پیدایش تشیع

پیدایش تشیع

پیدایش تشیع

مقدمه

هدف این فصل مروری اجمالی بر وقایع پس از رحلت رسول خدا (ص) و دستیابی به خاستگاه تاریخی پیدایش تشیع است.
تاریخ اجتماعی اسلام نشان می دهد که مسلمانان پس از رحلت رسول خدا (ص)اندک اندک با سنت و سیره آن حضرت فاصله گرفتند و پس از ۲۵ سال به زندگانی پیش از بعثت بازگشتند، امام علی (ع)، در سال ۳۵ هجری به خلافت رسید و بار دیگر سیره و سنت آن حضرت را حیات مجدد بخشید. عده ای از مسلمانان که با توجه به تأکیدات رسول خدا (ص) در پیروی از آن حضرت کوشیدند، شیعه نام گرفتند.
امام علی (ع) نزدیک ترین یار رسول خدا (ص) و داماد آن حضرت، در میان اهل بیت (ع) از جایگاه ویژه ای برخوردار بود. به استناد نصوص روایی و تاریخی او در تمام دوران حیات خویش کانون توجه رسول خدا (ص) بود، بنابراین خاستگاه، شیعه، خانه وحی و رهبران آن نیز حاملان علوم رسول خدا (ص) و فرزندان او هستند که در این فصل به بسترهای تاریخی ظهور شیعه اشاراتی می شود.
۱٫ ظهور اعتقادی تشیع

۱-۱٫ علل و زمان ظهور تشیع

تلاش برخی از نویسندگان متعصب غیر شیعی بر آن است که شیعه را نیز مانند سایر فرقه ها، فرقه ای نوظهور یا جنبشی سیاسی که در اثر تحولات تاریخی، سیاسی و اجتماعی به وجود آمده، معرفی کنند. (۱) و به این وسیله، آن را از پیکره اسلام جدا سازند.
دیدگاه های گوناگونی درباره‌ى تکوّن و پیدایش شیعه ابراز شده است که عبارت اند از:
۱٫ عده ای، پیدایش شیعه را پس از سقیفه بنی ساعده دانسته و گفته اند: گروهی بر انتخاب ابوبکر اعتراض کردند و به پیروی از علی (ع) در خانه حضرت فاطمه (س) گرد هم آمدند و بدین صورت، هسته اولیه شیعه را تشکیل دادند. (۲) این قول با روایاتی که از پیامبر (ص) درباره علی و شیعیان او رسیده، سازگاری ندارد.
۲٫ برخی دیگر گفته اند شیعه بعد از خلافت حضرت علی (ع) پدید آمد. این عده تشیع به معنای عام را که پس از کشته شدن عثمان ظهور و مردم را به دو دسته، علوی و عثمانی تقسیم کرد، با شیعه به معنای خاص آن یکی دانسته اند (۳) و گفته اند، بیشتر مسلمانان، آن حضرت را در جنگهای او بر ضد مخالفانش یاری کردند و آن حضرت نیز آنان را شیعه خود نامید، در حالی که همه آنان عقیده واحدی نداشتند. (۴)
۳٫ بعضی از پیدایش شیعه را پس از جنگ جمل دانسته و گفته اند کسانی که حضرت علی (ع) را در جنگ جمل یاری دادند، شیعه علی نامیده شدند. از محمد بن اسحاق نقل شده، وقتی طلحه و زبیر با علی (ع) به مخالفت برخاستند، عده ای که او را همراهی کردند، شیعه نامیده شدند. (۵)
۴٫ کسانی نیز پیدایش شیعه را بعد از جنگ صفین و به دنبال تشیع خوارج دانسته اند. (۶) این عده تشیع را پدیده ای نوظهور در زمان علی (ع) می دانند که در بازتاب افکار خوارج به وجود آمد. خوارج افکاری مانند عدم لزوم تعیین امام از طرف خدا و همچنین عدم اختصاص امامت به گروه خاصی از مسلمانان را مطرح کردند، که در بازتاب چنین افکاری شیعه پدید آمد و به دفاع از امامت منصوص علی (ع) پرداخت. (۷)
۵٫ ظهور تشیع بعد از شهادت حسین بن علی (ع) در کربلا، سخن عده دیگری است که عقیده دارند شهادت آن حضرت در کربلا، شیعیان متفرق را متحد کرد و از آنان جنبش وسیعی به وجود آورد و از اهل سنت جدا ساخت. (۸) این گروه، پدید آمدن شیعه را با ظهور دوره ای نو برای ظهور نهضت تشیع و تأثیر بسیار شگرف شهادت امام حسین (ع) بر شیعیان اشتباه گرفته اند. (۹)
۶٫ پاره ای از نویسندگان نیز شیعه را از بدعتهای عبدالله بن سبأ یهودی دانسته اند. البته بسیاری از محققان، داستان عبدالله بن سبه را موهوم و جزء قصه های خرافی دانسته اند که توسط داستان سرایان مردمی ساخته شده و به هیچ وجه وجود خارجی نداشته است. (۱۰)
۷٫ برخی هم ظهور شیعه را به نوعی با ایرانیان مرتبط دانسته و می گویند: ظهور شیعه، رنگ و بویی ایرانی دارد. بدین صورت که گفته شده ایرانی ها برای انتفام از اعراب و در اثر کینه ای که از خلیفه دوم به جهت فتح ایران و نابودی تاج و تخت کسراها، آتش پرستی و مجوسیت داشتند، کوشیدند مجوسیت را در قالب لباس اهل بیت (ع) و تشیع زنده کنند؛ از آن رو شیعه را به وجود آوردند.(۱۱)
طه حسین در مورد ردّ این اندیشه گفته است:
به نظر من آن گونه که تاریخ می گوید: پیروی از علی (ع) به معنای ساده و نخستین خویش، پیش از اسلام آوردن ایرانیان بوده است. (۱۲)
شهید مطهری هم در رد سخن کسانی که تشیع را ایرانی می دانند می نویسد:
عکس العملی که ایرانیان در برابر اسلام نشان دادند، آن چنان موافق و لبریز از عشق و علاقه بود که جای این نیست گفته شود احساسات ملی یا احساسات مذهبی کهن، آنان را وادار کرده است که در زیر پرده تشیع، عقاید مذهبی کهن خویش را اشاعه دهند. (۱۳)
۸٫ دسته ای نیز تشیع را پی آمد سیاست پادشاهان صفوی دانسته اند. بر اساس این دیدگاه، تشیع در اوایل قرن دهم هجری، به هوای سلطنت و به دستیاری عده ای از درویشان صفوی قیام کرده و سالهای متمادی با خلفای آل عثمان و اوزبکها جنگیدند و عقاید درویشانه و غلوآمیز را در قالب تشیع به هم بافته و به صورت یک مذهب اسلامی در آوردند. (۱۴)
در حالی که به گفته شهید مطهری، ایران از هر نقطه دیگر برای بذر تشیع زمین مناسب تری بوده است هر چه زمان گذشته ؛ آمادگی ایران برای تشیع بیشتر شده است، و اگر چنین ریشهای در روح ایرانی نبود، صفویه موفق نمی شدند با در دست گرفتن حکومت، ایران را شیعه پیرو اهل بیت نمایند.(۱۵)
۹٫ بسیاری نیز براین عقیده اند که اساس مذهب تشیع، در قرآن و سنت قطعی است (۱۶) و تفکر شیعی در زمان پیامبر (ص) وجود داشته است. (۱۷) اینان تشیع را ایمان به وجود نص به امام علی ( ع ) تفسیر می کنند و معتقدند که طریقه شیعه از زمان پیامبر (ص) بوده و جماعتی با این روش تعیّن و تمیّز یافتند. آنان انتخاب سقیفه را تقبیح کردند و گفتند، پیامبر (ص) جانشین خود را پیش تر تعیین فرموده بود.
