مجمع جهانی شیعه شناسی

وحشى بافقى

اشاره:

کمال الدین وحشى بافقى (متوفاى ۹۹۱ ه.  . ق) از غزل سرایان بنام سده دهم هجرى است که در زمانه شاه اسماعیل صفوى (۹۱۸ . ۹۳۰ه.  . ق) و شاه طهماسب صفوى (۹۳۰ . ۹۸۴ه.  . ق) مى زیسته ولى در هیچ منبع تاریخى، نشانه اى از حضور وى در دربار صفوى وجود ندارد، اگر چه در دیوان اشعار او دو قصیده و یک قطعه شعر را . که به مناسبت جلوس شاه طهماسب صفوى و مرگ وى سروده شده . ملاحظه مى کنیم.

وحشى بافقى در بافق . زادگاه خود . از نظر امرار معاش سخت در مضیقه بود و همانند مردم روستایى زندگى ساده و بى تکلّفى داشت و سرانجام ناگزیر شد در سنین جوانى ترک وطن کرده و به یزد برود و از آنجا نیز عازم کاشان شود و مدتى به شغل مکتبدارى سرگرم گردد ولى طبع ناآرام او آرامش در خورى نیافت و سفرى نیز به بندر هرمز (جرون) کرد و عاقبت به یزد بازگشت و در تفت به دربار میرغیاث الدین محمّد مشهور به میرمیران . نواده پسرى شاه نعمت اللّه ولى بار یافت و تا پایان عمر در شهر یزد سکونت داشت و در همان جا نیز به سال ۹۹۱ ه.  . ق بدرود حیات گفت.

مؤلّف سفینه خوشگو از سفر وحشى بافقى به هند سخن مى گوید و مى نگارد که در اوایل عهد اکبرشاه به منطقه سند سفر کرده و در میهنه اقامت داشته است، ولى سایر تذکره نگاران به این سفر او اشاره اى نکرده اند و به قول علما به منزله «خبر واحد» است و به عقیده آقاى حسین نجفى . که به تصحیح و مقابله دیوان اشعار وحشى همت گماشته اند . این سفرهاى دور و دراز با طبیعت درون گرا و انزوا طلب این غزل سراى شیفته و بى سر و سامان سازگارى نداشته و نمى توان قول خوشگو را در سفینه پذیرفت، ولى آقاى ابن یوسف بر درستى این سخن پاى فشرده اند۱.

وحشى بافقى فطرت بى دلانه اى داشته و از شصت و دو سال عمر خود حدود چهل سال آن را با اطوار بى دلانه و پریشان حالى سپرى کرده است. در چگونگى مرگ وحشى، تذکره نگاران اتفاق نظر ندارند و به تفاوت از این واقعه یاد کرده اند. تقى الدین اوحدى بلیانى که معاصر با وحشى بافقى بوده، مرگ او را در اثر زیاده روى در باده نوشى گزارش کرده است، و ابوطالب خان تبریزى در تذکره خلاصه الافکار خود نگاشته که: ]مى گویند که شاعر بى نظیر بر دست معشوق بى مروت خود کشته شده است.[ و محمّدمظفر حسین صبا در تذکره روز روشن مرگ او را در اثر ابتلا به بیمارى «حمى محرّقه» دانسته است و سایر تذکره نویسان هر کدام یکى از این اقوال را در مورد مرگ وحشى پذیرفته اند و آقاى حسین نخعى بر این باورند که قول تقى الدین اوحدى بلیانى در تذکره عرفات العاشقین با عنایت به بى بند و بارى هایى که از وحشى بافقى سراغ داریم، به صحّت نزدیک تر است۲ و نوشته آقاى رشید یاسمى در این باب ]که معروف است در جوانى به دست رفیق خود کشته شده[ برگرفته از مقدمه اى است که مرحوم اسماعیل حمید الملک بر چاپ سنگى دیوان اشعار وحشى بافقى نگاشته و با مسلّمات تاریخى سازگارى ندارد و اغلب تذکره نگاران و مورخان در این که مرگ وحشى در آستانه شصت و اند سالگى اتفاق افتاده، تردیدى ندارند۳.

