هژبر یزدانی جانشین خلف ثابت پس از بازنشستگی و کناره گیری حبیب ثابت بخشی از وظایف و مسئولیت های او بر عهده یکی دیگر از بهائیان به نام هژبر یزدانی گذاشته شد. او که قسمتی از ثروت شاهپور غلامرضا را نیز اداره می کرد، (۱۶۸) با سرمایه «شرکت امناء» اکثر کارخانه های قند ایران در سراسر کشور را از صاحبان آن خریداری کرد. او افزون بر پول نیز از حربه زور نیز نهایت استفاده را می برد. هژبر یزدانی پس از خرید کارخانه های قند ایران با دریافت وام های چند صد میلیون تومانی از وزارت کشاورزی – که یک بهایی به نام منصور روحانی (۱۶۹) وزیر آن بود – صدها کیلومتر زمین های دو طرف جاده قوچان تا بجنورد به عرض ده کیلومتر را تملک کرد و آنها را به کشت چغندر قند اختصاص داد.ارتشبد فردوست در مورد حمایت بی دریغ دربار پهلوی از هژبر یزدانی برای تجاوز به املاک مردم و تملک آنها چنین می نویسد:«در حوالی سال ۱۳۵۴ شکایتی از معینیان رئیس دفتر مخصوص شاه به دستم رسید، مبنی بر اینکه هژبر یزدانی در سنگسر به مراتع چوپان ها تجاوز کرده و برای آنان مزاحمت ایجاد می کند. محمدرضا دستور داده بود که تحقیق و گزارش شود. دو افسر خود را به همراه عکاس ساواک به منطقه اعزام کردم. در مراجعت، گزارش آنان حاکی از این بود که اهالی ده مرزن آباد در ارتفاعات سنگسر همه بهایی هستند و رئیس آنها هژبر یزدانی است و آنها همه مراتع ده مجاور را، که مسلمان نشین است، به زور تصرف کرده اند. مدارک مستند جمع آوری شد و آلبومی نیز تهیه و ضمیمه گزارش شد و مستقیما به اطلاع محمدرضا رسید.فردای آن روز سپهبد ایادی تلفن کرد و گفت شاه گزارش را به من نشان داده، گزارش سراپا مغرضانه است و به شاه گفتم و ایشان دستور داد که مجددا هیئت بی غرضی را اعزام دارید! پاسخ دادم که گزارش هیئت مستند است و اعزام مجدد مفهومی ندارد و افزودم که شاه می خواهد یزدانی به مراتع چرای دیگران تجاوز کند من که مدعی نیستم. به هر حال یزدانی به کار خود ادامه داد.»(170)تراکم سرمایه در دست هژبر یزدانی به حدی بود که او تمام ساختمان های بزرگ تهران نظیر ساختمان پلاسکو و ساختمان آلومینیوم و برج سپهر – محل کنونی شعبه مرکزی بانک صادرات – را خریداری کرد. وی مالک هزاران رأس گوسفند بود. تعداد گوسفندان هژبر یزدانی به حدی زیاد بود که وی در یک مورد ۴۰۰ سگ گله از خارج به ایران وارد کرد.وی افزون بر بهره برداری از شیر و مواد لبنی و گوشت این گوسفندان، چرم آنها را در کارخانه های چرمسازی خویش فرآوری می کرد و سپس آنها را به صورت کفش های دست دوز گرانقیمت به بازار می فرستاد. هژبر یزدانی برای تولید این کفش ها کارخانه های کفش ایران و فروشگاه های زنجیره ای آن را ایجاد کرده بود و کفش های تولیدی خود را به صورت انحصاری در فروشگاه های کفش ایران به فروش می رساند.وی برای خود گارد و محافظان مخصوص داشت و هر واحد تجاری یا کارخانه ای را که اداره می کرد به زور از مالکش خریداری می نمود. او در این اواخر سودای بانکداری به سرش افتاده بود و موفق شد از ابوالحسن ابتهاج، بانک ایرانیان را خریداری کند.