وصیت و توبه
مطلب دوّم: وصیت از احکام ثابت اسلام
از نظر قرآن و احادیث، مرگ یک رخداد طبیعی و سنّت قطعی در زندگی انسان است. همه میدانیم که مرگ، حق است و همه موجودات، سرانجام طعم مرگ را میچشند؛ {کُلُّ نَفْسٍ ذَائقَهُ الْمَوْتِ}.([۱])
پس چرا آن را در نیابیم و به آن نیندیشیم؟ و شایسته است انسان، همواره آماده حضور مرگ باشد و نسبت به بعد از مرگ وصیت کند. خداوند متعال میفرماید:
{کُتِبَ عَلَیْکُمْ إِذَا حَضَرَ أحَدَکُمُ الْمَوْتُ إِن تَرَکَ خَیرًْا الْوَصِیَّهُ لِلْوَالِدَیْنِ وَالأَقْرَبِینَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلیَ الْمُتَّقِین}.([۲])
دستور داده شد که چون مرگ یکى از شما فرا رسد اگر داراى متاع دنیاست وصیّت کند براى پدر و مادر و خویشان به چیزى شایسته عدل و به قدر متعارف. این کار سزاوار مقام پرهیزکاران است.
از ظاهر این آیه دانسته میشود که وصیت کردن حکم الزامی است، ولی در مواردی که حقّ خدا یا حقّ خلق بر عهده کسی باشد وصیت واجب است وگرنه مستحب بودن آن اجماع است.
برای اینکه وصیت انسان چه لفظی و چه کتبی تنفیذ شود یادآور میشود که دو فرد عادل، وصیت او را بشنوند و بر آن شهادت دهند. چنانکه میفرماید:
{یَاأیُّها الَّذِینَ ءَامَنُواْ شَهَادَهُ بَیْنِکُمْ إِذَا حَضَرَ أحَدَکُمُ الْمَوْتُ حِینَ الْوَصِیَّهِ اثْنَانِ ذَوَا عَدْلٍ مِّنکُمْ}.([۳])
اى اهل ایمان، چون یکى از شما را هنگام مرگ فرا رسید، براى وصیّت خود دو شاهد عادل را گواه گیرید.
گرچه وصیّت مخصوص وقت مرگ نیست و بهتر است انسان هرچه زودتر وصیّت کند. پیامبر اسلام و پیشوایان دین سفارش اکید به وصیت دارند.
پیامبر اسلام میفرماید:
فَیَنْبَغِی لِلْمُسْلِمِ أنْ یُوصِیَ.([۴])
شایسته است مسلمان وصیت کند.
از امیر المؤمنین نقل است که فرمود:
مَا یَنْبَغِی لامْرِئٍ مُسْلِمٍ أنْ یَبِیتَ لَیْلَهً إِلَّا وَ وصیّتهُ تَحْتَ رَأْسِهِ.([۵])
بر انسان مسلمان شایسته نیست که شب را بخوابد مگر اینکه وصیت او زیر سر او باشد.
آن حضرت بر این معنا آنقدر پای فشرده تا آنجا که چنین میفرماید:
مَنْ مَاتَ بِغَیْرِ وَصِیَّهٍ مَاتَ مِیتَهً جَاهِلِیَّه.([۶])
کسی که بدون وصیت بمیرد، به نوع مرگ جاهلیّت مرده است.
پیامبر اکرم فرمودهاند:
الْوَصِیَّهُ حَقٌّ عَلَی کُلِّ مُسْلِمٍ.([۷])
وصیّت، از احکام ثابت و استوار بر هر مسلمان است.