با توجه به مستند بودن نظریه اخیر، دیگر نظریه ها تهمتی ناروا به شیعه است و این گونه تحلیلها و فرضیه ها در زمان پیدایش تشیع، در حالی که بر هیچ منطق و دلیل قابل اطمینانی استوار نیست، ممکن است با یک بعد سازش داشته و هر کدام زمان و شرایطی خاص برای تحولات اندیشه سیاسی شیعه به شمار رود، اما با ابعاد گوناگون فرهنگ و محتویات تشیع که بر وجود این مذهب در زمان رسول اکرم (ص) دلالت می کند، سازش ندارد. بدین سان، بسیاری از نویسندگان شیعی، این برداشتها و دیدگاه های گوناگون را در پیدایش تشیع رد کردند و معتقدند تشیع، مولود طبیعی اسلام بوده، و پیدایش آن نیز نتیجه طبیعی اسلام و نمایانگر اندیشه ای است که دعوت اسلامی در راه رسیدن به کمال مطلوب خود، از طرح آن ناگزیر بوده است. (۱۸) گرچه واژه شیعه یا تشیع در یکی از دوره های بالا به کار رفته یا مصطلح شده باشد. (۱۹) پیامبر اکرم (ص) اولین شخصی بود که بر دوستی علی (ع) تَأکید کرد و بر پیروان او نام شیعه نهاد. (۲۰) بدین جهت، تشیع سیمای حقیقی اسلام است که در زمان خلافت ظاهری حضرت علی (ع) اعتقادات درونی آن با واقعیات ظاهری انطباق یافت.
در تاریخ گذشته، مذهب همواره در تمام شئون زندگی انسانی، از جمله در سیاست دخیل بوده است. از این رو بوده است. از این رو، تشیع نیز در طبیعت ذاتی خود، هم مذهبی است و هم سیاسی و بر این اساس در مرحله تکوین، تشیع سیاسی از تشیع مذهبی جدا نیست. (۲۱) بر پایه شهادت تاریخ، تشیع قبل از اینکه به حیات سیاسی خود شناخته شود، به مبانی اعتقادی، اخلاقی و حقوقی خود شهرت دارد، به طوری که تمام حرکتهای شیعی درطول تاریخ نیز از این مبانی سرچشمه گرفته اند. بنابراین، تشیع سیاسی یا به تعبیری حیات سیاسی شیعه، به هیچ وجه از تشیع مذهبی و حیات دینی شیعه قابل تفکیک نیست.
شیعه با الهام از اهل بیت (ع) چه در بعد اعتقادی و چه در بعد سیاسی، بیش از هر چیز بر کتاب و سنت پیامبر (ص) تأکید داشت. (۲۲) بر همین مبنا بود که امام علی(ع) حاضر نشد در شورای شش نفره به غیر کتاب خدا و سنت رسولش (ص) بیندیشد. بدین ترتیب، جایگاه تاریخی شیعه نیز به نخستین روزهای دعوت پیامبر اکرم (ص) برمی گردد؛ البته توجه به جنبه های سیاسی شیعه، برخی از محققان را از توجه به جنبه های معنوی و محتوای عقیدتی آن بازداشته است (۲۳) و در نتیجه، شیعه را یک فرقه سیاسی معرفی کرده اند؛ در حالی که بعد سیاسی شیعه، تنها یکی از ابعاد آن به شمار می آید.
به گفته یکی از پژوهشگران معاصر:
شیعه محتوای معنوی اسلام را غنا بخشیده و حیات بارور و نیرومند و پرقدرتی به آن دین داده است. نیز نیازهای معنوی انسان را اشباع ساخته و حتی در آنان بی قراری عرفانی و گستاخی در شهادت را به اوج رسانده است. اگر تشیع نبود، اسلام در قالبهای خشک و بی روح منجمد می شد و نمی دانم در چنان حصارهایی چه سرنوشتی به سراغش می آمد. (۲۴)
دلیل و حجت شیعه در جانشینی حضرت علی (ع) از اتکای به خصال شخصی علی (ع) فراتراست. این حجت بر این اصل استوار بود که از عدالت و لطف پروردگار نسبت به نوع بشر بعید است که مسأله امامت را مجمل گذارد؛ زیرا همان ملاحظات عقلی که فرستادن رسولان و پیامبران را ایجاب می کند، قرار دادن رهبران شایسته در غیاب آنان را برای عهده داری ولایت پیروانشان نیز الزام می نماید. (۲۵)
افزون بر اینها، مسأله رهبری جامعه، حیاتی تر از آن است که به تبادل آزادی افراد عادی واگذار گردد؛ زیرا امکان دارد اشخاص ناشایسته ای را برای جانشینی برگزینند و از این راه ، با منظور وحی الهام مقابله نمایند. فقط خدا از وجود صلاحیتهای علمی و لغزش ناپذیری و عصمت در افراد آگاه است و از این رو، می تواند با شناساندن این افراد توسط رسولان خویش ، پیروزی وحی را تأمین کند. (۲۶)
۲-۱٫مستندات مهم قرآنی و روایی در اثبات اصل ولایت

گذشته از دیدگاه هایی که در ظهور تاریخی تشیع وجود دارد، آیات و روایات فراوانی، بر ظهور اعتقادی تشیع در عصر نبوت دلالت دارد که برخی از مستندات قرآنی آن آیه به تبلیغ، آیه ولایت؛ آیه اولی الامر، آیه صادقین؛ آیه ذوی القربی؛ است:
اینک به ترتیب و به اختصار هر یک از نصوص قرآنی را توضیح می دهیم، سپس به توضیح مستندات روایی می پردازیم.
الف) مستندات قرآنی
آیه ولایت
«انما ولیکم الله و رسوله و الذین ءامنوا الذین یقیمون الصلوه و یؤتون الزکوه و هم رکعون» (۲۷)
صاحب اختیار و سرپرست شما تنها خداست و پیامبر او و آنان که ایمان آورده اند، همانها که نماز را برپا می دارند و در حال رکوع زکات می دهند.
مفسران شیعه و سنی گفته اند: این، در شأن و منزلت علی بن ابی طالب (ع) نازل شده است و روایات فراوانی نیز در کتابهای تفسیری خود آورده اند که بر این مسأله دلالت می کند. (۲۸)
ابوذر غفاری گوید: روزی نماز ظهر را با پیامبر (ص) می خواندم که فقیری در مسجد تقاضای کمک کرد، ولی کسی چیزی به او نداد. آن مرد فقیر دست به سوی آسمان برداشت و گفت: خدایا! شاهد باشد در مسجد پیامبر کسی چیزی به من نداد. علی (ع) که در حال رکوع بود، با انگشت خود به آن مرد اشاره کرد. او هم آمد و انگشتر حضرت را گرفت. پیامبر اکرم(ص) که شاهد این جریان بود، سرش را به آسمان بلند کرد و فرمود: خدایا ! برادرم موسی از تو تقاضا کرد که سینه مرا گشاده دار و برادرم هارون را در کار نبوت من شرکت ده، تو به او فرمودی: ما بازوی تو را به واسطه برادرت هارون محکم می گردانیم . خداوند! من محمد، پیامبر و برگزیده توام، به من شرح صدر ده و کار را بر من آسان گردان و علی را وزیر و پشتیبانم قرار ده. ابوذر می گوید: هنوز این سخن پیامبر (ص) تمام نشده بود آیه مذکور نازل شد. (۲۹).
دلالت آیه فوق بر خلافت علی (ع)
در آیه ولایت، بر مسأله «ولی» تکیه شده و علی (ع) به عنوان ولی مؤمنان گردیده است. کلمه «ولی» معانی متعدد دارد؛ در اینجا به معنای اولی به تصرف، سرپرست و صاحب اختیار است؛ زیرا اگر به معنای دوست و یاور بود، شامل همه مؤمنان می شد. از سوی دیگر، مراد از ولایت خدا و رسول خدا (ص) نیز اولی به تصرف است و بر اساس قاعده ادبی، معطوف در حکم معطوف علیه است. یعنی ولایت مؤمنان (۳۰) [علی (ع) ] عطف به ولایت خدا و رسول او شده است. علامه امینی از ۴۲ عالم بزرگ تفسیر و لغت نام می برد که مولی را به أولی ( کسی که به تصرف سزاوارتر است) معنا کرده اند. (۳۱)
آیه اکمال دین و ناامیدی کفار
«الیوم یئس الذین کفروا من دینکم فلا تخشوهم و اخشون الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلم دینا»(۳۲)
امروز کافران از زوال و برچیده شدن آیین شما مأیوس و ناامید شدند. پس از آنان نهراسید، ولی از (مخالفت ) من بترسید. امروز دین شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان دین شما برگزیدم.
در آیه مذکور، بین نومید شدن کفار از دین مسلمانان و بین اکمال دین، ارتباط نزدیکی وجود دارد. ظاهر آیه بر این دلالت می کند که کفار قبل از نزول این آیه، به از بین رفتن آیین اسلام امید داشتند و این امر در هر زمانی مسلمانان را تهدید می کرد و به قدری مهم بود که جا داشت مؤمنان از وقوع آن بترسند. خداوند متعال هم با انجام کاری کفار را از نابودی اسلام، ناامید گردانید.