فردوست همچنین در مورد چگونگی و میزان قدرت وی در معاملات می نویسد:«چند مورد از معاملات یزدانی را شخصا شنیدم، یک روز ابتهاج، مدیر عامل بانک ایرانیان، به من تلفن کرد که از این پس در بانک ایرانیان سمتی ندارد و تمام سهام بانک و ساختمان و وسایل آن به هژبر یزدانی فروخته شده است. یک روز هم سمیعی رئیس بانک توسعه کشاورزی، به من شکایت کرد که فرد بی تربیتی با دو گارد مسلح به مسلسل بدون اجازه وارد دفتر کارم شده و گفته که نامش یزدانی است و می خواهد سهام بانک با ساختمان و وسایل به او واگذار شود! سمیعی پاسخ داده که این امر منوط به اجازه وزارت کشاورزی و تصویب دولت است. یزدانی با خشونت جواب داده که ترتیب آن را هم می دهم.»(171)وی قصد داشت به صورت تدریجی بانک را هم خریداری کند. با همین انگیزه هژبر یزدانی سهامدار عمده بانک صادرات بود و به همین دلیل برخی از علما دادوستد با این بانک را- که عمده سهام آن مربوط به یک بهایی بود – حرام اعلام کردند و مردم نیز نسبت به این امر معترض بودند. در اسناد ساواک آمده است:«موضوع: مخالفت روحانیون قم با بانک صادراتچند روزی است که از طرف روحانیون شهرستان قم، بویژه آیت الله شریعتمداری و آیت الله گلپایگانی و عوامل آنها در سطح شهر شایع نموده اند که دادوستد با بانک صادرات از نظر آئین اسلام جایز نیست، زیرا هژبر یزدانی که پیرو… بهائیت می باشد در بانک صادرات سرمایه گذار و سهامدار بانک می باشد. همچنین آیت الله های مذکور و عواملشان به طور ضمنی اولتیماتوم داده اند که ما روحانیون حسابمان را در بانک صادرات می بندیم. کارکنان بانک صادرات ناگزیر با آیت الله شریعتمداری و آیت الله گلپایگانی وارد مذاکره مبنی بر اینکه اولا هژبر یزدانی بهایی نیست، دوماً بانک صادرات در سطح کشور دارای ۱۸ هزار نفر کارمند می باشد… که از این امر امرار معاش می نمایند. لکن آیت الله ها توجهی به این دلایل ننموده و به ادعای خود استوار می باشند.نظریه شنبه: چنانچه آیت الله های قم دادوستد با بانک صادرات را تحریم نمایند به مرور خسارت قابل توجهی به بانک صادرات وارد خواهد آمد….نظریه سه شنبه: صحت خبر… مورد تایید بوده… ضمنا آیت الله گلپایگانی اظهار داشت چنانچه هژبر یزدانی مسلمان باشد مانعی در کار بانک نمی داند در غیر این صورت فتوی خواهد داد که هرگونه معامله با بانک صادرات حرام است.»(172)در دهه پنجاه از هژبر یزدانی به عنوان ثروتمندترین مرد ایران یاد می شد. اواسط دهه پنجاه گزارش ویژه ای در روزنامه کیهان چاپ شد که حکایت از ثروت سرشار این بهایی می کرد. در این گزارش آمده بود که تنها یک انگشتر که بر دست یزدانی است ۸۰ میلیون تومان ارزش دارد.همچنین شرکت های شاهین کی، پاکریز، قندقزوین، کشت و صنعت ایران و آمریکا، کفش اطمینان، کفش ایران، فلور ایران، کارخانه های پی.وی.