پس شایسته است یک فرد مسلمان، پیر باشد یا جوان، همیشه با وصیت باشد. البتّه مورد وجوب وصیّت و موارد استحباب آن در فقه بیان شده است که به طور خلاصه به آن اشاره شد. نیز ناگفته پیداست این که گفته شده مرگ بدون وصیت مرگ جاهلیت است در صورت وجوب وصیّت است. البتّه در اسلام، مقدارِ موردِ وصیّت مشخّص شده است. انسان تا مقدار یک سوّم مالش را میتواند وصیّت کند؛ ولی به خاطر آن که به سهم وارثان ضرر نرسد و روح آنان از انسان و قانون اسلام جریحه دار نشود، بهتر است که کمتر از یک سوّم وصیّت نماید. در وصیّت نباید توجّه انسان تنها، به مسائل مالی و جنبههای مادّی باشد و همه میدانیم که سفارشات دینی و اخلاقی لحظه مرگ برای تمام بازماندگان و بستگان از خاطرات فراموش نشدنی است و تأثیر به سزایی در رشد انسانی و تربیت دینی و اخلاقی دارد. در این باره قرآن مجید که رمز حیات، وسیله نجات و مملوّ از برنامههای زندگی است، میفرماید:
{إِذْ حَضَرَ یَعْقُوبَ الْمَوْتُ إِذْ قَالَ لِبَنِیهِ مَا تَعْبُدُونَ مِن بَعْدِی}.([۸])
هنگامی که مرگ یعقوب رسید، فرزندان خود را فراخواند و پرسید: شما بعد از من چه چیزی را خواهید پرستید؟
مشاهده میفرمایید که حضرت یعقوب در لحظه مرگ در فکر توحید فرزندان است.
گرچه لازم میدانیم وصیّتهای رسول خدا و ائمّه معصومین را در اینجا بیاوریم([۹])، ولی جهت اختصار تنها چند فراز از وصایای حضرت امیرالمؤمنین را که در نهج البلاغه فرموده است، یادآور میشویم؛ که این وصیّت در حقیقت مسائل دینی، سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، نظامی را بیان میکند.
وصیّتنامه آن حضرت که در ماه رمضان، سال ۶۰ هجری، در شهر کوفه، به فرزندان عزیزش امام حسن و امام حسین بعد از ضربت ابن ملجم در حالی که در بستر شهادت قرار گرفته بود و آخرین لحظات عمرش را سپری میکرد؛ بیان فرمود:([۱۰])
«ای حسن! و ای حسین! «اُوصِیکُمَا بِتَقْوَی الله»؛ من شما را به ترس از خدا سفارش میکنم. «أَلَّا تَبْغِیَا الدُّنْیَا وَ إِنْ بَغَتْکُمَا»؛ به دنیاپرستی روی نیاورید، گرچه به سراغ شما آید «وَلَا تَأْسَفَا عَلَى شَیْءٍ مِنْهَا زُوِیَ عَنْکُمَا» اگر چیزی از دنیا از دست شما رفت، تأسّف نخورید. [این دو فراز رابطه انسان با دنیا را بیان میکند.] «وَقُولَا بِالْحَقِّ وَاعْمَلَا لِلْأَجْرِ» حق بگویید و برای قیامت و پاداشهای الهی کار کنید. [این دو جمله خط و هدف را بیان میکند.] «وَکُونَا لِلظَّالِمِ خَصْماً وَلِلْمَظْلُومِ عَوْناً» دشمن ستمگر و یاور ستمدیده و مظلومان باشید. [این جمله، برخورد سیاسی و اجتماعی و نظامی و اقتصادی را هم در رابطه با قدرتمندان روزگار و هم در رابطه با مستضعفان و مظلومان بیان میکند.] «أُوصِیکُمَا وَجَمِیعَ وَلَدِی وَأهْلِی وَمَنْ بَلَغَهُ کِتَابِی بِتَقْوَی اللهِ وَنَظْمِ أمْرِکُمْ» من هم، به شما دو فرزندم و هم به تمام فرزندان و خاندانم و کسانی را که این وصیّت به آنها میرسد به ترس از خدا، و نظم در امور زندگی سفارش میکنم. [در اینجا اگر دقّت کنید، امام همه مردم جهان را مورد خطاب قرار میدهد؛ زیرا پیامبر اکرم فرمود: «أَنَا وَعَلِیٌّ أَبَوَا هَذِهِ الأُمَّهِ([۱۱])؛ من و علی پدران این امّت هستیم» و پدر امّت باید به هنگام وصیّت همه مردم را مورد توجّه قرار دهد. قابل توجّه اینکه امام تقوا و نظم را در کنار یکدیگر آورده؛ یعنی همانگونه که باید مراعات حقوق الهی را نمود، باید نوبتها، اوّلویّتها و قراردادها را نیز مراعات نمود و هر گونه بی نظمی و هرج و مرج دردیدگاه اسلام مردود است.] سپس امام وصیّت خویش را چنین ادامه میدهد: «وَصَلاحِ ذَاتِ بَیْنِکُمْ؛ فَإِنِّی سَمِعْتُ جَدَّکُمَا یَقُولُ: صَلاحُ ذَاتِ الْبَیْنِ أَفْضَلُ مِنْ عَامَّهِ الصَّلَاهِ وَالصِّیَامِ» [ای فرزندانم و ای امّت مسلمان سعی کنید] کدورتها را از جامعه ریشه کن کنید؛ زیرا که من از جدّ شما پیامبر شنیدم که میفرمود: «اصلاح دادن بین مردم از نماز و روزه [مستحبیِ] یک سال برتر است».
«اللهَ اللهَ فی الأَیْتَامِ …» خدا را! خدا را! درباره یتیمان، نکند آنان گاهی سیر و گاهی گرسنه بمانند؛ و حقوقشان ضایع گردد! باز میفرمایند: «اللهَ اللهَ فی جِیرَانِکُمْ…» خدا را! خدا را! درباره همسایگانتان، حقوقشان را رعایت کنید که وصیّت پیامبر شما است. همواره به خوش رفتاری با همسایگان سفارش میکرد، تا آنجا که «حَتَّى ظَنَنَّا أَنَّهُ سَیُوَرِّثُهُمْ» گمان بردیم برای آنان ارثی معیّن خواهد کرد. سپس با الفاظ و لحن مخصوصی که در وصیّت آمده است، مردم را نسبت به قرآن و نماز و حج و جهاد و حُسن روابط و نظارت عمومی، امر به معروف و نهی از منکر سفارش فرمود؛ و درباره هر کدام جملات زیبایی را بیان داشته و در ادامه وصیّت، به عدالت در قصاص اشاره کرده و در مورد قاتل خود چنین میفرماید: ای فرزندان عبد المطلب! مبادا پس از من دست در خون مسلمین فرو برید!، [و دست به کشتار بزنید] و بگویید امیر مؤمنان کشته شد؛ بدانید جز کشنده من کسی دیگر نباید کشته شود. درست بنگرید: «إِذَا أَنَا مِتُّ مِنْ ضَرْبَتِهِ هَذِهِ فَاضْرِبُوهُ ضَرْبَهً بِضَرْبَهٍ» اگر من از ضربت او مُردم، او را تنها یک ضربت بزنید و دست و پا و دیگر اعضای او را قطعه قطعه نکنید. من از رسول خدا شنیدم که فرمود:
إِیَّاکُمْ وَالْمُثْلَهَ وَلَوْ بِالْکَلْبِ الْعَقُورِ.
بپرهیزید از بریدن اعضای مرده، هرچند سگ درنده باشد.
از همین جهت است که از طرف آورندگان دین و حافظان آن، برای وصیّت و عمل به آن، سفارشهای ویژهای شده است و به عدم تخلّف از وصیّت تأکید نمودهاند.
