وضو از نگاه فقه القرآن شیعه (۱)

وضو از نگاه فقه القرآن شیعه (۱)

مقدمه
یکی از موضوعاتی که قرآن کریم بدان پرداخته است و در فقه و تفسیر اهل سنت و شیعه، برداشتی دو گانه به خود گرفته است، موضوع وضو است. این موضوع از گذشته ایام، مورد گفت و گوی فقهای فریقین و مفسران مذاهب اسلامی بوده است؛ البته بدیهی است که بسیاری از این تفاوت برداشت ها، ناشی از اختلاف مبانی فقهی و یا تفسیری است. در این میان آرای شیعه که برگرفته از مکتب اهل البیت عصمت و طهارت است، از بقیه مذاهب فقهی ممتاز می نماید؛ البته بررسی عمیق مبانی فکری و عقیدتی فریقین که زیربنای آرا و نظراتشان است، فرصتی دیگر می طلبد که باید در جای خود مورد بررسی قرار گیرد و در این مجال مختصر نمی گنجد. در این نوشتار پس از طرح آیه وضو، فقرات مربوط به موضوع را مورد بررسی قرار داده، به اموری که به لحاظ فقه القرآنی مورد نظر است، خواهیم پرداخت؛ و برای داوری و مقایسه خوانندگان گرامی به دیدگاه های فرق دیگر نیز اشارتی خواهیم داشت تا حقانیت و برتری فقه و تفسیر شیعه عیان گردد.
مفهوم شناسی
لغت شناسان می گویند: واژه « وضو» به ضم واو و ضاد، مصدر، و در اصل به معنی نیکویی و نظافت است؛ و وضو به فتح واو و ضم ضاد، به معنی آبی است که از آن وضو می سازند (فیومی، ۱۴۱۴ق/ جوهری، ۱۴۰۷ق، ذیل «وضاً»). به لحاظ ساختاری نیز گفته اند: وضو به ضم واو، اسم مصدر و مصدر آن «توضّو» می باشد ( الجبعی العاملی، [بی تا]، ج۱، ص ۶۹)؛ به هر صورت، مناسبت موجود بین وضو به فتح، و وضو به ضم، موجب شده شارع مقدس، افعالی که عامل نظافت ظاهر و باطن است را به وضو نامگذاری نماید؛ از این رو اصطلاح وضو نزد اهل سنت، عبارت است از: « استعمال آب در اعضای مخصوص با کیفیت مخصوص» (جزیری، ۱۴۰۶ق، ج۱، ص ۴۶). شیعه تعریف خاصی برای وضو نکرده است، اما از آنچه در تعریف طهارت و بیان اقسام آن به دست می آید، وضو عبارت است از : « طهاره مائیه که با شستن و مسح کشیدن بر اعضای خاص حاصل می شود و صلاحیت تأثیر در عبادت دارد» ( ابن العلامه، ۱۳۸۷، ج۱، ص ۱). تعریف اهل سنت جامع و مانع به نظر نمی رسد؛ زیرا هر چند با قید استعمال آب، تیمم که طهارت ترابیه است، خارج کرده است و با قید اعضای مخصوص، غُسل که شستن همه بدن را در بر می گیرد نه برخی از اعضا را از تعریف خارج کرده است، لیکن قید کیفیت مخصوص مانع از دیگر موارد استعمال آب نیست؛ زیرا شستن هر یک از اعضا، کیفیت مخصوص دارد و حال آنکه وضو نمی باشد.