سی سنگسر و اصفهان، عمران بلوچستان، کارخانه های پنبه و شرکت پوست هم از جمله دارایی های هژبر یزدانی به شمار می رفت که یا خود مالک آن بود و یا با سرمایه گذاران خارجی در آن شریک بود.(۱۷۳)جلالی نائینی – رئیس کانون وکلای دادگستری و سناتور انتصابی رژیم پهلوی – نیز در روزهای سرنوشت ساز انقلاب اسلامی که مردم خواستار سرنگونی رژیم پهلوی شده بودند و با فریادهای «مرگ بر شاه» به مبارزه خود علیه رژیم ادامه می دادند، به منظور انحراف در مسیر مبارزه ملت ایران، با نادیده گرفتن نقش شاه و رژیم در رشد افرادی چون هژبر به جمع منتقدین و معترضین پیوسته و درباره چگونگی به دست آوردن چنین سرمایه ای توسط هژبر یزدانی می گوید:«یزدانی پنج میلیارد و دویست میلیون تومان یعنی در حدود یک سوم از سرمایه بانک های دولتی را از بانک های مختلف وام گرفته است…»(174)در آستانه پیروزی انقلاب، دولت ارتشبد ازهاری نیز با هدف فریب مردم و به بیراهه کشاندن مبارزات،«هژبر یزدانی» را به عنوان غارتگر بیت المال بازداشت و در زندان قصر زندانی کرد. برخی از اتهامات هژبر به روایت اسناد ساواک چنین بود:«… اتهام او تصرف غیرقانونی میلیون ها متر زمین (۴۰۰هکتار) اطراف شهر یزد و [چندین هکتار در] ورامین و نیز ضرب و شتم جهانبخش انهاری که منجر به بی هوشی مطلق او برای مدت ۲ سال شده بود…»(175)«روزنامه لیبراسیون» در مقاله ای که در ماه های منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی چاپ کرد در این باره نوشت:«مقام های ایران روز سه شنبه (۵۷/۵/۲۴) درج خبر مربوط به تظاهرات در تمام شهرهای ایران را در مطبوعات کشور ممنوع کردند و در همان حال دو اقدام به منظور ایجاد آرامش در جهت جناح مخالف انجام دادند. که یکی آزادی ۷۱۱ زندانی و دیگری دستگیری هژبر یزدانی عضوانجمن بهائیان و رئیس گروه بانکی صادرات است که شعبات آن طی ماه های اخیر مورد هدف تظاهر کنندگان بود.»(176)البته طبق آرشیو خبرهای مندرج در مطبوعات آن زمان، هر روز از اتهامات دیگر هژبر یزدانی پرده برداشته می شد که از آن جمله می توان به تصرف غیر قانونی زمین های ساوه و حفر چاه های عمیق در زمین کشاورزی در اراک و خشکاندن قنات های زمین های مردم اشاره کرد. (۱۷۷) ساواک رژیم در مورد واکنش و میزان اطلاعات مردم از فساد هژبر یزدانی چنین گزارش می دهد:«موضوع: شایعات موجود بین مردم۱- گفته می شود که هژبر یزدانی چندی پیش با سپردن مبلغ هفتصد میلیون تومان نقد به دادگستری همه مردم را حیران کرده است و از اعمال خلاف او بیشتر مردم آگاه و خشمگین شده اند و در چند جا شایع شده که نامبرده مبلغ فوق را شخصا نپرداخته بلکه دوروز قبل ازآن ارتشبد نصیری مبلغ ۹۰۰ میلیون تومان چک کشیده است که مبلغ فوق از آن پول بوده زیرا ارتشبد نصیری در بسیاری از معاملات و شرکت ها شریک و حامی هژبر یزدانی بوده است.»(178)احسان نراقی طی مقاله ای نکات دیگری از این خیانت ها را مطرح می کند. او در جایی می گوید:«… برای اطلاع بگویم که در چند شرکت عمده یزدانی، یکی از صاحبان عمده، پسر ارتشبد نصیری است که شش سال بیشتر ندارد و به همین علت من تصمیم دارم که بگویم هر کس که درجریان پرونده هژبر دست دارد باید رو شود چون در غیر این صورت افتضاح خواهد شد.»