تخلّف از وصیّت
در گذشته گفته شد، وصیّت در برخی موارد (مستحب) و در بعضی موارد (واجب) است. اکنون نوبت آن است، که درباره تخلّفات از وصیّت نامه و تغییرات در آن توضیح دهیم:
عدم تخلّف از وصیّت یک سفارش اخلاقی نیست، بلکه وظیفه واجب و ضروری است. در آیات و روایات بر لزوم عمل بر طبق وصیّت تأکید شده و مسئولیت و گناه تغییر آن را بر عهده کسی میداند که با شنیدن و یا دیدن وصیّت نامه، بخاطر هوسهای خود و یا طرفداری از شخصی معیّن وصیّت را تغییر میدهد.
قرآن مجید در این باره چنین میفرماید:
{فَمَن بَدَّلَهُ بَعْدَمَا سَمِعَهُ فَإِنَّمَا إِثْمُهُ عَلَى الَّذِینَ یُبَدِّلُونَهُ…}.([۱۲])
پس هر کس که آن (وصیّت را) بعد از شنیدن، تغییر دهد، گناهش تنها بر کسانى است که آن را تغییر مىدهند.
البتّه عمل به وصیّت آن قدر تأکید شده است که امام باقر میفرماید:
سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ أوْصَی بِمَالِهِ فی سَبِیلِ اللهِ قَالَ: أعْطِهِ لِمَنْ أوْصَی لَهُ وَإِنْ کَانَ یَهُودِیّاً أوْ نَصْرَانِیّا.([۱۳])
راوی میگوید از امام باقر در مورد شخصی که وصیّت کرده است تا مالش را در راه خدا بدهند، سؤال کردم. فرمودند: باید به وصیّتش عمل کند و مالش را به هر که وصیّت کرده بدهد، اگرچه یهودی یا نصرانی باشد.
و از نظر فقه اسلام هرگاه تغییر وصیّت، سبب از بین رفتن حق کسی شود، تغییر دهنده، گناهکار و ضامن است و باید از مال خودش دستور شخص وصیّت کننده را عمل نماید.
امام صادق فرمودند:
إِذَا أوْصَی الرَّجُلُ بِوَصِیَّهٍ فَلا یَحِلُّ لِلْوَصِیِّ أنْ یُغَیِّرَ وَصِیَّهً یُوصَی بِهَا بَلْ یُمْضِیهَا.([۱۴])
هنگامی که فردی وصیّت نماید؛ جایز نیست که وصیّ، وصیّت را تغییر دهد و باید آن را طبق وصیّت انجام دهد.
مطلب سوّم: بازگشت، تنها راه
همان طور که برای هر نوع مرضی دوای مخصوصی است، برای هر نوع گناهی هم توبهای است که مناسب با آن گناه باشد. توبه به معنای بازگشت است از این رو در قرآن توبه هم به خدا نسبت داده شده و هم به انسان؛ توبه انسان به معنای برگشت از حالات و اعمال فاسد گذشته خود میباشد و توبه خدا به معنای برگرداندن لطف و رحمت خود بر بندگان است. این حقیقت را قرآن مجید چنین بیان میکند:
{ثُمَّ تَابَ عَلَیْهِمْ لِیَتُوبُواْ إِنَّ اللهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ}.([۱۵])
سپس خدا رحمتش را شامل حال آنها نمود، (و به آنان توفیق داد) تا توبه کنند خداوند بسیار توبهپذیر و مهربان است!
برخی از مفسّران در تفسیر این آیه گفتهاند که: توبه بنده، در میان دو توبه از طرف خدا قرار گرفته است.