علامه طباطبایی در پاسخ این سؤال که چه خطری مسلمانان را تهدید می کرد، می گوید: آیات ذیل بر وجود آن خطر پنهان دلالت دارد. (۳۳) .
۱٫ «ودت طائفه من أهل الکتب لو یضلونکم» (۳۴) طائفه ای از اهل کتاب دوست می دارند و آروز می کنند که روزی بتوانند شما را گمراه کنند.
۲٫ «ودت کثیر من أهل الکتب لو یردونکم من بعد ایمنکم کفارا حسدا من عبد أنفسهم من بعد ما تبین لهم الحق» (۳۵) بسیاری از اهل کتاب آرزو دارند که چه می شد شما را پس از ایمان، به کفر برگرداند. همچنین آیات صف، ۹؛ مؤمن، ۴۱؛ صاد، ۶؛ قلم، ۹، و اسراء، ۷۴، از این خطر خبر می دهند.
اما کاری که خداوند با انجام آن، کافران را برای همیشه مأیوس گردانید، این بود که آنها می گفتند: به زودی رسول خدا(ص) از دنیا می رود و چون فرزند پسری ندارد که اهدافش را پی بگیرد، اثرش منقطع و یاد و نامش از دلها می رود، زیرا کمال دین از جهت احکام و معارفش- به هر درجه ای که باشد- به خودی خود برای بقای دین کافی نیست. بنابراین، باید خدای سبحان بعد از رحلت پیامبر (ص)، کسی را برای این دین قرار دهد که جانشین رسول خدا (ص) باشد و در حفظ دین و تدبیر امر آن و ارشاد امت دیندار، به شکلی کار او را انجام دهد که جایی برای آرزوی شوم کافران باقی نماند.
با توجه به این مطالب، پرسش اینجاست که خداوند متعال با انتخاب چه کسی کفار را ناامید و دینش را کامل و نعمت خود را تمام فرمود؟
روایات فراوانی بر این دلالت دارد که این آیه شریف، پس از آیه ۷۲ سوره مائده و بلافاصله پس از حادثه غدیرخم نازل شد. از آن شمار، روایت ابوسعید خدری است که نقل کرده (۳۶) رسول خدا (ص) مردم را در روز پنج شنبه در غدیرخم جمع کرد و آنان را به پیروی از علی (ع) دعوت نمود و آن دو از دیگر جدا نشدند تا آنکه آیه ی «الیوم اکملت لکم … » نازل گردید . پس رسول خدا (ص) به مژدگانی اینکه دین به حد کمال رسید و نعمت خدا تمام شد و پروردگار از رسالتش و از ولایت علی راضی گردید، تکبیر گفت و سپس فرمود: «اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله».(۳۷)
آیه ی اولی الامر
«یآیها الذین ءامنوا اطعیوا الله و أطیعوا الرسول و أولی الأمر منکم».(۳۸)
ای کسانی که ایمان آورده اید! خدا را اطاعت کنید و اطاعت کنید رسول خدا و کارداران خود را – که خدا و رسول معیار ولایت آنان را معین کرده- فرمان ببرید.
خداوند متعال در این آیه شریفه به اطاعت بی قید و شرط « اولی الامر» فرموده است و این، از یک سو معصومیت و از سوی دیگر واجب بودن اطاعت از اولوالامر را در کنار خدا و رسول (ص) بیان می کند.(۳۹)
از جابر بن عبدالله انصاری نقل شده است که گفت: هنگامی که خداوند آیه مذکور را نازل فرمود، به پیامبر (ص) عرض کردم «اولوالامر» چه کسانی هستند که خداوند اطاعت آنان را دوشادوش طاعت شما قرارداده است؟
حضرت فرمود: ای جابر! آنان جانشینان من اند که اولشان علی بن ابی طالب (ع) است.
سپس حضرت جانشینان علی (ع) را برشمرد. (۴۰)
آیه ی راستگویان
«یایها الذین ءامنوا اتقوا الله و کونوا مع الصدقین »(۴۱)
ای کسانی که ایمان آورده اید! از خدا پروا کنید و با راستگویان باشید.
در اینکه راستگویان چه کسانی هستند، در آیات متعدد قرآن، مثل آیه ۱۷۷ سوره بقره و آیه ۱۵ سوره حجرات، به آنان اشاره شده است. از جمله نشانه های راستگویان، ایمان به خدا و فرمانبرداری و تعبد خالصانه او و پایداری و جهاد در راه دین است. بر اساس آیه مذکور، مسلمانان وظیفه دارند در هر زمانی با راستگویان همراه باشند.
مفسران شیعه و سنی، کامل ترین مصداق راستگویان از علی بن ابی طالب (ع) می دانند و بر آن اند که آیه راستگویان نیز درباره او نازل شده است. (۴۲) آیه از این جهت که به طور مطلق و بدون هیچ گونه قید و شرطی به همراه بودن با علی (ع) دستور می دهد، بر عصمت آن حضرت دلالت دارد؛ چنانکه فخر رازی نیز عصمت را از این آیه استفاده کرده است. البته او در مصداق آیه به خطا رفته و اجماع امت را معصوم دانسته است. (۴۳).
افزون بر آیات پیش گفته، آیات فراوان دیگری نیز وجود دارد که بر عصمت، امامت یا برتری علی(ع) دلالت دارد؛ مثل آیات ذوی القربی، مباهله، لیله المبیت، هل اتی و .. ، که مجال طرح آنها در این نوشته نیست. (۴۴).
ب) مستندات روائی
افزون بر نصوص قرآنی، امامیه برای اثبات شایستگی علی(ع) به مقام ولایت و جانشینی پیامبر (ص) در هر سه شأن از شئونی که به آنها اشاره می شود، به روایاتی که مبین فضیلتها و نیز ویژگی های آن حضرت است، استناد کرده اند. مشهورترین این روایات عبارت اند از:
۱٫ تربیت علی (ع) در خانه‌ى پیامبر(ص)؛
۲٫ سبقت دراسلام آوردن؛
۳٫ حدیث یوم الدار(سبقت در آشکار کردن اسلام)؛
۴٫ عقد اخوت( برادری) پیش ازهجرت و پس از هجرت؛
۵٫ لیله المبیت؛
۶٫ پیشگامی علی (ع) در جنگها (بدر، احد، خندق و…)؛
۷٫ حدیث سدواالابواب؛
۸٫حدیث مشهور لا فتی الا علی (در احد) ؛
۹٫ حدیث مشهور ضربه علی (ع) (در خندق) ؛
۱۰٫ حدیث طیر؛
۱۱٫ حدیث رایت (در غزوه خیبر)؛
۱۲٫ حدیث منزلت (در غزوه تبوک)؛
۱۳٫ حدیث نجوا (در غزوه طائف)؛
۱۴٫ حدیث خاصف النعل ( در غزوه طائف)؛
۱۵٫ حدیث نفس(در اعلام سوره برائت) ؛
۱۶٫ حدیث غدیر؛
۱۷٫ حدیث ولایت.
بین امامیه و اهل سنت، گاه در دلالت و زمانی در سند این احادث اختلاف وجود دارد. اهل سنت منکر نص بر ولایت علی (ع) به معنای خلافت هستند، اما نص بر ولایت، به معنای حب و دوستی اهل بیت (ع) را قبول دارند. البته با توجه به این روایات، شیعه امامت و جانشینی علی (ع) را اثبات، و تداوم فرهنگ قرآن و سنت پیامبر (ص) را تنها در خط فکری و سیاسی اجتماعی امامان منصوص و معصوم می داند که همان اهل بیت (ع) به معنای اخص هستند.
تربیت علی (ع) در خانه‌ى پیامبر (ص)
علی (ع) در دامن پر مهر پیامبر (ص) پرورش یافت. بهترین شاهد بر این مطلب، سخنان حضرت در خطبه قاصعه است آنجا که می فرماید: شما می دانید مرا نزد رسول خدا چه رتبت و خویشاوندی ام با او در چه نسبت است. آنگاه که کودک بودم، مرا در کنار خود نهاد و بر سینه خویشم جای داد و مرا در بستر خویش می خوابانید، چنانکه تنم را به تن خویش می سود،… از من دروغی در گفتار ندید و خطایی در کردار نشنید. (۴۵) پرورش در دامن رسول خدا (ص) افتخاری بود که تنها نصیب علی (ع) و فاطمه (س) شد.