(179)همچنین نراقی در تماسی با دکتر امینی در مورخه ۱۳۵۷/۶/۴ در خصوص ارتباط نصیری و هژبر چنین اظهار نموده است:«…همه می دانند که کی هژبر را بزرگ کرده نصیری بوده دیگه (منظور ارتشبد نصیری) و دیگران و از کلمات قصار هژبر است که گفته، من یک پدر دارم ایادی و یک برادر دارم نصیری و یک نوکر منصور روحانی…»(180)البته در این دزدی ها اقوام نزدیک هژبر از جمله برادرش بدیع یزدانی، برادرزاده اش پرویز یزدانی و باجناقش جعفر نورانی نیز شریک بودند و افرادی چون علی ایقانی – پدر بهروز ایقانی – و علی اکبر معینی و شمس الله گوهری – به گفته ورقا تبیانیان یکی از گارگزاران بهایی هژبر یزدانی – او را در دزدی های کشت و صنعت و…یاری می رساندند.(۱۸۱)روزنامه اطلاعات مورخه ۱۳۵۷/۵/۲۶ ضمن نوشتن ماجرای نقشه هژبر یزدانی برای سرمایه گذاری ۲۰ میلیارد ریالی در آمریکای جنوبی، به نقل از زهرا عراقی- همسر جهانبخش انهاری، از همکاران هژبر یزدانی که با نقشه هژبر یزدانی همراهی نکرده بود و به همین دلیل توسط مزدوران او کتک خورده بود و تا هنگام مدت دو سال و نیم در بی هوشی به سر می برد – می نویسد:«هژبر به شوهرم گفته بود می خواهد در ایران هرج و مرج اقتصادی راه بیاندازد و با قدرت مالی که دارد هر دستگاه و سازمانی را که می خواهد فلج کند. سرمایه گذاری در آمریکای جنوبی را هم به این منظور می خواست که اگر در ایران با شکست روبرو شد به آنجا فرار کند.»(182)هژبر یزدانی در غروب ۲۱ بهمن ۱۳۵۷ به همراه محرری رئیس وقت سازمان زندان ها، از زندان قصر گریخت و پس از مدت ها دربدری خود را به آمریکای لاتین رساند و در کاستاریکا به همراه سناتور علی رضایی کلان سرمایه دار معروف و مالک کارخانه های نورد و لوله اهواز به کار دامپروری در سطح کلان مشغول شد.هما سرشار (۱۸۳)، صهیونیست یهودی و خبرنگار کیهان در دوران محمدرضا پهلوی در خاطراتش از سفری که به همراه گروهی از سرمایه داران یهودی به کاستاریکا رفته بود، به فعالیت های هژبر یزدانی درآن سرزمین اشاره می کند و می نویسد که گروهی از افراد مسلح محلی به طور شبانه روزی از قصر و اقامتگاه هژبر یزدانی محافظت می کنند.
بهائیان در عرصه زمین خواری بهائیان در عرصه خرید و فروش اراضی تهران و بازار بورس در این زمینه بشدت فعال بودند و اغلب آنان از رهگذر خرید و فروش زمین های اطراف تهران و افزایش قیمت آن به ثروت های کلان رسیدند.یکی از بهائیان بسیار فعال در این زمینه داود معنوی نام داشت. داود معنوی نیز همچون حبیب ثابت پاسال از کلیمیان بهایی شده بود و پدرش سلیمان معنوی از سرشناسان یهودی بود.داود معنوی از سال ۱۳۱۴ که شهر تهران رو به گسترش گذاشت، به حرفه زمین خواری وارد و از متخصصان این کار شد.