه قوی ادبی بین متون مندایی باافکار وفرهنگ عبری و سپس ایرانی دیده میشود.۴- شاید مندائیان از تبار یهودیانی باشند، که به علت شیوع زبان آرامی در عصر امپراطوری هخامنش بدین زبان مانوس گشته و تکلم می نمودند.اما اگر این فرض را قبول نمائیم با یک تضاد مواجه میشویم. مندائیان در زبان وکتاب یهودیان را لعن و نفرین نموده و اصرار بسیار دارند (طبق متون دینی شان) که از نسل آدم و حوا بوده و ادامه دهنده نسل انبیا بوده و خون هیچ قومی با خون آنها ممزوج نگشته است. این نظریه متعلق به مندائیان کنونی نیست. از صدر تا ذیل عموم متون مندایی اشاره به پاک بودن خون و برگزیده بودن قوم مندائیان در نزد دیگر اقوام شده است.به صداقت باید اعتراف کرد بین اسناد تاریخی و روایات متون قرون چهارم تا هفتم هجری با متون مندایی در خصوص تبار مندائیان اختلاف نظر عمده وجود دارد.
دین صابئینیکی از راههای تعیین خاستگاه جغرافیایی مندائیان و منشا آنها، بررسی مقایسه ای بین الادیان است. اینکه چه تشابهات و چه اختلافاتی بین آنها و دیگر ادیان و فٍرق بوده، و عرصه فکر واندیشه (فلسفی دینی) و فرهنگ دینی (آیین ها) و فرهنگ اجتماعی (رسوم) چه داد و ستدهایی صورت گرفته است؟در سطح بین النهرین جنوبی و شمالی و همچنین کناره شرقی دریای مدیترانه (حوزه شام و فلسطین) ادیان و مکاتب مختلفی از سه سال قبل از میلاد حضور داشتند، برخی از آنها ثابت و برخی دیگر تغییر شکل داده و در فرهنگ های دینی دیگر مستحیل شده بودند.در شرق و غرب بین النهرین، ایران و یونان بودند، اولی به میترائیسم و زروان گرایی و بعدها به دین زرتشت و دومی به ایدئولوژی چند خدایی هلنی در چهارچوب اساطیر کهن هومری معتقد بودند. در درون بین النهرین تمدن های سومر و اکدو آشور و بابل همگی به ایدئولوژی چند خدایی و پرستش رب النوع اعتقاد داشته و فرهنگ دینی این تمدن ها در بستر اساطیر آفرینش، زایش، جنگ، زراعت و اندیشه تنجیمی گشته بود.حال به اساسی ترین تشابهات دینی مندایی با دیگر ادیان و مکاتب همسایه می پردازیم.۱- یکی از کهن ترین اعتقادات ایرانی درباره خالق و خلقت، اعتقاد به موجودی به نام زروان است که حامل دو فرزند اورمزد و اهریمن است. دو فرزند نیک و بد نماینده دو دنیای روشنایی و تاریکی هستند که به شکل همزاد از درون زروان که موجودی دو جنسیتی و حامل زمان است پدید می آیند. در دین مندائیان حیی بالاترین وجود و رتبه هستی است. فیض دهندگی اش موجب پیدایش هستی در بستری از نور و ظلمت گشته است. آیر به مثابه هوای پاک و نخستین و فاقد ذرات نور و ظلمت است، که حیی آن را پدید آورد. یا بهتر است بگوئیم، آیر بخشی از وجود حیی است که برای پیدایش اولیه جهان آنرا پدید آورده است.با ترکیب دو عنصر نور و تاریکی با آیر، دو فضای متضاد اهورایی پدیدار می گردند. نور و ظلمت به رهبری پادشاهانشان به نبرد می پردازند و نور ، ظلمت را اسیر می کند.فلسفه دینی مندائیان از این نقطه نظر به کهن ترین اندیشه ایرانی نزدیک تر است. این در حالی است که یهوه خدای بنی اسرائیل فاقد کارکردهای حیی مندایی است. یهوه بنی اسرائیل همه کاره، قدرتمند و جبار و همچون مرد آهنین مصمی است، که قصد پیروزی قومش را دارد . در حالیکه حیی مندایی نظاره گر بی حب و بغضی است، که در بالاترین نقطه هستی در بستری از نور و قدرت و نیکی جلوس نموده، با تعارضات فرشتگان نورانی اش علیه فرشتگان ظلمت چشم دوخته است. تمام نیازها و کارهای مندائیان بایستی به توسل به آفریدگاران درجه دو انجام پذیرد. مردوک خدای بابل و آشور خدای آشور و زئوس رب النوع هانی نیز فاقد کارهای حیی هستند . آن خدای آسمان سومری ها، علیرغم مقام رفیع و علوش که شاه علی الااطلاق آسمان نام گرفته بود، زایندگی و مهربانی ذاتی و همدردی جهانی حیی را ندارد.