آیه وضو در قرآن
قرآن کریم از وضو نام نبرده است و تنها در یک آیه به چهار عمل به عنوان مقدمه نماز اشاره کرده و می فرماید: یا ایها الذین آمنوا اذا قمتم إلی الصلاه فاغسلوا وجوهکم و أیدیکم إلی المرافق و امسحوا برؤوسکم و أرجلکم إلی الکعبین و إن کنتم جنبا فاطهروا و إن کنتم مرضی أو علی سفر أو جاء احد منکم من الغائط او لامستم النساء فلم تجدوا ماء فتیمموا صعیدا طیبا (مائده:۶). خداوند در این آیه شریفه، علاوه بر اشارت به غسل جنابت و تیمم، به شستن صورت، دست ها، مسح سر و مسح پا امر کرده که در لسان نبوی (ص) عنوان وضو به خود گرفته است؛ چنانکه پیامبر(ص) در حدیثی فرمود: « انما امرت بالوضوء اذا قمت الی الصلاه»: من مأمورم به هنگام نماز، وضو بگیرم (بیهقی، ۱۳۴۴، ج۱، ص ۴۲). قرآن در آیه دیگری نیز در ضمن احکام جنایت، به وضو اشاره دارد و می فرماید: یا ایها الذین آمنوا لا تقربوا الصلاه و انتم سکاری حتی تعلموا ما تقولون و لا جنبا الا عابری سبیل حتی تغتسلوا و إن کنتم مرضی او علی سفر او جاء احد منکم من الغائط او لامستم النساء فلم تجدوا ماء فتیمموا صعیدا طیبا(نساء : ۴۳)، ای کسانی که ایمان آورده اید، در حالی مستی به نماز نزدیک نشوید تا زمانی که بدانید چه می گویید، و نیز در حال جنایت وارد نماز نشوید مگر اینکه رهگذر باشید تا غسل کنید و اگر بیمارید یا در سفرید یا یکی از شما از قضای حاجت آمد یا با زنان آمیزش کرده اید و آب نیافته اید، پس بر خاکی پاک تیمم کنید. در آیه فوق – که سخن از سُکر، جنابت، احکام آن دو، ضرورت غسل، عوامل سختی آفرین و موجبات حدث است- از « مجیی غائط» سخن به میان آورده است: « او جاء احد منکم من الغائط» و همراه با ملامسه النساء – در صورت فقدان آب- تیمم را تشریع کرده است. بدیهی است حدث حاصل از مجیی غائط موجب وضو است نه غسل. با توجه به اینکه آیه نخست در سوره مائده قرار دارد و این سوره در سال های آخر عمر پیامبر(ص) نازل شده است، باید پذیرفت که قبل از نزول این آیه یا وضو به صورت دیگری بوده و مشمول تدریج در تشریع شده است و یا اینکه جای سوره در چینش قرآنی تغییر کرده است که البته با امکان دیدگاه دوم، دلیل بر وقوع آن در این مورد نداریم.
غایات وضو
مراد از غایت وضو، فعلی است که وضو برای انجام آن صورت می گیرد و نقش ذی المقدمه را نسبت به وضو دارد؛ و این بدان معنی است که وضو با قطع نظر از ادلّه روایی و تنها در حوزه فقه القرآنی، به خودی خود می تواند واجب و یا مستحب نباشد، بلکه به عنوان مقدمه ای برای تحقق کاری دیگر باشد؛ چنان که قرآن می فرماید: « إذا قمتم إلی الصلاه فاغسلوا وجوهکم و أیدیکم…»(مائده:۶).این تعبیر بیانگر این واقعیت است که وجوب وضو و طهارت حاصل از آن، به تبع وجوب نماز است؛ چنان که اقتضای شرط بودن طهارت نیز همین است. آری تنها یک مورد را ممکن است استثناء نمود و آن، وضو گرفتن با عنوان « با طهارت بودن» است که در این صورت، استحباب و مطلوبیت فی نفسه دارد. در روایات نیز همین معنی مستفاد است، چنان که در صحیحه زراره از امام باقر(ع)می خوانیم که فرمود: « اذا دخل الوقت وجب الطهور و الصلاه و لا صلاه الا بطهور» (حر عاملی، ۱۴۰۹ق، ج۴، ص ۱): وقتی وقت داخل شد، طهور و صلاه واجب می شود و نماز بدون طهارت نخواهد بود. « واو» عاطفه بین طهور و صلاه به معنای معیت است؛ یعی هر دو با هم. آری باید گفت: تشریع آغازین وضو به تبع وجوب نماز صورت گرفته و سپس برای دیگر امور، از جمله برای طواف به عنوان شرط صحت، برای مسّ کتابت قرآن به عنوان شرط جواز و برای قرائت به عنوان شرط کمال، لحاظ شده است؛ و سرانجام به عنوان مطلوب مستقل قرار گرفته است.
