۱) استفاده ی فرصتی؛ منظور از این کلمه بهره برداری از امکانی به عنوان تقیه برای رهایی از مخمصه ای است که شخص در آن قرار گرفته است یا خواهد گرفت. حتی امیرالمومنین علی (علیه السلام) در بیانی آن را «افضل الاعمال» نامیده است:
«التقیه من افضل المؤمن یصون بها نفسه و اخوانه عن الفاجرین» (حر عاملی، ۱۴۰۹ه، ۲۲۲/۱۶)؛ یعنی تقیه جزو برترین کارهای یک مؤمن است که هم خود را و هم سایر هم کیشان خود را بدان وسیله از چنگ بدکاران نگه می دارد.
بدیهی است از دست دادن فرصت، به خودی خود، یک زیان محسوب می شود و بسا مرتکب شونده ی آن مورد بازخواست الهی نیز قرار بگیرد.
۲) استفاده ابزاری؛ بدین معنا که از تقیه همچون وسیله و ابزاری جهت پیشبرد اهداف مکتبی استفاده شود.
«عبدالله بن ابی یعفور قال سمعت ابا عبدالله (علیه السلام) یقول التقیه ترس المؤمن و التقیه حرز المؤمن و لا ایمان لمن لا تقیه له» (کلینی، ۱۳۶۵، ۲۲۱/۲)؛ عبدالله بن ابی یعفور می گوید از امام صادق (علیه السلام) شنیدم که می گفت: تقیه سپر مؤمن است. تقیه پناه و امان مومن است و آن که تقیه ندارد، ایمان ندارد.
در بیان امام (علیه السلام) تقیه به سپری همانند شده که شخص در پشت آن پنهان است و یا همچون ماسک یا صورتکی برای پوشاندن و نهان کردن حقیقتی که مورد هجوم واقع شده است.
۳) استفاده ی روشی؛ انتخاب تقیه همچون تاکتیک مبارزاتی در موقعیت خفقان و ترور، یا شگرد مدیریتی مدارا در عصر حاکمیت و غلبه برای جذب نفوس انسانی مخالف است و در جهت حفظ اتحاد و وحدت دینی.
امام صادق (علیه السلام) به معلی بن خنیس می فرماید: «یا معلی ان التقیه من دینی و دین آبائی و لا دین لمن لا تقیه له یا معلی ان الله یحب ان یعبد فی السر کما یحب ان یعبد فی العلانیه» (کلینی، ۱۳۶۵، ۲۲۳/۲)؛ تقیه جزئی از دین من و پدران من است و آن که تقیه ندارد دین ندارد. ای معلی همانا خداوند دوست می دارد که در نهان پرستیده شود به همان گونه که در آشکار عبادت می شود.
دقت در بیان امام (علیه السلام) چند نکته را آشکار می سازد:
۱) جمله ی معطوف بر جمله ی اولی، که دین بدون تقیه را دین نمی شناسد، قرینه ی روشنی است برای این منظور که کلمه ی «من» به معنای جزء رئیسه است، مانند سر برای بدن.
۲) دنباله ی حدیث ناظر به منجزیت تکلیف در تقیه است، به این معنا که شخص مکلف در هر حال و شرایطی که باشد تکلیفی متناسب با آن دارد و عمل به مقتضای تکلیف در موقعیت تقیه به همان اندازه مطلوبیت دارد که عمل در موقعیت عادی.
۳) قید اضافی «من دینی و دین آبائی»، به دلالت خارج لفظ اشاره به این معنا دارد که تقیه نه صرفاً یک تکلیف عبادی است که عمل به آن موجب حصول ثواب اخروی باشد، بلکه همچون یک خط مشی زندگی در مرامنامه ی مذهبی است که عدول از آن، بنای مذهب را ویران می سازد.
هدف و فایده و بازده تقیه
– ماندگاری مکتب، از طریق ماندگاری افراد مؤثر در تبلیغ و تبیین مکتب که به وسیله ی اعمال تقیه حاصل شود. شاید بیان مسأله خیز امام صادق (علیه السلام) نیز در رابطه با عمل غیر تقیه ای میثم (قدس سره) ناظر به همین امر بوده، که فرموده است: «ما منع میثم رحمه الله من التقیه فوالله لقد علم ان هده الایه نزلت فی عمار و اصحابه اِلَّا مَنْ اُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنُّ بِالِایمانِ» (کلینی، ۱۳۶۵، ۲۲۰/۲)؛ یعنی میثم مثل عمار می توانسته تقیه کند؛ چه آن که او خوب می دانسته است که این آیه «اِلَّا مَنْ اُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالایمانِ» در ارتباط با نوع عمل تقیه ای عمار و یارانش نازل شده است.
