یا ابوفاضل(ع)

همه مجنون رخ لیلایندمحو آن سلسله ی زیباینددسته دسته سوی دلبر آیندتا که سر بر کف پایش سایندساقی از جام وفا می ریختاز خم عشق پیاپی می ریختموسم عیش و طرب باز آمدجلوه ای ز آن مه طنّاز آمدعشق را قبله گه راز آمدمولد ساقی جانباز آمدشور و حالی همه در سر داریمعرض تبریک به حیدر داریمموسم مستی دیگر شده استفصل غم های دلم سر شده استبزم جانانه ی دلبر شده استجشن سقّای دلاور شده استساقیا می بده از ساغر هومست مستم ز رخ و دست و سبومژده آن ساقی میخانه رسیدصاحب بزم کرمخانه رسیدزآسمان نعره ی مستانه رسیدبوی یاس از سوی گلخانه رسیدعاشقان روح کرامات آمدبرهمه قبله ی حاجات آمدیک جهان عاشق و دلداده ی اوستآسمان واله و افتاده اوستمیکده مستِ می باده ی اوستعشق و ایثار و وفا زاده ی اوستزنده اوصاف و سجایا ز دَمَشموج زن بحر کرم از کرمشدفتر عشق بود دیوانشعرش و فرش است همه حیرانشمحفل نور سروده خوانشحوریان محور رخ جانانشمرتضی(ع) مست جمال مستشمی زند بوسه به چشم و دستشباز عالم همه مستانه شدهدل ما واله و دیوانه شدهمعتکف گوشه ی میخانه شدهمحو خال رخ جانانه شدهتا که ساقی می نابی بدهداز خم عشق شرابی بدهداین که بر ام بنین(س) پاره تن استوارث حیدری بوالحسن(ع) استبرق چشمش صف دشمن شکن استبر دل لشکر دون لرزه زن استدر گلستان ولا او یاس استقبله ی اهل یقین عباس(ع) است منبع:نشریه قدر ،شماره ۲۱
 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.