وضو مطلوب مستقل
ممکن است به بخش پایانی آیه که می فرماید: « لکن یرید لیطهرکم» استدلال کرد و گفت: طهارت به خودی خود مطلوب است و آنچه از افعال وضو حاصل می شود، چیزی جز همین طهارت نیست و آنچه از آیه در خصوص اشتراط استفاده می شود، این است که شارع، نماز را با طهارت می خواهد، اما اینکه وضوع را بدون نماز نمی خواهد، استفاده نمی شود. هر چند این سخنی متین است، اما باید از نظر دور داشت که این بخش از آیه پس از مسئله جنابت و غسل است و بحث ما درباره وضوع است؛ و فرق است بین مطلق طهارت و مطلوبیت وضو؛ به علاوه به قرینه سیاق در آیه معلوم می شود که همین طهارت، برای نماز خواسته شده است و خدا اراده نموده تا شخص نمازگزار مطهر باشد، اما بر مطلوبیت آن در غیر نماز، دلالت ندارد؛ بنابراین می توان گفت: تشریع آغازین وضو به تبع وجوب نماز صورت گرفته و سپس برای دیگر امور از جمله: طواف به عنوان شرط صحت، مسّ کتابت قرآن به عنوان شرط جواز، قرائت قرآن به عنوان شرط کمال، لحاظ شده و … و سرانجام به عنوان مطلوب مستقل مورد توجه واقع شده است.
معنی قیام
پس از خطاب «یا أیها الذین آمنوا» که مؤمنان را مورد خطاب قرار داده است، می فرماید: « اذا قمتم إلی الصلاه … » ارباب لغت می گویند: قیام گاهی « قیام للشیء » است که از آن به اقدام و انجام تعبیر می شود؛ مثل: « یا ایها الذین آمنوا کونوا قوامین بالقسط» (نساء: ۱۳۵) و « قیام الی الشیء» که از آن، به عزم بر انجام تعبیر می کنند (راغب اصفهانی، [ بی تا] ذیل «قوم»). فقها نیز در این زمینه گفته اند: « قیام الصلاه قسمان: قیام للدخول فیها، و قیام للتهیو لها» . ظاهراً همگان اتفاق نظر دارند که در این جا معنای دوم مراد می باشد، هر چند تعابیرشان مختلف است. برخی از مفسران معتقدند « إذا قمتم» به معنی « اذا اردتم» است؛ یعنی هر گاه اراده کردید نماز بخوانید؛ و این همانند « اذا قرأت القرآن فاستعذ بالله» (نحل: ۹۸) است و در حقیقت، مسبب اراده، جایگزین خود اراده شده است ( رازی، ۱۴۲۴ق، ج۱۱، ص ۱۵۰/قرطبی، ۱۹۶۵، ج۶، ص ۸۲/مقدس اردبیلی، ۱۴۲۱ ق، ص ۱۵)؛ بنابراین مراد از قیام در «اذا قمتم إلی الصلاه» به قرینه «الی» قیام تهیئی است نه قیام دخولی؛ زیرا مستلزم این است که بخشی از نماز بدون وضو خوانده شود و وضو در بین نماز صورت گیرد.
یک وضو و چند نماز
اطلاق جمله « یا أیها الذین آمنوا إذا قمتم إلی الصلاه فاغسلوا وجوهکم» ، مفید این معنی است که برای هر نمازی باید وضو گرفت؛ حتی اگر شخص برای نماز قبلی وضو گرفته و نقض نشده باشد؛ زیرا وقتی آیه می فرماید: « إذا قمتم» و انسان وضو گرفت و با آن مثلاً نماز ظهر را اقامه نمود، و خواست نماز عصر را بخواند، مجدداً مخاطب «إذا قمتم» می باشد. برخی از فقها (داوود) در حل این مسئله گفته اند: « إذا قمتم» مفید عموم نیست، لذا با یک وضو می توان چد نماز خواند (رازی، ۱۴۲۰ق، ج۴، ص ۲۹۸). برخی مفسران دیگر گفته اند: عمومیت آیه، مخصوص پیامبر (ص) بوده است. بعضی نیز گفته اند: در ابتدا، وضو گرفتن برای هر نمازی واجب بوده و سپس برداشته شده است (قرطبی، ۱۹۶۵، ج۶، ص ۸۹) . به نظر می رسد رأی صحیح در این زمینه سخن طبرسی باشد که می گوید: خود جمله دلالت بر قید «و انتم علی غیر طهر» می کند (طبرسی، ۱۴۰۶ ق، ج۳، ص ۳۵۳) و بسا جمله انتهایی آیه که می گوید: « و لکن یرید لیطهرکم» مؤید این دیدگاه باشد؛ زیرا خدای سبحان می خواهد انسان در حال نماز با طهارت باشد و با گرفتن وضو طهارت حاصل است؛ ضمن آنکه : باید افزود: دلیلی نداریم که با خواندن نماز، وضو نیز نقض گردد. وی سپس نقل می کند : « کان علی (ع) یتوضا لکل صلاه» : علی (ع) برای هر نمازی وضو می گرفت و این آیه را می خواند؛ و این را حمل بر استحباب می کند.