در سال متمادی پیش از تاسیس اداره ثبت اسناد و املاک در سال ۱۳۰۶ شمسی و تا سال ها پس از آن در قباله های فروش املاک، مساحت و ابعاد چهارگانه آن را نمی نوشتند و فقط نوع زمین از قبیل ششدانگ یا قریه، قلعه، باغ و یا کاروانسرا و نظایر اینها را مشخص می نمودند.در آن سالها داود معنوی زمین های اطراف شهر را که در اطراف آن زمین های بایر یا اراضی خالصه دولتی وجود داشت خریداری می کرد و سپس با ترفندهای گوناگون قسمتی از زمین های موات مجاور ملک خود را تصرف و تملک نموده و در محدوده خود در می آورد و سپس آن اراضی را همراه با ملک خود تفکیک می کرد و می فروخت و ادارات هم از این گونه تجاوزات داود معنوی و امثال او به اراضی موات که جزو املاک خالصه دولتی بود، غفلت داشتند.یکی از املاکی که معنوی در سال ۱۳۱۴ خریداری کرد، باغ و ساختمان مزرعه داودیه واقع در خیابان قدیم شمیران در غرب «چاله هرز» و شرق «کاووسیه» واقع در ضلع جنوبی خیابان ظفر کنونی بود.باغ و ساختمان و مزرعه داودیه (۱۸۴) را میرزا داودخان وزیر لشکر فرزند میرزا آقاخان نوری ملقب به اعتماد الدوله صدر اعظم در دوران ناصرالدین شاه – تقریبا یکصد و پنجاه سال پیش – برای اقامتگاه ییلاقی خود احداث کرد. این محل به این سبب که یکی از فرزندان فتحعلی شاه قاجار به نام ارغوان میرزا در آنجا باغ و ملکی داشت، «ارغونیه» نامیده می شد، اما بعدها داودیه نام گرفت. پس از تاسیس اداره ثبت املاک در سال ۱۳۰۶ شمسی بازماندگان میرزا داودخان تقاضای ثبت داودیه را کرده و سند مالکیت گرفته بودند. در آن سند مساحت و ابعاد چهارگانه داودیه ذکر نشده بود. «داود معنوی» همین که داودیه را خریداری کرد، تاسیسات کوچکی از جمله انجمن زنان در آن ایجاد نمود.در سال های بعد وقتی شهر تهران از هر سو رو به گسترش نهاد و قیمت زمین در نقاط مختلف از متری چند ریال به متری دهها ریال و ده ها تومان افزایش یافت، داود معنوی در صدد تفکیک اراضی داودیه به قطعات مختلف برآمد و از اداره ثبت تقاضای تفکیک آنها را نمود. از سوی اداره ثبت، یک نقشه بردار که به عنوان مهندس شناخته می شد و یک نفر برای تفکیک اراضی داودیه مامور شدند. انجام عملیات تفکیک آن اراضی چند هفته طول کشید. در این تفکیک داود معنوی مساحت گسترده ای از زمین های بایر اطراف داودیه را که قبلا شناسایی کرده بود، جزو محدوده داودیه معرفی کرد. نماینده ثبت املاک نیز با او مساعدت می نمود. در نتیجه مساحتی از زمین های « کاووسیه» و ضلع جنوبی خیابان کنونی ظفر در محدوده داودیه قرار گرفت.معنوی چند هزار متر از زمینی را که در محدوده داودیه قرار گرفته بود به مهندس ثبت که مهندس محسنی نام داشت، واگذار کرد. این چند هزار متر زمین در قسمت شرقی بلوار میرداماد نزدیک جاده قدیم شمیران در کنار خیابان های فرعی بهروز و داودیه در ضلع شمالی و جنوبی قرار داشت. معنوی برای اینکه کسی مزاحم او نباشد، میدانی در این اراضی ایجاد کرد و یک مجسمه شاه در میان آن قرار داد. این میدان که محسنی نام گرفته بود، پس از انقلاب به میدان مادر تغییر نام داد و به جای مجسمه شاه، یکی از آثار پیکرتراشی خانم زهرا رهنورد هنرمند و استاد دانشگاه در آن نصب شد. معنوی در اراضی اطراف این میدان، چند قطعه زمین و باغچه و چند ساختمان مسکونی و تجاری و دو پاساز ساخت.