ابتدا خداوند به انسان عنایت میکند و به او توفیق توبه میدهد، سپس انسان توبه و استغفار میکند و بعد از آن باز خداوند عنایت فرموده، توبه انسان را میپذیرد.([۱۶])
مولای متقیان امیرمؤمنان علی توبه را این چنین معنا میفرماید:
التَّوْبَهُ نَدَمٌ بِالْقَلْبِ وَاسْتِغْفَارٌ بِاللِّسَانِ وَتَرْکٌ بِالْجَوَارِحِ وَإِضْمَارُ أَنْ لَا یَعُودَ.([۱۷])
توبه چهار مرحله دارد؛ [اوّل:] پشیمان شدن قلبی، [دوّم] آن پشیمانی را در قالب استغفار به زبانآوردن، [سوّم] در کنار آن دو، ترک گناهِ گذشته، [چهارم] تصمیم بر اینکه در آینده آن گناهان را تکرار نکند.
پیامبر بزرگوار اسلام در حدیثی با مضامینی بسیار عالی و زیبا، ابعاد گوناگون توبه را چنین توضیح میدهد:
أتَدْرُونَ مَنِ التَّائِبُ؟ فَقَالُوا: اللَّهُمَّ لَا.([۱۸])
آیا میدانید توبه کننده حقیقی کیست؟ گفتند: نه. فرمود: ۱٫ هرگاه انسان به زبان و دل توبه کند، ولی ستمکشیدگان را از خود راضی ننماید، فَلَیْسَ بِتَائِبٍ؛ در حقیقت توبه نکرده است. ۲٫ کسی که توبه کند، ولی به عبادتش چیزی اضافه نشود؛ او هم توبه نکرده است.
۳٫ هرگاه کسی توبه کند، ولی در لباس و قیافه ظاهری او تغییراتی داده نشود؛ باز هم توبه نکرده است. ۴٫ هر کس توبه کند، ولی در مسائل اجتماعی روابط قبلی خود را با افراد فاسد همچنان ادامه دهد و آنان را عوض نکند؛ گویا اصلاً توبه نکرده است. ۵٫کسی که توبه کند، لیکن در نشست و برخاستهای او تغییری در مجلسش داده نشود؛ باز هم توبه او اساسی نیست. ۶٫ هر گاه کسی توبه کند، ولی در مسائل خانوادگی و زناشویی و تربیت فرزند، اخلاق و رفتار اسلامی نداشته باشد؛ باز هم توبه نکرده است. ۷٫ اگر کسی توبه کند، ولی در حالات روحی و فکری و قلبی او تغییراتی حاصل نشود؛ باز هم توبه او ریشه و اساسی ندارد. ۸٫ هرگاه کسی توبه کند، لیکن روحش باز و رویش گشاده نباشد؛ او هم توبه نکرده است.
۹٫ هرگاه کسی توبه کند، ولی از خیالپردازیهای وهم انگیز و آرزوهای دور و درازِ خویش دست بر ندارد و زبانش را از انواع تهمتها و دروغها و غیبتها و نیشها و سوگندهای نابجا و گواهی دادنهای ناروا و شایعهسازیها و یاوه گوییها و سخن چینیها و … باز ندارد؛ او هم در حقیقت توبه نکرده است. ۱۰٫ کسی که توبه کند، ولی در مسائل اقتصادی و مصرف مال و نسبت به محرومان و گرسنگان جامعه بی تفاوت باشد؛ او هم توبه نکرده است.
سپس پیامبر عزیز اسلام بعد از بیان این ابعاد دهگانه آثار توبه، سخن شریف خود را چنین ادامه میدهد:
إِذَا اسْتَقَامَ عَلَی هَذِهِ الْخِصَالِ فَذَاکَ التَّائِبُ.
یعنی هرگاه توبه کننده این صفات دهگانه را مراعات کرد، توبه حقیقی کرده است.
از همین جهت است که قرآن مجید و روایات به توبه و بازگشت سریع به سوی خدا تأکید فراوان نمودهاند.