نیازمندی وضو به نیت
نیت وضو از چند جهت مورد بحث فقهاست: یکی اصل نیت فعل و اینکه بنای وضو گرفتن دارد نه کار دیگر، دوم قصد وجه و اینکه وضوی واجب است یا مستحب؛ سوم قصد غایت، یعنی اینکه این وضو برای نماز است یا طواف یا قرائت؛ چهارم قصد قربت، یعنی قصد انجام فرمان الهی، نه به قصد ریا و سمعه. سه نوع اول از اموری است که هر فاعلی در افعال اختیاری خود بدان توجه دارد و بسا بتوان از متن آیه نیز استفاده نمود؛ زیرا وقتی می گوید: «یا أیها الذین آمنوا إذا قمتم إلی الصلاه فاغسلوا وجوهکم و ایدیکم إلی المرافق و امسحوا برووسکم و أرجلکم إلی الکعبین» (مائده : ۶)، بدیهی است وقتی انسان عزم وضو گرفتن دارد و غاسل صورت و دست و ماسح سر و پا برای نماز باشد، نیت عمل خود را نیز دارد؛ اما در خصوص نوع چهارم، فقهای مذهب شیعه معتقدند: این نیت در وضو مانند دیگر عبادات شرط صحت است( طوسی، ۱۴۰۷ ق، ج۱، ص ۷۱/ عاملی، ۱۴۱۰ ق، ج۱، ص ۱۸۷). باید توجه داشت: مراد از قصد قربت این است که عمل، موافق اراده الهی باشد و یا حصول قرب الهی به وسیله کسب ثواب و امتثال امر خدا باشد (عاملی، ۱۴۱۰، ج ۱، ص ۱۸۷)؛ اما حنفی ها معتقدند: وضو گرفتن مانند ازاله نجاست است و نیازی به نیت ندارد؛ از این رو اگر کسی دست و صورت خود را به قصد خنک شدن بدن در آب فرو ببرد و یا برای شنا کردن داخل آب شود، وضویش درست است. دلیل وی بر این سخن این است که قرآن تنها به غسل و مسح پرداخته و از « نیت» سخن نگفته است. اخبار وجوب نیت نیز آحاد است ( فقه العبادات حنفی، [بی تا]، ج۱، ص ۳۷). در پاسخ حنفی ها باید گفت: اولاً چه تفاوتی بین وضو و دیگر عبادات است؟ مگر برای دیگر عبادات در قرآن به نیت تصریح شده است که درباره وضو شده باشد؟ این مهم به وسیله دیگر ادله از جمله آیه « و ما امروا الا لیعبدوا الله مخلصین له الدین»( بینه: ۵) بیان شده است؛ زیرا مفاد این آیه، عام است و شامل همه عبادات و از جمله وضو می شود و نیز روایات از جمله این حدیث نبوی (ص) که فرمود: « إنما الاعمال بالنیات» (بخاری، ۱۴۰۷ ق، ج۱، ص ۱) و نیز حدیث نبوی (ص) دیگر که می فرماید: « انما لا مرء ما نوی» ( طوسی، ۱۳۶۵ ق، ج۱، ص ۸۳). این احادیث در واقع از عملی که بدون نیت صورت گیرد، نفی حقیقت می کند؛ یعنی اصلاً چنین عملی عمل نیست؛ و اینکه ابوحنیفه می گوید این گونه روایات بیانگر اجر و ثواب است نه بیان شرط صحت؛ در اعمال و امور توصلی چه بسا قابل پذیرش باشد، اما در خصوص عبادات که باید برای قرب الهی و امتثال امر خدا صورت گیرد، پذیرفته نیست، زیرا اگر قصد قربت در کار نباشد، مقبول نیست تا ثوابی بدان تعلق گیرد!