معنوی چند قطعه از اراضی غصب شده در داودیه را به ادارات و مقامات با نفوذ دوران محمدرضا شاه اهدا کرد. از جمله یک قطعه زمین به سپهبد تیمور بختیار رئیس ساواک و یک قطعه هم به سناتور دکتر محمد سجادی بخشید که دکتر سجادی به سرعت در آن ساختمانی زیبا احداث کرد و از ساختمان خود در خیابان ایرانشهر به این ساختمان نقل مکان نمود و تیمور بختیار هم زمین خود را به قیمت گزاف به ساواک فروخت و دستور داد تا درآن کاخ مجللی ساختند. قرار بود این ساختمان به عنوان باشگاه ساواک مورد استفاده قرار گیرد، اما پس از اتمام آن و تعویض و فرار سپهبد بختیار، کارشناسان نظر دادند که این ساختمان از لحاظ موقعیت فاقد امنیت لازم برای ساواک است. از این رو آن را به شهرداری تهران فروختند و شهرداری در آن ساختمان اولین کاخ جوانان را ایجاد کرد.یکی دیگر از موارد زمین خواری داود معنوی تصاحب ۹۰۰ هزار متر از اراضی باشگاه هواپیمایی در یافت آباد (قلعه مرغی) بود.باشگاه هواپیمایی در سال ۱۳۱۸ در ساختمانی در خیابان منوچهری تاسیس شد و نخست وزیر و چند تن از وزیران و رئیس مجلس شورای ملی به عنوان هیئت امنای آن برگزیده شدند و شخصی به نام عبدالله یاسایی به مدیریت آن منصوب گردید. یاساییدر همان سال چند هواپیمای کوچک آموزشی خریداری کرد و به آموختن فن خلبانی به جوانان اشتغال ورزید.پس از تاسیس این باشگاه، محمدولی میرزا فرمانفرمائیان، مالک روستای یافت آباد یک میلیون متر از اراضی این روستا را برای ایجاد فرودگاه به این باشگاه بخشید. ولی برای انتقال آن سندی تنظیم نشد. پس از حوادث شهریور ۱۳۲۰ معنوی زمینی را در مجاورت زمین یک میلیون متری هواپیمایی در یافت آباد خرید و کوشید تا به طریقی اراضی فرودگاه یافت آباد را تصاحب کند.معنوی در سال ۱۳۲۹ با محمد ولی فرمانفرمائیان تماس گرفت و با پرداخت مبلغ ناچیزی همین زمین را که بابت واگذاری آن به دولت و باشگاه هواپیمایی هیچ سندی موجود نبود، خریداری کرد. پس از آن معنوی با یکی از وکلای معروف و با نفوذ تهران به نام دکتر محمد شاهکار تماس گرفت و وی را وکیل خود در مورد این اراضی کرد و از او خواست تا برای پس گرفتن این زمین اقدام کند. او هم پس از کودتای ۲۸ مرداد دادخواستی علیه باشگاه هواپیمایی تقدیم دادگستری کرد و خواستار اجاره بهای چند سال گذشته و استرداد این اراضی شد. پس از تشکیل یک جلسه از دادگاه، مسئولان سازمان هواپیمایی با معنوی سازش کردند و او موافقت کرد که درخواست اجاره بهای آن را پس بگیرد و باشگاه هواپیمایی هم تنها صد هزار متر از آن زمین را برای فرودگاه بردارد و بقیه را به معنوی عودت دهد. به این ترتیب داود معنوی ناگهان و در ازای مبلغی فوق العاده اندک، صاحب ۹۰۰ هزار متر زمین در یافت آباد شد، که بعدها این اراضی را به قیمت های گزاف برای خانه سازی به مردم فروخت و میلیاردها تومان از این طریق به دست آورد.