آرامگاه وحشى بافقى در محلّ پیر برج یا پیره برج شهر یزد رو به روى مزار امامزاده فاضل برادر امام رضا(علیه السلام) قرار دارد۴.

وحشى با سخنورانى همچون: فسونى، الفتى، غواصى، ملا غضنفر کلجارى، ملا فهمى کاشانى، ملا یارى و تابعى یزدى معاصر و با غالب آن ها معاشر بوده که در هجو یکدیگر جدّ بلیغى داشته اند۵ و در دیوان اشعار وحشى بافقى نمونه هایى از این هجویّه هاى منظوم وجود دارد که براى پرهیز از طولانى سخن، از نقل آن ها خوددارى مى کنیم.

از وحشى بافقى به جز کلیات اشعار او که بالغ بر پنج هزار بیت است، این منظومه ها به یادگار مانده است:

۱٫ مثنوى خلد برین در موضوعات اخلاقى و تربیتى که شامل شش روضه و داراى ۵۹۲ بیت است.

۲ . مثنوى ناظر و منظور بر وزن خسرو و شیرین سروده حکیم نظامى گنجوى، داستان بیدلانه منظومى است در ۱۵۶۹ بیت که وحشى آن را به سال ۹۶۶ ه.  . ق یعنى در سن ۳۷ سالگى از سرودن آن فراغت یافته است.

۳ . مثنوى فرهاد و شیرین که از بهترین آثار منظوم وحشى و در شمار شورانگیزترین منظومه هاى پارسى است که متاسفانه با مرگ او ناتمام مانده است و داراى ۱۰۷۰ بیت است. ملامیرحیدر کاشى در این باب مستزادى سروده و همین امر نشان مى دهد که این منظومه در زمان خودِ وحشى در میان شعرا  مشهور بوده است۶:

«مستزاد»

در مثنوى از ذوق دل آ را (وحشى) *** دُرها افشاند

تا خاتمه نا رسیده امّا (وحشى) *** دَر«ها» دَرماند۷

دوران پىِ مثنوى بى خاتمه اش *** تاریخ چو خواست

گفتیم که: مثنوى (ملاّ وحشى) *** بى خاتمه ماند

بعدها وصال شیرازى (۱۱۹۳ . ۱۲۶۲ه.  . ق) با افزودن ۱۲۵۱ بیت و صابر همدانى با اضافه کردن ۳۰۴ بیت در تکمیل آن کوشیده اند۸.

وحشى بافقى صرف نظر از منظومه فرهاد و شیرین و غزلیات شورانگیزش، مربّع ترکیب بیدلانه اى دارد که در سرودن آن از مؤلفه هاى سبک وقوع و سبک واسوخت بهترین استفاده را برده و در شمار بهترین و شورانگیزترین اشعار ماندگار پارسى است که موجبات شهرت او را فراهم آورده و ما به نقل اولین و آخرین بند آن بسنده مى کنیم:

دوستان! شرح پریشانى من گوش کنید *** داستان غم پنهانى من، گوس کنید

قصّه بى سر و سامانى من گوش کنید *** گفت و گوى من و حیرانى من گوش کنید

شرح این آتش جان سوز نگفتن تا کى؟ *** سوختم، سوختم، این سوز نهفتن تا کى؟ …

گر چه از خاطر (وحشى) هوس روى تو رفت *** وز دلش آرزوى قامت دلجوى تو رفت

شد دل آزرده و، آزرده دل از کوى تو رفت *** با دل پر گله، از ناخوشىِ خوى تو رفت

حاشَ لِلَّه که وفاى تو فراموش کند *** سخن مصلحت آمیز کسان، گوش کند۹

به همین جهت است که بسیارى از تذکره نگاران و پژوهش گران، وحشى بافقى را به عنوان بانى سبک واسوخت معرفى کرده اند. براى اطلاع از کمّ و کیف سبک وقوع و واسوخت به اثر ارزشمند سبک وقوع نگاشته شادروان احمد گلچین معانى مراجعه کنید.