شرایط آب وضو
اولین تعبیری که به عنوان دستورالعمل وضو در آیه بیان شده، این است که فرمود: « فاغسلوا وجوهکم و أیدیکم» ، و با این بیان شستن صورت و دست را واجب نمود. بی شک مهم ترین عنصر در این عمل، آب وضو است که غسل بدان محقق می شود. بر پایه فقه شیعه، برخی از شرایط آب وضو و دیدگاه مقابل آن، عبارت است از : الف) عدم تغییر آب: یکی از مهم ترین شرایط آب وضو این است که نباید رنگ، بو و مزه آن تغییر کرده باشد، اما ابوحنیفه می گوید: اگر آب متغیر موجود باشد، می توان با آن وضو گرفت و آب متغیر، مانع از تیمم می باشد. (قرطبی، ۱۹۶۵م، ج۵، ص ۲۳۰). استدلال ابوحنیفه در این شرط این است که « ماء» در آیه شریفه « …. فلم تجدوا ماء فتیمموا صعیداً طیبا…» (نساء : ۴۳) مطلق و نکره در سیاق نفی است که مفید عموم می باشد و این عمومیت، شامل آب مطلق و مضاف هر دو می شود، و نمی توان اسم آب را از آن سلب نمود ( قرطبی، ج۵، ص ۲۳۰/ ابن قدامه، ج۱، ص ۱۳)؛ اما شیعه بر این عقیده است که چون آیه در مقام بیان جزئیات نیست، نمی توان اطلاق گیری نمود؛ از این رو باید بیان هر شرط و قیدی را در روایات جستجو نمود و لذا امام صادق (ع) می فرماید: کلما غلب الماء علی ریح الجیفه فتوضّا من الماء و اشرب، فاذا تغیر الماء و تغیر الطعم فلا توضا منه و لا تشرب (حر عاملی، ۱۴۰۹، ج۱، ص ۱۳۷)؛ هر گاه آب بر بوی مردار غلبه داشته باشد، پس از آب وضو بگیر و بنوش و وقتی آب و طعم آن تغییر کرد، از آن وضو نگیر و نیاشام. حضرت در روایتی دیگر، در پاسخ به مسئله مطهر بودن آبی که میته و جیفه در آن قرار گرفته است، می فرماید: ان کان الماء قد تغیر ریحه أو طعمه فلا تشرب و لا تتوضا منه و إن لم یتغیر ریحه و طعمه فاشرب و توضا (حر عاملی، ۱۴۰۹ ق، ج۱، ص ۱۳۸)؛ اگر بو و طعم آب تغییر کرد، از آن ننوش و وضو نگیر و اگر طعم و بوی آن تغییر نکرد، پس بنوش و از آن وضو بگیر. بنابراین با آب متغیر نمی توان وضو گرفت و حتی اگر فرد وضو گرفته باشد و با آن نماز خوانده باشد، باید اعاده نماید (علامه حلی، ۱۴۱۲ ق، ج ۱، ص ۲۴۱). آری جدای از اطلاق و تقیید، بسا بتوان از خود آیه نیز این حقیقت را استفاده نمود و گفت: امر به غسل، مستلزم استفاده از آب است و این آب، انصراف دارد به آبی که صلاحیت تطهیر داشته باشد. در نتیجه پاسخ ابوحنیفه این است که : اولاً اطلاقی در آیه نیست؛ ثانیاً منظور از آب در « فلم تجدوا ماء فتیمموا» ، همان آبی است که در صدر آیه با تعبیر « فاغسلوا» آمده است و طبعاً همان شرایط را باید داشته باشد، به عبارت دیگر هر آبی که در « فاغسلوا وجوهکم» و وجود آب، مقصود است، همان آب در فقدان آن نیز مراد است؛ ثالثاً به فرض که اطلاقی وجود داشته باشد، نمی توان به آن تمسک نمود؛ زیرا با بیان دیگر تخصیص خورده است. آیا ابوحنیفه حق دارد بگوید: اطلاق در آیه « کلوا و اشربوا» (بقره: ۲۳۵)، هر نوع خوردنی و نوشیدنی ای را شامل می شود؟ و یا با تمسک به اطلاق آیه « من خطبه النساء» (اعراف: ۳۱) به خواستگاری هر زنی – هر چند شوهردار- می توان رفت؟ ب) مطلق بودن آب: علمای شیعه بر این مسئله اتفاق نظر دارند که آب مضاف، خواه از چیزی گرفته شده باشد، مثل آب انار، آب هندوانه، گلاب و … و خواه از اختلاط با چیزی درست شده باشد؛ مانند آب گل آلود که گِل بر آب غلبه دارد و آبی که با شکر مخلوط شده و به اصطلاح شربت تهیه شده است، هر چند طاهر باشد، غیر مطهر است و نمی توان با آن وضو گرفت (نجفی، ۱۳۶۷، ج۱، ص ۳۰۹)؛ اما ابوحنیفه می گوید: در سفر، وضو گرفتن با نبیذ جایز است (ابن قدامه، [ بی تا]، ج۱، ص ۲۳). نبیذ، یعنی نوعی نوشیدنی که از خرما، زبیب، عسل، جو، گندم و … تهیه می شود (ابن منظور، [ بی تا]، ذیل «نبذ»). با توجه به آنچه گفته شد، پاسخ ابوحنیفه در این قسمت نیز روشن است؛ یعنی هر گونه آبی که در صدر آیه و در حال حضر مراد است، در سفر نیز مراد است؛ مگر دلیل منفصل از آیه وجود داشته باشد و به عنوان بیان، تفصیل و یا استثنا، ایفای نقش کند که وجود ندارد. ج) مباح بودن: در فقه شیعه، فقها اتفاق نظر دارند که آب وضو باید مباح باشد (طباطبایی یزدی، ۱۴۱۷ ق، ج۱، ص ۴۰۳)؛ اگرچه در اباحه ظرف، مکان، مصب آب و شرایط اضطرار آن تفاوت آرا وجود دارد، اما حنیفه و شافعیه معتقدند وضو گرفتن با آب غصبی و دزدی صحیح است؛ هر چند وضو گیرنده گناهکار است (جزیری، ۱۴۰۷ ق، ج۱، ص ۱۳۸). این سخن ابوحنیفه مستند به هیچ دلیلی نیست و اگر بخواهد از اطلاق بدوی جمله « فاغسلوا وجوهکم و أیدیکم» این استنباط را داشته باشد، باید گفت: هیچ گونه اطلاقی در بین نیست؛ چون در مقام اطلاق نیست و به فرض هم که اطلاقی وجود داشته باشد، با قرائن منفصل از عمومات حرمت غصب در تنافی است؛ و لذا نمی توان به این اطلاق پایبند بود و برای رسیدن به حکم نهایی، باید مجموع ادله قرآنی و روایی را مد نظر قرار داد.
محدوده صورت
قرآن در آیه وضو فرموده است: «فاغسلوا وجوهکم». در اینکه مأمور به شستن صورت است، بحثی نیست، بلکه بحث در این است که مراد از وجه چیست؟ ارباب لغت می گویند: وجه به معنی روی چیزی است؛ چنانچه گفته می شود: وجه الفرس، جلوی سر است و وجه النهار، اول روز (ابن منظور، [ بی تا]، ذیل «وجه»). برخی از لغت شناسان معاصر نیز گفته اند: وجه، به معنی چیزی است که انسان متوجه آن می شود (مصطفوی، ۱۳۶۰، ذیل « وجه»).واژه «وجه» در قرآن نیز به معانی مختلفی به کار رفته است، لیکن می تواند مفسر وجه در آیه مورد نظر باشد. در آیه :« فول وجهک شطر المسجد الحرام» (بقره: ۱۵۰) ممکن است وجه به معنی جزئی از بدن، یعنی قسمت صورت و اطراف آن باشد؛ و ممکن است همه مقادیم بدن مراد باشد؛ چنان که طبرسی و ابوالفتوح رازی می گویند (طبرسی، ۱۴۰۶ ق، ج۱، ص ۴۲۰/رازی، ۱۴۲۰ق، ج۱، ص ۲۱۰)؛ بنابراین آیه نمی تواند تفسیر کننده وجه در آیه وضو باشد. آیه « اذهبوا بقمیصی هذا فالقوه علی وجه ابی یأت بصیراً»(یوسف: ۹۳)نیز چنین است. طبیعی است صورت در این آیه محدوده ای کمتر از صورت را شامل می شود؛ زیرا چشم در آیه قطعی است، اما بیشتر از آن معلوم نیست. عرف نیز نمی تواند مشکل گشا باشد؛ چون عرف ها مختلف است. در نتیجه، راهی جز این نیست که به سراغ روایت رفته، تفسیر آیه را از معصوم دریافت نماییم. در مذهب شیعه، حد صورت که در وضو باید شسته شود، محدوده ای است که امام صادق(ع)در روایتی فرمود: الوجه الذی قال الله و امر الله عزوجل بغسله الذی لا ینبغی لاحد ان یزید علیه و لا ینقص منه، ان زاد علیه لم یوجر، و ان نقص منه أثم، ما درات علیه الوسطی و الابهام من قصاص شعر الرأس الی الذقن، و ما جرت علیه الاصبعان من الوجه مستدیراً فهو من الوجه، فقال له : الصدغ من الوجه؟ فقال : لا » (حر عاملی، ۱۴۰۹ ق، ج۱، ص ۴۰۳): صورت که خداوند عزوجل امر به شستنش نموده است، سزاوار نیست کسی بر آن بیفزاید، و یا از آن بکاهد که اگر بر آن بیفزاید، اجری ندارد و اگر از آن کم کند، گناه کرده است. محدوده انگشت وسطی و انگشت شست از محل روییدن موی سر تا چانه است، یعی مابین دو انگشت بر صورت به شکل دایره از صورت است. راوی می گوید آیا صدغ (بین چشم و گوش) از صورت است؟ امام فرمود: نه . برخی از اهل سنت، با استناد به معنای لغوی مواجهه- که به ادعای خودشان منشأ کلمه وجه است- می گویند: حدود صورت از سمت بالا، از ابتدای سطح پیشانی و از سمت پایین، آخر ذََقَن (چانه) می باشد، و از دو سوی راست و چپ، عبارت است از گوش تا گوش (فخر رازی، ۱۴۲۰ ق، ج۱۱، ص ۱۵۷/قرطبی، ۱۹۶۵ م، ج۶، ص ۸۳)؛ اما باید توجه داشت که اولاً به لحاظ ادبی، کلمه مواجهه از وجه گرفته شده است، نه وجه از مواجهه؛ و برای روشن شدن معنی مواجهه، اول باید معنی وجه روشن شود؛ و گرنه دور لازم می آید؛ چنان که در معنی معانقه و مصافحه نیز همین است؛ ثانیا اگر مواجهه و روبرویی بیانگر معنی وجه است، آیا هیچ عالم سنی می پذیرد که گردن و سینه و شکم نیز، به این دلیل که در مواجهه پیداست، جزء وجه باشد و صدغ به دلیل ناپیدا بودنش جزء آن نباشد؟ در ضمن ظاهر جمله « فاغسلوا وجوهکم» (مائده:۶ )این است که صورت و آنچه محیط بر صورت است، باید شسته شود، نه بیشتر. روایات نیز همین معنی را می گوید: « ما دارت علیه الوسطی و الابهام من قصاص شعر الرأس الی الذقن»(حر عاملی، ۱۴۰۹ ق، ج۱، ص ۴۰۳). در نتیجه، شستن پایین تر از چانه، دلیلی ندارد؛ اما شافعیه، مالکیه و حنابله بر این باورند که ریش بلند در وضو باید شسته شود (جزیری، ۱۴۰۷ ق، ج۱، ص ۶۰).
شستن دست از آرنج
آیه وضو شستن دست ها را مغیی به مرافق نموده، یعنی غایت شستن را مرافق دانسته و فرموده است: « إلی المرافق» . اهل سنت با استناد به همین تعبیر و به خصوص «الی»بر این باورند که شستن دستان در وضو باید از سرانگشت به طرف بالا (آرنج) انجام شود (رازی، ۱۴۲۰ ق، ج۴، ص ۳۰۴/جزیری، ۱۴۰۷ ق، ج۱، ص ۶۱)؛ با این استدلال که کلمه «الی» برای نشان دادن غایت و نهایت شستن است؛ بنابراین شستن باید از سر انگشتان آغاز شود و در مرافق پایان پذیرد؛ اما عقیده شیعه این است که شستن دستان از مرفق شروع و به سر انگشتان منتهی می شود. استدلال شیعه بر این استوار است که : ۱٫ سیاق کلام خنثی از تعیین سمت شستن است؛ زیرا آنچه در دلالت « الی» قطعی است، تعیین حد برای شستن است؛ بدین معنی که دست در زبان عرب از سرانگشتان تا سر شانه را شامل می شود ( فیومی، ۱۴۱۴ ق، (ذیل «ید»)؛ به علاوه برای اینکه بیان کند بر خلاف صورت – که شستن همه آن لازم است – شستن همه دست لازم نیست، آن را به وسیله «الی» محدود کرده و فرموده است: « ایدیکم