۲- تعارض نور و ظلمت و گاه همبستگی آنها، نشانه دو جهانی بودن هستی است، و همیشه دریک دیالک تیک ماهوی به سر می برند، تنها از ترکیب این دو جهان ، ماده پدیدار می گردد. این خود نشانه حادث بودن ماده است. اهورا و اهریمن زرتشتی که نمادی از اندیشه کهن تر ایرانی دارند، در اندیشه مندایی دیده میشوند. دردین مندایی ذات هستی در استتار و اختفا به سر می برد. از این لحاظ ذات درونی هستی (حیی) هم مخفی است، هم مقامی رفیع دارد. بخش بیرونی هستی دارای ثنویت هست. نور در شمال آسمانی و ظلمت در جنوب قرار دارد. ماده در بخش وسط عالم قرار دارد (ماده از ترکیب نور و ظلمت حادث شده است). شدت تعارض نور و ظلمت و کارکردهای آن در دین زرتشتی وجود دارد، در کمتر دین و آیینی دیده می شود. پرستش نور، مهر ، نیکی نمادهای آسمانی آنها ، خمیر مایه تشکیل گروههای گنوسی بین النهرین بود، که با تلفیق اندیشه مسیحی در زهد و تقوی (و اقتصاد اشتراکی مادون زندگی شهری)، موجب تاثیر گذاری اش از شمال تا جنوب بین النهرین گردید (جایگزین مکاتب اساطیری کلدانی و بابلی در شهرهای مجاور دجله و فرات شد.)در قرون دوم تا هفتم میلادی ، در دو سوی شرق و غرب بین النهرین ، دو دین قدرتمند زرتشتی و مسیحی حضور داشتند، از ترکیب این دو گروههای گنوسی پدیدار گشتند. همه این گروههای گنوسی به نور و تجلی عاشقانه آن در انسان وهدایت عرفانی انسان و بیرون راندن ماده ظلمت از جسم اعتقاد داشتند.در گذشته باستانی اعتقاد به اقیانوس شور و شیرین و اتصال آنها برای پیدایش جهان، نیز اتصال آسمان و زمین (اورانوس و گایا) و ظهور موجودات در اندیشه یونانیان و سومریها و بابلی ها وجود داشت ، ولی هیچ یک در دین مندایی تجلی نیافت. اشاره ای که متون مندایی به ترکیب آب شور و آب شیرین دارد، در واقع نمادی از ترکیب نور و ظلمت دارند، و ارتباط تاریخی و دینی با تمدن های بالا در آن دیده نمیشود. همه اجسام خوشبو و شیرین و زیبا نشئه ای از نور دارند، همه اجسام بد و شور و زشت نشئه ای ازتاریکی دارند. دنیایی پر از موجودات زشت و بد بود که قصد آشوبگری جهان را دارند. موقعیت جغرافیایی روحا با دیگر تمدن ها و آیین ها برابری دارد. هادس به معنای دنیای تاریکی در فرهنگ هلنی یونانی است.دنیای تاریکی جایگاه ارواح مردگان است. همه نمادهای دنیای تاریکی در یونان و مصر و سومر و بابل در جنوب یا زیر زمین و یا انتهای رودخانه قرار دارند، که با مصداق مندایی آن ها برابر هستند. اما دنیای تاریکی (روحا) مندایی بیش از دیگران کارآیی دارد، و در تمامی اعمال و آیین های زمینی نیز نقشی شوم و هول انگیز ایفا می کند.به طور مستمر مندائیان از روحا ترسانیده میشوند، همه دنیای نورانی در صدد به اسارت کشانیدنش هستند، تا مبادا از او آسیبی و گزندی به دنیای نورانی برسد. از این بابت دنیای تاریکی (روحا) بیشتر از آنچه که تصور شود، به فلسفه دینی و آیین دینی زرتشت نیز به همین میزان از کارکرد دنیای اهریمنی برای تحکیم ساختار فلسفه دینی اش مدد گرفته است.لویاتان (اژدها) چند سر که در آبها استقرار دارد، (توسط یهوه سرکوب می شود)، شاید بازتاب اسطوره اوگاریتی بعل و یم نهر باشد. بعل خدای رعد و برق و یم نهر خدای رودها، است. بعل و یم نهر در جنگ همیشگی هستند. یم نهر نمادی از آشوب وتاریکی است که در آبها سکونت دارد. یم نهر از ال خدای بزرگ درخواست تسلیم بعل را دارد، و ال قول مساعد می دهد. بعل خدایان را به ترسو بودن متهم می کند، و با تهاجم بر یم نهر او را در بند می کشد. همین اسطوره در شکل عبری اش به گونه دیگر تشریح می شود .یهوه ، لویاتان را (که در آبهای سرکش قرار داشت) سرکوب می کند.در کتاب اشعیا آمده است.خداوند به شمشیر سخت عظیم محکم خود آن مار تیز رو لویاتان را و آن مار پیچیده لویاتان را سزا خواهد داد و آن اژدها که در دریا است را خواهد کشت.هر چند شباهت ظاهری بین اسطوره اوگاریتی بعل و یم نهر و اسطوره عبری لویاتان با عالم تاریکی روحا در دین مندایی وجود دارد، ولی هیچ یک کارکردهای شناخت گونه و اخلاق گرایانه مندایی را ندارند. علاوه بر اینها ، هیچ یک به روشنی دین مندایی دو بن هستی را تشریح نمی کنند.