سبقت در اسلام آوردن (۴۶)
علی (ع) اولین مؤمن به رسول خدا (ص) بود. افزون بر کتابهای تاریخ و حدیث که بر این سخن تأکید دارند، آن حضرت خود نیز بر این سبقت اذعان فرموده است. (۴۷)
حدیث یوم الدار(۴۸)
هنگامی که آیات ۲۱۴ و ۲۱۵ سوره شعراء در سال سوم بعثت نازل شد، پیامبر اکرم (ص) از سوی خداوند مأمویت یافت تا رسالت خود را آشکار کند. از این رو، اول به خاندان خود که فرزندان عبدالمطلب بودند، ابلاغ کرد. ماجرای این دعوت را بیشتر تاریخ نگاران و مفسران در ذیل این آیات آورده اند. پیامبر (ص) پس از ابلاغ پیام، سه مرتبه دعوت خویش را تکرار کرد که هر بار کسی غیر از علی بن ابی طالب (ع) دعوت او را نپذیرفت، آنگاه پیامبر(ص) خطاب به علی (ع) فرمود:
به درستی که علی، برادر، وصی و جانشین من در بین شماست؛ سخن او را بشنوید و از او اطاعت کنید.
بدین ترتیب، پیامبر (ص) علی (ع) را جانشین و امام بعد از خود معرفی کرد. در پایان این داستان گفته اند که ابولهب با تمسخر به ابوطالب گفت: محمد دستور داد فرمان فرزندت را بشنوی و مطیع او باشی .
عقد برادری پیش از هجرت و پس از هجرت (۴۹)
مفسران و تاریخ نگاران نقل کرده اند که بعد نزول آیه ۱۰ سوره حجرات، رسول خدا (ص) بر اساس منزلت مسلمانان با یکدیگر، میان آنان پیمان برادری برقرار کرد، مثلا بین حمزه و زید، عمر و ابوبکر، بلال و ابورویحه و… پیمان بست. سپس به علی بن ابی طالب (ع) فرمود: تو برادر منی و من برادر تو… این از افتخارات امام علی (ع) است که نشان از منزلت رفیع و بلند او نزد رسول خدا (ص) دارد. (۵۰)
لیله المبیت
در سال سیزدهم بعثت، سران قریش بعد از مشورت در دارالندوه، تصمیم به قتل رسول خدا (ص) گرفتند؛ جبرئیل پیامبر (ص) را از این توطئه نهانی آگاه کرد، حضرت علی (ع) را به جای خویش گذاشت و راهی یثرب شد، شمشیرداران قریش شبانه به خانه او ریختند و چون خفته ای را در بستر دیدند، خیال کردند که پیامبر (ص) است. بدین ترتیب، آن حضرت نجات یافت و آیه ۲۰۳ سوره بقره، برای این فداکاری امام علی (ع) نازل شد. (۵۱)
پیشگامی علی (ع) در غزوات ( بدر، احد و خندق)
رسول خدا (ص) تقریبا ۲۸ غزوه و ۶۶ سریه داشت. مهم ترین این جنگها با قریش و یهود بود و در بیشتر آن جنگها، علی (ع) نقش حساس و تعیین کننده ای داشت و عامل پیروزی مسلمانان بود؛ به ویژه در سه جنگ بدر، احد و خندق که فداکاری های امام علی (ع) از عمده ترین عوامل پیروزی مسلمانان بود؛ به طوری که در جنگ احد تنها امام علی (ع) و چند تن از یاران حضرت پایداری کردند و در جنگ خندق نیز هیچ کدام از یاران به مبارزه طلبی عمرو بن عبدود پاسخ نداد مگر علی (ع) .
حدیث سدوا الابواب (۵۲)
رسول خدا (ص) در سال دوم هجری دستور داد در همه خانه هایی که به مسجد باز می شد ببندند، جز در خانه علی (ع). حمزه عموی رسول خدا (ص) خدمت ایشان رسید و عرض کرد: یا رسول الله (ص)! دستور دادی در خانه عمویت را به مسجد ببندند، اما درب خانه پسرعمویت را بازگذارند؟ حضرت فرمود: این خواست خدا بود، نه خواست من. (۵۳)
ندای آسمانی لافتی در احد (۵۴)
در جنگ احد، بی انضباطی یاران رسول خدا (ص)، سبب شکست ظاهری و پراکندگی آنان شد. در این میان، علی (ع) پایداری کرد و به دفاع از پیامبر خدا (ص) پرداخت تا اینکه شمشیر او شکست. رسول خدا (ص) ذوالفقار به او داد. در این هنگام ندای آسمانی «لا افتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار» به گوش مسلمانان رسید. (۵۵)
حدیث ضربه علی (ع) یوم الخندق (۵۶)
اواخر قرن پنجم هجری، مشرکان قریش به تحریک یهود مدینه، کمر به نابودی اسلام بستند و سپاهی ده هزار نفری از قبایل را برای نابودی اسلام تجهیز کردند و به قصد ویران کردن مدینه راهی آن دیار شدند. پیامبر اکرم (ص) هم در مقابل با کندن خندق ابتکارعمل را از آنان گرفت. با این همه، چند تن از قهرمانان قریش از جمله عمرو بن عبدود از خندق گذشتند و مبارز طلبیدند. کسی از یاران رسول خدا (ص) حاضر به مبارزه نشد، مگر علی بن ابی طالب (ع). هنگامی که علی به مبارزه عمرو رفت، پیامبر (ص) فرمود: امروز تمام اسلام در مقابل تمام کفر قرار گرفت. پس از پیروزی علی (ع) بر عمرو هم فرمود: ضربه علی در این روز، برتر از عبادت انس و جن تا روز قیام است. (۵۷) بعد از این فداکاری حضرت علی (ع) بود که آیه « کفی الله المؤمنین القتال…»(۵۸) نازل شد. (۵۹)
حدیث طیر
این حدیث، از احادیث مشهور بین شیعه و اهل سنت است. (۶۰) از انس بن مالک نقل شده است که زنی از انصار پرنده ای را بریان کرد و آن را به رسم هدیه نزد پیامبر (ص) برد. حضرت دعا کرد که « اللهم ائتنی باحب خلقک الیک یأکل معی هذا الطیر، خداوندا! محبوب ترین انسان پیش خودت را بفرست تا در خوردن این پرنده با من شریک باشد». انس گوید: بعد از این دعا، علی بن ابی طالب (ع) آمد. اما آمدن وی سه نوبت با تأخیر مواجه شد؛ چون انس برای کسب افتخار قبیله ای، هر بار علی (ع) را به بهانه ای از ورود به خانه بازمی داشت.
حدیث رایت در غزوه خیبر
در سال هفتم هجری، رسول خدا (ص) دژهای خیبر را محاصره و پنج دژ از هفت دژ آنها را فتح کرد. رسول خدا (ص) ابوبکر و عمر را برای فتح آن دو قلعه فرستاد که بی نتیجه باز گشتند. بعد حضرت فرمود: فردا پرچم را به دست کسی خواهم داد که حمله کننده است و فرار نمی کند. او خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسولش نیز او را دوست دارد. برنمی گردد تا اینکه خداوند پیروزی را به دست او نصیب مسلمانان کند. (۶۱)
همه منتظر بودند که حضرت فردا پرچم را به دست چه کسی خواهد داد. سرانجام فردای آن روز رسول خدا (ص) پرسید: علی بن ابی طالب کجاست؟ گفتند به درد چشم مبتلاست. فرمود: او را حاضر کنید. علی (ع) را آوردند. حضرت دستان مبارکشان را بر چشمان علی کشید، چشمان او بهبود یافت. بعد پرچم را به دست آن حضرت داد و بدین ترتیب، خداوند با دستان او پیروزی را نصیب مسلمانان ساخت.
حدیث منزلت در غزوه تبوک (۶۲)
یا علی انت منی بمنزله هارون من موسی. (۶۳)
بر اساس حدیث، منزلت، مقام خلافت برای علی بن ابی طالب (ع) ثابت است. پیامبر اکرم (ص) در این حدیث شریف، علی (ع) را به هارون تشبیه کرده است؛ هارون جانشین و خلیفه حضرت موسی (ع) بوده است، بدین ترتیب که وقتی حضرت موسی (ع) می خواست چهل شبانه روز به میقات برد، هارون را جانشین خود قرار داد، به علاوه که بعد از رحلت حضرت موسی (ع) هارون جانشین، وصی و خلیفه او بود.