– اشاعه و توسعه ی فرهنگ مکتبی، هم در زمانه ی ضعف و اقلیت و هم در عصر حاکمیت مذهب.
– حفظ پیروان، این نیز بر کسی پوشیده نیست که زنده بودن مکتب، فرهنگ، زبان و هر امر انسانی، بسته به زنده بودن اهل آن و جریان داشتن آن در میان آنان است. مکاتب دینی و فلسفی بسیاری درگذشته وجود داشته اند که اکنون اطلاع درستی از آنها در دست نیست و ما آنها را امروز به عنوان «خاموش» می نامیم. نمونه هایی از این قبیل دین و خط مانی، مکتب فلسفی مزدکی، نحله ی مذهبی خوارج، و از میان زبان ها و خط ها سغدی، پهلوی، اوستایی، ایلامی، هیتی و … که دلیل خاموشی این مظاهر تمدنی بشر انقراض اقوام و پیروان آنهاست.
بدین جهت امامان معصوم از اهل بیت نبوت (علیهم السلام) با ترویج سنت تقیه، که مورد تأیید قرآن و عمل اصحاب رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز بوده است، از بروز حادثه ی انقراض مکتب جلوگیری نموده آن را جزئی از دین و مرام خود نامیده اند.
البته ممکن است به ذهن بعضی چنین شبهه ای خطور کند که با از میان رفتن افراد، مکتب از بین نمی رود، زیرا دارای متون مدونی است که در هر عصری بر وجود او دلالت می کند.
در پاسخ این شبهه باید به سرنوشت همان مکاتبی اشاره شود که از آنها یاد شد. مثلاً دین مانی مضبوط ترین مکتب دینی خاموش تاریخ است که مجهز به بهترین مؤلفه های ماندگاری – خط – نیز بوده است، لیکن به دلیل استمرار قلع و قمع پیروان آن که از چهار سو- زرتشتیان ایران قبل از اسلام، مسیحیان، یهودیان و سپس مسلمانان – انجام شده بود، و تصرف قلمرو مادی و معنوی آنان به وسیله ی انسان های جانشین، آن مکتب در نسل های بعدی تداوم نیافت.
نکته ی دیگر، که قبلاً نیز به آن اشاره شد، مسأله ی فرهنگ شدن است که به وسیله ی آموزش انجام می گیرد و مؤثرترین نوع آن آموزش انتقالی – به خصوص در دامان والدین – است.
پیامبر عظیم الشأن اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم)، با التفات به نقش آموزش و پرورش خانواده در تثبیت آموخته ها در ذهن، به ویژه نقش آنها در تدین انسان می گوید:
«کل مولود یولد علی الفطره و انما ابواه یهودانه و ینصرانه و یمجسانه» (ابن فهد، ۱۴۰۷ه، ۳۳۲)؛ یعنی هر نوزادی بر اساس آئین فطرت به دنیا می آید و این والدینش هستند که او را یهودی، نصرانی و مجوسی می کنند.
با این رویکرد روان شناختی می بینیم رسوخی که امور اعتقادی از طریق این نوع آموزش دارد به حدی است که هیچ متغیری نمی تواند جای آن را بگیرد و نمی توان آن را به آسانی با شیوه های آموزشی از بین برد. چنان که گاهی شاهد بوده ایم افرادی که به وسیله تبلیغ و تعلیم از مرام مذهبی خود جدا شده به مذهب دیگر می روند، رگه های اعتقادی نامرئی از اعتقادات قدیم یا احساس خوشایندی نسبت به آنها در میان اعتقادات جدیدشان یافت می شود که شاید اغلب خودشان نیز متوجه نباشند. توجه به این امر نشان می دهد که مسأله ی تداوم مکتب در نسل ها چقدر دارای اهمیت است.
نمودهای کاربردی تقیه
تحفظ و پنهان کاری (رازهای جاودان – رازهای مقطعی)
پند گرانمایه ای از بزرگان است که می گوید: «استر ذهابک و مذهبک» مقصد و نقدینه و مذهبت را پنهان دار. این آموزه ی فرهنگی را، هم می توان در مورد فرد کارآمد دانست و هم در مورد جمع. همچنین کارایی آن، هم در شرایط سخت و موقعیت های ضعف و به عبارتی تقیه است و هم در شرایط عادی. به طور کلی یک راهبرد موقعیت در همه ی شرایط زندگی است، لیکن در موقعیت تقیه برای فرد و جمع هر دو یک الزام طبیعی است که حامل ارمغان پیروزی و موفقیت فرد و جمع هر دو یک الزام طبیعی است که حامل ارمغان پیروزی و موفقیت است؛ و اما در ارتباط با مسأله ی مورد بحث، قرآن اشاره به نکته ای دارد که ناظر به وجود یک سری مسائل محرمانه در زندگی است. برملاشدن این گونه مسائل پیش از موقع موجب خساراتی گاه جبران ناپذیر می شود و باید تا حصول نتیجه پوشیده بمانند. قرآن می گوید: «یا ایُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَسْئَلُوا عَنْ اَشْیاءَ اِنْ تُبْدَ لَکُمْ تَسُوْکُمْ» (مائده، ۱۰۱)؛ یعنی ای مؤمنان از چیزهای مپرسید که برملا شدن آنها سبب ناراحتی شما می شود.