یم نهر دوست ال خدای بزرگ است، این برخلاف دین مندایی است. همچنین در فلسفه دینی یهود، لویاتان موجودی مستقل که کارکردهای آفرینش داشته باشد، در اختیار ندارد. لویاتان هیچ گاه موجودی بالذاته مستقل و همیشه معارض با فرشتگان یهوه معرفی نشده است. در دین مندایی روحا به شکل دوازده صورت فلکی و هفت سیاره و پنج موجود و گاه به شکل اژدهای عظیم الجثه ای که قضایی که تمامی طبقات منظومه شمسی در شکم جای داده است، ظاهر می شود. روحا مونث است ، با فرزند خود نزدیکی می کند، و از سه بار نزدیکی دوازده و پنج و هفت موجود خلق می شوند. آنها طالع نحس هستند، و اکرون، معادل اکرون یونانی، اسامی عاریتی از فرهنگ هلنی – یونانی هستند، که در دین مندایی به موجودات هوس باز و شهوت پرست عالم تاریکی مسمی گشته اند.روح القدشا معادل (روح القدس مسیحی) از دیگر اسامی روحا است. دین مندایی فرهنگ کلدانی و مسیحی را به مبارزه دعوت می کند. آنها نمادهای آسمانی ملل مجاور را معادل عالم ظلمت خویش ، گرفته از این طریق برتری فلسفی و دینی خود را ابراز می کنند.در جای دیگر، دوازده و پنج و هفت موجود به موجودات نیکی و نورانی تبدیل میشوند. گویا چرخش مندائیان حاکی از آشتی با نمادهای فرهنگ کلدای است. اما این آشتی موجب استحاله مندائیان در تمامی فرهنگ کلدانی نگشت. تنها بخش هایی از اندیشه تنجیمی کلدانیان (بابلیان معاصر مندائیان) پذیرفته شد، که قابلیت انطباق با فلسفه دینی مندائیان را رد خود داشت.
۳- آیین غسل تعمید با آب و تقدیس آب.همه تمدنها و ادیان و مکاتب به تقدیس آب پرداخته اند. آب از نظر گاه همه ادیان و اساطیر سرچشمه زایندگی است. بنابراین سخت است، نوعی رابطه خاص بین تقدیس آبهای روان در دین مندایی به دیگر ادیان و اساطیر را بیان نمائیم. رابطه ای که یک سویه باشد و مندائیان تنها از یک منبع الهام گرفته باشند!در یونان باستان ، آب و دریاها تقدیس می گشت. همر به پرستش روخانه ها توسط مردم شهر تروا اشاره می کند. اسبان زنده را به رودخانه می سپردند، و پنجاه میش برای چشمهای اسپر کئوس قربانی می کردند. اقوام ژرمنی نیز به درگاه رودخانه قربانیانی بی شمار تقدیم می کردند.کیمبرها (اقوام ژرمنی) برای رود روان قربانی تقدیم می داشتند .خدایان رودخانه در یونان نمادی از انسان داشتند . رود اسکامندر با اشیل می جنگند . اشیلوس با هراکلوس می ستیزند. اشیلوش نامداران خدا از میان خدایان رودخانه ها بود. از او بالاتر ، پوزئیدن خدای آب و زمین لرزه است ، که سیمایی وحشی و خیانت پیشه دارد. به وضوح تعارضی شگرف فیمابین نظرگاه مندایی ها در باره آبهای روان و عقیده یونانیها دیده می شود. مندایی ها آب را مایه حیات و تجدید جوانی و عنصر پاکسازی روان از گناهان و پدید آورنده درخت زندگی و چیزی که نور در آن استقرار یافته می دانند. بدین لحاظ آبهای حقیقی را در عالم بالا در آن سوی آسمانها تلقی کرده، آبهای زمینی را ادامه آبهای بالایی دانسته، لذا غسل تعمید در آبهای روان به نحوی با تجدید حیات و احیا نیروی درونی و اتصال به عالم نورانی بالا مرتبط است.هندوها آب را تقدیس می کنند. آب را شفا بخش و برطرف کننده بیماریها و عامل پاکی روح می دانند. تلقی پزشکی از آب همراه برداشت عارفانه از آب در مکاتب هندو دیده می شود . شاید به خاطر شیوع بیماریهای سالانه بود که پزشکان و جادوگران ، آب را مایه پاکی و بهداشت تن معرفی کرده بودند. شستشوی مذهبی در رودخانه گنگ مفاهیم پاکسازی روح و تجدید حیات را در برداشت.ارتباط دین مندایی با آیین هندویسم به خاطر فاصله جغرافیایی بسیار و عدم استناد تاریخی که دال بر مهاجرت اقوام هندویی به بین النهرین و یا بالعکس باشد ضعیف وغیر مسئولانه است.حتی اگر ارتباطات تجاری بین دو تمدن بیش از آنکه تاریخ به یاد دارد وجود می داشت، برای حل معما کافی نبود.در ایران باستان آب با ایزد آناهیتا مورد ستایش قرار می گرفت . آب مظهر پیدایش موجودات و نمادی از نطفه جهانی و محل نطفه زرتشت (در رودخانه ای در سیستان) بود، که می بایست منجیان بعدی از آن پدیدار گردند. سه منجی (اوشیدر، هوشیدر، سوشیانس) در سه هزاره اخری ظاهر گشته و موجبات تغییر جهان را فراهم می کنند.در مقایسه آیین مندایی با ستایش آناهیتای ایرانی، به وجوه بارز اختلاف بین این دو نایل می شویم. ایرانیان کهن تر و حتی در دوران ظهور زرتشت و تا ظهور عصر هخامنشی که سیطره قدرت دولتش تا حوزه شام و فلسطین کشانیده شد، هیچ گاه آب را محلی برای غسل تعمید نمی دانستند. آب بعد از آتش مقدس بود، و نباید اشیا و اجرام کثیف درآن انداخته شود. همین لحاظ استرابون جغرافی نویس یونانی می نویسد:«ایرانیان در آب جاری استحمام نمی کنند . در آن لاشه و مردار نمی اندازند . و عموماً آنچه ناپاک است در آن نمی ریزند.»