«وعده» و «وعید» در قرآن به چه معنا است، و تفاوت آنها چیست؟
«وعده» و «وعید» در قرآن به چه معنا است، و تفاوت آنها چیست؟
وعد و وعید در لغت
لغتشناسان معتقدند که واژه «وعد» هم در «وعده خیر» و هم در «وعده شرّ» کاربرد دارد، ولى «وعید» فقط در وعدههای تهدیدآمیز مورد استفاده قرار میگیرد.[۱]
قرآن کریم هم در بشارتها و هم در تهدیدها از واژه «وعد» بهره جسته است:
الف) «خالِدینَ فیها وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا وَ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ»؛[۲] آنان در بهشت جاودانه خواهند ماند. این مژده تخلفناپذیر خدا است و او عزیز و حکیم است.
در این آیه این «وعد» در وعده خیر استعمال شده است.
ب) «فَعَقَرُوها فَقالَ تَمَتَّعُوا فی دارِکُمْ ثَلاثَهَ أَیَّامٍ ذلِکَ وَعْدٌ غَیْرُ مَکْذُوب»؛[۳] آنان شتر صالح را کشتند و صالح به آنان گفت: تنها سه روز فرصت دارید تا در خانهتان خوش بگذرانید! عذابی که دامنگیرتان خواهد شد، وعدهای نیست که دروغین باشد!
همچنین در آیه «وَ نادى أَصْحابُ الْجَنَّهِ أَصْحابَ النَّارِ أَنْ قَدْ وَجَدْنا ما وَعَدَنا رَبُّنا حَقًّا فَهَلْ وَجَدْتُمْ ما وَعَدَ رَبُّکُمْ حَقًّا».[۴]«وعدنا» در وعده خیر، و «وعد» در وعده شرّ و عذاب استعمال شده است.[۵]
اما مصدر «وعید» که شش بار در قرآن مورد استفاده قرار گرفته است، تمام موارد آن مرتبط با هشدار تهدیدآمیز است:
«قالَ لا تَخْتَصِمُوا لَدَیَّ وَ قَدْ قَدَّمْتُ إِلَیْکُمْ بِالْوَعیدِ» خدا به دوزخیان میگوید: نزد من درگیر نشوید! من در گذشته به شما هشدار داده بودم! [۶]
همانگونه که مشاهده شد، در استعمال قرآنی، میان «وعد» و «وعید»، ارتباط «خاص و عام» وجود دارد و به عبارتی هر وعیدی وعد نیز میباشد، اما هر وعدی وعید نیست. اما با این وجود برخی متکلمان بین این دو واژه رابطه «تباین» را برقرار کرده و در معنای وعد و وعید میگویند: وعد هر خبری است که متضمن رسیدن نفع و یا دفع ضرری از دیگری باشد، اما وعید عبارت است از هر خبری که متضمن رسیدن ضرر و یا از دست رفتن نفعی به دیگری در آینده باشد.[۷]
فرق وعد با وعید
۱٫ با توجه به تعریفی که از دو واژه وعد و وعید ارائه شد، یکی از تفاوتهایی که بین این دو کلمه وجود دارد، تفاوت در کاربرد آنها است که «وعد» هم در وعده خیر و هم در وعده شر به کار میرود، ولى «وعید» فقط در وعده شر کاربرد دارد.
۲٫ فرق دیگری که بین وعد و وعید وجود دارد، در نتیجه آنها است؛ یعنی در تخلف پذیری و تخلف ناپذیری آنها. به این معنا که خلف وعده قبیح است؛ زیرا مستلزم وقوع کذب از طرف خداوند است و صدور آن از خداوند محال است،[۸]ولی خُلف وعید در مواردی، نه تنها قبیح نیست، بلکه حُسن هم دارد؛ به دلیل آنکه ثواب و پاداش، حق فردی است که اطاعت را پیشه نموده و طلبى است که در ذمه ولى خود دارد، بر ولى و زمامدار واجب است که این حق را ادا نموده و ذمه خود را برى سازد، بر خلاف عقاب که حق خود زمامدار است بر گردن مکلف مجرم و متخلف. و چون چنین است میتواند از حق خود صرف نظر نموده و در ملک خود تصرف ننماید؛ براى اینکه چنان نیست که هر کسى هر حقى را دارا باشد، واجب باشد آنرا اعمال کند، و هر ملکى داشته باشد در آن تصرف نماید.[۹]
این تفاوت در صورتی است که پاداش مطیعان را حقی برای آنان بدانیم، و گرنه باید گزینه بعدی در تفاوتها را بپذیریم.