توبه و پشیمانی در حال مرگ
آیات قرآن و روایات ائمّه معصومین حاکی از آن است که انسان هنگام مرگ، رابطهاش از جهان طبیعت قطع، یا نزدیک به قطع بوده و در آستانه اتّصال و ارتباط با برزخ است؛ زیرا در مرز خروج از حوزه تکلیف قرار دارد. هنگام مرگ حجابهای مادّی از دیدگان افراد برداشته میشود، فرشتگان و اوّلیایی برای او متمثّل میشوند و به گونهای عالم برزخ را با دیدگان برزخی خود میبینند، این جاست که گروه نیکوکاران به استقبال مرگ میروند و آن را هدیه الاهی تلقّی میکنند. امّا گنهکاران سخت در ندامت و پشیمانی فرو رفته و گمان میکنند که توبه و انابه و تظاهر به ایمان در این لحظه سودی دارد. قرآن مجید به حکم این که کتاب هدایت است در آیاتی تذکّر میدهد که ایمان این گروه به خدا و پیامبران و روز پاداش مفید فایده و مثمرثمر واقع نمیشود؛ چون ایمان اضطراری است و از اختیار خارج؛ پس توبه این گروه در این لحظه قطعاً پذیرفته نیست؛ زیرا ندامت در صورتی مایه کمال روح است که کار نیک یا بدی از او صادر شود و فرد نادم به انجام گناه قادر باشد. ولی حال که قدرت و توان از او سلب گردیده، جز یک راه پیش روی او نیست. در این صورت پشیمانی، حاکی از دگرگونی روحی و توبه به معنای شست و شوی روح نخواهد بود. از این جهت این نوع پشیمانی و توبه با ندامتها و توبههای دوره قبل از لحظات مرگ، اختلاف ماهوی دارد. آیات در این باره فراوان است که برخی را یادآور میشویم:
{وَلَیْسَتِ التَّوْبَهُ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیَّاتِ حَتىَّ إِذَا حَضرَ أحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ إِنىِّ تُبْتُ الان}.([۱۹])
و کسانى که (تمام عمر) به اعمال زشت اشتغال ورزند، تا آن گاه که یکیشان مشاهده مرگ کند در آن ساعت پشیمان شود و گوید: اکنون توبه کردم، توبه چنین کسى پذیرفته نخواهد شد.
و در آیهی دیگر میفرماید:
{حَتىَّ إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ لَعَلىِّ أَعْمَلُ صَالِحًا فِیمَا تَرَکْتُ}.([۲۰])
کافران در جهل و غفلتند) تا آن گاه که وقت مرگ هر یک از آنها فرا رسد، در آن حال گوید: بارالها، مرا به دنیا بازگردانید. تا شاید به تدارک گذشته عملى صالح به جاى آرم.
جواب میشنود: {کَلاَّ إِنَّهَا کَلِمَهٌ هُوَ قَائلُهَا}؛ هرگز شدنی نیست، این سخنی است که او میگوید.
نمونه آن فرعون است؛ وقتی که فرعون و لشکریانش به دنبال حضرت موسی و پیروانش حرکت میکردند که آنها را دریابند و همه را از دم تیغ کین بگذرانند، حضرت موسی به کنار رود نیل رسید. راه فرار هم ندارد؛ زیرا از اطراف لشکریان او را احاطه میکنند. فقط به جلو راه دارد که آن هم رودخانه است. حضرت موسی و پیروانش خود را به آب زدند؛ آب شکافته شد و به امر خدا کنار رفت؛ نیمی از آب این طرف و نیمی، آن طرف بالا آمد و گِلهای کف رودخانه خشک شد. حضرت موسی و تمام پیروان او وارد رود نیل شدند که فرعون و لشکریانش رسیدند؛ دیدند که حضرت موسی و یارانش در میان رودخانه در حال عبورند! گفتند: عجیب نیست، ما هم میرویم، آنها را درمییابیم و آنها را دستگیر میکنیم. همین که وارد رودخانه شدند، آب بسته شد. فرعون هنگامی که مرگ را به چشم خود دید و غرق شدن را ادراک کرد و دریا او را به کام مرگ کشید، خواست از این اصل بهره گیرد و اظهار ایمان نمود؛ ولی با ردّ خدا روبرو شد. آنجا که میفرماید:
{حَتىَّ إِذَا أدْرَکَهُ الْغَرَقُ قَالَ ءَامَنتُ أَنَّهُ لا إِلَاهَ إِلَّا الَّذِی ءَامَنَتْ بِهِ بَنُواْ إِسْرَائِیلَ وَأنَا مِنَ الْمُسْلِمِینَ ءَالانَ وَقَدْ عَصَیْتَ قَبْلُ وَکُنتَ مِنَ الْمُفْسِدِین}.([۲۱])
فرعون بر پیمودن راه بد ادامه داد تا چون هنگام غرق او فرا رسید، (در این هنگام به فکر توبه افتاد) گفت: اینک من ایمان آوردم که حقّا جز آن کسى که بنى اسرائیل به او ایمان دارند، خدایى در عالم نیست و من هم از مسلمانان و اهل تسلیم فرمان او هستم. (خطاب آمد) اکنون باید ایمان بیاورى؟ در صورتى که از این پیش عمرى به (کفر و) نافرمانى زیستى و از مردمِ ظالمِ بدکار بودى.
{فَالْیَوْمَ نُنَجِّیکَ بِبَدَنِکَ لِتَکُونَ لِمَنْ خَلْفَکَ آیَهً وَإِنَّ کَثِیراً مِنَ النَّاسِ عَنْ آیاتِنا لَغافِلُون}.
امروز ما نفس تو را میرباییم و با خود میبریم به آنجا که محل و مقر فعلیت و نتیجه اعمال پیش فرستاده توست و ببین بر سر تو چه خواهد آمد؟ ولیکن بدنت را از آب بیرون میاندازیم و در کنار ساحل قرار میدهیم تا مردم بیایند و ببینند که بدن متعفن و گندیده تو چگونه به ذلّت و پستی دچار شده است و نگویند که از میان دریا فرعون جزء رجال الغیب شده، و یا به آسمان رفته است.
امّتهایی که مستحقّ نزول عذاب بودند، تا پیش از نزول آن، پیامبران الاهی را مسخره میکردند؛ ولی آنگاه که با عذاب روبرو میشدند، دست به دامن انبیاء شده اظهار ایمان میکردند؛ چنانکه میفرماید:
{فَلَمَّا رَأَوْاْ بَأْسَنَا قَالُواْ ءَامَنَّا بِاللهِ وَحْدَهُ وَکَفَرْنَا بِمَا کُنَّا بِهِ مُشْرِکِینَ فَلَمْ یَکُ یَنفَعُهُمْ إِیمَانُهُمْ لَمَّا رَأَوْاْ بَأْسَنَا}.([۲۲])
پس همین که عذاب ما را بدیدند، گفتند: ما تنها به خدا ایمان آورده و به آنچه شریک خدا مىپنداشتیم، کفر مىورزیم. ولى ایمانشان بعد از دیدن عذاب ما هرگز سودى به حالشان نداشت.
مولای متّقیان، امیرمؤمنان در یکی از سخنان شیرین و شیوای خود، به این حقیقت چنین اشاره میکند:
فَهُوَ یَعَضُّ یَدَهُ نَدَامَهً عَلَی مَا أَصْحَرَ لَهُ عِنْدَ الْمَوْتِ مِنْ أمْرِهِ.([۲۳])
گناهکاران در برابر عذابی که هنگام مرگ برای آنها آشکار میشود، انگشت ندامت به دندان میگیرند.
کوتاه سخن اینکه پذیرفتن پشیمانی در دستگاه تشریع به خاطر لفظ آن نیست، بلکه برای این است که در روح انسان تحوّل و دگرگونی خاص ایجاد کند. چنین دگرگونی در موقع آزادی بشر و قدرت او بر گناه و ترک آن دست میدهد، نه در لحظهای که یک راه بیش، در پیش پای او نباشد.