هرودت می گوید:«ایرانیان خورشید و ماه و زمین و آتش و آب و باد را گرامی می دارند و در میان آب روان تف نمی اندازند. در آن دست نمی شویند و متحمل هم نمی شوند که دیگری آن را به کثافاتی آلوده کند. احترامات بسیاری برای آب قائل هستند.»غسل تعمید و شستشوی با آب جهت پاکسازی روان هیچ گاه سنت رایج ایرانیان نبوده است. مندائیان علیرغم اکتساب مقدار کثیری از اندیشه های ایرانی، در این موضوع چیزی را از ایرانیان اقتباس نکردند.اسنی ها یا اسی اوی به معنای گروه پاک، گروهی یهودی در تبعید بودند، که در تضاد با فریسیان و صدوقیان و دیگر گروههای ممتاز و اشرف یهودی از حوزه اورشلیم خارج و در حوالی جنوب غربی بحرالمیت در اطراف غار کومران و به صورت بسته واشتراکی در زهد و پرهیزکاری زندگی می کردند. عادات معروف آنها ، شستشو در آب، پوشیدن لباس سفید، برابری اقتصادی ، تسلط بر نفس، صمیمیت فوق العاده به یکدیگر ، ممنوعیت قربانی ، تضاد نور و ظلمت ، اعتقاد به امیر نورانی که عدالت را به اجرا در می آورد، اعتقاد به روز داوری و ظهور معلم عدالت در آخر الازمان می باشند. خدای اسنه ها همچون یهود جبار و قمار و منتقم نیست، بلکه صبغه ای مسیحی دارد. او رحیم و بخشاینده و دوستار انسان است . غسل تعمید در نزد اسنه ها معمول بوده و معنای غسل تعمید با توبه باطنی و ورود به میثاق نوین برابری دارد. از این نقطه نظر آنها بیش از آنکه به یهود شبیه باشند، با تعالیم یحیی معمدان و تعالیم عهد جدید عیسوی شبیه هستند. اسنی ها معتقد بودند که به میثاق نوینی (بریت خذشه) دست یافته اند و در مقابل یهودیان به مفهوم نوینی از امت نایل شده اند. گزارش آنها در طومارهای بحرالمیت که در سال ۱۹۴۷ توسط چوپانان فلسطینی در غار کومران کشف شد، حکایت از تعقیب و کشتار آنها دارد، که احتمالاً تعقیب کنندگانشان یهودیان اورشلیم بوده اند.یوسف فلاویوس تشکیل این فرقه را حدود سال ۱۴۰ ق م گزارش نمود، او معتقد است اسنی ها گروه منشعب شده از فرقه خسیدیم بودند که در حوالی ۱۶۰ ق م در اورشلیم به سر می بردند. فرقه خسیدیم (مومنین) گروه انقلابی و مومن یهودی بودند، که در مقابل سلسله حسمونی (دولت جبار برادران مکوی) – آخرین دولت یهود تا قبل از هجوم روم و تسخیر اورشلیم در ۶۳ ق م به رهبری پومپی – مقاومت نمودند. اعضا فرقه خسیدیم، معلمان و ربی ها و فقها یهودی بودند، که نسبت به اجحافات صدوقیان و سلسله حسمونی به مخالفت برخاستند.اگر اسنی ها را منشعبین فرقه خسیدیم فرض نمائیم دلایل انزوای آنهاو رجوعشان به ادراک شهودی و تساوی اجتماعی و برابر و عدالت را در خواهیم یافت . ایدئولوژی آنها عکس العمل (واکنش در برابر) اوضاع تشنج آمیز و بیداد گرانه دولت برادران مکوی (سلسله حسمونی) بود، که تنها راه زنده ماندنشان ، خروج از اورشلیم و تشکیل صومعه در جنوب غربی بحرالمیت تلقی می شد.ما هنوز دلایل مبتنی بر اینکه یحیی از این گروه برخاسته باشد، یا تحت تاثیر یک سویه تعالیم آنها قرار گرفته باشد، یا حتی پیامبری یحیی بر اساس برنامه ای از پیش تعیین شده (از سوی اسنی ها ) باشد، در اختیار نداریم. همه محققان اروپایی مسیحی شناس به نوعی ارتباط فی ما بین مسیحیت با اسنی ها و پیروان یحیی (مندائیان) با اسنی ها اعتراف دارند، لیک وجوه بارز اختلافات آیینی و شریعتی فیمابین از قبول کامل فرضیه بالا می گردد. غسل تعمید اسنی ها و از همه مهمتر تجدید حیات و پاکسازی حیات و توبه باطنی در کنار آداب دینی دیگر شان از جمله فصول مشترک آنها با مندائیان است.اگر ارتباط مندائیان را به هر نحوی با اسنی ها قبول نمائیم، و بزرگداشت برخی از آیین ها را به اسنی ها مرتبط بدانیم، حوزه جغرافیایی مندائیان به بالاتر و پائین تر از حوزه فلسطین کشیده نخواهد شد.بر حسب روایات گنزا و اناجیل، یحیی عیسی مسیح را غسل داد. بدین لحاظ غسل تعمید بیش از آنکه به مسیحیت مربوط شود به پیروان یحیی تعلق دارد.