هنگامی که پیامبر (ص) عازم تبوک بود، حضرت علی(ع) را در مدینه گذاشت. عده ای از منافقان، بر علی (ع) طعن زدند که پیامبر (ص) او را در جهاد همراه نساخت. علی (ع) این موضوع را با پیامبر(ص) در میان گذاشت، پیامبر (ص) فرمود: منزلت تو به من، مثل منزلت و جایگاه هارون به موسی (ع) است.
این حدیث نیز منابع و اسناد فراوانی دارد، به طوری که حسکانی در شواهد التنزیل.. گفته است از استادم ابوحازم حافظ شنیدم که می گفت: من حدیث منزلت را با پنج هزار اسناد استخراج کرده ام. (۶۴) سید هاشم بحرانی هم حدیث منزلت را از صد نفر از دانشمندان اهل سنت با ذکر نام کتاب، سند و متن حدیث نقل کرده است. (۶۵) حدیث منزلت، در مناسبتهای مختلفی از رسول خدا (ص) صادر شده است. (۶۶)
حدیث نجوی( غزوه طائف)
هنگامی که آیه ۱۲ سوره مجادله که می گوید: « ای اهل ایمان! هرگاه خواهید که با رسول سرّی گویید، پیش از این کار باید صدقه دهید…» نازل شد، مسلمانان موظف شدند که هرگاه خواستند با رسول خدا (ص) نجوا کرده و رازی را بگویند، صدقه دهند.
مفسران (۶۷) در شأ ن نزول آیه گفته اند، توانمندان پیش پیامبر (ص) رفته و با او پنهانی مشورت می کردند، اما تهی دستان نمی توانستند و چنین امکانی برای آنان فراهم نبود. آیه دستور داد تا هر کس خواست نزد آن حضرت رود، صدقه دهد. پس از این، دیگر کسی نزد رسول خدا (ص) نرفت، مگر علی بن ابی طالب (ع) که به سخنی مبلغی را تهیه کرد و صدقه داد، سپس پیش رسول خدا (ص) رفت. بعد از این عمل علی (ع) آیه سیزده همین سوره که می گوید: «آیا از اینکه پیش از راز گفتن با رسول صدقه دهید ترسیدید؟…» نازل شد و آیه قبلی را نسخ کرد. (۶۸) در روایتی از امام علی (ع) نقل شده است که فرمود: در قرآن آیه ای است که هیچ کس قبل از من به آن عمل نکرد و بعد از من نیز به آن عمل نخواهید کرد. دیناری را فراهم کرد و آن را برای نجوا با رسول خدا (ص) صدقه دادم. (۶۹)
حدیث خاصف النعل (غزوه طائف)
حدیث خاصف النعل به روشهای مختلف از شیعه و سنی روایت شده است. از ام سلمه نقل شده است: در آغاز جنگ جمل به عایشه گفت: به یاد داری که در سفری که با هم بودیم ، در آن سفر کفش پیامبر (ص) را وصله کند. پدرت با عمر نزد حضرت آمدند و ما بیرون رفتیم. آن دو به رسول خدا (ص) گفتند: نمی دانیم تا کی در میان ما خواهی بود. ای کاش ما را به جانشینی خود آگاه می ساختی. حضرت فرمود: من اگر او را معرفی کنم، از گرد او پراکنده می شوید هم چنانکه بنی اسرائیل از گرد هارون پراکنده شدند.
سپس آندو بیرون رفتند. شما از حضرت پرسیدی: جانشین تو کیست؟ حضرت فرمود: پینه دوز کفش. ما بیرون شدیم، جز علی که کفش او را پینه می زد، کسی را ندیدیم. (۷۰)
حدیث نفس ( در اعلام سوره برائت)
در سال نهم هجری رسول خدا (ص) سوره برائت را به ابوبکر داد تا به مردم مکه ( قریش) ابلاغ کند، جبرئیل نازل شد و فرمود، یا رسول الله«لا یؤدی عنک الا انت او رجل منک» (۷۱)
حدیث غدیر
پیامبر اکرم (ص) در آخرین سال از عمر مبارک خود، مراسم باشکوه و معنوی حج را با جماعت بسیاری از مسلمانان نقاط مختلف سرزمین اسلامی انجام داد. این حج که به «حجه الوداع» معروف شد، یکی از عالی ترین عرصه های تجلی حضور معنوی مسلمانان به همراهی پیامبر(ص) در این مکان مقدس بود.
آن حضرت، به هنگام بازگشت از حج، در کنار آبگیری به نام غدیرخم که حاجیان از هم جدا می شدند، دستور توقف داد و کسانی را که اندکی از غدیرخم عبور کرده بودند، فراخواند و اجتماع بزرگی برپا شد.
از نظر زمان و مکان (۷۲) بهترین فرصت فراهم شد تا پیامبر (ص) در آن اجتماع، آخرین رسالت خود را در تبلیغ انجام دهد. از این رو، پس از گرد آمدن مسلمانان خطبه ای خواند و در آن مسلمانان را به شهادت گرفت که پیامبر (ص) از جان و مالشان به آنان سزاوارتر است، سپس دست علی ابن ابی طالب (ع) را بالا برد و فرمود:«هر کس که من مولا و سرور اویم، علی سرور و مولای اوست».
بعد از این خطبه، صحابه کنار پیامبر (ص) و برخی از مسلمانان، با علی (ع) به عنوان «امره المؤمنین» (امیرالمؤمنین) بیعت کردند.
علامه امینی در کتاب الغدیر، حدیث غدیر را از ۱۱۰ صحابی و ۸۴ تابعی و ۳۶۰ دانشمند معروف نقل کرده است؛ بنابراین، حدیث غدیر از متواترات تاریخ به شمار می آید، به طوری که کسی در سند آن خدشه نکرده است.
اما بیشتر دانشمندان اهل سنت در دلالت حدیث خدشه کرده و مولا را در این حدیث به معنای دوست گرفته و چنین نقل کرده اند که علی (ع) وقتی که از یمن برمی گشت تا در حج به پیامبر (ص) ملحق شود، عده ای به جهت سختگیری های علی (ع) در بیت المال، به پیامبر اکرم (ص) شکایت کردند، پیامبر (ص) ناچار شد درآن اجتماع عظیم آن سخنان مطرح کند.
شیعه معتقد است خاستگاه این حرکت پیامبر (ص) در راستای تکلیفی بود که خداوند در امر جانشینی پیامبر (ص) به عهده او گذاشته بود واو نیز وظیفه داشت آن را اعلام نماید.
ادای این تکلیف از چنان اهمیتی برخوردار بود که خداوند به پیامبر (ص) فرمود اگر انجام نشود رسالتش را ابلاغ نکرده است. درحالیکه بسیاری از ارکان مهم اسلام ابلاغ شده بود و جمله «والله یعصمک من الناس» در آن آیه نشان می دهد که ابلاغ این پیام، از دشوارترین حالات پیامبر (ص) بود و به علت موضعگیری سخت بعضی از اطرافیان پیامبر (ص) ممکن بود، جان او به خطر بیفتد. از این رو، خداوند حمایت خاص خود را در این مورد از پیامبر (ص) اعلام داشت.(۷۳)
امر به اجتماع همه حاجیان توسط پیامبر (ص)، در آن گرمای سوزان نیز تنها در شرایط بالا قابل توجه است و تنها وتنها تحقق چنین آرمان والایی، مستلزم چنین تلاش بی شائبه و چنان شهادت و گواه محکم از مردم است. اهمیت این موضوع در آنجایی است که بعد از این واقعه، آیه تمامیت و جامعیت ابلاغ رسالت پیامبر (ص) و کمال دین حق نازل گردید.(۷۴)
بنابراین، غدیر یک مفهوم سیاسی یا اخلاقی نیست که آن را شیعه درست کرده باشد، یا تنها پیامبر (ص) خواسته باشد بدان وسیله دوستی خود را با علی (ع) اعلام کند؛ بلکه غدیر اعلام ولایت علی (ع) است.