این آیه هرچند مربوط به موقعیت حاکمیت مکتب و در حوزه ی مدیریت عالی جامعه است، لیکن چندان هم بیرون از مدار حرکت ما نیست. مفهوم موافق آیه نشان می دهد که در رأس هرم مدیریت جامعه ممکن است مسائلی باشد که در حوصله ی رهبری و در بوته ی حل است، لیکن عموم مردم به دلیل نداشتن حوصله و قدرت درک لازم تأثیر خوشایندی بر ذهن و روان آنان دارد. بنابراین افشای آنها توسط کسانی که به دلیل مباشرت اداری بر آنها آگاهی دارند، موجب به هم خوردن تعادل روانی مردم می شود و پای اراده ی آنان را سست می گرداند. لذا می گوید به دنبال اطلاع یافتن بر این گونه مطالب مباشید که این ها فعلاً محرمانه است. افشای این گونه مسائل علاوه بر آن که پیامد منفی روانی برای عموم مردم دارد، بسا موجب لو رفتن نقشه ی حرکت خنثی گرانه نیز باشد و هدف مدیریت جامعه را عقیم گرداند. بنابراین چه در حال عادی و جه در حال تقیه، همیشه یک سری از این گونه مسائل وجود دارد که افراد، به خصوص کسانی که در مدار نزدیک حوزه ی رهبری هستند، باید آنها را تا حصول غرض پوشیده نگه دارند.
التفات به لزوم تحفظ و پنهان کاری نسبت به مسائل مدیریتی و کلیدی جامعه در وضعیت منهای تقیه، طبعاً به آنها در وضعیت تقیه ضرورت بیشتری می بخشد، به خصوص آن که در موقعیت یک اقلیت تحت تعقیب نیز بوده باشد، چنان که در برهه هایی از زمان چنین موقعیت بر تشیع تحمیل بوده است.
آن چه از آن یاد شد به اضافه ی این که یک گروه مذهبی در موقعیت اختفا به طور طبیعی به انسجام و تشکل مندمجی نیازمند است که لازمه ی آن ایجاد سپهر استحفاظی است، یادآور این ضرورت است که هرچه بیشتر باید اصول پنهان کاری را مد نظر و توجه خود قرار داد، زیرا این گروه اجتماعی علاوه بر هدف حفظ خود، هدف توسعه و رسیدن به قدرت اجتماعی را هم در برنامه جهادی خود دارد. بنابراین باید همانند یک سپاه پارتیزانی نسبت به محافظت خود، هدف های میان راهی، هدف های دراز مدت و نهایی، اسرار مبارزاتی و هر آن چه به طور مقطعی یا همیشگی پیروزی شان را با مشکل مواجه سازد را از دسترس مخالفان دور نگه دارند. شریعتی آن را در بهترین حالت، شکل مبارزه ی یک مجاهد راه خدا می شناسد:
تقیه به معنای رازداری مجاهدی است که به صورت تشکیلات مخفی علیه دستگاه مبارزه می کند و اگر یک کلمه و یک راز از دهانش بیرون بپرد – حتی سخن حقی – زندگی گروهی را نابود می کند. قتل عام های شیعه در نیشابور – مثلاً – و حتی در بغداد نتیجه ی عمل افرادی بوده است که تقیه نمی توانسته اند و رازدار نبوده اند (شریعتی، ۱۳۷۸، ۲۰۸).
آن چه شریعتی از آن سخن می گوید یک واقعیت تاریخی است که امامان (علیهم السلام) ما از آن رنج می بردند و می بینیم که در برخی از روایات از این مسأله شکوه می نمودند.
عبدالله بن سلیمان می گوید امام صادق (علیه السلام) به من گفت: همواره راز ما پوشیده بود تا آن که به دست اولاد کیسان افتاد و آن را سر هر راه و دهکوره ای برده، برملا ساختند (کلینی، ۱۳۶۵، ۲۲۳/۲) (۱).