بنابراین ارتباط دادن غسل تعمید با آب و ستایش آب به مسیحیت ، استدلالی متقن و تاریخی نیست . مصریان به غسل اشیا نجس اعتقاد داشتند. لباسی که با خوک اصابت کرده باشد مستحق غسل (همراه با صاحب لباس) می دانند. در عین حال حیوانات مرده را به رودخانه می انداختند.برای رودخانه نیل ارزش و اهمیت فوق العاده ای قائل بودند، ولی هیچ گاه همچون مندائیان مظهر سکونت نور و پاکی و وقار نگردید. تشابه فرهنگ تنجیمی مصریان و مندائیان قابل ارزش گذاری و بررسی است. دوازده ماه مندائیان سی روز است که پنج روز عید پنجه را بدان اضافه می کنند و این بار رسم مصریان (بدون احتساب عید برای پنج روز اضافی) برابری می کند. در تمدن مصری بعد از ازیریس Osiris (شاه – خدا) و رع Re (خورشید – خدا)، هاپی Hapi (نیل – خدا) قرار دارد. اتون Atoon یک نیل زمینی برای بهره وری مردم مصر از آن و نیز یک نیل آسمانی (برای آب رساندن به اقوام بیگانه ) می آفریند. نیل آسمانی زایش و برکت آسمان است.تعیین یک مثال آسمانی برای نیل نشان دهنده اهمیت حیات بخشی رود نیل در سیستم معیشتی و کشاورزی مردم مصر است. رامس چهارم در سالیانی بعد از خروج قوم بنی اسرائیل از مصر می سراید:«تو نیل هستی، خدایان و آدمیان از برون ریزی تو می زیند.»غرق شدن ازیریس (شاه – خدا) در نیل و یافتنش توسط ازیریس، یکی از جنبه های پیوستگی اسطوره ازیریس و اسطوره های نیل – خدا است. کاهنان مصری شبانه به کنار رود نیل رفته، با پر کردن ظروف طلایی بانگ بر می آورند که : «ازیریس پیدا شد» و جزر و مدهای طولانی رود نیل و گاه خروش و گاه کم آبی اش موجب پیدایش اسطوره های مرتبط با نیل گشت.یکی از وجوه بارز تشابه بین مندائیان (که خد مدعی استقرار موقت در مصر هستند) و فرهنگ مصری ، نیل آسمانی است که با اردن آسمانی مندائیان برابری دارد. مندائیان هر آب روانی را به نام اردن (یردنا) می نامند و به طور تمثیل یک یردنای آسمانی را در عالم نورانی بالا قرار داده اند. کارکرد ظاهری هر دو یکی است ، ولی جایگاه ساختاری هر یک بسیار متنوع و متفاوت است.نیل آسمانی محل سکونت فرشتگان و ذرات نور و مظهر پاکی و جلال و قدرت خداوند هستی نیست. نیل آسمانی ماوای ارواح نیکوکاران و راست کرداران در عالم حقیقی دنیای بالا نیست.دنیای حقیقی مصریان که سعد و نحس ها در آن رقم می خورد و تقدیر هر بشری در آن مستتر است، چیزی جز مناسبات کواکب نیست. صورتهای فلکی به علت اتصالشان به هستی بیکران که ارواح انسانها در آن مشاهده می شود، می توانند سرنوشت اشخاص را پیشگویی نمایند.کاهنان مصری با توسل به اندیشه تنجیمی به پیشگویی می پرداختند. کوکب پرستی از دیر باز رایج بوده، و پرستش رع (خورشید – خدا) به مثابه فعالترین و سوزناکترین و پرسودترین کوکب آسمانی در همین چهارچوب معنا و مفهوم پیدا می کند. شاید اولین آشنایی مندائیان با کواکب در مصر اتفاق افتاده است. ولی هر چه که باشد اسامی و واژه های به کار گرفته شده درباره دوازده صورت فلکی و هفت سیاره، کلدانی و یونانی است، و واژه های مصری – نبطی در آن ها دیده نمی شود.
۴- کوکب پرستی و اصحاب مدبر (سازمان فرشتگان)یکی از اتهامات وارده بر صابئین مندایی در متون اسلامی کوکب پرستی آنان است. شهرستانی (وفات ۵۴۸ ه ق) بیشترین کوشش را برای این موضوع صرف کرده است. شهرستانی در کتاب الملل و النحل، صابئین حرانی را در مقابل حنفا قرار داده است. او اعتقاد دارد که صابئین حرانی به نوعی از افکار هرمس (ادریس پیامبر) و آغاذیمون (شیث پیامبر) پیروی می کنند.شهرستانی بر این باور است، که اندیشه صابئه در مصر رشد فراوانی نموده، اکثر مردم بدان اعتقاد داشته، ولی فرعون مصر از بعد از اعلام برتری اش : اناربکم الاعلی از دین صابئین خارج گردید. شهرستانی به لحاظ تاریخی – جغرافیایی ، حوزه مصر منشا و خاستگاه صابئین حرانی می داند. نظریه هستی شناسانه اصحاب مدبر که شهرستانی آن را به صابئه منسوب می کند، اشعار دارد که، باری فیض خود را از طریق عقول آسمانها گذاشته به نباتات و حیوانات و انسانها سرایت می دهد. مدبران آسمانی هر یک کلی هستند که مصادیق جزئی آن در طبیعت تحت امر آن کلی نشو و نمود می کند و سپس می میرد و نفس آن دوباره به سوی آن کلی باز می گردد و باران، برف ، سرما و باد هر یک دارای یک روحانی کلی هستند و برای هر مصداق آن در طبیعت فرشتگان کثیری به کار می آید. همچنین است برای دیگر امورات طبیعی نظیر : رعد و برق ، تگرگ، قوس و قزح ، ستاره های دم دار، هاله، کهکشان ، رودخانه ها و ابرها . . . .