بعد از گذشت ۲۵ سال از واقعه غدیر، علی (ع) بار دیگر حادثه غدیر را زنده کرد. در رحبه (۷۵) و در منا اصحابی را که در غدیر حضور داشتند، به شهادت طلبید و گواهی خواست بعضی از صحابه که از اهل بدر نیز بودند، بلند شده و شهادت دادند که در غدیر آن سخنان را از زبان مبارک پیامبر اکرم (ص) درباره علی (ع) شنیده اند.
از امام رضا (ع) نیز نقل شده است که جمعه ای مصادف با غدیر شد، در آن روز خطبه مفصلی ایراد فرمود، سپس حضرت رضا (ع) خطبه علی (ع) را در آن روز نقل کرده که از مطالب مهم آن اشاره به توحید، نبوت، امامت و ارتباط این سه با همدیگر و رفتار گذشتگان نسبت به امامت و ولایت است.(۷۶)
حضرت علی (ع) در دامان پیامبر اکرم (ص) بزرگ شد،(۷۷) اولین مسلمان بود (۷۸) درطی سالهای بعثت وهجرت زحمات طاقت فرسایی را متحمل گردید،(۷۹) از نظر فضایل و مکارم اخلاق نزدیک ترین فرد به پیامبر (ص) و بعد از پیامبر (ص) عالم ترین افراد بود؛ چنانکه ابن ابی الحدید در شرح خطبه ۸۴ نهج البلاغه گفته است: مهم ترین معارف الهی مثل توحید، عدل و… از علی (ع) آموخته شده است، در حالیکه این معارف در کلمات هیچ صحابی پیدا نشده و آنان نیز عالم به چنین معارفی نبودند. این از بالاترین فضایل علی (ع) پیش من است.(۸۰)
بدین سبب علی (ع) شایسته ترین فرد برای خلافت و جانشینی رسول اکرم (ص) بود. چنانکه این مطلب از سخنان او نیز آشکار است که فرمود: من حقی را که از آنم بود خواستم و شما نمی گذارید و مرا از رسیدن بدان باز می دارید. (۸۱).ابن ابی الحدید در شرح این سخن گفته است: مضمون سخنان بالا- حقانیت علی (ع) را به خلافت و امامت – به صورت متواتر نشان دهد. سپس شواهد ذیل را از سخنان او آورده که در مناسبتهای مختلف چنین فرموده است:
۱٫ ما زلت مظلوما منذ قبض رسول الله (ص) حتی یوم الناس هذا. (۸۲) پس از رحلت پیامبر (ص) تا امروز پیوسته حق مرا از من بازداشته اند و دیگری را بر من مقدم داشته اند.
۲٫ اللهم اخر قریشاً فانهم منعتنی حقی و غصبتنی امری. (۸۳) شبیه این کلمات در خطبه ۱۷۲ آمده است که ترجمه آن چنین است: خدایا! من از تو بر قریش و آنکه قریش را کمک کند، یاری می خواهم، که آنان پیوند خویشاوندی مرا بریدند و رتبت بزرگم را خرد دیدند. فراهم آمدند و در کاری که از آن من است با من بستیزیدند. سپس گفتند: حق را توانی گرفت و توانی واگذارد.
۳٫ فجزت قریشا عنی الجوازی فانهم ظلمونی حقی و اغتصبونی سلطان ابن عمی. (۸۴) – قریش کیفر این کار زشت را از خدا ببیند- که رشته پیوند مرا پاره نمود، و حکومتی را که از آن فرزند مادرم بود از من ربودند.
پیامبر اکرم (ص) در موارد فراوانی که تاریخ نقل کرده، (۸۵) علی (ع) را بر دیگران مقدم داشته است که نمونه آن سد ابواب، اعلام برائت، ماجرای مباهله و … است.
با توجه به مطالب پیش گفته این سؤال پیش می آید چرا با این همه تأکید و اصرار بر خلافت علی (ع) این موضوع به مرحله اجراء در نیامد؟ .
بی گمان علل و عوامل مختلفی در این زمینه مؤثرند که اهم آنها از این قرار است:
تعصبات قومی و قبیله ای؛
بازگشت به جاهلیت؛
ناآشنایی اعراب شمالی به شیوه‌ى جانشینی انتصابی؛
کینه های شخصی نسبت به علی (ع) ؛
رقابتهای شخصی نسبت به علی (ع)؛
سختگیری و انعطاف ناپذیری علی (ع) در موضوعات سیاسی و دینی.
افزون بر این، در دوره های بعد نیز آنچه باعث شده برخی کسان نسبت به احادیث بالا حساسیت نشان دهند و درصدد خدشه در سند یا دلالت این احادیث برآیند، تنها از تعصب و گرایش فرقه ای آنان سرچشمه گرفته است، چنانکه ابن قتیبه در دفاع از این احادیث گفته است:
عده ای در برابر رافضه، افراط کرده و سعی کرده اند نگذارند حق علی (ع) ادا شود. بدین سبب درباره اش به بدگویی و از نقل فضایل او خودداری می کنند، در حالی که فضائل او از طریق صحیح نقل شده است.
وی در ادامه می گوید: این تعصب آنان به حدی است که اگر کسی درباره علی (ع) احادیثی مثل اخو رسول الله (ص)، و ابوسبطیه الحسن (ع) و الحسین (ع) را نقل کند، آنان ناراحت شده و چهره هاشان برافروخته می شود؛ و اگر کسی سخن پیامبر (ص) را که فرمود: من کنت مولاه فهذا علی مولاه، انت منی بمنزله هارون من موسی و نظائر اینها را روایت نماید، دنبال نقد سند این احادیث می روند تا سند آنان را مخدوش نشان دهند و بدین صورت حق علی (ع) را پایمال کنند. (۸۶).
حدیث ولایت
در کتابهای گوناگون شیعه و سنی نقل شده است که رسول خدا (ص)، علی (ع) را همراه عده ای به سریه ای فرستاد، بعد از برگشتن از مأموریت از علی (ع) گلایه کردند که علی چنین و چنان کرد، رسول خدا (ص) برآشفت و فرمود: من از اویم و او از من است، و او اولی به هر مؤمنی بعد از من است، این حدیث صریح در ولایت دنیوی و دینی علی (ع)، بعد از رحلت رسول خدا (ص) است. (۸۷)
پی نوشت :

۱- رافعی، مصطفی، حضاره العرب، ص ۲۳۰٫
۲- تاریخ الطبری، ج ۳، ص ۲۰۵؛ تاریخ ابن خلدون، ج ۳، ص ۳۶۶؛ حسن، ابراهیم حسن، تاریخ الاسلام، ج ۱، ص ۳۷۱؛ گلدزیهر؛ العقیده و الشریعه فی الاسلام، ص ۱۷۴؛ امین، احمد، فجر الاسلام، ص ۲۶۶، عنان، محمد عبدالله، تاریخ جمعیات السریه، ص ۲۶٫
۳- الفصل فی الملل و الاهواء و النحل، ج ۲، ص ۷۸؛ تاریخ سیاسی صدر اسلام: شیعه و خوارج، ص ۱۴۶؛ حسینی ، ادریس، راه دشوار مذهب به مذهب، ترجمه‌ى محمود مالکی، ج ۱، ص ۳۵٫
۴- حسنی، هاشم معروف، الانتفاضات الشیعیه عبر التاریخ، ص ۱۱٫
۵- امین، محسن، اعیان الشیعه، ج ۱، ص ۱۹، به نقل از: راه دشوار مذهب به مذهب، ج ۱، ص ۳۵؛ خوانساری، محمد باقر، روضات الجنات، ص ۸۸، به نقل از: الشیعه فی التاریخ، ص ۲۹٫
۶- ابن ندیم، الفهرست، ص ۲۴۹؛ صدر، محمد صادق، الشیعه، ص ۵۸٫
۷- الانتفاضات الشیعیه عبر التاریخ، ص ۱۰٫
۸- همان، ص ۱۱٫
۹- جعفری، سید حسین محمد، تشیع در مسیر تاریخ ، ترجمه‌ى محمد تقی آیت اللهی، ص ۲۶۱٫
۱۰- ر.ک: عسکری، سید مرتضی، عبدالله بن سبأ، آل کاشف الغطاء، محمد حسین، أصل الشیعه و اصولها، ص ۴۰٫
۱۱- راه دشوار مذهب به مذهب، ج ۱، ص ۳۵؛ طباطبایی، سید محمد حسین، ظهور شیعه، ص ۱۲٫
۱۲- امین، احمد، فجر الاسلام، ص ۲۷۷٫
۱۳- مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، خدمات متقابل اسلام و ایران، ج ۱۴، ص ۱۱۹٫
۱۴- ظهور شیعه، ص ۱۳٫
۱۵- مجموعه آثار، خدمات متقابل اسلام و ایران، ج ۱۴، ص ۱۲۶٫
۱۶- همان، ص ۱۱۷٫
۱۷- تامر، عارف، الامامه فی الاسلام، ص ۵۵٫
۱۸- تاریخ الامامه و اسلافهم من الشیعه، ص ۴٫
۱۹- صدر، محمد باقر، تشیع یا اسلام راستین، ص ۷؛ صدر، محمدباقر، تشیع مولود طبیعی اسلام، ص ۲۶٫
۲۰- تشیع در مسیر تاریخ، ص ۱۵-۱۶٫
۲۱- همان.