[۱]) آل عمران/ ۱۸۵٫
[۲]) بقره/ ۱۰۸٫
[۳]) مائده/ ۱۰۶٫
[۴]) وسائل الشیعه، ج۱۹، ص ۲۵۸٫
[۵]) همان.
[۶]) همان، ص ۲۵۹٫
[۷]) همان.
[۸]) بقره/ ۱۳۳٫
[۹]) اهل تحقیق جهت بررسی وصایای آن بزرگواران در بحار الانوار، جلد ۴۲ تا جلد ۴۸ و جلد ۷۸ مراجعه نمایند. چون وصایای امامان را در پایان زندگی هر کدام نقل فرموده است.
[۱۰]) نهج البلاغه، نامه ۴۷٫
[۱۱]) بحار الانوار، ج ۱۶، ص ۹۵٫
[۱۲]) بقره/ ۱۸۱٫
[۱۳]) مستدرک الوسائل، ج ۱۴، ص ۱۱۷٫
[۱۴]) وسائل الشیعه، ج ۱۹، ص ۳۵۰٫
[۱۵]) توبه/ ۱۱۸٫
[۱۶]) اقتباس از: المیزان، ج ۹، ص ۴۰۱٫
[۱۷]) مستدرک الوسائل، ج ۱۲، ص ۱۳۷٫
[۱۸]) «أَتَدْرُونَ مَنِ التَّائِبُ؟ فَقَالُوا: اللَّهُمَّ لَا. قَالَ|: إِذَا تَابَ الْعَبْدُ وَلَمْ یُرْضِ الْخُصَمَاءَ فَلَیْسَ بِتَائِبٍ وَمَنْ تَابَ وَلَمْ یُغَیِّرْ مَجْلِسَهُ وَطَعَامَهُ فَلَیْسَ بِتَائِبٍ وَمَنْ تَابَ وَلَمْ یُغَیِّرْ رُفَقَاءَهُ فَلَیْسَ بِتَائِبٍ وَمَنْ تَابَ وَلَمْ یَزِدْ فی الْعِبَادَهِ فَلَیْسَ بِتَائِبٍ وَمَنْ تَابَ وَلَمْ یُغَیِّرْ لِبَاسَهُ فَلَیْسَ بِتَائِبٍ وَمَنْ تَابَ وَلَمْ یُغَیِّرْ فِرَاشَهُ وَ وِسَادَتَهُ فَلَیْسَ بِتَائِبٍ وَمَنْ تَابَ وَلَمْ یَفْتَحْ قَلْبَهُ وَلَمْ یُوَسِّعْ کَفَّهُ فَلَیْسَ بِتَائِبٍ وَمَنْ تَابَ وَلَمْ یُقَصِّرْ أَمَلَهُ وَلَمْ یَحْفَظْ لِسَانَهُ فَلَیْسَ بِتَائِبٍ وَمَنْ تَابَ وَلَمْ یُقَدِّمْ فَضْلَ قُوتِهِ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ فَلَیْسَ بِتَائِبٍ وَإِذَا اسْتَقَامَ عَلَى هَذِهِ الْخِصَالِ فَذَاکَ التَّائِبُ». جامع الاخبار، ص ۸۸؛ مستدرک الوسائل، ج۱۲، ص۱۳۱٫
[۱۹]) نساء/ ۱۸٫
[۲۰]) مؤمنون/ ۹۹و ۱۰۰٫
[۲۱]) یونس/ ۹۰و ۹۱٫
[۲۲]) غافر/ ۸۴ و ۸۵٫
[۲۳]) نهج البلاغه، خطبه ۱۰۹٫
برگرفته از کتاب “برزخ و معاد از دیدگاه قرآن و روایات”؛ اختصاصی مجمع جهانی شیعه شناسی
برای مشاهده کتاب اینجا را کلیک کنید.