منشا نظریه اصحاب کواکب از فرضیه اصحاب مدبران آسمانی است. هر مدبری (روحانی آسمانی) بر یک فلک قرار می یابد. روحانی ها برهفت فلک (سیارات سبعه) حکم می رانند و مانند روح هستند. که بر تن فرمان می دهند. جایگاه روحانی ها هفت فلک آسمانی هستند.بنابراین واسطه بین انسان و ذات باری تعالی همین افلاکی هستند، که اصحاب روحانیات بر آن فرمان می رانند. از همین نقطه نظر تعظیم و ستایش کواکب و اجرام آسمانی مشروعیت می یابد، و جز شهرستانی صابئین را دارای سه گرایش می داند:۱- اصحاب روحانیات۲- اصحاب هیاکل و اشخاص۳- حرنانیهاصحاب اشخاص معتقدند چون هفت کوکب آسمانی همیشه دیده نمی شوند، بایستی بت هایی را که منسوب به آنها و نماینده آنها در زمین باشد را پرستید، تا همواره ذهن آدمی متوجه اصحاب روحانیات باشد. اینان بت پرست گردیدند.اصحاب هیاکل کسانی هستند که برای هفت فلک آسمانی، و مناسبات و احکام و منازل تعبیه کردند و برایهر یک از هفت ستاره معبدی ساخته و به قربانی و تعظیم شعایر پرداختند. سعد و نحس آسمانی وپیشگویی بر اساس مناسبات کواکب اینگونه رشد نمود. ایشان خداوند متعال را قبول داشته ولی واسطگی انبیا را رد می نمایند و به واسطگی روحانیات و هیاکل اعتقاد دارند.حرنانیه به قول شهرستانی: جماعتی از صابئه هستند که گویند صانع معبود، واحد و کثیر است. اما واحد است در ذات و اصل بودن و ازلی بودن و کثیر است به اشخاص آسمانی و زمینی.شهرستانی صابئه حرانی را حاصل جمع این سه فرقه می داند. منظورنظر شهرستانی صابئین حرانی کسانی هستند که اعتقاد به موارد ذیل دارند:۱- صانع (خداوند) هم واحد است و هم کثیر.۲- از آن جهت کثیر که قابلیت تکثیر به اشخاص و هیاکل است. در عین اینکه به کثرت تبدیل می شود، هیچ گاه وحدتش متزلزل نمی شود.۳- اجرام و کواکب آسمانی که مدبران هستی هستند، به منزله آبا (پدران) می باشند، و عناصر به منزله امهات (مادران ) هستند.۴- آبا هستی (پدران) با عناصر (مادران) ازدواج نموده و فرزندانی (مرکبات) حاصل می آید.۵- تکرار پیدایش بعد از هر ۳۶۴۲۵ سال صورت می گیرد. (در اینجا شهرستانی به حریق عالم سوز و یا شکل پایان پذیری دوره ها اشاره ای نمی کند.)۶- دنیا محل قیامت است. قیامتی غیر از سرای خاکی وجود ندارد. هر نفسی به اکتساب امور می پردازد و جز او پاداشش را در این دنیا می گیرد.شهرستانی را نمی توان محققی بی کفایت در علم کلام و دین دانست. او در نیمه اول قرن ششم – هنگامی که اکثر متون یونانی بعد از نهضت ترجمه مترجمان عربی یافتند – دسترسی کامل به افکار و آرا رایج در بین النهرین را داشت، از همه بیشتر در فرقه های اسلامی مسلط بود. منابع شهرستانی درباره صابئین نامعلوم هستند، در هیچ جای جلد اول کتابش از رویارویی او با صابئین ذکری نشده است. همچنین استنادات تاریخی اش بسان محققین دیگر اسلامی است . ولی با این همه، مهمترین نظریه حرانیان (نظریه اصحاب روحانیات) را بخوبی تشریح کرده است. نظریه ای که شانه به شانه افکار و آرا گنوسی است. او همه فرقه ها و ادیانی که به خداوند متعال و انبیا اعزامی اش اعتقاد نداشته، در عوض به اندیشه های تنجیمی و واسطگی افلاک و کواکب معتقد باشند، در چارچوب اصحاب روحانیات قرار می دهد. او هندیان و مصریان و برخی از ایرانیان کهن و یونانیها را در این مدار جای می دهد. او در قالب مسلمانی فداکار و متکلمی متعصب به ادیان و فلاسفه دیگر نظر می کرد، معیارهای کلام و احکام اسلامی را در تحقیقات دین شناسی اش روا می داشت، و تواریخ عمومی مسلمانان قرن سوم هجری به بعد را پایه کار خود قرار داده بود.مندائیان به دنیای فرشتگان اعتقاد دارند. دنیای فرشتگان حلقه واسطه بین هستی متعال حیی و انسانها است. پنج فرشته بزرگ مندایی بعد از حیی در رتبه دوم هستند و فرشتگان کثیر نورانی مرتبه پائین تر از اشیا نورانی طبیعت محافظت می کنند.