وحشى بافقى در انواع شعر آیینى تجربه هاى موفّقى دارد که به اقتضاى موضوع پژوهش این مقال به نقل برگزیده هایى از اشعار نبوى(صلى الله علیه وآله) اکتفا مى کنیم:

ابیاتى از یک قصیده نبوى(صلى الله علیه وآله)

کسى مسیح شود در سراچه افلاک *** که پا چو مهر مجرّد کشد ز عالم خاک …

چرا نمى طلبى مهر دُر ز بحر وجود *** که هست زینت بحر جهان به گوهر پاک

محمّد عربى، منشأ حکایتِ «کُن»۱۰ *** که زیب قامت او گشته خلعت «لولاک»۱۱ …

تو آن بُراق سوارى که در شب اسْرا۱۲ *** گذشته اى ز بیابان لا مکان، چالاک

مَجرّه۱۳ باز شبى خواهد آن چنان عمرى *** که در رکاب تو افتاده بود چون فتراک …

کجا به ملک کمال تو پاى عقل رسد *** که عالمى است از آن سوى کشور ادراک

به سوى من نگراز لطف یا رسول اللّه *** ببین به این دل پر خون و دیده نمناک

شود چو چشم پر آبم هزار کشتى غرق *** دمى که قلزم خوناب دل زند کولاک

در آتشیم چو (وحشى) ز سوز سینه، ولى *** چو هست قطرهْ فشان ابر رحمت تو، چه باک؟!

سحاب لطف بباران به ما سیه کاران *** که حرف نامه عصیان ما بشوید پاک۱۴

وحشى بافقى در منظومه ناظر و منظور خود پس از ثناى الهى و طلب آمرزش از درگاه ربوبى، پیامبر عظیم الشأن اسلام(صلى الله علیه وآله) را شفیع خود قرار مى دهد و به منقبت آن حضرت مى پردازد:

الهى! جانب من کن نگاهى *** مرا بنما به سوى خویش راهى

چو (وحشى) جز گنه، کارى ندارم *** تو مى دانى که من خود در چه کارم

اگر بر کرده من مى کنى کار *** عذابى بدتر از دوزخ پدید آر

که جرم من، چو جرم دیگران نیست *** گناهم، چون گناه این و آن نیست

به چشم مرحمت، سویم نظر کن *** شفیع جرم من، خیرالبشر کن۱۵

رقم سازى که این زیبا رقم زد *** نوشت اوّلْ سخن، نام محمّد

چه نام است این که پیش اهل بینش *** شده نقش نگین آفرینش …

بزرگى بین که خم شد چرخ از اکرام *** که همچون دال بوسد پاى این نام

کمال نامدارى بین و عزّت *** که نامش را به این حدّ است حُرمت

شه خیل رسل، سلطان کونین *** جمالش مهر و مه را قُرّه العین

چو رو در قبله دین پرورى کرد *** به دوران دعوى پیغمبرى کرد

شک آوردند گمراهان حاسد *** به صدق دعوى اَش جستند شاهد

پى دفع شکِ آن جمع گمراه *** دو شاهد شد به صدق دعوى اش، ماه

ازین غم سایه دارد رو به دیوار *** که در راهش نشد با خاک هموار

چه جوهر بود آن سرچشمه نور؟ *** که بودش سایه از همسایگى دور!