۲۲- تاریخ الطبری، ج ۶، ص ۱۵٫
۲۳- أصل الشیعه و أصولها، ص ۱۸٫
۲۴- بدوی، عبدالرحمان، شخصیات قلقه فی الاسلام، به نقل از تاریخ سیاسی صدر اسلام، شیعه و خوارج، ص ۱۳۷٫
۲۵- الصراط المستقیم…، ج ۱، ص ۶۳٫
۲۶- عنایت، حمید، تفکر نوین سیاسی اسلام، ترجمه‌ى ابوطالب صارمی، مقدمه، ص ۱۹-۲۰٫
۲۷- مائده، ۵۵٫
۲۸- طبری، محمد بن جریر، جامع البیان فی تأویل القرآن، ج ۴، ص ۶۲۹؛ زمخشری، محمود بن عمر، الکشاف، ج ۱، ص ۶۴۸٫
۲۹- الصراط المستقیم، ج ۱، ص ۲۶۰؛ شیرازی، مکارم و جمعی از دانشمندان، پیام قرآن، ج ۹، ص ۲۰۳؛ ترجمه تفسیر المیزان، ج ۶، ص ۲۸٫
۳۰- اینکه چرا جمع آمده، ر.ک: ترجمه تفسیر المیزان، ج ۶، ص ۹؛ الصراط المستقیم…، ج ۱، ص ۳۶۳٫
۳۱- الغدیر، ج ۱، ص ۳۴۵٫
۳۲- مائده، ۳٫
۳۳- تفسیر المیزان، ج ۵، ص ۲۸۱٫
۳۴- آل عمران، ۶۹٫
۳۵- بقره، ۱۰۹٫
۳۶- ترجمه تفسیر المیزان، ج ۵، ص ۳۱۰؛ دلائل الصدق، ج ۲، ص ۲۳۱٫
۳۷- سند حدیث غدیر در این منابع آمده است: ترمذی، سنن ترمذی، ج ۵، ص ۶۳۳، ش ۳۷۱۳؛ ابن ماجه، سنن ابن ماجه، ج ۵، ص ۴۳، ش ۱۱۶؛ خصائص امیرالمؤمنین (ع)، ابو عبدالرحمان احمد بن شعب نسائی شافعی معروف به خصائص النسائی، ج ۲۱؛ مستدرک الحاکم، ج ۳، ص ۱۰۹-۱۱۰؛ البدایه و النهایه،ج ۵، ص ۱۸۴؛ مسند احمد، ج ۴، ص ۳۷۲؛ ابن اثیر، أسد الغابه فی معرفه الصحابه، ج۳، ص ۳۰۷؛ ذهبی، تذکره الحفاظ، ج ۳، ص ۱۰۴۳؛ تاریخ مدینه دمشق، ج ۲، ص ۵۲۴- ۵۲۶٫ جهت اطلاع بیشتر ر.ک، الغدیر، ج ۱، ص ۳۲۳٫
۳۸- نساء، ۵۹٫
۳۹- پیام قرآن، ج ۹، ص ۵۶٫
۴۰- ترجمه تفسیر المیزان، ج ۴، ص ۶۵۳٫
۴۱- توبه، ۱۱۹٫
۴۲- سیوطی، جلال الدین الدر المنثور، ج ۱، ص ۴۱۴؛ الجامع لاحکام القرآن، ج ۱۳، ص ۶۰؛ شبلنجی، شیخ مؤمن، نور الابصار فی مناقب آل بیت نبی المختار، ص ۱۲۰؛ قندورزی حنفی، سلیمان بن ابراهیم، ینابیع الموده لذوی القربی، ص ۱۸؛ به نقل از: حلی، حسن بن یوسف، نهج الحق و کشف الصدق، ص ۱۹۰؛ شواهد التنزیل…، ج ۱، ص ۲۵۹؛ ترجمه تفسیر المیزان، ج ۹، ص ۵۵۶٫
۴۳- فخر رازی گوید: نحن نصرف بانه لابد من معصوم فی کل زمان، الّا ان نقول: ذلک المعصوم هو مجموع الامه فخر رازی، التفسیر الکبیر، ج ۱۶، ص ۲۲۱٫
۴۴- برای اطلاع بیشتر از این آیات ر.ک: نهج الحق و کشف الصدق، الصراط المستقیم…، ج ۱؛ دلائل الصدق، ج ۲ و در بیشتر تفاسیر، ذیل سوره های شورا، ۲۳؛ اسراء ، ۲۶؛ آل عمران، ۵۹-۶۴؛ بقره، ۲۹۷؛ و سوره‌ى انسان ( هل اتی) .
۴۵- نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲٫
۴۶- ابن سعد، الطبقات الکبری، ج ۳، ص ۲۵۸؛ مروج الذهب …، ج ۳، ص ۱۲؛ تاریخ الطبری، ج ۲، ص ۳۱۱٫
۴۷- محمدبن ری شهری، محمد، موسوعه الامام علی بن ابی طالب (ع)، ج ۹، ص ۱۹۱، بسیاری از روایات را که دال بر نخستین مؤمن بودن علی (ع) است جمع آوری کرده است.
۴۸- حدیث یوم الدار که به حدیث انذار نیز معروف است، در کتابهای تاریخی ، تفسیر و کلامی زیادی وارد شد که بخشی از آنها عبارت اند : تاریخ الطبری، ج ۲، ص ۳۲؛ تفسیر الطبری، ج ۱۹، ص ۶۸؛ ابن اثیر، علی بن ابی الکرم. الکافی فی التاریخ، ج ۲، ص ۶۳؛ مسند احمد، ج ۱، ص ۱۱۱ و ۱۵۹؛ ابن حجر عسقلانی، فتح الباری فی شرح صحیح البخاری، ج ۸، ص ۶۴۳؛ زمخشری الکشاف، ج ۱، ص ۳۴۷؛ کنز العمال، ج ۱۳، ص ۱۳۱؛ مجمع الزوائد …، ج ۸، ص ۱۱۳و ۳۰۲؛ شرح نهج البلاغه، ج ۱۳، ص ۲۱۰؛ حلبی ،علی بن برهان الدین، السیره الحلبیه…، ج ۱، ص ۴۶۱٫
۴۹- الطبقات الکبری، ج ۲، ص ۳۴۶ و ج ۳، ص ۱۶؛ أنساب الأشراف، ج ۱، ص ۲۱۷، ۳۱۸ و ج ۱۰، ص ۶۳؛ ترمذی، سنن ترمذی، ج ۵، ص ۳۰۰؛ مجمع الزوائد …، ج ۹، ص ۲۲۵؛ مبارکفوری، تحفه الاحوذی بشرح جامع الترمذی ج ۱۰، ص ۱۵۲٫
۵۰- درباره منزلت علی (ع) نزد پیامبر (ص) بلاذری نقل کرده «کانت لعلی دخله لم تکن لاحد من الناس» برای علی (ع) وقت ملاقات خاصی با رسول خدا(ص) بود، در حالی که چنین منزلتی برای احدی از یاران او نبود. أنساب الأشراف، ج ۲، ص ۳۵۱٫
۵۱- ابن هشام، السیره النبوه، ج ۲، ص ۱۲۱؛ سیر اعلام النبلا، ج ۲، ص ۴۳۶؛ تفسیر قمی، ج ۱، ص ۲۷۵؛ فرات کوفی، فرات بن ابراهیم، تفسیر فرات الکوفی، ص ۶۵؛ ابن بطریق، یحیی بن حسن اسدی حلی، خصائص الوحی المبین، ص ۱۲۱٫
۵۲- صدوق، الخصال، ص ۵۵۲؛ مقریزی، تقی الدین احمد بن علی، النزاع و التخاصم، ص ۱۱۳٫
۵۳- الطبقات الکبری، ج ۵، ص ۲۰۱ و ج ۲، ص ۱۷۸٫
۵۴- همان، ج ۲، ص ۲۰ و ۲۹؛ تاریخ الطبری، ج ۲، ص ۵۱۴ و ۴۷۸؛ تاریخ الیعقوبی، ج ۲، ص ۸۸؛ أنساب الأشراف ، ج ۱، ص ۱۶۳ و ج ۱۰، ص ۲۷۵؛ خوارزمی، موفق بن احمد بن محمد مکی، المناقب، ص ۳۰۱٫
۵۵- المعیار و الموازنه؛ تاریخ الطبری، ج ۲، ص ۵۱۴؛ ابو الفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص ۱۸۳؛ رسائل المرتضی، ج ۴، ص ۱۱۹٫