صبحی مهتدی درباره زمین خواری بهائیان می نویسد:«دیگر از کارهای اینها [بهائیان پیرو شوقی] این بود که چند سال پیش به هر نیرنگی بود یک جهود هبایی (۱۸۵) را به نام عزیز نویدی در دادگاه ارتش آوردند، آنگاه برای زمین های قلعه مرغی که در دست هواپیمایی بود دادمند تراشیدند و نیرنگ ها به کار بردند تا بیست میلیون از کیسه ارتش بیرون کشیدند و به دست چند تن بهایی دادند که برای شوقی بفرستد.»(186)در سال ۱۳۳۵ لایحه اراضی موات تصویب شد. به موجب این قانون سازمان های دولتی اجازه داشتند که تا شعاع یکصد کیلومتر از مرکز شهر (میدان عشرت آباد) درباره زمین هایی که مورد تجاوز واقع شده اقامه دعوی کنند.بیشترین شکایات در این مورد را بانک کشاورزی ارائه داده بود. به موجب یکی از این شکایات داود معنوی متهم به تجاوز به ۱/۸۹۲/۰۰۰ متر مربع از اراضی داودیه که بهای آن در آن سالها ۹۶/۰۰۰/۰۰۰ تومان بود، شده بود. در شکایت دیگری شهرداری تهران ادعا کرده بود که داود معنوی از رهگذر تطمیع و دادن رشوه به مامورین، چندین هزار متر از اراضی مسیل داودیه را در محدوده ملکی خود اعلام و تفکیک کرده و فروخته است. در روز ۲۹ دی ماه ۱۳۳۵ بازپرس دیوان کیفر، داود معنوی و مهندس محسنی را به همراه دو کارمند شهرداری با قرار بازداشت و روانه زندان کرد. اما سه ماه بعد با نخست وزیری دکتر منوچهر اقبال، داود معنوی آزاد و پرونده های مربوطه به دست فراموشی سپرده شد.در حوالی سالهای ۱۳۴۵ یا ۱۳۴۶ که من با یکی از مجلات همکاری داشتم خبردار شدم که دو سه روز بعد بزرگترین معامله زمین تاریخ ایران در یکی از دفاتر اسناد رسمی تهران انجام می شود. در روز موعود برای تهیه گزارش به آن دفتر رفتم. فروشنده زمین داود معنوی و خریدار یک سرمایه دار یزدی که نامش را فراموش کرده ام و زمین های مورد فروش از اراضی قلعه حسن خان واقع در جاده قدیم کرج بود. معنوی این زمین ها را به مبلغ چهارصد و پنجاه میلیون تومان به آن تاجر فروخته بود.پس از تشریفات اولیه چون در آن ایام چک های رمزدار و چک پول رایج نبود، تمام مبلغ چهارصد و پنجاه میلیون تومان را به صورت نقد رد و بدل کردند و من به چشم دیدم که یک وانت که بیش از یازده گونی بزرگ حمل می کرد و قبلا نمایندگان او این پول ها را شمارش کرده بودند، به درب محضر آمد و داود معنوی پس از دریافت آنها حرکت کرد و به طرف بانک رفت، تا آنها را به حساب بگذارد. من خبر این معامله را در همان زمان چاپ کردم.داود معنوی در سال ۱۳۵۰ به آمریکا مهاجرت کرد و به اقلیت بهائیان مقیم این کشور پیوست. مهندس محسنی هم حدود ۱۵ سال پیش در تهران درگذشت.مروری بر یکی از گزارش های مندرج در اسناد لانه جاسوسی آمریکا می تواند شمه ای از زمین خواری بهائیان در عصر پهلوی ها را نشان ده :«20ژوئن ۷۹[۱۹]۳-… در ۶ ژوئن کمیته به اصطلاح مصادره اموال بنیاد مستضعفان مسئول شد تا تمام اموال سازمان ملی بهائیان را مصادره کند. توطئه عظیمی برای تصاحب زمینی در حدود چهار میلیون متر مربع نزدیک دانشکده دماوند طرح ریزی شد که متعلق به شرکت امنا(شرکت امانتداران) بوده و به پاسداران انقلاب جهت فعالیت های آموزشی داده شده است. شرکت امنا یک شرکت مهم بهائیان بوده که به نمایندگی از طرف جامعه بهائیت به خریدن اموالی می پرداخته است… این شرکت دارای پانزده هزار سهامدار می باشد.»(187)