مگر از خویش بیخود گشت سایه *** چو شد همراه آن خورشیدْ پایه

زهى نور تو بزم افروز عالم *** وجودت، زبده اولاد آدم

خلیل از خوان تو، رایتْ ستانى *** خَضِر، از فیض جامت تشنهْ جانى

ز یکرنگى، مسیحا با تو دم زد *** از آن بر طارم چارم، قدم زد

اگر راه دو رنگى آورد پیش *** نشانندش به گردش بر خرِ خویش

چه شد گر آفتاب عالم آرا *** به صورت، پیشتر گشت از تو پیدا؟

شهى بر خلق، آخر تا به اول *** شهان را پیشْ پیش آرند مشعل

جهان را کار رفت از دست، دریاب *** برآور یا رسولَ اللَّه! سر از خواب

ز هجران تو، پیچد سبحه بر خویش *** به کارش صد گره از دوریَت بیش

به جستوجوى تو، خم گشته محراب *** مصلىّ بر زمین افتاده بى تاب

به یاد مَقدمت اى قبله دین *** ز غم سجاده دارد بر جبین، چین …

ز هجرت جمله را از دست شد کار *** زمان دستگیرى گشت، مگذار۱۶ …

و در منظومه فرهاد و شیرین نیز که با این ابیات شورانگیز در مناجات به درگاه رُبوبى آغاز مى شود:

الهى! سینه اى ده آتش افروز *** در آن سینه دلى، وان دل همه سوز

هر آن دل را که سوزى نیست، دل نیست *** دلِ افسرده غیر از آب و گل نیست

دلم پر شعله گردان، سینه پر دود *** زبانم کن به گفتن آتش آلود

پس از ستایش پروردگار و راز و نیاز با خداوندگار، به ستایش حضرت رسول(صلى الله علیه وآله)پرداخته است که به عنوان تیمّن و تبرّک ابیاتى از آن را نقل مى کنیم:

حکیم عقل کز یونان زمین است۱۷ *** اگر چه بر همه بالا نشین است

به هر جا شرع بر مسند نشیند *** کسش جز در برونِ در نبیند

بلى شرع است ایوان الهى *** نبوّت اندر او، اورنگ شاهى

بساطى کِش۱۸ نبوّت مجلس آراست *** کجا هر بوالفضولى را در او جاست؟

خرد هر چند پوید گاه و بیگه *** نیابد جاى جز بیرونِ درگاه …

محمّد، تاجدار تخت کَوْنَین۱۹ *** دو کون از وى پر از زیب و پر از زَین۲۰

چراغ چشم چرخ انجمْ افروز *** ز نامش حِرز طومار شب و روز

فلکْ میدانْ سوار لامکان پوى *** مَجرَّهْ صولَجان۲۱ آسمانْ کوى

شکست آموز کار لات۲۲ و عُزّى۲۳ *** نگو نسارى ازو، در طاق کسرى

شده ز آب وضوى او به یک مشت *** به گردون دود، از آتشگاه زردشت

شُکوه او، صلیب از پا در افکند *** کزان هیزم بسوزد زند و پازند

عرب را، زو بر آمد آفتابى *** که از وى صبح هستى یافت تابى

نه خورشیدى که چون پنهان کند روى *** گذارد دهر را ظلمت ز هر سوى

فروزان نیّرى کاندر نقاب است *** ازو عالم سراسر آفتاب است

ز شرح او که مهر انور آمد *** جهان را، مهر بالاى سر آمد …

هزاران راه را، یک راه کرده *** سخن بر رهروان کوتاه کرده

سپرده ره به ره داران مقصود *** همه غولان ره را کرده نابود

میان آب و گل، آدم  نهان بود *** که او پیغمبر آخرْ زمان بود۲۴ …

براى آشنایى بیشتر با وحشى بافقى و آثار منظوم او مى توانید از این منابع بهره گیرید:

تاریخ ادبیات ایران، استاد جلال الدین همایى، ص ۵۹; تاریخ ادبیات ایران، دکتر رضازاده شفق، ص ۱۸۷; تاریخ ادبیات ایران ادوارد، براون، ج ۴، ص ۱۸۱; فرهنگ سخنوران، ص ۶۴۶; قاموس الاعلام، ج ۶، ص ۴۶۸۰; ریحانه الادب، ج ۴، ص ۲۷۹; مجمع الخواص، ص ۱۴۲; هفت اقلیم، ج ۱، ص ۱۵۷; مجمع الفصحا، ج ۴، ص ۱۰۷; روز روشن، ص ۸۹۷; تذکره میخانه، ص ۱۸۱; تذکره نصرآبادى، ص ۴۷۲; دویست سخنور، ص ۴۶۶; و مقدمه دیوان کامل وحشى بافقى به قلم حسین نخعى، ص ۱ تا ۱۱۷٫

پی نوشت:

۱ . دیوان کامل وحشى بافقى، ویراسته حسین نخعى، تهران، مؤسسه انتشارات امیرکبیر، چاپ چهارم، ۱۳۵۳، ص ۲۲ و ۲۳٫

۲ . همان، ص ۲۳ و ۲۴; فهرست کتابخانه مدرسه عالى سپهسالار، ج ۲، ص ۶۹۷ و ۶۹۸٫

۳ . دیوان کامل وحشى بافقى، مقدمه آقاى حسین نخعى، ص ۲۴ تا ۲۶٫

۴ . همان، ص ۲۶ و ۲۷٫

۵ . همان، ص ۲۸ و ۲۹٫

۶ . همان، ص ۸۷ تا ۸۵٫

۷ . یعنى در حرف «ه.» که آخرین حرف کلمه «خاتمه» است درماند و نتوانست این مثنوى شورانگیز خود را به پایان برد.

۸ . دیوان کامل وحشى بافقى، مقدمه، ص ۲۸ ; تذکره نصرآبادى، چاپ تهران، ص ۴۷۵٫

شیوه استخراج تاریخ آفرینش منظومه فرهاد و شیرین از مستزاد ملامیرحیدر کاشى این گونه است:

معادل عدد ابجدى عبارت «مثنوى ملا وحشى» عدد ۱۰۰۱ مى شود که اگر به تعبیر ملامیرحیدر کاشى آن را بى «خاتمه» کنیم باید حرف «ى» را که آخرین حرف این عبارت است حذف کنیم و چون معادل عدد ابجدى حرف «ى» رقم ۱۰ است از عدد ۱۰۰۱ منها کنیم، سال ۹۹۱ به دست مى آید که سال وفات وحشى نیز هست.

۹ . همان، ص ۲۹۳ و ۲۹۵٫

۱۰ . اشاره دارد به «کُن فَیکون».

۱۱ . منظور حدیث قدسىِ «لولاکَ لَما خَلَقْتُ الأفلاک» است که در شأن رسول گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله)وارد شده است.

۱۲ . شبِ اسْرا: شب معراج.

۱۳ . مَجَرَّه: کهکشان.

۱۴ . دیوان کامل وحشى بافقى، ص ۲۲۶ و۲۲۷٫

۱۵ . همان، ص ۴۲۱٫

۱۶ . همان، ص ۴۲۱ تا ۴۴۳٫

۱۷ . کنایه از افلاطون حکیم نامدار یونانى است.

۱۸ . کِش: که آن را.

۱۹ . کونَین: هر دو جهان، دنیا و آخرت.

۲۰ . زَین: زینت، پیرایه، آرایه.

۲۱ . صُولَجان: چوگان.

۲۲ و ۲۳ . نام دو بت از بت هاى معروف عصر جاهلیت.

۲۴ . دیوان کامل وحشى، ص ۴۹۸ تا ۵۰۰٫

منبع: سیری در قلمرو شعر نبوی

https://farsi.al-shia.org/%d9%88%d8%ad%d8%b4%d9%89-%d8%a8%d8%a7%d9%81%d9%82%d9%89/

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.