الی المرافق» یعنی شستن دست تا مرفق کافی است؛ چنان که مسح پا را نیز با به کار بردن تعبیر «ارجلکم إلی الکعبین» محدود نمود؛ و مسح ( بنابر عقیده شیعه) و غسل (بنابر باور اهل سنت) را نیز به کعبین محدود کرد. بر اساس برخی از فقه القرآن نویسان بر این تصریح دارند که غایت در آیه، غایت مغسول است، نه غایت غسل (فاضل مقداد، ۱۴۲۴ ق، ص ۳۶). ۲٫ با توجه به عدم دلالت « الی» بر تعیین سمت شستن در آیه، بسیاری از فقها و مفسران اهل سنت در تعیین سمت مسح پا- که تعبیر « الی الکعبین» و مشابه تعبیر « الی المرافق» است- سخن نگفته اند و حتی برخی از حنفی ها به سنت بودن آغاز مسح از سر انگشتان فتوا داده اند ( درر الحکام شرح غررالاحکام، [ بی تا]، ج۱، ص ۱۵۲). گفتنی است فخر رازی از مفسران اهل سنت درباره شستن دست در وضو می نویسد: هر چند سنت اقتضا می کند آب را طوری در کف بریزد که به سوی مرفق جاری شود، و اگر خلاف این کار را اجام داد، خللی به صحت وضو وارد نمی شود (فخر رازی، ۱۴۲۰ ق، ج۴، ص ۳۰۴). این سخن حاکی از آن است که خود آیه، دلالتی بر تعیین سمت شستن ندارد. ۳٫ در تعیین سمت غَسل باید به قرینه و دلیلی غیر از آیه تمسک نمود. این قرینه از دو مقوله خارج نیست: یکی عرف و دیگری روایات. بدیهی است قضاوت عرف درباره مغیی به نسبت موارد مختلف است؛ مثلاً اگر گفته شود طریق کوفه تا بصره باید بازسازی شود، لزوماً نباید از کوفه شروع نمود؛ ولی اگر کسی سیر طریق، از بصره تا کوفه را گزارش نماید، طبعاً ابتدای سیر، بصره و انتهای آن کوفه خواهد بود، اما اگر به یک نفر رنگکار یا نقاش گفته شود این دیوار از پایین تا بالا باید نقاشی شود، لزوما به عکس خواهد بود؛ یعنی از بالا آغاز و به پایین ختم خواهد شد؛ اما به لحاظ روایی، در روایتی از امام باقر(ع)می خوانیم که درباره وضوی پیامبر (ص) فرمود: « … فغسل بها ذراعه من المرفق الی الکف لایردها الی المرفق» : با غرفه [ آب در دستش] دستش را از مرفق تا کف شست و به سمت مرفق نشست (حر عاملی، ۱۴۰۹ ق، ج۱، ص ۳۸۸). در روایات اهل سنت نیز قرائنی وجود دارد که وضو گرفتن پیامبر (ص) و شستن دست از آرنج به سمت انگشتان بوده است؛ چنان که بیهقی صاحب سنن از جابربن عبدالله نقل می کند که گفت:پیامبر(ص) را دیدم که « یدیر الماء علی المرفق» : آب را بر مرفق می ریخت؛ و در روایتی دیگر از وی نقل می کند که می گوید:«کان رسول الله(ص) اذا توضا أدار الماء علی مرفقیه» (بیهقی، [ بی تا]، ج۱، ص ۵۶/دارقطنی، [بی تا]، ج۱، ص ۳۱۰). قرطبی نیز همین روایت را از دارقطنی نقل کرده است (قرطبی، ۱۹۶۵ م، ج۶، ص ۸۶). تعبیر « علی مرفقیه » و نه « الی مرفقیه» به خوبی نشان از این دارد که آب بر مرفق ریخته می شده است و اینگوه نبوده که به سوی مرفق جاری شده باشد، بر همین اساس برخی از فقها و مفسران به این روایات، بر دخول مرفق در محدوده شستن استناد کرده اند؛ بنابراین آیه دلالتی بر لزوم شستن از انگشتان به سمت آرنج ندارد.
 
منبع:فصلنامه شیعه شناسی شماره ۲۴

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

This site uses Akismet to reduce spam. Learn how your comment data is processed.