توده مندائیان در فرهنگ عامه به دنیای فرشتگان علاقه وافری دارند. آنها بیش از آنکه یحیی را مورد ستایش قرار دهند به مندا اد حیی و سام زیوا و ماری ربوثا الیثا و شیشلام رباو اباثر ربا عشق می ورزند و آنهارا مورد خطاب قرار می دهند.طی پرستش های حضوری که از عوام مندائیان به عمل آورده ام، به این نکته واقف شدم، خدایان (ایزد فرشته ها) بیش از هستی متعال (حیی) در تعالیم روزمره و خانوادگی و دنیای ذهنی افراد جای دارند. یک پیرزن هفتاد ساله مندایی به اباثر ربا به دیده خدای متعال می نگریست، در غروب هر روز در خانه محقرش به سوی شمال در حالی که ستاره دب اکبر را مشاهده می کرد می ایستاد، قطعه ای از انیانی را می سرود . او تمامی نیازهایش را از اباثر ربا می خواست. این در حالی بود که فرزندش یحیی یوحنا را مورد خطاب قرار می داد، از او کمک می خواست، واو را بالاترین خدای آسمانی خود در دنیای پاک ذهنش قرار داده بود.اما در متون مندایی بدین گونه نیست، خدای متعال همان حیی است . سه دنیای تو در توی نورانی، عرش بزرگ او، معرفی شده است. دنیای پر از فرشته های نورانی که همچون کارگران ماهر به خلق و آبادانی دنیای خاکی و دنیاهای دیگر مشغول هستند. پنج فرشته بزرگ، قدرتمندانه بر تمام فرشته ها نظارت دارند. و فرشته ها نیز به خلق جهان و مراقبت از روان مندائیان پاک و رودخانه ها و. . مشغول هستند. (فیض الهی از طریق این واسطه های روحانی به انسان سرازیر می شود. درشکل زرتشتی اش، واسطه های فرشته گونه ونورانی بین اهورا مزدا و انسان خاکی به همین کارکردها متصف هستند. شش امشا سپند جاوید، نگهبان نیکی ها هستند. امشا سپندان به مثابه صفات و قدرت اهورا هستند. اهورا که خود متعلق است، امشاسپندان را واسطه خویش قرار داده، تا به انسان و طبیعت فیض رسانی نمایند.در بندهای ۸۲ و ۸۳ و ۸۴ یشت ها آمده است که امشا سپندان فروهر واسطه اهورا و انسان هستند که توانایی، نیکی و نورانیت دارند:فروهر های نیک توانایی پاک پارسایان را می ستائیم . فروهرهای امشا سپندان آن شهر یاران تیزچشم بلند بالای بسیار زورمند دلیر اهورایی آن پاکان جاودانه را می ستائیم.که هر هفت تن یکسان اندیشند، که هر هفت تن یکسان سخن گویند که هر هفت تن یکسان رفتار کنند، که در اندیشه و گفتار و کردار یکسانند که اهورا مزدا پدر وسرور همه آنان است.هر یک از آنان روان دیگری را به اندیشه نیک و گفتار نیک وکردار نیک و گر زمان گرایش دارد. باز تواند نگریست. هنگامی که به سوی پیشکش زور پرواز می کنند، راه آنان تابناک است.در یسنای ۲۹ به پرسش و پاسخ های فی مابین اهورا و زرتشت و برخی ایزدان بر می خوریم که نشانه واسطگی عالم فرشته هاو فیض رسانی آنها است.فرشته ها و دیوان و دو دنیای نورانی و تاریکی (در هستی شناسی زرتشتی) حضور دارند شکل ذیل هندسه این عقیده را به وضوح نشان می دهد.شش امشا سپند جاوید و کارآ (کارفرمایان دنیای فرشته ها) عبارتند از:۱- وهومنه یا بهمن۲- اشه و هیشته یا اردیبهشت۳- خشتروئیریه یا شهریور۴- سپنتا آرمه ئیتی یا اسفند۵- هه اورتاب یا خرداد۶- امرتات یا مردادشش امشا سپند نمادی از گاهشماری ایران باستان و نوعی مرتبط با اندیشه تنجیمی است، (بر خلاف اندیشه تنجیمی کلدانیان است). در فرهنگ کلدانی، دوازده صورت فلکی تعیین کننده سعد و نحس ها و آینده بشریت هستند.دنیای فرشتگان مندایی بیشتر به فرهنگ زرتشتی نزدیکتر است، ولی با نظریه اصحاب روحانیات حرانیان نیز چندان تعارضی ندارد.کارکرد فرشته های انگره، مینو و سپند مینو با ساختار هستی شناسانه زرتشتی هم آهنگ است. این حالت در دین مندایی صدق می کند.اصحاب روحانیات حرانی ها (بزعم شهرستانی) فاقد برخی شباهتها با سازمان فرشتگان مندایی هستند:۱- سازمان فرشتگان مندایی از نور و هوای پاک ازیک سو و تاریکی و هوای بد از سوی دیگر هویت یافته اند. در حالی که اصحاب روحانیات صرفاً از روح مجرد عقلانی تشکیل شده اند.۲- سازمان فرشتگان مندایی از نوع مثبت و منفی (خیر و شر) با حفظ استقلال شخصیتی آنها تشکیل شده است. و این بر خلاف هویت اصحاب روحانیات است.