۵۶- ینابیع الموده …، ج ۱، ص ۴۱۲٫
۵۷- طبری، محمد بن جریر، المسترشد فی امامه امیرالمؤمنین (ع)، ص ۶۴۸، مازندرانی، محمد صالح، شرح اصول کافی، ج ۱۲، ص ۴۱۲؛ عاملی، جعفر مرتضی، الصحیح من سیره نبی الاعظم، ج ۹، ص ۱۶٫
۵۸- احزاب، ۲۵٫
۵۹- فیض کاشانی، الأصفی فی تفسیر القرآن، ج ۲، ص ۹۸۸، عروسی حویزی، ابن جمعه، تفسیر نور الثقلین، ج ۱، ص ۶۸۲٫
۶۰- الحلبی، علی بن حسن، اشاره السبق، ص ۵۴؛ خلاصه العبقات، ج ۱، ص ۱۲۳٫ تحفه الماحوزی…، ج ۱۰، ص ۱۵۴؛ تمیمی مغربی ، نعمان بن محمد، شرح الاخبار فی فضائل الائمه الاطهار (ع) ج ۱، ص ۱۳۷؛ اسکافی، ابوجعفر، محمد بن عبدالله، المعیار الموازنه، ص ۳۱۲؛ ابن حنبل، احمد، الملل و معرفه الرجال، ج ۳، ص ۶۸٫
۶۱- بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ج ۴، ص ۵ و ۱۲ ابن ابی شیبه کوفی، المصنف، ج ۷، ص ۴۹۶٫
۶۲- واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج ۳، ص ۹۸۹؛ ابن هشام، السیره النبویه، ج ۳٫ ص ۷۹۷؛ البدایه و النهایه، ج ۴، ص ۲۱۱؛ مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الجمل…، ص ۲۱۹؛ ابن سید الناس، عیون الاثر، ج ۲، ص ۱۳۸؛ النزاع و التخاصم، ص ۱۰۱٫
۶۳- شواهد التنزیل…، ج ۱، ص ۱۹۵٫ برخی از منابع دیگری که این حدیث را ذکر کرده اند عبارت اند از: مسند احمد، ص ۱۸۵؛ مجمع الزوائد، ج ۹٫ ص ۱۰۹؛ کنز العمال، ج ۱۳، ص ۱۰۶؛ مستدرک الحاکم، ج ۳، ص ۱۱۷؛ ذهبی، مختصر تدارک الحافظ الذهبی علی مستدرک الحاکم، ج ۳، ص ۱۲۹۶؛ سیوطی ، جلال الدین ، الجامع الصغیر من حدیث البشیر النذیر، ج ۲، ص ۶۲۹؛ موسوعه الامام علی بن ابی طالب (ع) …، ج ۲، ص ۱۴۹٫
۶۴- شواهد التنزیل…، ج ۱، ص ۱۹۵٫
۶۵- بحرانی، سید هاشم، غایه المرام، ص ۱۰۹٫
۶۶- کنز العمال، ج ۶، ص ۱۵۴٫
۶۷- تفسیر الطبری، ج ۲۸، ص ۲۶؛ الجصاص، ابوبکر احمد بن علی ،، احکام القرآن، ج ۳، ص ۵۷۲؛ واحدی نیشابوری، علی، اسباب النزول، ص ۲۷۶؛ قرطبی، تفسیر القرطبی، ج ۱۷، ص ۳۰۷٫
۶۸- الخصال، ص ۵۵۲؛ محمد بن سلیمان، مناقب الامام امیرالمؤمنین (ع) ج ۱، ص ۱۸؛ علامه حلی، مختلف الشیعه، ج ۴، ص ۳۹۶٫
۶۹- عبد بن حمید، منتخب سند عبد بن حمید، ص ۶۰؛ سنن ترمذی، ج ۵، ص ۸۰؛ مستدرک الحاکم، ج ۲، ص ۴۸۲٫
۷۰- اصول الکافی، ج ۵، ص ۱۱؛ مسند احمد، ج ۳، ص ۳۳ و ۸۳؛ سنن ترمذی، ج ۵، ص ۲۹۸؛ مستدرک الحاکم، ج ۲، ص ۱۲۸؛ المعیار و الموازنه، ص ۲۹؛ المصنف، ج ۷، ص ۴۹۷؛ شرح نهج البلاغه، ج ۶،ص ۲۱۸٫
۷۱- البدایه و النهایه، ج ۵، ص ۴۶ و ج ۷، ص ۳۹۴؛ الجمل …، ص ۲۱۹؛ شرف الاسلام بن سعید، تنبیه الغافلین عن فضائل الطالبین ، ص ۷۸؛ ابن جبر، علی بن یوسف، نهج الایمان، ص ۲۴۷٫
۷۲- مکان اجتماع در جحفه بود. این مکان چهار راهی است که از شمال به مدینه، از شرق به عراق، از غرب به مصر و از جنوب به یمن می رسد.
۷۳- پیام قرآن، ج۹، ص۱۹۰٫
۷۴- اشاره به آیه‌ى: الیوم اکملت لکم دینکم… .
۷۵- رحبه، فضای خالی جلوی مسجد است. ظاهراً امام علی (ع) این احتجاج و مناشده را در جلوی مسجد کوفه اقامه کرده است.
۷۶- در مورد این خطبه ر.ک: شیخ طوسی، وصباح المجتهد، ص۶۹۶؛ سید بن طاووس، الاقبال، ص۴۶۲، کفعمی، المصباح، ص۶۵۹، ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب(ع)، ج۳، ص۴۶، والغدیر، ج۱،ص۲۵۸آمده است.
۷۷- السیره النبویه، ج۱، ص۲۶۲، تاریخ الطبری، ج۲، ص۳۱۲؛ ذهبی، محمدبن احمد، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر والاعلام، ج۱، ص۱۳۶٫
۷۸- خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج۲، ص۸۱، تاریخ مدینه دمشق،ج۴۲، ص۸۳۶۷٫ برای اطلاع بیشتر ر.ک: موسوعه الامام علی بن ابی طالب (ع)، ج۹، ص۱۱۳-۱۲۴٫
۷۹- موسوعه الامام علی بن ابی طالب (ع)، ج۱، ص۱۵۷ به بعد.
۸۰- شرح نهج البلاغه، ج۶، ص۳۴۶٫
۸۱- نهج البلاغه، خطبه ۱۷۲، ص۱۷۸٫
۸۲- شرح نهج البلاغه، ج ۹، ص ۳۰۶ و ج ۱۰، ص ۲۸۶٫
۸۳- همان.
۸۴- نهج البلاغه، نامه ۳۶، ص ۳۱۱، ثقفی، الغارات، ج ۲، ص ۷۶۸؛ شرح نهج البلاغه، ج ۹، ص ۳۰۶٫
۸۶- برخلاف آنچه بنی امیه و بنی عباس و دیگر حکومتهای مستبد سعی کردند تا نامی از علی (ع) در تاریخ نماند و یا فضایل او را به دیگران نسبت دادند، باز این همه فضایل برای آن حضرت نقل شده است.
۸۷- ابن قتیبه، عبدالله بن مسلم، الاختلاف فی اللفظ، ص ۴۲٫
۸۸- مسند احمد، ج ۴، ص ۱۶۴؛ المصنف، ج ۷، ص ۵۰۴؛ الغدیر، ج ۳، ص ۲۲٫ علامه امینی این حدیث را به طرق مختلف از اهل سنت نقل کرده است.

منبع: تاریخ تشیع (۱)

http://shiastudies.com/fa

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.