پی نوشت:
۱۶۸- انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، جلد دهم، ص ۵۴٫۱۶۹- برای آشنایی با شرح حال و عملکرد «منصور روحانی» به جلد ۴، از مجموعه کتاب های «معماران تباهی» تالیف دفتر پژوهش های موسسه کیهان مراجعه فرمایید.۱۷۰- فصلنامه تاریخ معاصر ایران، شماره ۱۷، سال ۱۳۸۰، صص ۳۷۵و۳۷۶٫۱۷۱- فصلنامه تاریخ معاصر ایران، شماره ۱۷، ۱۳۸۰، ص۳۷۶، به نقل از رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، جلد ۱۴٫۱۷۲- انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، کتاب اول، چاپ اول، ۱۳۷۶، ص ۳۰۵٫۱۷۳- روزنامه کیهان، مورخه ۱۳۵۶/۶/۲۶٫۱۷۴- روزنامه کیهان، مورخه ۱۳۵۷/۶/۲۷٫۱۷۵- انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک،کتاب دهم، چاپ اول، زمستان ۱۳۸۱، ص ۵۴٫۱۷۶- انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، کتاب نهم، چاپ اول، تابستان ۱۳۸۱، ص ۱۱۸، به نقل از بولتن محرمانه رادیو و تلویزیون ملی ایران، ش ۱۲۴، ص ۳۹٫۱۷۷- روزنامه کیهان،مورخه ۱۳۵۷/۵/۲۹٫۱۷۸- انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، کتاب ۱۳، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات چاپ اول، زمستان ۱۳۸۲، ص ۵۹۴، سند مورخه ۱۳۵۷/۷/۲۶٫۱۷۹- همایون، داریوش، به روایت اسناد ساواک تهران، وزارت اطلاعات، ۱۳۷۸، ص ۲۵۹٫۱۸۰- رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، جلد ۱۴، وزارت اطلاعات، ۱۳۸۴، ص ۳۲۱٫۱۸۱- پرونده ورقا تبیانیان، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، کد ۱۲۸۰٫۱۸۲- اسماعیل رایین، انشعاب در بهائیت، ص ۲۷۵٫۱۸۳- برای آشنایی با زندگی و عملکرد «هما سرشار» به جلد چهارم از مجموعه کتاب های «نیمه پنهان» مراجعه فرمایید.۱۸۴- داودیه قبلا ارغونیه نام داشت و متعلق به ارغون میرزا، پسر فتحعلی شاه قاجار بود. در مکاتبات میرزا آقاخان نوری عامل معروف انگلیسیها که پس از عزل و قتل میرزا تقی خان امیرکبیر به صدر اعظمی رسید، اشارات فراوانی به باغ و کاخ ارغونیه وجود دارد. او بعدها این ملک را به چنگ آورد و آن را به نام پسرش میرزا داودخان وزیر لشکر، داودیه نامید.۱۸۵- پیروان شوقی که بی چون و چرا سخنان او را پذیرفته اند و از مهر و دوستی و دانش و خرد دورند، هبایی نام دارند.۱۸۶- فضل الله مهتدی صبحی، خاطرات انحطاط و سقوط، به اهتمام علی امیر مستوفیان، «پیام پدر»، نشر علم، چاپ اول، ۱۳۸۴، ص ۴۳۱٫۱۸۷- اسناد لانه جاسوسی، شماره ۳۷، مسلک های استعمار، شند شماره ۳، ص ۱۳٫ منبع:اللهیاری،احمد، نیمه پنهان۳۱-بهاییان در عصر پهلوی ها،تهران،انتشارات کیهان،۱۳۸۹ش