۳- فرشتگان ظلمانی مندایی آشوبگر، عصیانگر و بر هم زننده نظم هستند در حالی که اجزا اصحاب روحانیات همگی واجد قابلیت های نظم دهندگی و سامان دهندگی هستند.حال به شباهتهای متون اوستایی و متون مندایی درباره سازمان فرشتگان میپردازیم:کتاب یشتها شامل بیست و یک یشت است. یشت به معنی ستایش ایزدان فروهر (امشا سپندان) است. هر یشت به چند فصل (کرده ) تقسیم می شود. در فصلهای ۵۹ تا ۶۲ تعداد فرشته های محافظ را ۹۹۹/۹۹ فرشته شمرده است. محافظت از دریای فراخ کرت (احتمالاً دریای مازندران)، محافظت و نگهبانی از هفت اورنگ (ستاره دب اکبر)، و از همه مهمتر نگهبانی از نطفه سپتیمان زرتشت (که در دریای هامون نهفته و پنهان است) وظایف سازمان فرشتگان زرشتی است.فروردین یشت، کرده هفدهم . سروده ۵۹:«فروهرهای نیک توانایی پاک پارسایان را می ستائیم ۹۹۹/۹۹ فروهر از آنان دریای درخشان فراخ کرت و نگاهبانی می کنند.»فروردین یشت، کرده هجدهم، سروده ۶۰:«فروهرهای نیک توانایی پاک پارسیان را می ستائیم که ۹۹۹/۹۹ فروهر از آنان هفت اورنگ را نگاهبانی می کنند.»فروردین یشت، کرده نوزدهم ، سروده ۶۱:«فروهر های نیک توانایی پاک را می ستائیم که ۹۹۹/۹۹ فروهر از آنان پیکر گرشاسب بلند گیسوی گرز دارنده را نگاهبانی می کنند.»فروردین یشت، کرده بیستم ، سروده ۶۲:«فروهرهای نیک توانایی پارسیان را می ستائیم که ۹۹۹/۹۹ فروهر از آنان نطفه سپتیمان زرتشت پاک را نگاهبانی می کنند.»حال به متون مندایی نظر می افکنیم:کتاب سیدرا اد نشماتا ، بوثه ۲۵:«به نام زندگیوقتی که اردن آب جاودانی (آب زندگی) به سام سمیر، تابندگی بزرگ خداوند بخشید ، ۰۰۰/۹۹۲ فرشته، پسران نور دهانهایشان را برای ستایش مندا اد حیی گشودند.»کتاب سیدرا اد نشماتا ، بوثه ۳۶:«به نام زندگیمن می پرستم، تمجید و ستایش می کنم مانای بزرگ اسرار آمیز و نخست را که برای ۰۰۰/۹۹۹ سال در منزلگه خود تنها و بدون شریکی اقامت داشت.»ادامه بوثه ۳۶:«. . . سپس من شار را می پرستم، تمجید میکنم آن تاک بزرگ اسرار آمیز و نخست را که از آن ۰۰۰/۸۸۸ فرشته تجلی کرد. من می پرستم آن نطفه بزرگ و اسرار آمیز و نخست را که از او تجلی یافته است. آنها وجود داشتند اما برای ۰۰۰/۴۴۴ سال در منزلگه خودش به تنهایی سکنی داشت، زیرا شریک و همتایی ندارد.در ستایش فرشتگان که دست اندر کار نگهبانی و خلق جهان و طبیعت هستند، متون مندایی و اوستایی هماهنگ و هم ذوق هستند. تفاوت اساسی این دو در این است که متون اوستایی نمادی واقعیانه تری از طبیعت و زندگی انسانی ارائه می دهند، برخلاف آن متون مندایی گرایش بیشتری به جنبه های عرفانی و ذهنی طبیعت و انسان و رخدادهای اجتماعی دارد.فروردین یشت، کرده دوم، سروده ۲۱:«فروهر های نگاهبان آسمان را می ستائیم. فروهرهای نگاهبان آب را میستائیم. فروهرهای نگاهبان زمین را می ستائیم . . .»فروردین یشت، کرده شانزدهم ، سروده ۵۷:«فروهر های نیک توانایی پاک پارسیان را می ستائیم که به ستارگان و ماه و خورشید و انیران راههای پاک بنمودند.»کتاب سیدرا اد نشماتا ، بوثه ۹:«. . . من شلمی و ندوی (نگهبانان آب روان) نمایندگان مندا اد حیی را که بر اردن بزرگ خداوند، فرمانروایی می کردند . . .ستایش و مدح می کنم.. . . من اشعه های بی شمار و نورهای قدرتمند بزرگ را ستایش و مدح میکنم.»در پایان این قسمت بهتر است از زبان ابوریحان بیرونی، زیباترین نظریه درباره ترکیب عقاید و آیین های مندایی آورده شود.ابوریحان بیرونی در آثار الباقیه می نویسد:«در پیش گفتیم که صابئین حقیقی آنهایی را گویند که از اسیرانی که بختالنصر به بابل آورده بود در آنجا ماندند و پس از آنکه دیر گاهی در بابل بماندند به همان دیار خو گرفتند و چون اصول صحیحی در دست نداشتند این بود که پاره ای از گفته های مجوس را در بابل شنیدند و کیش صابئین از مجوسیت و یهودیت آمیخته است چنانچه همین قضیه برای اشخاصی که از بابل به شام نقل شدند و به سامره معروفند پیش آمد.»منابع تحقیق :andisheqom.comموسسه گفتگوی ادیانAftab.irپایگاه حوزهirna.comAl-borhan.blogfa.comiranmanda.comماهنامه تاریخ اسلام