۳٫ وعده از راه تفضل خداوند بر بندگان است، نه استحقاق بندگان؛ زیرا مؤمن هر چه ایمانش کاملتر باشد و اعمال نیک او زیادتر باشد، نمیتواند شکر کوچکترین نعمتهای الهى را به جا آورد تا مستحق دریافت آن وعدهها گردد، ولی وعید از راه استحقاق بندگان است، و خداوند زائد بر استحقاق، کسی را عذاب نمیکند، بلکه چه بسا عفو نموده و گذشت میکند.[۱۰]
فلسفه وعد و وعید در قرآن
تعالیم و آموزههای دین اسلام برای حفظ روحیه خوف و رجا،[۱۱] و کنترل نیروی غضب و شهوت، تعالیم خویش را برای هدایت مردم در قالب مژده و هشدار، از طریق پیامبران به مردم ابلاغ کرده؛ از اینرو به تناسب وعدههای بهشت و سعادت اخروی، به انذار آنها نیز پرداخته و آنها را از سرپیچی دستورات خداوند بیم داده، تا از اینراه، مسیر کمال را به آنها نشان داده و از گمراهی و ظلم و تبهکاری آنان را باز دارد؛ لذا در قرآن کریم میفرماید: «وَ ما نُرْسِلُ الْمُرْسَلینَ إِلاَّ مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرینَ فَمَنْ آمَنَ وَ أَصْلَحَ فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ»؛[۱۲] ما پیامبران را نمیفرستیم، مگر برای مژده و هشدار، آنها که ایمان بیاورند و کارهای اصلاحی انجام دهند، نه ترسى بر آنها است و نه غمگین میشوند.
بنابر این تمام وعد و وعیدها؛ بشارتها و هشدارهای قرآن در راستای توجه انسان به سعادت دنیا و آخرت، و پرهیز از افتادن در ورطه سقوط و نابودی است.
[۱]. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، ص ۸۷۵، تحقیق: داودی، صفوان عدنان، دمشق، بیروت، دارالقلم، الدار الشامیه، چاپ اول، ۱۴۱۲ق.
[۲]. لقمان، ۹٫
[۳]. هود، ۶۵٫
[۴]. اعراف، ۴۴٫
[۵]. ر. ک: قرشی، سید علی اکبر، قاموس قرآن، ج ۷، ص ۲۲۶، تهران، دار الکتب الإسلامیه، چاپ ششم، ۱۳۷۱ش.
[۶]. ق، ۲۸ و نیز ر.ک: ق، ۱۴ و ۲۰ و ۴۵؛ ابراهیم، ۱۴؛ طه، ۱۱۳٫
[۷]. جمعی از نویسندگان، شرح المصطلحات الکلامیه، النص، ص ۳۹۳ – ۳۹۴، مشهد، آستان قدس رضوی، چاپ اول، ۱۴۱۵ق.
[۸]. طیب، سید عبد الحسین، اطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج ۱۰، ص ۳۶۰، تهران، انتشارات اسلام، چاپ دوم، ۱۳۷۸ش.
[۹]. طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ۶، ص ۳۶۱، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، ۱۴۱۷ق. المیزان فی تفسیر القرآن؛ المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه، موسوی همدانی، سید محمد باقر، ج ۶، ص ۵۱۸، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، ۱۳۷۴ش.
[۱۰]. اطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج ۹، ص ۲۷۵٫
[۱۱]. ر. ک: ۶۴، ۱۰۱۹، ۳۱۸۱۵٫
[۱۲]. انعام، ۴۸٫