افشا شدن رازهای مکتب اهل بیت (علیهم السلام)، یعنی از پرده برون افکندن هدف های پنهان تشکیلات مخفی تشیع، اصول اعتقادی و مبانی اندیشه، واقعیت های تلخ از حقوق تضییع شده ی اهل بیت عصمت و طهارت (علیه السلام)، که مخالفان نسبت به بیان آن برای مردم حساسیت داشته و عکس العمل نشان می دهند. این ها در شرایط حاکمیت جور اموی و عباسی اگر توسط برخی از مغرضان یا دوستان نادان افراطی لو نمی رفت می توانست حق حاکمیت غصب شده شان را به آنان بازگرداند. روی این اصل می بینیم که امامان (علیه السلام) ما شیعه را به شدت از افشای اسرار آل محمد (علیهم السلام) برحذر می دارند و برخی روایات این افراد را بدتر از دشمنان و کارشان را کاری تر از حربه ی آنان علیه مکتب تشیع دانسته اند.
امام صادق (علیه السلام) فرمود: «من استفتح نهاره باذاعه سرنا سلط الله علیه حر الحدید و ضیق المحابس» (حر عاملی، ۱۴۰۹ه، ۲۴۷/۱۶)؛ آن که روزش را به فاش نمودن راز ما آغاز کند، خداوند داغی آهن و تنگنای زندان ها را بر او چیره خواهد کرد.
مفضل و فضیل دو نفر از شیعیان می گویند ما با گروهی در محضر امام صادق (علیه السلام) بودیم که برای ما مطالبی را افاده می فرمود. پس از آن که می خواستیم از حضور ایشان مرخص شویم، نزدیک درب منزل، برای خداحافظی، ایستادند و به طرف ما رو کردند و گفتند: خدا شما را مورد رحمت خودش قرار دهد امر ما را اشاعه ندهید و از آن در جایی سخن نگویید، مگر برای آن که اهلیتش را دارا باشد، که همانا اشاعه دهنده ی راز ما کارش به زیان ما از دشمن ما سخت تر است. بروید در پناه مهر الهی و راز ما را فاش نکنید (مجلسی، ۱۴۰۴ه، ۷۴/۲) (۲).
تسامح سلوکی و مدارا؛ به عبارت دیگر به خرج دادن سعه ی صدر به منظور جذب مخالفان و یا دست کم منفعل ساختن آنان نسبت به تحرکات ایذایی، امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به مالک اشتر در نامه ی ۵۳ نهج البلاغه وی را از این جهت به این امر توصیه می نماید که آنان یا برادران دینی تواند و یا هم نوع تو (امام علی، ۱۳۶۷، ۱۷۲ بند ۹). بنابراین عقل تحلیل گر نیز حکم می کند که قدرت حاکمه برای اثبات موقعیت حکومتی خود شؤون عدالت را درباره ی همه ی ابنای جامعه رعایت نماید و از تبعیض ولو نسبت به هم کیشان خود بپرهیزد، زیرا حکومت جامعه به منزله ی پدر خانواده است.
تألیف قلوب با پرهیز از تصلب اعتقادی و تحریک منفی گروه های مذهبی دیگر؛ اتخاذ این شیوه هم از سوی افراد و شهروندان جامعه و هم از سوی قدرت حاکمه تنها یک تاکتیک موقتی نیست.
افراد بدان جهت که تحریکات گروهی سبب ایجاد ناامنی گردیده، امنیت جامعه به خطر می افتد، زیرا هرگونه حرکتی که حریم مقدسات گروه های دیگر جامعه را خدشه دار نماید در آنان ایجاد واکنش پنهان می کند و حس انتقام جویی را برمی انگیزد تا به موقع از حریم مذهبی خود دفاع نمایند.
قدرت حاکمه، از آن روی که عارضه ی یاد شده موجب تفرق و از هم گسیختگی نظم عمومی جامعه می گردد، در نهایت به ناتوانی حکومت و مهار و کنترل اجتماعی منجر می شود، زیرا قدرت حکومت برگرفته از همه ی عناصر انسانی و گروه های اجتماعی است و نتیجه ی دامن زدن به تشنجات درون جمعی از دست رفتن پاره ای از کل قدرت جامعه است و دیگر آن که وجود هرگونه گسل و گسیختگی جمعی، دشمن مشترک را برای دخالت در شؤون مادی و معنوی جامعه به طمع می اندازد.
پینوشتها:
۱) عبدالله بن سلیمان عن ابی عبدالله (علیه السلام) قال قال لی مازال سرنا مکتوماً حتی صار فی یدی ولد کیسان فتحدثوا به فی الطریق و قری السواد.
۲) مفضل و فضیل قال کنا جماعه عند ابی عبدالله (علیه السلام) فی منزله یحدثنا فی اشیاء فلما انصرفنا وقف علی باب منزله قبل ان یدخل ثم اقبل علینا فقال رحمکم الله لا تذیعوا امرنا و لا تحدثوا به الا اهله فان المذیع علینا سرنا اشد علینا مئونه من عدونا انصرفوا رحمکم الله و لا تذیعوا سرنا.